مبادا يك خودخواهيها و سودجوئيهائى كنى كه مردم از تو پيروى كنند و در آنچه برايت
مهم است ترديد كنى و در آنچه مورد اهميت است غفلتورزى از آنچه در برابر ديده
ناظرين روشن باشد زيرا كه اين حكومت از تو گرفته شود براى ديگرى و بزودى پردههاى
هر كارى را از تو برگيرند و خداوند جبار بعظمت خود جلوهگر آيد و داد مظلومان را از
ظالمان بستاند، سپس پردماغى و تندخوئى و مشتزنى و زخم زبانت را جلوگير باش و از
همه اينها دور باش چيزى از دست و زبانت بدر نرود و حمله را بتأخير انداز و چون
زمينه آن فراهم شد ديده بآسمان برآور تا خشمت فرو نشيند و از جا بدر نروى و هرگز
چنين تسلطى بر خود نتوانى تا بسيار متوجه معاد باشى. سپس بدان كه در اين فرمان
مطالبى از هر گونه فراهم شده كه من در ارشاد تو كوتاهى نكردم اگر خدايت يار باشد و
توفيق دهد كه بياد آورى هر آنچه را از ما ديدى و اين حكومت تو يك حكومت دادگستر و
با سنت پرارزش باشد و يا پيروى از پيغمبرت (ص) و يا از مقرر در قرآن خدا و اقتداء
كنى بدان چه ديدى ما خود بدان عمل كرديم از آنها، و بكوشى در پيروى از آنچه در اين
عهدنامه بتو سفارش كردم و براى خود با كمال اعتماد اقامه حجت نمودم تا اگر هواپرستى
كردى عذرى نداشته باشى چون از بدكردارى نگهدارى نكند جز خدا، و توفيق كار خير ندهد
جز خدا جل ثنائه، و هر آينه در ضمن فرمانها كه رسول خدا (ص) بمن داده هميشه سفارش
بخواندن نماز و پرداخت زكاة و مراعات زيردستان بوده و بهمين هم من فرمان تو را
پايان ميدهم و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم.
من هم از خدا خواستارم شايانى رحمتش و بخششهاى بزرگش و قدرتش بر عطاى هر دلخواهى را
تا مرا و تو را توفيق دهد براى هر آنچه رضاى حضرت او است از پايدارى بر معذوريت و
انجام وظيفه روشن بدرگاه خود او و در برابر خلق او، با كسب ستايش نيكو در پيش
بندههاى خدا و گذاشتن آثار نيكو در شهرستانها باضافه نعمت كامل او و كرامت
متزايدش، و از او خواستارم كه زندگى مرا و تو را بسعادت شهادت در راه او پايان بخشد
زيرا ما بدرگاه او مشتاقيم و السلام على رسول اللَّه و على آله الطيبين الطاهرين و
سلم كثيرا.
خطبه آن حضرت (ع) كه بخطبه ديباج معروف است
سپاس از آن خدا است، كه آفريننده خلق، و برآرنده سپيده دم، و جانبخش بمردگان و
برانگيزنده هر آنكه درون گورها است. من گواهم كه نيست شايسته ستايش جز خدا، يگانه
است، شريك ندارد، و گواهم كه محمد (ص) بنده و فرستاده او است.
بندگان خدا، راستى بهترين چيزى كه دست ياران بدرگاه خدا جل ذكره بدان دست اندازند
ايمان بخدا است و بفرستادههايش و بدان چه از بر خدا آوردند، و هم جهاد در راه او
كه كامل اسلام است، و هم كلمه اخلاص كه سرشت انسانست و بر پا داشتن نماز كه بنياد
مليت است، و پرداخت زكاة كه مقرر است، و روزه ماه رمضان كه سپر نگهدارندهايست، و
حج خانه كعبه و عمره كه هر دو فقر را ميبرند و گناهان را ميريزند و بهشت را موجب
ميشوند، و صله رحم كه مايه فزونى دارائى و درازى عمر است و فزونى شماره خاندان، و
صدقه نهانى كه كفاره گناهانست و خشم پروردگار تبارك و تعالى را خاموش ميكند، و صدقه
عيانى كه مرگ بد را برطرف ميسازد، و كارهاى سودمند خوب كه از هلاكتهاى بد حفظ
ميكند.
در ذكر خدا جل ذكره اندر باشيد كه آن بهترين ذكر است و او امان از نفاق و براءت از
دوزخ است و صاحبش را در نزد هر خيرى كه خدايش جل و عز روزى كند بياد خدا مىآورد، و
در زير عرش طنينى دارد، و در آنچه بپرهيزكاران وعده داده شده است رغبت كنيد زيرا
وعده خدا راستترين وعده است، و هر آنچه را وعده داده چونان كه وعده شده است تحقق
يابد، برهبرى رسول خدا (ص) رهجو باشيد كه آن بهترين رهبرست، و بروش او كار كنيد كه
شرافتمندترين روشها است، و قرآن خدا تبارك و تعالى را بياموزيد كه بهترين حديث است
و رساترين پند، و فهم آن را پيدا كنيد كه بهار دلها است، و بنورش درمان جوئيد كه
شفاء هر ناراحتى در دلها است آن را خوب بخوانيد كه بهترين داستانها است (203-
الاعراف) و هر گاه قرآن را بخوانيد بدان گوش كنيد و خاموش باشيد شايد بشما ترحم
شود- و چون چيزى از آن دانستيد بكار بنديد تا شايد رستگار شويد. اى بندگان خدا
بدانيد دانائى كه بعلمش كار نكند چون نادان سرگردانيست كه از بيهوشى نادانى نرهيده
بلكه حجت بر او بزرگتر و نزد خدا سرزنش را بيشتر است و افسوس و دريغ بر اين داناى
دست از دانش خود كشيده مانند همان نادان سرگردان مانده بادوامتر است و هر دو
سرگردان و بيهوده و گمراه و فريب خوردهاند و هر آنچه در آنند از ميان رفته است و
آنچه كردهاند بيهوده است.
بندگان خدا ترديد نكنيد تا بشك افتيد و شك نكنيد تا كافر شويد و كافر نشويد تا
پشيمان گرديد، و خود را كمارزش ندانيد تا سستى كنيد، و كمارزشى شما را براههاى
تاريك بكشاند و بهلاكت رسيد، و چون حق در برابر شما آمد و آن را فهميديد در آن سستى
مورزيد تا آشكارا زيانكار باشيد.
بندگان خدا راستى از دورانديشى است كه از خدا تقوى داشته باشيد و از عصمت است كه
بخدا مغرور نباشيد. بندگان خدا راستى خيرخواهترين مردم براى خودش فرمانبرترين آنها
است براى پروردگارش و گولزنترين آنها براى خودش نافرمانترين آنها است براى او.
بندگان خدا راستش هر كه خدا را اطاعت كرد آسوده است و خرم و هر كسش نافرمانى كرد
نوميد است و پشيمان و ناسالم.
بندگان خدا از خدا يقين بخواهيد كه يقين سر دين است، و بدرگاهش روى كنيد براى عافيت
كه عافيت بزرگترين نعمت است و آن را براى دنيا و آخرت غنيمت شماريد و بدو روى كنيد
براى توفيق كه آن بنياد محكمى است، و بدانيد كه بهترين چيزى كه بدل نشيند يقين است،
و بهترين يقين تقوى است و برترين كارهاى درست تصميم بدانها است، و بدترين آن تازه
در آوردهها است و تازه درآوردهها بدعت است، و هر بدعتى گمراهى است، و با بدعتها
سنتها ويران شوند، زيانكار كسى است كه در دينش زيان كند، و رقابت با كسى شايد كه
دينش سالم ماند و يقينش خوب باشد، خوشبخت آنكه بديگرى پند گرفته، و بدبخت آنكه گول
هواى نفس را خورده.
بندههاى خدا بدانيد كه اندك خودنمائى شرك است، و اخلاص در عمل يقين است، و هواى
نفس بدوزخ كشاند، و همنشينى أهل لهو و باطل قرآن را از ياد ببرد و شيطان را حاضر
كند، و دستور نسىء (يعنى تأخير حج از موقعش كه در جاهليت رسم بوده) فزونى كفر است،
و كردار عاصيان باعث خشم خداى رحمان است، و خشم خداى رحمان بدوزخ كشاند، و گفتگو با
زنان بلا آورد و دل را منحرف سازد و نظر بازى با آنان روشنى دل را ببرد، و
چشماندازى دام شيطانست، و همنشينى با سلطان بازى با آتش يا بر افروزنده آنست.
بندگان خدا راست بگوئيد زيرا خدا با راستگويانست، از دروغ بر كنار باشيد كه از
ايمان بدور است، و راستگو در لبه نجات و احترام است، و دروغگو در پرتگاه هلاكت،
حقگو باشيد تا با حق شناخته شويد و آن را بكار بنديد تا أهل آن باشيد و امانت را
بصاحبش بپردازيد، و صله رحم كنيد با آنكه از شما بريده است، و بدان كه از شما دريغ
كرده احسان كنيد، و چون عهدى بستيد وفا كنيد، و هر گاه قضاوت كرديد عدالت كنيد، و
چون ستم ديديد شكيبا باشيد، و هر گاه بشما بد رفتارى شد درگذريد چشم بپوشيد چونان
كه دوست داريد از شما درگذرند، بنياكان خود نباليد و نام بد بهم نگذاريد چه بد است
بدنامى پس از ايمان و مسلمانى، با هم شوخى نكنيد و بهم خشم نورزيد، و بيكديگر فخر
نفروشيد و همديگر را غيبت نكنيد (12- الحجرات) آيا دوست داريد گوشت مردار هم را
بجويد، بهم حسد نبريد زيرا حسد ايمان را بخورد چنانچه آتش هيزم را، بهم دشمنى نكنيد
كه بنكننده است، سلام را در جهان فاش سازيد و جواب تحيت را بوجه بهتر بدهيد،
ببيوهزنان و يتيمان مهربان باشيد، و يارى كنيد بناتوان و ستمديده، و آنكه در راه
خدا بدهكار شده، و در راه خدا مانده، و بسائلان، و بندههاى زير فرمان، و بندههائى
كه قرار داد آزادى بستهاند، و بمستمندان، مظلوم را يارى كنيد، و حقوق واجب را
بدهيد، و با خود در حساب خدا بخوبى جهاد كنيد كه او سخت كيفر است، و در راه خدا
جهاد كنيد و مهماننوازى كنيد، و خوب وضوء بسازيد، و نماز پنجگانه را بوقت بخوانيد
كه آنها در نزد خدا جل و عز مقامى دارند، و هر كه نافله را هم بخواند برايش بهتر
است زيرا خداوند قدردان و دانا است بنيكى و تقوى همكارى كنيد، و بگناه و تجاوز
همكارى نكنيد، باندازه لازم از خدا تقوى داشته باشيد و مبادا نامسلمان بميريد.
بندههاى خدا بدانيد كه آرزو خرد را ببرد و وعده خلافى آورد و غفلت بار است و افسوس
برار آرزو را ناديده گيريد كه فريب است و آرزومند زير بار است، در ميان بيم و اميد
كار كنيد اگر خوش دلى ديديد شكر كنيد و آن را با خوشدلى ديگر فراهم آريد زيرا
خداوند براى مسلمانان اجازه خوشى داده و براى هر كه شكر كند فرمان فزودن صادر كرده،
من نديدم مانند بهشت كه جوياى آن خوابست و نه مانند دوزخ كه گريزانش بخوابست، و
نديدم كاسبى پرسودتر از كسى كه براى روزى كسب كند كه ذخيره سزاى آنست و هر نهانى در
آن آشكار است، و راستى كه هر كسى را حق سود ندهد باطلش بزيان كشد، و هر كه راه
هدايت نرود بگمراهى افتد، و هر كه يقين بدو سود نبخشد بزيان شك اندر است، و راستى
كه شماها بكوچيدن مأموريد، و توشه را هم بشما نشان دادهاند.
هلا راستى از دو چيز بر شما نگرانم، آرزوى دراز و پيروى هوى، هلا دنيا پشت داده و
اعلام فنا كرده، هلا آخرت روى آورده و اعلام ورود نموده، هلا كه امروزه ميدان
مسابقه است، و فرداى قيامت هنگام جائزه، و راستى كه جائزه بهشت است و عاقبت ديگران
دوزخ، هلا شماها در روزگار مهلتيد و دنبالش مرگ است و شتابان مىآيد، هر كه براى
خدا كار خالص كند در عمر خود پيش از مرگش كردارش بدو سود دهد و مرگش زيانى ندارد، و
هر كه در روزگار مهلت كارى نكرد مرگش زيانبار است و كارش سود ندهد.
بندههاى خدا باستوار كردن دين خود پناه بريد بوسيله نماز خواندن در وقت، و پرداختن
زكاة در موقعش، و بوسيله تضرع و خشوع، و صله رحم، و ترس از معاد، و عطاى بسائل، و
اكرام ضعفاء. و ناتوان و آموختن قرآن، و بكار بستن آن، و بوسيله راستگوئى، و وفاء
بعهد، و پرداخت امانت كه گرفتيد شيفته ثواب خدا باشيد، و از عذابش بترسيد و در راهش
با مال و جان خود جهاد كنيد، و از دنيا همان توشه بگيريد كه خود را با آن اداره
كنيد، خوب كنيد تا خوب ببينيد در روزى كه بخير رسد هر كه كار خير پيش فرستاده، سخن
خود را بگويم و از خدا براى شما آمرزش جويم.
از كلمات حكيمانه آن حضرت (ع) و تشويق و بيم دادن و پندش
اما بعد: راستى كه نيرنگ و فريب در دوزخند، از خدا بترسيد و از يورش او بر حذر
باشيد، خدا پس از اينكه حجت را ببندگانش تمام كرده و آنها را بيم داده ديگر بر آنان
نمىپسندد كه ندانسته رانده باشند و غافلگير شوند، و از اين رو است كه بندهاى
بكوشش بيهوده گرفتار شود تا وفاء بعهد (بندهگى خدا) را از ياد ببرد، و پندارد كه
خوب كارى كرده و پيوسته همين طور در گمان و اميد و غفلت از خبرى كه باو رسيده بسر
ميبرد، و خود را گره در گره ميكند، و با همه كوشش نابود ميسازد، و از اين مهلت موقت
خدا سوء استفاده ميكند، با غافلان همدل است و با گنهكاران همكار، و در طاعت خدا با
مؤمنان ستيزه كند، و اشتباه كارى خوشگذرانها را نيكو ميشمارد، اينان مردمى هستند كه
دلشان بشبهه اندر است، و بدروغ و ناروا بر ديگران سرفرازى مينمايند، و پندارند كه
اين كارها تقرب بخدا است و اين براى آنست كه هواپرستى دارند و سخن حكيمان را
بنادانى و كوردلى ديگرگونه ساخته و تحريف نمودند، و آن را وسيله شهرت و خودنمائى
ساختند، بدون برنامههاى درست و نيروهاى اجراء و سرانجام روشن و نتيجه سودمندى كه
بدان برسند، تا چون خداوند پرده از پاداش روشن آنها برداشت و آنان را از زير سر
پوشهاى غفلت بدر آورد، سرو كارشان با آن چيزى بود كه از دست داده بودند، و پشت كرده
بودند بدان چه روى بدان داشتند، و از آرزوهاى بر آورده و كاميابيهاى زود گذر خود
سودى نبردند و همه وبال آنان شد، و از آنچه دنبالش ميدويدند گريزان شدند. و راستى
كه من ازين لغزشگاه شما را بر حذر ميدارم و بتقواى خدا كه جز آن سودى ندارد شما را
فرمان ميدهم، اگر راستگو است بايد با پندار خوب از خود بهره گيرد، همانا كه بينا
كسى است كه بشنود و بينديشد و بنگرد و ببيند، و از عبرتها سود برد، و براه هموار و
روشن برود، و از پرتگاه هواپرستى در راه خود بپرهيزد، و از سرنگونى در راه كورى
كناره گيرد و گمراهان را در فساد خود كمك نكند بوسيله كجرفتارى در حق و ناهنجارى در
گفتار و ديگرگونى در صدق، و لا قوة الا باللَّه.
هر چه بشما گفته مىشود بگوئيد، و بهر چه برايتان روايت مىشود تسليم باشيد (يعنى
بدان چه مردان الهى بر شما روايت كنند سر فرود آوريد) و آنچه وظيفه شما نيست بر خود
بار نكنيد زيرا سزاى هر چه بگوئيد و بكنيد و بسوى آن رو كنيد بگردن شما است، از
شبهه بر حذر باشيد زيرا براى فتنه پايهگذارى شده متوجه هموار كردن كارها باشيد، و
با هم در گفتار و كردار خوب باشيد. و براى خدا خضوع بكار بريد، و ترس و زبونى براى
خدا بدل گيريد، با يك ديگر بتواضع و انصاف و بخشش و خشم خورى رفتار كنيد كه سفارش
خدا است، مبادا با هم حسد ورزيد و كينهتوزيد زيرا اين هر دو كار جاهليت است، بايد
هر كس بنگرد كه چه پيش ميفرستد براى فرداى خود، از خدا بپرهيزيد زيرا خداوند بدان
چه كنيد آگاه است. أيا مردم بطور يقين بدانيد كه خداوند با هر آنچه بنده بكوشد و
چارهجوئى كند و رنج برد بيش از آنچه در قرآن برايش مقدر شده مقدر نسازد، و هر كس
هر چه هم ناتوان و بيچاره باشد بمقدر قرآنى خود برسد.
أيا مردم هيچ كس باستادى خود بيك نقير (نقطه كوچك) نرسد، و از نابخردى نقيرى از او
كاسته نشود، هر كس اين را داند و بكار بندد آسايشش در سودجوئى از همه بزرگتر است، و
آنكه آن را وانهد از همه مردم زيانمندتر است، بسا نعمت دادهاى كه بوسيله احسان
غافلگير شود، و بسا گرفتارى در نظر مردم كه خدايش چنان ساخته (تا اجرش دهد)، اى كسى
كه بمستى خوشى بهوش آى و از خواب غفلت بيدار شو و آرام باش و در آنچه از سوى خدا
تبارك و تعالى آيد بينديش كه در آن خلاف نباشد و چارهاى از آن نيست از آن پس ناز
مكن و بزرگى مفروش و بخود آى و گور و منزلى كه در پيش دارى بياد آور كه گذر تو آنست
و منزل آينده تو است، و بهر دستى كه بدهى بهمان دست ميگيرى، و هر چه بكارى همان
دروى، و هر چه بكنى با تو ميكنند، و هر چه پيش فرستادى ناچار بدان ميرسى، پس بايد
فكر و انديشه ترا بدان چه پند داده شدى سود بخشد و حفظ كنى آنچه شنيدى و وعده داده
شدى، و در هر حال در ميان دو خصلت قرار دارى و بناچار يكى از آنها را بر پا ميدارى
يا فرمانبردار خدائى و آنچه شنيدى بدان قيام كنى و يا بدان چه دانستى حجت خدا بر تو
تمام شده است. الحذر، الحذر، كوشش، كوشش، زيرا مانند خبره تو را آگاه نميكند راستى
از تصميمات خداوند در ذكر حكيم (قرآن مجيد) كه براى آنها خشنود شود و براى آنها خشم
كند و بدانها ثواب دهد و بدانها كيفر كند اينست كه كسى هر چه هم خوش ظاهر و فضيلت
شعار باشد و از دنيا برود و يكى از چند خصلت را داشته باشد و از آن توبه نكرده باشد
ايمان ندارد 1- شرك بخدا و رياء در عبادت واجب او 2- فرو نشاندن خشم بخودكشى 3-
تعهد كارى كند و خلاف آن كند 4- يا ببدعتگزارى كار خود را ميان مردم پيش ببرد، 5-
خوشش آيد كه مردم بكارى كه نكرده او را سپاسگزار باشند 6- ميان مردم دورو و دوزبان
باشد 7- زورگوئى و ابهتفروشى. و بدان (و اين را تعقل كن) كه هر نمونه دليل همانند
خود است، همت چهارپايان همان شكم آنها است، و همت درندهگان تعدى و ستم است، همت
زنان زيور دنيا و فساد در دنيا است، و راستى كه مؤمنان نگران و زبون و ترسان
(بدرگاه خدايند).
پند دادن آن حضرت و شرح حال تقصيركاران
از آنها مباش كه كارى نكرده اميد بآخرت دارند و بدراز كردن آرزو اميد توبه، در
باره دنيا بزبان دم از زهد زنند و بعمل دنيا طلبند، اگر از آن عطا شوند سير نگردند،
و اگر دريغ شوند قناعت نورزند، از شكر آنچه بدست آوردهاند در مانده و در دنبال
فزونى رفته براى آينده است، مردم را باز كشد و خود باز پس نرود، و بمردم امر كند
آنچه را خود نكند، خوبان را دوست دارد و كارشان را ندارد، بدكرداران را دشمن دارد و
خود از آنها است، از گناه فراوانش كاره مرگ است و در زندگى دست از آنها بر نميدارد
گويد تا چند عمل كنم و تعب كشم، آيا دست از كردار نكشم و آرزو ببرم، او آرزوى آمرزش
دارد و بنافرمانى اندر است، باندازهاى عمر كرده كه بايست هر فهميدهاى ياد آور و
متنبه گردد، در باره عمر گذشته گويد اگر كار كردمى و رنج بردمى بهتر بود و باز هم
عمر را بيباكانه ضايع ميكند و سرگرم دنيا است، اگر بيمار شود بتقصير در كار خود
پشيمان باشد و اگر تندرست باشد آسوده و مغرور بپايد و كار را پس اندازد، تا سالم
است خود بين است و وقتى گرفتار شد نوميد، با صرف گمانى مغلوب نفس گردد با يقين
بآخرت متأثر نگردد، در روزى بقسمت قناعت ندارد، و بدان چه خدايش ضمانت كرده اعتماد
ندارد، و بدان چه بر او واجب است عمل نكند، در باره خود بشك اندر است، اگر توانگر
شود مست گردد و بياشوبد، و اگر بينوا گردد نوميد و سست شود، پر گناه و نعمت خواره
است، و فزونطلب و ناسپاس است، بمردم پردازد و خود را ببازد، اگر دلخواهى پيش آيد
مرتكب شود بدان اميد كه توبه خواهد كرد و نميداند كه چه پيش خواهد آمد، نه شوقش بحق
كشاند و نه هراسش او را برهاند، سپس هنگام سؤال اصرار ورزد و در كردار كوتاه آيد،
در گفتار فراز گيرد و در كردار كاستى كند، اميدوار بسود كار نكرده است و از كيفر
جرمى كه كرده آسوده است، بسوى كالاى دنيا كه فانيست بشتابد، و از آنچه پايدار است
رو برتابد، از مرگ بترسد و از فوت وقت نهراسد، گناه اندك ديگرى را بسيار شمارد و
بيش خود را كم بحساب آرد، طاعت خود را فزون بيند و همان را از ديگرى ناچيز، كمتر از
گناه خود بر گناه ديگرى نگرانست و بكمتر از كردار او براى خود اميدوار، او بمردم
طعن زننده باشد و بخود سهل انگار، در عافيت و خوشى امانت پرداز است و در حال خشم و
گرفتارى خيانت كار، هر گاه عافيت يافت پندارد توبه كرده و اگر گرفتار شد پندارد
كيفر كشيده، روزه را پس اندازد و بخوابيدن شتابد، و شب را بعبادت نگذراند و روز را
روزه نباشد، بيخوابى نكشيده طالب صبح است و روزه نداشته در فكر شب است، از زير دست
خود پناه بخدا برد و ببالا دست نزديك شود، مردم را برابر خود بدارد و خود برابر
پروردگارش بر پا نايستد خوابيدن با توانگرانش دوستتر است از نماز خواندن با
بينوايان، از اندك بخشم آيد و پرنافرمانى كند، بسود خود بر ديگرى دريغ دارد و بسود
ديگرى بر خود دريغ نكند، او ميخواهد كه مطاع باشد و نافرمانى نشود و بگيرد و
نپردازد، مرشد ديگرى باشد و خود بگمراهى رود، از مردم بترسد نه براى پروردگارش و از
خدا نترسد در باره آفريدههايش، منكر را معروف داند و معروف را منكر شمارد،
پروردگارش را در باره نعمت او سپاس نگذارد، و بر فزونى نعمتش شكر نكند، امر بمعروف
و نهى از منكر نكند، عمرانه در اشتباه است اگر بيمار شود مخلص و ثابت باشد، و اگر
تندرست است سخت دل و سركش، هميشه بر ضرر خود باشد نه بر سود خود، نميداند كردارش
بكجا كشاند، تا كى و تا كجا، بار خدايا ما را بر حذر دار از خودت، حفظ كن و بخاطر
سپار و هر وقت خواهى باز گرد.
شرح آن حضرت مر پرهيزكاران را
پس از سپاس خدا و ستايشش فرمود: راستى پرهيزكاران در دنيا همان صاحبان فضيلتهايند،
گفتارشان درست، و پوشاكشان ميانه روى، و رفتارشان تواضع است، تحت فرمان خدايند، از
آنچه خدا عز و جل حرام كرده ديده برگرفتهاند، گوش بدانش دارند، در حال گرفتارى و
بلا بقضاى خدا راضى باشند بمانند حال خوشى، اگر عمر مقدرى كه خدا بر آنها نوشته
نبود يك چشم بهمزدن جانشان در تنشان نميگنجيد از شوق بثواب و ترس از عقاب، آفريدگار
نزد آنها بزرك است و هر چه ديگر در چشمشان خوار، با بهشت چنانند كه آن را ديدهاند،
و گويا در نعمتش اندرند و با دوزخ چنانچه آن را ديده و عذابش را بخوبى ميچشند، دل
غمين و بىآزارند لاغراندام و كمنياز و پارسايند و باسلام كمك فراوان كنند، چند
روزى صبر كردند و بدنبالش آسايش طولانى و پرسود بدست آوردند خداى كريمشان فراهم
آورد، دنيا آنها را خواست و آنان دنيا را نخواستند و بدنبالشان دويد و آن را
درمانده ساختند، اما در شب بر سر پا بايستند و قرآن را بخوانند بآرامى و با آن خود
را بغم آخرت اندازند، و دواء درد خود را برانگيزند، غمشان برافروزد، و بر گناه خود
بگريند، و دردناك و دلريش شوند، چون بآيه تشويق بگذرند بدان دل دهند و جانشان از
شوق سربرآرد، و پندارند آن وعده جلو چشمشان حاضر است، و چون بآيه بيم گذرند با گوش
دل آن را بشنوند و پندارند كه ناله و شهيق جهنم در توى گوش آنها است آنان كمر بسته
و پيشانى و كف و سر انگشت بر زمين نهاده و از خداى بزرگ آمرزش گناه و برائت از دوزخ
ميخواهند.
در روز فرزانگان و دانشمندان و نيكوكاران و پرهيزكارانند، ترس از خدا آنها را
بمانند چوبه تير نزار كرده، هر بيننده بدانها نگرد پندارد بيمارند و گويد خود
باختهاند، با نهاد اين مردم فكر بزرگى درآميخته گاهى كك بياد بزرگى خداى تعالى و
شدت سلطان اويند بهمراه ياد مرگ و هراسهاى قيامت، اينست كه دلهاشان را از جا كنده و
تصوراتشان را برآشفته، و خردشان را از سر بدركرده، و چون از اين باره نگرانند
بدرگاه خدا شتابند بوسيله كارهاى خوب، بكم خشنود نباشند و بسيارش را هم فزون
نشمارند آنان خويش را متهم بتقصير دانند، و از كردار خود نگرانند، هر گاه يكى از
آنها را ستايند از آنچه در بارهاش گويند بهراسد و گويد: من از ديگرى بخود داناترم
و پروردگارم بمن داناتر است از خود من، پروردگارا مرا بدان چه گويند مگير و از آنچه
پندارند بهتر ساز و آنچه كه نميدانند بيامرز زيرا تو علام الغيوبى. نشانه هر كدام
اينست كه در ديندارى نيرومند است، و با آرامى خدا ترس است، و ايمانش بسرحد يقين
است، و بدانش حريص است، و با نرمش زيرك است و با نگرانى بخشنده است، و دين را خوب
ميفهمد، و دانسته بردبار است، و با توانگرى ميانهرو است، و در عبادت خشوع دارد، و
در ندارى تجمل دارد، و در سختى شكيبا است، و در دست رنج خود ترحم ميكند، و حق را
ميدهد، و بآرامى كسب ميكند و دنبال روزى حلال ميگردد، و در راه حق چالاك است، و از
طمع خوددار، و براستى نيكوكار، و هنگام شهوت پارسا، ستايش آنكه نميفهمد او را فريب
ندهد، و حساب كار خود را دارد، و براى خود در كار دنيا شتاب ندارد، كار شايسته كند
و باز هم ترسانست، شام كند و متوجه شكر خدا است، و بامداد كند و همتش ذكر خدا است،
در حذر شب گذراند و شادمان صبح كند، پرهيزنده است از غفلت كه از او پرهيزيده شده
است، و بفضل و رحمت خدا داد شاد است، نفس سركش را در هوايش اجابت نكند، شاد است در
آنچه بايدش حذر كرد، و روشنى چشمش در نعمت بيزوال است، و در آنچه فانيست بيرغبت
است، حلم را بعلم در آميزد و علم را بعمل، او را نگرى كه تنبلى از او دور است، و
چالاكيش پيوست است، و آرزويش نزديك و لغزشش اندك، و دلش خاشع، و نفسش قانع، جهلش
نهان، و كارش آسان، دين نگهدار و شهوت كش غيظ فرو خور، خلق پاك، رازى كه باو
سپردهاند بدوستان هم نگويد، و گواهى حق را از دشمنان هم دريغ نكند، كار بخود نمائى
نكند، و از شرم تركش نكند، بخيرش اميد است و از شرش آسودگى اگر هم در گروه غافلانست
در ذاكرين نوشته شود، از هر كسش ستم كرده بگذرد، و بهر كسش هم كه دريغ كرده ببخشد،
و با هر كه هم از او بريده بپيوندد، حلمش تو نكشد و از آراستگى درنماند، و دشنام از
او دور است، و گفتارش نرم، بىنيرنك است، و بسيار احسان و خوشكردار، رو بخير دارد
و پشت بشر، در آشفتهگيها باوقار است، و در ناگواريها شكيبا، و در فراوانى قدردان،
بر دشمن هم خلاف حق روا ندارد، و بخاطر دوست گنهكار نگردد، و آنچه حقش نيست ادعا
نكند، و حقى كه بر او است منكر نشود، پيش از آنكه بر او گواه گيرند بحق اعتراف
ميكند، هر چه را بر او نگهبان است ضايع نسازد، و نام بد بر كسى ننهد، و تجاوز نكند
و قصد آن را هم ندارد، همسايه آزار نيست، و كسى را بر مصيبت سرزنش نكند، بسوى حق
شتابان است، و امانتپرداز است، و از زشتيها دورى كند، امر بمعروف و نهى از منكر
نمايد، در دنيا بنادانى درنشود، و از حق پا فرا ننهد، اگر خموش است از آن غمنده
نباشد، و اگر بخندد آواز بر نياورد بهر چه دارد قانع است، خشم سركشش نكند، و هواى
نفس چيرهاش نسازد، و بخل مغلوبش نكند، و در آنچه از آنش نيست طمع نورزد، با مردم
در آميزد تا بداند، و خموش باشد تا سالم بماند، و بپرسد تا بفهمد، در برابر خوبى
كنارهگير و خاموش نماند تا درمانده گردد، و در سخن بديگرى تجبر نكند، اگرش تجاوز و
ستم كردند صبر كند تا خدا جل ذكره برايش انتقام گيرد، خودش را در رنج دارد و مردم
از او در آسايش، خود را براى آخرتش برنج افكند، و مردم را از خود در آسايش گزارد،
از هر كه دورى گزيند براى بغض او و پاك نگهداشتن خويش است و نزديكيش بهر كه باشد
نرمش و رحمت است، فاصله گرفتنش براى تكبر و بزرگى فروشى نيست، و نزديكشدنش فريب
دادن و ظاهر سازى نيست بلكه بهر كس از خوبان پيش از خود اقتدا كند و پيشواى
نيكوكاران پس از خويش باشد.
خطبه آن حضرت (ع) در بيان ايمان و دعائم و شعبش و در بيان كفر و دعائم و شعبش
راستى خدا همه چيز را آغاز كرد و هر چه را كه از آنها خواست براى خود برگزيد، و هر
آنچه را دوست داشت خاص خود كرد، و از آنها كه دوست داشت اينست كه ايمان را پسنديد و
از نام خودش باز گرفت و بهر كه از آفريدههاى خود كه دوستش داشت بخشيد، سپس آن را
بيان كرد، و راهش براى هر وارد آسان كرد و اركانش را در برابر بيگانگان محكم ساخت،
و آن را عزت هر كس خواستش نمود و وسيله آسودگى هر كس كه در آن در آمد، و وسيله
هدايت هر كه بدان اقتدا كرد. و زيور هر كه بدان آراسته شد، و دين هر كه آن را كيش
خود ساخت، و عصمت هر كه بدان پناهيد، و رشته هر كس بدان دست يازيد، و برهان هر كس
بدان گويا شد، و شرافت هر كه آن را فهميد، و فرزانگى هر كه بدان سخن گفت، و روشنى
هر كس بدان پرتو يافت و حجت هر كس آن را دليل خود ساخت، و پيروزى هر كس باعتماد آن
محاكمه كرد، و دانش هر كس آن را آموخت، و حديث هر كس آن را روايت كرد، و حكم هر كه
طبق آن قضاوت كرد، و بردبارى هر كه را تازهاى رسيد، و خود هر كه تدبيرى انديشيد، و
فهم هر كه فكرى كرد، و يقين هر كه خردمندى كرد، و بينائى هر كه تصميمى گرفت، و
نشانه هر كه فراستى داشت، و عبرت هر كه پند پذيرفت، و نجات هر كه بدان گرويد. و
دوستى خدائى براى هر كه شايسته شد، و وسيله نزديكى هر كه جلو آمد، و اعتماد هر كه
توكل كرد، و آسايش هر كه بخدا واگذار كرد، و آبروى هر كس احسان كرد، و خير هر كس
شتافت، و سپر هر كس صبر كرد، و جامه هر كس پرهيزكار شد، و تطهير هر كه ره يافت، و
امنيت هر كه اسلام آورد، و جان براى راستگويان.
ريشه ايمان حق است، و ريشه حق راهش راستى، و وصفش زيبائى، و اثرش بزرگوارى، ايمان
برنامهاى روشن و فروزان دارد و چراغهائى تابان، هدفش بلند، و در مسابقه پيشرو و
جائزه بدست آور، و رشك ميدان مسابقه، ياوران ديرين دارد و پهلوانان راد، كارهاى خوب
منار آنست، و پارسائى چراغهايش و مرگ پايانش، دنيا ميدان مسابقه آنست، و قيامت مجمع
شركت كنان مسابقهاش، و بهشت جائزه آنست و دوزخ عقب ماندگى از آن، و تقوى ياور
آنست، و خوش كرداران پهلوانان آن، ايمان را دليل آورند بر كارهاى خوب، و كارهاى خوب
باعث بينائى و فهم دين است، و فهم دين باعث ترس از مرگ. بمرگ دنيا پايان يابد و
بدنيا آخرت محاذى گردد (يعنى آخرت دنبال دنيا است) و بقيامت درك بهشت گردد، و بهشت
مايه افسوس أهل دوزخ است. دوزخ پنديست براى تقوى، و تقوى سنخ احسانست. و تقوى هدفى
است كه هر كه دنبالش رود هلاك نشود. و هر كه بكارش بندد پشيمان نگردد. زيرا بتقوى
است كه مردم كامياب كامجو شوند و بنافرمانى است كه زيانكاران زيان برند، پس بايد
خردمندان باز ايستند و أهل تقوى ياد آورى پذيرند. ايمان بر چهار ستونست: بر صبر. و
يقين. و عدل. و جهاد؛ صبر چهار پره دارد: شوق. ترس، زهد. مراقبت؛ هر كه مشتاق بهشت
است دل بشهوت ندهد و هر كه از دوزخ بترسد از حرام بپرهيزيد، و هر كه بدنيا زهد ورزد
مصيبتها باو آسان شود و كسى كه مراقب مرگ است بكارهاى خير بشتابد.
يقين چهارپره دارد. تيزهوشى. عاقبتسنجى درست. پند پذيرى از آثار عبرت خيز و توجه
بروش گذشتگان، هر كه تيزهوش است عاقبت كار را درست بسنجد و هر كه دورانديش است آثار
عبرت خيز را بشناسند و كسى كه آنها را بشناسد روش خوب و بد را شناخته و گويا با
گذشتگان عمر گذرانده.
عدالت چهارپره دارد. فهم عميق. موج دانش. شكوفه بينش و بستان بردبارى. هر كه خوب
فهميد مشكلات علم را شرح ميكند. هر كه بحكم دانا است گمراه نشود و هر كه بردبار است
در كار خود كوتاه نيايد و ميان مردم خوشنام زندگى كند. جهاد چهار پره دارد: امر
بمعروف. نهى از منكر. پايدارى در جبههها. دشمنى با فاسقان. هر كه امر بمعروف كند
پشتيبان مؤمن است. و هر كه نهى از منكر كند كفار را زبون كرده. و هر كه در جبههها
بپايد هر چه بر عهده دارد پرداخته، و هر كه با فاسقان دشمن است براى خدا غضب كرده،
و هر كه براى خدا غضب كرد خدا برايش خشم گيرد، اينست ايمان و دعائم و شعب آن.
كفر چهار ستون دارد: فسق، و سركشى، و شك، و شبهه.
فسق چهار پره دارد: جفا كارى، كورى، غفلت، سركشى، جفا كار حق مؤمن را خوار كند و
فقهاء را دشمن دارد و بر گناه بزرگ اصرار ورزد، و هر كه كور دل است قرآن را فراموش
كند و بىشرم باشد، و با خالق خود ستيزد. و شيطان بر او ملازم باشد. و هر كه غافل
است بر خود خيانت كند و دگرگون گردد و گمراهيش را رهجوئى پندارد و آرزوهايش ويرا
فريب دهند. و چون كار از كار گذشت دچار افسوس شود. و پرده از پيش او برگيرند و از
طرف خدا آتش پديد گردد كه گمان نميبرد. هر كه از فرمان خدا سركشى كرد بشك افتد. و
هر كه اندر شك شد خدا بر سرش آيد و سپس بسلطنت خود خوارش كند و بوالائى خود خردش
سازد چنانچه در زندگى خود تقصير كرده و بپروردگار كريمش مغرور بوده. غلو و سركشى را
چهار پره است: خردهگيرى و ستيزهگى و كج دلى و تفرقه اندازى. هر كه خردهگيرى كند
بحق نرسد و جز غرقه شدن در گردابش سودى ندهد از فتنهاى بدر نيفتد جز آنكه فتنه
ديگرش فرا گيرد، او در كار آلودهاى اندر است، و هر مردمى با هم ستيزه كردند و
خصومت ورزيدند گسيختگى ميان آنها جدائى اندازد و كارشان در طول لجبازى پوسيده گردد.
و هر كه كج دل شد خوبى را بد دارد و بدكردارى را نيك شمارد و سرمست گمراهى شود. و
هر كه تفرقه انداخت راهش نامعلوم گردد و كارش پريشان شود و در تنگنا افتد و محرومست
كه از كيش خود دست بردارد كسى كه بجز راه مؤمنان رود.
شك را چهار پره است جدال و هراس و ترديد و خود باختگى، بكدام نعمتهاى پروردگارت
جدال كنند اهل جدال؟ هر كه از آنچه در پيش دارد بهراسد سرنگون گردد، هر كه در دين
خود ترديد كند (در راه بماند) تا آنكه گذاشتهها از او پيش افتند و آيندهها باو
برسند و زير سم شياطين خرد شود، و هر كه بهلاكت دنيا و آخرت تسليم شود در هر دو
هلاك گردد، و هر كه از آن نجات يابد بفضل يقين باشد.
شبهه را چهار پره است خودبينى بآرايش و وسوسه نفس و تأويل كجى و جلوه دادن باطل
بصورت حق، و اين براى آنست كه آرايش مانع واقع است، و وسوسه نفس بشهوت پرتاب كند و
كجى صاحبش را سخت از راه بدر برد، و جلوه باطل بصورت حق تيرهگيهائيست كه روى هم
برآيند اينست كفر و دعائمش و شعبش. نفاق چهار ستون دارد: هواپرستى، سستى، كينه، و
طمع، و هواپرستى آن چهار پره دارد، بغى و عدوان و شهوت و عصيان، هر كه تجاوز كند
گرفتارىهاى بسيار دارد و تنها بماند و بر او پيروز شوند، و هر كه تعدى كند از سوء
سرانجامش آسوده نماند و دلش پاك نباشد، و هر كه خود را از شهوتها بركنار نكند
بدرياى افسوس افتد و در آن شناور گردد، و هر كه نافرمانى كند بعمد گمراه شده و عذر
و دليلى ندارد.
و اما پردههاى سستى، هيبت است و گول و تعلل در كار و آرزو و اين براى آنست كه هيبت
و ترس از حق بر گرداندن، گول خوردن بدنياى نقد تقصير در امر آخرتست، و تعلل در كار،
افتادن در پرتگاه كوريست، و اگر آرزو نبود انسان حساب آنچه در آنست ميدانست و اگر
ميدانست و اگر ميدانست حساب آنچه را در آن گرفتار است از ترس و هراس سكته ميكرد. و
اما پردههاى كينهورى تكبر است و فخر و حميت و عصبيت، هر كه بزرگى بخود بست عقب
نشست، و هر كه بخود باليد آبرو دريد، و هر كه حميت ورزيد سنگين بار شد، و هر كه را
تعصب گرفت بر خلاف رفت، چه بد چيزيست كه ميان ادبار و هرزگى و سنگينباريست.
و پردههاى طمع شاديست و خوشگذرانى و لجبازى و تكبر، شادى نزد خدا بدنما است و
خوشگذرانى بخود باليدن و لجبازى بلائيست براى كسى كه او را بيچاره كند به گنهكارى و
تكبر لهو و لعب و سرگرمى است و آنچه خوبست بدهد و بد را بجاى آن بستاند. اينست نفاق
و دعائم و شعب آن، و خدا تعالى ذكره قاهر بر بندههاى خود است كه توانش استوار، و
نيرويش محكم، و بركتش شايان، و حكمتش تابان، و حجتش پيروز، و دينش پاك، و كلمهاش
درست، و خوش كرداريش جلو، و نسبتش صاف و روشن، و ترازوهايش عادلانه، و رسالاتش
رسيده، و نگهبانانش حاضرند، سپس بدكردارى را گناه مقرر كرده و گناه را فتنه و فتنه
را چركينى، و خوش كردارى را غنيمت دانسته، و بازگشت و عذرخواهى را توبه، و توبه را
پاككننده هر كه توبه كرد هدايت شد، و هر كه فريب خورد گمراه گرديد تا بدرگاه خدا
باز نگردد و بگناهش اعتراف نكند، و بهشت را باور ندارد، و بحساب خدا هلاك نشود جز
هالك.
خدا را، خدا را چه اندازه وسيع است آنچه نزد او است از توبه و رحمت و بشارت و حلم
عظيم، و چه ناهموار است آنچه نزد او است از كيفرها و دوزخ و عزت و قدرت و كوبش سخت،
هر كه بطاعت خدا پيروز شد كرامت او را برگزيده، و هر كه پيوسته در معصيت خدا است
نقمت و بال آور او را چشيده در آنجا است خانه سرانجام.
سخن آن حضرت با كميل بن زياد پس از چيزهائى كه ذكر كرد
راستى كه اين دلها ظرفهايند و بهترشان آنكه نگهدارندهتر باشد هر چه بتو ميگويم خوب
حفظ كن.
مردم سه دستهاند: دانشمند ربانى، و دانشجوى راه نجات، و اوباش پيروان هر بانك كه
بهر بادى بروند در پرتو نور دانش نيستند تا راه بجائى برند و تكيه به ركن محكمى
ندارند تا نجات يابند. اى كميل علم از مال بهتر است، علم پاسبان تو است و تو پاسبان
مالى، مال را خرج كنى نابود مىشود و علم را هر چه خرج كنى فزون ميگردد، علم حاكم
است و مال مورد حكم است. اى كميل بن زياد محبت عالم كيش مردم است كه بدان در زندگى
طاعت بدست آيد و پس از مرگش ياد بخير، سود مال بزوالش از ميان ميرود، مال اندوزان
در زندگى هم مردهاند و دانشمندان تا روزگار بپايد پاينده، اعيانشان ناپديد است و
نمونههاشان در دلها موجود است، ها، راستى كه در اينجا دانش انبوهى است- اشاره
بسينه خود كرد- كه دريافتكنندهاى براى آن بدست نياورم، آرى فراگيرندهاى غير امين
باشد كه ابزار دين را در طلب دنيا بكار برد، حجتهاى خدا را بر ضرر دوستان خدا كمك
خود گيرد، و از نعمت خدا كمك گيرد بر نافرمانى او، يا كسى كه دلداده امام بر حق است
ولى هوش سرشارى ندارد و باول شبهههاى كه باو رخ دهد در شك و ترديد افتد، بار خدايا
نه اين و نه آن، يا شاگردى كه تشنه لذت و اسير شهوتست يا كسى كه آزمند و فريفته جمع
مال و پسانداز است اين هر دو دين نگهدار نيستند و بينائى و يقين ندارند و مانندتر
بدانها همان چهار پايان بيابانچرند همچنين دانش با مرگ دانشمندش بميرد.
بار خدايا، آرى زمين از وجود امامى كه حجت خدا است تهى نماند كه يا ظاهر و آشكار
باشد و يا ترسان و ناپيدا تا حجتها و بينات خدا و راويان قرآنش از ميان نروند و
كجايند آنان؟ آنها شماره كمترى دارند و مقام بزرگترى، بوسيله آنها خداوند حجتهاى
خود را نگهدارد تا بهمگنان آنها سپارد و در دل همانندانشان بكارد، علم آنها را تا
سر حد حقائق ايمان پرتاب كرده و با روح يقين در آميختهاند آنچه را نعمتخوارهگان
دشوار شمارند بر خود آسان و هموار گيرند و بآنچه نادانان در هراسند مأنوس و آرامند
در دنيا باشند با پيكرههائى كه جانهاشان بعالم اعلا آويزانند.
اى كميل آنان امينهاى خدايند در ميان خلقش و جانشينان اويند در زمينش، و چراغهاى
اويند در بلادش، و داعيان بدين اويند، چه مشتاق ديدارشان هستم. از خدا براى خودم و
تو آمرزش خواهم.
سفارش مختصر آن حضرت بكميل بن زياد
اى كميل هر روز نام خدا ببر و بگو لا حول و لا قوة الا باللَّه و بر خدا توكل كن و
ياد ما كن و نام ما ببر و بر ما درود فرست و آن را بر خود و هر چه در حيطه عنايتت
دارى بچرخان تا از شر آن روز بر كنار باشى ان شاء اللَّه.
اى كميل راستى كه رسول خدا (ص) را خداوند پرورش داد و او مرا پرورش داد و من مؤمنان
را پرورش دهم و آداب را براى مكرمان بارث گذارم.
اى كميل دانش نيست جز آنكه منش افتتاح كنم و رازى نيست جز اينكه امام قائم آن را
بپايان رساند (و از او پرده بردارد). اى كميل نژاديند كه از يك ديگرند و خدا شنوا و
دانا است.
اى كميل جز از ما مگير تا از ما باشى.
اى كميل هيچ حركتى نيست مگر اينكه نيازمندى حكم آن را بدانى.
اى كميل چون خوراكى بخورى نام خدا را بر كه با نام او دردى زيان نرساند و در آنست
درمان از هر بدى. اى كميل همخوراك دعوت كن و دريغ مورز زيرا هرگز تو بكسى روزى ندهى
و خدا باين كار ثواب شايان بتو بدهد با او خوش خلق باش و جاى و همنشينت را باز كن و
بخادمت بدگمان مباش. اى كميل در سر خوراك شتاب مكن تا همراهانت سير شوند و جز تو هم
از آن بهره برد.
اى كميل چون از خوردن دست كشيدى حمد خدا را بگو بر آنچه بتو روزى داده و بآواز
بلند حمدش كن تا ديگرى هم حمد گويد و اجر تو بيش گردد.
اى كميل شكمت را از خوراك پر مكن جاى آب را بگذار و ميدانى هم بباد بده و تا اشتها
دارى دست از خوراك بردار اگر چنين كنى خوراك بر تو گوارا گردد، راستى تندرستى با
كمخوردن و كم نوشيدنست.
اى كميل بركت در مال كسى است كه زكاة دهد و با مؤمنان همراهى كند وصله ارحام نمايد.
اى كميل بخويش مؤمنت بيش از ديگران بده و بآنها مهربانتر باش و بيشتر توجه كن و
بمستمندان صدقه بده.
اى كميل سائل را محروم مكن گرچه با نيمى از دانه انگور يا خرما باشد زيرا صدقه نزد
خدا بزرگ شود.
اى كميل نيكتر زيور مؤمن تواضع است و جمالش عفتورزيست و شرفش دينفهمى و عزتش ترك
قال و قيل.
اى كميل در هر دسته، مردمى بالاتر از مردم ديگرند مبادا با اراذل آنها در افتى و
اگر چه بتو بد گويند، تحمل كن و از آنان باش كه در بارهشان فرمود (64- الفرقان) و
هر وقت جاهلان بآنها خطاب كنند در پاسخ سلام دهند. اى كميل در هر حال حق بگو و با
پرهيزكاران دوستى كن و فاسقان را ترك كن و از منافقان كناره كن و با خائنان هم صحبت
مشو.
اى كميل درب خانه ستمكاران را مكوب تا با آنها در آميزى و همكار شوى و مبادا آنها
را احترام كنى و در مجالس آنان شهادتى بدهى كه خدا را بر تو خشمگين كند و اگر
ناچارى در مجلس آنان حاضر شوى پيوسته در ذكر خدا باش و بر او توكل كن و از شرشان
پناه بخدا بر و سر بزير باش و از دل كردارشان را بد شمار و بلند سبحان اللَّه بگو
تا بشنوند زيرا بدين وسيله مؤيد گردى و از شرشان محفوظ بمانى.
اى كميل راستى بهترين چيزى كه بندهها پس از اقرار بخدا و اوليايش بدرگاهش نمونه
برند حفظ آبرو و تحمل و شكيبائى است.
اى كميل بينوائى و تنگدستى خود را بمردم نشان مده و براى رضاى خدا با عزت و پرده
پوشى بدان صبر كن.
اى كميل بد نيست كه رازت را ببرادرت بنمائى، برادرت كيست؟ آنكه در سختى تو را
وانگذارد و در مجرمى از تو كناره نكند و نخواسته نياز تو را برآورد و تو را در كارت
تنها رها نكند تا باو اعلام كنى و اگر ثروتمند است او را اصلاح كن.
اى كميل مؤمن آئينه مؤمن است زيرا باو نگرد و حاجتش را بر آورد و حالش را خوب كند.
اى كميل مؤمنان برادرند و چيزى نزد هر برادر از برادرش عزيزتر نيست. اى كميل اگر
برادرت را دوست ندارى برادرش نباشى زيرا مؤمن كسى است كه معتقد بعقيده ما باشد و هر
كه خلاف آن كند در باره ما مقصر است و هر كه در باره ما مقصر است با ما نيست و هر
كه با ما نيست در درك اسفل دوزخ است.
اى كميل هر كه دردى در سينه دارد از دمش اثرى برآيد، هر كه درد محبت ما را بتو
اظهار كرد و بتو فرمان داد نهانش دارى مبادا پديدارش كنى كه از پديداريش توبه ميسر
نيست و چون توبه نيست سرانجام بآتش فروزانست.
اى كميل فاش كردن سر آل محمد (ص) قابل جبران و گذشت نيست و از كسى تحمل نميشود و
آنچه گويند جز با مؤمن موفق با هوش مگو.
اى كميل در هر سختى بگو لا حول و لا قوة الا باللَّه تا برطرف شود و نزد هر نعمت
بگو الحمد للَّه تا فزونت گردد و چون روزيت دير رسيد استغفار كن تا وسعت يابى در
آن.
اى كميل بوسيله ولايت ما خود را نجات بخش از اينكه شيطان در مال و فرزندت شريك شود.
اى كميل ايمان ثابت و عاريت دارد حذر كن كه از اهل ايمان عاريت باشى و همانا ايمان
شايسته است.
كه ثابت باشد وقتى در راه روشنى بر وى كه تو را بكژى نكشاند و از راه بدر نبرد.
اى كميل در واجب رخصت ترك نيست و در نافله سختگيرى نيست.
اى كميل راستش گناهانت بيش از كارهاى خوبست و غفلتت بيش از ذكر است و نعمت خدا بر
تو بيش از كردار تو است. اى كميل تو بىنعمت و عافيت از خدا نيستى و نبايد در هيچ
حال از حمد و تمجيد و تسبيح و تقديس و ذكرش بر كنار باشى.
اى كميل از آنها مباش كه خدا فرموده (19- الحشر) خدا را فراموش كردند و خدا هم از
خودشان فراموششان كرد و آنان را بفسق وابست و آنان فاسقند.
اى كميل مقام اين نيست كه نماز بخوانى و روزه بدارى و صدقه بدهى. مقام اينست كه
نماز با دلى پاك و عمل خدا پسند و خشوع درستى باشد، و بنگر در چه نماز ميخوانى و بر
چه نماز ميخوانى؟
و اگر از راه حلال نباشد قبول نيست.
اى كميل از زبان آنچه در دل است ميتراود و در دل را خوراك درست ميكند ببين دل و تنت
از چه ميخورند كه اگر حلال نباشد خدا تسبيح و شكر ترا نپذيرد.