ميزان الحكمه جلد ۹
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۱۰ -
ـ امام صادق (ع ) : پيامبر خدا(ص ) در مراسم مناى حجة الوداع در
مسجد خيف ,خطبه ايرادفرمود و ابتدا حمد و ثناى الهى گفت و سپس فرمود : سه كار است
كه دل هيچ مرد مسلمانى نسبت به آنها خـيـانـت و نـاراسـتـى روا نـمـى دارد, خـالـص
گـردانـيـدن عـمـل بـراى خـداـو دمـح ادتبا وخيرخواهى براى پيشوايان مسلمانان
وهمراهى با جماعت آنان , زيرا دعوت و رسالت آنها ازهر سو در ميانشان گرفته است .
خيانت در غنيمت .
خيانت در غنيمت
((25)) .
قرآن .
((هـيـچ پيامبرى را نسزد كه در غنايم خيانت كند و هر كه به چيزى خيانت كند آن را
روز قيامت با خود بياورد )).
ـ امام صادق (ع ) : غلول عبارت است از هر چيزى كه از امام كش رود و خوردن مال يتيم
به شبهه و خوردن حرام به شبهه .
ـ امـام بـاقـر(ع ), دربـاره آيـه ((هيچ پيامبرى را نسزد كه در غنايم خيانت كند)),
فرمود : خداوند راسـت فـرمـود خدا هيچ گاه شخصى را كه درغنايم خيانت كند,به پيامبرى
برنمى گزيند ((و هركه خـيانت كند روز قيامت چيزى را كه به خيانت برده است بياورد))
هر كس از غنايم چيزى بدزدد, روز قـيـامـت آن چـيز را داخل آتش ببيند و او را مكلف
كنند كه برود و آن را از داخل آتش بيرون بياورد.
ـ امام صادق (ع ) به علقمه , فرمود : مردم را نمى توان راضى كرد و جلو زبان آنها را
نمى توان گرفت مـگر در جنگ بدر به پيامبر نسبت ندادند كه رو انداز قرمز رنگى از
غنايم را مخفيانه براى خودش بـرداشـتـه اسـت , تا آن كه خداوند عزوجل به پيامبرش
نشان داد كه آن رو انداز كجاست واو را از خيانت مبرا ساخت و در اين باره اين آيه را
نازل فرمود : ((هيچ پيامبرى نيست كه خيانت كند )).
ـ ابن عباس : آيه ((و هيچ پيامبرى نيست كه خيانت كند)) درباره رو انداز قرمز رنگى
نازل شدكه روز بـدر نـاپـديـد گـشـت و بـعـضـى افـراد گفتند : شايد پيامبر خدا(ص )
آن را برداشته باشد پس ,خداوند اين آيه را نازل فرمود :((هيچ پيامبرى )).
ـ عمر : روز خيبر عده اى از اصحاب پيامبر(ص ) آمدند و عرض كردند : فلان كس شهيد
شد,فلان كس شهيد شد, فلان كس شهيد شد, تا آن كه به نام مردى رسيدند و گفتند : فلانى
هم شهيدشد در ايـن هنگام پيامبر خدا(ص ) فرمود : نه , من او را به سبب كش رفتن بردى
يا عبايى ازغنايم , در آتش مشاهده كردم .
ـ ابـو حـازم : بساطى چرمى از غنايم خدمت پيامبرخدا(ص ) آوردندو عرض كردند: اى
پيامبرخدا, ايـن مـال شما باشد تا با آن براى خود سايه بانى كنيد حضرت فرمود : آيا
دوست داريد كه پيامبرتان در سايه اى از آتش در آيد؟
.
غلو.
پرهيز از تندروى در دين .
قرآن .
((اى اهـل كـتـاب در ديـن خـود غلو نكنيد و درباره خدا جز حق نگوييد هر آينه عيسى
پسر مريم فرستاده خدا و كلمه اوبود )).
((نـسـزد هيچ بشرى را كه خدا به او كتاب و حكمت و نبوت داده باشد آن گاه به مردم
بگويد كه بندگان من باشيد نه بندگان خدا )).
ـ پيامبر خدا(ص ) : مرا از حق خودم (و حدى كه دارم ) بالاتر نبريد, خداى تعالى مرا,
پيش ازآن كه پيامبر كند, بنده قرار داد.
ـ دو دسـتـه انـد كه شفاعت من به آنها نمى رسد :فرمانرواى سركش وستمگروكسى كه در
دين غلو ورزد و از دين بيرون رود و از اين عمل خود توبه نكند و دست نكشد.
ـ دو مـردنـد كـه شفاعت من به آنها نمى رسد : حكمران ستمكار و سركش و كسى كه در دين
غلو ورزد و از محدوده آن بيرون رود.
ـ دو گروه از امت من بهره اى از اسلام ندارند : غلات و قدريه .
ـ امـام صـادق (ع ) : مـردى خـدمـت پيامبر خدا(ص ) آمد و عرض كرد : درود بر تو اى
پروردگار من !حضرت فرمود: تو را چه شده است ؟
لعنت خدا بر تو باد, پروردگار من و پروردگار تو اللّه است هان ! به خدا قسم كه نمى
دانستم , درجنگ ترسويى و در صلح (يا سلام كردن ) پست .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : اى على ! حكايت تو در ميان امت من حكايت مسيح عيسى بن مريم
است كه مردم درباره او سه فرقه شدند : فرقه اى مؤمن ماندند و آنان همان حواريانند,
فرقه اى با اودشمنى ورزيدند و آنان يهودند و فرقه اى درباره او غلو كردند و در
نتيجه از ايمان خارج شدند.
امـت مـن نـيـز بـزودى نـسـبـت بـه تـو سـه فـرقـه خواهند شد : فرقه اى شيعه و پيرو
تو هستند وآنـان هـمـان مـؤمـنـانـنـد,فـرقه اى دشمن تو هستند و آنان شك كنندگانند
و فرقه اى درباره تو غـلـومـى كـنـنـد و آنـان منكران (خدا) هستند اى على ! تو و
شيعيان تو و دوستداران شيعيان تو دربهشت هستيد و دشمن تو و غلو كننده درباره تو در
آتشند.
ـ اى عـلـى ! حـكـايـت تو در ميان اين امت , حكايت عيسى بن مريم است كه گروهى او
رادوست داشـتـنـد و درباره اش غلو كردند و گروهى او را دشمن داشتند و در دشمنى با
او افراطورزيدند پس وحى نازل شد كه : ((و چون داستان پسر مريم آورده شد, قوم تو با
خنده فريادزدند)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : در بـاب مـن دو گـروه هـلاك مى شوند, در حالى كه من بى گناهم
: دوست افراطى و دشمن افراطى .
ـ در بـاب من دو كس هلاك مى شوند : يكى دوست افراطى كه در ستايش من چيزهايى مى گويد
كه در خور من نيست و ديگرى دشمنى كه عداوتش با من او را وا مى دارد, تا به من بهتان
زند.
ـ در باب من دو كس به هلاكت افتادند : دوست افراطى و دشمن كينه ورز.
ـ در باب من دو كس به هلاكت در افتند : دوستدارى كه زياده روى كند و دروغزنى كه
افترابندد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ), بـه عـلـى (ع ), فـرمـود سـوگـنـد بـه آن كـه جـانـم در
دسـت اوسـت , اگـرنـمـى تـرسـيـدم كـه گـروهـهـايى ازامت من درباره تو همان بگويند
كه نصارا درباره عيسى بـن مريم گفتند,امروزدرباره تو سخنى مى گفتم كه بر هيچ جماعتى
از مردم نگذرى , مگر اين كه اززير پاى تو براى تبرك خاك بردارند.
ـ اگـر نـمـى تـرسـيـدم كـه مردم درباره تو همان گويند كه نصارا درباره مسيح گفتند,
امروز دربـاره تـو سـخنى مى گفتم كه بر هيچ جماعتى از مسلمانان نگذرى , مگر اين كه
خاك كفشها و زيادى آب وضوى تو را براى طلب شفا بردارند اما همين نكته تو را بس كه
تو از من هستى و من از توهستم , از من ارث مى برى و من از تو ارث مى برم .
ـ امـام عـلـى (ع ) : بـار خـدايـا! هـمـچـنـان كه عيسى بن مريم از نصارا بيزارى
جست , من نيز از افـراطكـنـنـدگان در حق خود بيزارم , بار خدايا! آنان را براى
هميشه تنها و بى ياور گذار و هيچ كدام آنان را يارى مرسان .
ـ امـام صادق (ع ) : به هوش باشيد كه غلات جوانان شما را فاسد نكنند زيرا غلات
بدترين خلق خدا هستند عظمت خدا را پايين مى آورند و براى بندگان خدا ادعاى ربوبيت
مى كنند به خداقسم كه غـلات از يـهـود و نصارا و مجوس و مشركان بدترند حضرت سپس
فرمود : غالى و افراطكننده به سـوى مـا بـرمـى گردد اما ما او را نمى پذيريم و
تفريط كننده به ما مى پيوندد و ما او رامى پذيريم عرض شد : علت چيست , يابن رسول
اللّه ؟
فرمود : چون فرد غلو كننده به ترك نماز و زكات و روزه و حج عادت كرده و هرگز قادر
نيست از عادت خود دست بردارد و به طاعت خداى عزوجل روى آورد, اما تفريط كننده وقتى
حقيقت را بشناسد, به عبادات عمل مى كند و از خدافرمان مى برد.
ـ امـام رضا(ع ) به ابن خالد فرمود : كسى كه قائل به تشبيه و جبر باشد كافر و مشرك
است و مادر دنـيـا و آخـرت از او بـيـزار هستيم اى پسر خالد! اخبارى را كه از قول
ما درباره تشبيه و جبرنقل مـى شـود هـمـين غلات ساخته اند كه عظمت خداى تعالى را
كوچك مى كنند, پس هر كه آنان را دوست داشته باشد, ما را دشمن دارد.
ـ غلات كافرند و قائلان به تفويض مشرك .
ـ كـسـى كـه امـيـرالـمـؤمـنـيـن را از مرز عبوديت خدا فراتر برد, از شمار كسانى
است كه مورد خشم خدايند و از گمراهان است .
ـ امـام صادق (ع ) : عده اى نزد اميرالمؤمنين (ع ) آمدند و عرض كردند درود بر تو اى
پروردگارما! حضرت از آنها خواست توبه كنند (و از اين عقيده خود دست بردارند) اما
آنها توبه نكردندپس , امام گـودالـى كند و در آن آتشى برافروخت و در كنار آن گودال
ديگرى كند و ميان آن دوسويى زد وقـتـى آن عده توبه نكردند, حضرت آنان را در گودال
انداخت و در گودال ديگرآتش افروخت تا اين كه مردند.
ـ امـام عـلـى (ع ) : از غـلـو كـردن دربـاره ما بپرهيزيد و ما را بندگان پروريده
بدانيد آن گاه هر چه خواستيد در فضيلت ما بگوييد.
ـ ما را از مرز بندگى (خدا) فراتر نبريد آن گاه هر چه خواستيد بگوييد كه كم گفته
ايد زنهاركه مانند نصارا غلو كنيد, زيرا من از غلوكنندگان بيزارم .
ـ امـام صـادق (ع ) بـه اسماعيل بن عبدالعزيز فرمود : اى اسماعيل ! در وضوخانه
برايم مقدارى آب بـگذار, اسماعيل مى گويد : من برخاستم و مقدارى آب براى ايشان
گذاشتم حضرت داخل شد با خـودم گفتم : من درباره او چنين و چنان اعتقادى دارم و با
اين حال به وضوخانه مى رود ووضو مـى گـيـرد؟
اسـمـاعـيـل مـى گـويـد : طـولـى نـكـشـيد كه حضرت بيرون آمد و فرمود : اى
اسـمـاعيل !ساختمان را بيش از قدرت تحملش بالا مبر كه خراب مى شود, ما را مخلوق
بدانيد آن گاه هر چه خواستيد درباره ما بگوييد كه كم گفته ايد و حقيقت مطلب را
نرسانده ايد.
ـ بـه كامل تمار : اى كامل ! براى ما پروردگارى بگذاريد كه به سوى او رجوع كنيم آن
گاه هرچه خواستيد, درباره ما بگوييد.
ـ ابـوبـصـيـر : به امام صادق عليه الصلاة و السلام عرض كردم : آنها حرفهايى مى
زنند فرمود :چه مى گويند؟
عرض كردم : مى گويند : تعداد قطرات باران و شمار ستارگان و برگهاى درختان و وزن
آنـچه در درياهاست و اندازه خاكهاى زمين را مى داند حضرت دستش را به آسمان برداشت و
فرمود : سبحان اللّه , سبحان اللّه , نه به خدا قسم , اينها را كسى جز خدا نمى
داند.
ـ امـام صادق (ع ) به ابوبصير, فرمود اى ابا محمد! من از كسى كه ما را خداوندگار مى
داند,بيزارم عرض كردم : خدا از او بيزار باد فرمود : من از كسى كه ما را پيامبر مى
پندارد, بيزارم عرض كردم : خدا از او بيزار باد.
ـ امـام مـهـدى (ع ) به محمد بن على بن هلال كرخى , فرمود : اى محمد بن على ! خداى
عزوجل ازآنـچـه در وصـفـش مـى گـويـند برتر است , پاك است و ستايش همه از آن اوست
ما نه در علم اوشريك او هستيم و نه در قدرتش .
غنيمت شمردن .
چيزهايى كه بايد آنها راغنيمت شمرد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : پـنـج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت شمار : زندگيت را
پيش از مردنت وتـندرستيت را پيش از بيماريت و فراغت و آسايشت را پيش از گرفتار شدنت
و جوانيت راپيش از پير شدنت و توانگريت را پيش از نيازمنديت .
ـ امـام عـلـى (ع ), دربـاره آيـه ((و بـهره ات را از دنيا فراموش مكن )), فرمود :
تندرستى و توانايى وفراغت و جوانى و شادابيت را از ياد مبر و با استفاده از اينها
آخرت را بجوى .
ـ امـام بـاقر(ع ) : از مردم روزگارت پنج چيز را (براى خودت ) غنميت دان : هرگاه
حضورداشته بـاشى , تو را نشناسند و هرگاه غايب باشى , كسى جوياى تو نشود و هرگاه در
انجمنى باشى , با تو مشورت نشود و اگر سخنى گويى سخنت پذيرفته نشود و اگر به
خواستگارى رفتى به تو همسر ندهند.
ـ امام على (ع ) : اعمال نيكوكارانه را غنيمت شمار و پيمانهايى را كه با برادران
بسته اى , رعايت كن .
ـ راستى و راستگويى را در هر جايى غنيمت شمار, تا سود برى و از بدى و دروغ دورى كن
,تا سالم مانى .
ـ شما اگر كارهاى نيك را غنيمت شماريد, در آخرت به اوج آرزوهاى خود برسيد.
ـ از وجـود خويشتن براى خودت بهره برگير و از امروزت براى فردايت توشه بردار وخواب
سبك روزگار را غنيمت شمار و فرصت امكان يافتن را درياب .
ـ رحمت خدا بر آن كس [بنده اى ] كه سخن حكيمانه اى را شنيد و پذيرا شد, مهلت عمر
راغنيمت شمرد و بر مرگ پيشى گرفت و از عمل توشه برگرفت .
ـ در سـفـارش بـه فـرزنـد خـويـش : هـرگـاه از نـيازمندان كسى را يافتى كه با خود
توشه تو را بـه روزقـيامت برد و فردا كه به آن توشه نياز دارى آن را به تو رساند,
وجود او را غنيمت شمار و آن بارتوشه را بر دوش او نه .
ـ نيز در همان سفارش : وجود كسى را كه در روزگار توانگريت از تو وام خواهد, غنيمت
شمار تا در روز سختى و تنگدستيت (روز قيامت ) آن وام را به تو پس دهد.
غنيمت زيركان .
ـ امام على (ع ) : غنيمت زيركان , آموختن حكمت است .
ـ از دست شدن توانگرى براى زيركان , غنيمت است و براى نابخردان , مايه دريغ .
ـ شرايع دين يكى و راههاى آن هموار است هر آن كس كه در اين راهها قدم گذارد, به حق
رسد و سود برد و هر آن كس كه از آنها منحرف شود, گمراه و پشيمان گردد.
ـ خـداونـد سـبـحان طاعت خود را, در آن جا كه ناتوانان از انجام آن كوتاه مى آيند,
غنيمتى براى زيركان قرار داد.
توانگرى .
توانگرى و سركشى .
قرآن :.
((نه چنين است , همانا انسان سركشى مى كند هرگاه كه خويشتن را توانگر بيند)).
((آيا مى پندارند كه آن مال و فرزندان كه ارزانيشان مى داريم براى اين است كه مى
كوشيم خيرى به آنها برسد؟
نه ,آنها در نمى يابند)).
((تفاخر در زيادى مال و فرزند, شما را به خود سرگرم كرد)).
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : پس از خود براى امتم از سه چيز مى ترسم : تاويل نابجاى قرآن
, يا پى جويى لغزش عالم , يا زياد شدن مال و ثروت در ميان آنها به طورى كه سركش و
سرمست شوند.
ـ توانگرى , كيفر است .
ـ امام على (ع ) : توانگرى , سركشى مى آورد.
ـ در وصـف شـگـفـت ترين پديده وجود انسان , يعنى دل : اگر به ثروتى برسد, توانگرى
او راياغى مى كند و اگر مصيبتى بدو رسد, بيتابى رسوايش مى گرداند.
ـ از مستى توانگرى به خدا پناه بريد, زيرا توانگرى را مستيى است كه دير از سر مى
پرد.
ـ امام صادق (ع ) : در توانگرى سرمست مشو و در تهيدستى بيتابى مكن .
ـ امـام عـلـى (ع ) : چـونان كسى مباش كه بدون عمل به آخرت اميد بسته است چون
توانگرشود, سرمست و مفتون گردد و چون نيازمند شود به نوميدى و سستى گرايد.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : شيطان گفت : آدم توانگر از چنگ من خلاصى ندارد و او را به يكى
از اين سه چـيـز گـرفتار مى كنم : يا مال و ثروت را در نظر او مى آرايم كه در نتيجه
, از پرداخت حقوق مالى خـويـش , خـوددارى مى ورزد يا راههاى مصرف آن را برايش آسان
مى كنم كه در نتيجه ,آنها را به ناحق خرج مى كند و يا مال و ثروت را محبوب او مى
گردانم كه در نتيجه , آن را ازراههاى ناروا به دست مى آورد.
ـ امـام صـادق (ع ) : مـرد ثـروتمندى با لباسهايى نو و پاكيزه خدمت پيامبر خدا(ص )
آمد و كنارآن حـضـرت نـشست پس از او مردى درويش با جامه هاى ژوليده و چركين وارد شد
و پهلوى آن مرد نـشـسـت مـرد تـوانـگر جامه خود را از زير ران او كشيد و جمع كرد
پيامبر خدا(ص ) به اوفرمود : تـرسـيدى كه چيزى از فقر او به تو رسد؟
عرض كرد : نه فرمود : ترسيدى از دارايى تو چيزى به او رسـد؟
عـرض كرد : نه فرمود : ترسيدى لباست را كثيف كند؟
عرض كرد :نه فرمود : پس چرا اين كار را كردى ؟
عرض كرد : اى پيامبر خدا! من همدمى (شيطانى ) دارم كه هر كار زشتى را در نظرم زيبا
جلوه مى دهد و هر كار خوبى را برايم زشت نمايش مى دهداكنون نصف مال خود را به اين
مرد بخشيدم پيامبر خدا(ص ) به آن مرد تهيدست فرمود : تومى پذيرى ؟
عرض كرد : نه مرد ثروتمند به او گفت : چرا؟
گفت : مى ترسم حالتى كه به تو راه يافت , به من هم راه يابد!.
توانگرى و پرهيزگارى .
قرآن .
((آيا تو را درويش نيافت و توانگرت گردانيد)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : توانگرى نيكو ياورى است براى پرهيزگارى از خدا.
ـ امام صادق (ع ) : خوب ياورى است , دنيا براى آخرت .
ـ از خداوند براى دنيا, توانگرى و تندرستى مسالت كنيد و براى آخرت آمرزش و بهشت .
ـ پـنـج چـيـز اسـت كـه هـر كـس آنـهـا را نـداشـتـه باشد زندگيش گوارا نيست :
تندرستى , امنيت ,توانگرى , قناعت و همدم سازگار.
آزمودن به تهيدستى و توانگرى .
ـ امام على (ع ) : توانگرى و تهيدستى , گوهر مردان و خصلتهاى آنان را آشكار مى
سازد.
ـ ثروت , گوهر مردان و خويهاى آنان را نمودار مى سازد.
ـ در وصف دنيا : هر كه در دنيا توانگر گرديد, به فتنه در افتاد و هر كس نيازمند گشت
, به اندوه گرفتار آمد.
ـ پـس , مـال و فـرزنـد را مـلاك خـشـم و خشنودى خداوند, مپنداريد كه اين ناشى از
جهل شما به امتحان و آزمايش الهى در هنگام توانگرى و قدرتمندى است .
ـ روزيها را مقدر ساخت و آن گاه آنها را زياد و كم گردانيد و به تنگى و گشايش تقسيم
كرد ودر ايـن تـقسيم به عدالت رفتار نمود, تا هر كه را بخواهد در فراخى و تنگدستى
بيازمايد و بدين سان شكرگزارى و شكيبايى توانگر و درويش را امتحان كند.
ـ بـه توانگرى و رفاه شاد مباش و از تهيدستى و گرفتارى غمگين مشو, زيرا طلا با آتش
آزموده و ناب مى شود و مؤمن با بلا و گرفتارى .
معناى توانگرى .
ـ امام هادى (ع ) : توانگرى , آن است كه آرزو كم داشته باشى و به آنچه تو را
بسنده مى كندخرسند باشى و فقر, عبارت است از سيرى ناپذيرى نفس و نوميدى شديد.
ـ امـام حـسن (ع ), در پاسخ به پرسش اميرالمؤمنين از او كه توانگرى چيست ؟
, فرمود : اندك بودن آرزوها و خرسندى به آنچه بسنده مى كند.
ـ امام على (ع ) : هر كه از مردم بى نيازى جويد, خداوند سبحان او را بى نياز
گرداند.
ـ امام سجاد(ع ) : چشم اميد از مردم بركن , زيرا كه اين عين توانگرى است .
ـ خداى تعالى به داود(ع ) وحى فرمود من توانگرى را در قناعت قرار دادم و مردم آن را
درفراوانى ثروت مى جويند و از اين رو نمى يابندش .
ـ امام على (ع ) : هيچ گنجى سرشارتر از قناعت , نيست .
ـ توانگر كسى است , كه با قناعت توانگر شود.
ـ توانگر كسى است , كه قناعت را برگزيند.
ـ در وصف پيامبران : ليكن خداوند سبحان فرستادگان خودرا صاحبان اراده هايى
نيرومندقرار داد و از نظر ظاهر ضعيف و فقير گردانيد, همراه با قناعتى كه دلها و
چشمها را پر ازبى نيازى مى كند.
ـ امام كاظم (ع ) : مردى خدمت سرورمان امام صادق (ع ) آمد و از نادارى شكوه كرد
حضرت فرمود : چـنـان نيست كه تو مى گويى و به نظر من تو فقير نيستى مرد عرض كرد :
سرورم ! به خداقسم خـوراك شـب خود را هم ندارم او نمونه هايى از نادارى خود را بر
شمرد, اما حضرت صادق پيوسته گـفـته او را تكذيب مى كرد, تا آن جا كه به او فرمود :
به من بگو اگر صد دينار به تو بدهندتا از ما بيزارى جويى آن را مى ستانى ؟
عرض كرد : نه حضرت مبلغ را به هزار دينار رسانيد وآن مرد هر بار سوگند مى خورد كه
اين كار را نخواهد كرد حضرت به او فرمود : آيا كسى كه چنين كالايى دارد و آن را با
اين قيمت نمى فروشد نادار است ؟
.
ـ امام على (ع ) : هيچ ثروتى چون خرد, نيست .
ـ هيچ ثروتى چون خرد, نيست و هيچ ناداريى بدتر از نادانى , نيست .
ـ بدانيد كه هيچ چيز نيست مگر اين كه دارنده اش از آن سير و دلزده مى شود, بجز
زندگى ,زيرا او (شـخـص دنياپرست ) در مرگ آسايشى براى خود نمى يابد و آن به منزله
حكمت است ,حكمتى كه مـوجـب حيات دل مرده و بينايى چشم كور و شنوايى گوش كر و سيرابى
شخص تشنه مى باشد و بى نيازى كامل و سلامت در آن است .
ـ يونس بن يعقوب از يكى از دوستانش نقل مى كند : مردى از اصحاب امام صادق (ع ) مرتب
خدمت ايـشـان مـى رسيد مدتى گذشت و حج نگزارد (و لذا خدمت امام نرفت ) يكى از
آشنايان آن مرد به حـضـور امام رسيد, امام از او پرسيد : فلانى چه مى كند؟
دوست يونس مى گويد : آن مرد به خيال ايـن كـه مقصود حضرت دارايى و مال دنياست (و به
دليل تنگدستى نمى تواند حج گزارد), سعى كـرد مـطـلـب را در لفافه بيان كند, امام
صادق (ع ) به او فرمود : دينش چگونه است ؟
عرض كرد : چنان كه شما دوست دارى حضرت فرمود : به خدا قسم ثروت واقعى اين است .
ـ از دعـاهاى امام سجاد(ع ) در خرسندى به قضاى الهى : مرا مصون بدار, از اين كه
نادارى راپست انگارم يا ثروتمندى را (به دليل ثروتش ) برتر و شريف شمارم , زيرا
شريف كسى است كه طاعت تو او را شرافت بخشيده باشد و عزيز كسى است كه بندگى تو او را
عزيز كرده باشد.
بزرگترين توانگرى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كه مى خواهد توانگرترين مردم باشد, بايد به آنچه در دست
خداست اطمينان بيشترى داشته باشد تا به آنچه در دست جز اوست .
ـ بـه ابـوذر : اگـر خـوش دارى كه بى نيازترين مردم باشى , به آنچه در دست خداى
عزوجل است اطمينان بيشترى داشته باش تا به آنچه در دست خود توست .
ـ امام على (ع ) : توانگرى مؤمن , به (سبب توكل بر) خداى سبحان است .
ـ تـوانـگـر بـودن بـه خدا, بزرگترين توانگرى است , توانگر بودن به غير خدا,
بزرگترين نادارى و بدبختى است .
ـ هر كه به خدا توانگر شود, مردم به او نيازمند گردند.
ـ امام سجاد(ع ) : هيچ كس به خدا توانگر نشد, مگر اين كه مردم به او نيازمند شدند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : به توانگرى خدا, توانگر شويد.
ـ امام على (ع ), در وصف خداى سبحان , مى فرمايد : بى نياز كننده هر نيازمندى است و
عزت بخش هر ذليلى و توان دهنده هر ناتوانى .
توانگرترين مردم .
ـ پـيـامبر خدا(ص ), در پاسخ به مردى كه عرض كرد : دوست دارم توانگرترين مردم
باشم ,فرمود : قانع باش , تا توانگرترين مردم باشى .
ـ امام باقر يا امام صادق (ع ) : هر كه به آنچه خداوند روزيش كرده است قانع
باشد,توانگرترين مردم است .
ـ امام صادق (ع ) : هر كه سه چيز روزيش شود, به سه چيز دست يابد و اين بزرگترين
توانگرى است : قـانـع بودن به آنچه عطايش شده است , چشم اميد بركندن از آنچه مردم
دارند وترك زياديها (و فزونخواهى ).
ـ پيامبر خدا(ص ) : دست نياز به سوى مردم دراز نكنيد, حتى براى آب مسواك .
ـ امام على (ع ) : بزرگترين توانگرى , چشم نداشتن به دست مردم است .
ـ بهترين توانگرى , ترك خواهش (از مردم ) است .
ـ بهترين توانگرى , ترك آرزوهاست .
ـ سرشارترين توانگرى , خردمندى است و بزرگترين تهيدستى , نابخردى است .
ـ امام صادق (ع ) : بزرگترين توانگرى را كسى دارد, كه اسير آزمندى نباشد.
ـ امـام عـلى (ع ), در وصف دنيا, مى فرمايد : فزونخواه دنيا, محكوم به نيازمندى و
درويشى است و كسى كه از آن بى نيازى جويد, آسايش يارش باشد.
ـ عـيسى (ع ) : خدمتگزار من , دو دست من است و مركب من , دو پاى من و بسترم , زمين
وبالشم , سنگ شب را با دست خالى به سر مى برم و روز را با تهيدستى سپرى مى كنم و با
اين حال در روى زمين توانگرتر از من وجود ندارد.
ـ امام على (ع ), به ابوذر در هنگام تبعيدش به ربذه , فرمود : چه نيازمندند آنان به
چيزى كه تواز آن منعشان كردى و چه بى نيازى تو از آنچه كه آنان تو را از آن منع
كردند! و بزودى خواهى دانست كه فردا برنده كيست .
توانگرى نفس .
ـ پيامبر خدا(ص ) : بهترين توانگرى , توانگرى نفس است .
ـ امام على (ع ) : بهترين توانگرى , بى نيازى نفس است .
ـ پـيامبر خدا(ص ) : توانگرى به فراوانى مال و ثروت نيست , بلكه توانگرى (حقيقى
)توانگرى نفس است .
ـ امام صادق (ع ), به نقل از حكيمى , مى فرمايد : توانگرى نفس , توانگرتر از درياست
.
ـ پيامبر خدا(ص ) : توانگرى در دل است و نيازمندى نيز در دل است .
ـ امـام عـلـى (ع ) : دسـت نـيـاز سـوى هـر كـه دراز كـنى , بنده او مى شوى و از هر
كه بى نيازى جويى ,همتاى او خواهى بود.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) به ابوذر فرمود : اى اباذر! آيا فكر مى كنى كه داشتن ثروت زياد
توانگرى است ؟
عـرض كـردم : آرى , اى پـيامبر خدا فرمود : پس به نظر تو تنگدستى همان فقر
ونيازمندى است ؟
عـرض كـردم : آرى , اى پيامبر خدا فرمود : جز اين نيست كه توانگرى (واقعى ) توانگرى
دل است و نيازمندى (واقعى ) نيازمندى دل .
حضرت سپس درباره مردى از قريش از من پرسيد و فرمود : آيا فلانى را مى شناسى ؟
عرض كردم : آرى , اى پـيـامـبر خدا فرمود : او را چگونه مى بينى يا درباره اش چه
گمان مى برى ؟
عرض كردم : هرگاه چيزى بخواهد, به او مى دهند و هرگاه وارد جايى شود, او را با عزت
واحترام جا مى دهند.
ابـوذر مـى گـويـد : پـيـامـبـر خـدا سـپـس از مـن دربـاره مردى از اهل صفه پرسيد و
فرمود : فـلانـى رامـى شـنـاسـى ؟
عـرض كردم : نه , به خدا, او را نمى شناسم , اى پيامبر خدا حضرت مرتب نشانيهايش را
به من مى داد تا اين كه او را شناختم و عرض كردم : شناختمش اى پيامبر خدا فرمود :
او راچـگـونـه مـى بـينى يا درباره اش چه گمان مى برى ؟
عرض كردم : مرد بينوايى است از اهل صفه فرمود : او يك دنيا, از آن ديگرى بهتر است .
ـ ابـوذر(ره ) : پـيـامـبـر خـدا(ص ) بـه من فرمود : ببين بلند پايه ترين فرد اين
مسجد كيست من نـگـاه كـردم و مـردى را ديـدم كـه جـامـه اى نـو بـر تـن دارد عرض
كردم : اين حضرت فرمود : بـبـيـن پـسـت تـريـن فرد اين مسجد كيست ؟
من نگاهى كردم و مردى را با جامه هايى فرسوده و كـهنه ديدم و گفتم : اين پيامبر
خدا(ص ) فرمود : هر آينه اين مرد در روز قيامت , نزد خداوند يك دنيابهتر و
ارزشمندتر از آن يكى است .
كليد توانگرى .
ـ امام على (ع ) : كليد توانگرى , يقين است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : براى توانگرى , يقين كافى است .
ـ امام على (ع ) : (آدمى ) توانگر نباشد, مگر آن گاه كه خويشتندار باشد.
ـ امـام بـاقر(ع ) : براستى كه پرهيزگاران , همان توانگرانند, اندكى از دنيا آنان
را بى نياز كرده واز اين رو مخارجشان سبك و اندك است .
ـ امـام على (ع ) : هر كه روز خود را بياغازد و آخرت هم و غم او باشد, با وجود
نادارى , توانگرباشد و با وجود بى كسى , تنها نباشد وبدون داشتن ايل و تبار,
نيرومند باشد.
به پروردگار كعبه كه زيانكاران همانان هستند.
قرآن .
((مـرا واگـذار با آن كس كه خودم بتنهايى [او را] آفريدم و دارايى بسيار به او
بخشيدم و پسرانى آماده [به خدمت ,]دادم و برايش [عيش خوش ] آماده كردم باز [هم ]
طمع دارد كه بيفزايم ولى نه , زيرا او با آيات ما عناد مى ورزيد بزودى او را به
بالا رفتن از گردنه [عذاب ] وادار مى كنم )).
ـ عـيـسى (ع ) : به حق برايتان بگويم كرانه هاى آسمان از توانگران تهى است وداخل
شدن اشترى (يا طنابى )به سوراخ سوزن آسانتر است از داخل شدن توانگر به بهشت .
ـ ابن ابى الحديد : در اخبار صحيح آمده است كه ابوذر گفت : به پيامبر خدا(ص ) كه در
سايه كعبه نـشـسته بود, برخوردم چون مرا ديد, فرمود : به خداوند كعبه كه همانان
هستند زيانكاران !عرض كردم : چه كسانى ؟
فرمود : آنان كه مال و ثروت بيشترى دارند مگر كسى كه از پيش رو وپشت سر و از چپ و
از راست چنين و چنان (انفاق و بخشش ) كند و اين افراد اندكند هيچ شتردار و گاودار و
گـوسـفـنـددارى نـيـسـت كـه از پـرداختن زكات آنها خوددارى ورزد,مگر اين كه روز
قيامت بزرگترين و فربه ترين آن دامها بيايند و او را شاخ و لگد زنند و آخرين راس
آنهاكه تمام شد, اولين آنها اين كار را از سر گيرد, تا آن گاه كه خداوند ميان مردم
داورى كند.
توانگرانى كه مزد دو چندان دارند.
قرآن .
((و اموال و فرزندانتان چيزى نيست كه شما را به پيشگاه ما نزديك گرداند, مگر كسانى
كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده باشند پس , آنان را براى آنچه كرده اند, دو
برابر پاداش است و آنان در غرفه ها (ى بهشتى ) آسوده خاطرخواهند بود)).
ـ در حضور امام باقر(ع ) از شيعيان ثروتمند سخن به ميان آمد به نظر رسيد كه حضرت
ازسخنانى كه درباره آنها گفته شد, خوشش نيامدوفرمود:چنانچه مؤمن ثروتمند و غمخوار
وبخشنده باشد و به يارانش نيكى و احسان كند,خداوند مزدآنچه را در كارهاى نيك انفاق
مى كنددو برابر به او دهد, زيـرا خـداى تـعـالـى در كتاب خود مى فرمايد : ((و اموال
و فرزندانتان چيزى نيست كه شما را به پـيشگاه ما نزديك گرداند, مگر كسانى كه ايمان
آورده و كارهاى شايسته كرده باشند پس , آنان را براى آنچه كرده اند دو برابر پاداش
است و آنان در غرفه ها (ى بهشتى ) آسوده خاطر خواهند بود)).
ـ مـردى در حـضـور امام صادق (ع ) از توانگران سخن به ميان آورد و از آنان بدگويى
كردحضرت فـرمـود : خاموش ! ثروتمند, چنانچه به خويشان خود رسيدگى كند و به برادرانش
احسان نمايد, خداوند دو برابر به او مزد مى دهد, زيرا خدا مى فرمايد : ((و اموال و
فرزندانتان چيزى نيست )).
مسؤوليت توانگران درگرسنگى تهيدستان .
ـ امـام عـلى (ع ) : خداوند سبحان خوراك تهيدستان را در اموال توانگران قرار
داده است پس ,هيچ تهيدستى گرسنه نماند, مگر به سبب اين كه ثروتمند از حق او بهره
مند شده است و خداى بزرگ در اين باره از آنان بازخواست مى كند.
ـ هـمانا خداوند در اموال ثروتمندان به اندازه اى كه (نياز) تهيدستانشان را كفايت
كند, حق واجب فرموده است و اگر تهيدستان گرسنه و برهنه و رنجور شوند, به سبب آن است
كه ثروتمندان حق آنـان را نـداده انـد و خدا حق دارد كه روز قيامت ثروتمندان را
بازخواست و براى اين كار عذابشان كند.
ـ گناهى , بزرگتر از گناه ثروتمندى نيست كه نيازمند را از حقش محروم كرده باشد.
توانگرى (متفرقه ).
ـ پيامبر خدا(ص ) : كمتر نزد توانگران رويد, زيرا سزاوار است كه نعمتهاى خداى
عزوجل راخوار و حقير نشماريد.
ـ امام على (ع ) : كسى كه تو را به سبب دارايى ات احترام كند, در هنگام ناداريت تو
را خوارشمارد.
ـ كم اند توانگرانى , كه همدردى و كمك مى كنند.
ـ بسا توانگرى , كه از او اظهار بى نيازى مى شود.
ـ ثروتمند آزمند, نيازمند است .
ـ هر كه توانگر باشد, نزد كسان خود گرامى است و هر كه تهيدست باشد, نزد آنان
خواراست .
ـ كسى را كه از مال و ثروتش روزى داده نشده است , هرگز توانگر مشمار.
ـ توانگرى , در غربت وطن است و فقر, در وطن غربت .
ـ توانگرى غير آقا را آقايى مى بخشد مال , ناتوان را نيرومند مى سازد.
ـ بـنده را نشايد كه به دو خصلت اعتماد كند : تندرستى و توانگرى , زيرا در حالى كه
او راتندرست مى بينى , ناگهان بيمار مى شود و در حالى كه توانگرش مى بينى , ناگهان
تهيدست مى گردد.
ـ چـونان كسى مباش كه بدون عمل به آخرت اميد بسته است پرداختن به لهو و لعب
باتوانگران را از پرداختن به ذكر خدا با درويشان دوست تر مى دارد.
ـ اظهار توانگرى از جمله شكر است وانمود كردن به فقر, فقر مى آورد.
ـ بسا توانگرى كه از كتك
((26)) ذليل تر است بسا تهيدستى كه از شير مقتدرتر است .
ـ آن گـاه كـه كـارهـا به پيشگاه خداوند (در قيامت ) عرضه گردد, معلوم شود كه
توانگر كيست وتهيدست چه كسى .
خنياگرى .
خنياگرى .
قرآن .
((از پليدى بتها دورى كنيد و از گفتار باطل اجتناب ورزيد)).
((و برخى از مردم كسانى اند كه سخن بيهوده را خريدارند تا [مردم را] بى [هيچ ]
دانشى از راه خدا گمراه كنند)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : خداوند مرا به عنوان رحمتى براى جهانيان برانگيخت و من سازها و
نى هاو امور جاهليت را نابود (و قدغن ) مى كنم .
ـ زنهار از گوش دادن به سازها و آوازها,زيرااين دو نفاق را دردل مى رويانند, همچنان
كه آب سبزه را مى روياند.
ـ دو آوازنـد كـه در دنـيـا و آخرت لعنت شده هستند : آواز نى به هنگام خوشى و شيون
درهنگام مصيبت .
ـ عـبدالاعلى : از امام صادق (ع ) درباره اين سخن خداى عزوجل : ((از پليدى بتها
دورى كنيد واز گـفـتـار بـاطـل اجـتـناب ورزيد)) سؤال كردم فرمود : (مقصود از)
پليدى بتها شطرنج است و (از)گـفـتـار بـاطـل خنياگرى عرض كردم : منظور از سخن
بيهوده در آيه ((و از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده را خريدارند)) پرسيدم , فرمود
: يكى از مصاديق آن , خنياگرى است .
ـ امـام صادق (ع ) : خنياگرى از جمله گناهانى است كه خداوند عزوجل براى آن وعده آتش
داده اسـت , آن جـا كه مى فرمايد : ((و از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده را
خريدارند تا[مردم را] بى [هيچ ] دانشى از راه خدا گمراه كنند و راه خدا را به
ريشخند گيرند براى آنان عذابى خواركننده خواهد بود)).
ـ محمد بن ابى عباد كه به آوازه خوانى و شرابخوارى شهره بود, از امام رضا(ع )
درباره آوازه خوانى سؤال كرد حضرت فرمود : اهل حجاز در اين باره راى و نظرى دارند
در حالى كه اين عمل به منزله بـاطـل و لـهـو اسـت مـگـر نـشـنـيده اى كه خداى عزوجل
مى فرمايد : ((و چون بر لغوبگذرند با بزرگوارى مى گذرند)).
ـ امام صادق (ع ), درباره آيه ((و الذين لايشهدون الزور)) فرمود : (مقصود از
زور)آوازه خوانى است .
ـ مـردى بـه امـام صـادق (ع ) عـرض كـرد : هـمـسـايـگـانـى دارم كه آنان را
كنيزكانى است كه آوازمـى خـوانـند و عود مى نوازند و گاهى اوقات من به مستراح مى
روم و براى اين كه ساز و آواز آنهارا بشنوم نشستنم را طول مى دهم حضرت (ع ) به او
فرمود : اين كار را نكن مرد گفت : به خدا قسم از روى قصد آن جا نمى روم , بلكه
آوازى است كه با گوشم مى شنوم حضرت فرمود : مرحبا به تـو! مـگـرنـشـنـيـده اى كـه
خداى عزوجل مى فرمايد : ((همانا گوش و چشم و دل از همه اينها بـازخواست مى شود))؟
آن مرد گفت : انگار اين آيه كتاب خداى عزوجل را از هيچ عرب و عجمى نشنيده بودم
ناچار اين عمل خود را ترك كردم و از خداى بزرگ آمرزش مى طلبم .
ـ نـافع : ابن عمر آواز نيى را شنيد انگشتانش را در گوشهاى خود كرد و دور شد و به
من گفت : اى نافع ! چيزى مى شنوى ؟
من گفتم : نه در اين هنگام انگشتانش را از گوشهاى خود برداشت و گفت : من همراه
پيامبر(ص ) بودم كه چنين صدايى را شنيد و يك چنين كارى كرد.
ـ از پـيـرى نـقـل شـده اسـت كـه : ابـو وائل در مـجـلـس ولـيـمـه اى حـاضـر شـد
افراد شروع بـه بـازى وپـايـكوبى وآوازه خوانى كردند ابووائل بلند شد و گفت : از
عبداللّه شنيدم كه مى گويد: ازپيامبر خدا(ص ) شنيدم كه مى فرمايد آوازه خوانى نفاق
در دل مى روياند.
ميراث خنياگرى .
ـ امام صادق (ع ) : آوازه خوانى , از خود نفاق بر جاى مى گذارد.
ـ آوازه خوانى , لانه نفاق است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : آوازه خوانى , طلسم زناست .
ـ سه چيز دل را سخت مى گرداند : شنيدن لهو, شكار و آمد و شد به درگاه سلطان .
ـ چـهـار چـيـز اسـت كـه دل را تـبـاه مـى كند و نفاق در دل مى روياند, همچنان كه
آب درخت رامى روياند : گوش دادن به سخنان لهو و بيهوده , بد زبانى و وقاحت , آمد و
شد به درگاه سلطان وشكار.
ـ آوازه خوانى , نفاق در دل مى روياند همچنان كه آب زراعت ر.
زن خنياگر.
ـ امـام صادق (ع ) : زن آوازه خوان ملعون است و هر كس به او جا دهد و از درآمد
او بخورد,ملعون است .
ـ امام كاظم (ع ) : بهاى سگ و زن خنياگر, حرام است .
ـ امـام صـادق (ع ), در پـاسـخ بـه سـؤال از فـروش كـنـيـزكـان خـنـيـاگـر, فـرمـود
: خريد و فروش آنهاحرام است و آموزش دادن به آنها كفر و گوش دادن به آواز آنها نفاق
است .
ـ امـام رضـا(ع ), در پـاسـخ بـه سؤال از خريدن زن خنياگر, فرمود : گاهى اوقات اين
كنيز مرد رادچار لهو و غفلت مى سازد و بهاى آن جز بهاى سگ نيست و بهاى سگ حرام است
و حرام جايش دوزخ مى باشد.
غيب .
غيبگوييهاى پيامبر(ص ).
قرآن .
((ايـن از خـبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى كنيم پيش از اين نه تو آن را مى
دانستى و نه قوم تو پس شكيباباش كه فرجام [نيك ] از آن تقوا پيشگان است )).
((دانـاى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمى كند جز پيامبرى را كه از او خشنود
باشد, كه [در اين صورت ]براى او از پيش رو و از پشت سرش نگاهبانانى برخواهد گماشت
)).
|