ميزان الحكمه جلد ۷
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۲ -
ـ امام على (ع ) : هركه در كودكى خودرنج نبرد , در بزرگساليش به
ارجمندى نرسد.
ـ هركه در دوران خردساليش بپرسد ,در روزگار بزرگساليش پاسخ دهد.
ـ هركه در كودكى نياموزد , دربزرگسالى پيشرفت نكند.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : بازيگوشى (وشيطنت ) بچه در دوران كودكيش , موجب افزايش عقل
او در بزرگساليش مى باشد.
ـ امـام كـاظـم (ع ) : بازيگوشى (و شيطنت ) پسر در دوران كودكى پسنديده است , براى
اين كه در بزرگسالى بردبار شود.
ـ امام على (ع ) : نادان , بچه است اگر چه پير باشد و دانا , بزرگ است اگر چه
نوجوان باشد.
دست دادن .
دست دادن .
ـ پيامبر خدا(ص ) : هرگاه با هم روبه روشديد با سلام گفتن و دست دادن روبه رو
شويد و چون از يكديگر جدا شديد , با آمرزش خواهى جدا شويد.
ـ امام صادق (ع ) : مسلمانان هرگاه درركاب رسول خدا(ص ) به جنگ بيرون مى رفتند و از
جاى پر درخـتـى مـى گـذشـتند سپس به فضاى باز مى رسيدند , به يكديگر نگاه مى كردند
و با هم دست مى دادند.
ـ رسول خدا(ص ) هرگاه با مردى دست مى داد , هرگز دست خود را از دست او نمى كشيد
تااين كه او دستش را از دست حضرت بكشد.
نقش دست دادن در رفع كدورتها وكينه ه.
ـ پيامبر خدا(ص ) : بايكديگر دست دهيد , زيرا دست دادن كينه و كدورت را از بين
مى برد.
ـ با يكديگر دست دهيد , كه كينه را مى برد.
نقش دست دادن در ريزش گناهان .
ـ امـام بـاقـر(ع ) : هرگاه مؤمن با مؤمن دست دهد , از يكديگر جدا شوند در حالى
كه گناهانشان پاك شده باشد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : هـرگـاه بـه بـرادران خـود بـرخورديد , با يكديگر دست دهيد و
اظهار خرمى وخوشرويى كنيد , از هم كه جدا شديد هرچه گناه داشته ايد از بين رفته است
.
ـ امام باقر(ع ) : هرگاه مردى با رفيقش دست دهد , آن كه دستش را نگه دارد اجرش
بيشتراست از كسى كه رها مى كند.
نهى از دست دادن با زن .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : جايز نيست زن به مرد نامحرم دست دهد , مگر از پس لباسش و
نبايددست بيعت دهد مگر از پس لباسش .
ـ من با زنان دست نمى دهم .
ـ از امـام صـادق (ع ) سـؤال شد : آيا دست دادن با زن نامحرم جايز است ؟
فرمود :خير , مگر از پس جامه .
ـ امام صادق (ع ) : با زنى كه ازدواج كردن با او حلال است (محرم نيست ) نمى توان
دست داد مگر از پس جامه و (در اين صورت هم )نبايد دستش را فشرد.
تشويق به دست دادن با دشمن .
ـ امـام عـلى (ع ) : با دشمنت دست بده , هرچند او خوشش نيايد , زيرا اين از
امورى است كه خداى عزوجل بندگانش را به آن فرمان داده است .
دفع كن كه از آن پس كسى كه ميان تو و او دشمنيى بوده گويى دوستى است مهربان .
نـمـى گـيـرنـد ايـن را مـگـر كـسـانـى كه صبورى كرده اند و فرا نمى گيرند اين را
مگر دارنده نصيبى بزرگ )).
صلح 1 ((صلح در جنگ )).
صلح .
قرآن .
((اگر به صلح مايل شدند تو نيز بدان مايل باش و به خدا توكل كن كه او شنواى داناست
)).
ـ امام على (ع ) : من صلح را , مادام كه مايه وهن اسلام نباشد , كار سازتر از جنگ
يافته ام .
ـ در فـرمـان اسـتـانـدارى مـصـر به مالك اشتر , مى فرمايد : اگر دشمن تو را به صلح
فرا خواند وخـشـنـودى خـدا در آن بـود آن را رد مكن , زيرا صلح مايه آسايش سپاهيان
تو و راحتى خودت ازاندوهها و دردسرهايت و امنيت سرزمين توست .
و هـشيار باش , زيرا گاه دشمن خود را نزديك مى كند , تا غافلگير كند , پس محتاط و
دورانديش باش و به دشمن خوشبين مباش .
صلح امام حسن (ع ).
ـ امـام عـلـى (ع ) پـس از ضـربـت خـوردن تـوسط ابن ملجم , در سفارش به فرزند
بزرگوار خود حسن (ع ) مى فرمايد : بدان كه معاويه همچنان كه با من مخالفت كرد با تو
نيز مخالفت خواهد كرد.
درآيى به جدت تاسى جسته اى كه با بنى ضمره و بنى اشجع .
دشـمـنـت بـجـنـگى (بدان كه ) هرگز آن صلاحيت و وفادارى كه پيروان پدرت داشتند
پيروان تونخواهند داشت .
ـ امـام صـادق (ع ) : حـسـن بـن عـلـى (ع ) پـس از آن كـه بـه جـانـش سؤ قصد شد و
پيروانش از درناسازگارى با وى در آمدند , كار را به معاويه واگذاشت .
سلام كردند : ((سلام بر تو اى خواركننده مؤمنان )).
نيستم , بلكه عزت بخش مؤمنانم .
واگذاشتم تا من و شما در ميان آنان باشيم , همچنان كه آن فرزانه (خضر) كشتى را
سوراخ كردتا براى صاحبانش باقى بماند , و اينچنين (است حكايت ) من و شما تا در ميان
آنها باقى بمانيم .
صلح 2 ((اصلاح دادن ميان مردم )).
اهميت اشتى دادن مردم .
قرآن .
((هـركـه وساطت پسنديده اى كند , او را از آن نصيبى خواهد بود و هركس وساطت
ناپسنديده اى كند او را از آن (نيز) سهمى خواهد بود و خدا همواره به هر چيزى
تواناست )).
((دربـاره غـنـايـم جـنـگى از تو مى پرسند بگو : غنايم جنگى از آن خدا و رسول است ,
پس از خدا بترسيد و ميان خوداصلاح كنيد و از خدا و رسول او فرمان بريد اگر مؤمن
هستيد)).
((در حـقـيـقت مؤمنان باهم برادرند , پس ميان برادران خود اشتى دهيد و از خدا
بترسيد , شايد مورد رحمت قرار گيريد)).
((در بسيارى از آهسته گوييهايشان خيرى نيست , مگر كسى كه (با اين كار) به دادن صدقه
اى يا احسانى يا كه اصلاح ميان مردم فرمان دهد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : آيا شما را به چيزى با فضيلت تر از نماز و روزه و صدقه (زكات )
آگاه نكنم ؟
آن چيز اصلاح ميان مردم است , زيرا تيره شدن رابطه ميان مردم مهلك و دين براندازاست
.
ـ امـام صـادق (ع ) : اصلاح ميان مردم هر گاه با هم دچار اختلاف و دشمنى شوند و
نزديك كردن آنها به يكديگر هرگاه از هم دور گردند , صدقه اى است كه خداوند آن را
دوست دارد.
ـ به مفضل فرمود : هرگاه ميان دو نفر از شيعيان ما كشمكشى ديدى از مال من غرامت بده
(يعنى با پرداخت وجه مورد اختلاف , ميان آنان اصلاح كن ).
ـ پـيامبر خدا(ص ) : اى ابا ايوب ! آيا تو را به صدقه اى كه خدا و رسول او آن را
دوست دارند ,آگاه و راهـنـمـايى نكنم ؟
(آن صدقه اين است كه ) هرگاه مردم باهم بد شدند و از يكديگر دورى كردند ميان آنها
را اصلاح كنى .
ـ امام على (ع ) : در راه اصلاح ميان مؤمنان و پرهيزگاران پايدارى كنيد.
ـ كـوشـش در راه ايـجـاد صـلـح و آشـتـى مـيـان تـوده مـردم (يـا اصلاح و بهبود وضع
آنان ) از كمال نيكبختى است .
ـ هركه صلح و آشتى دشمنان را به دست آورد به مقصود خود برسد.
جايز بودن دروغ براى اصلاح .
قرآن .
((و خدا را دستاويز سوگندهاى خود قرار مدهيد تا(بدين بهانه ) از نيكى كردن و
پرهيزكار بودن و اصلاح ميان مردم (باز ايستيد) كه خدا شنواى داناست )).
ـ امام صادق (ع ) , درباره آيه ((و خدا را دستاويز سوگندهاى خود قرار مدهيد.
هرگاه از تو خواسته شد كه ميان دو تن اصلاح كنى , نگو : سوگند خورده ام كه اين كار
را نكنم .
ـ آشتى دهنده , دروغگو نيست .
ـ سخن سه گونه است : راست و دروغ و (براى ) اصلاح ميان مردم .
گوش وى برسد , ناراحت مى شود.
به او مى گويى : از فلانى شنيدم كه در خوبى تو چنين و چنان مى گفت .
صلح نارو.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : صلح ميان مسلمانان رواست مگر صلحى كه حرامى را حلال يا
حلالى راحرام كند.
نماز / 1.
نماز.
قرآن .
((بر نمازها و نماز ميانه مواظبت كنيد و خاضعانه براى خدا به پاخيزيد)).
((پـس چون نماز را گزارديد , خدا را (در همه حال ) ايستاده و نشسته و به پهلو خفته
ياد كنيد و هـرگاه آسوده خاطرشديد , نماز را (به طور كامل ) بر پاداريد كه نماز به
وقتهاى معين بر مؤمنان مقرر شده است )).
((پروردگارا , مرا بر پادارنده نماز قرار ده و فرزندان مرا نيز , پروردگارا , دعاى
مرا بپذير)).
((و (اسماعيل ) كسان خود را به نماز و زكات فرمان مى داد و نزد پروردگارش پسنديده
بود)).
ـ پـيامبر خدا(ص ) : نماز از شرايع واحكام دين است و موجب خشنودى پروردگار عزوجل و
راه و روش پيامبران .
ـ بايد بيشترين هم تو نماز باشد ,زيرا نماز , بعد از پذيرفتن دين , در راس اسلام
است .
ـ هرچيزى چهره اى دارد و چهره دين شما نماز است .
ـ امام على (ع ) : نماز , دژى است دربرابر يورشهاى شيطان .
ـ نماز رحمت (الهى ) را فرودمى آورد.
ـ نماز ترازوست .
آن را) كامل دهد (حق و پاداش خود را) كامل دريافت مى كند.
ـ امـام صـادق (ع ) : محبوبترين كارهانزد خداى عزوجل , نماز است و آن آخرين سفارش
پيامبران مى باشد.
نماز نور ديده پيامبر(ص ) است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : خداوند جل ثناؤه نور ديده مرا در نماز قرار داد و نمازرا
محبوب من گردانيد , همچنان كه غذارا محبوب گرسنه و آب را محبوب تشنه .
مى شود و تشنه هرگاه آب بنوشد سيراب مى شود , اما من از نماز سير نمى شوم .
ـ امـام عـلـى (ع ) : رسـول خـدا(ص ) شـام و غـيـر شـام را بـر نماز مقدم نمى داشت
و چون وقت نمازمى رسيد , گويى نه خانواده اى مى شناسد و نه رفيق شفيقى .
نماز موجب تقرب پرهيزگاران به خداست .
ـ امام على (ع ) : نماز , موجب تقرب هر پرهيزگارى به خداست .
ـ پيامبر خدا(ص ) : نماز , مايه تقرب مؤمن به خداست .
ـ امام كاظم (ع ) : نمازهاى نافله , وسيله تقرب مؤمنان به خداست .
ـ امام على (ع ) : نماز , بهترين دو وسيله تقرب به خداست .
نماز بهترين تكليفى است كه و ضع شده است .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) در پاسخ به سؤال ابوذر درباره نماز , فرمود : نماز بهترين
تكليفى است كه (از جانب خدا) وضع شده است , اينك هر كه خواهد گو كم بخواند و هر كه
خواهد گو بسياربگزارد.
ـ امـام صادق (ع ) : طاعت خدا به خدمت كردن او , در روى زمين است و هيچ خدمتى به او
بانماز برابرى نمى كند.
ـ امـام عـلى (ع ) : شما را به نماز و مواظبت بر آن سفارش مى كنم , زيرا كه نماز
بهترين كاراست و ستون دين شماست .
بعد از شناخت خدا, نمازبرترين كارهاست .
ـ امـام صـادق (ع ) در پـاسخ به سؤال از بهترين اعمال بعد از معرفت (خدا) ,
فرمود : بعد ازمعرفت (خدا) هيچ چيزى با اين نماز برابرى نمى كند.
ـ در پـاسـخ بـه سؤال از برترين اعمال و محبوبترين آنها نزد خداوند , فرمود : بعد
از معرفت (خدا) چيزى برتر از اين نمازنمى شناسم .
نماز ستون دين است .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : مثل نماز مثل ستون خيمه است , اگر ستون محكم باشد طنابها
و ميخها و چادر كار آيى دارند , اما اگر ستون بشكند نه طنابى به كار مى آيد و نه
ميخى و نه چادرى .
ـ امـام بـاقر(ع ) : نماز ستون دين است ,مثل آن مثل ستون خيمه است كه اگر ستون محكم
باشد مـيـخـهـا و طنابها محكم مى مانند و اگرستون كج شود و بشكند , نه ميخى استوار
مى ماند و نه طنابى .
ـ لـقـمـان (ع ) در مـقام اندرز به فرزند خود , فرمود : فرزندم ! نماز را بر پا دار
كه آن در دين خدا , همانند ستون براى خيمه است , اگر ستون راست و استوار باشد
طنابها و ميخها و پرده خيمه كار آمدند و اگر ستون راست و استوار نباشد نه ميخ فايده
دارد نه طناب و نه پرده خيمه .
ـ امام على (ع ) : خدا را , خدا را , به نماز توجه كنيد , زيرا نماز ستون دين شماست
.
ـ پيامبر خدا(ص ) : نماز , ستون دين است .
نماز از فحشا و منكر بازمى دارد.
قرآن .
((آنچه را كه از كتاب به تو وحى شده است بخوان ونماز را بر پا دار , كه نماز از كار
زشت و ناپسند باز مى دارد و قطعا ياد خدا (از هر عبادتى ) بالاتر است و خدا مى داند
چه مى كنيد)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كه نمازش او را ازكار زشت و ناپسند باز ندارد , جز بر دورى
او از خدا افزوده نشود.
ـ امـام صادق (ع ) : بدان كه نماز عامل باز دارنده (از سوى ) خدا در زمين است , پس
هر كه دوست دارد بـداند كه از نمازش چه سودى برده است بنگرد , اگر نماز او را
ازكارهاى زشت و ناپسند باز داشته است , به اندازه اى كه باز ايستاده از نماز بهره
برده است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه از نماز فرمان نبرد نماز نخوانده است و فرمان بردن از
نماز به اين است كه از كار زشت وناپسند باز دارد.
ـ درباره مردى كه با آن حضرت نماز مى خواند و در عين حال مرتكب كارهاى زشت مى شد ,
فرمود : نمازش , روزى او را از زشتكارى باز خواهد داشت .
مرد توبه كرد.
ـ دربـاره مـردى كـه روز نـماز مى خواند و شب دزدى مى كرد , فرمود : نمازش او را از
اين كارباز خواهد داشت .
نماز گناهان پيش از خود را مى پوشاند.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هرگاه به نماز ايستادى و توجه پيدا كردى و ام الكتاب
(سوره فاتحه ) را با هر سـوره ديگرى كه برايت ميسر است ,خواندى سپس ركوع رفتى و
ركوعش را كامل به جا آوردى و بـه سـجـده رفتى و تشهد گفتى وسلام دادى , تمام
گناهانى كه از نماز قبل تا اين نماز مرتكب شده اى آمرزيده مى شود.
ـ امام على (ع ) : هر كه نماز را با معرفت به حق آن به جاى آورد , آمرزيده است .
ـ پيامبر خدا(ص ) با اصحاب خود در سايه درختى نشسته بودند.
تكان داد و برگى افتاد.
به نماز ايستد , گناهانش فرو مى ريزد همچنان كه برگ اين درخت فرو افتاد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : از رسول خدا شنيدم كه مى فرمايد : اميد بخش ترين آيه در كتاب
خدا اين است :((ودر دو سـوى روز و پـاسـى از شب نماز بگزار )) و فرمود : اى على !
سوگند به آن كه مرا بحق نـويـد دهـنـده وبـيـم دهـنـده فـرسـتاد , هر يك از شماكه
براى وضوبرخيزدگناهان از جوارح او فـرومـى ريـزنـد وچون با چهره و دل به خدا روى
كند , هنوز نماز را تمام نكرده هيچ گناهى بر او نـمـانـد, همچون روزى كه از مادر
متولدشده است و گناهانى كه در فاصله دو نماز كرد نيز پاك شود.
را بر شمرد.
يك از شما جريان دارد.
آيا كثافت و چركى در بدنش باقى مى ماند؟
به خدا سوگند كه نمازهاى پنجگانه نيز براى امت من , چنين حكمى دارند.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : شما (از آتش گناه ) مى سوزيد , اما چون نماز صبح را خوانديد آن
را مى شويد ,بـار ديـگـر مى سوزيد و مى سوزيد , اما چون نماز ظهر را گزارديد آن را
مى شويد و باز مى سوزيد ومـى سـوزيـد , اما چون نماز عصر را خوانديد آن را مى شويد
, بار ديگر مى سوزيد و مى سوزيد , اما چون نماز مغرب را گزارديد آن را مى شويد.
را مـى شويد , سپس مى خوابيد و بر شما گناهى نوشته نشود تا آن كه (روز ديگر به همين
ترتيب ) خود را بشوييد.
ـ هـنـگـام فرا رسيدن هر نمازى آواز دهنده اى را شنيدم كه مى گويد : اى فرزندان آدم
! برخيزيد وآتشى را كه بر جان خود افروخته ايد خاموش كنيد.
كار گناهانشان از چشمانشان مى ريزد و نماز را مى خوانند و هر چه گناه در فاصله ميان
دو نماز كرده اندبخشوده مى شود.
آن منادى فرياد زند : اى آدميان ! برخيزيد و آتشى را كه بر جان خود زده ايد خاموش
گردانيد.
برخيزند و طهارت كنند و نماز بگزارند و گناهانى را كه در فاصله دو نماز كرده اند
آمرزيده شود.
عصر كه فرا رسد نيز به همين ترتيب عمل شود.
عشا كه رسد باز به همين سان عمل شود.
ـ امـام عـلـى (ع ) دربـاره نـمـاز چنين سفارش , مى كند : نماز گناهان را فرو مى
ريزد , همچون ريـزش بـرگ از درختان و آنها را از گردن بندگان بازمى كند, همچون باز
كردن رسن از گردن چهار پايان .
خـدا9 نماز را به چشمه آب گرمى تشبيه فرمود كه جلو در خانه مردمى باشد و شبانه روزى
پنج مرتبه خود را در آن بشويد.
ـ نـمازهاى پنجگانه , گناهانى را كه در فاصله آنها مرتكب شوى به شرط آن كه از
گناهان كبيره دورى كـنـى , مـى پوشاند و همين نمازهاست كه خداوند فرموده است :
((همانا خوبيها بديها را از بين مى برد)).
ـ امام صادق (ع ) : اگر جلو در خانه يكى ازشما جوى آبى باشد و روزى پنج بار خود را
در آن بشويد آيـا چرك و كثافتى بر تن او باقى مى ماند؟
حكايت نماز نيز حكايت جوى آبى است كه تميز و پاكيزه مـى كند , هر نمازى كه بخواند
گناهانش را پاك مى كند مگر گناهى كه او را از ايمان به در برد و بر آن مداومت ورزد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هرگاه بنده به نماز ايستدو فكر و دلش متوجه خداى تعالى باشد ,
چون نماز را تمام كند همچون روزى باشد كه از مادرمتولد شده است .
ـ امـام صـادق (ع ) : هـر كـه دو ركـعـت نماز بگزارد و بداند در آن دو ركعت چه مى
گويد , وقتى به انجامشان رساند هيچ گناهى ميان او و خداى عزوجل نباشد مگر اين كه
آنها را بر او ببخشد.
نماز نخستين چيزى است كه روزقيامت درباره اش سؤال مى
شود.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : بر نمازهاى پنجگانه مواظبت كنيد , زيرا چون روز قيامت شود
خداى تبارك و تـعـالى بنده را صدا مى زند و نخستين چيزى كه از او مى خواهد نماز است
, اگر آن را كامل آورده باشد كه هيچ وگرنه در آتش افكنده مى شود.
ـ در روز قـيـامـت نخستين عمل بنده كه به آن رسيدگى مى شود , نماز است , اگر
پذيرفته شد بـه سـايـر اعـمـال رسيدگى مى شود و اگر پذيرفته نشد به هيچ يك از اعمال
ديگر او رسيدگى نمى شود.
ـ سـتـون دين نماز است و نماز ,نخستين عمل فرزند آدم است كه به آن رسيدگى مى شود ,
اگر درسـت بـود بـه ديـگـر اعـمالش رسيدگى مى شود و اگر درست نبود ساير اعمالش
رسيدگى نمى شود.
ـ امـام بـاقر(ع ) : نخستين چيزى كه بنده براى آن حسابرسى مى شود نماز است , اگر
پذيرفته شد ساير اعمالش هم پذيرفته مى شود.
حكمت نماز.
ـ امـام عـلـى (ع ) : بندگان خدا! راستى بهترين وسيله اى كه متوسلان به خداوند
جل ذكره بدان توسل مى جويند , ايمان به خداست و به فرستادگان او و بدانچه از نزد
خدا آورده اند.
ـ امام باقر(ع ) : نماز موجب تثبيت اخلاص و دورى از كبر است .
ـ امام على (ع ) : خداوند ايمان را براى پاك كردن (مردم ) از آلودگى شرك واجب
گردانيد و نماز را براى دور كردن آنها از كبر.
ـ فاطمه زهرا(ع ) : خداوند نماز را به منظور دور كردن (انسان ) از كبر واجب فرمود.
ـ پيامبر خدا(ص ) : جبرئيل نزد من آمد و گفت : اى احمد! اسلام ده سهم است و هر كه
يكى از اين سهم ها را نداشته باشد ناكام باشد.
است كه گفتار مى باشد و دومين آنها نماز است كه پاكى مى باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) چـون سـؤال شـد كـه چـرا نماز , با آن كه مردم را از كار و
رسيدن به مشكلات ونـيـازهـايـشـان بـاز مـى دارد و بـاعـث زحـمـت ورنـج جـسـمـى
آنـهـاسـت ,واجـب گـرديـد, حـضـرت فـرمـود:چـون اگر به صرف آمدن دين و وجود كتاب
(قرآن ) در ميان مردم اكتفا مى شد وعـامـلـى نمى بودكه ياد وخاطره پيامبر را در
ميانشان نگه دارد , به همان سرنوشت پيروان اديان پيشين دچارمى شدند.
در راه آن با آنان جنگيدند اما با رفتن آنها دين و آيينشان هم كهنه شد و از بين رفت
.
تـبارك وتعالى چنين خواست كه مسلمانان نام و ياد محمد(ص ) و دين او را از ياد نبرند
, از اين رو نـماز را بر ايشان واجب فرمود , تا روزى پنج مرتبه به ياد او باشند و
نامش را به زبان آورند ونماز و يـاد خـدا از آنان خواسته شد تا مبادا از يادخدا
غافل شوند و فراموشش كنند و در نتيجه يادو نامش محو شود.
ـ امام رضا(ع ) در بيان علت نماز , چنين مرقوم فرمود : نماز اقرار به ربوبيت
خداوندعزوجل است و نفى انباز از او و ايستادن در برابر خداوند جبار جل جلاله با
خوارى و مسكنت و خضوع و اعتراف (به عـظـمت او) وطلب بخشش گناهان گذشته و نهادن
پيشانى بر خاك روزى پنج بار براى تعظيم خـداى عـزوجـل , نماز موجب مى شود كه بنده
به ياد خدا باشد و او را فراموش نكند و به ناسپاسى وگردنكشى دچار نشود و خاشع و
فروتن باشد و راغب و طالب زيادتى در دين و دنيا باشد.
عـلاوه بـر ايـنـهـا , نـمـاز مـوجـب مى شود كه انسان از گناه بازايستد وشب و روز
پيوسته به ياد خداى عزوجل باشد تا اين كه مبادا بنده سرور و مدبر و آفريننده خويش
را فراموش كند و بر اثر آن به گردنكشى و طغيان و نافرمانى روى آورد.
آستان او وى را از معاصى باز مى دارد و از هر گونه فساد جلوگيرى مى كند.
منزلت نمازگزار.
ـ امـام عـلـى (ع ) : اگـر نـمـازگـزار بـدانـد كـه چـه هـاله اى از جلال خدا
او را فرو مى پوشاند, هرگزدوست ندارد كه سرخودرا از سجده اش بردارد.
ـ امام باقر(ع ) : هرگاه نمازگزار رو به قبله كند , خداى رحمان كه معبودى جز او
نيست , به او رو كند.
ـ امـام صـادق (ع ) : نمازگزار را سه فايده نصيب شود : هرگاه به نماز بايستد از اوج
آسمان تافرق سـرش بـر او نيكى فرو ريزد و از زير پايش تا اوج آسمان فرشتگان او را
در ميان گيرند وفرشته اى نـدا دهـد : اى نـمـازگـزار! اگـر بـدانـى بـا چـه كـسـى
راز و نـيـازـ ورفـ ى كين وا رـب ش رـس مى كنى ,هرگزرازونيازت رانخواهى گسست .
ـ امـام عـلـى (ع ) : نـمـازگـزار را سه بهره باشد :فرشتگان از زير پايش تا اوج
آسمان او رادر ميان گيرند , نيكى از سر تا پايش را فرا گيرد و فرشته اى در طرف راست
و چپ او قرارگيرد.
كـرده اى ؟
اى پـسـر آدم ! اگـر نـمازگزار مى دانست كه با چه كسى راز و نياز مى كند هرگز آن
رانمى گسست .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : هيچ مؤمنى نيست كه به نماز ايستد , مگر آن كه از او تا عرش
نيكى بر اوفرو ريـزد و فرشته اى بر وى گماشته شود كه آواز دهد : اى پسر آدم ! اگر
بدانى از نمازت چه بهره اى مى برى و با چه كسى راز و نياز مى كنى , هرگز خسته و
رويگردان نمى شدى .
ـ تـا زمـانى كه در حال نماز هستى درخانه پادشاهى مقتدر را مى كوبى و هر كه در خانه
پادشاه را بسيار بكوبد , سرانجام آن در به رويش باز مى شود.
ـ امـام عـلى (ع ) : هرگاه مرد به نمازايستد, ابليس از اين كه مى بيند رحمت خدا او
را فروپوشانده است حسودانه به وى مى نگرد.
ـ انسان هرگاه در نماز باشد , بدن وجامه او و هر آنچه پيرامونش مى باشد تسبيح مى
گويند.
شرايط نماز.
ـ امام رضا(ع ) : نماز , داراى چهار هزاردر (حكم و مساله ) است .
ـ امام صادق (ع ) : نماز چهار هزار مرز (و شرط) دارد.
ـ نماز چهار هزار حد و شرط دارد كه تو آنها را رعايت نمى كنى .
ـ به حماد بن عيسى فرمود : اى حماد! مى توانى خوب نماز بخوانى ؟
برخيز نماز بخوان .
(حـمـاد مى گويد) برابر آن حضرت رو به قبله ايستادم و نماز را شروع كردم و ركوع و
سجود رابه جا آوردم .
شصت يا هفتاد سال از عمرشان بگذرد و يك نماز را با شرايط كامل آن نگزارند!.
آداب نماز.
ـ پيامبر خدا(ص ) : دو مرد از امت من به نماز مى ايستند و ركوع و سجود هر دو
نفرشان يكى است , اما فاصله نماز آنها با يكديگر از زمين تا آسمان است .
ـ امام صادق (ع ) : هرگاه به نماز برخاستى بگو : خدايا ! من محمد(ص ) را واسطه حاجت
خود قرار مى دهم و با او به تو روى مى آورم , پس به حرمت او مرا نزد خودت در دنيا و
آخرت آبرومند گردان و از مقربان قرارم ده .
و به آبروى اودعايم را اجابت فرماكه توآمرزنده ومهربانى .
نـمازدارى آداب ظاهرى و باطنى فراوانى است كه در تماميت و كمال آن دخالت دارند و
مادر اين جا مهمترين آنها را ذكر مى كنيم :.
خشوع در نماز.
قرآن .
((براستى كه مؤمنان رستگار شدند.
نمازشان خاشعند)).
ـ امام على (ع ) : اى كميل ! مهم اين نيست كه نماز بخوانى و روزه بگيرى و صدقه بدهى
, مهم اين است كه نماز با دل پاك و عمل خدا پسندانه و خشوع راستين صورت گيرد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هرگاه وارد نماز شدى , بر تو باد به خشوع و توجه قلبى به
نمازت , زيراخداى تعالى مى فرمايد :((همانان كه در نمازشان خاشعند)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : خشوع زيور نماز است .
ـ كسى كه در نماز خود خشوع ندارد نمازش نماز نيست .
معناى خشوع .
ـ پيامبر خدا(ص ) در پاسخ به اين پرسش كه خشوع چيست , فرمود : فروتنى در نماز و
اين كه بنده با تمام دلش به پروردگار خود رو كند.
ـ امـام صـادق (ع ) دربـاره ((هـمـانـان كـه در نمازشان خاشعند)) , فرمود : خشوع ,
عبارت است ازفروهشتن چشم در نماز.
طـبـرسـى ذيـل آيـه ((و هـمـانـان كه در نمازشان خاشعند)) مى گويد : يعنى خاضع و
خاكسار وفروتنند.
شـده كـه رسـول خـدا(ص )مـردى را ديـد كه در نمازش با ريش خود بازى مى كند , فرمود
: اين مرداگر دلش خاشع بود بيگمان جوارح و اندامهاى او نيز خاشع بودند.
در نماز بايد هم دل خاشع باشد هم جوارح .
خـود را مـتـوجـه نـمـاز كـند و دلش را از هر چه جز نماز فارغ گرداند , به طورى كه
در آن جز عـبـادت و مـعبود چيزى نباشد و خشوع جوارح اين است كه چشمش را فرو اندازد
و به نماز توجه كند واز التفات به اين سو و آن سو و بازى كردن (با ريش و جز آن )
خوددارى ورزد.
خـشـوع , بـراسـاس آنـچـه در قـرآن كـريـم آمـده , عـبـارت است از خشوع چشم , چنان
كه در آيـه ((ديـدگـانـشان خاشع است )) آمده است و خشوع دل چنان كه در آيه ((آيا
وقت آن نرسيده كـه مؤمنان دلهايشان به ذكر خداخاشع شود)) آمده است و خشوع صدا چنان
كه در آيه ((و صداها براى خداى رحمان خاشع شدپس چيزى جز زمزمه شنيده نشود)) آمده
است .
خشوع پيامبر(ص ) در نماز.
ـ جعفر بن على قمى : پيامبر(ص ) هرگاه به نماز مى ايستاد , از ترس خداى تعالى ,
رنگ چهره اش مى پريد.
ـ عايشه : رسول خدا(ص ) با ما صحبت مى كرد و ما با ايشان صحبت مى كرديم , اما همين
كه وقت نماز مى رسيد گويى ما را نمى شناخته و ما او را نمى شناخته ايم .
ـ جـعـفـر بن على قمى : رسول خدا(ص )هرگاه به نماز مى ايستاد , مانند جامه اى بود
كه كنارى افتاده باشد.
خشوع امام على (ع ).
ـ امـام صـادق (ع ) : عـلـى هـرگـاه بـه نـماز برمى خاست , مى گفت : ((رو به
سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريد)) و رنگش تغيير مى كرد , به طورى كه در
چهره اش پيدا بود.
ـ در تـفـسـيـر قشيرى آمده است : على (ع )چون وقت نماز مى شد , رنگش تغيير مى كرد و
به خود مى لرزيد.
عـرض شـد : شـمـا را چـه شـده اسـت ؟
فرمود : هنگام امانتى رسيده است كه خداى تعالى آن را بـرآسـمـانـهـا و زمـيـن و
كـوهها عرضه كرد , اما آنها از پذيرفتن آن خوددارى كردند و انسان به عـهده گرفت و
من با اين ضعف و ناتوانيم نمى دانم آيا از عهده برداشتن اين بار به خوبى برمى آيم
يانه .
ـ امام على (ع ) هرگاه شروع به گرفتن وضو مى كرد , از ترس خدا , رنگ رخسارش برمى
گشت .
ـ نقل شده است كه امام على (ع ) هرگاه به نماز مى ايستاد , مانند بنايى استوار يا
ستونى راست تكان نمى خورد.
نمى كرد) پرنده بر پشت آن حضرت فرود مى آمد.
خدا(ص ) را نداشت , جز على بن ابى طالب و على بن الحسين (ع ).
خشوع فاطمه دخت رسول خدا(ص ).
ـ فاطمه (ع ) در نماز , از ترس خداى تعالى , نفس نفس مى زد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) در ضمن بيان ستمى كه بر اهل بيت (ع ) خواهد رفت , فرمود : دخترم
فاطمه سرور زنان سراسر عالم است .
جلاله , بايستد , نورش براى فرشتگان آسمان مى درخشد همچنان كه نور ستارگان براى
زمينيان مى درخشد و خداى عزوجل به فرشتگانش مى فرمايد : اى فرشتگان من ! به بنده من
فاطمه بنگريد , بانوى بندگان من در برابرمن ايستاده است و عضلاتش از ترس من مى
لرزد.
است , شما را گواه مى گيرم كه شيعيان او را از آتش ايمن كردم .
خشوع امام حسن (ع ).
ـ امـام سـجـاد(ع ) : حـسـن بـن على (ع ) چون به نماز مى ايستاد , در برابر
پرودگارش , عزوجل , عـضلاتش مى لرزيد و هرگاه سخن از بهشت و دوزخ به ميان مى آمد ,
همچون مار گزيده آسيمه سر مى شد.
ـ امام حسن (ع ) هرگاه وضويش را تمام مى كرد , رنگش مى پريد.
جـويـا شـدنـد , فـرمود : كسى كه مى خواهد به حضور خداوندگار عرش نشين رسد , بايد
رنگش راببازد.
ـ امـام حـسـن (ع ) هـرگـاه وضـو مـى گـرفت رنگ چهره اش تغيير مى كرد و بندهاى بدنش
به لرزه مى افتاد.
بايد رنگش زرد شود و بند بند بدنش به لرزه افتد.
خشوع امام سجاد(ع ).
ـ ابـن طاووس : امام سجاد(ع ) هرگاه شروع به طهارت گرفتن براى نمازها مى كرد,
رنگش زرد مى شد و ترس وجودش را فرامى گرفت .
ـ آن حضرت (ع ) هرگاه براى نماز وضو مى گرفت و شروع به نماز خواندن مى كرد ,چهره اش
زرد مى شد و رنگش مى پريد.
مى خواهم در پيشگاه پادشاهى بزرگ بايستم .
ـ امام صادق (ع ) : امام سجاد(ع ) هرگاه به نماز مى ايستاد رنگش مى پريد و چون به
سجده مى رفت آنقدر سر برنمى داشت كه عرق از او مى ريخت .
ـ چـون وقـت نـماز مى رسيد مو بر بدن امام سجاد راست مى شد , و رنگش زرد مى گشت و
چون شاخه خشكيده درخت خرما مى لرزيد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : امـام سـجـاد ـ صلوات اللّه عليه ـ هرگاه به نماز مى ايستاد
گويى تنه درختى است كه هيچ چيزى از آن تكان نمى خورد , مگر آن چيزهايى كه وزش باد
به حركت درمى آورد.
ـ در كـتـاب ((الانـوار)) آمده است : امام سجاد(ع )مشغول نماز بود كه فرزند خردسالش
محمد(ع ) كنار چاه عميقى كه در خانه آن حضرت در مدينه بود رفت و در چاه افتاد.
مـتـوجـه افـتـادن او شـد و فـريـاد كـشـيـد و بـه طـرف چـاه دو بـدو كـنـارچـاه
خـودش ــا ـ رامى زدوكمك مى خواست ومى گفت :يابن رسول اللّه ! فرزندت محمد غرق شد.
صداى ناله و بيتابى فرزندش را در ته چاه مى شنيد , از نماز خود دست نكشيد.
فرزندش , گفت : چقدر سخت دليد اى خاندان رسول خدا!.
حـضـرت بـه نـمـاز خـود ادامـه داد و بـعـد از آن كـه آن را بـه طـور كامل و تمام
انجام داد , به طرف همسرش رفت و كنار چاه نشست و دستش را به ته چاه ـ كه جز با
ريسمان بلندى دسترسى بـه آن مـمكن نبود ـ دراز كرد و فرزندش محمد را روى دستانش
بيرون آورد در حالى كه شيرين زبـانـى مـى كـرد و مـى خـنـديـد و نـه لـبـاسـش خـيس
شده بود و نه جايى از بدنش ! سپس (به همسرش )فرمود : بگير! اى زن سست يقين به خدا.
خنديد و از اين گفته امام سجاد كه به او فرمود: اى زن سست يقين به خدا , گريست .
حـضرت فرمود:امروزرابرتوسرزنشى نيست , وقتى در پيشگاه پادشاهى مقتدر ايستاده ام ,
اگررويم را از او برگردانم و او هم رويش را از من برگرداند , آيا پس او كسى هست كه
رحم كند؟
.
خشوع امام باقر و امام صادق (ع ).
ـ جـابر جعفى : روزى ابوجعفر(ع ) به نماز ايستاد , در همان حال چيزى روى سرآن
حضرت افتاد , اما آن را از سر خود دور نكرد تاآن كه جعفر(امام صادق ) آن را از روى
سر ايشان برداشت .
و تـوجـه بـه نـمـازش بـود و ايـن فـرمـوده خداوند است كه : ((و به سوى دين روى آر
با اخلاص وراستى )).
ـ روايـت شده است كه سرورمان امام جعفر بن محمد صادق (ع ) در نماز خود قرآن تلاوت
مى كرد كه از هوش رفت .
حـضـرت پاسخى به اين مضمون داد : آيات قرآن را پيوسته تكرار مى كردم تا جايى كه اين
حالت به من دست داد كه گويى آن را از زبان نازل كننده اش مى شنوم .
ـ ابـو ايـوب : امام باقر و امام صادق (ع )هرگاه به نماز مى ايستادند رنگ رخسارشان
تغييرمى كرد , گاه سرخ مى شد و گاه زرد , گويى با چيزى راز و نياز مى كنند كه او را
مى بينند.
موانع خشوع .
ـ امـام عـلـى (ع ) : مـرد نبايد در نمازش باريش خود و يا چيزى كه او را از
نمازش غافل و بى توجه مى كند بازى كند.
ـ مرد بايد در نمازش خشوع داشته باشد , كسى كه دلش در برابر خداى عزوجل خاشع
باشدجوارح او نيز خشوع خواهد داشت و بنابراين , با چيزى بازى نمى كند.
ـ پيامبر خدا(ص ) درباره مردى كه در نمازش با ريش خود بازى مى كرد , فرمود : اگر دل
اوخاشع بود , بيگمان اندامهايش نيز خشوع داشتند.
شرايط پذيرفته شدن نماز.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : اگر چندان نماز بخوانيدكه چون چله كمان شويد , و چندان
روزه بگيريد كه مانند كمان درآييد , خداوند از شما نپذيرد مگر آن كه همراه با
پارسايى باشد.
ـ خـداوند به داود وحى فرمود : چه بسا ركعتهاى طولانى كه نمازگزار خوانده و در آنها
ازترس و خـشـيـت گـريـسـته است , اما در نظر من به اندازه پوست درون هسته اى نيارزد
, زيرا به دل او نـگـريـستم و ديدم اگر نمازش را تمام كند و زنى در برابرش ظاهر شود
و خود را بر او عرضه كند مى پذيرد و اگر مؤمنى با وى معاملتى كند , به او خيانت
ورزد.
|