ترجمه تحف العقول

ابو محمّد حسن بن عليّ بن الحسين حرّاني‏
مترجم : آية الله شيخ محمد باقر كمره‏اى (ره)
مصحح: على اكبر غفارى‏

- ۱۷ -


29- وام غم شب است و خوارى روز.

30- اگر كار دنيايت خوب شد براى دينت نگران باش.

31- با پدرانتان خوش‏رفتارى كنيد تا پسرانتان با شما خوشرفتارى كنند، و از زنان مردم عفيف باشيد تا زنانتان عفيف باشند.

32- هر كه بخائن چيزى سپارد بر خدا ضمانتى ندارد.

33- بحمران بن اعين فرمود: اى حمران ب‏آن نگر كه در نيرو و توان زيردست تو است، و ببالا دست خود منگر زيرا كه اين بيشتر موجب قناعت تو است بدان چه خدا براى تو قسمت كرده است، و شايسته‏تر است كه موجب فزونى از طرف خدا عز و جل باشد، و بدان كه عمل پيوست كم با يقين برتر است نزد خدا از عمل بسيار بى‏يقين، و بدان كه ورعى سودمندتر از كناره‏گيرى از حرام خدا و آزار مؤمنان و از غيبت آنان نيست، و خوشى گواراتر از خوشخوئى نيست، و مالى سودمندتر از قناعت باندك كافى، و نادانى زيانبارتر از خودبينى نيست.

34- حياء بر دو وجه است يكى از ضعف و ديگرى از قوت و اسلام و ايمان.

35- ترك حقوق خوارى بار آرد، و راستى كه مرد در اين باره نيازمند بدروغ مى‏شود.

36- يك مرد كه در جمعى سلام دهد از همه كافى است، و يكى از جمع هم كه جواب دهد از همه كافى است.

37- سلام كردن مستحب است و جوابش واجب.

38- هر كه سلام نكرده سخن گفت پاسخش ندهيد.

39- كمال تحيت براى مقيم دست دادن، و تماميت سلام كردن با مسافرى كه آمده هم‏آغوش‏شدنست. 40- بهم دست بدهيد كه كينه را ميبرد.

41- از خدا اندكى هم باشد بپرهيز و ميان خود و او و لو نازك هم باشد پرده‏اى بياويز.

42- فرمود: هر كه در خشم و رغبت و ترس و شهوت خوددار باشد خدا تنش را بر آتش حرام كند.

43- عافيت نعمت سبكى است كه چون بدست است فراموش شود، و چون از دست برود بياد آيد.

44- نعمت خدا در خوشى تفضل است، و در تنگدستى پاك شدن.

45- چه بسيار نعمتى خدا ببنده خود دهد كه آرزوى آن را ندارد، و چه بسيار آرزومندى كه ديگرى ب‏آرزويش رسد، و چه بسيار كسى كه بمرگش شتابد و از بهره‏اش واماند.

46- درمانده است كسى كه براى هر بلائى صبرى آماده نكرده، و براى هر نعمتى شكرى، و براى هر تنگى اميد خوشى ندارد، در هر بلا و سوكى كه بفرزندت يا مالت رسد شكيبا باش. زيرا همانا خداوند عاريت و بخشش خود را گرفته تا شكر و صبر ترا بيازمايد.

47- فرمود (ع): چيزى نيست مگر اينكه اندازه‏اى دارد. گفته شد اندازه يقين چيست؟ فرمود:

اينست كه از هيچ چيز نترسى.

48- مؤمن را سزد كه هشت خصلت در او باشد: در پيشامدهاى لرزاننده باوقار باشد، و خود را نبازد، نزد بلا شكيبا باشد در خوشى شكرگزار باشد، بدان چه خدا روزيش كرده قانع باشد، بدشمنان هم ستم نكند، بار دوش دوستان نباشد، خودش در رنج باشد و مردم از وى آسوده زيند.

49- راستى دانش دوست مؤمن است، حلم وزير او، صبر فرمانده لشكر او، نرمش برادرش، و مدارا پدر او است.

50- ابو عبيده بوى گفت براى من دعا كن تا روزيم بدست بندگان نباشد فرمود: خدا نخواسته مگر اينكه روزى بنده‏ها را بدست يك ديگر نهاده ولى از خدا بخواه كه روزيت بدست بنده‏هاى خويش بنهد كه سعادتمنديست نه بدست بنده‏هاى بدش كه بدبختى است. 51- آنكه بى‏بصيرت كار كند بكسى ماند كه بيراهه رود، و شتاب در رفتن بر او نيفزايد جز دور شدن از مقصد را. 52- در تفسير قول خدا عز و جل (97- آل عمران) از خدا چنانچه سزد بپرهيزيد. فرمود:

اطاعت شود و نافرمانى نشود، و ياد آورى شود، و فراموش نگردد، و شكرگزارى شود، و ناسپاسى نگردد.

53- هر كه خدا را شناخت از او ترسيد و هر كه از خدا ترسيد از دنيا دل كند.

54- ترسان كسيست كه هراس زبانش را بند آورده.

55- ب‏آن حضرت گفته شد مردمى نافرمانى خدا كنند و گويند ما اميدوار رحمتيم و پيوسته چنين باشند تا مرگشان برسد. فرمود: اينان مردمى باشند كه عمر ب‏آرزوهاى بيجا گذرانند، اميدوار نيستند، راستش هر كه اميد بچيزى دارد دنبالش رود، و هر كه از چيزى ترسد از آن بگريزد.

56- ما دوست داريم كسى را كه خردمند و دانا و با فهم و فقيه و بردبار و مدارا كن و شكيبا و راستگو و وفادار است، راستش خداوند پيمبران را بمكارم اخلاق مخصوص كرده، هر كه دارد بايد خدا را بدان سپاس گزارد، و هر كه ندارد بدرگاه خدا زارى كند و آن را بخواهد، باو گفته شد مكارم اخلاق چيست؟ فرمود: ورع، قناعت، صبر، شكر، حلم، حياء، سخاوت، شجاعت، غيرت، راستگوئى، نيكوكارى امانت پردازى، يقين، خوشخوئى و مردانگى است.

57- محكمترين حلقه‏هاى ايمان اينست كه در راه خدا دوست بدارى، و در راه خدا دشمن بدارى، و در راه خدا بدهى، و در راه خدا دريغ كنى.

58- پس از مرگ بدنبال مرد نيايد مگر سه خصلت: صدقه جاريه كه در زندگى انجام داده و پس از مرگش باقى است، روش درستى كه بدان عمل شود، و فرزند خوبى كه برايش دعا كند.

59- راستى يك دروغ وضوء را بشكند هر گاه پس از وضوى نماز باشد و روزه را باطل كند، باو گفته شد ما دروغ ميگوئيم، فرمود: آن دروغ بيهوده نيست ولى دروغ بر خدا و رسول خدا و امامان است. سپس فرمود: روزه از همان خوردن و نوشيدن تنها نيست، مريم (ع) فرمود (27- مريم) راستى من براى خدا روزه‏اى نذر كردم- يعنى سكوتى، زبانتان را نگهداريد، و ديده‏هاتان را بر هم نهيد، و بهم حسد نورزيد، و با هم ستيزه نكنيد زيرا حسد ايمان را ميخورد چنانچه آتش هيزم را ميخورد.

60- هر كه خواهد بخدا چيزى را كه نميداند ياد بدهد عرش او بلرزد.

61- خدا دانسته كه گناه براى بنده مؤمن به از خود بينى است و اگر چنين نبود هيچ مؤمنى هرگز آلوده گناه نميشد.

62- هر كه بدخو باشد خود را شكنجه كند.

63- احسان چون نام خود باشد و چيزى از احسان برتر نيست جز ثوابش، معروف هديه خدا است ببنده‏اش، نه هر كس خواهد بمردم خوبى كند تواند و نه هر كس بدان رغبت دارد بر آن توانا بود و نه هر كس بدان توانا است توفيق آن يابد، هر گاه خدا بر بنده منت نهد براى او رغبت در احسان و قدرت و توفيق آن را فراهم سازد و سعادت بتمامت رسد و كرامت براى طالب و مطلوب پديد آيد.

64- در محبوبى نتوان فزود بوسيله‏اى مانند شكر، و از ناخواهى نتوان كاست بوسيله‏اى چون صبر.

65- براى شيطان لشكرى دليرتر از زنان و خشم نيست.

66- دنيا زندان مؤمن است، و صبر دژ او، و بهشت مأواى او. و دنيا بهشت كافر است، و گور زندانش، و دوزخ مأوايش.

67- خدا يقين بى‏شكى نيافريده كه ماننده‏تر باشد بشك بى‏يقين چون مرگ.

68- هر گاه ديديد بنده‏اى بجستجوى گناهان مردم است و گناه خود را فراموش كرده، بدانيد كه گرفتار مكر خدا شده.

69- آنكه بخورد و شكر كند ثواب روزه‏دارى كه براى خدا روزه گرفته دارد، و تندرست شاكر ثواب گرفتار صابر را دارد.

70- نسزد كسى كه دانا نيست سعادتمند شمرده شود، و نه كسى كه مهربان نيست ستوده شمرده شود و نه كسى كه شكيبا نيست كامل شمرده شود، و نه كسى كه از سرزنش دانشمندان و نكوهششان نپرهيزد برايش خير دنيا و آخرت اميد باشد، سزد كه خردمند راستگو باشد تا بحديث او گرايند، و شكور باشد تا فزونى را بايد.

71- تو را نرسد خيانتكارى كه آزمودى امين سازى، و نه كسى كه بدو امانت سپردى متهم كنى.

72- باو گفته شد ارجمندتر كس نزد خدا كيست؟ فرمود: هر كه بيشتر ياد خدا كند و بيشتر اطاعتش نمايد، گفتم: مبغوضتر كس نزد خدا كيست؟ فرمود: آنكه خدا را متهم سازد، گفتم: كسى باشد كه خدا را متهم سازد؟ فرمود: آرى آنكه از خدا خير خواسته و خيرى كه باو رسيده ناخواه او است و خشم كرده و خدا را متهم نموده، گفتم ديگر چه كسى؟ فرمود: آنكه از خدا شكوه كند، گفتم كسى باشد كه از خدا شكوه كند؟ فرمود: آرى آنكه چون بلا بيند بيش از آن را كه رسيده بمردم اظهار كند، گفتم:

ديگر چه كسى؟ فرمود: كسى كه چون عطاء شود شكر نكند و چون بلا بيند صبر ندارد، گفتم ارجمندتر كس نزد خدا كيست؟ فرمود كسى كه هر گاه عطا شود شكر كند و چون بلا بيند صبر كند.

73- زود رنج را دوست نيايد، و حسود را توانگرى نيايد، پر نظر كردن در حكمت خرد را آبستن كند.

74- ترس از خدا براى دانائى بس است و فريبخورى براى نادانى بس است.

75- بهتر عبادت معرفت خدا و تواضع براى او است.

76- يك عالم به از هزار عابد است و هزار زاهد و هزار مجتهد و كوشا (در راه خدا).

77- هر چيزى را زكاتيست و زكاة دانش اينست كه آن را باهلش بياموزند.

78- قاضيان چهارند سه تا در دوزخ و يكى در بهشت، مرديكه دانسته ناحق قضاوت كند در دوزخ است، مرديكه ندانسته بنا حق قضاوت كند در دوزخ است، مرديكه ندانسته بحق قضاوت كند در دوزخ است، مرديكه دانسته بحق قضاوت كند در بهشت است.

79- از عدالت مردش پرسيدند، فرمود: هر گاه از محارم چشم پوشد، و از گناهان زبان بندد، و از مظالم دست بكشد.

80- هر چه را خدا از بنده‏ها در پرده دارد از آنان ساقط است تا ب‏آنها اعلام كند و بفهماند.

81- بداود رقى فرمود: دست را تا آرنج بدهان اژدها يا نهنك فرو كنى برايت بهتر است از حاجت خواستن از تازه بدولت رسيده.

82- برآمدن حاجات از درگاه خدا است و پس از خدا وسائل آن بنده‏هاى خدايند كه بدست آنان جارى مى‏شود هر آن حاجتى كه از شما برآورده شد با تشكر از خدايش بپذيريد، و هر كدام بر نيامد از خدايش برضا و تسليم و صبر پذيرا شويد، اميد است كه آن براى شما بهتر باشد زيرا خدا بصلاح شما داناتر است و شما نميدانيد.

83- خواهش كردن آدميزاده از آدميزاده يك فتنه‏ايست اگرش عطا كند سپاس گويد كسى را كه باو عطا نكرده و اگرش دريغ كند نكوهش كند كسى را كه از او دريغ نكرده.

84- راستى خداوند هر خيرى را در دنبال كردن مقرر داشته (در اميدوار بودن مقرر داشته خ ل)

85- از آميزش با اوباش بپرهيز كه آميزش با اوباش هيچ خوبى ندارد و نيارد.

86- مردى از خوارى كوچك بيتابى كند و همينش بخوارى بزرگترى كشاند.

87- سودمندترين چيزى براى مرد اينست كه پيش از ديگران بعيب خود گرايد، پررنج‏ترين چيزى نهان داشتن نداريست، بى‏ارزش‏ترين چيزى اندرز بكسى است كه پذيرا نيست و همسايگى با حريص، بهترين آسايش اميد بريدن از مردم است، دلتنگى و خفه‏گى را از خود دور كن، خود را براى تحمل از مخالفى كه بر تو فرازمندى و برترى دارد رام كن همانا تو بفضل او اعتراف كردى تا با او مخالفت نكنى، هر كه براى ديگرى فضلى نشناسد خود بين براى خويش است، و بدان كه عزت ندارد كسى كه ذليل خدا نباشد، و رفعت ندارد كسى كه براى خدا تواضع نكند.

88- فرمود انگشتر بدست كردن از سنت است.

89- محبوبترين دوستانم كسيست كه عيوبم را هديه‏ام كند.

90- دوستى نباشد جز با شرائطى هر كه داراى همه اين شرايط يا برخى از آنها است دوست است و گر نه او را بدوستى نسبت مده نخست اينكه نهان و عيانش با تو يكى باشد، دوم اينكه زيبائى تو را از خود دادن و زشتى تو را زشتى خود شمارد، سوم اينكه رسيدن بمال و يا منصب او را با تو ديگرگون نكند، چهارم اينكه هر چه را تواند از تو دريغ ندارد، پنجم كه جامع همه اين خصال است اينست كه هنگام گرفتاريهايت واننهد.

91- مدارا با مردم يك سوم خردمنديست.

92- خنده مؤمن تبسم است.

93- براى من فرق ندارد كه امين كنم خائن را يا كسى كه امانت را نگهدارى و محافظت نميكند.

94- بمفضل فرمود: شش خصلت بر تو سفارش كنم تا بشيعيانم برسانى، گفتم: كه آنها كدامند اى آقاى من؟ فرمود: پرداخت امانت بهر كه بتو سپرده، و اينكه بپسندى ببرادرت آنچه را بخود پسندى، و بدان كه هر كارى را انجامى است و از انجام بر حذر باش، براى كارها ناگهانى‏هائيست از آن بر حذر باش مبادا بكوهى كه آسانت آيد هر گاه فرود آمدنت پرتگاه دارد بالا روى، ببرادرت وعده‏اى مده كه وفايش در اختيارت نيست.

95- سه چيز است كه خداوند براى هيچ كس در آنها رخصتى مقرر نكرده، خوشرفتارى با پدر و مادر خوب باشند يابد، وفاء بعهد براى خوب و بد، و پرداخت امانت بخوب و بد.

96- من بسه كس رحم كنم و سزاوارند كه ب‏آنها رحم شود: عزيزى كه ذليل شده، توانگرى كه نيازمند شده، عالمى كه اهل او و نادانان او را سبك ميشمرند و خوار ميدارند.

97- هر كه دلش بدوستى دنيا در آويخت به سه زيانش پابند شود: هم بى‏نهايت و آرزوئى كه بدان نرسد و اميدى كه در نيابد.

98- مؤمن بدروغ گوئى و خيانت آفريده نشده، و دو خصلت است كه در منافق جمع نشوند: سيماى خوب، و فهم سنت اسلام.

99- مردم چون دندانه‏هاى شانه برابرند، مرد بوسيله برادرش فزونى يابد، رفاقت كسى كه خود را با تو هم مصلحت نداند خيرى ندارد.

100- فقه زينت ايمانست، و حلم زينت فقه، و نرمش زينت حلم، و مدارا زينت نرمش، و هموار بودن زينت مدارا است. 101- هر كدام از برادرانت كه سه بار بر تو خشمگين شد و بدى بتو نگفت او را براى خود ذخيره شمار.

102- بر مردم دورانى آيد كه چيزى كمياب‏تر از رفيق دل آرام و كسب يكدرهم از حلال نيست.

103- هر كه خود را در معرض تهمت درآورد نبايد بدگمان بخود را سرزنش كند، و هر كه راز خود را نهان دارد اختيارش بدست خود او است، و هر رازى از دو كس گذشت فاش شود، كار برادر خود را حمل بر بهترين وجه آن كن و سخنى را كه از دهان برادرت درآيد تا محمل خيرى دارد ببد تفسير مكن، بر تو باد ببرادران راست و درست كه ذخيره دوران خوشى و سپر بلايند، در حديث خود با آنان كه خدا ترسند مشورت كن، و برادران خود را باندازه پرهيزكارى آنان دوست بدار، و از زنان بد بپرهيز و از خوبانشان بر حذر باش، و اگر بشما فرمان خوبى دادند با آنها مخالفت كنيد تا در زشت كارى بشما طمع نورزند.

104- منافق چون از خدا و رسولش بازگو كند دروغ گويد، و هر گاه بخدا و رسولش وعده‏اى دهد تخلف كند، و چون دارا شود در مالش بخدا و رسولش خيانت كند، و اينست معنى قول خدا عز و جل (78- التوبة) بجا نهاد در دلشان دوروئى تا روزى كه او را برخورند براى آنكه تخلف كردند در وعده‏اى كه بخدا دادند، و بواسطه آنكه عادت دارند دروغ بگويند- و قول خدا (72- الانفال) و اگر بخواهند بتو خيانت كنند همانا بيشتر بخدا خيانت كردند، و آنها را توانائى داد و خدا دانا و حكيم است.

105- براى رسوائى مرد بس است جامه‏اى پوشد كه او را شهره كند يا سوار مركب شهرت آور شود، گفتم مركب شهرت آور چيست؟ فرمود: ابلق.

106- كسى از شما بحقيقت ايمان نرسد تا بيگانه‏ترين مردم از خود را براى خدا دوست دارد، و نزديكترين مردم بخود را براى خدا دشمن داد.

107- خدا بهر كس نعمتى داد و آن را از دل فهميد و دانست كه نعمت بخشش خدا است شكرش را ادا كرده گرچه بزبان نياورده، و هر كه بداند كيفر ده گناهان خدا است آمرزش خواسته و گرچه دم بسته، و اين آيه را خواند (284- البقرة) اگر پديد كنيد آنچه در دل داريد يا نهانش كنيد تا آخر آيه (خداوند شما را بدان محاسبه كند، و هر كه را خواهد بيامرزد، و هر كه را خواهد عذاب كند، و خدا بر هر چيز توانا است).

108- دو خصلت هلاكت‏بارند: برأى خود فتوى دهى، يا ندانسته ديندارى كنى.

109- با بى‏بصير فرمود: اى ابا محمد از عقيده مردم بازرسى مكن تا بى‏دوست بمانى.

110- گذشت زيبا اينست كه بر گناه كيفر نكنى، و صبر زيبا اينست كه در آن شكايت نباشد.

111- در هر كه چهار چيز باشد مؤمنست و گرچه از سر تا پا گناه دارد، راستى، حياء، خوشخوئى، و شكرگزارى.

112- مؤمن نباشى تا ترسان و اميدوار باشى، و ترسان و اميدوار نباشى تا عمل كنى براى آنچه بيم دارى و اميدوارى.

113- ايمان ب‏آرايش ظاهر و آرزو نيست، ولى عقيده پاكى است در دل، و تصديق آنست با اعمال.

114- چون از سى سال افزود مرد ميانه سال است و جوان نيست، و چون از چهل گذشت پير است.

115- مردم در باره يگانه‏پرستى سه گونه‏اند: مثبت و نافى و مشبه، نافى منكر خدا است، مثبت مؤمن است، و مشبه مشرك است.

116- ايمان اعتراف است، و كردار است، و قصد و توجه، و اسلام همان اعتراف است و كردار.

117- با برادرت يك رو مشو و پرده آبروئى بجا نه. زيرا آبرو دريدن بيشرمى است، و آبرو دارى مايه پايش دوستى.

118- هر كه در برابر برادر خود حشمت فروخت از پيوست او محروم ماند، و هر كس او را غمناك كرد حرمتش را برد.

119- باو گفته شد در وادى عقيق خلوت گزيدى (رودخانه ايست كه از كنار مدينه ميگذرد) (و ممكن است مراد بعقيق يكى از زنان حضرت باشد و اين كنايه از انزوا است) و بتنهائى گرائيدى، فرمود اگر لذت تنهائى را بچشى از خود هم بهراسى سپس فرمود: كمتر فائده تنهائى آسوده شدن از مدارا با مردم است.

120- خدا درى از دنيا بروى بنده خود نگشايد جز اينكه دو چندانش بر حرص بيفزايد.

121- مؤمن در دنيا غريب است از خوارى آن بيتابى نكند، و براى عزتش با مردم رقابت نورزد.

122- باو گفته شد آسودگى در كجا است؟ فرمود: در ترك هواى نفس، گفته شد: چه زمانى بنده راحت بيند؟ فرمود نخست روزى كه ببهشت رود.

123- خدا براى منافق و فاسق سيماى خوب و فهم ديانت و خوشخوئى را هرگز فراهم نياورد.

124- مزه آب: زندگى است، و مزه نان نيرومندى، و سستى تن و نيرويش از پيه كليه‏هاست، جاى خرد مغز است، و قساوت و رقت در دل است.

125- حسد دو تا است: حسد فتنه، و حسد غفلت. حسد غفلت چنانست كه فرشته‏ها هنگامى كه خدا فرمود: «راستش من در زمين خليفه نهنده‏ام، گفتند در زمين كسى را بنهى كه تباهى كند، و خونها را بريزد با اينكه ما همه تو را تسبيح گوئيم با سپاست، و تو را مقدس شماريم- مقصودشان اين بود كه خليفه را از ما مقرر دار، اين را براى حسودى ب‏آدم از راه فتنه نگفتند، و نه از نظر رد و انكار، و حسد دوم آنست كه بنده بواسطه آن بكفر و شرك گرايد، و آن حسد ابليس است كه بر خدا رد فرمان كرد، و از سجود بر آدم سر باز زد.

126- مردم در باره قدرت سه گونه‏اند: كسى كه معتقد است كار بدو واگذار است و او خدا را در سلطنتش سست شمرده و هلاك است، و كسى كه معتقد است خدا بنده‏ها را بر گناهان مجبور كرده و تكليف فوق طاقت ب‏آنها نموده، و او بخدا در حكمش ستم روا داشته و هلاك است، و كسى كه معتقد است خداوند ببنده‏ها باندازه طاقت تكليف كرده و بيش از طاقت تكليف نكرده، و هر گاه خوب كند خدا را سپاس گويد و هر گاه بد كند از خدا آمرزش جويد. اين مسلمانى درست و بجا است.

127- بشتاب رفتن بهاء مؤمن را ببرد و نورش را خموش كند.

128- راستى خدا توانگر ستمكار را دشمن دارد.

129- خشم دل مرد حكيم را ببرد، و هر كه اختيار خشمش را ندارد اختيار عقلش را ندارد.

130- فضيل بن عياض گويد امام صادق (ع) بمن فرمود: ميدانى شحيح كيست؟ گفتم همان بخيل است. فرمود: شح سخت‏تر از بخل است بخيل از آنچه خود دارد دريغ ميكند، و شحيح بر آنچه در دست مردم و دست خود است دريغ دارد. تا آنجا كه چيزى بدست مردم نبيند جز آنكه آرزو كند بحلال يا حرام از ان خودش باشد، نه سير مى‏شود، و نه بدان چه خدا روزيش كرده سود ميبرد.

131- بخيل كسيست كه از جز راه حلال مالى بدست آورد، و در غير محلش خرج كند.

132- بيكى از شيعه‏هايش فرمود: چه باك است كه يكى از برادرانت از تو شكايت دارد؟ گفت از من شكايت دارد كه تمام حقم را از او گرفتم، آن حضرت خشمناك نشست و فرمود: گويا تمام حقت را كه از او گرفتى باو بد نكردى، بگو آنچه خدا از مردمى حكايت كند كه از بد حسابى ميترسند. يعنى ميترسند خدا بر آنها ناحق حكم كند؟ نه، ميترسند حساب تمام از آنها بكشد، و خدا آن را بد حسابى ناميده، هر كه تمام حق خود را بخواهد بدحسابى كرده است.

133- بسيار حرام خوردن روزى را ببرد.

134- بدخوئى نكبت و تنگدستى آورد.

135- راستى ايمان يك درجه بالاى اسلام است، و تقوى يك درجه بالاى ايمان، و همه از يك ديگرند و بسا در زبان مؤمن يك چيزى باشد كه خدا در برابر آن بدوزخ تهديد نكرده، و خدا فرموده (35- النساء) اگر از كبائر گناهان دورى كنيد بدكرداريهاى شما را جبران ميكنيم، و شما را بجاى ارجمندى وارد ميكنيم- و ديگريست كه زبان فهميده‏ترى دارد و بيشتر بگناهان بر ميخورد، و اين هر دو مؤمنند و يقين يك درجه بالاى تقوى است، و چيزى ميان مردم بر پا نشده كه از يقين سخت‏تر باشد، راستى بعضى مردم از بعضى يقين محكمترى دارند و همه مؤمنند ولى برخى بر مصيبت و بر فقر و بر بيمارى و بر خوف شكيباترند، و اين از يقين است.

136- توانگرى و عزت ميچرخند و چون بجاى توكل رسند در آنجا مأوى گيرند.

137- خوشخوئى از دينداريست، و بروزى بيفزايد.

138- خلق دو تا است يكى بقصد و ديگرى بطبع. گفته شد كدام بهتر است؟ فرمود: آنكه بقصد است. زيرا آنكه طبع خوبى دارد براى كارى سرشته شده و جز آن نتواند و آنكه بقصد ميكند بر طاعت صبر دارد و آن برتر است.

139- الفت شتابان دل نيكانى كه بهم برخورند و گرچه زبانى اظهار مهر نكنند چون آميزش شتابان آب آسمانست ب‏آب نهرها، و دورى دل بدكاران از هم، چون برخورد كنند و گرچه بهم اظهار دوستى نمايند بزبان چون دورى دل بهائم است كه از مهر با هم و اگر چه دير زمانى سر يك آخر بچرخند.

140- سخاوتمند كريم كسيست كه مالش را در حق خدا صرف كند.

141- اى اهل ايمان و راز داران يادآور شويد و بينديشيد هنگام غفلت فراموشكاران. 142- مفضل بن عمر گويد از امام صادق (ع) از خاندان پرسيدم، فرمود: مال است گفتم پس كرم چيست؟ فرمود: تقوى است گفتم آقائى؟ فرمود: سخاوت است. واى بر تو ندانى حاتم طى چگونه بر قومش آقا شد، و خانواده‏اش از آنها بهتر نبود.

143- مردانگى دو تا است: مردانگى در وطن و مردانگى در سفر. اما مردانگى در وطن قرآن خواندن و بمسجد رفتن و همنشينى با اهل خير و نظر در فقه و مسائل دين است، و مردانگى در سفر بخشش از توشه و شوخى كردن تا آنجا كه خشم خدا بار نيايد، و كم مخالفت كردن با همسفران، و ترك داستان گوئى و نقل حال آنها است هنگام جدائى.

144- بدان كه اگر كسى كه تيغ بر سر على (ع) زد و او را كشت اگر بمن چيزى سپارد يا از من اندرز خواهد يا مشورت با من كند و من از او بپذيرم بامانت با او رفتار كنم و امانتش را بپردازم.

145- سفيان گويد بامام صادق (ع) گفتم روا است كه كسى خود را بستايد؟ فرمود: در صورت لزوم آرى: آيا گفته يوسف (ع) را نشنيدى؟ (55- يوسف) مرا بر خزائن زمين بگمار كه راستى نگهدار و دانايم- و گفته بنده صالح (66- الاعراف) من براى شما خيرخواه و امين هستم.

146- خدا بداود (ع) وحى كرد: اى داود تو ميخواهى و من ميخواهم اگر بهمان اكتفا كنى كه من ميخواهم از هر چه بخواهى تو را كفايت كنم، و اگر نخواهى جز آنچه خودت خواهى تو را در خواسته‏ات برنج اندازم و همان شود كه من خواهم.

147- محمد بن قيس گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم كه دو گروه از اهل باطل با هم در نبردند اسلحه ب‏آنها بفروشم؟ فرمود ب‏آنها اسلحه دفاع بفروش چون زره و جوشن و كله خود و مانند آن.

148- چهار مال در چهار محل مجزى نيستند: خيانت، و دزدى از غنيمت، و مال دزدى، و ربا مجزى نيستند در حج، و نه در عمره، و نه در جهاد، و نه در صدقه.

149- راستى خدا دنيا را بدوست و دشمن ميدهد، و ايمان را ندهد جز به برگزيده خلق خود.

150- هر كه با وجود اعلم از خود مردم را باطاعت از خود دعوت كند بدعت‏گزار و گمراه است.

151- باو گفته شد وصيت لقمان چه بود؟ فرمود: پر از شگفتيها بود و شگفت آورتر همه آن اين بود كه بپسرش گفت تا آنجا از خدا بترس كه اگر خوش كردارى همه جن و انس را بدرگاهش برى باز هم عذابت كند، و تا آنجا باو اميدوار باش كه اگر گناهان همه جن و انس را بدرگاهش برى باز هم بتو رحم كند. سپس امام صادق (ع) فرمود: هيچ مؤمنى نيست جز اينكه در دلش دو روشنى است:

روشنى ترس از خدا و روشنى اميد باو. اگر اين را وزن كنى بر آن فزون نيست، و اگر آن را وزن كنى بر اين فزون نيست.

152- ابو بصير گويد از امام صادق از ايمان پرسيدم فرمود: (ع) ايمان بخدا اينست كه نافرمانى نشود گفتم اسلام چيست؟ فرمود هر كه عبادت ما را بكند و مانند ما ذبيحه بكشد.

153- كسى بيك كلمه حق سخن نكند جز اينكه مانند ثواب هر كه بدان عمل كند دارد، و بيك كلمه ناحق و گمراهى لب بگشايد جز اينكه و زر هر كه بدان كار كند بر او باشد.

154- ب‏آن حضرت گفته شد نصارى ميگويند شب ميلاد بيست و چهارم كانونست فرمود: دروغ ميگويند بلكه نيمه حزيرانست، و شب و روز در نيمه آزار برابر ميشوند.

155- اسماعيل پنج سال از اسحاق بزرگتر بود و ذبيح همان اسماعيل بود، نشنيدى گفته ابراهيم را (98- الصافات) پروردگارا بمن ببخش از خوبان- همانا از خدا پسر خوبى خواست و در سوره الصافات (99) فرموده ما او را مژده داديم بپسرى بردبار- يعنى اسماعيل سپس فرموده (112- الصافات) و او را مژده داديم باسحاق كه پيغمبر خوب بود، هر كه پندارد اسحاق از اسماعيل بزرگتر است تكذيب كرده بدان چه خدا در قرآن نازل كرده.

156- چهار چيز از اخلاق پيغمبرانند (ع): خوش رفتارى، سخاوت، صبر بر ناگوار، و قيام بحق مؤمن.

157- مصيبتى كه صبرت بر آن داده‏اند، و از خدا ثوابت بر آن بايد مصيبت مشمار. همانا مصيبت آنست كه صاحبش از ثواب و اجر آن محروم شود. هر گاه وقت رسيدنش صبر نكند.

158- براى خدا در زمينش بنده‏ها است كه در حوائج دنيا و آخرت بدانها پناه برند آنانند كه بحق مؤمنند و در روز قيامت آسوده‏اند، هلا محبوبترين مؤمنان بدرگاه خدا كسيست كه مؤمن مستمندى را در دنيا و معاشش از فقر كمك بدهد، و كسى كه يارى دهد و سود بخشد و بدى را از مؤمنان دفع كند.

159- راستى صله رحم و نيكوكارى حساب را آسان كنند، و از گناهان نگهدارى نمايند با خويشان خود صله رحم كنيد و ببرادرانتان نيكى كنيد گر چه بخوب سلام كردن و رد جواب سلام باشد.

160- سفيان ثورى گويد نزد امام صادق (ع) رفتم و باو گفتم بمن سفارشى كن كه براى پس از از شما نگاهش دارم فرمود: اى سفيان آيا نگاه ميدارى؟ گفتم: آرى اى پسر دختر رسول خدا فرمود:

اى سفيان دروغگو را مردانگى نيست، و حسود را آسايش نه، براى پادشاهان رفيقى نباشد، و براى متكبران دوستى، و براى بدخويان آقائى نيست. سپس دم بست، و من گفتم اى پسر دختر رسول خدا برايم بيفزا. فرمود: اى سفيان بخدا اعتماد كن تا عارف باشى، بقسمتش راضى باش تا توانگر باشى، چنانت كه رفاقت كنند رفاقت كن تا بايمانت بيفزائى، با بدكار مصاحبت مكن تا از بدكاريش بتو آموزد، در كار خود با آنان مشورت كن كه از خدا عز و جل ميترسند، سپس باز دم بست و من گفتم يا بن بنت رسول اللَّه برايم بيفزا فرمود: اى سفيان هر كه عزتى خواهد بى‏سلطنت و لشكرى بى‏ياور و هيبتى بى‏مال بايد از خوارى نافرمانيهاى خدا بعزت طاعتش منتقل شود، سپس دم فرو بست و گفتم اى پسر دختر رسول خدا برايم بيفزا. فرمود: اى سفيان پدرم مرا بسه چيز ادب آموخت، و از سه چيزم نهى كرد: اما آن سه كه مرا بدان ادب كرد فرمود: پسر جانم هر كه يار بد گيرد بسلامت نرهد، هر كه گفتارش را مهار نكند پشيمان گردد، و هر كه در جاهاى بد درآيد متهم گردد. گفتم اى پسر دختر رسول خدا آن سه كه از آنهايت نهى كرد چيستند؟ فرمود: مرا نهى كرد از آنكه با حسود نعمت، و سرزنش كن بمصيبت، و سخن- چين يار گردم.

161- شش صفت در مؤمن نباشند: سخت‏گيرى، بى‏خيرى، حسادت، لجبازى، دروغ، و تجاوز.

162- مؤمن ميان دو ترس است گناه گذشته كه نداند خدا با او در آن چه ميكند و عمر باقى مانده كه نميداند در آن چه مهلكه‏ها بدست كند، و او بامداد نكند مگر ترسان، و شامگاه نكند مگر ترسان، و او را به نكند مگر همين ترس.

163- هر كه بروزى اندك خشنود است خدا از او طاعت كم را بپذيرد، و هر كه بكمى از حلال بسازد هزينه‏اش سبك است، و كسبش پاك، و درمانده نباشد.

164- سفيان ثورى گويد نزد امام صادق (ع) رفتم و گفتم يا ابن رسول اللَّه چگونه صبح كردى؟

فرمود: بخدا غمنده و دل داده‏ام. باو گفتم چرا غمنده‏اى، و چه دلت را مشغول كرده؟ بمن فرمود: اى ثورى راستش اينست كه بهر دلى دين پاك و خالص خدا جا گرفت از جز اويش باز دارد اى ثورى دنيا چيست؟ و اميد ميرود كه چه باشد؟ آيا دنيا جز لقمه‏ايست كه ميخورى يا جامه‏اى كه ميپوشى يا مركبى كه سوار ميشوى، راستى مؤمنين بدنيا اطمينان ندارند، و از رفتن ب‏آخرت نگرانند، دنيا خانه زوال است و آخرت منزل قرار، و اهل دنيا در غفلتند، راستى اهل تقوى سبكترين هزينه‏دار اهل دنيايند و كمك بيشتر كنند اگر فراموش كنى بيادت آورند و اگر بيادت آورند بتو اعلام كنند، دنيا را چنان دان كه بار انداختى و از آن مى‏كوچى يا چون پولى كه بخواب بينى و چون بيدار شوى چيزى از آن بدست ندارى.

چه بسيار حريص بر امرى كه چون آيدش بدبختش كند، و چه بسيار تارك امرى كه چون آيدش سعادتمندش سازد.

165- باو گفته شد دليل بر خداى يگانه چيست؟ فرمود: آن نيازى كه در خلق است.

166- مؤمن نباشيد تا بلاء را نعمت شماريد، و خوشى را مصيبت.