نعمانى ومصادر غيبت

سيد محمد جواد شبيرى زنجانى

- ۱۳ -


معناى محکم ومتشابه از ديدگاه تفسير نعمانى ومقايسه آن با آراى مفسران متقدم

از دير باز، تفاسير گوناگونى براى دو اصطلاح قرآنى محکم ومتشابه ارايه شده که گاه به شانزده قول رسانيده شده است.(1) در اين‌جا ما در صدد بحث از اين اقوال وبيان تفاوت وبررسى آن‌ها نيستيم. پاره‌اى از اين اقوال نيز در عصرهاى پس از تفسير نعمانى مطرح شده که ما به آن‌ها کارى نداريم. در اين‌جا ما در صدد يافتن شباهت‌هايى هستيم که ميان ديدگاه تفسير نعمانى درباره اين دو اصطلاح وآراى مفسّران متقدم بر وى ديده مى شود. در تفسير نعمانى يک تعريف کاملاً مشخص براى اين دوديده نمى شود، بلکه عناصرى در توضيح آن‌ها به کار گرفته شده که برخى از آن‌ها در کلمات قدماى مفسران مشاهده مى گردد. در مجموع چهار عنصر در تفسير نعمانى درباره اين دو اصطلاح به دست مى آيد:

1. آيات محکم نسخ نشده‌اند.

در کلمات مفسّران نخستين، شبيه اين مطلب ديده مى شود؛ مثلاً از ابن عباس نقل شده که (محکمات ناسخاتى است که به آن‌ها عمل مى گردد ومتشابهات منسوخات).(2) اين عبارت ظاهراً مسامحه آميز بوده ومنظور گوينده را نمى رساند. ظاهراً منظور از اين قول اين است که هر آيه‌اى که منسوخ نشده باشد، محکم است (خواه ناسخ آيه ديگر باشد يا نباشد). تعبير صحيح همين تعبير تفسير نعمانى است وشبيه آن در يکى از نقل‌ها از ضحاک ديده مى شود که محکم به غير منسوخ (ونه ناسخ) تفسير شده است.(3)

در پاره‌اى از روايات نيز محکم در برابر منسوخ قرار گرفته است؛ هم‌چون صحيحه معمربن يحيى از ابى ‌جعفر عليه السلام.(4) در روايتى ديگر هم از امام باقر عليه السلام نقل شده که (فالمنسوخات من المتشابهات والمحکمات من الناسخات)(5) که با دقت در حديث، به نظر مى رسد که الفاظ آن پس وپيش شده وعبارت درست آن چنين است: (الناسخات من المحکمات). در کلمات مفسّران هم گاه محکم در برابر منسوخ به کار برده شده است.(6) البته در اطلاق متشابه بر آيات منسوخ اشکالى به نظر مى رسد که خواهد آمد.

2. محکم همان است که در اقسام آيات قرآنى با تعبير (ما تأ‌ويله فى تنزيله) از آن ياد شده است. در توضيح اين تعبير آمده که مراد آياتى است که براى تأ‌ويل آن به چيزى بيش‌تر از تنزيل آن نيازى نيست.

براى روشن شدن بيش‌تر اين مطلب، بايد به اقسامى که در آغاز تفسير نعمانى براى آيات قرآنى ذکر شده توجه کرد، در ضمن اين اقسام اين سه قسم ديده مى شود: (منه ما تأ‌ويله فى تنزيله، ومنه ما تأ‌ويله قبل تنزيله، ومنه ما تأ‌ويله بعد تنزيله).(7)

در شرح تفصيلى اين اقسام “ما تأ‌ويله فى تنزيله” را به آيات تحريم وتحليل مربوط دانسته واشاره شده که در اين آيات، شنونده نيازى به سؤ‌ال درباره آن‌ها ندارد.(8) (ما تأ‌ويله قبل تنزيله) را هم آياتى دانسته شده که درباره امورى است که در زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) پديدار شده که حکم آن پيش‌تر بيان نشده وپيامبر خود نيز نسبت به حکم آن‌ها آگاهى نداشته است.(9) (ما تأ‌ويله بعد تنزيله) هم آياتى است که در آن‌ها حوادث آينده هم‌چون جنگ‌هاى حضرت امير عليه السلام با گردن‌کشان وقيامت ورجعت گزارش شده است.(10)

وجه منطقى اين تقسيم بندى آشکار نيست ومعلوم نيست که آيا دربارهِ آيات قسم دوم وسوم آيا نيازى به سؤ‌ال از مفاد آيه وجود دارد يا خير؟ از سوى ديگر اين تقسيم بندى فراگير نبوده؛ مثلاً آيات مربوط به قص انبياى گذشته يا آيات مربوط به توحيد وصفات الهى يا اخلاق را در بر نمى گيرد.

در شرح تفصيلى اقسام در تفسير نعمانى علاوه بر سه قسم بالا، قسم چهارمى هم افزوده شده که (ما تأ‌ويله مع تنزيله)(11)؛ در توضيح اين قسم گفته شده که در اين آيات بر خلاف آيات قسم نخست که (تأ‌ويله فى تنزيله)، تنها به تنزيل آيه نمى توان بسنده کرد، بلکه بايد تفسير آيه نيز با آن همراه باشد. با ذکر چند مثال اين قسم توضيح داده شده؛ يکى آيه)کونوا مع‌الصادقين (که در اين‌جا شنونده بايد بداند که مراد از صادقين که بايد مؤ‌منان همراه آنان باشند کيانند. بر پيامبر لازم است آن‌ها را معرفى کند وامت نيز امر پيامبر را پيروى نمايند. آيه دستور اطاعت از اولوا الامرهم مثال ديگرى است که بدون تفسير اولوا الامر به عترت پيامبر نياز مردم بر آورده نمى گردد. آيات نماز وروزه وديگر عبادات نيز از اين قسم است که در کتاب خدا به گونه مجمل وارد شده وکيفيت آن به تبيين پيامبر واگذار شده است. آياتى که در تولى اولياء اللّه وتبرى اعداء اللّه وارد شده همگى نيازمند تفسير پيامبر براى شناخت اولياء اللّه واعداء اللّه مى باشند.

در اين‌جا بد نيست اين توضيح را بيفزاييم که تفسير وتأ‌ويلى که در اين قسم مطرح شده به تعيين مراد از الفاظ قرآن مربوط نمى شود.(12) (صادقين) از نظر لغوى ومراد از آن در استعمال ابهامى ندارد، ولى چون شناخت مفاهيم مورد امر ونهى بدون شناخت مصاديق آن، براى امتثال امر ونهى کفايت نمى کند، لاجرم بايد مصاديق اين مفاهيم هم روشن گردد. منظور از تفسير وتأ‌ويل در اين‌جا تعيين مصاديق اين مفاهيم مى باشد؛ لذا اين آيات از اين جهت در محدوده آيات متشابه جاى مى گيرد. از مجموع اين توضيحات چنين برداشت مى شود که آيات محکم بى نياز از تفسير (هم در مرحله مدلول استعمالى الفاظ وهم در مرحله تعيين مصداق آن‌ها) مى باشند، ولى آيات متشابه آياتى هستند که در يکى از اين دومرحله نيازمند تفسير وتبيين مى باشند.

3. لحن تفسير نعمانى اين معنا را به ذهن مى رساند که آيات محکم تنها در مورد حلال وحرام وواجبات ومحرمات مى باشد،(13) شبيه همين لحن در کلمات برخى از مفسّران پيشين هم ديده مى شود،(14) همين مطلب با تعبيرى روشن‌تر هم از برخى ديگر نقل شده؛ مثلاً از مجاهد حکايت شده که وى در تفسير محکم مى گويد: (ما فيه من الحلال والحرام، وما سوى ذلک فهومتشابه يصدّق بعضه بعضاً).(15)

البته در جايى ديگر در تفسير نعمانى اشاره شده که آيات مربوط به نماز وروزه وديگر فرايض نيازمند بيان پيامبر خدا مى باشند.(16) شايد بتوان اين دوگونه عبارت را چنين با هم سازگار نمود که اين آيات در بيان اصل فرايض، از ابهامى برخوردار نيستند، ولى در آن‌ها خصوصيات اين فرايض ذکر نشده است. بنابراين، اين آيات از جهتى محکم واز جهتى ديگر متشابه مى باشند.

4. در تفسير نعمانى آمده: (وامّا المتشابه من القرآن فهو الّذى انحرف منه متّفق اللفظ مختلف المعنى). بنابراين توضيح‌، الفاظى که در قرآن در وجوه ومعانى مختلف استعمال شده‌اند متشابه مى باشند. در ادامه وجوه ومعانى مختلف ضلال (ص 12- 16)، وحى

(ص 16)، خلق (ص 17)، فتنه (ص 17 و18)، قضاء (ص 18 -20)، نور (صص20 - 22)، امه (صص22- 23) ذکر شده است. در جاى ديگرى از تفسير نعمانى معانى کفر (صص60 و61)، شرک (ص 61 و62)، ظلم (ص 63) آمده است.

شبيه اين تفسير براى متشابه در مقدمه تفسير قمى نيز ذکر شده؛(17) در جاى جاى جلد اوّل تفسير قمى معانى الفاظ مختلف بيان شده است: ضلال (ص 7)، هدايه (ص 30)، ايمان وکفر (ص 32 در ضمن روايت)، حياه (ص 35)، عدّه (ص 78)، صلاه خوف (ص 79)، صوم (ص 185 - در ضمن روايت -)، امّه (ص 323)، هدى (ص 359)، زنا وحدود آن (ص 95).

اين تفسير براى متشابه، با تفسير پيشين براى محکم (عنصر دوم) چندان سازگار به نظر نمى آيد. واژه‌هايى که در موارد گوناگون قرآن در معانى مختلف به کار برده مى شوند، الزاماً نيازمند تأ‌ويل نيستند؛ زيرا چه بسا در همين واژه‌ها نيز در هر مورد قراينى همراه لفظ وجود دارد که به آن ظهور خاصى مى دهد وديگر نيازى به تأ‌ويل باقى نمى ماند. پس اين تفسير با تفسير ديگرى که در برخى کتب تفسيرى براى محکم ومتشابه انجام گرفته (که محکم تنها يک تأ‌ويل بر مى تابد ومتشابه چند تأ‌ويل)(18) يکسان نيست.

ارتباط متشابه با اصطلاح قرآنى وجوه

يکى از بحث‌هايى که از ديرباز شاخه‌اى از علوم قرآنى به شمار مى آيد، بحث وجوه ونظاير است؛ فن وجوه، مربوط به الفاظى است که در جاهاى گوناگون قرآن به معانى مختلف به‌کار مى رود.

البته در تفسير دوواژه وجوه ونظاير اختلاف شده(19) که چندان به بحث ما مربوط نيست.

قديمى ترين کتاب موجود در اين فن از مقاتل بن سليمان بلخى (م 150) مى باشد که به نام الاشباه والنظائر فى القرآن الکريم با تحقيق دکتر عبد الله محمود شحاته به چاپ رسيده است.(20)

در اين‌جا مجال توضيح کامل بحث وجوه نيست، تنها اشاره مى کنيم که بسيارى از معانى گوناگونى که براى واژه‌ها ذکر شده، از دقت کافى برخوردار نيست، بلکه در واقع الفاظ در معانى جامعى به کار رفته‌اند که معانى مختلفى را در بر مى گيرد، در برخى موارد نيز خصوصيات معانى از قراين ديگرى غير از لفظ مورد نظر استفاده مى شود، به عبارت ديگر استفاده معناى خاص از باب تعدّد دالّ ومدلول است.

مقايسه وجوهى که در تفسير نعمانى براى الفاظ ذکر شده با کتاب مقاتل نشان مى دهد که تفسير نعمانى کاملاً مستقل مى باشد؛ مثلاً نعمانى براى خلق چهار وجه ذکر کرده است: خلق اختراع، خلق استحاله، خلق تقدير، خلق تغيير.(21) مقاتل بن سليمان هفت وجه براى خلق ذکر کرده(22) که تنها يکى از آن‌ها با کلام نعمانى سازگار است. (وى يکى از معانى خلق را الخلق فى الدنيا دانسته که با خلق اختراع هماهنگ است).

نعمانى درباره واژه وحى، هفت وجه آورده است: 1. وحى النبوه والرساله، 2. وحى الالهام، 3. وحى الاشاره‌، 4. وحى التقدير، 5. وحى الامر، 6. وحى الکذب، 7. وحى الخبر.(23)

مقاتل براى اين واژه پنج معنا آورده است که سه معناى آن با معانى نعمانى يکسان است (اول ودوم وپنجم) ودومعناى ديگر متفاوت است: کتاب وقول.(24)

تنها در موارد واژه قضاء، تفسير نعمانى وکتاب مقاتل، وجوه يکسانى ارايه داده‌اند(25) که البته در تعابير اين دوتفاوت‌هايى ديده مى شود.

بنابراين، هيچ گونه ارتباط ويژه‌اى ميان تفسير نعمانى وکتاب مقاتل در بحث وجوه قابل اثبات نيست.

کتابى که با تفسير نعمانى ارتباط تنگاتنگى دارد، تفسير قمى است. تفسير قمى که براى بحث محکم ومتشابه اهميت ويژه‌اى قايل است وبارها در ذيل آيات به محکم بودن آن‌ها اشاره مى کند(26) وچه بسا به تبيين وجوه مختلف يک واژه پرداخته است. وجوه ذکر شده در تفسير قمى، غالباً همان وجوه تفسير نعمانى است؛ مثلاً در تفسير نعمانى پنج وجه براى فتنه ذکر شده: اختبار(27)، کفر، عذاب، محبت مال وولد، مرض(28) که به جز وجه اخير، بقيه وجوه در مقدمه تفسير قمى براى اين واژه ذکر شده است.(29) در تفسير نعمانى امت را بر پنج قسم دانسته(30) که همين پنج قسم به همراه سه قسم ديگر در تفسير قمى آمده است.(31)

بى ترديد بين تفسير نعمانى وتفسير قمى ارتباطى ويژه وجود داشته که به نظر مى آيد يکى از ديگرى يا هر دواز منبع مشترک ديگرى اخذ واقتباس نموده‌اند.

تذکر چند نکته درباره محکم ومتشابه در تفسير نعمانى

1. در تفسير نعمانى تأ‌کيد شده است که براى روشن ساختن متشابه نياز به (مسئله الاوصياء) مى باشد وبدون آن، آيات متشابه سبب هلاکت مردمان مى باشد.(32) اين مطلب در روايات بسيار ديگرى هم ديده مى شود؛ چنان‌چه پيش‌تر اشاره شد.

2. متشابه خواندن آيات منسوخ خالى از دشوارى نيست؛ زيرا علماى اصول روشن ساخته‌اند که پديده نسخ در واقع، تقييد اطلاق زمانى آيات منسوخ مى باشد. ظاهر اوّلى آيات منسوخ اين است که حکمى که در اين آيات بيان شده براى تمام زمان‌ها مى باشد. با آمدن آيه ناسخ معلوم مى گردد که آيه نسخ شده تنها در زمانى خاص (يعنى تا زمان ورود آيه ناسخ) کاربرد داشته است. بنابراين، آيه ناسخ قرينه بر اين معنا است که معناى ظاهرى آيه منسوخ (واطلاق زمانى آن) مراد نيست. با توجه به اين توضيح، دشوارى متشابه دانستن آيات منسوخ آشکار مى گردد؛ چون پيش‌تر گفتيم که آيات متشابه تأ‌ويل پذيرند وبيمار دلان با ارايه معنايى که از ظاهر آيات متشابه بر نمى آيد، در صدد رسيدن به اهداف نارواى خود مى باشند. در آيات منسوخ معناى ظاهرى آيه، معنايى است که مراد خداوند سبحان نمى باشد؛ نه معناى تأ‌ويلى آيه.

به نظر مى رسد متشابه دانستن آيات منسوخ در حقيقت نوعى گسترش مفهومى براى لفظ متشابه از مورد آيه 7 آل عمران مى باشد. در واقع با توجه به اين که آيات منسوخ با آيات متشابه تأ‌ويل‌پذير از اين جهت که هر دوقابل عمل نيستند مشابهت دارند، آيات منسوخ در حوزه آيات متشابه قرار داده شده است. البته اين گسترش مفهومى که از باب مجاز مى باشد، نيازمند به دليل است که مى توان روايات را دليل آن دانست.

3. در پاره‌اى از قسمت‌هاى تفسير نعمانى که به بحث محکم ومتشابه مى پردازد اشتباه‌هايى در نسخه موجود اين تفسير رخ داده که برخى از آن‌ها را مصحّح بحار تصحيح کرده وبرخى ديگر تصحيح نشده باقى مانده است. هم‌چون:

- در آغاز تفسير واژه فتنه، عبارت افتادگى دارد؛ اصل عبارت بايد مثلاً چنين باشد:

(سأ‌لوه عن المتشابه فى تفسير الفتنه فقال (هو على خمسه اوجه فمنه فتنه الاختبار وهو قوله تعالى) (الم احسب الناس ان يترکوا...) (ص 17)) که عبارت داخل کروشه افتاده وبه قرينه سياق وبه قرينه تفسير قمى، ج 1، ص اصلاح شد.

- در عبارت (امّا قضاء الکتاب والحتم فقوله تعالى: فى قصه مريم: (وکان امراً مقضياً)، “اى معلوماً”) (ص 19) ظاهراً معلوماً مصحّف بوده واصل آن مکتوباً يا محتوماً بوده است.

- در آغاز ذکر اقسام الامه نيز عبارت افتادگى دارد، اصل عبارت نظير اين مى باشد: “وسأ‌لوه صلوات اللّه عليه عن اقسام الامه فى کتاب اللّه فقال: (الامه فى کتاب اللّه على وجوه، منها المذهب وهو) قوله تعالى: کان الناس امه واحده”، که به قرينه تفسير قمى، ج 1، ص 323 وتفسير نعمانى، ص 26 عبارت داخل () افزوده شد.

خلاصه کلام درباره تفسير نعمانى به عنوان متنى تفسيرى

اين تفسير با وجود پاره‌اى اختلالات (که برخى ناشى از اشتباه ناسخان مى باشد) از متون ارزشمند تفسيرى است. ديدگاه‌هاى مؤ‌لف در تفسير آيات بايد مدّ نظر باشد وانکار اين کتاب به عنوان متنى روايى سبب بى ارزش شدن آن به عنوان متنى تفسيرى نيست.

پاورقى:‌


(1) گزارش اقوال قدماى مفسّران به صورت گسترده در تفسير طبرى، ذيل آيه مورد بحث آمده است (تحقيق محمود شاکر، ج 3، ص 202 - 206)، براى اقوال ديگر ر.ک: اتقان سيوطى (تصحيح فوّاز احمد زمرلى) ج 1، ص 592 - 601 وبراى بررسى اين اقوال ر.ک به تفسير مناهج البيان ج 1 ص 19-28، الميزان ج 3 و...، در حاشيه البرهان فى علوم القرآن، زرکشى، تحقيق يوسف عبد الرحمن مرعشلى، ج 2، ص 197، مصادر بسيارى را که به بحث محکم ومتشابه پرداخته نام برده است.
(2) تفسير طبرى، ج 3، ص 202 و203.
(3) تفسير نعمانى، ج 3، ص 203.
(4) کافى، ج 5، ح 8، ص 556؛ تهذيب، ج 7، ح 64، ص 463 ونظير آن در مسائل على بن جعفر، ص 144.
(5) کافى، ج 2، ح 1، ص 28.
(6) به عنوان نمونه ر.ک: فقه القرآن راوندى، ج 2، ص 184 و344 و346؛ سعد السعود، ص 226 و286 والتمهيد فى علوم القران، ج 2، ص 306، 308، 333، 344، 363، 378 (به نقل از کتب تفسيرى مختلف)؛ بحوث فى تاريخ القران وعلومه، ص 207، 211، 241، 250، 254 (به نقل از کتب گوناگون بويژه الاتقان سيوطى).
(7) بحار الانوار، ج 93، ص 4، در اين باره هم‌چنين ر.ک: تفسير قمى، ج 1، ص 5 و13 - 15.
(8) بحار، ج 93، ص 68.
(9) همان، ج 93، ص 69.
(10) همان، ج 93، ص 77.
(11) همان، ج 93، ص 68، البته در ص 78 که به توضيح اين قسم پرداخته شده عنوان فوق از نسخه تفسير نعمانى افتاده ومصحح کتاب با عنايت به متن قبلى، وتفسير قمى ص 12، عنوان را افزوده است.
(12) البته ممکن است گفته شود تفسير (الصادقين) به اهل بيت، بر اين مبناست که الف ولام در (الصادقين) عهد است نه جنس؛ لذا به نوعى به تعيين مراد استعمالى واژه‌ها باز نمي‌گردد، ولى روشن نيست که روايات به چنين مطلبى نظر داشته باشد، بلکه روايات مي‌تواند به اين نکته ناظر باشند که کسانى که از همه جهت در انديشه وگفتار وکردار صادق ودرست مي‌باشند جز اهل بيت نيستند، به قول شهريار:

چوبه دوست عهد بندد زميان پاکبازان

 

چو على که مي‌تواند که به سر برد وفا را
صادق به معناى واقعى جز در سايه عصمت معنا ندارد.
(13) بحار الانوار، ج 93، ص 12.
(14) ر.ک: تفسير طبرى، ج 3، ص 202 (نقل على بن ابى طلحه از ابن عباس).
(15) تفسير طبرى، ج 3، ص 204.
(16) بحار الانوار، ج 93، ص 78.
(17) تفسير قمى، ج 1، ص 7 و96.
(18) تفسير طبرى، ج 3، ص 204.
(19) ر.ک:مقدمه وجوه القران، نگارش اسماعيل بن احمد حيرى نيشابورى تحقيق دکتر نجف عرشى، مشهد بنياد پژوهش‌هاى اسلامى، 1422، ص 33 - 35.
(20) در مقدمه کتاب پيشين، ص 36 - 39، فهرست کسانى که در اين فن کتاب نوشته‌اند (خواه کتاب آن‌ها به دست ما رسيده باشد يا نرسيده باشد) ارائه شده است.
(21) بحار الانوار، ج 93، ص 17.
(22) الاشباه والنظائر، ح 124، ص 261.
(23) بحار الانوار، ج 93، ص 16.
(24) الاشباه والنظائر، ح 55، ص 168.
(25) بحار الانوار، ج 93، ص 18 - 20؛ الاشباه والنظائر، ح 152، ص 294.
(26) تفسير قمى، ج 1، ص 106 و129 و133 و142 و145 و159 و163 و168 و190 و194 و195 و203 و204 (دوبار)، 208 و219 (دوبار)، 221 و223 و226 و227 و239 و240 و283 و301 و309 و311 و312 و313 و320 و321 و359 و363 و367 و384 و385 و387، ج 2، ص 17 و19 و21 (دوبار)، 37 و212 (دوبار)، 223 و288 و350.
(27) البته اين عنوان از تفسير نعمانى افتاده، چنان‌چه خواهد آمد.
(28) بحار الانوار، ج 93، ص 17.
(29) تفسير قمى، ج 1، ص 7؛ در ص 175 وج 2، ص 70، 111 و341 معناى اختبار ودر ج 1، ص 277، معناى کفر ودر ج 2، ص 223، معناى عذاب ودرج 2، ص 372، معناى حب تکرار شده است. در ج 1، ص 195 فتنه به معناى عذاب ودرج 2، ص 372 معناى حب تکرار شده است. درج 1، ص 195، فتنه را به معناى کذب ودر ج 2، ص 110 به معناى بليه تفسير کرده است.
(30) بحار الانوار، ج 93، ص 22 و23.
(31) سه معناى ديگر تفسير قمى چنين است: امت محمد، الخلق کله ونيز تفسير امت معدوده به اصحاب قائم (ونيز ر.ک: ج 1، ص 323، ج 2، ص 205)، در ج 1، ص 62 امت به ائمه ودر ج 1، ص 70، 310، 337 و389، ج 2، ص 282، امت به مذهب ودر ج 1، ص 345 امت به حين، ودر ج 1، ص 321 امت به خروج القائم تفسير شده است.
(32) بحار الانوار، ج 93، ص 12 و15.