مذهب برخى از مشايخ گمنام نعمانى، همچون ابو القاسم الحسين بن محمد
بارزى،(1)
روشن نيست.
ج) يکى از اساتيد نعمانى، ابو سليمان احمد بن هوذه باهلى است که از
ابراهيم بن اسحاق نهاوندى روايت مى کند. نعمانى از او با عبارت هاى
گوناگون روايت کرده است؛ از جمله:
(ابو سليمان احمد بن هوذة بن ابى هراسة الباهلى)؛.(2)
((ابو سليمان) احمد بن نصر بن هوذه باهلى)؛.(3)
شبيه اين عنوان، در مقدمه غيبت نعمانى، در شمار اساتيد نعمانى ديده
مى شود(4)
که صحيح نيست. شيخ طوسى وى را در رجال خود آورده، گويد: (احمد بن
نصر بن سعيد باهلى، معروف به ابن ابى هراسة... پدر وى هوذه لقب
داشته است... وى در ذى حجه 333 درگذشت).(5)
در اين عنوان (بن) زايد مى باشد؛(6)
چنان چه در نسخه (رضويه) نيامده است واحتمال دارد که (احمد بن هوذة
ابن ابى هراسه الباهلى) صحيح باشد.(7)
در تاريخ بغداد، درباره وى آمده است: (احمد بن نصر بن سعيد ابو
سليمان نهروانى، وى به ابن ابى هراسه معروف است. از ابراهيم بن
اسحاق الاحمدي(8)
روايت مى کند ابوبکر احمد بن عبد الله دورى ورّاق،(9)
از وى روايت کرده، گويد: از نهروان بر ما وارد شد).(10)
در عنوان احمد بن نصر بن هوذه، يا (بن نصر) زايد بوده واز درج
حاشيه در متن پديد آمده است، يا (بن) پس از (نصر) بايد حذف گردد
ويا بايد نام راوى به صورت احمد بن نصر ابن هوذه - با الف (ابن) -
نگارش يابد.
در فهرست مشايخ نعمانى، در خاتمه مستدرک(11)
از وى با عنوان (احمد بن محمد بن هوذه بن هراسه) ياد نموده که در
آن (هراسه) به اشتباه، به جاى ابى هراسه جاى گرفته است. (محمد) نيز
مصحف (احمد) بوده وافزوده شدن اين نام، در سلسله نسب او، از باب
جمع بين نسخه صحيح ونسخه مصحف مى باشد؛ پس (بن محمد) در اين عنوان
زايد است.
در اين جا متذکر مى شويم که ما پيش تر حضور احمد بن هوذه را در
بغداد، از روايت تلعکبرى (شيخ محدثان بغدادى) از اواستنباط کرده
بوديم؛ ولى ترجمه وى در تاريخ بغداد - که مربوط به ساکنان بغداد يا
کسانى است که به بغداد وارد شده اند - به ويژه با عنايت به عبارت
ابوبکر دورى - که در بغداد بوده وناظر به ورود احمد بن نصر به اين
شهر است - دليل روشن ترى بر حضور او در بغداد است.
د) يکى از اساتيد نعمانى، على بن احمد بندنيجى است که هماره از
عبيد الله بن موسى (علوى عباسى) روايت مى کند.(12)
پيش تر گفتيم که شايد وى، همان على بن احمد بن نصر بندنيجى است که
ابن غضائرى، اورا ساکن رمله (از بلاد فلسطين) مى داند.(13)
سندى در امالى طوسى، به نقل از ابو المفضّل (محمد بن عبد الله
شيبانى) آمده است که اين احتمال را تقويت مى کند: (حدّثنا على بن
احمد بن نصر البندنيجى بالرقه، قال: حدّثنا ابوتراب عبيد الله بن
موسى الرويانى،(14)
قال: حدّثنا عبد العظيم بن عبد الله الحسنى، قال: حدّثنا ابو جعفر
محمد بن على عن ابيه عن جدّه عن جعفر بن محمد..)..(15)
ابو المفضل شيبانى، محدث پرتلاش در برگرفتن حديث از مشايخ، در سال
هاى چندى از اساتيد بسيار حديث دريافت داشته است(16)
وتقريباً هم طبقه ابو عبد الله نعمانى مى باشد.
به هر حال نام (الرقه) در اين سند، با نام (الرمله) در رجال ابن
غضائرى در نگارش با يکديگر شبيه بوده است. لذا اين احتمال به ذهن
مى آيد که يکى از اين دو، تصحيف ديگرى باشد. هر چند کاملاً محتمل
است که کسى در يکى از اين دوشهر، زندگى ودر شهر ديگر حديث نقل کند.(17)
سند ديگرى شبيه اين سند، در اقبال به نقل از همان ابو المفضّل محمد
بن عبد الله شيبانى، نقل شده است: (حدّثنى (حدّثنا خ.ل) على بن نصر
السبند ينحى، قال: حدّثنى عبد الله (عبيد الله خ. ل) بن موسى عن
عبد العظيم الحسنى عن ابى جعفر الثانى عليه السلام - فى حديث -
قال: من زار الحسين..)..(18)
على بن نصر، ظاهراً همان على بن احمد بن نصر است که نام پدر وى،
افتاده يا در نسب او اختصار رخ داده است. به هر حال لقب وى، مصحّف
(البندنيجى) است.
ه) از اساتيد نعمانى - که در اسناد بسيارى از غيبت واقع است - على
بن حسين مسعودى است که بيشتر بدون لقب ودر چند جا با لقب مسعودي(19)
از وى روايت کرده است.
در فهرست استادان نعمانى در خاتمه مستدرک، پس از ذکر نام وى، مى
افزايد: (صاحب اثبات الوصية ومروج الذهب، عن محمد بن يحيى العطّار
بقم).(20)
در مقدمه غيبت نعمانى در شمار اساتيد وى آمده است: (1. على بن
الحسين (المسعودى) حدّثه بقم ظاهراً).(21)
در حاشيه استظهار شده که وى، على بن بابويه قمى است. توضيح اين امر
در ادامه وبه طور روشن تر، در حاشيه سندى از غيبت آمده است. مصحّح
در حاشيه سندى با اين لفظ (اخبرنا على بن الحسين قال حدّثنا محمد
بن يحيى العطار بقم)، مى نويسد: مراد از على بن الحسين - به قرينه
(بقم) - على بن بابويه معروف است؛ لکن در جاهايى از کتاب پس از نام
وى، (المسعودى) افزوده شده است. به گمان من اين کلمه، از افزوده
هاى ناسخان است که به گمان اين که مراد از اين نام هم اوست، افزوده
شده است. على بن حسين مسعودى، هيچ گاه به شهر قم وارد نشده وکسى
چنين سخنى را نگفته است. علاوه بر اين که محمد بن يحيى، از مشايخ
على بن بابويه بوده؛ نه از مشايخ مسعودى.(22)
در اين جا مطالبى چند يادکردنى است:
يکم: برخى از محققان عقيده دارند که دونفر به نام على بن حسين
مسعودى در قرن چهارم مى زيستند: يکى مورخ معروف مؤلف مروج الذهب
والتنبيه والاشراف که بى ترديد از عامه است (البته با گرايش هاى
شيعى) وديگرى مؤلف اثبات الوصيه که امامى مذهب بوده، استاد نعمانى
همين فرد است.
چنانچه اين مبنا را بپذيريم، هيچ وجهى ندارد که وصف (مسعودى) را
زايد بينگاريم. همچنين اين سخن محدّث نورى ومقدمه کتاب غيبت - که
على بن حسين مسعودى را در اسناد غيبت، همان مؤلف مروج الذهب دانسته
اند - صحيح نخواهد بود.
گفتنى است که بى ترديد، مؤلف اثبات الوصية، مسعودى مورخ معروف نيست؛
ولى احتمال دارد که اصلاً نام مؤلف اين کتاب، على بن حسين مسعودى
نباشد. از سوى ديگر چندان ثابت نيست که استاد نعمانى، همان مؤلف
اثبات الوصية باشد. در اين باره در مقاله (اثبات الوصية وصاحب مروج
الذهب) بيشتر سخن خواهيم گفت.
دوم. ما چه مسعودى را متعدد بدانيم، يا واحد، آيا دليلى در دست است
که نعمانى، از على بن حسين مسعودى مورخ روايت نمى کند؟
سه دليل مى توان در اين زمينه ذکر کرد (ويا ذکر کرده اند):
1. کسى نگفته که مسعودى مورخ، به قم آمده؛ ولى استاد نعمانى از
محمد بن يحيى عطار در قم حديث برگرفته است. اين دليل ناتمام است؛
زيرا مسعودى در جايى از مروج الذهب تصريح مى کند که به قم وارد شده
است.(23)
2. استاد نعمانى، همواره از محمد بن يحيى عطّار روايت مى کند؛ ولى
روايت صاحب مروج الذهب از وى، در جايى ديده نشده است. اين دليل نيز
نا درست است؛ چه اين که ترجمه احوال مسعودى مورخ در کتاب هاى تراجم
ورجال، بسيار کوتاه ونارسا است وبه هيچ وجه اساتيد صاحب مروج الذهب
روشن نيست. بنابراين شايد وى از محمد بن يحيى عطار روايت کرده باشد.
3. استاد نعمانى، بى ترديد امامى است وروايات وى، شيعى ناب مى باشد؛
مثلاً اورواياتى را در وصف (حضور دوازده امام عليهم السلام در
ابتداى آفرينش در عرش پروردگار)(24)
ويا وصف (ائمه وشيعيان آن ها در عالم ذر) نقل کرده(25)
که نقل آن ها از سوى مسعودى مورخ، بعيد است.
اين دليل - که قوى ترين دليل مى باشد - هرچند احتمال روايت نعمانى
را از مسعودى مورخ مستبعد مى سازد؛ ولى دليل کافى بر نفى آن نيست؛
زيرا نقل يک روايت، دليل بر اعتقاد به صحّت مضمون آن نيست. به ويژه
مسعودى مؤلف مروج الذهب، رواياتى نقل کرده وکتاب هايى تأليف نموده
که کاملاً با نقل روايات فوق سازگار است. در اين باره در مقاله (اثبات
الوصية وصاحب مروج الذهب) بيشتر سخن گفته ايم.
از سوى ديگر، در فصل دوم اين مقاله، خواهيم گفت که روايات على بن
حسين مسعودى، در غيبت نعمانى همگى به محمد بن على کوفى مى رسد
وظاهراً همگى، برگرفته از کتاب وى مى باشد وعلى بن حسين مسعودى، در
طريق به کتاب محمد بن على کوفى مى باشد. در طرق به کتاب ها، چه بسا
سلسله اسناد، تنها از طريق اجازه عامه، روايت را دريافت داشته اند.
در نتيجه اين امر دليل بر آن نيست که على بن حسين مسعودى (استاد
نعمانى)، دقيقاً از محتواى رواياتى که اجازه آن ها را به نعمانى
داده، آگاه باشد. لذا نمى توان از اين راه، روايت نعمانى را از على
بن حسين مسعودى عامى صاحب مروج الذهب انکار کرد.
البته اشاره شد که احتمال تعدّد على بن حسين مسعودى، کاملاً مطرح
است ومظنون آن است که استاد نعمانى، غير از صاحب مروج الذهب است.
سوم. گفتيم که مصحّح غيبت نعمانى، از عبارت (بقم) در هنگام روايت
على بن الحسين از محمد بن يحيى عطار، استنباط کرده که مراد از على
بن الحسين، على بن بابويه معروف است.
محدث نورى، درست برعکس از همين عبارت نتيجه گرفته که مراد، ابن
بابويه معروف نيست؛ زيرا صدور اين عبارت از على بن حسين بن بابويه،
ساکن در قم مناسب نيست.
کلام مصحّح غيبت نعمانى، بسيار شگفت انگيز است! ما هيچ توضيحى در
اين زمينه نيافتيم که چگونه عبارت (بقم)، نشانگر آن است که مراد از
على بن الحسين، على بن بابويه قمى معروف است. البته کلام محدث نورى
(ره) قابل توجه است. در اين جا نخست توضيحى درباره اين کلام آورده،
سپس آن را بررسى خواهيم کرد.
على بن الحسين بن بابويه - به تعبير نجاشى - شيخ قميان وپيشوا،
فقيه ومعتمد ايشان در عصر خود بود. دليلى در دست نيست که وى، در
غيرقم سکونت داشته باشد. البته او در اواخر عمر (در سال تناثر نجوم
در سال 323) به بغداد وارد شده که ظاهراً در مسير سفر به حج بوده
است.(26)
از کسى که خود اهل قم وساکن اين شهر مى باشد بعيد مى نمايد که در
هنگام روايت از محمد بن يحيى عطار - که اونيز از مشايخ قميّان مى
باشد - به اين نکته اشاره کند که روايت وى از محمد بن يحيى عطار،
در قم بوده است؛ زيرا اين گونه توضيحات، معمولاً در جايى افزوده مى
شود که مکان روايت، از ويژگى خاصى برخوردار باشد ودرجايى که استاد
وشاگرد هر دواز اهل قم بوده،(27)
على القاعده روايت در قم صورت گرفته ونيازى به چنين قيدى - که شبيه
توضيح واضحات است - نيست.
در بررسى اين کلام، عرض مى کنيم که با اين استدلال، نمى توان به گونه
قاطع گفت: مراد از على بن حسين، در اسناد غيبت نعمانى، على بن حسين
بن بابويه نيست؛ زيرا اگر على بن حسين، در شهرى غير از قم (همچون
بغداد) براى نعمانى حديث کرده باشد؛ مقيد ساختن مکان تحديث محمد بن
يحيى به شهر قم، رکاکت بسيار ندارد.
البته انصاف آن است که اين دليل، در تضعيف اين احتمال که مراد از
على بن حسين، ابن بابويه است، مفيد مى باشد.
بارى اگر ما با اين دليل، مراد بودن ابن بابويه را از اسناد فوق انکار
نکنيم؛ لااقل مى توان گفت که دليلى نداريم که مراد از على بن حسين
در اين اسناد، ابن بابويه است ومجرد روايت ابن بابويه از محمد بن
يحيى عطار، در اثبات اين امر کافى نيست؛ زيرا شاهدى در دست نيست که
راوى از محمد بن يحيى - به نام على بن الحسين -، تنها ابن بابويه
است.
چهارم. مصحح غيبت نعمانى در مقدمه کتاب، سخنى آورده که از تمامى
سخنان گذشته شگفت آورتر است. ايشان مى گويد: (ظاهراً على بن حسين،
براى نعمانى در قم حديث کرده است). در حالى که اسناد غيبت، دقيقاً
بر خلاف اين مطلب گواه است؛ چون اگر نعمانى در قم، از على بن حسين
حديث شنيده باشد، ديگر معنا ندارد که على بن حسين بگويد که در قم،
از محمد بن يحيى عطار حديث دريافت داشته است. از سوى ديگر ما هيچ
دليلى نيافتيم که حضور نعمانى را در قم نشان دهد.
نتيجه اين بحث آن است که استاد نعمانى، على بن حسين مسعودى (ونه
على بن بابويه) است که از محمد بن يحيى عطار در قم حديث دريافت
داشته است، محل روايت نعمانى از مسعودى معلوم نيست ومظنون آن است
که اين شخص، غير از مسعودى، مؤلف مروج الذهب مى باشد واحتمالاً وى
مؤلف اثبات الوصية است.
ابو الحسين محمد بن على شجاعى کاتب
راوى وناسخ غيبت نعمانى است که اين کتاب را بر مصنف خوانده بود.
لذا ديگران(28)
اين کتاب را در نزد وى مى خواندند ونجاشى شاهد اين امر در مشهد
عتيقه بوده است. اين کتاب وساير کتاب هاى وى، بنابر وصيت فرزند او،
ابو عبد الله حسين بن محمد شجاعى، در اختيار نجاشى قرار گرفت. نسخه
قرائت شده غيبت نعمانى، در نزد نجاشى بوده است.(29)
از اين عبارت، ارتباط ويژه نجاشى با فرزند اين راوى استفاده مى شود.
به هر حال نجاشى، زاده 372(30)
على القاعده در سنين کودکى - در هنگامى که هنوز صلاحيت شرکت در
مجلس درس حديث را نداشته - محمد بن على شجاعى را ديده است.(31)
بنابراين مى توان وى را، لا اقل زنده در حدود سال 380 دانست. وفات
وى نيز در همين حدود يا اندکى متأخرتر به نظر مى آيد.
بارى در آغاز غيبت نعمانى، اين کتاب به روايت ابو الحسين محمد بن
على بجلى کاتب نقل شده ودر ادامه آمده است: ابو عبد الله محمد بن
ابراهيم نعمانى در حلب، آن را براى وى حديث کرده است.(32)
به نظر مى رسد اين راوى، همان راوى مشهور نعمانى بوده وگويا (البجلى)
در اين جا مصحف (الشجاعى) است.
بارى در مقدمه غيبت نعمانى آمده که به جز ابو الحسين محمد بن على
شجاعى کاتب، کسى را نيافتم که از نعمانى روايت کند؛(33)
ولى راقم سطور با جست وجوى گسترده در کتاب هاى رجال وحديث، نام
راويان ديگرى از نعمانى را به دست آورده است.
ابو غالب احمد بن محمد زرارى
وى در رساله معروف خود، از اجزايى ياد مى کند که با خط خود نگاشته
و(دعاى سرّ)(34)
در آن بوده است. ابو غالب مى افزايد: (نعمانى آن را براى وى، از
راويانى که در کتاب ذکر شده، حديث کرد).(35)
از اين عبارت، چنين برداشت مى شود که اين اجزاء کتابى (ظاهراً در
موضوع دعا)، تأليف نعمانى بوده است.
على بن محمد بن يوسف حرانى
وى دعاى (اعتقاد) را به نقل از نعمانى به اسناد خود از امام کاظم
عليه السلام، روايت کرده است.(36)
سيد ابن طاووى در چند مورد، رواياتى از اين راوى نقل کرده است
(بدون قيد حرّانى)،(37)
احتمالاً وى همان (ابن خالويه) مى باشد که در رجال نجاشى، ترجمه
شده است.(38)
على بن حسن بن صالح بن وضاح نعمانى
علامه مجلسى، از مجموع (دعوات) محمد بن هارون تلعکبرى، نقل کرده که
(ابوالفتح) غازى بن محمد طرائقى (ظاهراً در دمشق در آخر شعبان
399)، از اين راوى، از خط نعمانى، دعاهاى روزهاى هفته را روايت مى
کند.(39)
شايد اين راوى وراوى پيش، از کتاب دعاى نعمانى - که ابو غالب زرارى
نسخه اى از آن را به خط خود نگاشته است - اين روايات را نقل مى
کند.
پاورقى:
(1)
در نسخه چاپى غيبت نعمانى، ص 34 به جاى بارزى که در نسخه
رضويه ومرعشيه آمده، باورى ذکر شده است.
(2)
غيبت نعمانى، ص 209 / 17 ونظير آن در امالى طوسى، ص 479 /
1048، ص 481 / 1051، ص 491 / 1085 (مجلس، ص 17 / 7 وص 20
و54).
(3)
غيبت نعماني؛ ص 127 / 1. آقاى مهدى پور، در نسخه خود (بن
نصر) را درون کروشه ( ) قرار داده اند که نمى دانم به
اعتماد نسخه اى بوده يا تصحيح اجتهادى است؟.
(4)
غيبت نعمانى، (مقدمه)، ص 14 / 2.
(5)
رجال شيخ طوسى، ص 409 / 5950: 31.
(6)
نظير اين عنوان با حذف (بن) در غيبت نعمانى، ص 57 / 1 ديده
مى شود.
(7)
اين احتمال، برپايه اين نکته استوار است که (ابن ابى هراسه)
را تابع احمد، ونه وصف هوذه بگيريم؛ همچون احمد بن محمد بن
سعيد ابن عقدة که پيشتر ياد کرديم. نمونه ديگر اين بحث،
محمد بن على ابن الحنفية است که غالباً در (ابن) پيش از (الحنفيه)،
الف را در هنگام نگارش حذف کرده اند؛ ولى با توجه به اين
که (الحنفيه) وصفى درباره مادر محمد - ونه نام پدر حضرت
على عليه السلام است - نگارش الف (ابن) لازم است. (ر.ک:
کمال الدين، ج 1، ص 33 و35 ومقايسه کنيد با ص 44).
گفتنى است که در تهذيب، ج 9، ص 241 / 27، هم در چاپ نجف
وهم در چاپ استاد غفارى، درنام محمد بن على ابن الحنفيه،
کلمه ابن الحنفيه در آغاز سطر قرار گرفته است. طبعاً طبق
رسم نگارش کنونى، الف (ابن) خواه ناخواه نگاشته مى گردد.
در نتيجه فايده معنوى ذکر (الف) از دست رفته است. آيت الله
والد - مدّ ظلّه - به همين جهت در تصحيح رجال نجاشى، بر
خلاف رسم کنونى الف (ابن) را در اوائل سطور حذف کرده اند
تا اگر در موردى الف (ابن) در اول سطر نگاشته شود، فايده
معنوى داشته باشد.
(8)
الاحمدى، مصحف الاحمرى است، در تاريخ بغداد پس از اين نام
افزوده: شيخ من شيوخ الشيعه، مصحح کتاب اين عبارت را مربوط
به ابراهيم بن اسحاق دانسته، لذا آن را درون دو خط تيره گذشته،
ولى ظاهراً اين وصف مربوط به شخص ترجمه شده - يعنى احمد بن
نصر - است.
(9)
وى از مشايخ بغداديان بوده وبه نوشته تاريخ بغداد، ج 4، ص
234 و235 متولد به سال 299 ومتوفى به سال 379 است.
(10)
تاريخ بغداد، ج 5، ص 183 / 2640.
(11)
خاتمه مستدرک، ج 21، ص 268، رقم 10، (ى).
(12)
با قيد علوى عباسى در غيبت نعمانى، ص 52 / 3، ص 155 / 15،
ص 176 / 18، ص 205 / 8، ص 284 / 3 وبا قيد عباسى در غيبت
نعمانى، ص 289 / 3، درباره روايت وى پس از اين بحث خواهيم
کرد.
(13)
اين احتمال وجود دارد که وى، همان عبيد الله بن موسى علوى
عباسى باشد که در اسناد غيبت نعمانى ديده مى شود. هر چند
با عنايت به يکى نبودن اساتيد اين دو ونيافتن دليلى بر
علوى بودن عبيد الله بن موسى رويانى، نمى توان به اين امر
حکم نمود.
(14)
امالى طوسى، ص 589 / 1222؛ مج 25 / 11 وبه نقل از آن در
بحار الانوار، ج 2، ص 264 / ذيل 13.
(15)
به گزارش خطيب بغدادى در تاريخ بغداد (ج 5: ص 468) نخستين
سماع صحيح حديث ابو المفضل شيبانى (297 - 387) در سال 306
بوده است (ونيز ر.ک: امالى طوسى، ص 510 / 1116: مج 18 /
23، ص 511 / 1117: مج 18 / 23)، البته در امالى طوسى، ص
609 / 1257: مج 28 / 5 روايتى از ابى المفضل از برخى
راويان درسال 304 هم آمده است. به هر حال دريافت حديث ابو
المفضل شيبانى در سال هاى 307، 308، 310، 314، 316، 318،
321، 324، 328 (مورد اخير محل تأمل است: امالى طوسى، ص 641
/ 1335: مج 32 / 21، مقايسه کنيد با ص 577 / 11191: مج 23
/ 5، ص 590 / 1225: مج 25 / 14 که به جاى 328، 318 ذکر شده
است) در مجالس مختلف امالى شيخ (مجالس ص 16 - 19، ص 22 -
25، ص 32) گزارش شده است. بنابراين وى تقريباً هم طبقه
نعمانى است.
(16)
به ويژه ر.ک: احتجاج، ج 2، ص 607 (حدّث الشيخ ابو على
الحسن بن معمر - محمد خ. ل - الرقّى بالرملة...).
(17)
اقبال، ص 212 وبه نقل از آن در وسائل، ج 14، ص 474 / 19633
وبحار الانوار، ج 101، ص 101 / 31 (هر دو با اين لفظ: على
بن نصر عن عبيد الله بن موسى) ونيز بحار الانوار،ج 98، ص
166 (با اين عبارت: على بن نصر البرسجى قال حدّثنا عبيد
الله بن موسى).
(18)
غيبت نعمانى، ص 188 / 43، ص 241 / 38، ص 312 / 2، وصف
مسعودى در نسخ خطى کتاب هم ديده مى شود.
(19)
خاتمه مستدرک، ج 19، ص 127.
(20)
غيبت نعمانى (مقدمه)، ص 14.
(21)
غيبت نعمانى، ص 285 / 1.
(22)
مروج الذهب، (چاپ شارل پلا) ج 2، ص 124، بند 869. با
استفاده از تذکّر استاد جلالى در مقدمه الامامة والتبصرة
من الحيرة، ص 52.
(23)
در غيبت نعمانى، ص 85 روايتى آمده که در آن اشاره شده که
طينت وسرشت همه امامان يکى بوده ودر آغاز خلقت همگى در پيرامون
عرش پروردگار يک وجود داشته اند ودر آخر آن آمده: اولنا
محمد واوسطنا محمد وآخرنا محمد، نيز ر.ک: خاتمه مستدرک، ج
19، ص 125 و126.
(25)
به ضميمه مقاله مراجعه شود.
(26)
با توجه به اين توضيح معلوم مى گردد که نمى توان در پاسخ
استدلال محدث نورى به اين عبارت شيخ صدوق قمى تمسک جست که:
حمزة بن محمد علوى در قم به من حديث کرد (معانى الاخبار، ص
301 / 1؛ عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 227 / 5، ص
292 / 43، ج 2، ص 6 / 13، ص 159 / 24، ص 209 / 13، زيرا
صدوق (نزيل رى) ونيز (شيخ الطائفه در خراسان) بوده (رجال
نجاشى، ص 389 / 1049) ودر شهرهاى مختلف سفر کرده وساکن قم
نبوده است. از سوى ديگر استاد وى نيز روشن نيست که ساکن قم
بوده است، پس مقايسه روايت صدوق از حمزه بن محمد با روايت
على بن حسين از محمد بن يحيى عطار بى جاست.
(27)
در غيبت نعمانى، ص 97 از راوى وناسخ کتاب با نام ابو الحسن
شجاعى ياد شده که ظاهراً ابو الحسن در آن مصحف ابو الحسين
مى باشد ر.ک: غيبت نعمانى، ص 18، متن وحاشيه 2؛ غيبت طوسى،
ص 127 / 90، ص 257 / 225؛ رجال نجاشى، ص 383 / 1043.
(28)
رجال نجاشى، ص 383 / 1043.
(29)
ر.ک: مجله نور علم، سال اول، شماره 11 و12، مقاله ابو
العباس نجاشى وعصر وى.
(30)
شبيه اين امر، در ترجمه هارون بن موسى تلعکبرى (م 385) در
رجال نجاشى، ص 439 / 1184 آمده است. نيز ر.ک: ص 377 /
1028.
(31)
غيبت نعمانى، ص 18، گفتنى است که اين متن در نسخه رضويه
نيامده است.
(32)
غيبت نعمانى (مقدمه)، ص 15.
(33)
درباره دعاى سرّ، ر.ک: مصباح المتهجد، ص 95، 235، 244 ونيز
بلد امين، ص 28 و64.
(34)
رساله ابو غالب زرارى، ص 179 / 96 وطبقات اعلام الشيعه،
قرن پنجم: نابس، ص 230.
(35)
مجمع الدعوات، ص 233 وبه نقل از آن در بحار الانوار، ج 94،
ص 182 / 11، به همراه نقل از کتاب عتيق غروى (=مجموع دعوات
ابو الحسين محمد بن هارون تلعکبرى، ر.ک: ذريعه، ج 20، ص
54). در نقل بحار الانوار، نام نعمانى به صورت محمد بن عبد
الله بن ابراهيم نعمانى ودر مطبوعة مجمع الدعوات با افزودن
ابو عبد الله در آغاز آن آمده است. چنين مى نمايد که کلمه
(بن عبد الله) مصحف ابو عبد الله بوده است وجمع بين اين
دو، از موارد جمع بين نسخه صحيح ونسخه محرف بوده که در نسخ
خطى بسيار رخ داده است. به هر حال (بن عبد الله) در اين
نام زايد است.
(36)
فلاح السائل، ص 49 و245 و288.
(37)
رجال نجاشى، ص 268 / 669 ونيز، ص 355 / 951.
(38)
بحار الانوار، ج 90، ص 143، ونيز در ج 86، ص 202، ج 94، ص
190 به نقل از کتاب عتيق غروى، رواياتى از نعمانى ذکر شده
است.
(39)
روايت وى از نعمانى در کنز الفوائد، ج 1، ص 352 وبه نقل از
آن در مستدرک، ج 12، ص 217 / 13924 آمده. در اين دو کتاب
طالب به ابى طالب تبديل شده است که اشتباه مى باشد ر.ک:
کنز الفوائد،ج 1، ص 87، 328، ج 2، ص 67؛ بحار الانوار، ج
2، ص 260 / 17، ج 74، ص 280 / 7؛ نابس، ص 230؛ در وسائل ج
27، ص 169 / 33515 نام راوى مورد بحث در اين روايت به
درستى نقل شده است. ظاهراً اشتهار نام شريف حضرت امير عليه
السلام - على بن ابى طالب - اشتباه فوق را به دنبال داشته
است.