نعمانى ومصادر غيبت

سيد محمد جواد شبيرى زنجانى

- ۱ -


مقدمه

انديشه غيبت امام عصر (عجل الله فرجه) وتبيين علت وقوع آن وروشن ساختن ابعاد اين حادثه مهم الهى وزدودن ابهامات از چهره تابناک آن، تأليف کتاب هاى بسيارى را به دست دانشمندان قرن هاى نخستين از فرقه هاى مختلف اسلامى سبب شده است. متأسفانه از اين کتاب هاى بسيار، تنها اندکى در گذر زمان از گزند حوادث رهيده وبه دست ما رسيده است. از ديگر مصادر اين بحث، جز نامى در کتب فهارس: همچون فهرست نجاشى (معروف به رجال نجاشى) وفهرست شيخ طوسى ديده نمى شود. با اين همه با باز کاوى آثار موجود، مى توان دريچه اى به کتب از دست رفته گشود واين مهم وابسته به تنقيح مبانى سبک جديدى از مباحث رجالى وکتابشناختى است که از آن با نام (منبع يابى) مى توان ياد کرد.

راقم سطور سال هاست که به اهميت اين گونه مباحث پى برده، تلاش هاى گسترده اى در تبيين ابعاد نظرى وتطبيقى اين بحث، انجام داده است که اميدوارست توفيق تنظيم ونشر اين بحث ها نصيب وى گردد. نخستين سلسله اين مقالات، با نام (الکاتب النعمانى وکتابه الغيبة) در سال 1419 در شماره سوم مجله علوم الحديث نشر يافت.(1) مقاله حاضر ترجمه وتحرير مجدّد اين مقاله است. در اين تحرير، اين مقدمه ومطالب بسيارى در متن افزوده شد وتغييراتى در مطالب آن به عمل آمد، لذا اين تحرير کاملتر از تحرير عربى مقاله به نظر مى رسد.

سه مصدر حديثى مهم بحث (غيبت) عبارت است از: کتاب (غيبت) تأليف ابو عبد الله نعمانى (نيمه اوّل قرن چهارم)؛ کتاب (کمال الدين وتمام النعمة)(2) تأليف شيخ ابو جعفر صدوق (ج 306 - 381) وکتاب (غيبت) تأليف شيخ ابو جعفر طوسى (385 - 460).

اين سه کتاب، هر يک با روش واسلوب مختص به خود، به رشته تحرير در آمده اند؛ ولى هر سه نقاط مشترک چندى دارند؛ از جمله در اين نقطه مشترک اند که اکثر مصادر آنها در دست نيست؛ لذا به عنوان مصدر دست اوّل به شمار مى آيند. نخستين اثر حديثى از سه اثر فوق، (غيبت نعمانى) است. اين کتاب تنها به ذکر احاديث امامان معصوم عليهم السلام(3) وگاه احاديث نبوى (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره غيبت ومبانى اعتقادى آن، اختصاص دارد ومباحثى همچون غيبت هاى انبياى گذشته واخبار معمّران ومانند آن - که حجم عظيمى از کمال الدين را به خود اختصاص داده - ونيز مباحث مرتبط با تاريخ غيبت؛ همچون ولادت آن حضرت، ماجراهاى عهد غيبت صغرى، احوال نايبان خاص حضرت، توقيعات صادره از ناحيه مقدّسه وابحاث ديگرى از اين دست - که در کتاب هاى کمال الدين وغيبت شيخ طوسى به گستردگى آمده - از موضوع اين کتاب بيرون است. ابحاث کلامى - عقلانى اى که در غيبت شيخ طوسى، آغازگر کتاب بوده در اين کتاب ديده نمى شود. غيبت نعمانى از زاويه حديثى محض، به انديشه غيبت ومبانى عقيدتى آن مى نگرد. لزوم امامت ووصيت والهى بودن آنان، امامان دوازده گانه، لزوم اعتقاد به امام، ضرورت وجود حجت در زمين، لزوم صبر وانتظار در عصر غيبت، آزمايش شيعيان در اين حادثه ونيز اوصاف امام منتظر عليه السلام وعلامات ظهور، آن حضرت وپاره اى از احوال آن حضرت وويژگيهاى ياران واصحاب وشيعيان در عصر ظهور نمونه هايى از مباحث (غيبت نعمانى) است.

از امتيازات اين کتاب، استفاده از مصادر بسيارى است که تنها در اين کتاب، از آن ها استفاده شده است، لذا احاديث فراوانى در اين کتاب نقل شده که در ديگر مصادر موجود غيبت نيامده است. با مرورى بر نام مصادر اين کتاب - که در اين مقاله ارائه خواهد شد - به روشنى درستى اين سخن روشن مى گردد.

منبع يابى

بحث (منبع يابى) کتاب هاى حديثى، از ابحاث مهمى است که کار قابل توجهى درباره آن صورت نگرفته است. علت اصلى نپرداختن به اين بحث، عدم امکان دستيابى بدان بوده است. با آماده شدن برنامه هاى نرم افزارى بر روى کتب حديثى، بهترين زمينه براى پرداختن به اين گونه کاوش ها، فراهم آمده است. در اين جا فهرست وار به برخى از فوايد بحث (منبع يابى) اشاره مى شود:

1. شناخت منابع کتاب، در ارزيابى ميزان اعتبار آن کتاب تأثيرگذار است؛ هرچه اعتبار مصادر کتاب بيشتر باشد، کتاب از اعتبار بيشترى برخوردار است.

2. بحث منبع يابى در ارزيابى اعتبار آن منابع هم مؤثر است؛ چه ميزان اعتماد بزرگان بر يک کتاب، در اثبات اعتبار آن نقش تعيين کننده دارد.

3. با منبع يابى، مى توان قسمت هايى از آثار مفقود را بازسازى کرد واز طريق اين کار، به شناخت بهتر محتواى اين کتاب ها دست يافت.

4. در مباحث حديثى، شناخت منابع روايات سنددار، بسيار اهميت دارد؛ چه از اين راه مى توان در کشف تحريفات وتصحيفات واقع در اسناد تمييز مشترکات واقع در آن وبر طرف کردن ابهامات موجود در اسناد و...، گام هاى استوارى برداشت. تفصيل اين بحث در اين مقال نمى گنجد.

5. مبناى رجالى مهمى وجود دارد که در طرق به کتب، نياز به بررسى سندى نيست. بنابراين مبنا يافتن طرق در اسناد، اهميت بسيار دارد.

6. گرايشى در ميان مستشرقان به عنوان گرايش غالب ديده مى شود که تاريخ يک انديشه را، حداکثر تا زمان منابع مکتوب آن مى دانند. اين گرايش - صرف نظر از اشکالات مبنايى مهمى که دارد واز نشناختن ماهيت سند ونقش آن در مدارک تاريخى ناشى مى شود - به هرحال بر تفکّر بسيارى از روشنفکران ودانشجويان علوم انسانى ما، سايه افکنده است. طبق اين گرايش، يافتن مصادر مکتوب يک کتاب، مى تواند تاريخ يک انديشه را سال ها وچه بسا قرن يا قرن ها جلوببرد وبر اصالت آن انديشه، تأکيد بيشترى به شمار آيد.

مقاله حاضر در سه بخش تنظيم شده است:

فصل يکم: تاريخ زندگى مؤلف؛ در اين بخش با تلاش در مصادر حديثى ورجالى موجود، بيشترين اطلاعات از حيات واساتيد وشاگردان نعمانى وهدف از تأليف کتاب (غيبت) وتاريخ تقريبى تأليف آن، ارائه شده است.

فصل دوم: مصادر کتاب غيبت؛ در اين فصل مصادر مکتوبى را که نعمانى در کتاب خود، بر آنها اعتماد ورزيده ونيز رواياتى را که به گونه شفاهى از زبان مشايخ خويش برگرفته، معرفى مى شود. هم چنين بحثى تفصيلى اى در مورد شيوه يافتن منابع کتاب هاى حديثى سنددار، در اين فصل آمده است.

فصل سوم: ارتباط نعمانى واستاد وى کليني؛ اين فصل بيش تر، براى رفع پاره اى ابهامات درباره احاديث باب دوازده امام در کافى تدوين شده است.

گفتنى است که تمامى آدرس هاى غيبت نعمانى، برطبق چاپ اين کتاب با تحقيق استاد على اکبر غفارى، (مکتبه الصدوق، تهران، 1397) مى باشد. اخيراً چاپ جديدى از اين کتاب با اين ويژگى ها انتشار يافته است: تحقيق فارس حسّون کريم، (انوار الهدى، قم، 1422). نگارنده اميدوار بود که اين چاپ، برخى از اغلاط سندى اين کتاب را با عنايت به مقابله با نسخه خطى ديگر ويا مراجعه به نسخه (بحار الانوار) اصلاح کرده باشد، ولى هرچه در اين چاپ جست وجوکرد؛ کمتر اثرى از اين گونه تصحيحات يافت. با مراجعه به مقدمه کتاب، روشن گرديد که در اين تحقيق، به هيچ نسخه خطى مراجعه نشده است که بسيار مايه شگفتى است. تنها ارزش اين تحقيق تخريجات احاديث کتاب به نظر رسيد. اميد آن که تحقيق آثار مهم واصيلى همچون اين کتاب، جدّى تر گرفته شود.

آيا اين مقال، خشنودى صاحب حقيقى ما ودلدار پنهان از ديده ها، جان هستى وجوهره آفرينش را که (بيمنه رزق الورى وثبتت الارض والىء) به همراه دارد؟

تاريخ زندگى نعمانى

مؤلف کتاب (غيبت) ابو عبد الله محمد بن ابراهيم بن جعفر نعمانى کاتب، از دانشمندان بزرگ قرن چهارم بود. نجاشى درباره وى چنين مى گويد:

(...معروف به ابن زينب(4) از بزرگان اصحاب ما وداراى مقامى والا، جايگاهى شايسته، اعتقادى صحيح وروايات فراوان است. وى نخست به بغداد گام نهاد، سپس به شام رفت ودر همان جا در گذشت).(5)

از تاريخ ومکان ولادت وخاندان وادوار نخستين حيات وى اطلاعاتى در دست نيست. آنچه از لابه لاى اسناد کتاب غيبت درباره حيات وى يافته ايم، چنين است:

1. ابو القاسم موسى بن محمد قمى در سال 313(6) در شيراز براى اوحديث لوح (حديث معروف جابربن عبد الله انصارى) را از سعدبن عبد الله اشعرى روايت کرده است.(7)

2. وى در سال 327 در بغداد بوده؛ زيرا در ماه رمضان اين سال، در منزل ابوعلى محمد بن همام در اين شهر از اوحديث فرا گرفته است.(8)

3. در سال 333 از محمد بن عبد الله بن معمّر طبرانى در طبريه (از توابع اردن)،(9) حديث دريافت کرده است.(10)

4. در آغاز اسناد چندى در باب (ما روى أنّ الائمة اثنا عشر من طريق العامة) نام محمد بن عثمان ديده مى شود. وى در بيشتر اين اسناد ازابن ابى خيثمه (ابوبکر بن ابى خيثمه: احمد بن ابى خيثمه: احمد) حديث کرده است. در آغاز اين دسته اسناد، نام کامل ترين اين راوى (محمد بن عثمان بن علاّن الدهنى البغدادى) ذکر شده است واشاره شده که اخذ روايت از وى در دمشق بوده؛(11) ولى زمان آن را معيّن نکرده است. اين راوى کيست؟ با جست وجو در کتاب هاى رجال وتاريخ واسناد کتب حديثى، به چنين شخصى بر نخورديم. عنوان ديگرى در کتاب هاى تراجم ورجال عامّه ديده مى شود که ظاهراً اين راوى همان است.

در تاريخ بغداد، (عثمان بن محمد بن على بن احمد بن جعفر بن دينار بن عبد الله ابوالحسين المعروف با بن علاّن الذهبى) را ترجمه کرده، گويد: در شام ومصر روايت کرد. در ضمن از قول محدّثى که در دمشق روايت کرده مى گويد:(ابوالحسين عثمان بن محمد بن علان ذهبى بغدادى - که در سال 332 بر ما وارد شد - ما را حديث کرد. در آخر ترجمه از قول برخى از محدثان، او را بغدادى معرفى کرده، گويد:

(به مصر گام نهاد... واز آن جا بيرون رفت ودر دمشق در گذشت. برخى محل وفات وى را حلب ذکر کرده اند. صورى وفات اورا در حدود سال 340 وبرخى ديگر در حدود سال 334 در حلب دانسته اند).(12)

ابن عساکر در (تاريخ دمشق) وى را با تعبير (عثمان بن محمد بن على بن علان بن احمد بن جعفر ابو الحسين الذهبى البغدادى) ترجمه کرده، مى گويد: در مصر سکنا گزيد ودر آن جا ودر دمشق روايت کرد. وى سپس مشايخ اورا ذکر کرده که در آن ميان، نام ابو بکر بن ابى خيثمه ديده مى شود.(13)

با مقايسه عنوان ابن عساکر وخطيب بغدادى با يک ديگر، به نظر مى رسد که (على) و(علاّن) در نسب وى، نام يک نفر است ((علاّن) گويش عاميانه (على) مى باشد(14) وتکرار اين دونام در سلسله نسب اواشتباه است).

به هر حال به نظر مى رسد که همين شخص، استاد نعمانى بوده ودر حدود همان سال 332 که در دمشق بوده، براى نعمانى روايت کرده است. در نام وى در غيبت نعمانى، گويا تصحيف يا اشتباهى رخ نموده، نام اين راوى وپدرش جابه جا شده است. لقب وى نيز (الذهبى) (با ذال معجمه وباء موحّده) مى باشد. چنان که در کتب ضبط اسماء والقاب، بدان تصريح شده(15) است ودر غيبت نعمانى به (الدهنى)، تصحيف گرديده است.

5. در آغاز غيبت آمد ه که ابو عبد الله محمد بن ابراهيم نعمانى، اين کتاب را در حلب براى ابو الحسين محمد بن على بجلى کاتب حديث کرده است.(16) گويا اين راوى، همان راوى شناخته شده نعمانى، محمد بن على ابوالحسين شجاعى کاتب است که نام وى در برخى نسخه هاى ديگر کتاب در اين جا ذکر شده وروايت ابو عبد الله نعمانى براى وى، در ذى الحجه سال 342 گزارش شده است.(17) در اين صورت ظاهراً لقب وى (البجلى) تصحيف (الشجاعى) است ومشابهت اين دوواژه در نگارش، چنين تصحيفى را به دنبال داشته است.

آنچه گفته آمد، مواردى از روايات نعمانى بود که به مکان يا زمانِ، برگرفتن حديث يا روايت کردن آن، تصريح شده بود. نکته قابل درنگ در اين جا اين است که بسيارى از مشايخ نعمانى، از مشايخ هارون بن موسى تلعکبرى (محدّث بزرگ بغداديان) نيز بوده وتلعکبرى از آنها در حدود همان سال 327 - که نعمانى در بغداد از ابوعلى محمد بن همام حديث آموخته - روايت شنيده است. عدم اشاره به مکان دريافت روايت تلعکبرى از اين راويان، شايد اشاره داشته باشد که اين امر در بغداد صورت گرفته است. از برخى ديگر از مشايخ نعمانى هم گزارش هايى در دست است که حضور ايشان را در بغداد نشان مى دهد. لذا به نظر مى رسد که بيشتر حديث آموزى نعمانى در بغداد بوده است. ما در اين جا از اطلاعاتى از اين دست درباره مشايخ نعمانى، ياد مى کنيم که مى تواند به اثبات نکته فوق کمک رساند.

مشايخ ديگر نعمانى - به جز ابوعلى محمد بن همّام - که گويا نعمانى در بغداد از آنها حديث دريافت کرده، عبارت اند از:

1. احمد بن محمد بن سعيد کوفى، معروف به ابن عقده (م 332)(18) که نعمانى از وى فراوان روايت مى کند. ابن عقده سه بار به بغداد مسافرت کرده است.(19) در سومين مسافرتش در سال (330) در مسجد رصافه ومسجد براثا، کرسى املاى حديث داشته است.(20) گويا نعمانى در همين مسافرت سوم، در سال 330 از وى حديث برگرفته است.

2. احمد بن نصر بن هوذة ابوسليمان باهلى (متوفاى ذى حجه سال 333 در جسر نهروان)؛ تلعکبرى از وى در سال (331) حديث شنيده واز وى اجازه روايت دارد.(21)

3. سلامة بن محمد؛ روايات وى در غيبت نعمانى، بيشتر از احمد بن على بن داود قمى است.(22)

شيخ طوسى درباره سلامة بن محمد بن اسماعيل ارزنى آورده است: نزيل بغداد، تلعکبرى از وى در سال 328 حديث شنيده واز وى اجازه روايت دارد.(23) وى دايى ابو الحسن محمد بن احمد بن داود است.

به گفته نجاشى، احمد بن داود با خواهر سلامة بن محمد، ازدواج کرد واز وى ابو الحسن محمد بن احمد زاده شد. سلامة بن محمد، پس از مرگ پدر وى (احمد بن داود) او(ابو الحسن محمد) را به همراه خود به بغداد آورد ومدتى در بغداد اقامت گزيد. سپس در سال (سيصد و) سى وسه، به شام رفت وبعد به بغداد بازگشت ودر سال 339 در آن جا درگذشت.(24)

احتمال بيشتر آن است که نعمانى، از سلامة بن محمد در بغداد (ونه در شام) ودر حدود همان سال 328 - که تلعکبرى از سلامه حديث شنيده - روايت دريافت داشته است.

4 و5. ابو الحسن عبد العزيز بن عبد الله بن يونس موصلى اکبر وبرادر وى ابو القاسم عبد الواحد؛ تلعکبرى از هر دوبرادر در سال 326 حديث شنيده واز عبد العزيز اجازه دريافت داشته است.(25)

6. محمد بن يعقوب کليني؛ نعمانى از وى بسيار روايت مى کند. در سال 327 چند نفر از راويان کافى در بغداد (باب الکوفه درب سلسله) از کلينى حديث شنيده اند.(26) کلينى در سال 328 يا 329، در همين شهر از دنيا رفت ودر مقبره (باب الکوفه) به خاک سپرده شد.(27)

روايت نعمانى از کلينى، بايد در حدود سال 327 در بغداد باشد. البته به گزارش ابن عساکر، کلينى به دمشق قدم نهاد ودر بعلبک به نقل از پاره اى از مشايخ خود، حديث نقل کرد؛(28) ولى ظاهراً سفر نعمانى به شام، پس از مرگ کلينى بود. لذا نمى توان روايت نعمانى از کلينى را مربوط به اين سفر دانست.

- از ديگر مشايخ نعمانى - که نشانه هايى از حضور آنها در بغداد وجود دارد - احمد بن محمد بن عمار کوفى است (که تلعکبرى از وى روايت کرده است)(29) محمد بن عبد الله بن جعفر حميرى (در ترجمه وى در رجال نجاشى) از وى نقل مى کند که نسخه من از کتب (مساحت) احمد بن ابى عبد الله برقى گم شد. از اصحاب ما، در قم وبغداد ورى دراين باره پرسيديم، اين کتب را در نزد کسى نيافتم...(30)

- يکى از مشايخ نعمانى على بن احمد بند نيجى است. بندنيجين شهرى نزديک به بغداد بوده است.(31) شايد وى همان على بن احمد بن نصر بندنيجى باشد که ابن غضائرى وى را ساکن رمله (از بلاد فلسطين)(32) مى داند.(33) لذا ظاهراً نعمانى از وى در بغداد يا بلاد شام، حديث اخذ کرده است.

- يکى از مشايخ ديگر نعمانى - که نام وى تنها در کنار نام محمد همّام ذکر شده - محمد بن الحسن بن محمد بن جمهور عمّى است - به گفته قاضى محسن بن على تنوخى (مؤلف نشوار المحاضرة) وى از شيوخ اهل ادب در بصره بوده وبا پدر قاضى تنوخى، بسيار ملازمت داشته است.(34) قاضى محسن تنوخى - که خود بزرگ شده بصره مى باشد -(35) از وى خط وانشا آموخته وبسيار ملازم اوبوده است.(36) حال آيا نعمانى در بصره، از محمد بن الحسن بن محمد بن جمهور حديث دريافت کرده يا همچون محمد بن همّام در بغداد؟ روشن نيست.

بارى با دقّت در آنچه گفته آمد، مى توان اين تصوير از زندگى نعمانى را به واقعيت نزديک دانست که وى - که از اهل بغداد نبوده - در حدود سال 327 در اين شهر مى زيسته وتا حدود سال 330 و331 از مشايخ حديثى در اين شهر، استفاده برده است. در حدود سال 332 و333 به بلاد شام رفته ودر سال 342 در حلب بوده است. در آن جا کتاب خود را براى شاگرد خود، روايت کرده واحتمالاً در همين شهر آن را تأليف کرده ودر بلاد شام در گذشته است.

گفتنى است که اندکى پيش از سال 330، چند نفر از دانشمندان شيعى، به بغداد مهاجرت کرده اند: يکى محمد بن يعقوب کلينى وديگرى ابو عبد الله نعمانى که در سال 327 در بغداد بوده اند. هجرت سلامة بن محمد ارزنى، به همراه خواهرزاده خود ابو الحسن محمد بن احمد بن داود قمى هجرت آنها هم به بغداد، بايد در همين سنوات باشد. سلامة بن محمد ومحمد بن يعقوب کلينى وابو عبد الله نعمانى هر سه به بلاد شام سفر کرده اند. سفر سلامة بن محمد به شام در سال 333 بايستى تقريباً هم زمان با سفر ابو عبد الله نعمانى باشد. اين سفرهاى مشابه، آيا از عامل مشترکى نشأت گرفته است؟ آيا مى توان چنين تصور کرد که حضور خاندان شيعى (آل حمدان) به ويژه سيف الدوله امير دانش دوست وادب پرور - که دانشمندان را گرامى مى داشت - در اين سفرها مؤثر بوده است.(37) ابن جعابى، محدّث شيعى معروف بغداد، به نزد سيف الدوله رفت وى اورا به خود، نزديک ساخت واز خاصّان اوگرديد.(38) سيف الدوله درست در همان سال 333، حلب را به تصرف خود در آورده است. استيلاى کامل وى بر حلب، در اوايل سال 334 رخ داده است.(39)

به هر حال لقب (الکاتب) درباره نعمانى، مى تواند ناظر به نوعى ارتباط بين وى وصاحب منصبان باشد، ولى اين که وى کاتب چه کسى بوده است، روشن نيست.

پاورقى:‌


(1) متأسفانه اغلاط چاپى چندى در اين مقاله ديده مى شود که برخى بسيار زيان بار است.
(2) برخى نام اين کتاب را (اکمال الدين واتمام النعمه) دانسته اند که اشتباه است، در تمامى آثار صدوق هماره به اين کتاب با نام (کمال الدين (وتمام النعمة)) اشاره شده است، اقتباس نام کتاب از آيه اکمال (سوره مائده، آيه 3) نيز دليل بر صحت نام (اکمال الدين) نمى باشد. تفصيل اين نکته را به فرصتى ديگر وا مى نهيم.
(3) غيبت نعمانى، ص 23 و29.
(4) در سندى در غيبت طوسى: 127 / 90 از وى با عبارت (المعروف با بن ابى زينب النعمانى الکاتب) ياد شده است.
(5) رجال نجاشى: 383 / 1043.
(6) تمام تاريخ ها در اين مقاله، به تاريخ هجرى قمرى است.
(7) غيبت نعمانى: 62 / 5.
(8) همان، 249/ 6.
(9) معجم البلدان: 17، (اطلس تاريخ الاسلام (موارد متعدد)، معجم ما استعجم (ط عالم الکتب، بيروت، 1403) ج 1: 93.
(10) غيبت نعمانى: 39 / 1.
(11) همان: 102 / 37.
(12) تاريخ بغداد 11:301 و302 / 6091.
(13) تاريخ دمشق 40:26 / 4635.
(14) مقدمه ابن صلاح: 309؛ تدريب الراوى 2: 789؛ تجريد اسانيد الکافى: 11 ومقايسه کنيد با انساب سمعانى 4:264.
(15) توضيح المشتبه، 4: 49؛ اکمال ابن ماکولا، 3:396؛ تاريخ دمشق، 40:27 به نقل از عبد الغنى بن سعيد.
(16) همان: 18.
(17) همان جا (حاشيه 2).
(18) تاريخ بغداد، 5: 22؛ رجال طوسى:409 / 5949: 30، مقايسه کنيد با فهرست طوسى (تحقيق سيد عبد العزيز طباطبايى): 70 / 86، رجال نجاشى: 95 / 233 که تاريخ وفات وى را 333 ذکر کرده اند که ظاهراً اشتباه است.
(19) تاريخ بغداد 5: آخر ص 18 (به نقل از شاگر ابن عقده: ابن جعابى).
(20) تاريخ بغداد 5: 15 (ونيز ص 22، سطر 16)، امالى طوسى: 269 / 501، مجلس 10،ج 39).
(21) رجال طوسى: 409 / 5950: 21.
(22) غيبت نعمانى: 134 / 18، 149 / 6، 286 / 6 ونيز ر. ک: ادامه مقاله.
(23) رجال طوسى: 427: 6139: 4.
(24) رجال نجاشى: 192 / 514.
(25) رجال طوسى: 431 / 6183 و6184: 26 و27.
(26) مشيخه تهذيب 10: 29؛ مشيخه استبصار، 4: 310.
(27) فهرست طوسى: 395 / 603، رجال طوسى: 439 / 6277، رجال نجاشى: 377 / 1026، اکمال ابن ماکولا 7:144.
(28) تاريخ دمشق، 56:297.
(29) فهرست طوسى: 71 / 88 ونيز ادامه مقاله.
(30) رجال نجاشى: 355 / 949.
(31) انساب سمعانى 1: 402.
(32) انساب سمعانى، 3:91.
(33) مجمع الرجال 4: 165، خلاصه علامه حلى: 235 / 27 رجال ابن داود: 481 / 320 رجال ابن غضائرى (گردآورى سيد محمد رضا حسينى جلالى):82/3، گفتنى است که در لقب وى در برخى از موارد فوق تصحيفاتى رخ نموده است.
(34) نشوار المحاضرة 4: 109 به نقل از معجم الادباء 6: 498 ونيز ر. ک. نشوار 3: 258 / 165.
(35) نشوار المحاضرة، مقدمه مصحح، ص 19 و20.
(36) نشوار المحاضرة، 4:109.
(37) دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ذيل مدخل آن حمدان، 1:692 به نقل از ثعالبى، يتيمه الدهر 1:11 وغير آن.
(38) فهرست طوسى: 325 / 506.
(39) دائرة المعارف بزرگ اسلامى، همانجا (1: 690).