ترجمه تحف العقول

ابو محمّد حسن بن عليّ بن الحسين حرّاني‏
مترجم : آية الله شيخ محمد باقر كمره‏اى (ره)
مصحح: على اكبر غفارى‏

- ۲۲ -


و اما آزادى راه

كه فرموده معنايش اينست كه ديده‏بانى براى او نباشد تا جلوش را بگيرد، و از عمل بفرمان خدا بازش دارد و اينست گفتار او در باره كسى كه ناتوانست، و از عمل بامر خدا ممنوع است، و چاره‏اى ندارد، و راهى بدان نميبرد چنانچه خداى تعالى فرمايد (100- النساء) مگر مردان و زنان ناتوان و كودكان كه چاره‏اى نتوانند و راه را نميدانند- خبر داده كه ناتوان راهى ندارد و بر گفتار خلاف او (از راه تقيه) باكى نيست در صورتى كه از دل ايمان دارد.

و اما مهلت در وقت

پس آن دوران عمريست كه انسان در آن بهرمند است از آنگاه كه تحصيل معرفت بر او واجبست تا آخر عمر و اين از هنگام مميز شدن و بلوغ است تا مردن، پس هر كه در راه جستجوى حق بميرد و بكمال آن نرسد عاقبت بخير است و اينست قول خدا (101- النساء) هر كه از خانه‏اش بيرون رود براى مهاجرت بسوى خدا و رسولش- تا آخر آيه- و اگر بكمال مقررات اين عمل نكند براى اينكه مهلت اتمام نداشته مسئول نيست، و هر آينه بر شخص بالغ اعمالى كه ممنوعند بر كودك ممنوع نيستند، در قول او است كه (31- النور) بگو براى زنان مؤمنه ديده بر هم نهند تا آخر آيه- و در نتيجه بر آنها حرجى نيست كه زينت خود را بكودك بنمايند، و همچنين احكام بر كودك جارى نيستند.

و اما زاد و توشه

كه فرموده معنايش توانگرى و هزينه داشتن بنده است براى اجراى فرمان خدا و اينست قول خدا (91- التوبة) بر محسنان راه مسئوليت نيست- آيا نبينى كه عذر كسانى كه هزينه سفر جهاد نداشتند پذيرفته و حجت را بر آنها تمام دانسته كه امكان داشتند و هزينه سفر داشتند و مركب سوارى دارند براى حج و جهاد و امثال آن، و همچنين عذر فقراء را پذيرفته و حقى براى آنها در دارائى ثروتمندان واجب كرده بقول خود (273- البقرة) از ان فقرائيست كه در راه خدا محاصره شدند، فرموده آنها را معاف دارند، و ب‏آنها دستور آمادگى براى آنچه نتوانند و ندارند نداده.

و اما سبب مهيج

كه فرموده مقصود. از آن قصديست كه داعى انسان است بهمه اعمال و خواهش دل او است آيا محل دركش دل اوست و هر كس يك كار دينى هم بكند كه دل بدان ندارد خدا هيچ عملى را از او نپذيرد جز با صدق نيت و از اين رو خداوند بگفته خود از منافقين گزارش داده كه: (166- آل عمران) بزبان خود ميگويند آنچه را در دل ندارند و خدا داناتر است بدان چه نهان ميدارند- سپس براى سرزنش مؤمنان بپيغمبرش نازل كرد (2- الصف) أيا كسانى كه ايمان داريد چرا ميگوئيد آنچه را نميكنيد- الآية- چون شخصى از روى عقيده و دل چيزى را بگويد نيتش او را وادارد كه گفته خود را با كردار خود تصديق كند، و اگر گفتارش از عقيده و از دل نباشد حقيقتى نتواند داشت خدا همان صدق نيت و عقيده قلبى را پذيرفته و گر چه براى مانعى نتوان با كردارش اظهار كرد در آنجا كه فرموده (106- النحل) مگر كسى كه وادار شود (باظهار خلاف ايمان) و دلش مطمئن بايمان باشد- و فرموده (225- البقره) خدا شما را بقسم‏هاى بيهوده خودتان مؤاخذه نميكند پس قرآن و اخبار رسول دلالت دارند كه دل مالك همه حواس انسانى است و اعمال آنها را درست ميكند، و آنچه را دل درست كند چيزى باطل نميكند، اينست شرح پنج نمونه‏اى كه امام صادق (ع) آنها را اساس منزله بين المنزلتين و اختيار كه ميان جبر و تفويض است مقرر داشته، و چون اين پنج نمونه در انسان فراهم شدند عمل بر طبق فرمان خدا عز و جل و رسولش واجب است، و اگر يكى از آنها كاسته شود بهمان اندازه از كردار او ساقط گردد. و اما شواهد قرآن بر عقيده اختبار و آزمايش بوسيله توانش كه جامع ميان دو عقيده ديگر است و حد وسط آنها است بسيار است، و از آن جمله قول خدا است (33- محمد) و هر آينه شما را بيازمائيم تا مجاهدين شماها و صابرانتان را بفهميم و جز از حقيقت شما را امتحان كنيم- و فرموده است (181- الاعراف) محققا آنها را از آنجا كه ندانند غافلگير كنيم- و فرمود: (1- العنكبوت) آيا مردم پندارند كه بمحض اينكه گويند ايمان آورديم رها شوند و آنان آزموده نگردند- و بلفظ فتنه كه همان معنى آزمايش دارد فرموده (33- ص) و هر آينه آزموديم سليمان را- الآية- و در داستان موسى (ع) فرموده (87- طه) راستى كه ما آزموديم پس از غيبت تو قومت را و سامرى گمراهشان كرد- و هم گفته خود موسى (ع) (154- الاعراف) اين نيست مگر فتنه تو، يعنى آزمايش تو، اين آياتست كه با هم سنجيده شوند و گواه يك ديگرند.

و اما آياتى بلفظ بلوى كه معنى اختبار و آزمودن دارند قول خدا است (48- المائدة) تا شما را بيازمايد نسبت بدان چه بشما داده- و قول خدا (152- آل عمران) سپس آنان را از شما برگردانيد تا شما را بيازمايد، و قول خدا (17- القلم) ما آنان را آزموديم چونان كه صاحبان آن باغ را، و قول خدا (2- الملك) مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام عمل بهترى داريد، و قول خدا (123- البقرة) و آنگاه كه ابراهيم را پروردگارش با كلماتى آزمود (5- محمد) و اگر خدا بخواستى از آنها انتقام كشيدى ولى تا شماها را بيكديگر بيازمايد- و هر آنچه در قرآنست به لفظ بلوى كه در آغاز بيان شده بمعنى آزمايشند، و امثال آن در قرآن بسيارند، و اينها اثبات اختبار و آزمودنست- راستى خدا عز و جل مردم را بيهوده نيافريده و آنها را مهمل وانگذارده و حكمت خود را بازيچه نساخته و از اين حقيقت بقول خود خبر داده (110- المؤمنون) آيا پنداريد كه شماها را بيهوده آفريديم. اگر كسى گويد مگر خدا آينده بنده‏ها را نميداند كه آنها را آزمايش كند؟ گوئيم چرا نكرده ميداند چه خواهند كرد و اين تفسير قول خدا است (28- الانعام) و اگر بر گردند بهمان كارى كه نهى شدند باز شوند- و همانا آنها را بيازمايد تا عدل خود را بدانها بنمايد، و آنها را عذاب قبل از بدكارى و بى‏دليل نكند و خودش فرموده است (134- طه) و اگر بيشتر آنان را با عذابى نابود ميكرديم ميگفتند پروردگارا چرا براى ما رسولى نفرستادى؟- و فرموده او است (16- الاسراء) و ما عذاب نكنيم تا رسولى بفرستيم و فرموده او (163- النساء) رسولانى مژده بخش و بيم دهنده- پس اختبار بوسيله توانشى است كه خدا ببنده خود داده است و اينست قول ميان جبر و تفويض، و بهمين قرآن گويا است و اخبار مرويه از آل رسول (ص) پويا هستند.

پس اگر بگويند اينكه خدا فرمايد «هر كه را خواهد هدايت كند و هر كه را خواهد گمراه سازد» و آنچه مثل آنست چه معنى دارند؟ گفته شود روش همه اين آيات بر دو وجه است، يكى اينكه مقصود از آنها اخبار از قدرت خدا است يعنى او بر هدايت هر كه خواهد و بر گمراه كردن هر كه خواهد توانا است و هر گاه بقدرت خود مردم را بر هدايت و يا ضلالت وادار كند ثواب و عقابى بر عمل آنها بار نشود چنانچه در ضمن اين نامه بيان كرديم و معنى ديگر اينكه مقصود از هدايت راه نمائى است چون قول خدا (17- فصلت) و اما قوم ثمود را هدايت كرديم- يعنى راه حق را ب‏آنها نموديم «و خود كورى را بر رهيابى برگزيدند» و اگر آنها را بر راه حق واداشته بود نتوانستندى كه بگمراهى روند، و چنين نيست كه اگر آيه مبهمى باشد دليل بر خلاف آيات روشن گردد كه ما بايد بدانها عمل كنيم، و باين معنى است قول خدا (7- آل عمران) از آنست آياتى روشن كه آنها ام الكتابند، و آيات ديگرى مبهم اما آن كسانى كه كجى در دل دارند پيروى از مبهم آن كنند بدنبال روى فتنه و دنبال روى از تأويلش و نميداند- الآية- و فرموده است (19- الزمر) مژده بده ببنده‏هايم، آن كسانى كه گفته را شنوند و از بهترش پيروى كنند- يعنى روشنتر و واضحترش، آنانند كه خداوند آنها را رهنمائى كرده و آنانند همان صاحبان خرد.

خداوند بما و شما توفيق گفتار و كردار دهد بدان چه دوست دارد و خشنود است و ما و شما را از نافرمانيهايش دور دارد بمن و فضل خود، و سپاس مر خدا راست بسيار چنان كه اهل آنست و صلى اللَّه على محمد و آله الطيبين و حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.

جوابهاى آن حضرت بپرسشهاى يحيى بن اكثم‏

موسى بن محمد بن الرضا (ع) گويد در ديوان عمومى بيحيى بن اكثم برخوردم و از من مسائلى پرسيد و من نزد برادرم على بن محمد «ع» (امام دهم) رسيدم و ميان من و او پندها گفتگو شد كه بينا شدم و مرا بطاعت او واداشت، باو گفتم قربانت ابن اكثم نامه‏اى بمن نوشته و مسائلى از من پرسيده تا باو در پاسخ فتوى دهم، امام خنده‏اى كرد سپس فرمود: تو باو فتوى دادى؟ گفتم: نه، نميدانستم فرمود: آن مسائل چيست؟ گفتم از من پرسيده است:

1- از قول خدا (40- النمل) گفت آنكه در نزد او بود علمى از كتاب من آن را برايت مى‏آورم پيش از اينكه چشم برهمزنى- آيا پيغمبر خدا (سليمان) نيازمند بود بعلم آصف؟.

2- از قول خدا (100- يوسف) پدر و مادرش را بر تخت برآورد و همه برادرانش بر خاك افتاده سجده كردند- آيا يعقوب و فرزندانش كه پيغمبر بودند براى يوسف سجده كردند؟.

3- (94- يونس) اگر تو شك دارى در آنچه بتو فروفرستاديم بپرس از كسانى كه كتاب ميخوانند آيا اين آيه خطاب بكيست اگر مخاطب خود پيغمبر است او در شك بوده و اگر ديگريست قرآن بر چه كسى نازل بوده؟.

4- و از قول خدا (26- لقمان) و اگر هر آنچه درخت در زمين است قلم باشد و دريا مركب و بدنبالش هفت دريا باشد كلمات خدا بپايان نرسد- اين درياها چيست و كجايند؟.

5- و از قول خدا (71- الزخرف) در آنست آنچه دل خواهد و ديده خوش دارد- دل آدم خواست گندم بخورد و از آن خورد (در آنست هر چه دل بخواهد) پس چرا عقوبت شد؟.

6- از قول خدا (49- الشورى) يا ب‏آنها تزويج كند مردان و يا زنان- خدا ببنده‏هايش مردان را تزويج كرده با اين حال قومى را كه بدان عمل كردند عقوبت كرده.

7- از گواهى يك زن كه تنها نافذ است با اينكه خدا فرموده (2- الطلاق) گواه بگيريد دو مرد عادل از خود را.

8- از خنثى كه بقول على (ع) بنشانه آلت بولش ارث برد، چه كسى آلت بول او را وارسد، مردان وارسند بسا كه او زن باشد و مرد باو نظر كرده، و زنان وارسند بسا كه مرد باشد و زن باو نظر كرده، و گواهى خود او كه جلب نفع ميكند هم پذيرفته نيست.

9- از مردى كه بر سر رمه گوسفندى آمده و ديده چوپان با يكى از آن گوسفندان جماع ميكند و چون چشمش بصاحب رمه افتد آن را در ميان رمه سر دهد چگونه گوسفند اين رمه ذبح شود و آيا خوردن گوشت اين رمه جائز است يا نه؟.

10- از نماز بامداد كه چگونه قرائت حمد و سوره آن بلند باشد با اينكه از نمازهاى روز است و همانا جهر بقرائت در نمازهاى شب است.

11- و از اينكه على (ع) بابن جرموز (قاتل زبير) فرمود: كشنده فرزند صفيه را بدوزخ مژده ده- و با اينكه امام بود او را هم نكشت.

12- بمن بگو على (ع) چگونه در جنگ صفين فرمان بكشتن مخالفان داد در حال حمله و گريز و اجازه داده زخميهاى آنان را بكشند. با اينكه در روز جنگ جمل حكم داد گريخته را نكشند، و زخمداران را نكشند، و بكشتن او فرمان نداد، و فرمود: هر كه بخانه خود رود و متحصن شود در امانست، و هر كه اسلحه خود را بر زمين نهد در امانست، چرا چنين كرد و اگر حكم اول درست است دومى نادرست باشد.

13- و بمن بگو از حكم مردى كه بر خود اعتراف بلواط كرده است حد دارد يا حد از او ساقط است؟.

امام (ع) فرمود: باو پاسخ بنويس گفتم چه بنويسم فرمود بنويس بنام خداوند بخشاينده مهربان نامه تو كه خدايت براه حق هدايت كند بمن رسيد و مقصودت آزمايش ما بوده است و رنج دادن ما تا بلكه راهى براى عيبجوئى ما بدست آرى اگر پاسخ نارسا باشد خدا تو را طبق نيتى كه دارى پاداش دهد ما پاسخ مسائلت را شرح داديم خوب گوش بده و فهمت را رام آن ساز و بدان دل بده كه حجت بر تو تمام است و السلام.

1- از قول خدا پرسيدى كه «گفت آنكه علمى از كتاب داشت» او آصف بن برخيا بود سليمان (ع) از فهم آنچه آصف بن برخيا ميدانست عاجز نبود ولى او خواست بامتش از جن و انس بفهماند حجت خدا پس از وى اوست، و همان كه او ميدانست از علم خود سليمان بود كه بامر خدا نزد آصف بامانت گذارده بود و آن را بوى فهمانيد تا در باره امامت و نشانه امامت او اختلافى نباشد. چنانچه بخود سليمان فهمانده شده بود در زمان زندگى داود (ع) تا نبوت و امامتش پس از وى معلوم باشد، و حجت بر خلق تمام باشد. 2- و اما سجده يعقوب و فرزندانش براى اطاعت خدا و دوست داشتن يوسف (ع) بود چنانچه سجده فرشته‏ها بر آدم (ع) براى خود آدم نبود و همانا طاعت خدا بود و اظهار دوستى فرشته‏ها با آدم (ع)، و سجده يعقوب و فرزندانش كه يوسف با آنها بود شكر خدا بود بر اينكه پراكندگى آنها را جمع آورى ساخته بود آيا ننگرى كه يوسف (ع) در اين وقت براى شكر خدا ميگفت (102- يوسف) پروردگارا تو بمن ملك دادى و تأويل احاديث آموختى- الى آخر آيه. 3- و اما قول خدا «اگر در شكى از آنچه‏ات نازل كرديم بپرس از كسانى كه كتاب ميخوانند» مخاطب همان رسول خدا است (ص) و او خود در آنچه برش نازل ميشد شكى نداشت ولى نادانان ميگفتند: چگونه خداوند رسولى از فرشته‏ها مبعوث نكرده، و ميان ما و پيغمبر او كه فرقى نيست در باره خوردن و نوشيدن و بازار رفتن، خدا به پيغمبرش وحى كرد از آنها كه كتاب ميخوانند در حضور اين نادانها بپرس آيا خدا پيش از تو رسولى مبعوث كرده جز اينكه غذا ميخورده و در بازارها راه ميرفته و توهم بمانند آنهائى. و همانا گفته: «اگر تو شكى دارى» با اينكه خودش شكى نداشته براى مراعات انصاف در گفتار چنانچه فرموده (54- آل عمران) بيائيد پسران ما و پسران شما، و زنان ما و زنان شما، و خود ماها و خود شماها را دعوت كنيم و بدرگاه خدا زارى كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بخواهيم- و اگر ميفرمود: بر شماها بخواهيم پيشنهاد مباهله را نپذيرفتندى با اينكه خدا ميدانست پيغمبرش همه پيامهاى او را ميرساند، و از دروغگوها نيست و همچنين پيغمبر (ص) هم ميدانست كه او را در آنچه ميگويد راستگو است ولى دوست داشت از طرف خود عادلانه اظهار كند. 4- و اما قول او «اگر كه آنچه درخت در زمين است قلم شود و دريا مركب و در پى آن هفت دريا باشد كلمات خدا بپايان نرسند» واقع آن همچنين است اگر كه همه درختهاى دنيا قلم شوند و دريا را دريا پى باشند و از زمين همه چشمه بجوشند بپايان رسند پيش از آنكه ثبت كلمات خدا بپايان رسند و آن درياها چشمه كبريت است و چشمه نمر و چشمه برهوت و چشمه طبريه و چشمه گرم ماسبندان و چشمه گرم افريقيه كه زبانش خوانند و چشمه بحرون و مائيم كلمات خدا كه بپايان نرسيم و فضائل ما درك نشوند. 5- و اما بهشت داراى همه خوردنيها و همه نوشيدنيها و بازيها است كه دل بخواهد و ديده خوش دارد و خدا همه را براى آدم مباح كرد، و آن درخت كه خدا آدم و حوا را از خوردنش غدقن كرد درخت حسد بود كه ب‏آنها سفارش كرد تا بهر كس از خلائق كه خدا فضيلتى داده بديده حسد ننگرند و آدم فراموش كرد و بديده حسد نگريست و تصميمى براى او نيافت.

6- و اما قول خدا «يا ب‏آنها جفت كند مردان و زنان» يعنى براى او فرزند ذكور آيد و يا فرزند اناث بهر دو تا كه با هم باشند گويند زوجان هر يك جفت ديگريست و معاذ اللَّه كه خداوند والا را مقصود آن باشد كه تو خود را بدان فريفتى و ميخواهى براى ارتكاب گناه رخصت جوئى (68- الفرقان) هر كه اين كار كند بگناه آلوده شده، عذابش دو چندان گردد در روز قيامت و جاويدان در آن خوار بماند اگر توبه نكند.

7- و اما شهادت يك زن كه نفوذ دارد آن ماما است با رضايت بوى و اگر رضايت نباشد حد اقل بايد دو زن باشند كه بحكم ضرورت بجاى مردند زيرا مرد را امكان جانشينى آنها نيست و اگر تنها باشد قول او با قسم پذيرفته است. 8- و اما قول على (ع) در باره خنثى چنانست كه گفته: مردمى عادل كه هر كدام آئينه‏اى بدست دارند بدو نگاه ميكنند. آن خنثى برهنه پشت سر آنها ميايستد و آنان در آئينه‏ها مينگرند و شبح او را ميبينند و بدان حكم ميكنند.

9- و اما مردى كه بر شبانى نگاه كرده كه بر گوسپندى جهيده اگر آن گوسپند را بشناسد سر ببرد و بسوزاند و اگر نشناسند رمه را دو بخش كند و قرعه بنام نيمى درآيد نيم ديگر رها شود و اين نيم را هم دو نيم كند و پيوسته چنين كند تا دو گوسپند بمانند و ميان آن دو قرعه كشد و بنام هر كدام درآمد آن را سر برد و بسوزاند و سائر رمه نجات يابند.

10- و اما نماز بامداد را قراءت بجهر است براى آنكه پيمبرش در تاريكى ميخواند و قرائتش ملحق بنماز شبها شد.

11- و اما قول على (ع) كشنده ابن جرموز را بدوزخ بشارت بده براى اين بود كه رسول خدا (ص) چنين فرموده بود او در جنگ نهروان بهمراه خوارج بود و على (ع) او را در بصره نكشت چون ميدانست در فتنه نهروان كشته مى‏شود.

12- و اما اينكه گفتى على (ع) اهل صفين را در هجوم و گريز هر دو ميكشت و زخمدارشان را هم اجازه كشتن ميداد و روز جمل بدنبال گريخته نميرفت و زخمدار را نميكشت، و هر كه سلاح بزمين ميگذاشت امانش ميداد، و هر كه بخانه خود پناهنده ميشد امانش ميداد، براى اين بود كه رهبر قشون جمل كشته شده بود و پشتيبانى نداشتند كه بدان برگردند و دوباره جنگ را از سر گيرند و مردم بخانه خود برگشتند و دست از جنگ كشيده و مخالفت را كنار گذارده، و قصد تفرقه نداشتند راضى بودند كه شمشير از آنها برداشته شود، حكم آنان برداشتن شمشير و خوددارى از آزارشان بود زيرا كمك براى ادامه جنگ نطلبيدند ولى مردم صفين بيك ستاد آماده و رهبر مقتدرى برميگشتند كه اسلحه و زره و نيزه و تيغ بر ايشان فراهم ميكرد، و عطاى وافر ب‏آنها ميداد و از آنها پذيرائى ميكرد و بيمارشان را عيادت ميكرد، و شكسته آنان را بست و بند ميكرد، و زخمدارشان را درمان ميكرد، و بهر كه پياده بود مركب سوارى ميداد، و بهر كه برهنه بود جامه ميداد، و آنها را بجنگ و كشتار برميگردانيد، و باين دو دسته يك حكم نكرد چون حكم محارب از خداپرستان را ميدانست. بلى اين را برايشان توضيح ميداد و هر كه روگردان بود كشته ميشد يا اينكه بايد توبه كند.

13- و اما مردى كه بلواط اعتراف كرده بينه بر او اقامه نشده و خود بخودى اعتراف كرده، و امام بحق كه ميتواند از طرف خدا مجرمى را مجازات كند ميتواند هم از طرف خدا منت بر او نهد و عفوش كند آيا نشنيدى گفته خدا را؟ «اينست عطاى ما»- الآية- ما تو را بهمه چيزها كه از ما پرسيدى خبر داديم آن را بدان.

و از آن حضرت كلمات قصارى در اين معانى روايت شده است‏

1- بيكى از مواليش فرمود: از فلانى عذرخواهى و گله كن و بگو چون خدا خير بنده‏اى را خواهد هر گاه از او عذر خواهى شود بپذيرد.

2- متوكل نذر كرده بود كه اگر خدايش از بيمارى او عافيت بخشد مال بسيارى صدقه دهد و چون به شد از علماء اندازه مال بسيار را پرسيد باختلاف جواب گفتند و بحق معنا نرسيدند و اين مسأله را از ابو الحسن امام دهم پرسيد، فرمود هشتاد درهم صدقه دهد و دليلش را در پاسخ گفت: خدا به پيمبرش فرموده (25- التوبه) هر آينه خدا شما را در موارد بسيار يارى كرده و ما غزوات پيغمبر را شمرديم تا هشتاد رسيده و خدا آن را كثير نام برده متوكل از اين بيان شاد شد و هشتاد درهم صدقه داد.

3- خدا را بقعه‏ها است كه دوست دارد در آنها بدرگاه او دعا شود و او باجابت رساند، و حائر حسين (ع) يكى از آنها است.

4- هر كه از خدا بپرهيزد از او بپرهيزند، و هر كه خدا را اطاعت كند اطاعت شود، و هر كه مطيع خدا است باك از خشم مخلوق ندارد، و هر كه خدا را بخشم آرد بايد يقين كند كه بخشم مخلوق دچار مى‏شود.

5- راستى خدا را وصف نشود جز بدان چه خودش خود را وصف كرده كجا وصف شود آنكه حواس از دركش عاجزند، و اوهام بدو نرسند، و تصورات بكنه او پى نبرند، و در ديده‏ها نگنجد، با همه نزديكيش دور است و با همه دوريش نزديك، چگونگى را پديد كرده، و چگونه نيست، و مكان را آفريده و مكانى ندارد، او از چگونگى و از مكان بر كنار است، يكتا است، يگانه است جل جلاله و تقدست اسمائه.

6- حسن بن مسعود گويد خدمت ابى الحسن على بن محمد (ع) رسيدم و انگشتم خراشيده بود و شانه‏ام با سوارى تصادف كرده و آسيب ديده و در اجتماعى درآمدم و بعضى جامه‏هايم را پاره كردند گفتم اى روز چه شومى خدا شرت را از من بگرداند، بمن فرمود (ع): اى حسن تو هم كه با ما رفت و آمد دارى گناهت را بگردن بيگناه ميگذارى حسن گويد عقلم بسرم آمد و دانستم خطا كردم گفتم اى آقايم از خدا آمرزش خواهم، فرمود اى حسن روزگار را چه گناهى است كه چون شما بسزاى كردار خود رسيد آنها را شوم شماريد، حسن گفت استغفر اللَّه ابدا اين توبه من باشد يا بن رسول اللَّه، فرمود بخدا سودتان نبخشد و بلكه خدا بدم بى‏گناه شما را سزا دهد، آيا نميدانى اى حسن كه خدا است ثواب ده و كيفر كن و پاداش ده در برابر هر كارى در دنيا و آخرت؟ گفتم اى آقايم چرا، فرمود خلاف مرو و براى روزگار هيچ اثرى در حكم خدا مقرر مدار، حسن گفت بچشم يا ابن رسول اللَّه.

7- هر كه از مكر خدا و مؤاخذه دردناكش آسوده زيد تكبر پيشه كند تا قضاى خدا و امر نافذش او را فراگيرد، و هر كه در خداپرستى روشن باشد مصائب دنيا بروى سبك آيد، و گر چه مقراض شود و پراكنده گردد.

8- داود صرمى گويد آقايم بمن حوائجى دستور داد و بمن فرمود بگو كه چه ميگوئى، من عين آنچه را فرموده بود ياد نداشتم دوات كشيد و نوشت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بيادش آورم ان شاء اللَّه و الامر بيد اللَّه، من لبخندى زدم، فرمود: تو را چه مى‏شود؟ گفتم خير است فرمود: بمن بگو گفتم قربانت بياد حديثى افتادم كه مردى از اصحاب ما از جدت امام رضا (ع) مرا باز گفت كه چون دستور حاجتى ميداد مينوشت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اذكر ان شاء اللَّه و لبخند زدم بمن فرمود: اى داود اگر بگويم كسى كه تقيه را ترك كند چون كسى است كه نماز را ترك كرده راستگو باشم.

9- روزى فرمود: خوردن خربوزه باعث خوره مى‏شود باو گفته شد آيا نيست كه مؤمن چون چهل ساله شد از ديوانگى و خوره و پيسى در امانست؟ فرمود: چرا ولى هر گاه مؤمن خلاف دستور كسى كه او را در امان داشته كند بسا كه بكيفر خلاف دچار شود.

10- شكرگزار بخود شكر سعادتمندتر است از نعمتى كه باعث شكر شده، زيرا نعمت كالاى دنيا است و شكر نعمت دنيا و آخرتست.

11- خدا دنيا را خانه آزمايش ساخته و آخرت را خانه پايش، و بلاى دنيا را وسيله ثواب آخرت نموده و ثواب آخر ترا عوض بلاى دنيا قرار داده.

12- راستى ستمكار بردبار بسا كه بوسيله حلم خود از ستمش گذشت شود، و حق دار نابخرد بسا كه بسفاهت خود نور حق خويش را خاموش كند.

13- هر كه از روى دوستى بتو نظرى بدهد همه جانبه اطاعت او كن.

14- هر كه قدر خود نداند از شر او آسوده مباش.

15- دنيا بازاريست كه مردمى از آن سود برند و مردمى ديگر زيان كنند.

باب آنچه از امام حسن عسكرى (ع) روايت شده‏

از امام خالص هادى ابى محمد حسن بن على عليهما السلام در اين معانى رواياتى طولانى رسيده‏

نامه آن حضرت باسحاق بن اسماعيل نيشابورى‏

خداوند ما را و شما را در پرده خود دارد و در همه كارت بنيروى صنعتش تو را يار باد، خدايت رحمت كند، نامه‏ات را فهميدم و ما بحمد اللَّه و نعمته اهل بيتى هستيم كه بر دوستان خود دلسوزيم، و باحسان پياپى خدا و بخشش وى ب‏آنان شادمانيم، و هر نعمتى كه خدا تبارك و تعالى ب‏آنها ارزانى دارد بشمار گيريم، اى اسحاق خداوند بتو و همگنانت نعمت خود را تمام كند همه آن كسانى كه خدا بدانها مهر ورزيده و بنعمت خود آنان را بمانند تو بينا كرده و كمال نعمت خود را ببهشت رفتن اندازه گرفته، و هر نعمتى هر چه هم والا و پرارزش باشد نيست جز اينكه و الحمد للَّه تقدست اسماؤه پرداخت قدردانى و شكر آن نعمت است و من ميگويم «الحمد للَّه» سپاس خدا را ببهترين سپاسى كه سپاسگزارى تا هميشه ادا كرده در برابر منتى كه خدا بر تو نهاده است از رحمت خود و تو را از هلاكت نجات داده، و راه تو را درگذر از آن گردنه هموار كرده. و بخدا قسم كه آن گردنه‏ايست پر رنج و دشوار و گذر از آن سخت و بلايش بزرگ، و در كتب نخست از آن يادآورى شده. شماها در دوران امام گذشته تا عمرش را بسر زد و در اين مدت از دوران من كارهائى داشتيد كه پسنديده و قرين توفيق درستى نبود.

اى اسحاق بطور يقين بدان راستش هر كه از اين دنيا كور بيرون شد در آخرت هم كور است و گمراه‏تر است. اى اسحاق مقصود نابينائى ديده نيست بلكه نابينائى دلهاى درون سينه است، و اينست معنى قول خدا در كتاب محكم خود از قول ظالم آنجا كه فرمايد (126- طه) پروردگارا چرا مرا كور محشور كردى با اينكه بينا بودم خدا فرمايد همچنين كه آيات ما بتو رسيد و تو فراموششان كردى امروز تو فراموشى- كدام آيت خدا بزرگتر است از حجت خدا بر خلقش و امين او در بلادش و گواه او بر عبادش. پس گذشتگان از پدران نخست او كه پيمبرانند و پدران ديگرش كه اوصيائند درود و رحمت و بركات خدا بر همه آنها. كجاها گمتان كردند و بكجاها چون چهارپايان رو آوريد؟!! از حق روگردانيد و بباطل با ايمان؟

و بنعمت خدا در ناسپاسى و كفران؟ يا از آن كسانيد كه ببعضى از كتاب خدا ايمان دارند و ببعضى كافرند، پاداش كسى كه چنين كند از شماها باشد يا از ديگران. نيست جز رسوائى در دنيا و عذاب طولانى در آخرت پاينده، و بخدا كه اينست رسوائى بزرگ.

راستى خدا كه از منت و رحمتش فرائضى بر شماها مقرر كرده براى نيازش بدانها نبوده بلكه براى مهرورزى او- كه نيست شايسته پرستشى جز او- با شما است تابد را از خوب جدا كند، و آنچه در درون داريد بيازمايد و آنچه در دل داريد امتحان كند تا برحمت خدا بر هم پيشدستى كنيد و در منازل بهشتى خود رقابت ورزيد، بر شما مقرر كرده است حج و عمره و بپاداشتن نماز و پرداخت زكاة و روزه و ولايت را، و درى هم بروى شما گشوده تا فرائض را بفهميد و كليد براى تحصيل آنها باشد، اگر محمد و اوصياء از فرزندانش نبود شماها سرگردان بوديد، و چون بهائم هيچ كدام از واجبات را نميدانستيد. آيا در شهرى درآيند جز از درش و چون بر شما منت نهاد بنصب امامان پس از پيغمبر شما.

در كتاب خود فرمود: (5- المائده) امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را دين شما پسنديدم- و براى اولياء خود بر شما حقوقى مقرر داشت و شما را باداء آن فرمان داد تا آنچه از زن و مال و خوردنى و نوشيدنى بر دوش داريد براى شما حلال باشند. خدا فرموده (43- الشورى) بگو من از شما مزدى بر آن نخواستم جز دوستى خويشانم- و بدانيد هر كه بخل ورزد بر خود دريغ كرده و خدا بى‏نياز است و شما نيازمندانيد- نيست شايسته پرستشى جز او، و هر آينه گفتار در آنچه بسود شما و بر عليه شما بود طولانى شد. و اگر خدا دوست نداشت كه نعمت خود را بر شماها تمام كند از من خطى رؤيت نميكرديد. و يك حرف نميشنيديد پس از درگذشت امام سابق، شما از سرانجام معاد خود در غفلت هستيد، و پس از اينكه ابراهيم بن عبده را بر شما گماردم و نامه‏اى هم بوسيله محمد بن موسى نيشابورى بشما نوشتم. و اللَّه المستعان على كل حال- مبادا در باره خدا كوتاهى كنيد و از زيانكاران باشيد، دور باد و نابود باد كسى كه از طاعت خدا روگردانست و مواعظ اولياء خدا را نميپذيرد، محققا خدا شما را فرمان داده بطاعت خود و طاعت رسول خدا و طاعت اولى الامر، خدا بر ناتوانى و غفلت شما ترحم كند و شما را بر عقيده خود شكيبا سازد وه چه مغرور است انسان بپروردگار كريمش و اگر سنگهاى سخت و بى‏رخنه برخى از آنچه در اين نامه است فهم كنند از ترس و هراس خدا از هم بپاشند و بطاعت خدا برگردند، هر كار خواهيد بكنيد بزودى خدا كردار شما را بيند و هم رسولش و هم مؤمنان سپس بداناى ناديدنى و ديدنى برگرديد، و شما را آگاه كند بدان چه كرديد و الحمد للَّه رب العالمين و صلى اللَّه على محمد و آله اجمعين.

كلمات قصارى هم در اين معانى از آن حضرت رسيده‏

1- جدال مكن تا احترامت برود و شوخى مكن تا بر تو دلير شوند.

2- هر كه بپائين نشستن در مجلس خشنود باشد پيوسته خدا و فرشته‏ها بر او رحمت فرستند تا برخيزد.

3- بكسى كه نشانه امامت خواسته بود نوشت: هر كه آيه يا برهانى خواهد و آنچه را خواسته باو عطا شود سپس از امامى كه نشانه از او خواسته برگردد عذابش دو چندان گردد، و هر كه باوفا بماند از طرف خدا تاييد شود، مردم عادت دارند نامه‏هائى جعل كنند و منتشر سازند، از خدا راه حق را خواهانيم همانا بر سر دوراهيم يا تسليم بحق و يا هلاكت مطلق وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ.

4- بيكى از شيعيانش كه اختلاف شيعه را بوى نمود نوشت همانا خدا با خردمند گفتگو دارد و مردم در باره من چند دسته‏اند يكى بيناى بر راه نجات و متمسك بحق و علاقمند بفرع حقيقت، بى‏شك و ترديد و جز من پناهى نجويد، و يك دسته حق را از اهلش بدست نياورده و چون دريا نورد است كه با موج آن موج بردارد و هنگام آرامش آن آرام باشد، و يك دسته را شيطان مسخر دارد و كارشان رد بر اهل حق و دفع حق بباطل است از روى حسدى كه در دل دارند، آنكه براست و چپ ميرود واگذارش، راستى اگر چوپان خواست گوسفندان خود را گرد آورد بكمتر تلاشى آنها را فراهم سازد، مبادا اسرار را فاش كنى و در پى رياست باشى زيرا اين هر دو مايه هلاكتند.

5- از گناهانى كه آمرزيده نشود اينست كه بگويد كاش بجز بر اين گناه مؤاخذه نشدم، سپس فرمود: شرك در ميان مردم از جنبش مورچه بروپوش سياه در شب تار نهانتر است.

6- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ باسم اعظم، خدا از سياهى چشم بسفيديش نزديكتر است.

7- هنگام اختلاف شيعه در امامتش اين توقيع بيرون آمد: هيچ كدام از پدرانم بمانند اين گونه ترديد جماعت شيعه كه من گرفتارم گرفتار نشدند اگر كار امامت كه شما بدان عقيده‏مند و متدينيد موقت بود و منقطع ميشد جاى ترديد بود، و اگر امريست پيوسته و باقى تا كارهاى خدا در جريانست اين شك چه معنى دارد؟!!.

8- دوستى نيكان مر نيكان را ثوابست براى نيكان و دوستى بدان مر نيكان را باز هم ثوابست براى نيكان، دشمنى بدان با نيكان زينت نيكانست و دشمنى خوبان با بدان رسوائيست براى بدان.

9- سلام بر هر كه بر تو گذر كند و نشستن در جز صدر مجلس از تواضع محسوبند.

10- خنده بيجا از نادانيست.