ميزان الحكمه جلد ۳
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۱۱ -
ـ امـام عـلـى (ع ) : و از نشانه هاى آفرينش خداپديد آوردن
آسمانهاى استوار بدون ستون و ايستاى بـدون تـكـيـه گـاه است خداوند اراده ايجاد
آنها را فرمود و آنها با ميل و رغبت و بى هيچ درنگ و كندى اجابتش كردند اگر اقرار
آنهابر خداوندى او و اعتراف آنها به طاعت و بندگيش نبود آنها را جـايـگـاه عـرش
خويش و مكان فرشتگان و محل فرا بردن گفتار و كردارشايسته بندگانش قرار نـمـى داد
ستارگان آسمان را نشانه هايى ساخت تا افراد سرگردان در آمدو شد راههاى زمين به
وسـيله آنها راه خويش را بيابند , پرده هاى شب تار پرتو نور آنها رانپوشانده و
رداهاى سياه شبهاى تاريك توانايى محو درخشش نور پراكنده ماه در آسمان راندارد.
ـ راهـهاى گشاده آسمانها را بى آن كه به جايى پيوسته باشد منظم ساخت و شكافهاى
وسيعش را بـه هـم پـيـوست و ميان هر آسمانى باآسمانهاى ديگر ارتباط برقرار كرد و
براى فرود آيندگان به فـرمـان او و بـالا رونـدگـانى كه اعمال و كردار بندگان را مى
برند و دشوارى (آمد و شد) آن را آسان نمود و به آسمانها كه از دود بودند ندا داد كه
به هم بپيوندند و گرد آيند وپس از جمع شدن و گـردآمـدن درهـاى بـسـتـه آنـهارا گشود
و از ستاره هاى درخشان بر راههاى آسمان نگهبان گماشت و باقدرت خويش از به جنبش
درآمدن آنها در فضاى شكافته جلوگيرى كرد و بفرمود تا در جاى خويش بايستند و به امر
او تسليم باشند.
خورشيد آسمان را نشانه اى روشنگر براى روز وماه آن را كه نورش محو مى شود آيتى براى
شب قرار داد وآنها را در مسيرشان روانه ساخت و حركت آنها را درمنازل و راههايى كه
بايدطى كنند تعيين نمود, تا باسير آنها شب وروزمشخص و شمار سالهاو حساب كارها
دانسته شود.
سـپـس , فـلـك را در فـضـا مـعـلـق نـگـهـداشـت و زيـنـتهايش را به آن آويخت كه
عبارتند از ستارگانى پنهان همانند در سفيد و ستارگانى همانند چراغ روشن , وبا
شهابهاى تابان شيطانهايى را كـه گوش مى كشند براند و جاى ستارگان ثابت و مسير
ستارگان سيار وفرود و صعود وسعد ونحس هر يك را تحت تسخير خويش قرار داد.
هفت آسمان .
قرآن .
((خـداسـت آن كه هفت آسمان و همانند آنها زمين بيافريد فرمان او ميان آسمانها و
زمين جارى است , تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى قادر است و علم او بر همه چيز احاطه
دارد)).
ـ امام رضا (ع ) دست چپ خود را باز كردو دست راستش را روى آن گذاشت و فرمود : اين
زمين دنـياست و آسمان دنيا گنبد روى آن است و زمين دوم روى آسمان دنياست و آسمان
دوم گنبد روى آن است و آسمان هفتم روى آن (زمين هفتم ) گنبد است و عرش خداى تعالى
بر فراز آسمان هفتم جاى دارد اين است معناى سخن خداوند كه : ((خدايى كه هفت آسمان
را بيافريد)).
آفرينش آسمانها و زمين در شش روز.
قرآن .
((پـروردگـار شما اللّه است كه آسمانها و زمين را در شش روز بيافريد , سپس به عرش
پرداخت , ترتيب كارها را از روى تدبير بداد جز به رخصت او شفاعت كننده اى نباشد اين
است اللّه پروردگار شما او را بپرستيد چرا پند نمى گيريد ؟
)).
((او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز بيافريد و عرشش بر آب بود)).
((بـگـو : آيا به كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر مى شويد و براى او همتايان
قرار مى دهيد ؟
اوسـت پروردگار جهانيان بر روى زمين كوهها پديد آورد و آن را پر بركت ساخت و به مدت
چهار روز روزى هـمـه را معين كرد , يكسان براى همه سائلان سپس به آسمان پرداخت و آن
دودى بود پس به آسمان و زمين گفت : خواه يا ناخواه بياييد گفتند : فرمانبردارآمديم
آن گاه هفت آسمان را در دو روز پـديد آورد و در هر آسمانى امرش را به آن وحى كرد
وآسمان فرودين را به چراغهايى بياراستيم و محفوظش داشتيم اين است تدبير آن پيروزمند
دانا)).
ـ امام رضا (ع ) ـ درباره آيه ((و او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز
بيافريد )) ـ : خداى تـبـارك و تعالى , پيش از آفريدن آسمانها و زمين , عرش و آب و
فرشتگان را بيافريد و فرشتگان از وجود خود و عرش و آب به وجود خداى عز و جل راه مى
بردند سپس عرش خود را بر روى آب قرار داد تا بدين گونه قدرت خويش را بر فرشتگان
آشكار سازد و آنها بدانند كه او بر هر كارى تواناست , آنـگاه درحالى كه بر عرش خويش
بود آسمانها و زمين را در شش روز خلق كرد او مى توانست آنها رادر يـك چـشـم بـه هـم
زدن بـيـافـريـنـد امـا در شـش روز آفريد تا آنچه را از آسمان و زمين بـتـدريـج مـى
آفـريند بر فرشتگان آشكار كند تا از طريق پديد آمدن پديده ها اندك اندك به وجود
خداى تعالى پى برند.
آسمان نزديك .
ـ پـيـامـبر خدا (ص ) ـ در پاسخ به سؤال مردى كه پرسيد: اى رسول خدا, اين آسمان
چيست ـ : آن موجى است كه از شما باز داشته شده است .
ـ امام على (ع ) ـ نيز در پاسخ به اين سؤال كه آسمان دنيا از چه درست شده است ـ :
از موجى مهار شده .
ستون آسمان .
((اللّه همان خداوندى است كه آسمانها را بى هيچ ستونى كه آن را ببينيد برافراشت
سپس به عرش پـرداخـت و خـورشيد و ماه را كه هريك تا زمانى معين در حركتند رام كرد
كارهارا مى گرداند و آيات را بيان مى كند باشد كه به ديدار پروردگارتان يقين
كنيد)).
((آسمانها را بى هيچ ستونى كه ببينيد بيافريد و بر روى زمين كوهها را بيفكند تا شما
را نلرزاند و از هر گونه جنبنده اى در آن بپراكند و از آسمان آب فرستاديم و در زمين
هر گونه گياه نيكويى رويانديم )).
ـ حـسـين بن خالد از امام رضا (ع )درباره آيه ((والسما ذات الحبك )) پرسيد , حضرت
انگشتان دو دستش را درهم فرو برد وفرمود : آسمان به زمين محكم بسته شده است .
(حـسـيـن بـن خـالـد مـى گـويـد :) عـرض كـردم : چـگـونـه به زمين بسته است در حالى
كه خداوندمى فرمايد : ((آسمان را بدون ستونى كه ببينيد برافراشت )) ؟
حضرت فرمود : سبحان اللّه ! مـگر نه اين كه خداوند مى فرمايد : ((بدون ستونى كه
ببينيد)) ؟
عرض كردم : چرا فرمود : ستونى وجوددارد اما شما آن را نمى بينيد.
ـ امـام صـادق (ع ) : چـشـم آفـريـده هـاى گوناگون پيوسته و وابسته به هم را ديد و
دل او را به ايـن نـكـتـه رهنمون شد كه آنهارا آفريدگارى است , چه , دل در آنچه
ديدگان مى بيندازشكوه آسمان و برافراشته شدن آن در فضا بى آن كه ستون و تكيه گاهى
نگهش داشته باشد و بى آنكه پس رودو در نتيجه محو شود , يا پيش آيد و در نتيجه زوال
گيرد , و نه يكباره فرو افتد و نزديك شود ونه بر شود و ناپديد گردد , انديشه كرد.
عرش و كرسى .
قرآن .
((پروردگار عرش عظيم )).
((آنـان كـه عرش را حمل مى كنند و آنان كه برگرد آن هستند به ستايش پروردگارشان
تسبيح مى گويند و به او ايمان آورده اند و از او براى مؤمنان آمرزش مى خواهند)).
((كرسى او آسمانها و زمين را در بر دارد نگهدارى آسمانها و زمين بر او دشوار نيست
او بلند پايه و بزرگ است )).
ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) : هفت آسمان در برابر (عظمت ) كرسى همچون حلقه اى
((7)) است فتاده دريك بيابان وزيادتى عرش بر كرسى همانند برترى آن بيابان است
بر آن حلقه .
ـ امـام صادق (ع ) : عرش , به يك معنا , مجموعه آفرينش است و كرسى ظرف آن به معنايى
ديگر , عرش آن علمى است كه خداوند پيامبران و رسولان و حجتهاى خويش را بر آن آگاه
كرد و كرسى آن علمى است كه خداوند هيچ يك از پيامبران و رسولان و حجتهاى خويش را
برآن آگاه نكرد.
ـ درباره آيه ((كرسى او آسمانها و زمين را در بردارد)) فرمود : مقصود علم اوست .
شكوه و عظمت آفرينش پنهان از ديد م.
ـ امام على (ع ) : اى خداى پاك ! چه عظيم و پرشكوه است آنچه از آفرينش تو مى
بينيم ! و چه خرد اسـت هـر بـزرگـى در برابر قدرت تو ! وچه هول انگيز است آنچه ما
از ملكوت تو مى بينيم ! و چه حـقـير است آنچه ما مى بينيم در برابرقدرت و سلطنت
ناپيداى تو از ديدگان ما ! چه بسيار است نعمتهاى تو در اين دنيا ! و چه اندك است
اين نعمتها در برابر نعمتهاى آخرت !.
ـ چه بزرگ است آنچه ما از آفرينش تو مى بينيم و از قدرت تو در پديد آوردن آن به
شگفت مى آييم و آن را بـه عـنـوان نشانه بزرگى و قدرت تو وصف مى كنيم ! و چه بزرگتر
از اينهاست آنچه از ما پـنـهان است و ديدگان ما ازديدن آنهاقاصراست وخردهاى ما را
به آنها دسترسى نيست و پرده هاى غيب ميان ما و آنها حايل شده است !!.
خصوصيت جهان برين .
ـ امـام على (ع ) ـ در پاسخ به پرسش از جهان برين ـ : صورتهايى است برهنه از
ماده , فراتر ازقوه و استعداد , خداوند بر آن صور تجلى كرد و آنها نور وجود يافتند
و به آنها نگريست و درخشان شدند , مثال خود را درماهيت آنها افكند پس افعال خود را
از آنها پديدار ساخت .
جهانه.
قرآن .
((پروردگار جهانها)).
ـ امـام بـاقـر (ع ) : شـايـد فـكـر مـى كنى كه خداوند همين يك جهان را آفريده و
بشرى جز شما خـلـق نـكـرده اسـت , به خدا سوگند كه خداوند هزار هزار جهان و هزار
هزار آدم بيافريده كه تو درآخرين آن جهانها و آن آدميان هستى .
ـ خداوند عز و جل از زمانى كه زمين را آفريد هفت عالم بيافريد كه از فرزندان آدم
نيستند.
ـ امام صادق (ع ) : خداى عز و جل را دوازده هزار عالم است كه هر كدام آنها از هفت
آسمان وهفت زمين بزرگتر است .
آفرينش نيكو.
قرآن .
((آن كه هرچه را آفريد به نيكوترين وجه آفريد و خلقت انسان را از گل آغاز كرد)).
ـ پيامبر خدا (ص ) مردى را ديد كه ازارش
((8)) تا روى زمين افتاده بود , فرمود: ازارت را بالا بزن , عرض كرد : اى
پيامبر خدا , من كج پا هستم و زانوهايم به هم مى خورد پيامبر فرمود : ازارت را بالا
بزن , هرچه خدا آفريده خوب است .
ـ ابو امامه : ما در خدمت پيامبر خدا(ص ) بوديم كه عمرو بن زراره انصارى با جامه اى
فروافتاده تا روى زمـيـن از راه رسيد پيامبر كنار لباس او را گرفت عمرو عرض كرد :
اى پيامبر خدا, ساقهاى پاى من كج است , پيامبر خدا(ص ) فرمود: اى عمروبن زراره !خدا
هر چه آفريد خوب آفريده است اى عمروبن زراره ! خداوند كسانى را كه دامن پيراهن خود
را تا روى زمين رها كنند دوست ندارد.
ـ پيامبر خدا (ص ) ـ درباره آيه ((همه چيز را خوب آفريد)) ـ : البته نشيمنگاه
بوزينه زيبا نيست اما خلقتش استوار است .
در تـفـسـيـر قـرطـبـى آمـده اسـت : ((احسن )) يعنى متقن و استوار و بى نقص آفريد))
بنابراين آنـچـه آفريده در جهت هدفى كه براى آن خلق شده مناسب و نيكوست و از همين
باب ابن عباس وعكرمه گفته اند : نشيمنگاه بوزينه نيكو و زيبا نيست .
بـه قول ابن عباس : اين كلمه در لفظو معنا عام و فراگير است يعنى خلقت هر چيزى را
نيكو قرار داد حتى سگ را به بهترين وجه آفريد قتاده مى گويد:نشيمنگاه بوزينه هم به
نوعى نيكوست .
در تـفـسـيـر الـمـيـزان آمـده است : ((انديشيدن و تامل كردن در آفرينش اشيا و اين
كه هر كدام آنـهااجزايشان متناسب با يكديگر و مجموع وجودش , براى رسيدن به كمال و
سعادت , به نحو اتم واكمل مجهز به ابزار و وسايل لازم هست نشان مى دهد كه هر پديده
اى به جاى خود از كمال حسن ونيكويى برخوردار است )).
آفريدگار.
دعوت عقل به دفع ضرر احتمالى .
ـ امام صادق (ع ) ـ به عبدالكريم بن ابى العوجا كه منكر مبدا و معاد بود ـ :
اگر حقيقت چنان باشد كه تو مى گويى ـ كه البته چنين نيست ـهم ما و هم تو نجات يافته
ايم و اگر حقيقت آن باشد كه مـا مـى گـوييم ـ كه همين درست است ـ مانجات يافته ايم
و تو هلاك گشته اى عبدالكريم رو به همراهان خود كرد و گفت : در قلبم سوزش و اندوهى
((9)) مى يابم , مرا ببريد يارانش او را بردند و عبدالكريم مرد.
ـ نـيز به ابن ابى العوجا : اگر حقيقت آن باشد كه اينها (يعنى طواف كنندگان كعبه )
مى گويند ـكـه هـمـيـن هـم هـسـت ـ آنان به سلامت رسته اند وشما به هلاكت در افتاده
ايد و اگر موضوع چنان باشد كه شما مى گوييد ـ كه البته چنين نيست ـ شما و آنها
يكسان هستيد.
ـ جماعتى در خدمت امام رضا(ع ) بودند كه زنديقى وارد شد حضرت به او فرمود : اگر سخن
شما درست باشد ـ كه نيست ـ در اين صورت آيا ما و شما يكسان نيستيم و نماز و روزه و
زكات و ايمان ما زيانى به ما نمى رساند ؟
زنديق خاموش ماند.
ابـوالـحسن (ع ) فرمود : اگر سخن ما درست باشد ـ كه هست ـ آيا شما به هلاكت
درنيفتاده ايد و مانجات نيافته ايم ؟
.
ـ امام صادق (ع ) ـ در مناظره با پزشك هندى ـ : گفتم : اگر عقيده تو درست باشد, آيا
كيفر خدا كه من تو را از آن مى ترسانم براى من ترسى دارد ؟
گفت : نه گفتم : اگر عقيده من درست باشد, كـه هـمـيـن اسـت و حق به جانب من مى
باشد, آيا من به كيفر خدا كه از آن مى ترسيده ام اعتماد نـكرده ام و تو با انكار و
تكذيب خودبه هلاكت نيفتاده اى ؟
گفت : چرا گفتم : پس كدام يك از ما دور انديش تر وبه نجات نزديكتريم ؟
گفت : تو.
ـ ابيات زير منسوب به امام على (ع ) است بعضى هم آنها را از ديگرى دانسته اند:.
منجم و طبيب هر دو گفتند كه معادى در كار نيست , گفتم خود ببينيد.
اگر سخن شما درست باشد من زيان نكرده ام و اگر سخن من درست باشد شما كيفر خواهيد
ديد.
ناتوانى خردها از انكار خد.
ـ امـام على (ع ) : ستايش خدايى را كه باآفرينش موجودات براى جهانيان آشكارگشته
و به برهان خويش در دلهاى آنان نمودار است .
ـ ستايش خدايى را كه به امور پنهانى داناست و نشانه هاى آشكارى بر هستى او گواهند و
ديدن او با ديدگان بيناى ظاهرى ممكن نيست , پس , نه چشمى كه او را نديده است انكارش
مى كند و نه دلـى كـه هستى او رااثبات مى كند به كنه ذاتش پى مى برد اوست آن كه
نشانه هاى هستى بر اقرار باطنى منكران اوگواهى مى دهد.
ـ و از دلايـل آشـكارى كه بر لطف و نيكويى آفرينش او و بر بزرگى و شكوه قدرت او
گواهنداين اسـت كه خردها به او اعتراف دارند و در برابرش منقادند و سرتسليم فرود
دارند و دلايل وحدانيت او در گوشهاى ما فرياد مى زنند.
ـ خـدايى كه نهانيهاى امور را مى داند و به سبب نشانه هاى تدبير كه در آفريده هايش
ديده مى شود بـرخـردهـا آشكار است , خدايى كه درباره او از پيامبران پرسيدند اما
آنان او را به حد وجز توصيف نـكـردنـد بلكه به افعالش وصف كردند و از طريق نشانه
هايش به او راهنمايى نمودند , انديشه هاى مـتفكران نتواند وجود او را انكار كند ,
زيرا كسى كه آسمانها و زمين وآنچه را كه در آنها و در بين آنهاست آفريده است قدرتش
انكار ناپذير است .
ـ هشام بن حكم : زنديقى مصرى آوازه دانش امام صادق (ع ) را شنيده بود از اين رو به
مدينه آمد تا بـا ايـشـان مـنـاظره كند اما آن حضرت را در مدينه نيافت به او گفته
شد : حضرت در مكه است زنديق راهى مكه شد.
چون ابو عبداللّه (ع ) از طواف فارغ شد زنديق نزد ايشان آمد و در مقابل آن حضرت كه
ما نيزجمع بـوديم نشست حضرت به زنديق فرمود : آيا مى دانى كه زمين را پايين و
بالايى است ؟
عرض كرد : آرى فـرمـود : آيـا پـايين زمين رفته اى ؟
عرض كرد : خير فرمود : پس چه ميدانى كه پايين زمين چيست ؟
عرض كرد : نمى دانم , ولى گمان مى كنم كه زير آن چيزى نيست ابوعبداللّه (ع ) فرمود
: تا به چيزى يقين نيابى گمان كارساز نيست .
امـام صـادق (ع ) فـرمـود : آيـا بـه آسـمـان بالا رفته اى ؟
عرض كرد : خير فرمود : ميدانى در آن جاچيست ؟
عرض كرد : خير فرمود : آيا به مشرق و مغرب رفته اى و آن سوى آنها را ديده اى ؟
عرض كـرد : خـيـر حـضـرت فرمود : شگفتا از تو , تو نه به مشرق رفته اى نه به مغرب ,
نه زيرزمين فرو رفـتـه اى و نـه به آسمان بر رفته اى و آن جاها را نيازموده اى تا
بدانى در وراى آنهاچيست و با اين حال آنچه را در آنهاست انكار مى كنى ! آيا عاقل
چيزى را كه نمى داند انكارمى كند؟
.
در ايـن هـنـگـام زنـديـق گـفـت : تـاكـنـون كـسـى جـز شما با من اينچنين سخن نگفته
بود ابـوعـبـداللّه (ع )فـرمـود : بـنـابـر ايـن , تـو در ايـن مـوضـوع شـك دارى
كـه شايد درست باشد يادرست نباشد؟
زنديق گفت : شايدچنين باشد.
امـام صـادق (ع ) فرمود : اى مرد ! كسى را كه نمى داند بر آن كه مى داند برهانى
نيست و جاهل را برعالم حجت نباشد.
اى بـرادر مـصـرى ! از من بشنو كه ما درباره خدا هرگز شك نداريم آيا نمى بينى
خورشيد و ماه وشب و روز بى آن كه دچار خطا شوند مى آيند و مى روند.
هشام گفت : آن زنديق در پايان به دست ابو عبداللّه (ع ) ايمان آورد.
هر پديده قائم به غير معلول است .
ـ امـام عـلى (ع ) : هر آنچه قائم به غير خودباشد مصنوع است و هر موجودى كه به
سبب غير خود وجود يابد معلول است .
ـ هر آنچه به خود
((10)) شناخته شود مصنوع است و هر قائم به غير خود معلول است .
دليل بر حدوث اجسام چيست ؟
.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ در مـنـاظـره خود باابن ابى العوجا چون پرسيد : دليل بر
حادث بودن اجسام چـيست ؟
ـ : من هيچ چيز خرد وكلانى را نديده ام مگر آن كه هرگاه مانندش به آن ضميمه شود
بزرگتر گردد و اين موجب مى شود تا آن شئ از حالت نخستين خود در آمده حالتى ديگر به
خود گيرد اگر آن شئ (نه حادث كه ) قديم بود زوال و تغيير در آن راه نمى يافت , زيرا
آنچه دستخوش زوال و تغييرمى شود مى تواند هستى يابد و نيست شود پس با هستى يافتن پس
از نيستى به مرحله حدوث راه مى يابد و در حالت نخست (عدم ) در دنياى عدم قدم مى
گذارد حال آن كه صفت ازل و عدم هرگز در يك شئ جمع نمى شود.
اثبات وجود خد.
(1) شناخت فطرى .
قرآن .
((بـا يـكتا پرستى روى به دين آور فطرتى است كه خداوند همه را بدان فطرت بيافريده
است و در آفرينش خدا تغييرى نيست دين پاك و پايدار اين است ولى بيشتر مردم نمى
دانند)).
((اين نگارگرى خداست و چه كسى از خدا خوش نگارتر است ؟
ما پرستندگان او هستيم )).
((و پـروردگار تو از پشت بنى آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را بر خودشان
گواه گرفت و پرسيد : آيا من پروردگارتان نيستم ؟
گفتند : آرى , گواهى مى دهيم تا در روز قيامت نگوييد كه ما از آن بى خبر بوديم )).
((اگر از آنان بپرسى كه چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است , هر آينه مى گويند :
خدا)).
((روى آوردگان به خدا باشيد و شرك نياوردگان به او , و هركس كه به خدا شرك آورد ,
چونان كسى است كه از آسمان فروافتد و مرغ او را بربايد يا بادش به مكانى دور
اندازد)).
ـ امام صادق (ع ) ـ درباره آيه ((فطرة اللّه ))فرمود ـ : مقصود توحيد است .
ـ امام باقر (ع ) ـ نيز درباره همين آيه فرمود ـ : آنان را بر سرشت خداشناسى آفريد
اگر چنين نبود در پـاسـخ بـه ايـن پـرسـش كه چه كسى پروردگارشان است و چه كسى آنها
را روزى مى دهد, در مى ماندند.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ دربـاره آيـه ((و اذ اخذربك من بنى آدم )) فرمود : خداشناسى
در دلهايشان اسـتـوار گشت و روز الست را از ياد بردنداما روزى به يادش مى آورند اگر
چنين نبود هيچ كس نمى دانست كه چه كسى او را آفريده و كه روزيش مى دهد.
ـ پـيامبر خدا (ص ) : هر نوزادى بر فطرت زاده مى شود , يعنى مى داند كه خداى عزوجل
آفريدگار اوست اين است معناى سخن خداوند كه : ((اگر از آنان بپرسى چه كسى آسمانها و
زمين را آفريده است هر آينه گويند : خدا)).
ـ از امـام بـاقر (ع ) سؤال شد مراد از آيين حنيف در آيه ((حنفا للّه )) چيست ؟
فرمود : مراد فطرتى است كه خداوند مردم را بر آن سرشته است , خداوند خلق را با سرشت
خداشناسى آفريده است .
ـ پـيـامـبـر خـدا (ص ) : هـر مـولـودى بـر فـطـرت (تـوحـيـد) زاده مـى شـود و اين
پدر و مادر اوهستندكه وى رايهودى ونصرانى بارمى آورند.
ـ در يـكـى از غـزوات كـه طـى آن مـسـلـمـانـان فرزندان مشركان را كشتند فرمود :
بدانيد كه بهترين افراد شما فرزندان همان مشركان هستند سپس فرمود: هان ! نسل كشى
مكنيد, هر مولودى بـراساس فطرت (توحيد) به دنيا مى آيد و پيوسته بر آن است تا آن كه
زبانش از آن پرده برمى دارد اما سپس پدر و مادرش او را يهودى يا نصرانى و يا مجوسى
بار مى آورند.
اثبات وجود خد.
(2) شناخت فطرى .
قرآن .
((چـون به آدمى گزندى رسد چه بر پهلو خفته باشد و چه نشسته يا ايستاده ما را به دعا
مى خواند وچون آن گزند را از او دور سازيم چنان مى گذرد كه گويى ما را براى دفع آن
گزندى كه به او رسيده بود هرگز نخوانده است اعمال اسرافكاران اينچنين در نظرشان
آراسته شده است )).
((چـون بـه آدميان زيانى رسد پروردگارشان را بخوانند و به درگاه او توبه كنند و چون
رحمت خويش به آنها بچشانندگروهى را بينى كه به پروردگارشان شرك مى آورند)).
((چون به آدمى گزندى رسد به پروردگارش روى مى آورد و او را مى خواند , آن گاه چون
به او از جـانـب خـود نـعمتى بخشدهمه آن دعاها را كه پيش از اين كرده بود از ياد مى
برد و براى خدا هـمتايانى قرار مى دهد تا [خود و ديگران را] از طريق اوگمراه كند
بگو : اندكى از كفرت بهره مند شو , كه تو از دوزخيان خواهى بود)).
ـ امام عسكرى (ع ) ـ در تفسير بسم اللّه الرحمن الرحيم )) ـ : اللّه هموست كه هر
مخلوقى درهنگام نـيـازهـا وگـرفـتـاريـهـا وقتى اميدش ازهمه , جز او, قطع مى شود
ورشته هر سببى جز او بريده مـى گـردد بـه وى روى مـى آوردمـى گـويـى : بـسم اللّه
يعنى در همه كارهايم از خدايى كمك مى گيرم كه عبادت وپرستش سزاوار جز او نيست و
هرگاه فرياد خواهى شود به فرياد مى رسد و هرگاه خوانده شوداجابت مى كند اين همان
نكته اى است كه مردى به امام صادق (ع ) عرض كرد : يـابن رسول اللّه ,مرا به وجود
خدا راهنمايى كن كه مجادله گران بر من هجوم آورده سرگشته و حـيرانم كرده اند ,امام
صادق (ع ) به او فرمود : اى بنده خدا ! آيا هرگز كشتى سوار شده اى ؟
عرض كرد : آرى فرمود: آيا پيش آمده كه كشتى بشكند ودر آن جا نه كشتى ديگرى باشد كه
تو را برهاند ونـه شنا كردن كارساز باشد ؟
عرض كرد : آرى فرمود : آيا در آن هنگام دلت متوجه موجودى شده اسـت كـه مـى تواند تو
را از هلاك نجات دهد؟
عرض كرد : آرى امام صادق (ع ) فرمود : آن موجود هـمـان خـداى تـوانـايـى اسـت كـه
آن جا كه از هيچ منجى خبرى نيست نجات مى دهد و آن جا كه فريادرسى نيست به فرياد مى
رسد.
ـ امام رضا (ع ) : از آفرينش خدا به وجود او پى برده مى شود و با خردها شناخته مى
شود و بافطرت برهان بر وجود او ثابت مى شود.
ـ امام على (ع ) ـ در تفسير ((اللّه )) ـ : او كسى است كه هر مخلوقى در هنگام
نيازها و گرفتاريها , وقـتى اميدش از همه كس قطع مى شود ورشته همه سببها , جز او ,
بريده مى گردد به وى روى مـى آورد , چـه آن كـه هـر انسانى هرچند دراين دنيا مقام و
ثروت داشته باشد و ديگران به او نياز فراوان داشته باشند, نيازهايى برايشان پيدا
خواهد شد كه آن شخص قادر به بر آوردن آنها نيست و بـراى خـود چـنين شخصى
نيزنيازهايى پيش مى آيد كه توان بر آوردن آنهارا ندارد پس , در هنگام ضرورت و
نيازمندى به خدا روى مى آورد اما چون نيازش برآورده شود دوباره ره شرك مى پويد.
اثبات وجود خد.
(3) قانون عليت .
قرآن .
((آيا از ناچيز آفريده شده اند يا خود آفريننده خويشند ؟
يا آسمانها و زمين را آفريده اند ؟
نه , بلكه به يقين نرسيده اند)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : هر كس چيزى بسازد آن رااز چيزى ساخته است , اما خداوند آنچه
را ساخته از چيزى نيافريده است .
ـ يـكـى از عـلماى شام از امام باقر (ع ) پرسيد: پس اشيا را از چيز آفريده است يا
از ناچيز ؟
حضرت فـرمـود : اشيا را آفريد نه از چيزى كه پيش از آن وجود داشته باشد اگر شئ را
از شئ آفريده باشد هرگز ميان او و اشيا انقطاع نبوده و همواره چيزى با خدا بوده است
حال آن كه خدا بوده و چيزى با او نبوده است .
ـ زنديقى در مناظره با امام صادق (ع )عرض كرد: خداوند اشيارا از چه آفريده است ؟
فرمود : از هيچ چـيز عرض كرد : چگونه چيزاز ناچيز به وجود مى آيد ؟
فرمود : اشيا از دو حال خارج نيستند : يا از چيزى آفريده شده اند يااز ناچيز اگر از
چيزى آفريده شده اند كه آن چيز پيوسته باخدا بوده پس آن چيز قديم است و قديم نه
حادث مى شود نه فانى مى گردد و نه تغيير مى پذيردحال , آن شئ يا يك جـوهـر و يـك
رنـگ (و ماهيت ) است , در اين صورت اين رنگها(وماهيتهاى ) گوناگون و جواهر فـراوان
مـوجـود در ايـن عالم از كجا آمده است ؟
اگر آن چيزى كه اشيا همه از او پديد آمده زنده اسـت پس مرگ از كجا آمده است ؟
و اگر آن چيز مرده است حيات و زندگى از كجا آمده است ؟
مـمـكن نيست كه از يك مرده و يك زنده قديمى ازلى به وجود آمده باشند زيرا از زنده
ازلى مرده پـديد نمى آيد همچنين ممكن نيست كه مرده ازلى وقديم وجود داشته باشد ,
زيرا موجود مرده را قـدرت و بقايى نيست (زنديق ) گفت : از چه روگفته اند كه موجودات
ازلى اند ؟
حضرت فرمود: چـرخـش فـلك و هر آنچه در آن است وحركت زمين و هر آنچه بر آن است و
دگرگونى زمانها و اخـتلاف زمان و حوادثى كه در عالم رخ مى دهد و مرگ و پوسيدگى و
ناگزيرى نفس به اقرار به ايـن كه او را آفريدگار و مدبرى مى باشد همگى نشانگر حدوث
اشيا است مگر نمى بينى كه شيرين ترش مى شود و خوشمزه تلخ و نو فرسوده و هر چيزى به
سوى دگرگونى و نابودى مى رود؟
.
ـ امام صادق (ع ) سؤال شد : دليل بر يگانگى خدا چيست ؟
فرمود : نيازمندى آفريده ها.
ـ امـام على (ع ) : سپاس و ستايش خداوندى را كه حدوث آفريدگانش را دليل قديم بودن و
وجود خود قرار داد حدوث اشيا را گواه ازلى بودن خود گرفت و ناتوانى آنهارا گواه
قدرت خود و فناى حتمى آنها را گواه جاودانگى خويش .
ـ سـتـايـش خـداوندى را كه آفريدگان خودرا دليل بر وجود خويش ساخت و حادث بودن آنها
را دليل بر ازليتش .
ـ امـام صادق (ع ) ـ در پاسخ به اين پرسش ابوشاكر ديصانى كه ـ : دليل بر اين كه تو
راآفريدگارى اسـت چـيـست ؟
فرمود : خودم را از دو حال خالى نيافتم : يا من خود را آفريده ام ياكسى ديگر مرا
آفـريـده اسـت اگـر من خود را آفريده ام از دو حال خارج نيستم : يا بوده ام و خودرا
آفريده ام و يا نبوده ام و خود را پديد آورده ام اگر قبلا بوده ام و خود را پديد
آورده ام نيازى به پديد آوردن ندارم و اگـر نـبوده ام تو مى دانى كه معدوم چيزى را
به وجود نمى آورد , پس شق سوم ثابت مى شود و آن ايـن كه مرا آفريدگارى است و آن
همان خداى پروردگار جهانيان است ابوشاكر كه پاسخى براى گفتن نداشت برخاست .
اثبات وجود خد.
(4) نشانه هاى هستى .
قرآن .
((و در آفرينش شما و پراكنده شدن جنبدگان نشانه هايى (بر وجود خدا) است براى اهل
يقين )).
((همانا در آفرينش آسمانها و زمين و گردش شب و روز نشانه هايى است براى خردمندان
)).
ـ امـام على (ع ) ـ در پاسخ به سؤال از اثبات صانع فرمود ـ : پشكل شتر بر وجود شتر
دلالت دارد و سـرگـيـن الاغ بر وجود الاغ و رد پابر وجود رهگذر پس , چگونه پيكره اى
آسمانى با اين لطافت و كالبدى زمينى با اين ستبرى بر وجود خدايى لطيف و خبير دلالت
ندارد؟
.
ـ امـيـر المؤمنين چون از نماز شب فراغت مى يافت اين جمله را بسيار مى گفت : گواهى
مى دهم كه آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست , نشانه هايى بر وجود تو و گواههايى
است بر آنچه به سوى آن دعـوت كردى هر آنچه حجت تو را بيان مى كند و به پروردگارى تو
گواهى مى دهد نشان آثار نعمتهاى تو و علايم تدبير تو را بر خود دارد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : از آفـريـده هـاى خـدا بـه وجـود او راه بـرده مـى شـود و بـا
خـردها وجودش شـناخته مى شود و با تفكر و انديشه برهان برهستى او آشكار مى گردد و
ازطريق آيات و نشانه هاى اوحجت وى بر خلقش تمام مى شود.
ـ آثـار حـكـمـت خـداوند در بدايعى كه پديد آورده آشكار است و هر چيزى كه آفريد حجت
او شد ونـسبت بدو يافت پس , اگرآفريده اى بى زبان وخاموش باشد (آثار) تدبير خدا در
آن حجت گوياى اوست .
ـ امـام رضا (ع ) ـ در پاسخ به پرسش از دليل حدوث عالم فرمود ـ : تو نبودى و سپس
بود شدى (از طـرفى هم ) مى دانى كه تو خود خودت را به وجود نياورده اى و مانند تو
نيز تو را هستى نبخشيده است .
ـ امام باقر (ع ) : درباره آيه ((كسى كه در اين دنيا كور باشد در آخرت نيز كور است
)) فرمود : كسى كـه آفرينش آسمانها و زمين و گردش شب وروز وچرخش خورشيد وماه وديگر
نشانه هاى شگفت آور او را بـه ايـن نكته رهنمون نشود كه در پس همه اينها خبر بسيار
بزرگترى هست ((در آخرت نيز كور است )) فرمود : يعنى از مشاهده آنچه نديده كور است و
ره گم كرده تر.
ـ امام رضا (ع ) : نيز ذيل همين آيه فرمود : يعنى از ديدن حقايق هستى كور و ناتوان
است .
ـ امـام صـادق (ع ) : در پاسخ به زيديقى كه پرسيد : دليل وجود آفريدگار جهان چيست ؟
فرمود : وجـود كـارهـا و پـديده هايى كه نشان مى دهد سازنده اى آنها را ساخته است ,
مگر نه اين كه وقتى سـاخـتـمـانـى را مـى بـيـنـى پـى مى برى كه آن را معمار و
سازنده اى است هر چند او را نديده و مشاهده اش نكرده باشى ؟
.
ـ نخستين پند و دليل بر وجود آفريدگار, جل قدسه , پديد آوردن اين جهان و تركيب
اجزاى آن و نظم بخشيدن آن اجزا به شكل فعلى است هر گاه درباره اين جهان به انديشه و
خرد خويش تامل و دقـت كـنـى آن راهـمانند خانه اى يابى كه هر آنچه بندگانش بدان
نياز دارند در آن فراهم است آسمان همچون سقف برافراشته شده وزمين همانند فرش گسترده
است و ستارگان مانند چراغها كنار هم چيده شده اند و گوهرها همانند گنجينه ها در دل
زمين اندوخته شده اند هرچيز عالم به جـاى خود فراهم گشته است و انسان همچون مالك
اين خانه است و صاحب همه اثاث و لوازم آن انـواع گـيـاهـان بـراى اهداف او آماده
گشته وحيوانات گوناگون در خدمت مصالح و منافع او مى باشند اين همه آشكارا نشانگر
اين است كه عالم بر اساس يك برنامه وحكمت و نظم و هماهنگى آفريده شده و آفريدگار آن
يكى است .
ـ امـام عـلـى (ع ) : اگـر در قـدرت شگرف و نعمتهاى عظيم (خداوند) مى انديشيدند
بيگمان به راه مى آمدند و از عذاب دوزخ مى هراسيدند اما دلها بيمار و انديشه ها آفت
ديده است .
آيـا بـه مـوجـود كوچكى كه او آفريده است نمى نگرند كه چگونه آن را استوار آفريد و
اجزايش را به دقت به هم پيوست و برايش سوراخ گوش و چشم گشود و استخوان و پوست برايش
پديدآورد؟
.
به همين مورچه ريز و نازك اندام كه تقريبا به چشم نمى آيد و با انديشه درك نمى گردد
بنگريدكه چگونه روى زمين راه مى رود و براى به دست آوردن روزيش تلاش مى كند.
اگـر در مـجـارى خـوراك و سـر و تـه مـورچـه و اطـراف و پـهـلـوهـاى شـكمش و در چشم
و گوشش بينديشى از آفرينش او شگفت زده مى شوى ودر وصف آن به زحمت مى افتى .
بـه خـورشـيـد و ماه و گياه و درخت و آب و سنگ و گردش اين شب و روز و جريان اين
درياها وفراوانى اين كوهها و بلندى اين قله ها و پراكندگى اين لغات و زبانهاى
گوناگون بنگر.
واى بـر آن كـس كـه نـاظـم و مـدبـر ايـن همه را انكار كند تصور مى كنند كه همچون
گياهان خـودروهـسـتـنـد و برزگرى ندارند و براى اشكال گوناگون آنها آفريننده اى
نيست اينان براى ادعـاى خـود بـه دلـيـلى پناه نبردند و در باورهاى خود تحقيق
نكردند آيا ممكن است ساختمانى بدون سازنده و يا (حتى ) جنايتى بدون جنايتگر پديد
آيد ؟
.
آفرينش انسان از خاك .
قرآن .
((بايد كه انسان بنگرد از چه چيز آفريده شده است )).
((از نـشـانـه هـاى قـدرت اوسـت كـه شـمـا را از خاك بيافريد تا انسان شديد و به هر
سو پراكنده گشتيد)).
((اوسـت كـه آدمـى را از آب بـيـافـريـد و او را نـسب و پيوند ساخت و پروردگار تو
به اين كارها تواناست )).
((انسان را از لخته خون آفريد)).
((ما آدمى را از نطفه اى آميخته بيافريديم تا او را امتحان كنيم و شنوا و بينايش
ساخته ايم )).
((شما را در شكم مادرانتان در چند مرحله در درون تاريكيهاى سه گانه آفرينش بخشيد
اين است خـداى يـكتا پروردگار شمافرمانروايى از آن اوست خدايى جز او نيست پس ,
چگونه رويگردانتان مى سازند ؟
)).
ـ امام صادق (ع ) : شگفت از بنده اى است كه مى پندارد خداوند بر بندگان خود پوشيده
است حالى كـه اثـر آفرينش را در وجود خود باتركيبى حيرت آور و پيوندى كه دلايل بر
دلايلش (بر رد خدا) خـط بـطـلان مـى كـشـد , مـشاهده مى كند به جان خودم سوگند اگر
در اين پديده هاى بزرگ مـى انديشيدند بيگمان اين تركيب روشن و تدبير آشكار و پديد
آمدن اشيايى كه نبوده اند و تغيير و تـحـول آنـهـا از حـالـى به حالى ديگر و از
ساختارى به ساختارى ديگر, آنها را به وجود آفريدگار رهنمون مى شد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : اى انـسـانـى كه از نظر خلقت بى كم وكاست ومتناسبى
ودرزهدانهاى تاريك و پـرده هاى تو در تو پديد آمده ومحافظت مى شدى آفرينشت از عصاره
گل آغاز شد و سپس از اين جايگاه به محيطى كه آن رانديده بودى و راه به دست آوردن
منافعش را نمى دانستى بيرون آورده شـدى چـه كسى تو را به مكيدن شير از پستان مادرت
هدايت كرد؟
و چه كسى جايگاههاى طلب و خواستن را به توآموخت ؟
.
ـ آيـا ايـن انـسـان همان كسى نيست كه خداوند او را در تاريكيهاى زهدان و پرده هاى
غلاف مانند آفريد , از نطفه اى كه ريخته شد آن گاه به او دلى حفظ كننده و زبانى
گويا و چشمى بينابخشيد تا بفهمد و عبرت گيرد و از زشتكاريها باز ايستد اما چون قد
راست كرد و به نهايت رشدخود رسيد گردنفرازانه روى برگرداند.
ـ امام باقر (ع ) : درباره آيه ((از نطفه اى آميخته )) فرمود : آب مرد و زن كه باهم
آميخته شوند.
ـ امـام رضـا (ع ) : در پـاسـخ بـه زنـديقى كه پرسيد: دليل وجود خدا چيست ؟
فرمود : من وقتى بـه كـالـبـد خـود نـگريستم و ديدم كه نمى توانم در قد و پهناى آن
كم و زياد كنم و بديها را از آن دورسـازم و سـود و مـنـفعتى به آن برسانم دريافتم
كه اين ساختمان را معمار و سازنده اى است پس به وجود او اقرار كردم .
علاوه بر اين , از مشاهده چرخش فلك به قدرت او و پديد آوردن ابرها و به حركت در
آوردن بادها و حـركـت خـورشيد و ماه و ستارگان و ديگر نشانه هاى متقن شگفت آور پى
بردم كه اين همه را مدبر و پديد آورنده اى است .
ـ امـام صـادق (ع ) : بـه ابـن ابـى الـعـوجافرمود: اى ابن ابى العوجا ! آيا تو
مخلوقى يا غير مخلوق ؟
عبدالكريم گفت : غير مخلوق امام فرمود: اگر مخلوق بودى چگونه بودى ؟
ابن ابى العوجا در جواب ماند وبرخاست ورفت .
ـ نـيـز در همين مناظره آمده است : آيا تو مخلوق هستى يا غير مخلوق ؟
عبدالكريم بن ابى العوجا گفت : من غير مخلوق هستم امام (ع )فرمود : به من بگو اگر
مخلوق بودى چگونه وضعى داشتى ؟
عـبـد الـكـريـم مـدت درازى خـاموش ماند و جوابى نداد ودر حالى كه با چوبى كه
مقابلش بود بـازى مى كرد مى گفت : دراز, پهن , گود ,كوتاه , متحرك , ساكن , همه
اينها صفت مخلوق است امـام (ع ) فـرمود : اگر براى مخلوق صفاتى جز اينها نمى دانى
پس خودت را مخلوق بدان ,زيرا كه اين صفات را در خودت مى يابى .
صورتگرى در زهدآنه.
قرآن .
((اوسـت كـه شما را در رحم مادران به هر سان كه خواسته باشد مى نگارد نيست خدايى جز
او كه پيروزمند و حكيم است )).
((اوسـت خـدايـى كه آفريدگار است , صورت بخش است , اسمهاى نيكو از آن اوست , هر چه
در آسمانها و زمين است تسبيحگوى او هستند واو پيروزمند وحكيم است )).
|