ميزان الحكمه جلد ۹
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۱۲ -
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) بـه عـايـشه كه به آن حضرت گفت : تو را از
صفيه همين بس كه چنين و چـنـان اسـت , مـقصودش اين بود كه قد كوتاه است , فرمود :
هر آينه سخنى گفتى كه اگر با آب درياآميخته شود, آن را مى آلايد.
ـ امام صادق (ع ) : غيبتگر, نبايد چشم طمع به سلامت داشته باشد.
ـ امام كاظم (ع ) : ملعون است , كسى كه از برادرش غيبت كند.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : در شـب مـعـراج , مـردمـى را ديـدم كه چهره هاى خود را با
ناخنهايشان مـى خـراشـندپرسيدم : اى جبرئيل , اينها كيستند؟
گفت : اينها كسانى هستند كه از مردم غيبت مى كنند و آبرويشان را مى برند.
ـ چـون بـه مـعـراج بـرده شـدم , بـر مـردمـى گـذشـتـم كه ناخنهايى از مس داشتند
وچهره ها و سـيـنـه هاى خود را ناخن مى كشيدند! پرسيدم : اينها كيستند, اى جبرئيل ؟
گفت : اينان كسانى هستند كه گوشت مردم را مى خورند و با آبروى آنها بازى مى كنند.
ـ غـيبت كردن بدتر از زناست عرض شد : چگونه ؟
فرمود : مرد زنا مى كند و سپس توبه مى نمايد و خدا توبه اش را مى پذيرد اما غيبتگر
آمرزيده نمى شود, تا زمانى كه غيبت شونده اورا ببخشد.
ـ امـام عـلـى (ع ), در نـهـى از غـيـبـت كـردن از مـردم ,مـى فـرمايد : افراد
پاكدامن و برخوردار ازنـعـمـت پـرهيزگارى بايد و بجاست كه با گنه ورزان و معصيت
كاران مهربان و دلسوز باشند و سـپـاسـگـزارى ( بـه خـاطـر نعمت پاكدامنى و
پرهيزگارى )برايشان چيره باشدومانع غيبت آنها از گـنـهـكـاران شـود حـال چـه رسـد
بـه عـيـبجويى كه ازبرادر خويش عيبجويى مى كندو او رابه گـناهش سرزنش مى نمايد؟
مگربه يادنمى آوردآن موقعى را كه خدا گناه او را پوشاند, گناهى كه بـزرگـتـر از
گـنـاه آن برادرى است كه اورا بدان سرزنش مى كند! چگونه او را به خاطر گناهى
نـكـوهـش مى كند كه خودش چونان گناهى را مرتكب شده است ؟
و اگر عين آن گناه را نكرده باشد, بيگمان با گناهى بزرگتر از آن خدا را نافرمانى
كرده است به خدا سوگند كه اگر با گناه بـزرگى خدا را نافرمانى نكرده باشد, و در
گناه كوچكى او را نافرمانى كرده باشد, بيگمان همين گستاخى او در عيبگويى از مردم
بزرگترين گناه است !.
ـ پيامبر خدا(ص ) : غيبت نكردن نزد خداى عزوجل , محبوبتر از ده هزار ركعت نماز
مستحبى است .
فرجام غيبت .
ـ امام على (ع ) : از غيبت كردن دورى كن , زيرا غيبت نواله سگهاى دوزخ است .
ـ غيبت , خوراك سگهاى دوزخ است .
ـ امـام حـسـيـن (ع ), بـه مـردى كه در حضور ايشان از مردى غيبت كرد, فرمود : اى
مرد! دست ازغيبت بردار, زيرا غيبت نواله سگهاى دوزخ است .
ـ امام سجاد(ع ) : زنهار از غيبت كه آن نواله سگهاى دوزخ است .
ـ امـام صادق (ع ) : مردى به على بن الحسين (ع ) گفت : فلانى به شما نسبت مى دهد كه
گمراه وبـدعـتـگـذار هـسـتـى عـلى بن الحسين به او فرمود: حق همنشينى با آن مرد را
پاس نداشتى , زيـراسـخـن او را بـه مـا مـنـتـقـل كـردى حـق مـرا نـيـز بـه جـا
نـيـاوردى زيـرا از بـرادرم ــ چـيـزى به من رساندى كه من آن رانمى دانستم ! از
غيبت بپرهيز, كه آن خورش سگهاى دوزخ است و بـدان كـسـى كه از مردم زياد عيبگويى
كند, اين عيبگويى زياد بر اين نكته گواهى دهد كه او اين عـيـبها را به همان اندازه
اى كه درخودش هست , مى جويد (عيبگويى او از مردم نشان مى دهد كه آن عيبها در خود او
نيز هست ).
ـ از غيبت بپرهيز, كه آن نواله سگهاى دوزخ است .
ـ امام سجاد(ع ) شنيد كه مردى غيبت مى كند, فرمود : هر چيزى نانخورشى دارد و
نانخورش سگ مردمان , غيبت است .
غيبت و شايع كردن زشتكاريه.
قرآن .
((كسانى كه دوست دارند زشتكارى در ميان آنان كه ايمان آورده اند شيوع پيدا كند,
براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا [ست كه ] مى داند و شما نمى
دانيد)).
ـ امام على (ع ) : كسانى كه خود عيب دارند, علاقه مند به شايع كردن عيبهاى مردم
هستند تاجاى عذر و بهانه براى عيبهاى خودشان باز شود.
ـ امـام صـادق (ع ) : هـر كـس درباره مؤمن چيزى را كه با چشمهاى خود ديده و با
گوشهاى خود شـنـيده است بازگو كند, از شمار كسانى است كه خداى عزوجل فرموده است :
((همانا كسانى كه دوست دارند زشتكارى شايع شود)).
ـ امـام كـاظـم (ع ), خـطاب به محمد بن نضيل , فرمود : اى محمد! گوش و چشم خود را
نسبت بـه بـرادرت دروغـگـو شمار و اگر پنجاه سوگند خورنده نزد تو شهادت دهند و
برادرت سخنى ديـگـر(بـر خـلاف آنـچـه قـسـامه گفته اند) بگويد سخن او را باور كن و
سخن آنان را باور مكن عـلـيـه برادرت مطلبى را كه او را بدنام كنى و شخصيتش را از
بين ببرى شايع مكن , تا در نتيجه ازكـسـانـى بـاشـى كـه خـداى عزوجل فرموده است :
((همانا كسانى كه دوست دارند زشتكارى شايع شود )).
ـ امـام صـادق (ع ) : يـقين را به واسطه شك از دست مده و آشكار را به واسطه آنچه
پوشيده است و دربـاره آنـچـه كـه خـود نديده اى براساس گفته ديگران در آن زمينه
,داورى مكن خداى عزوجل موضوع غيبت و بدگمانى به برادران مؤمنت را با اهميت قرار
داده است .
ـ امـام عـلـى (ع ) : اگـر مـؤمـنـى را بـر روى زن بـدكاره اى ببينم با جامه خود او
را مى پوشانم , حضرت فرمود : با جامه اش به اين صورت (او را مى پوشانم ).
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) بـه امـيـرالـمـؤمـنـيـن (ع ) فـرمـود : اگـر مـردى را روى
زن بدكاره اى ديدى (چه مى كنى )؟
عرض كرد:اورامى پوشانم فرمود: اگر دوباره او را ديدى ؟
عرض كرد : تا سه بار باازار و ردايم او را مى پوشانم پيامبر(ص ) فرمود: جوانمردى جز
على نيست و فرمود: براى برادران خود پرده پوشى كنيد.
غيبت و دين .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : غـيـبت كردن در (نابودى ) دين مرد, زودتر كارگر افتد
تا بيمارى خوره دراندرون او.
ـ هر كس از مرد يا زن مسلمانى غيبت كند, خداوند تا چهل شبانه روز نماز و روزه او
رانپذيرد مگر اين كه غيبت شونده او را ببخشد.
ـ روز قـيامت فردى را مى آورند و او را در پيشگاه خدا نگه مى دارند و كارنامه اش را
به اومى دهند, امـا حـسـنـات خود را در آن نمى بيند عرض مى كند : الهى ! اين
كارنامه من نيست ! زيرامن در آن طاعات خود را نمى بينم ! به او گفته مى شود :
پروردگار تو نه خطا مى كند و نه فراموش عمل تو بـه سـبـب غـيـبـت كردن از مردم بر
باد رفت سپس مرد ديگرى را مى آورند و كارنامه اش را به او مـى دهـند در آن طاعت
بسيارى را مشاهده مى كند عرض مى كند : الهى ! اين كارنامه من نيست ! زيرا من اين
طاعات را به جا نياورده ام ! گفته مى شود : فلانى از تو غيبت كرد و من حسنات او را
به تو دادم .
ـ كـارنـامـه گـشـوده شـده مـرد را بـه او مـى دهـنـد و او عـرض مـى كـنـد :
پـروردگـارا!ـ اريز پـس فـلان وبـهـمـان كارهاى نيك كه كرده ام كجاست , در كارنامه
ام نيستند؟
خداوند مى فرمايد : با غيبت كردن از مردم , آنها را پاك كردى .
ـ امـام عـلـى (ع ) : از آنـچـه مـردم دربـاره تـو مـى گـويند ناراحت نشو, زيرا اگر
چنان باشد كه آنـهـامـى گويند در كيفر گناه تو تعجيل شده است , واگر چنان نباشد كه
آنها گفته اند (غيبت آنها)حسنه اى باشد كه تو نكرده اى (بلكه آنها براى تو تحصيل
كرده اند).
ـ امـام صـادق (ع ) : هـر كـس عـلـيه يك مؤمن مطلبى نقل كند كه بخواهد با آن او را
بدنام سازد وشخصيتش را از بين ببرد تا بدين سبب از چشم مردم بيفتد, خداى عزوجل او
را از ولايت خودبه ولايت شيطان درآورد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : هر كس در ماه رمضان از مسلمانى غيبت كند, براى روزه اش مزدى
دريافت نخواهد كرد.
معناى غيبت .
ـ پـيامبر خدا(ص ) به ابوذر فرمود : اى اباذر! از غيبت بپرهيز كه غيبت بدتر از
زناست عرض كردم : اى پيامبر خدا! غيبت چيست ؟
فرمود : غيبت اين است كه از برادرت چيزى بگويى كه خوش ندارد عـرض كـردم : اى پيامبر
خدا! اگر آنچه درباره او گفته مى شود در او باشد چه ؟
فرمود : بدان كه اگر آنچه در او هست بگويى غيبتش كرده اى و اگر آنچه در او نيست
بگويى , به او بهتان زده اى .
ـ آيا مى دانيد غيبت چيست ؟
عرض كردند : خدا و پيامبر او بهتر مى دانند فرمود : اين كه ازبرادرت چـيزى بگويى كه
خوش ندارد عرض شد: اگر آنچه مى گويم در برادرم بود چه ؟
فرمود :اگر آنچه مى گويى در او باشد, غيبتش كرده اى و اگر آنچه مى گويى در او
نباشد, به وى بهتان زده اى .
ـ غيبت آن است كه آنچه (از عيب ) در كسى هست , پشت سر او بگويى .
ـ هر كس از كسى چيزى بگويد كه در وجود او هست , غيبتش كرده است .
ـ غيبت آن است كه از برادرت چيزى بگويى , كه خوش ندارد.
ـ هر چيزى كه خوش ندارى رو به روى برادرت بگويى , آن غيبت است .
ـ امـام صادق (ع ) : غيبت آن است كه درباره برادرت چيزى بگويى كه در او هست , اما
خداوندآن را پـوشانده است اما اگر چيزى بگويى كه در او نيست اين مشمول اين سخن
خداوند است كه : ((هر آينه بهتان يا گناهى آشكار به دوش كشيد)).
ـ امـام كاظم (ع ) : هر كس پشت سر ديگرى چيزى بگويد كه در او هست و مردم هم آن رامى
دانند غـيبتش نكرده است , اما اگركسى پشت سرش چيزى را بگويد كه در او هست ولى مردم
نمى دانند, غيبتش كرده است .
ـ امـام صـادق (ع ) : غـيـبت آن است كه درباره برادرت چيزى بگويى كه خداوند آن را
پوشيده نگه داشته است , اما (ذكر) خصلتهاى آشكارى چون تندخويى و شتابزدگى غيبت نيست
.
كسى كه غيبتش حرام است .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : كـسـى كـه با مردم معامله كند و به آنان ستم نكند و با
آنان سخن بگويد ودروغ نـگـويـد و وعـده شـان دهـد و خـلـف وعـده نـكـند, او از
كسانى است كه مروتش كامل و عدالتش آشكار است و برادرى كردن با او واجب و غيبت كردنش
حرام است .
ـ امـام صـادق (ع ) : سـه چـيـز اسـت كـه در هـر كـس بـاشـنـد چـهار چيز را بر مردم
در قبال او واجـب گـردانـنـد:كـسى كه هرگاه به مردم سخنى بگويد, دروغ نگويد و هرگاه
با آنان آميزش داشته باشد, به ايشان ستم نكند و هرگاه وعده شان دهد خلف وعده نكند,
لازم است كه عدالتش در مـيـان مردم آشكار شودو مروتش در ميان آنان هويدا گردد و
غيبت از او بر مردم حرام باشد و برادرى كردن با او بر آنان واجب آيد.
ـ كـسـى كـه بـه چـشـم خـود نـديـده اى گـنـاهـى كـرده است يا دو شاهد گواهى ندهند
كه مرتكب گناهى شده است , او عادل و پاكدامن به شمار مى آيد و شهادتش پذيرفته است ,
هر چند به نـظـرخـودش گـنـهـكار باشد و هر كس از آنچه در اين شخص وجود دارد غيبت
كند, از ولايت خداى عزوجل بيرون است و داخل ولايت شيطان مى باشد.
كسى كه غيبتش رواست .
قرآن .
((خداوند بانگ برداشتن به بد زبانى را دوست ندارد, مگر [از] كسى كه بر او ستم رفته
باشد و خدا شنواى داناست )).
((و از هر قسم خورنده فرومايه اى فرمان مبر كه عيبجوست و براى خبرچينى گام بر مى
دارد)).
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : چـهـار كـسـنـد كـه غـيبت كردن از آنها غيبت نيست : فاسقى
كه فسق خـودراآشـكارمى سازد,پيشواى دروغگويى كه اگر خوبى كنى , سپاسگزارى نمى كند و
اگر بدى كـنـى ,نـمـى بـخشد, كسانى كه از سر خنده و شوخى فحش مادر مى دهند و كسى كه
از جماعت مسلمانان كناره گيرد و بر امت من عيب گيرد و به روى آنها شمشير كشد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : سـه كسند كه حرمتى ندارند : هوسباز بدعتگذار, پيشواى ستمگر و
گنهكارى كه آشكارا گناه مى كند.
ـ امام على (ع ) : فاسق , غيبت ندارد.
ـ امام صادق (ع ) : هرگاه شخص فاسق و گنهكار آشكارا گناه كند, نه حرمتى دارد و نه
غيبتى .
ـ امام رضا(ع ) : هر كه پرده حيا را دور افكند, غيبت ندارد.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : سه كسند كه غيبت كردن از آنها غيبت نيست : كسى كه گناه خود را
آشكارا كند,كسى كه در داورى (يا حكومت ) بى عدالتى ورزد و كسى كه گفتارش خلاف
كردارش باشد.
ـ سـه كـسـنـد كـه آبـرو و حيثيت آنها بر تو حرام نيست : تظاهر كننده به گناه ,
پيشواى ستمگر وبدعتگذار.
ـ فاسق , غيبت ندارد.
ـ فاجر, غيبت ندارد.
ـ كسى كه شرم و حيا ندارد, غيبت ندارد.
ـ آيا از بردن نام فاجر خوددارى مى ورزيد؟
معرفى كنيد, تا مردم او را بشناسند.
ـ آيـا از بـردن نـام فاجر كه مردم او را بشناسند باز مى ايستيد؟
فاجر را با اعمال و كردارش معرفى كنيد,تا مردم از او بر حذر باشند.
ـ تاكى از بردن نام فاجر خوددارى مى كنيد؟
رسوايش سازيد, تا مردم از اوبر حذر باشند.
ـ امـام صـادق (ع ), دربـاره آيه ((خداوند بانگ برداشتن به بد زبانى را دوست ندارد
مگر [از كسى ] كـه بـر او سـتـم رفته باشد)), فرمود : هر كس عده اى را ميهمان كند و
از آنها بد پذيرايى نمايد, از كسانى است كه ستم كرده است و اشكالى ندارد كه
ميهمانان از او چيزى بگويند.
ـ نـيـز دربـاره هـمين آيه : ميهمانى بر مردى واردمى شودواوبخوبى پذيراييش نمى كند
او مى تواند ازاين رفتار بد ميزبان ياد كند.
گفتار شهيد ثانى درباره مجوزهاى غيبت :.
بـدان , كـه مجوز ياد كردن بدى ديگران , دنبال كردن هدف و غرضى است كه از نظر شرع
درست ومـوجه باشد و جز با اين هدف نمى توان به آن مجوز دست يافت اين مجوز, گناه
غيبت را منتفى مى سازداين مجوزها را در ده مورد منحصر كرده اند:.
اول : ظـلـم و حق كشى كسى كه از قاضى به عنوان حق كش و خائن و رشوه خوار ياد كند,
غيبتگر وگناهكار است اما كسى كه از قاضى ظلم و حق كشى ديده است , حق دارد براى رفع
ظلم قاضى بـه كسى كه اميد به كمك او دارد دادخواهى و تظلم كند و به قاضى نسبت ظلم و
حق كشى بدهد, زيـرا براى گرفتن حق خود راهى جز اين ندارد پيامبر خدا(ص ) فرموده است
صاحب حق مى تواند حـرف بـزنـد و فـرمـوده است : تعلل ورزيدن و امروز و فردا كردن
شخص توانگر (در پرداخت حق مـردم ) ظلم است و فرموده است :تعلل و امروز و فردا كردن
شخص دارا (در پرداخت بدهى خود) آبرو و كيفر او را حلال و روا مى سازد.
دوم : كمك گرفتن براى برطرف ساختن منكر و زشتكارى و برگرداندن گنهكار به جاده صلاح
وپـاكى مبنا در اين كار همان قصد و نيت درست است و اگر مقصود اين نباشد كه گفتيم ,
غيبت كردن حرام است .
سـوم : اسـتفتا مثل اين كه به مفتى و فقيه بگويى : پدرم و برادرم به من ظلم كرده
اند, حالا براى نـجـات از اين ظلم چه بايد بكنم بهتر آن است كه اين امر به صورت
كنايه و اشاره گفته شود مثلا بـگويى : نظرتان درباره كسى كه پدر يا برادرش در حق او
ظلم كنند چيست ؟
روايت شده كه هند بـه پـيـامـبـر(ص ) عـرض كـرد : ابو سفيان مرد خسيسى است و به
اندازه كافى به من و بچه هايم خـرجـى نمى دهد آيا مى توانم بدون اطلاعش از او چيزى
بردارم ؟
حضرت فرمود : به اندازه اى كه رفـع حاجت توو فرزندانت را بكند, بردار هند از ابو
سفيان با صفت بخل و خست ورزيدن نسبت به خـود و فـرزنـدانـش يـاد مى كند و پيامبر
خدا(ص ) هم او را نهى نفرمود, زيرا قصدش استفتا بوده است
((34)) .
چهارم : بر حذر داشتن مسلمان از افتادن در ورطه خطر و بدى و راهنمايى كردن مشورت
كننده مثلاهرگاه شخص فقيه نمايى را ديدى كه جامه اى را پوشيده است كه شايستگى آن را
ندارد, حق دارى مـردم را نـسبت به عدم شايستگى او به چنين مقامى متنبه كنى و پيامد
خطرناك پيروى از چـنـيـن كسى را به آنان گوشزد كنى همچنين اگر ديدى كسى با فردى
فاسق و نابكار اما ظاهر الصلاح رفت و آمد دارد و تو بيم آن دارى كه به سبب همنشينى
با او به كارهاى خلاف شرع كشيده شـود, مـى توانى فاسق بودن آن شخص را به او گوشزد
كنى به شرط آن كه انگيزه تو ترس از رواج بـدعـت و سـرايـت فسق و گناه باشد, چرا كه
اين جا, جاى فريبكارى و نيرنگ شيطان است چون مـمـكن است انگيزه تو از اين كار حسادت
كردن به مقام و منزلت او باشد, ولى شيطان امر را بر تو مشتبه و چنين وانمود كند كه
قصد خيرخواهى و دلسوزى براى مردم را دارى در ذكر عيب بايد به گفتن همان عيبى كه به
موضوع مربوط مى شود بسنده كنى مثلا اگركسى در زمينه ازدواج با تو مـشـورت كرد, عيبى
را كه مثلا به كار مشاركت يا مضاربه يا سفر لطمه مى زندنگويى بلكه در هر امـرى
عـيـب مربوط به همان موضوع را بيان كنى و از آن فراتر نروى و قصدت راهنمايى مشورت
كـنـنـده بـاشـد, نه بدگويى از طرف اگر بدانى كه مشورت كننده به صرف اين كه بگويى
:اين ازدواج به صلاح تو نيست , از آن ازدواج دست مى كشد, در همين حد واجب است به او
بگويى واگر بـدانـى كـه فـقط در صورتى از ازدواج صرف نظرمى كند كه عيب طرف را تصريح
كنى , حق دارى ايـن كـار را بـكنى پيامبر(ص ) فرمود : ايا از ترس اين كه مردم شخص
فاجر را بشناسند از بردن نام اوخـوددارى مـى كنيد؟
نام او را با عيبهايش بگوييد تا مردم از وى بر حذر باشند همچنين به فاطمه
دخـتـرقـيـس كـه در امـر خـواستگارى خود با حضرت مشورت كرد, فرمود: معاويه آدم
درويش ونادارى است وابوجهم چوبش را از دوشش فرو نمى گذارد.
پـنجم : جرح و تعديل شاهد و راوى به همين دليل است كه علما كتابهاى رجال نوشته اند
و راويان ورجـال حـديـث را بـه مـوثق و ناموثق تقسيم كرده اند و علت يا علل ناموثق
بودن آنها را غالبا ذكر نـمـوده انددر اين مورد نيز همچنان كه گذشت , اخلاص و
خيرخواهى شرط است يعنى مقصود از ايـن كـار (جـرح وتـعـديـل ) بـايـد حـفـظ امـوال
مـسـلـمـانـان وپاسدارى ازسنت و محافظت آن ازدروغ بـاشـدوانگيزه اش دشمنى وتعصب
نباشد در اين مورد نيز فقط بايد معايبى را كه به موضوع شـهـادت و روايت از راوى
مربوط مى شود,ذكر كند و به عيوب ديگرى مانند اين كه نطفه حرام يا شبهه است ,
نپردازد مگراين كه , همچنان كه خواهيم گفت , متظاهر به فسق و گناه باشد.
شـشم : اين كه شخصى كه از او بد گفته مى شود, به دليل تظاهر به امرى , سزاوار آن
باشد, مانند فـاسـق و گـنـهـكـارى كـه آشـكـارا گـنـاه مـى كـنـد بـه طـورى كـه
ابـايـى ندارد از اين كه گفته شودمرتكب فلان خلاف وگناه مى شود در اين جا نيز بايد
همان عيب او را گفت , نه معايب و گـنـاهان ديگرش را (كه كسى خبر ندارد و تظاهر به
آنها نمى كند) پيامبر خدا(ص ) فرموده است كـسـى كه نقاب شرم و حيا را از چهره خود
بيندازد, غيبت ندارد ظاهر اين خبر گوياى جايز بودن غـيـبت چنين كسى است , هرچند از
ذكر گناهى كه كرده است او را ننگ آيد دليل بر جواز غيبت كـردن از مـطـلـق فـاسـق
(چـه تـظاهر به فسق بكند و چه نكند) احتمالى است كه از اين فرمايش پـيامبر(ص ) ناشى
مى شود كه فرمودفاسق را غيبتى نيست اين احتمال , با رد اصل حديث يا حمل آن بـر
فاسقى خاص يا حملش بر نهى هرچند به صورت خبرى است , مردود مى باشد اين شق اخير
(يـعـنـى حمل آن بر نهى از غيبت فاسق ) بهتراست , مگر اين كه پاى هدفى دينى و غرض
درستى نـسـبـت به غيبت شونده در ميان باشد به اين معنا كه باغيبت از فاسق اميدوار
بود كه از معصيت دست بر دارد در اين صورت غيبت از او, به موضوع نهى ازمنكر ارتباط
پيدا مى كند.
هـفـتم : اين كه انسان به نامى مشهور و شناخته شده باشد كه غيبت او را آشكار و علنى
مى سازد, مانندلنگ و كور در اين صورت كسى كه با اين اوصاف از او ياد كند گناه نكرده
است مثلا بگويد : ابو الزناداعرج (لنگ ) و سليمان اعمش (شب كور) ـ و القابى از اين
قبيل ـ روايت كرده اند علما, از روى ناچارى در معرفى اشخاص , اين القاب و اسامى را
نقل كرده اند, همچنين به اين دليل كه اين الـقـاب چـندان شهرت يافته است كه اگر شخص
متصف به آنها بشنود, ناراحت نمى شود حق آن اسـت كه القاب و نامهايى ازاين قبيل را
كه علماى مورد اعتماد ذكر كرده اند, مى توان از قول آنان نقل كرد اما به كار بردن
اين نامهادرباره اشخاصى كه زنده هستند, مشروط به اين است كه بدانيم از بـه كـار
بـردن آنـهـا دربـاره خود راضى هستند, چرا كه نهى عموميت دارد در صورت رضايت شخص ,
مساله غيبت منتفى مى شود به هر حال ,اگر بتوان به جاى آن القاب تعبيرات ضد آنها را
به كـار بـرد و با عبارات ديگرى معرفى كرد, بهتر است اين كار صورت گيرد, مثلا به
جاى كور تعبير بصير (روشندل ) را به كار برد.
هـشـتـم : اگـر عده اى , كه به واسطه شهادت آنها حد يا تعزير ثابت مى شود, فحشايى
را مشاهده كرده باشند, مى توانند نزد قاضى در حضور مرتكب آن فحشا و در غياب او به
صورت شهادت از آن عـمل زشت نام ببرند ولى در جاى ديگرى , غير از دادگاه , ياد كردن
از آن خلاف جايز نيست , مگر پاى وجوه و دلايل ديگرى در ميان باشد.
نـهـم : گفته شده است كه اگر دو نفر شاهد سر زدن معصيتى از مردى باشندودرغياب آن
شخص درباره آن گناه دو نفرى با هم صحبت كنند اشكالى ندارد, زيرا تاثيرى به حال
شنونده ندارد گو اين كه بهتراست , چنانچه يكى از اغراض واهداف پيشگفته رادنبال نمى
كنند, نفس و زبان خود را از بـيـان آن گناه پاك نگه دارند, مخصوصا كه احتمال دارد
طرف مقابل آن گناه را فراموش كرده باشد, يا بيم آن رود كه از بين آن دو نفر به ميان
مردم سرايت كند و شايع شود.
دهـم : هـرگـاه كـسـى بشنود كه ديگرى غيبت شخصى را مى كند و نداند كه آن شخص سزاوار
غـيـبـت هـست يانه , گفته شده است كه واجب نيست گوينده را از غيبت كردن نهى كند,
چون امـكان دارد كه غيبت شونده مستحق باشد پس , تا زمانى كه نداند حرفهاى او نادرست
و بى اساس است , بايد كار گوينده را حمل بر صحت كند, چرا كه نهى كردن او از غيبت
مستلزم هتك حرمت اوسـت و اين خود يكى ازامور حرام و ممنوع است اما (به نظر ما) بهتر
است نسبت به غيبت نكردن تـوجـه دهد, زيرا ادله (مربوطبه غيبت ) عموميت دارند و در
آنها تفصيل داده نشده است و همين خود, نشانگر اراده عموميت است تامبادا اغرا به جهل
شود.
بـه هـر حـال , چـنـانـچـه دليلى كه موجب رجحان غيبت كردن شود, چه رسد به مباح بودن
آن , وجـودنـداشته باشد, بهتر است از غيبت خويشتندارى كرد تا نفس به اخلاق فاضله
آراسته گردد مـؤيـد ايـن سـخـن , اطلاق نهى از غيبت است كه قبلا از قول پيامبر خدا
آورديم و گفتيم كه آن حـضـرت فـرمـود : آيـامـى دانـيـد غـيبت چيست ؟
عرض كردند : خدا و پيامبر او بهتر مى دانند : پيامبر(ص ) فرمود : ياد كردن ازبرادرت
به چيزى كه او را ناخوش مى آيد اما چنانچه مرجحى براى غـيبت وجود داشته باشد,
مانندمبارزه با بدعتگذاران و باز داشتن گنهكاران و فاسقان از ارتكاب گـناه و فسق و
بر حذر داشتن مردم ازآنان ,در اين صورت چنانچه امكان نهى از غيبت وجود داشته
بـاشـد, ايـن كـار واجـب است البته ملاك درهمه اين موارد, هدف و غرض مى باشد
بنابراين , بايد هوشيار بود و هدف و غرض ازغيبت راواين كه قصداز آن اصلاح باشد,
همواره مد نظر داشت و توفيق از خداست اين بود خلاصه سخن شهيد, نور اللّه ضريحه .
شـهـيـد, كه خداوند بر درجاتش بيفزايد, در كتاب قواعد خود مى گويد : به تصريح قرآن
كريم و اخبار,غيبت كردن حرام است غيبت دو گونه است : غيبت آشكارا كه معلوم است و
غيبت ناپيدا كه مـوارد آن فـراوان مـى بـاشـد چنان كه مثلا كسى با كنايه بگويد : من
در محفل دولتمردان حاضر نـمى شوم , من مال يتيم خور يا مال مردم خور نيستم و اشاره
به كسى داشته باشد كه اين كارها را مـى كـنـد يا بگويد : خدا راشكر كه ما را از
فلان چيز پاك نگه داشت و با اين شكر كردن به ديگرى كـنـايـه زنـد از جـمـله غيبت
كردنهاى ناپيدا, ايما و اشاره كردن به عيب و نقص در ديگرى است , گـرچه آن فرد حاضر
باشد نيز از آن جمله است , عباراتى مانند : اگر اين كار را مى كرد بهتر بود و خـوب
بـود ايـن كـار را نمى كرد همچنين از اين نوع غيبت است كه كسى نقايص و معايب شخص
مـستحق غيبت را بگويد, تا بدين وسيله عيبهاى كس ديگرى را كه مستحق غيبت نيست گوشزد
كند اما خطور نقايص و عيبهاى ديگران در ذهن و خاطرآدمى , غيبت به شمار نمى آيد,
زيرا خداى تـعـالـى خطورات ذهنى را بخشيده است و به سبب آنها كسى راكيفر نمى دهد از
مخفى ترين نوع غـيبتها اين است كه كسى خود را به خاطر صفات ناپسندى كه دارد يا
دروجود او نيست , نكوهش كند تا بدين وسيله به عيبهاى ديگران توجه دهد.
غيبت كردن در هفت مورد, جايز دانسته شده است :.
اول : ايـن كـه شـخـص غـيـبـت شونده , به علت تظاهر به آنچه موجب غيبت شده , سزاوار
غيبت بـاشـد,مانند كافر و فاسق متظاهر به كفر و فسق در اين جا فقط مى توان همان
صفاتى را كه در او هـست و به آنهاتظاهر مى كند ياد كرد, نه صفات ديگر او را (كه به
آنها تظاهر نمى كند) بعضى اسم بـردن از فـاسق را منع كرده اند و نسبت دادن فسق را
به او موجب تعزير دانسته اند اما اصحاب (ما) آن را جـايـز دانـسـتـه اند اهل سنت
گفته اند كه حديث ((براى فاسق يادرباره فاسق ,غيبت نيست )) اسـاسـى ندارد به نظر من
اگر اين حديث درست باشد, مى توان آن را حمل بر نهى كرد يعنى يك جـمـلـه خـبـرى اسـت
در مـعـنـاى نهى ومقصود از آن نهى مى باشد و اما اگر كسى در اشعار و گفته هاى خود
به صورت مزاح و شوخى از فسق وگناه سخن بگويد, نقل سخنان او اشكالى ندارد .
دوم : شكايت ستمديده دادخواه از نوع ظلمى كه به او رفته است .
سوم : راهنمايى كردن مشورت كننده .
چهارم : جرح و تعديل شاهد و راوى .
پـنـجـم : اسـم بردن از بدعتگذاران و نوشته هاى فاسد و آراى گمراه كننده آنها در
اين مورد بايد بـه هـمين مقدار بسنده كرد اهل سنت مى گويند:هر كس از آنان بميرد و
پيروانى نداشته باشد كه بـزرگـش كـنـند و كتابها و نوشته هايى كه خوانده شوند و نيز
چيزى كه بيم آن رود ديگران را به فـسـاد كـشـاند از خودباقى نگذارد, بهتر آن است كه
همچنان كه خداى عزوجل عيب پوش است عـيـبهايش پوشيده نگه داشته شود و هرگز از او
عيبگويى نشود و حسابش با خداى عزوجل است على (ع ) فرموده است : خوبيهاى مردگان خود
را ياد كنيد در خبرى ديگر آمده است : از مردگان خود جز به خوبى , ياد نكنيد.
شـشـم : اگر عده اى كه به واسطه (شهادت ) آنها حد يا تعزير ثابت مى شود بر كار زشت
و گناهى آگـاه شـونـد, مـى تـوانـند نزد قاضى , چه در حضورشخص گنهكار و چه در غياب
او, به صورت شهادت از آن گناه ياد كنند.
هـفـتـم : گـفـتـه شـده است هرگاه دو نفر شاهد سر زدن گناهى از يك نفر باشند, يكى
از آنها مـى تـوانـد, درغياب آن گناهكار, با رفيقش كه شاهد آن گناه بوده از آن گناه
صحبت به ميان آورد, زيـرا چـنين كارى تاثيرى به حال شنونده ندارد گرچه بهتر است از
اين كار خوددارى شود, زيـرا اولا چـيـزى گـفته است كه اگر غيبت شونده حاضر بود از
شنيدن آن ناراحت مى شد, ثانيا: مـمـكـن اسـت كه رفيقش آن گناه رافراموش كرده باشد و
او با بيان آن به يادش آورده است , يا ممكن است سبب شيوع يافتن آن گناه شود.
شيخ بهايى ,كه خداوند روحش را شاد گرداند, مى گويد : غيبت كردن در ده جا جايز
شمرده شده است : شهادت دادن , نهى از منكر كردن , شكايت دادخواه , راهنمايى مشورت
كننده , جرح شاهد و راوى ,بـرتـرى دادن بـعـضى از علما و صنعتگران بر برخى ديگر, به
قولى غيبت كسى كه به فسق تـظـاهـر مى كند واز ذكر آن ننگ ندارد, اسم بردن از كسى كه
به صفتى شهرت دارد و آن صفت موجب تميز و شناسايى اوست , مانند يك چشم و لنگ , در
صورتى كه قصد تحقير و نكوهش در كار نباشد و به قولى اسم بردن از چنين شخصى نزد كسى
كه او را با آن خصوصيت مى شناسد به شرط آن كه كسى ديگر نشنود مجازاست و نشان دادن
خطاها و اشتباهات در مسائل علمى و امثال آن به اين قصد و نيت كه كسى در آن مسائل از
او پيروى نكند (نه به قصد تخريب و كوبيدن آن شخص ).
منشا غيبت .
ـ مصباح الشريعه : منشا غيبت به ده قسم تقسيم مى شود : فرو نشاندن خشم , همراهى
نشان دادن بـاعده اى , تصديق كردن خبرى , متهم و بد نام بودن , تصديق كردن يك خبر
بى آن كه حقيقت آن بر وى معلوم باشد, بدگمانى , حسادت , ريشخند كردن , تعجب و شگفتى
, دلگيرى و خود را خوب جـلـوه دادن پـس اگـر خـواهان سلامت (دين و دنياى خود) هستى
, تنها به ياد آفريدگار باش و آفريدگان را فراموش كن , تا به جاى غيبت كردن عبرت
نصيبت شود و به جاى گناه ثواب .
2.
انواع غيبت .
ـ امـام صـادق (ع ) : از نمونه هاى غيبت آن است كه درباره برادرت چيزى بگويى ,
كه خدا نسبت به اوپرده پوشى كرده است .
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : من خوش ندارم اداى كسى را در بياورم , در حالى كه خودم چنين
و چنان هستم .
ـ عمروبن شعيب از قول پدرش از جدش نقل مى كند كه در حضور پيامبر خدا(ص ) از مردى
سخن بـه ميان آوردند و گفتند : بايد غذا را در دهانش بگذارند و جهاز شترش را براى
او ببندند
((35)) پيامبر(ص )فرمود : غيبتش را كرديد عرض كردند : اى پيامبر خدا, ما چيزى
را (از معايب ) گفتيم كه در او هست !پيامبر فرمود : (براى غيبت همين ) كافى است كه
درباره برادرت آن بگويى , كه در او هست .
شـهـيـد ثانى رضوان اللّه عليه در بيان اقسام غيبت مى گويد : چون دانستى كه مراد از
غيبت اين اسـت كـه دربـاره بـرادرت چـيـزى بـگويى كه اگر به گوش او برسد يا به خودش
بگويى يا به او گوشزد كنى ناراحت مى شود, اينك بدان كه اين غيبت شامل ذكر عيب و نقص
جسمى , خانوادگى , اخلاقى , رفتارى , گفتارى ,دينى و دنيايى او و حتى معايب لباس
وخانه اش مى شود امام صادق (ع ) در مـصـبـاح الـشـريـعـه بـه اين موارداشاره كرده
فرموده است : با گفتن عيب جسمى و رفتارى و معاملاتى و مذهبى و بيسوادى و امثال
اينها,غيبت صورت مى پذيرد ذكرمعايب جسمى ,مانند اين كه بـگـويى : فلانى چشمانش
عيبناك است , لوچ است , يك چشم است , كچل است , قد كوتاه است , قد دراز اسـت ,
سـيـاه اسـت , زرد اسـت و خـصوصيات ديگرى از اين قبيل كه از شنيدن آنها ناراحت مـى
شـود ذكـر معايب نژادى و خانوادگى , مانند اين كه بگويى : پدرش فاسق يا پليد يا
خسيس يا پينه دوز يا بافنده است و هر چيز ديگرى از اين دست كه خوشش نيايد ذكر معايب
اخلاقى مانند اين كـه بـگويى : بد اخلاق است , بخيل است , متكبر است , رياكاراست ,
بد خشم است , ترسوست , بزدل است و امثال اينها معايب رفتارى كه به مسائل دينى
مربوطمى شود, مثل اين كه بگويى : دزد است , دروغـگـوسـت , شرابخوار است , خيانتكار
است , ستمگر و حق كش است , به نماز اهميتى نمى دهد, ركـوع و سـجده را خوب بلد نيست
, از نجاست پرهيز نمى كند, به پدرو مادرش نيكى نمى كند, از غيبت و آبرو برى خوددارى
نمى ورزد معايب رفتارى مربوط به مسائل دنيوى مانند اين كه بگويى : بى ادب است ,
مردم را تحقير مى كند,براى هيچ كس برخودحقى قائل نيست ,پرگوست , پر خور است , پـر
خـواب اسـت , جـاى نـشستنش را درمجالس بلد نيست و امثال اينها واما عيبگويى از لباس
او عـبـارت از ايـن است كه مثلا بگويى :آستينهايش گشاد است , دراز دامن است
,لباسهايش كثيف و چركين است و جز اينها.
بـدان كـه غـيـبـت كـردن بـه زبـان مـنـحصر نمى شود بلكه غيبت زبانى از اين رو حرام
شده كه سـبـب فـهـمـاندن عيب و نقص برادرت به ديگران و معرفى كردن او به صفاتى است
كه خوشش نمى آيدبنابراين , گوشه و كنايه زدن نيز مانند آشكارا گفتن است و با عمل
اين كار را كردن مانند گفتن و اشاره وايما و چشم و ابرو جنباندن و كنايه زدن و
حركات دست است و خلاصه هر عمل و حركتى كه رساننده مقصود باشد داخل در غيبت مى باشد
و با غيبت زبانى فرقى نمى كند از عايشه روايت شده است كه گفت : زنى بر ما وارد شد
چون رفت , من با دستم اشاره اى كردم كه يعنى قد كوتاه است پيامبر خدا(ص )
فرمودغيبتش كردى تقليد و اداى رفتار ديگران را در آوردن , مانند اين كـه در راه
رفتن اداى افراد لنگ رادرآورى , اين نيز غيبت و بلكه بدتر از غيبت است , زيرا اين
عمل بـه مـراتـب گـوياتر از گفتار زبانى طرف را معرفى و مقصودت را مى رساند با كتاب
و نوشته نيز غيبت تحقق مى يابد, زيرا همچنان كه گفته اند,كتاب و نوشته , زبان دومى
است غيبت كتابى اين است كه نويسنده در كتاب خود از شخص معينى نام ببرد و از سخنان
او عيب و ايراد بگيرد مگر اين كـه در سـخنان او عذرهايى باشد كه لازم آورد نام او
برده شود, مانند مسائل مربوط به اجتهاد كه بـراى رسيدن به فتوا و اقامه دليل بر
مطلوب لازم است سست وبى پايه بودن سخنان ديگرى بيان شـود و امـثال اينها اما در اين
باره نيز بايد به همان اندازه اى كه نيازبرطرف شود بسنده كرد البته اگـر شخصى در
كتاب خود بگويد : عده اى چنين گفته اند و شخص معينى رانام نبرد, اين غيبت نـيـسـت
اما اگر شخصى بگويد : فردى كه امروز از كنار ما گذشت يا فردى كه امروز اورا ديديم
چنين و چنان است و مخاطب بفهمد كه آن شخص كيست اين كار غيبت است , زيرا آنچه منع
شده است صرف فهماندن و معرفى كردن است و فرقى نمى كند كه از چه راهى صورت گيرد اما
اگر ازايـن نـحـوه بـيـان ما شخص معينى فهميده نشود, اشكالى ندارد پيامبر خدا(ص )
هرگاه رفتار نـاخـوشـايـنـدى ازكسى مى ديد, مى فرمود : چه شده است كه عده اى چنين و
چنان مى كنند؟
و شخص معينى را نام نمى برد.
يـكـى از زشـت تـريـن و پـلـيدترين انواع غيبت , غيبت كردن افرادمتصف به فهم و دانش
اما رياكار اسـت ,زيـرا ايـن اشـخاص در زير نقاب پاكدامنى و پرهيزگارى , مقصود خود
را مى فهمانند تا هم دامـن خود را ازغيبت پاك نشان دهند و هم مقصودشان را برسانند
اين نادانان نمى دانند كه با اين عمل خود, همزمان دوكار زشت انجام داده اند : ريا و
غيبت براى مثال , در حضور چنين شخصى از كـسـى سـخـن به ميان مى آيد واو مى گويد :
خدا را شكر كه ما را به رياست طلبى يا دنيا دوستى يافلان خصوصيت مبتلا نكرد يا مى
گويد: پناه به خدا از بى شرمى و بى توفيقى يا مى گويد : خدا ما را از فلان چيز حفظ
كند حتى مجرد حمد و شكرگفتن خدا براى چيزى اگر از آن فهميده شود كـه شـخـصـى كـه
صـحـبـت او در مـيـان بـوده اسـت صـفـتى مخالف آن چيز را دارد, اين خود غـيـبـت
اسـت كـه شخص با عبارت دعا و درلباس اهل صلاح وپاكى كرده وقصدى جزاين ندارد كه در
قـالـب نـوعـى گفتار,عيب او رابگويد, گفتارى كه هم غيبت در آن هست هم ريا و هم
ادعاى برى بودن از رذايل كه اين ادعا خود, نقطه افتادن در ورطه رذايل و بلكه در زشت
ترين آنهاست .
يـكـى ديـگر از موارد غيبت اين است كه گاهى اوقات فرد از كسى كه مى خواهد غيبتش كند
در ابـتداتعريف و تمجيد مى نمايد, مثلا مى گويد : خوش به حال فلانى در عبادات
كوتاهى نمى كند, اما گاه دستخوش سستى در عبادت مى شود و مثل همه ما كم صبر و حوصله
مى شود او خودش را نـكـوهش مى كند, اما مقصودش اين است كه هم ديگرى را نكوهش كند و
هم به تقليد از پارسايان كـه خودشان رانكوهش مى كنند, خويشتن را بستايد چنين كسى هم
غيبتگر است هم رياكار و هم خودستا و بنابراين همزمان , سه گناه و زشتكارى را در خود
فراهم آورده است , ولى از روى نادانى گـمـان مى كند كه از افرادپاكدامن و مبرا از
غيبت است آرى , شيطان اين چنين افراد نادان را به بـازى مى گيرد, افرادى را كه به
علم يا عمل مى پردازند, اما راه را به درستى نمى شناسند شيطان اين افراد را تعقيب
مى كند و با مكر ودسيسه هاى خود اعمال (عبادى ) آنها را بر باد فنا مى دهد و به
آنان مى خندد.
يـكـى ديـگـر از انـواع غـيـبـت ايـن است كه شخصى از كسى عيبگويى كند و بعضى حضار
به او تـوجـه نكنند و او براى جلب توجه آنها و اين كه به سخنان او گوش كنند, مى
گويد : سبحان اللّه , عجيب است !خداى سبحان را ياد مى كند و نام او را ابزارى براى
تحقق بخشيدن نيت باطل و پليد خود مى كند و ازروى جهل و غفلت بر خدا منت مى نهد كه
ذكر او گفته است .
|