سـر آغـاز
چشمه اي است حج;... که هرکه از آن نوشيد،
تشنه تر شد،
و هرکه حلاوت آن را يافت، شيفته تر گشت.
و هرکه چهره جان در زمزم معارفش شست، پاکدل
شد.
کتابي است حج;... که هرکه با الفباي معارفش
آشنا شد، دل به آن سپرد، و هرکه اوراقي از
رموز و اسرارش را با سرانگشت تدبّر، ورق زد،
مشتاق به پايان بردن اين صحيفه عرفان گرديد،
و هرکه حتّي نگاهي به سطور اين کتاب يقين
افکند، و نظر بر خطْ نوشته هاي اين بيت
المعمور داشت، بذر معرفت در انديشه و دل کاشت.
خانه اي است حج;... که هرکه چند صباحي رحل
اقامت در آن افکند،
و هرکه چند روزي بار سفر به سوي آن کشيد و
لذّت آرميدن در سايه معنويّت بيت خدا را چشيد،
رنج سفر فراموش کرد و آنجا را خانه خود، خانه
خدا و خانه مردم يافت.
هرکه مقيم اين خانه شد، مقام يافت.
هرکه ساکن اين حريم گشت، به سکون نفس رسيد.
درختي است حج;... که اگر دست نياز، به
شاخه هاي کرامتش بياويزي،
و اگر دامن طلب، زير اين شاخه طوبي بگستري،
دامن دامن، حکمت و نور نصيبت مي شود.
و اگر در سايه اش نشيني، خنکاي يقين را حسّ
مي کني.
و اگر پنجه به سرشاخه هاي پربارش فراز بري،
ميوه هاي تازه ايمان و نور و حضور مي چيني.
بازاري است حج;... که هرکه با نقد خلوص ، پاي
بدان نهد، کالاي عبوديّت نصيبش مي شود،
و هرکه بي توشه باور به آنجا رود، تهيدست باز
مي گردد.
هرکه جويا باشد، به منافع مي رسد، و هرکه
هشيار باشد، سود مي برد و هرکه غافلانه رود و
باز گردد، زيان مي برد.
هرکه کالاي قلب به آن بازار بَرد، مشتري
صالحات، آن را نمي خرد.
و آنکه متاع فاسد به ميان و ميدان آورد،
بي بهره و
بي خريدار خواهد ماند.
مدرسه اي است حج;... که کتاب و دفترش عمل و
تزکيه است،
سازنده اش ابراهيم و اسماعيل و جبرئيل است و
بنيانش تقوا است،
و آنکه در اين مدرسه نام نويسد، بايد مشق
بندگي را خوب بنويسد و خطّ خلوص را زيبا
بنگارد و تکليف طاعت را در کلاس مناسک، به دقت
و کمال و تمام، انجام دهد.
امتحانش توبه و قبولي آن، غفران است.
شهري است حج;... که کعبه، کانون و مرکز آن
است.
مناسک، آيين نامه زيستن در اين شهر قانونمند
است و هر تخلّفي قرباني مي خواهد.
شهري است آباد و آزاد، که وطن هر موحّد است و
زادگاهِ دين و خاستگاه قرآن.
و هرکه اهل اين ديار است، حاجي است.
و هرکه با اين شهر بيگانه است، احساس غربت
مي کند.
دنيايي است حج;... که همه کائنات بر مدار مطاف
سير مي کنند و مشاعر مقدس آن، محل همايش همه
نژادها، زبانها، ملّتها و ملّيتهاست.
آنکه حاکم اين دنياست، خدا ست و آنکه به اين
نشأه گام مي نهد، وارد منظومه بندگي مي شود.
دنيايي است شگفت و سرشار از ديدنيها و
شنيدنيها. عجايب هفتصد گانه هستي، در موزه حج
نگهداري مي شود. و حاجي، براي ديدار آثار
باستاني توحيد، عازم آنجا مي شود و همه
پديده ها و صحنه هايش، هم نو است، هم کهن .
دريايي است حج;... موج خيز و گهرساز.
هرکه به ژرفاي معارفش فرو رود و در اعماق
حکمتهايش غوّاصي کند، مرواريدهاي گرانبها و
بي بديل به چنگ مي آورد و هرکه بر ساحل، به
تماشا بايستد، هرچند هم به گوهر نرسد، امّا
تلاطم امواج و نسيم ساحل اين دريا، روحش را
شاداب مي کند.
رودخانه اي است حج;... که هرکه تن و جان در
آن شست، و هرکه به شناگري در آن پرداخت، و
هرکه با آب حياتش به سمت و سوي دريا رفت،
دريايي شد و دريا شد!
و هرکه کنار رود ماند و رفتن رود را تماشا
کرد، رود رفت و او ماند.
رودي است که به دريا مي رسد و مي رساند و هرکه
روح دريايي دارد، با حرکت اين رود، همراه و
هم آوا مي شود و پيچ و خم مشکلاتِ دينداري و
فراز و نشيب راه بندگي و صخره ها و سنگلاخهاي
طريق عبوديّت را پشت سر مي گذارد و تعلّقها را
مي گسلد.
هيچ سيلاب به دريا نرسانَد ما را *** ما که در
هر بُنِ مو، سنگِ گراني داريم
ندايي
است حج;... پيچيده در گوش زمان، برخاسته از
حنجره ابراهيم، و نشسته بر گوش جانِ ميليونها
موحّد ابراهيمي،
ندايي
که از هر ديار دور و نزديکي، از هر شهر و
روستايي، از هر فراز و فرودي، مهمان مي طلبد.
ضيافتي با ميزباني خدا! و سفره اي گشوده تا
ابديّت، تا آخرت، تا بهشت، تا رضوان و رحمت،
تا عفو و مغفرت.
ندايي
پرطنين و آهنگين و دلنشين،
که
آهنگ ملکوت دارد و نغمه خلد برين.
و...
عبادتي است حج; که بعد سياسي و اجتماعي دارد،
عزّت آفرين و شکوه بخش و قدرت ساز است.
رمز
وحدت و همبستگي است، مايه معرفت و همدلي و
تعاون است،
سياستي در متن دين است، تا ملل مسلمان را با
رمز قدرت و راز وحدت آشنا کند،
امت
محمدي را در برابر کفر جهاني بسيج سازد،
حماسه هاي دين و عرفان را، در کنار هم به
يادها آورد.
و حج،
عبادتي است سياسي، پايگاهي است براي رفعت اهل
ولا، اهرمي است براي شکستن هيمنه استکبار،
آيينه اي است براي تماشاي شکوه وحدت، مکتبي
است براي آموزش
عرفان و سلوک، مدرسه اي است براي تربيت
موحّدان مجاهد، بازاري است براي خريد آخرت،
چشمه اي است براي طهارت روح.
آري... اينهاست روح حج و حج بي روح هم، مثل
عبادت بي وضوست.
با
روح حج آشناتر شويم وحقّ آن را بهتر ادا کنيم.
قم ـ جواد محدثي
1382
عطر اهل بيت(عليهم السلام)
وقتي
به سرزمين حجاز قدم مي گذاري، عطر بوي پيامبر
و اهل بيت به مشامت مي رسد.
چه
مدينه قبل باشي چه مدينه بعد ، چه در فرودگاه
جدّه فرود آيي يا فرودگاه مدينه، در هر صورت
دل و خاطره ات به هزار و چهار صد سال پيش بر
مي گردد و هواي گرم و شرجي اين سرزمين، حسّ
ويژه اي به هر زائر مي دهد، چه آنکه به سفر
عمره آمده باشد، يا سفر حج.
امّا
در اين کتاب، بيشتر خط سيري را دنبال مي کنيم
که از مدينه و زيارت حرم نبوي و مزار امامان
مدفون در بقيع آغاز مي شود و به مکه و اعمال
حج و حضور در عرفات و مشعر و منا ختم مي گردد.
مدينه، گويا ايستگاه عشق و سوز و گريه و اشگ
است که عقده ها را مي گشايد و زائر با پاي
اشگ، قدم در شهري
مي گذارد که با آنکه ديار عترت پيامبر است،
امّا غربت آنان به خوبي حسّ مي شود.
بسيار بوده اند غريبان،
ولي کسي *** چون اهل بيت در وطن خود غريب نيست
زن ها
همچنان از ورود به داخل بقيع، محرومند و
عشقشان به شب ناله هاي پشت ديوار بقيع است. در
حرم پيامبر هم صبح و عصر، دو نوبت زنان مجال
مي يابند که يکي دو ساعتي در محوطه اطراف روضه
شريف نبوي از نزديک زيارت و دعا کنند.
سکّه
رايج در مدينه، زيارت است، کاري که دل عاشق
هرگز از آن سير نمي شود.
پس
بايد با اين مقوله بيشتر آشنا شد و نکته ها و
آدابش را آموخت و از اين ديدار، بهره گرفت.
روح زيارت
زيارت، خود را با الگو سنجيدن است.
زائر
هر که باشد، زيارت، هر گاه که انجام شود...
مزار در هر جا و هر سرزمين که باشد، کانوني
براي رشد معنويات و زمينه اي براي رشد ارزشهاي
الهي در انسانهاست،
چه
زيارت خانه خدا باشد، چه زيارتِ مرقد
رسول الله،
چه
زيارت قبور اولياي دين و مدفونين مظلوم بقيع ،
و چه
شهداي اُحد ، مدفونين قبرستان ابوطالب (در
مکه) و به خاک آرميدگان در شهرهاي مختلف و
زيارتگاههاي دور و نزديک، مشهور و گمنام.
اينها
همه، دل و جان را روشن ساخته و اميد مي بخشند،
حتي زيارت قبور مؤمنان و صالحان نيز انسان را
به ياد آخرت و صلاح مي اندازد و ياد خدا را در
دلها
بيدار مي سازد.
از
قبور اولياء الله، نور معرفت و هدايت
مي درخشد.
مکانهاي مقدس و مذهبي، انسان را به خدا نزديک
مي کند و حالت خضوع و آرامش ايجاد کرده، روح
را سرشار از خلوص، دل را پر از اميد، جان را
لبريز از صفا و عشق مي سازد.
زيارت
مراقد مطهر معصومين(عليهم
السلام) گامي در مسير تزکيه است. اين
ديدارها، مقدمه قرب معنوي است. زمينه را براي
همسو شدن با آن انسانهاي والا و اسوه هاي کمال
فراهم مي سازد.
زيارت، يک عمل تکراري و بي روح نيست.
زائر،
نبايد به ظواهر، شکلها، ساختمانها، در و ديوار
و نور و رواق بنگرد و از عظمت و معنويت
معصومين غافل شود.
زيارتگاهها، محيطهايي پاک است که صداقت و کمال
را به ياد مي آورد و باز دارنده از رذايل و
افزاينده فضايل است.
هر چه
ميزان خداشناسي، پيغمبر شناسي و ولي شناسي
بيشتر باشد، به همان اندازه نصيب از برکات اين
قبور نوراني و مزارهاي متبرک بيشتر خواهد بود.
زيارت، نوعي حضور در برابر آينه است.
زيارت، خود را به ميزان عرضه کردن است.
زيارت، خود را به محک زدن و خويش را با الگو و
مدل
سنجيدن است. چرا که ائمه و اولياي خدا، ملاک و
معيارند. ايستادن در برابر آينه هاي فضيلت
نما، رذيلت ها را خود به خود مي نماياند و
قرار گرفتن در مقابل آينه هاي کمال، نقص ها را
نشان مي دهد.
زائر،
وقتي در برابر يک حجت خدا و امام معصوم و
پيشواي شهيد قرار مي گيرد و در مزار رهبران
دين، با شناخت و بصيرت، حضور مي يابد و
مي داند که آنان، کمالِ مجسم و فضيلتِ
متبلورند و آنان را به عنوان جلوه اي از نور
خدا و چشمه اي از فيض ربّ و تبلوري از ايمان و
اخلاص و عبوديت مي شناسد، عظمت آنان را
دريافته، متوجه نقصها و ضعفهاي خود مي شود.
پاکي
آنان، زائر را به آلودگيهايش آشنا مي سازد.
روحانيت آنان، زائر را به ماديت و دنيا
گرايي اش واقف مي کند.
اينجاست که زيارت ، کلاس براي خودشناسي و
خودسازي مي گردد و... زائر، شاگردي در اين
مکتب، و استادانش، اولياء الله . ومکانش،
زيارتگاهها ...
شکرانه ديدار
بالاخره انتظار به سر مي آيد، روزها و شبهايي
که به شوق حرم پيامبر و خانه خدا به سر برده
بودي، به پايان مي رسد و اينک، توفيق زيارت
همچون کبوتران حرم، دور و برت پر مي زند.
چه خوش باشد که بعد از
انتظاري *** به اميدي رسد، اميدواري!
آنچه
سالها دل و جانت را گرم نگاهداشته بود، اميد
بود.
اينک
اين اميد ديرين، تحقق يافته است.
آنچه
را که سالها در حسرتش بودي و با تعبير آيا
مي شود؟... بر زبان مي آوردي، اينک شده و
فراهم آمده است.
خوشا
به سعادتت. التماس دعا کنندگان را از ياد مبر،
آنها
که هنگام خدا حافظي، اشک در چشمهايشان حلقه
زده بود، آنها که با نگاه حسرت بار، آخرين
ديدار را با تو داشتند، آنها که با دسته گل به
بدرقه تا فرودگاه آمده بودند، بستگان و
خويشاوندان، افراد خانواده، همسايه ها،
همکاران، اهل محل و... همه آنها که با خبر شده
بودند امسال مشرّف مي شوي و با چه حالي و با
چه نگاه و زباني، التماس دعا داشتند.
اينک،
در شهر پيامبري. گر چه از وطن خويش دوري، امّا
به محل زندگي پيامبر و علي و زهرا(عليها
السلام) و اهل بيت پيامبر آمده اي.
شهري که برايت بسيار خاطره ها و قصّه ها دارد.
آنچه
ديدارش را يک روز در خواب، آرزو مي کردي،
امروز در بيداري مي بيني.
آري... حرم حضرت رسول(صلي
الله عليه وآله)، قبرستان بقيع و قبور
ائمّه چهارگانه، قبر گمشده فاطمه زهرا(عليها
السلام)،
مثل
ماهي که به آب برسد، مثل تشنه اي که به سايه و
چشمه اي برسد، مثل کسي که گمشده اش را پيدا
کرده باشد، مثل عاشقي که به معشوق خويش برسد،
تو هم که دلداده محبت آل محمّد و دلباخته عترت
مصطفي هستي، اينک به مدينه آمده اي، به سفر حج
توفيق يافته اي.
مبادا
اين روزها و روزهاي آينده را به غفلت بگذراني.
حيف است فرصتها به بازار و تماشا بگذرد.
اهل
بصيرت و معرفت، همه چيز را در حرم جستجو
مي کنند. زيارت ، گرانبهاترين کالايي است که
در مدينه و مکه يافت مي شود. قيمتش هم نيّت
است و عشق و علاقه. پاداش آن هم بهشت و رضوان
و قربِ آل محمّد.
مدتها
در صف انتظار بوده اي، اينک در محفل ديدار ي،
کمي با خودت خلوت کن،
حالات
روحي خود را مورد بررسي قرار ده،
کجايي؟ کجا آمده اي؟ چه مي کني؟ چه مي خواهي و
چه به دست مي آوري؟ مبادا از بازارمعنويّت اين
ديار که سراسر عرفان است، دست خالي برگردي.
باز
هم ياد آوري مي کنيم که در نعمت بزرگي به سر
مي بريم.
جا
دارد سر به سجده شکر بگذاري و هزار بار
الحمد لله بگويي چرا که:
توفيق يار شد که سوي اين
در آمدي *** شکر خدا زيارتِ پيغمبر آمدي
آغوش
لطف حضرت رسول و معصومينِ خفته در بقيع، به
روي جانت همواره گشوده باد.
دعا
کن، همه آرزومنداني که دلشان به عشق ديدار اين
حرمها و حريمهاي نوراني مي تپد، توفيق زيارت
يابند و کام جان را از زمزم روضه نبوي و قبله
توحيد سيراب کنند.
در حريم حرم
زائر
قبر رسول الله(صلي
الله عليه وآله)، دلي عاشق دارد و چشمي
پر اشک، و تني که از رفت و برگشت به حرم و
گشتن و گريستن در بقيع، خسته نمي شود.
چرا
که سالها انتظار کشيده، تا توفيق زيارت نصيبش
شده است و اين موهبت عظيمي است که مي تواند رو
به روي مرقد منور پيغمبر اکرم بايستد و از عمق
جان و صفاي باطن، بگويد:
السلامُ عليک يا رسولَ الله، السلامُ عليک يا
محمّدَ بنَ عبدالله...
و
توفيق ديگر اين که صبح و عصر، از در بقيع وارد
شود، کفش از پاي در آورد، آرام آرام و با وقار
و اخلاص، پيش رود، روبه روي قبور مطهر چهار
امام معصوم(عليهم
السلام) بايستد و با ادب، اظهار کند:
السلامُ عليکم ائمّة
الهدي، السلام عليکم اهلَ التقوي...
زائر
عارف و امام شناس، قدر خود را مي داند، موهبتي
را که نصيبش شده مي شناسد و اين نعمت بزرگ
الهي را پاس مي دارد، از اين رو اوقات خود را
به پرسه زدن در مغازه ها نمي گذراند، بازار را
بر حرم ترجيح نمي دهد و تجارت را بجاي عبادت و
زيارت نمي گزيند.
زائر
با معرفت و شناخت، مدينه را مي شناسد،
جاي
گامهاي رسول الله(صلي
الله عليه وآله) را در گوشه گوشه اين
شهر مي بيند و مي شنود که با او قصه ايمان و
هجرت و جهاد مي گويد و خاطرات دوران رسول خدا
و ائمّه هدي و مسلمانان صدر اسلام را زنده
مي سازد.
مدينه، قصه هاي بسيار دارد و خاطراتي تلخ و
شيرين در حافظه اين ديار نهفته است. ما اينک
در اين شهر، تاريخ را در صفحه جغرافيا مرور
مي کنيم.
بقيع،
تنها يک مزار نيست، تاريخي مجسم از مظلوميّت
هاست و حرم پيامبر خدا، ماجراها به خود ديده
است.
سلام
به محضر آن رسول پاک، که توفيق زيارتش نصيبمان
شده است.
سلام
به ائمّه بقيع(عليهم
السلام) و به زهراي اطهر(عليها
السلام) و قبر بي نشانش.
درود
به روح پاک امام راحل و شهداي به خون خفته، که
اين
عزت را براي ما فراهم ساختند.
اينک،
ماييم والتماس دعاهاي بدرقه کنندگان.
ماييم
و اشگهاي ديدگان آنان که تا پاي اتوبوس يا تا
فرودگاه، ما را بدرقه کردند.
ماييم
و دوستان و بستگاني که از ما خواسته اند در
کنار بقيع و در حرم پيامبر، فراموششان نکنيم.
ماييم
و درياي جود و کرم رسول الله و عترت مطهر او.
ماييم
و نشستن بر سر سفره پر معنويت و پر برکت زيارت
.
اي
مدينه! که ما را پذيرفته اي، اي بقيع! که بر
خاک تو پاي مي نهيم و متبرک مي شويم، اي مسجد
رسول الله! که نماز در تو، پاداشي هزار برابر
دارد، اي به خون خفتگان اُحد،
اي
مدينه، اي شهر مظلوميّت هاي تاريخ اهل بيت!...
راهمان دهيد، پناهمان دهيد.
خدا
کند که از اين فرصت، دست خالي برنگرديم.
خدايا!... توفيقمان عطا کن که از چشمه محبت
اهل بيت سيراب شويم. دستهاي پر نيازمان را که
با هزاران اميد، به سوي تو گشوده ايم، خالي بر
مگردان.
خدايا!... سختي سفر و رنج راه را، با ثواب
زيارت، جبران فرمان. اگر دعايمان را مستجاب
کني، لطف مضاعفي است که مي نمايي.
چه
مي دانيم؟ شايد ديگر بار، توفيق ديدار برايمان
ميسر نشود.
هم
اکنون که در مدينه ايم، اگر عنايت خدا و رسول
نباشد، شايد دست خالي بر گرديم. و خدا نکند که
چنين باشد.
اي تهي دست رفته در بازار
*** ترسمت پر نياوري دستار
آفريدگارا!... از ما خواندن و خواستن، از تو
اجابت و پذيرفتن.
خدايا!... يک نماز در کنار مرقد رسول الله(صلي
الله عليه وآله) را با هيچ چيز عوض
نمي کنيم.
عشقمان را نسبت به خود و اوليائت افزون تر
بگردان، چرا که جز عشق ، در بازار عمل،
سرمايه اي نداريم.