ترجمه تحف العقول

ابو محمّد حسن بن عليّ بن الحسين حرّاني‏
مترجم : آية الله شيخ محمد باقر كمره‏اى (ره)
مصحح: على اكبر غفارى‏

- ۸ -


اى كميل بفهم و بدان كه رخصتى در نپرداختن امانت هيچ كس نيست هر كه از ما رخصتى در اين باره روايت كند بيهوده گفته و گناه كرده و سزايش دوزخ است كه دروغ گفته سوگند ميخورم كه رسول خدا ساعتى پيش از مرگش سه بار بمن فرمود: اى ابا الحسن امانت را به نيكوكار و تبه كار رد كن بيش باشد يا كم تا نخ و سوزن. اى كميل جهاد نيست مگر با امام عادل و غنيمت حلال نيست مگر با امام فاضل. اى كميل اگر پيمبرى نبود و در روى زمين مؤمن پرهيزكارى بود در دعوت خود نادرست ميرفت يا درست بلكه بخدا نادرست تا خدايش بدان دستور دهد و اهل آنش بداند.

اى كميل دين از آن خدا است و خدا از احدى قيام بدان را نپذيرد مگر رسول باشد يا نبى يا وصى.

اى كميل آن مقام الهى نبوتست و رسالت و امامت و جز آن مقامى نيست مگر دوست پيرو، يا سرگردان بدعت‏گزار، همانا خداوند از پرهيزكاران پذيرا است.

اى كميل راستى خدا كريم و حليم و بزرگوار و مهربانست ما را باخلاقش رهنمائى كرده و فرموده آن را بدست آريم و مردم را بدان واداريم ما آن را بى‏خلاف اداء كرديم و بى‏نفاق باجراء گزارديم و بى‏تكذيب باور داشتيم و بى‏ترديد پذيرفتيم.

اى كميل من تملق‏گو نيستم تا فرمانم برند و آرزو برآور نيستم تا نافرمانيم نكنند و بخوراك عرب ميلى ندارم تا امارت عرب بمن دهند و بدانم خوانند.

اى كميل هر كه بهره‏اى برد بهره‏اى از اين دنياى فانى بدست آورد كه پشت داده و ميرود و بهره ما آخرت و پاينده و برجا است.

اى كميل راستى هر كس ب‏آخرت ميگرايد و آنچه ما از آن بدان شيفته‏ايم رضاى خدا و درجات بلند بهشت است كه هر كس پرهيزكار است آن را بارث ميبرد. اى كميل هر كه به بهشت جا نكند او را بعذاب دردناك و رسوائى پابرجا مژده بخش.

اى كميل من خدا را سپاس گزارم بتوفيق او و بر هر حال، هر گاه خواستى برخيز.

سفارش آن حضرت بمحمد بن ابى بكر هنگامى كه او را والى مصر كرد

اينست كه بنده خدا على امير مؤمنان بمحمد بن ابى بكر هنگامى كه والى بر مصرش نمود فرمان صادر كرد او را بتقوى از خدا و طاعت او در نهان و عيان فرمان داد و بترس از خدا در غيب و حضور و بنرمش با مسلمان و بسختگيرى با نابكاران و عدالت با اهل ذمه و دادخواهى ستم رسيده و سختگيرى بر ستمكار و گذشت از مردم و باحسان تا ميتواند و خدا است كه بمحسنان پاداش دهد و مجرمان را عذاب كند.

و باو فرمان داد تا مردم قلمرو خود را باطاعت و جماعت بخواند كه در اين دو عافيت و ثواب بزرگى دارند تا آنجا كه اندازه‏اش را ندانند و بكنهش پى نبرند و باو فرمود تا با آنان بنرمى رفتار كند و همه را بيك چشم نگاه كند و خويش و بيگانه را در حق برابر شمارد و باو فرمود ميان مردم بعدالت رفتار كند و داد را ميان آنها برپا دارد و پيروى هواى نفس نكند و در باره خدا از سرزنش سرزنش‏كننده‏ها نهراسد زيرا خدا با كسى است كه از او تقوى دارد و طاعتش را و امرش بر ديگران مقدم داند، و عبيد اللَّه بن ابى رافع نوشت:

سپس بعد از رفتن او بمصر نامه‏اى باهل مصر نوشت كه آن را مختصر كرديم‏

از طرف بنده خدا على امير المؤمنين بمحمد بن ابى بكر و اهل مصر، سلام عليكم.

اما بعد نامه‏ات بمن رسيد و آنچه خواستار شدى فهميدم و خوشم آمد كه بدان چه از آن چاره ندارى و مسلمانان را جز آن اصلاح نكند متوجه شدى و پندارم كه آنچه تو را بر اين واداشت خوش قلبى و رأى پاك است.

اما بعد بر تو باد ملازمت تقوى از خدا در ايستادن و نشستن و نهان و آشكارت و چون ميان مردم قضاوت كنى فروتن باش و خوشرفتار و با چهره باز و همه را بيك چشم نگاه كن تا بزرگان طمع بطرفدارى تو از آنان نورزند و ناتوانان از عدالت تو نوميد نشوند بايد از مدعى بينه خواهى و از منكر قسم و هر كه با برادر خود صلح كند صلح او را امضاء كن مگر اينكه قرار صلح موجب حرام شدن حلال يا حلال شدن حرام باشد، فقهاء و راستگويان و اهل وفاء و حياء و ورع را بر اهل فجور و دروغ و خيانت برگزين و بايد صالحان نيكوكار برادرانت باشند و نابكاران حيله‏گر دشمنانت، زيرا محبوبترين برادرانم نزد من كسانيند كه بيشتر ياد خدا باشند و سختتر از او بترسند و من اميدوارم تو از آنها باشى ان شاء اللّه.

من بشما سفارش ميكنم بتقواى خدا در آنچه شما از آن مسئوليد و از آنچه بسوى آن گرائيد زيرا خدا در قرآن خود فرموده است (43- المدثر) هر نفسى گرو كار خويش است و فرموده (28- آل عمران) خدا شما را از خود بر حذر ميدارد و سرانجام بسوى خدا است و فرموده (92- الحجر) سوگند بپروردگارت هر آينه از آنها همه بازرسى كنم از هر آنچه كردند، بر شما باد بتقوى از خدا كه آن فراهم آورد از خوبى آنچه را جز آن فراهم نسازد و خيرى از آن بدست آيد كه از جز آن بدست نيايد هم خير دنيا و هم خير آخرت خدا فرموده است (30- النحل) و گفته شد بدانها كه تقوى دارند چه فرو فرستاده پروردگارتان؟

گفتند خير براى كسانى كه در اين دنيا كار خوب كردند و هر آينه خانه آخرت بهتر است و چه خوبست خانه پرهيزكاران. بدانيد اى بندگان خدا كه پرهيزكاران خير دنيا و آخرت را بردند، با دنياداران در دنياشان شريكند و دنياداران در آخرت آنان شريك نيند خدا عز و جل فرموده است (32- الاعراف) بگو: چه كسى حرام كرده زيور خدا را كه براى بنده‏هايش برآورد و روزى خوب را الآية (بگو آن براى مؤمنانست در دنيا و خاص آنها است روز قيامت چنين شرح دهيم آيا ترا براى مردمى كه گرويدند). در دنيا بهترين وضع و در بهترين منزل نشيمن كردند و بهترين خوراك را خوردند.

بدانيد اى بنده‏هاى خدا كه چون تقوى داشتيد و حق پيغمبر خود را در باره خاندانش حفظ كرديد او را ببهترين وجهى عبادت كرديد و او را بوجه احسن ياد كرديد و ببرترين وجه شكر نموديد و شما ببهترين وجه صبر و شكر عمل كرديد و بالاترين كوشش را نموديد و اگر چه مخالفان شما نماز طولانى‏تر بخوانند و روزه بيشترى بگيرند و صدقه بيشترى بدهند زيرا شما بخدا وفادارتريد و براى اولياء خدا بخصوص ولى امر از خاندان رسول خدا (ص) خيرخواه‏تريد.

اى بنده‏هاى خدا از مرگ و نزديكى و گرفتاريش و سكراتش بر حذر باشيد و براى آن آماده شويد زيرا كه مرگ وضع مهمى پيش آورد، خيرى كه با آن شرى نيست و يا شريكه با آن هرگز خيرى نيست چه كس ببهشت نزديكتر است از كارگر بهشتى و بدوزخ نزديكتر است از اهل آن، بسيار ياد مرگ كنيد هنگامى كه نفس با شما بستيزد، زيرا من شنيدم رسول خدا ميفرمود: ويران كن لذتها را بسيار ياد كنيد و بدانيد كه دنباله مرگ براى كسى كه خدايش نيامرزد و ترحم نكند از مرگ سخت‏تر است. اى محمد بدان كه من تو را سرپرست مهمترين قشون خودم در نظر خود كه اهل مصرند نمودم و تو سزاوارى كه بر خود بترسى و براى دينت در حذر باشى اگر براى يك ساعت روز هم باشد كه توانى پروردگارت را بخاطر رضاى يكى از خلقش از خود خشمناك نسازى همان كن زيرا خدا بجاى ديگرانست و كسى و چيزى بجاى خدا نتواند بود، بر ستمكار سخت‏گير و دست او را ببند و خيرمندان را مورد لطف كن و بخود نزديك ساز و محرمان و برادران خود مقرر دار.

سپس ببين نمازت چونست زيرا تو پيشنمازى و پيشنمازى نباشد كه براى مردمى نماز بخواند و در نمازشان تقصيرى باشد جز اينكه گناه همه آنها بر او است و از ثواب آنها كم نشود و وضوء را متوجه باش كه تماميت نماز است و نماز ندارد كسى كه وضوء ندارد و بدان كه هر كارت دنبال نمازت هست و بدان كه هر كه نماز را ضايع كند شرايع ديگر اسلام را ضايع‏تر كند.

اى اهل مصر اگر توانيد گفتار و كردار و نهان و عيانتان يكى باشد و زبانتان با كارتان جدا نباشد همان كنيد، رسول خدا (ص) فرمود: من بر امتم چه مؤمن باشند و چه مشرك نگران نيم چه مؤمن را خدا بايمانش حفظ كند و مشرك را بهمان شركش از بن بر كند و رسوا كند، ولى بر شما نگرانم از هر منافق شيرين زبان كه ميگويد آنچه را شما قبول داريد و ميكند آنچه را زشت ميشماريد و نهانى در آن نيست و رسول خدا (ص) فرمود هر كه را كردارهاى خوبش خوشايند باشد و كردارهاى بدش ناپسند او بحق مؤمن است و هميشه ميفرمود دو خصلت در منافق جمع نشوند روش خوب و فهم سنت اسلامى. اى محمد بن ابى بكر بدان كه بهترين بينائى ورع در دين خدا است و عمل بطاعت خدا، خدا ما را و شما را بشكر و ذكر خود يارى كند و باداء حق او عمل بطاعتش، زيرا كه او شنوا و نزديك است.

بدان كه دنيا خانه بلاء و فناء است و آخرت خانه بقاء و سزا و اگر بتوانى كه بيارائى آنچه را باقى است بوسيله فانى همان كن، خداوند بما روزى كند بصيرت از هر چه بينيم و فهم هر چه درك كنيم تا تقصير در آنچه بما فرمودند نكنيم و بدان چه قدغن شديم دست نيندازيم زيرا كه ناچارى بهره‏اى از دنيا بدست آرى و باز هم ببهره آخرتت نيازمندترى اگر دو چيزت پيشامد يكى براى آخرت و ديگرى براى دنيا بكار آخرت آغاز كن و اگر توانى بكار خير راغبتر و خوش نيت باشى همان كن زيرا خداوند بهر بنده باندازه نيتش عطا كند هر گاه دوست‏دار خير و خيرمندان باشد و اگر هم كار خير نكند ان شاء اللَّه چو كسى باشد كه آن را بكند.

سپس من تو را سفارش كنم بتقوى از خدا سپس بهفت خصلت كه جوامع اسلامند از خدا بترس و از مردم در باره خدا مترس زيرا بهترين گفته آنست كه عمل مصدقش باشد، در يك موضوع دو حكم صادر مكن تا كارت پريشان گردد و از حق بلغزى و براى همه رعيت خود بخواه آنچه براى خود و خاندانت ميخواهى و براى آنها مخواه آنچه براى خود و خاندانت نخواهى، و بحجت در نزد خدا بچسب و رعيتت را اصلاح كن، و در گردابها بسوى حق فرو شو، و در باره خدا از سرزنش هيچ كس مهراس و خود را استوار دار و اگر مرد مسلمانى با تو مشورت كرد او را نصيحت كن و براى خويش و بيگانه از مسلمانان نمونه باش امر بمعروف كن و نهى از منكر نما و بدان چه تو را رسد صبر كن كه اين از كارهاى محكم است، و السلام عليك و رحمة اللَّه و بركاته.

يكى از سخنانش (ع) در باره زهد و نكوهش دنيا و نقد آن‏

من شما را از دنيا بر حذر ميدارم زيرا شيرين و خرم است و درون هر دلخواه است و نقد را وعده ميدهد و پر از آرزو است و بفريب آراسته است ولى شاديش را دوامى نيست و از آسيبش امانى نيست، پر فريب و پر زيان و نابود و نيست و خورنده و پر هلاكت است وقتى هم شيفتگان و خشنودان بخود را ب‏آرزو رساند بيش از آن نيست كه خدا سبحانه فرمايد (44- الكهف) چون آبيست كه از فرازش بزير آريم و با گياه زمين در آميزد و نشخوارى گردد كه بادهايش ببرند و خدا بر هر چيز توانا است، با آنكه كسى از آن شادى نديد جز آنكه بدنبالش اشكى ريخت و از خوشى آن برى نبرد جز اينكه از سختى آن بارى بر دوش گرفت باران فراوانيش بر سر او سايه نينداخت جز آنكه غرش ابر بلايش بر او بانگ زد، در اين ميان كه بامدادش پيروزمند بود شبش چهره ناشناس باو نمود اگر يك سويش براى كسى خوشگوار و شيرين گشت سوى ديگرش تلخ شد و وبا آورد، اگر كسى لختى در سايه آسودگيش غنود بامدادانش در سخت‏ترين هراس در افكند، پر فريب است هر چه در آنست فريب و نابود است و هر كه در آنست مردنى است، در هيچ توشه‏اش خيرى نيست جز تقوى، هر كه كمش را بدست آورد دنبال بيشش دويد كه تأمينش كند و هر كه به بيشش رسيد بدستش نماند و بزودى از ميان رفت چه بسيار كسش بدان تكيه زد و آسيبش رساند و بدان دل داده‏اى كه بخاكش انداخت و حذركننده‏اى كه فريبش داد، چه بسيار والائى كه زبون كرد و سربزرگى كه گرسنه و بينوا ساخت چه بسيار تا جورى كه سرنگونش كرد، سلطنتش خواريست و زندگيش تيره‏گى و گوارايش بدمزه و شيرينش تلخ، زنده‏اش را مرگ در پيرامون و تندرستش را بيمارى رهنمون و با مناعتش را زير پا شدن در كمون، ملكش را ستانند و بر عزيزش چيره شوند و آسودگيش سرنگون و پناهنده‏اش مورد حمله جنگجويانست و دنبال همه اينها سختيهاى جان‏كندنست و ناله‏هايش و هراس ورود بعالم ديگر و وقوف برابر حاكم دادگستر تا سزا دهد كسانى كه بد كردند بدان چه كردند و پاداش دهد آن كسانى كه خوب كردند بنيكى. أيا نيستيد شما در خانه‏هاى كسانى كه از شما بيشتر عمر كردند و آثار روشنترى داشتند و افراد آماده‏ترى داشتند و لشكر انبوه‏تر و عناد سخت‏ترى، دنياپرست بودند چه دنياپرستى؟!! و آن را برگزيدند چه برگزيدنى؟! سپس با زبونى از آن كوچيدند آيا اين را برگزيديد؟!! يا بر اين آزمنديد؟ يا بدين آرام شده‏ايد و دل داديد؟ خدا ميفرمايد (15- هود) هر كه دل بزندگى دنيا و آرايش آن داد همه كردارشان را در دنيا ب‏آنها بپردازيم و آنان در اين دنيا كاستى ندارند آنانند آن كسانى كه در آخرت جز دوزخ ندارند و هر چه در دنيا ساختند حبط شود و هر چه كردند بيهوده بوده. پس بد خانه‏ايست براى كسى كه از آن نهراسد و در آن بر بيم نباشد، بدانيد- و خود ميدانيد- كه شماها بناچار دنيا را ترك بايد كنيد و همانا آن هم چنانست كه خدايش وصف كرده (يعنى دنيا) (20- الحديد) بازى و سرگرمى و آرايش و بهمديگر باليدنست و رقابت در فرزندان و دارائى- در آن پند گيريد از آنها كه در هر تپه‏اى آيتى برپا داشتند و كارگاههائى بوجود آوردند تا شايد جاويد بمانند و ب‏آنها كه گفتند چه كسى از ما نيرومندتر است. و پند گيريد از برادران خود كه ديديد چگونه آنان را بگور بردند و سوار خوانده نشدند و آنها را واردشان ساختند و مهمان خوانده نشدند و بگورشان جا دادند و خاك بر آنها انباشتند و با پوسيدگان همسايه شدند و آنان همسايگانيند كه پاسخ دعوت كنى را ندهند و ستمى از خود باز ندارند، بديدن نروند و بازديد نشوند، بردبارانى شدند و كينه‏ها را بدور ريختند، ناپيدايانى كه حقدى در سينه ندارند از آسيبشان ترسى نيست و بدفاعشان اميدى نه، و چونان كه نبودند چنانچه خداى سبحانه فرموده (58- القصص) اينست خانه‏هاشان كه پس از آنان اندكى در آنها نشيمن شده و همه براى ما مانده است، روى زمين را با درونش عوض كردند و وسعت را بجاى تنك دادند و غربت را بخانواده برگزيدند و از روشنى بتاريكى اندر شدند چونان كه بدنيا آمدند از آن جدا شدند پابرهنه و عريان، همان با كردار خود از دنيا كوچيدند و بزندگانى پايدار و خلود ابدى پيوستند، خدا تبارك و تعالى ميفرمايد (104- الأنبياء) چونان كه نخست آفريده را آغاز كرديم او را برگردانيم اين بر ما حتم است و ما خواهيم كرد.

خطبه آن حضرت هنگامى كه مردمى تقسيم برابر بيت المال را بر او خرده گرفتند

اما بعد اى مردم راستى كه ما سپاسگزاريم پروردگار خودمان را و معبود خود را و ولى نعمت خود را از درون و برون بى‏توان و نيروى از خود جز بمنت و تفضلى كه خدا بما كرده تا ما را بيازمايد كه سپاس‏گزاريم يا ناسپاسيم پس هر كه سپاسگزارى كرد فزودش و هر كه ناسپاسى كرد عذابش نمود و گواهم كه نيست شايسته پرستش جز خدا، تنها است، شريك ندارد يگانه است و بى‏نياز و گواهم كه محمد (ص) بنده و فرستاده او است او را رحمت بر عباد و بلاد و بهائم و انعام فرستاده است. نعمتى است كه بخشيده و منت و تفضلى است كه بر ما نهاده و صلى اللَّه عليه و آله و سلم.

أيا مردم بهتر مردم در مقام پيش خدا و با ارزش‏ترين آنان نزد خدا فرمانبرترين آنها است براى فرمان خدا و كاركن‏ترينشان بطاعت خدا و پيروترينشان براى روش رسول خدا (ص) و آنان كه قرآن خدا را زنده‏تر دارند، براى هيچ كدام خلق خدا نزد ما فضلى نيست جز بطاعت خدا و طاعت رسول خدا و پيروى از قرآن خدا و سنت رسولش (ص) اين كتاب خدا است در ميان ما همه و فرمان پيغمبر خدا و روش او است در ميان ما و جز جاهل و مخالف و معاند آن را ناديده نگيرد كه از خداى عز و جل است و ميفرمايد (14- الحجرات).

أيا مردم ما شما را از نر و ماده آفريديم و شما را تيره تيره و قبيله قبيله قرار داديم تا همديگر را بشناسيد راستى گراميترين شماها نزد خدا باتقوى‏ترين شماها است- هر كه تقوى دارد شريف محترم است و دوست‏داشتنى و همچنين است اهل طاعت خدا و طاعت رسول خدا (ص) خدا در كتاب خود ميفرمايد (31- آل عمران) اگر شما هستيد كه خدا را دوست داريد مرا پيروى كنيد تا خدا شما را دوست دارد و گناهان شما را بيامرزد و خدا آمرزنده و مهربانست و فرموده (32- آل عمران قريب بدين مضمونست) خدا را اطاعت كنيد و رسول خدا را اطاعت كنيد و اگر رو گردانيد راستى كه خدا كافران را دوست ندارد. سپس ب‏آواز بلند فرياد زد اى گروه مهاجرين و انصار، اى گروه مسلمانان آيا بر خدا و رسولش منت داريد كه مسلمانيد، خدا و رسولش بر شماها منت دارند اگر راست بگوئيد.

سپس فرمود: هلا راستش اينست كه هر كه رو بقبله ما دارد و ذبيحه ما را ميخورد و معتقد است كه نيست شايسته پرستشى جز خدا و باينكه محمد بنده و فرستاده او است ما احكام قرآن و بهره‏هاى اسلام در حق او اجراء ميكنيم، كسى را بر ديگرى برترى نيست جز بتقوى از خدا و طاعت او، خدا ما را و شما را از پرهيزكاران سازد و از دوستان و اولياء خودش كه ترسى بر آنها نيست و نه غمنده ميشوند.

سپس فرمود: هلا راستى اين دنيا كه شماها آرزوى آن را داريد و بدان شيفته‏ايد و آن هم بشما پند ميدهد و شما را پرت ميكند خانه شما نيست و منزلى كه براى آن آفريده شديد و بدان دعوت شديد نيست، هلا اين دنيا براى شما نماند و شماها براى آن نمانيد، مبادا نقد بودن آن شما را بفريبد محققا از آن بر حذر شديد و براى شما معرفى شده و آن را آزموديد و خود شما هم سرانجام آن را نمى‏پسنديد، خدايتان رحمت كناد، سبقت جوئيد بدان منازل خود كه فرمان داريد آبادشان كنيد و همانها آبادانى هستند كه هرگز ويران نشوند و بمانند و نابود نگردند خدا شما را بدانها تشويق كرده و دعوت كرده و ثواب شما را در آنها مقرر داشته. اى گروه‏هاى مهاجر و انصار و أهل دين خدا تأمل كنيد در آنچه قرآن خدا براى شما شرح داده و مقامى كه نزد رسول خدا (ص) داشتيد و بر سر آن مبارزه و جهاد كرديد، در چه بر يك ديگر برترى يافتيد آيا بخاندان و نژاد؟ يا بعمل و طاعت؟ نعمت خدا را بر خود بكمال رسانيد، خدايتان رحمت كناد، بوسيله صبر و محافظت بر كسانى كه خدا براى حفظ قرآن خود براى شما گماشته است، هلا پائين آمدن سطح دنياى شما بر شما زيانى ندارد پس از اينكه سفارش خدا و تقوى را نگهداريد و هر آنچه از دنياى خود حفظ كنيد بشما سودى ندهد پس از اينكه آنچه از تقوى را كه دستور داريد ضايع گذاريد، اى بنده‏هاى خدا بر شما باد كه تسليم فرمان خدا باشيد و قرين رضا بقضاى او و صبر بر بلاى او أما اين دارائى بيت المال براى همه است و كسى را بر كسى در آن تخصصى نيست خداى عز و جل قسمت آن را مقرر داشته آن مال خدا است و شماها همه بنده‏هاى مسلمان خدائيد اين هم قرآن خدا كه بدان اعتراف داريم و بر آن گواهيم و بدان تسليم شديم و اين عهد پيغمبر ما است كه در برابر ما است (خدايتان رحمت كناد)، همه آن را بپذيريد و هر كه آن را نپسندد هر طور خواهد روى برگرداند زيرا آنكه بطاعت خدا عمل كند و بحكم خدا حكومت كند هراسى ندارد آنانند كه بر آنها نگرانى نيست و نه غمزده ميشوند، آنانند كه رستگارند و از خدا پروردگارمان و معبودمان خواستاريم كه ما را و شما را از أهل طاعت خود سازد و رغبت ما و شما را بدان چه نزد او است متوجه كند، ميگويم آنچه را شنيديد و براى خود و شما آمرزش ميخواهم.

سخن آن حضرت در بجا مصرف كردن مال و بودجه چون جمعى أصحاب آن حضرت در صفين ديدند معاويه بطرفداران خود أموال فراوان ميدهد

- و مردم هم دنيا طلبند- گفتند يا أمير المؤمنين از اين مال عمومى عطا بده و باشراف و كسانى كه بيم ميرود بمخالفت برخيزند بيشتر بده تا چون كار تو آماده و خوب شد ببهترين روشى كه داشتى از عدالت ميان رعيت و تقسيم برابر باز گردد. فرمود (ع): شما بمن ميگوئيد بوسيله جور بر مسلمين يارى و پيروزى جويم بخدا سوگند پيرامون آن نگردم تا در روزگار داستانسرائى است و تا اخترى در آسمان بدنبال اختر ديگريست و اگر مال مسلمانان از خودم هم بود ب‏آنها برابر تقسيم ميكردم با اينكه مال از آن خود آنها است سپس لختى دم بست و خموشى گرفت- و باز فرمود: هر كه مالى دارد مبادا تباه كند زيرا دادن تو مال را در مصرف بيوجه تبذير است و اسراف، و آن نام صاحب مال را پيش مردم بلند ميكند و پيش خدا پست ميسازد هيچ كس مال خود را بناحق و ناأهل مصرف نكند جز اينكه از قدردانى آنان محروم گردد و خيرش براى ديگرى است و اگر كسى از آنها براى او بماند كه دوستى و قدردانى آنان محروم گردد و خيرش براى ديگرى است و اگر كسى از آنها براى او بماند كه دوستى و قدردانى بچشمش كشد همانا كه چاپلوسى و دروغ است و همانا مقصودش از رفيقش اينست كه بار ديگر عطائى از او ستاند و اگر رفيقش را لغزشى رسد و نيازمند كمك و پاداش او گردد او بدترين دوست و دردناكترين قرين باشد، سر زبان يك مشت نادانست تا بر آنها نعمت بارد و نسبت بخداى خود دريغ ورزد، چه بهره‏اى نابودتر و پست‏تر از اين بهره است؟ و كدام احسان ضايع‏تر و كم‏بهره‏تر از اين احسانست؟ هر كه را مالى بدست افتاد بايد صله رحم كند و بخوشى مهمانى كند، و بينوا و أسير را بدان آزاد سازد، و بوام داران و ماندگان در راه و فقراء و مهاجران كمك دهد، و خود را بثواب و حقوق انسانى وادارد زيرا باين خصال شرافت دنيا را بدست آرد و بفضائل آخرت برسد.

وصف كردن آن حضرت دنيا را براى اهل تقوى‏

جابر بن عبد اللَّه انصارى گويد ما در بصره بهمراه أمير المؤمنين (ع) بوديم چون از نبرد مخالفان خود آسوده شد در پايان شبى بما سركشى كرد و فرمود: در چه چيز وارد گفتگوئيد؟ گفتيم در نكوهش از دنيا فرمود: اى جابر دنيا را بر نكوهش مى‏كنيد؟

سپس سپاس خدا كرد و بر او ستايش نمود و فرمود: اما بعد چه در نهاد مردمانيست كه دنيا را نكوهش كنند؟ و در باره آن بزهد گرايند، دنيا براى كسى كه آن را درست بفهمد خانه راستى است و مسكن تندرستى و محل ثروت براى توشه برداشتن، مسجد پيغمبران خدا است و فرودگاه وحى حضرت او و نمازگاه فرشته‏هايش و مسكن دوستانش و محل تجارت وابسته‏هايش، در آن رحمت بدست آوردند و بهشت بسود بردند. اى جابر كيست كه دنيا را نكوهش كند؟ با اينكه بفرزندان خود اعلام كرده و فريادزده كه رفتنى است و خود را بنا بودى وصف كرده و بگرفتارى خود گرفتارى را مجسم كرده و بشادى خود بشادى تشويق كرده، با داغ دل رفته است و بنعمت و عافيت بر شكفته يا با داغ دل بشب رسيده و با نعمت و عافيت بامداد كرده، براى بيم دادن و تشويق كردن.

مردمى بدكار هنگام پشيمانى آن را بباد مذمت گيرند، بهمه با درستى خدمت كرده و ب‏آنها ياد آورى نموده تا ياد آور شوند و پند داده تا پند پذير گردند و بيم داده تا بترسند و تشويق كرده تا شيفته گردند، پس آى كسى كه دنيا را بباد نكوهش گيرى و بدان فريب خورده‏اى كى نزد تو مذمت‏جو بوده و كى با خود تو را بفريب كشيده؟ با بگور كردن پدران استخوان پوسيده‏ات؟ يا با بستر خاكى مادران از دست رفته‏ات؟ چه بسيار بيمارانى كه بدست خود پرستارى كردى و بدو گفت دوا و درمان كردى، دواء را براى آنها نسخه كردى و پزشك بر سر آنها آوردى و بمقصود خود نرسيدى و حاجتت (كه بهبودى آنها بود) بر نيامد، دنيا خود را بدان برايت مجسم كرد و بحال خود حال فرداى تو را كه نه دوستانت بتو سودى دهند و نه فريادت بجائى رسد گاهى كك نشانه‏هاى مرگ بر تو سخت شوند و سوز دل دردناكت در گيرد، گاهى كك ناله بجائى نرسد و شيون جلو مرگ را نگيرد، تنك را سخت بكشد، و گلو را بگيرد، بفرياد گوش ندهد و از دعاء و نفرين نترسد اى افسوسا از اندوه هنگام مرگ، سپس او را بر تابوتى چوبين بر سر چهار دست ببرند و در گورش بخوابانند خوابى دراز در گورى تنك توانائى رفته و عمر بسر شده و مهرورزانش بدور افكنده و نوازش‏كنندگانش دست از او كشيده، دوستانش نزديك نشوند و زائرى در بر او نيارامد و خانه‏اش نظمى بخود نگيرد و اثرى از او نماند و گزارشى از او بدست نيايد، وارثانش صبح زود بشتابند و هر چه از او مانده قسمت كنند، هلاكت او را بگيرد و گناهانش احاطه كنند اگر كار خير پيش داشته خوب كار كرده و اگر كار بد كرده سرانجام نابودى دارد، چگونه كسى را ثبات اين دنيا سود بخشد با اينكه آخر كارش مردنست و در گور آرميدن و بس است همين براى پند دادن. بس است اى جابر با من بيا، با او رفتم تا بر گورستانى رسيديم و فرمود: (اشاره بقبور) اى خاك‏نشينان اى آوارگان أما خانه‏ها را مسكن ساختند و ميراثها را قسمت كردند و همسرها را بزناشوئى بردند اينست خبرى كه ما داريم، شما چه خبرى داريد؟. سپس لختى دم بست و باز سربرداشت و فرمود: سوگند بدان كه آسمان را برداشت تا بلندى گرفت و زمين را بگسترد تا پهناور شد اگر باين مردگان اجازه سخن دهند بگويند ما بهترين توشه راه مرگ را تقوى يافتيم، سپس فرمود اى جابر برگرد.

ذكر كردن آن حضرت ايمان و ارواح و اختلاف آنها را

مردى حضورش آمد و گفت مردمى باشند كه گويند راستى بنده خدا كه مؤمن باشد زنا نكند و بنده خدا كه مؤمن باشد مى ننوشد و بنده مؤمن ربا نخورد و بنده مؤمن خون ناحق نريزد، اين سخن بر من سنگين است و سينه‏ام از آن تنك شده تا آنجا كه پندارم اين بنده خدا كه نماز ميخواند و مرا بخاك ميسپارد و من هم مرده او را بخاك ميسپارم بخاطر يك گناه اندكى كه كرده بى‏ايمانش ميدانم در پاسخش فرمود: برادرت بتو راست گفته راستى من از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود: خدا خلق را سه طبقه آفريده و در سه منزل جا داده و اينست تفسير قول خدا (الواقعه) پس اصحاب ميمنه چيستند أصحاب ميمنه؟ و أصحاب مشأمه چيستند أصحاب مشأمه؟ و پيشتازان سبقت‏گيرنده آنان مقربانند.

اما آنچه خدا جل و عز از پيشتازان سبقت‏گيرنده ياد كرده است راستى آنان پيغمبران مرسل و غير مرسلند و خدا در آنها پنج روح نهاده روح القدس، روح ايمان، روح قوت، روح شهوت، روح بدن، بوسيله روح القدس پيمبران و رسولان مبعوث شدند، و بوسيله روح ايمان خدا را پرستيدند و چيزى را شريك او ندانستند، و با روح قوت با دشمنان خود نبرد كردند و زندگانى خود را فراهم ساختند، و با روح شهوت بلذت خوردن و نوشيدن و نكاح حلال زنان رسيدند، و با روح تن جنبيدند و راه رفتند آنان آمرزيده‏اند و از لغزششان گذشت شده سپس فرمود (253- البقره) اينانند رسولان خدا كه بر يك ديگرشان برترى داديم خدا با برخى سخن گفت و برخى را بدرجات بلند برآورد، بعيسى بن مريم معجزاتى داديم و او را بروح القدس تأييد كرديم- و سپس در باره همه فرموده (52- المجادلة) و آنان را بروح خود تأييد كرد. ميفرمايد آنان را بدان گرامى داشت و بر ديگران برترى داد آنانند كه آمرزيده‏اند. سپس أصحاب ميمنه را ياد كرد كه خود مؤمنان درستند و در آنان چهار روح نهاد: روح ايمان، و روح قوت، و روح شهوت، و روح بدن و بنده مؤمن اين چهار روح را كاملا دارد تا بحالاتى دچار شود، گفت اين حالات چيستند؟ و روح بدن و بنده مؤمن اين چهار روح را كاملا دارد تا بحالاتى دچار شود، گفت اين حالات چيستند؟ على (ع) فرمود: اما نخست آنها همانست كه خدا فرموده (5- الحج) و از شمايند كه بپست‏ترين دوران عمر رسند تا پس از دانائى چيزى ندانند، كه همه ارواح او كاسته شود و آن اينست كه ايمانش برود زيرا خدا با او چنين كرده و عمر پستش باز گردانده او است كه وقت نماز را نفهمد و نماز شب را نتواند و تاب روزه ندارد اين كاهشى است در روح ايمان و بدان زيانى ندارد ان شاء اللَّه و روح شهوت پير فرتوت هم كاهش يابد و اگر زيباترين دختران آدم بر او گذرد دل بدان نبندد و روح بدن در او بماند و با آن بجنبد و راه رود تا مرگش برسد و اين هم بحال خوشى است خدا است كه با او چنين كرده و گاهى بر او حالاتى دست دهد در نيرومندى و جوانى كه قصد گناه كند و روح قوت او را تشجيع كند و روح شهوت براى او آرايش دهد و روح بدن او را بكشاند تا در گناه اندازد و چون اندر گناه شود از ايمان جدا شود و ايمان از او جدا شود و هرگز برنگردد تا توبه كند و اگر توبه كند و اهل ولايت ائمه باشد خدا توبه‏اش را بپذيرد و اگر بگناه بازگردد و او تارك ولايت باشد خدايش بدوزخ در آورد. و أما مقصود از أصحاب مشأمه همان يهود و نصارايند خدا سبحانه ميفرمايد (146- البقره) آن كسانى را كه كتاب داديم او را ميشناسند (يعنى محمد را و ولايت را در تورات و انجيل) چنانچه پسران خود را شناسند (در خانه‏هاى خود) و راستى كه دسته‏اى از آنان دانسته حق را نهان كنند. حق است از پروردگار تو مبادا در آن از شك‏كننده‏ها باشى.

و چون آنچه را دانستند منكر شدند خداوند آنان را بدان گرفتار كرد و روح ايمان را از آنها ربود و در تنشان سه روح جاى داد روح قوت، و روح شهوت و روح بدن، سپس آنها را بچهار پايان را بست و فرمود (44- الفرقان) نيستند آنان جز بمانند چهار پايان زيرا جانور بروح قوت بار بردارد و بروح شهوت علف بخورد و بروح بدن راه برود. سائل ب‏آن حضرت گفت دلم را زنده كردى.

سفارش آن حضرت بزياد بن نضر هنگامى كه در مسافرت بصفين پيش قراولش كرد

از خداى بپرهيز در هر شام و بام، بر خود بترس از فريب و در هيچ حال از بلا در أمان مباش و بدان كه اگر خود از بسيارى از آنچه دوست دارى بخاطر بديش باز ندارى هوس رانى تو را در زيان فراوانى اندازد تا از آن بكوچى پس جلو خود را بگير و نگهدار از ستم و گمراهى و تجاوز و عدوان، من تو را باين قشون فرمانده كردم آنها را زبون مشمار و بر آنها گردنفرازى مكن زيرا بهترين شماها باتقوى‏ترين شما است، از دانايانشان ياد بگير و بنادانشان بياموز و از نابخرد آنان حلم ورز زيرا تو خير را بدست آورى بدانش و از خوددارى از آزار و نادانى.

سپس نامه‏اى بدنبالش فرستاد كه باو سفارش كرد و او را برحذر داشت:

بدان كه پيشقراول لشكر ديده‏بان آنها است و ديده‏بان پيشقراولان گشتيهاى آنند، چون تو از مرز خود بيرون شدى و بمرز دشمن رسيدى بى‏خستگى گشتيها در هر سو و در پاره‏اى دره‏ها و درخت زارها و كمينگاهها بفرست و در هر جانبى تا دشمن شما را غافل‏گير نكند و براى شما در كمين نباشد، هنگها و قبائل قشون را از بام تا شام براه مبر (و خسته مكن) مگر براى آماده ساختن و مانور كه اگر ناخوشى پيش آمد و بدى رخ داد شما در آماده باش پيشدستى كرده باشيد. و هر گاه بر سر دشمن جا گرفتيد و يا دشمن در برابر شما موضع گرفت بايد برابر تپه‏ها و پاى كوهها يا ميان نهرها موضع بگيريد تا سنگرى داشته باشيد و راه عقب‏نشينى و بايد نبرد شما از يك سو و يا دو سو باشد و ديده‏بانان خود را در قله كوهها و سر تپه‏ها و دهانه و پيچ نهرها بگماريد تا شما را ديده‏بانى كنند و دشمن از محل ترسناك يا مأمن بر شما نتازد، هر گاه منزل كنيد همه با هم منزل كنيد و با هم بكوچيد و چون شب رسيد و منزل كرديد گرد لشكر را با نيزه و سپر حصار كشيد و بگذاريد تيراندازان شما در پناه سپرها مأوى كنند تا فريب خورده نشويد و غافلگير نگرديد. تو خودت قشونت را پاسبانى كن و مبادا بخوابى يا بيارامى مگر باندازه چرتى يا اندكى سپس بايد بر اين شيوه باشى تا بدشمن برسى و در جنگ مشتابى مگر فرصت مناسبى بدست آورى و مبادا دست بجنگ بزنى مگر اينكه بر تو حمله برند يا فرمان من بتو برسد و السلام عليك و رحمة اللَّه.

وصف آن حضرت مر راويان حديث را

سليم بن قيس باو گفت: راستى من از سلمان و أبا ذر و مقداد أحاديثى در تفسير قرآن و احاديث و روايات از رسول خدا (ص) ميشنوم و سپس از شما تصديق آن را ميشنوم و در دست مردم مطالب بسيارى از تفسير قرآن و أحاديث و روايات از رسول خدا (ص) هست كه با آنها مخالف است آيا مردم عمدا برسول خدا (ص) دروغ بندند و قرآن را بنظر خود تفسير كنند؟ أمير المؤمنين (ع) فرمود: پرسش كردى پاسخ را بفهم راستى در دست مردم حق هست و باطل و راست هست و دروغ و ناسخ هست و منسوخ و عام هست و خاص و محكم هست و متشابه و آنچه درست حفظ كردند و آنچه غلط درك كردند و در زمان خود رسول خدا (ص) هم بر آن حضرت بسيار دروغ بستند تا بسخنرانى برخاست و فرمود: أيا مردم دروغزنان بر من فراوان شدند هر كه عمدا بمن دروغ بندد نشيمنش در آتش باشد. و نيز دروغ بستند بر او بعد از رحلتش همانا آنان كه حديث براى تو گويند چهار صنفند و پنجمى ندارند:

1- مردى منافق كه اظهار ايمان كند و اسلامش ظاهرسازيست نه گناه ميداند و نه باكى دارد كه عمدا دروغ برسول خدا (ص) بندد، اگر مردم ميدانستند كه او منافق و دروغگو است از او نمى‏پذيرفتند و باورش نميكردند ولى مردم ميگويند او صحابه رسول خدا است آن حضرت را ديده و از او شنيده و از او اخذ حديث كردند و باطلش را ندانستند و خداوند عز و جل از منافقان آنچه را بايست گزارش داده و بشايسته‏ترين وضعى آنها را وصف كرده و فرموده: و چون آنها را بينى ظاهرشان ترا بشگفت افكند و اگر لب بگفتار بگشايند سخنشان را بشنوى. سپس بعد از پيغمبر پراكنده شدند و زنده ماندند و با پيشوايان گمراهى و داعيان دوزخ رفت و آمد كردند و بدانها تقرب جستند بناحق و دروغ، پس آنان را بكار گماشتند و قاضى كردند و بگردن مردم سوار كردند و بكمك آنها دنيا را خوردند و تو ميدانى مردم با پادشاهانند و پيرو دنيايند و اين دنيا هدف آنها است جز كسى كه خدايش نگهدارد؛ اين يكى از چهار تا. 2- مردى كه از رسول خدا (ص) چيزى شنيده و غلط ياد گرفته و درست درك نكرده و بعمد دروغ نگفته و آن شنيده غلط بدست او است آن را بكار ميبندد و ميگويد كه از رسول خدا (ص) شنيده‏ام و اگر مردم ميدانستند كه غلط ياد گرفته از او نميپذيرفتند و اگر خودش هم ميدانست غلط است آن را ترك ميكرد و بكار نمى‏بست، اين هم دومى.

3- كسى كه شنيده رسول خدا (ص) فرمانى داده سپس از آن نهى كرده و او نهى را ندانسته يا اينكه پيغمبر از چيزى نهى كرده سپس ب‏آن امر كرده و او امر را ندانسته، منسوخ را ياد گرفته و ناسخ را ياد نگرفته اگر مردم ميدانستند كه آن منسوخ است تركش ميكردند و خود او هم تركش ميكرد اين هم مرد سوم.

4- كسى كه بر خدا و رسولش دروغ نبندد و از ترس خدا دروغ را دشمن دارد و هم براى احترام پيغمبر (ص) و غلط هم ياد نگرفته و فراموش هم نكرده بلكه هر چه شنيده حفظ كرده و همان طور كه بوده نقل كرده نه در آن افزوده و نه از آن كاسته ناسخ را حفظ كرده و بدان عمل كرده و منسوخ را دانسته و ترك كرده زيرا امر رسول (ص) هم بمانند قرآن ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه دارد، رسول خدا (ص) امرى ميفرمود كه دو وجه داشت عام و خاص و كلام خصوصى داشت مانند قرآن و بتحقيق خدا جل و عز فرموده (7- الحشر) هر چه را رسول خدا (ص) بشما داد بگيريد و هر چه را بر شما غدقن كرد باز ايستيد. و كسى بود كه گفته او را ميشنيد و نميفهميد و نميدانست مقصود خدا و رسولش از آن چيست، و حفظ ميكرد و نميفهميد و هر كدام أصحاب رسول خدا (ص) اين چنين نبودند كه از آن حضرت بپرسند و مقصود او را بفهمند برخى از آن حضرت پرسش ميكردند و نميفهميدند تا آنكه دلشان ميخواست يك عرب بيابانى يا تازه رسيده يا ذمى بيايد و بپرسد تا جواب را بشنوند و بفهمند. ولى من هر روز يك بار شرف حضور داشتم و با من خلوت ميكرد و هر چه ميخواستم با او ميگفتم أصحاب او همه ميدانستند كه با من چنين ميكند و با هيچ كس ديگر چنين نميكند، و بسا ميشد كه خودش بخانه من مى‏آمد و چون بمنازل او ميرفتم با من خلوت ميكرد و زنان خود را از جا بلند ميكرد و جز من كسى با او نبود، هر وقت پرسش ميكردم بمن پاسخ ميداد و هر گاه خاموش ميشدم و مسائلم تمام ميشد آغاز سخن ميكرد، و آيه‏اى بر او نازل نشد در شب و نه در روز و نه در باره آسمان و نه زمين و نه دنيا و آخرت و نه بهشت و دوزخ و نه دشت و كوه و نه روشنى و تاريكى جز اينكه همى بر من بر خواند و بمن ديكته كرد تا آنها را بدست خود نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ محكم و متشابه و خاص و عامش را بمن آموخت، و يادم داد كه در كجا نازل شده و در باره چه نازل شده تا روز قيامت.

سخن آن حضرت در قواعد اسلام و حقيقت توبه و استغفار

آن را مختصر كرديم كميل بن زياد گويد: از أمير المؤمنين (ع) پرسيدم قواعد اسلام چيستند؟ فرمود: قواعد اسلام هفت شمارند:

1- خردمندى كه بنياد شكيبائى است 2- آبرومندى و راستگوئى 3- قرآن خواندن بجا و توجه 4- دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خدا 5- حق خاندان محمد (ص) و معرفت ولايت آنان 6- حق برادران و حمايت از آنان 7- خوش همسايگى با مردم.

كميل- يا امير المؤمنين بنده‏اى دچار گناه مى‏شود و از آن آمرزش ميخواهد، اندازه آمرزش خواستن چيست؟

على (ع)- يا ابن زياد توبه است، گفتم همين؟ فرمود: نه گفتم پس چگونه است؟ فرمود:

هر گاه بنده گناه كرد بگويد: استغفر اللَّه، و بجنباند، گفتم جنبانيدن چيست؟ فرمود دو لب و زبان را بقصد اينكه حقيقت دنبالش باشد، گفتم حقيقت چيست؟ فرمود از روى دل باشد و در نهاد گيرد كه بگناهى كه از آن استغفار كرده باز نگردد.

كميل- چون چنين كردم از مستغفرين هستم؟ فرمود: نه.

كميل- پس اين چگونه است؟ فرمود براى اينكه تو هنوز باصل و ريشه نرسيدى.

كميل- پس بن استغفار چيست؟

على (ع)- برگشت بتوبه از گناهى كه از آن استغفار كردى و آن اول درجه عابدانست و ترك گناه.

استغفار يك نام است براى شش معنى 1- پشيمانى از گذشته 2- تصميم بر بازنگشتن بدان گناه تا هرگز 3- پرداخت حق هر مخلوقى كه باو بدهكارى 4- اداى حق خدا در هر واجبى 5- آب كنى هر گوشتى كه از ناروا و حرام بر تنت روئيده تا پوستت باستخوان بچسبد و سپس گوشت تازه ميان آنها برويد 6- بتنت بچشانى درد طاعت را چنانچه باو چشاندى لذت گناه را.

سفارش آن حضرت (ع) بپسرش حسن (ع) در هنگام وفاتش‏

آنچه در گنجايش اين كتاب بود از آن برگرفتيم اينست آنچه على بن ابى طالب (ع) بدان وصيت كرده است بمؤمنان سفارش كرده كه نيست شايسته پرستشى جز خدا، تنها است، شريك ندارد، و باينكه محمد (ص) بنده و فرستاده او است او را برهبرى و دين حق فرستاده تا بر همه دينهايش چيره سازد و گر چه مشركان را بد آيد و صلى اللَّه على محمد و سلم سپس راستى نمازم، عبادتم، زندگيم و مرگم از ان خداوند پروردگار جهانيانست، شريك ندارد، بدين فرماندارم و من نخست مسلمانم. سپس اى حسن من تو را سفارش ميكنم، با همه فرزندان و خاندان خود و هر كه نامه‏ام بدو رسد از مؤمنان بتقوى از خدا پروردگارتان، و از دنيا نرويد جز اينكه مسلمان باشيد، همه برشته خدا بچسبيد و از هم جدا نشويد، زيرا من شنيدم رسول خدا (ص) ميفرمود: صلح و سازش ميانه مردم بهتر است از همه نماز و روزه، و راستى كه هلاكت بار و دين برانداز همانا اختلاف است و لا قوة الا باللَّه. بخويشاوندان خود متوجه باشيد و با آنها بپيونديد تا خدا حساب را بر شما آسان كند.

خدا را، خدا را در باره يتيمان در حضور و اطلاع شما از ميان نروند و بى‏سرپرست نمانند زيرا من شنيدم رسول خدا (ص) ميفرمايد: هر كه يتيمى را كفالت كند و نان بدهد تا بى‏نياز گردد خدا باين عمل بهشت را بر او واجب كند چنانچه براى خورنده مال يتيم دوزخ را واجب كرده.

خدا را، خدا را در باره قرآن مبادا ديگران در فهم آن بر شما پيشى گيرند.

خدا را، خدا را در باره همسايگانتان زيرا رسول خدا (ص) در باره‏شان سفارش كرده و پيوسته سفارش ميكرد تا گمان كرديم كه آنها را وارث ميكند.

خدا را، خدا را در باره خانه پروردگارتان كه تا زنده‏ايد آن را بى‏حاج نگذاريد زيرا اگر بكلى متروك گردد مهلت نيابيد و كمتر بهره كسى كه قصد او كند اينست كه گناهان گذشته او آمرزيده شود خدا را، خدا را در باره نماز كه بهترين عمل است، و ستون دين شما است. خدا را، خدا را در باره زكاة كه آتش خشم پروردگارتان را خاموش كند.

خدا را، خدا را در باره روزه ماه رمضان كه روزه آن سپر است از دوزخ.

خدا را، خدا را، در باره بينوايان، آنها را در زندگى خود شريك كنيد.

خدا را، خدا را، در باره جهاد با دارائى و جانتان و زبانتان، همانا دو مرد جهاد كنند امام بر حق و يا مطيع و پيرو او.