ميزان الحكمه جلد ۳
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۳ -
ـ در قـسـمـتـى از نـامـه خـود به فرماندهان سپاهش مى فرمايد : از
بنده خدا على بن ابى طالب امـيـرمـؤمـنـان بـه نـيـروهاى مسلح : اما بعد, بر والى
است كه به سبب نعمتهاى فراوانى كه بدو رسـيـده رفـتارش نسبت به مردم تغيير نكند اگر
چنين كردم بر خداست كه شمارا نعمت ارزانى دارد وبر شماست كه از من فرمان بريد و
هرگاه شمارا فرا خواندم درنگ نكنيد و در انجام كارهاى درسـت كـوتـاهـى نورزيد و در
راه حق درگرداب سختيها فرو رويد , اما اگر در اين كارها بامن راسـت و صادق نباشيد
هيچ كس در نظر من خوارتر از آن نباشد كه كجراهه مى رود دراين وقت او را كـيـفـرى
سـهمگين خواهم داد و او از كيفر من رهايى نخواهد يافت شما نيز از فرماندهان خود
همين پيمان را بگيريد.
ـ در قـسـمتى از سخنان آن حضرت در ميدان جنگ صفين آمده است : هركدام شما كه درهنگام
رويارويى با دشمن در دل خويش احساس دليرى داشت و در برادر خود ترس و خوفى ديد, بايد
به سـبـب بـرتـرى و دلـيـرى كـه خـداونـد ارزانـيـش داشـتـه اسـت ـل د رد ن مـشـد
اب ى يورايور ازبـرادرخـويـش دفاع كندهمان گونه كه ازخويشتن دفاع مى كند , زيرا كه
اگر خدا مى خواست او رانيز همچون وى دلير مى آفريد.
آداب جنگ .
ـ امـام على (ع ) : با دشمن نجنگيد تا اوجنگ را آغاز كند , زيرا شما بحمداللّه
حجت داريد و اين كه شـما آنان را بگذاريد تا آغازگر جنگ باشند حجت ديگرى است در دست
شمادر برابر آنان اگر به اذن خـداونـد دشـمـن شـكـست خورده و فرارى شد پشت كرده را
نكشيد و به آن كه در چنگتان گرفتار آمده است صدمه نزنيد وكار زخمى را نسازيدوزنان
را با آزار و اذيت برنيانگيزيد.
در نقل ديگرى از اين خبر آمده است : (( عورتى را كشف نكنيد وكشته اى را مثله
ننماييد)).
ـ پـيـامـبـر خـدا (ص ) : سـالـخـوردگـان فرتوت وكودكان خردسال وزنان را نكشيد , در
غنايم خـيـانـت نـكـنـيد وغنايم خود را سر جمع كنيد ورفتارى شايسته و نيكو داشته
باشيد كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
ـ چـه شـده اسـت كـه نـسـل كـشـى مـى كـنيد ؟
مگر نه اين كه بهترينهاى شما فرزندان همين مشركان هستند ؟
سوگند به آن كه جان محمد در دست اوست هيچ نفسى به دنيا نمى آيد مگر بر فطرت وسرشت
توحيد تا آن كه زبانش آن را آشكار كند.
ـ امام على (ع ) : رسول خدا (ص ) از مسموم كردن شهرهاى مشركان نهى فرمود.
ـ پيامبر خدا (ص ) : فرستادگان و گروگانها را نبايد كشت .
ـ امـام سـجـاد (ع ) : اگر اسيرى گرفتى كه قدرت راه رفتن نداشت و تو وسيله اى براى
حمل او نداشتى او را نكش وآزادش كن , زيرانمى دانى كه حكم امام درباره او چيست ؟
.
ـ پيامبر خدا (ص ) : هيچ انسان و حيوانى را مثله نكنيد.
ـ امـام صـادق (ع ) : رسـول خـدا (ص ) هـرگـاه مـى خـواست سپاهى را گسيل دارد, آنها
را فرا مـى خـوانـدو در بـرابر خود مى نشاند و مى فرمود : به نام خدا و با يارى خدا
و در راه خدا و بر آيين پيامبر خدارهسپار شويد , در غنايم خيانت نكنيد , دست به
مثله كردن نزنيد , نيرنگ به كار نبريد , پيرمردرفتنى و كودك خردسال و زن را نكشيد و
درختى را قطع نكنيد مگر ناچار شويد.
جنگ نيرنگ است .
ـ ابـن عـبـاس : پيامبر خدا (ص ) يكى ازاصحاب خود را مامور كشتن يك نفر يهودى
كرد او عرض كـرد : اى رسـول خـدا ! در صـورتى ازعهده اين كار بر مى آيم كه دستم را
باز بگذاريد پيامبر خدا (ص ) فرمود : اصولا جنگ حيله ونيرنگ است , هركار مى خواهى
بكن .
ـ پيامبر خدا (ص ) : جنگ نيرنگ است .
ـ هرچه به نظرت مى رسد بگو , زيرا جنگ نيرنگ است .
ـ دشمن را از جنگ با ما منصرف كن , كه جنگ مكر و نيرنگ است .
ـ عـدى بـن حـاتـم : روزى كـه امير المؤمنين (ع ) در صفين با معاويه رو به رو شد با
صداى بلند كه يارانش بشنوند فرمود : به خدا قسم معاويه و ياران او را مى كشم سپس در
پايان اين جمله آهسته گـفـت : ان شا اللّه من كه نزديك آن حضرت بودم عرض كردم : اى
امير مؤمنان ! شمابراى گفته خود سوگند خورديد و سپس ان شا اللّه گفتيد , منظورتان
چه بود ؟
!.
حـضرت فرمود: همانا جنگ مكر و نيرنگ است من در نظر مؤمنان هرگز دروغگو نيستم خواستم
يـاران خـود را عـلـيـه سـپاه معاويه برانگيزم تا دچار سستى نشوند بلكه به پيروزى
اميدبندند به خواست خداى بزرگ فردا موضوع را به آنها خواهم گفت .
ـ امام باقر (ع ) : على (ع ) مى فرمود : اگر پرنده مرا بربايد خوشتر است نزد من تا
به پيامبر سخنى را نـسـبـت دهـم كـه نـفـرمـوده اسـت شنيدم پيامبر خدا (ص ) در جنگ
خندق مى فرمود : جنگ يعنى خدعه ونيرنگ و مى فرمود : هرچه مى خواهيد بگوييد.
ـ در جـنـگ احزاب ميان على (ع ) وعمرو بن عبدود سخنانى گذشت على به او فرمود: اى
عمرو ! (در بـزدلـى تـو) هـمـين بس نيست كه من به جنگ تن به تن باتو آمده ام وتو كه
شهسوارعربى با خـودت كمك آورده اى ؟
عمرو برگشت كه پشت سر خود را نگاه كند امير المؤمنين (ع )بيدرنگ چنان ضربه اى بر دو
ساق پاى او وارد آورد كه از پيكرش جدا شدند و گرد و غبارى به هوا برخاست آن حـضـرت
در حـالـى كـه بر اثر ضربت عمرو خون از فرقش مى ريخت و ازشمشيرش نيز خون مـى چكيد
نزد رسول خدا(ص ) برگشت رسول خدا (ص ) فرمود : اى على !فريبش دادى ؟
عرض كرد : آرى , اى رسول خدا ! جنگ نيرنگ است .
نهى از فرار از جنگ .
قرآن .
((جز آنها كه براى ساز و برگ نبرد باز مى گردند يا آنهاكه به يارى گروهى ديگر مى
روند , هركس كه پشت به دشمن كند مورد خشم خدا قرار مى گيرد وجايگاه او جهنم است
وجهنم بد جايگاهى است )).
ـ امـام عـلى (ع ) : به يارانش در جنگ صفين فرمود: پياپى يورش بريد واز گريختن شرم
كنيد , كه گريز از ميدان جنگ ننگى است جاويدان در ميان اعقاب و روزگاران آينده
وموجب آتش در روز حسابرسى با رضايت خاطر بجنگيد و شادمان و سبك جان به سوى مرگ گام
برداريد.
ـ سـوگند به خدا كه اگر از شمشيرهاى اين جهان بگريزيد از شمشيرهاى آخرت جان سالم به
در نـخـواهـيـد بـرد , شـمـا بزرگان ومهتران عرب هستيد , پس از گريختن شرم كنيد كه
فرار از ميدان نبرد جامه ننگ پوشيدن است و به آتش رفتن .
ـ گريزى كه در پى آن بازگشت باشد و شكستى كه در پى اش حمله , بر شما سخت
وناگوارنيايد , حق شمشيرها را بگزاريد.
ـ به خدا سوگند اگر از شمشير اين دنيا بگريزيد, از شمشير آن جهان نخواهيد رهيد
شمااشراف و بـزرگـان عرب هستيد همانا فرار از جنگ موجب خشم خداوند و خوارى و ننگ
جاويدان است به زنـدگـى گـريزنده هرگز چيزى افزوده نگردد و چيزى مانع مرگش نشودكيست
كه همچون تـشنه اى كه به آب مى رسد به سوى حق رود؟
بهشت زير لبه هاى نيزه هاست امروز نهانها آزموده و آشـكـار مـى شـونـد به خدا سوگند
كه من به رويا رويى آنان بيش از آن اشتياق دارم كه آنها براى رسيدن به خانه هاى خود
مشتاقند.
ـ از سـفـارشـهـاى جـنگى آن حضرت به يارانش ـ : ترس و هراس از جنگيدن با كسانى كه
سزاوار جـنـگند و در راه گمراهى متحد شده اند , مايه گمراهى در دين و از دست دادن
دنيا باخوارى و خفت است در هنگام فرا رسيدن پيكار , گريختن از ميدان جنگ موجب دوزخى
شدن است خداى تعالى مى فرمايد : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! هرگاه با كافران
رويا روى شديد پشت نكنيد و نگريزيد)).
ـ امـام رضـا (ع ) : خداوند فرار از ميدان جهاد را حرام كرده است , چون باعث ضعف
دين و خفيف شدن پيامبران و پيشوايان عادل (ع )است .
ـ امام على (ع ) : من هرگز از ميدان جنگ نگريخته ام و احدى به رزم من نيامده مگر
اين كه زمين را از خون او سيراب كرده ام .
ـ پـيامبرخدا(ص ): اى ابوذر! پروردگارت عزوجل , به وجود سه نفر بر فرشتگانش مى بالد
: مردى كـه در جـايـى تـنـهـا بـاشـد و (به وقت اذان )اذان بگويد و نماز بخواند
پروردگارت به فرشتگان مى فرمايد: ببينيد بنده من نماز مى خواند وهيچ كس جز من او را
نمى بيند پس هفتاد هزار فرشته به زمين فرود آيند و پشت سر او به نمازايستند وتا
فرداى آن روز برايش آمرزش مى طلبند.
و مردى كه شب هنگام در تنهايى برخيزد و نماز گزارد و سجده كند و درحال سجده خوابش
برد پـس , خـداى تـعـالـى فرمايد : به بنده من بنگريد كه روحش نزد من است و بدنش در
طاعت من سـجده كنان و مردى كه در ميدان جهاد باشد و همرزمانش بگريزند و او همچنان
پايدارى ورزد و بجنگد تا كشته شود.
چه وقت فرار از جنگ رواست ؟
.
قرآن :.
((اى پـيـامبر ! مؤمنان را به جنگ برانگيز اگر از شمابيست تن باشند و در جنگ
پايدارى كنند بر دويـسـت تن غلبه خواهند يافت و اگر صد تن باشند بر هزار تن از
كافران پيروز مى شوند زيرا آنان مردمى عارى از فهمند)).
ـ امام صادق (ع ) : هركس در جنگ از برابر دو مرد بگريزد , كارش گريختن به شمار مى
آيد و اگر در جنگ از برابر سه نفر بگريزدكارش گريختن به شمار نمى آيد.
ـ پيامبر خدا (ص ) : گريختن به موقع پيروزى است .
ـ امام على (ع ) : گريختن به جا برابر با پيروزى به موقع است .
ـ خـداونـد جنگيدن را بر اين امت واجب فرمود و مقرر داشت كه هر يك مرد با ده مشرك
بجنگد , مـى فـرمايد : ((اگر از شما بيست تن باشند كه پايدارى ورزند بردويست نفر
پيروز شوند )) خداى سبحان سپس اين آيه را نسخ كرد و فرمود : ((اينك خداوندبار شما
را سبك گردانيد )) ازآن پس وظـيـفـه مؤمنان در جنگ اين شد كه اگر تعداد مشركان
بيشتر از دو مرد در برابر يك مرد باشد فرار كننده از جنگ فرارى محسوب نمى شود.
به كارگيرى انواع جنگ افزارها در جنگ .
قرآن .
((تا مى توانيد در برابر آنان نيرو فراهم آوريد)).
ـ امام على (ع ) : مشركان را با هر وسيله ممكن , از آهن و سنگ و آب و آتش و جز
اينها , بايد كشت آن حضرت فرمود كه رسول خدا(ص ) اهل طائف را به منجنيق بست امام (ع
) فرمود : اگر در قلعه بـه هـمـراه مـشركان گروهى از مسلمانان نيز وجود داشتند و
مشركان از خروج آنان جلوگيرى كردند و آنان را دربرابر خود سپر تير نكردند به سوى
مشركان تير اندازى كنيد و به مسلمانان اگر به زور در داخل قلعه نگهدارى شده اند
هشدار دهيد و تا مى توانيد به آنها آسيبى نرسد و چنانچه به يكى از آنهاتير زديد
بايد ديه اش پرداخت شود.
ـ حـفص بن غياث : از امام صادق (ع ) پرسيدم آيا جايز است در شهرى كه مردم آن حربى
هستند و داخل آن زن و كودك و پيرمرد و اسراى مسلمان و تجار به سرمى برند , آب
انداخت و آن را به آتش كـشـيـد يـا آن را به منجنيق بست تا مردمش كشته شوند ؟
فرمود : اين كار را بايد با آنان كرد و به خـاطـر وجـود چـنين افرادى نبايد از
مردمان حربى شهردست كشيد و مسلمانان در قبال آنها نه ديه اى به گردن دارند نه كفاره
اى .
طولانى شدن جنگ .
ـ امـام عـلى (ع ) در قسمتى از نامه جوابيه خود به معاويه مى فرمايد : اما اين
كه گفته اى ((جنگ عـرب را در كـام خود فرو برده و جز نيمه جانى از او باقى نگذاشته
است )) بدان كه هركس در راه حق فرو خورده شود, رهسپار بهشت گردد و هركه در راه باطل
از بين رود راهى دوزخ گردد.
نيروى دريايى .
ـ پـيامبر خدا (ص ) : هركس براى خدا و به خاطر دفاع از مسلمانان قدم به دريا
گذارد خداوند به تعداد هر قطره اى از دريا برايش ثواب وحسنه بنويسد.
ـ كسى كه موفق نشده در ركاب من بجنگند , در دريا به جنگ رود.
ـ شهداى جنگ دريايى نزد خداوند برترند از شهداى جنگ زمينى .
شركت زنان در جنگ .
ـ امـام باقر (ع ) يا امام صادق (ع ) : رسول خدا(ص ) زنان را همراه خود به جنگ
برد تا مجروحان را مداوا كنند از غنيمت چيزى ميان آنها تقسيم نكرد, اما به آنان
(چيزهايى ) بخشيد.
محارب .
محارب .
قرآن .
((سـزاى كـسـانـى كه با خدا و رسول او جنگ مى كنند و درزمين به فساد مى كوشند آن
است كه كـشـتـه شـونـد يـا بـردار گردند يا دستها و پاهايشان يكى از چپ و يكى از
راست بريده شود يا از سرزمين خود تبعيد شوند)).
((هـر كس كس ديگر را نه به قصاص قتل كسى يا ارتكاب فسادى بر روى زمين بكشد, چنان
است كه همه مردم را كشته باشد)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : دزد محارب (دزدى كه مسلحانه دست به دزدى زند) را بكش و نگران
نباش , خونش به گردن من .
ـ امام باقر (ع ) : اگر مردى به خانه ات وارد شد و قصد تجاوز به زن و اموالت را
داشت اگرتوانستى , در ضـربـه زدن بـه او پـيشدستى كن , زيرا چنين دزدى محارب با خدا
و پيامبر اوست ,پس او را بكش و اگر پيامدى برايت داشت به عهده من .
ـ هركس شبانه با خود سلاح حمل كند محارب است مگر آن كه كسى باشد كه نتوان به
اومشكوك شد.
ـ پيامبر خدا (ص ) : هركس (عليه ديگران ) شمشير بركشد خونش هدر است .
ـ امـام عـلى (ع ) درباره مردى كه خانه قومى را به آتش كشيده و بر اثر آن , خانه و
اثاث آن سوخته بود چنين داورى كرد كه : تاوان خانه واثاث آن را بپردازد وسپس كشته
شود.
ـ امـام باقر (ع ) : هر كه در يكى ا ز شهرها شمشير بر كشد و كسى را زخمى كند بايد
قصاص شودو از آن شهر تبعيد گردد اما اگر كسى در جاى ديگرى غير از شهر سلاح بركشد و
دست به ضرب و جرح و ربودن اموال زند ولى كسى را به قتل نرساند, محارب است و كيفرش
كيفرمحارب و اختيار با امام است كه اگر خواست او را بكشد و به دار آويزد و يا دست و
پايش راقطع كند و فرمود : اگر بجنگد و بكشد و اموال را غارت كند امام بايد به كيفر
سرقتى كه كرده دست راست او را قطع كند وسپس او را تحويل اولياى مقتول دهد كه مال
(مسروقه ) را از اوبگيرند و سپس وى را بكشند.
ابـو عبيده به امام عرض كرد : خدايت نيكو گرداند ! اگر اولياى مقتول او را بخشيدند
چه حكمى دارد ؟
امـام باقر (ع ) فرمود : اگر آنها گذشت كنند امام بايد او را بكشد زيرا محارب است و
دست به قتل و دزدى زده است .
ابـو عـبـيده عرض كرد : اگر اولياى مقتول بخواهند از او ديه بگيرند و آزادش كنند
آيا حق چنين كارى را دارند ؟
فرمود : نه , بايد كشته شود.
ـ سورة بن كليب از امام صادق (ع )پرسيد مردى از منزل خود به قصد مسجد يا كار ديگرى
بيرون مـى آيـد ومـردى از روبـه رو ياپشت سر مى آيد و او را مى زند و لباسهايش را
مى گيرد (چه حكمى دارد ؟
) حـضـرت فرمود :علماى ناحيه شما در اين باره چه مى گويند ؟
عرض كردم : مى گويند ايـن يـك اخـتـلاس آشـكـاراسـت و (چنين كسى محارب نيست بلكه )
محارب كسى است كه در سـرزمـينهاى مشرك نشين باشد حضرت فرمود : حرمت و احترام كدام
يك بيشتر است : سرزمين اسـلام يـا سـرزمـين شرك ؟
عرض كردم : سرزمين اسلام فرمود : اينها مصداق اين آيه هستند كه مى فرمايد : ((همانا
سزاى كسانى كه با خدا و پيامبر او مى جنگند )).
ـ از اهـل بـيـت (ع ) روايـت شده است كه محارب كسى است كه سلاح بر كشد و راه را نا
امن كند ,خواه در شهر باشد يا بيرون از شهر.
ـ در جاده جلولا عده اى راهزن به حاجيان و ديگر رهگذران حمله كردند و سپس
گريختندخبر به مـعـتصم رسيد , به كارگزار خود در جلولا نوشت : اينچنين امنيت راهها
را برقرار مى كنى ؟
كنار گـوش امـيـر الـمـؤمنين راهزنى مى شود و راهزنان مى گريزند ؟
! آنها را تعقيب و دستگيركن و گرنه دستور مى دهم هزار تازيانه به تو بزنند و سپس در
همان جا كه راهزنى شده به دارت آويزند.
كـارگزار در تعقيب راهزنان بر آمد و آنها را دستگير كرد و به بند كشيد سپس موضوع را
به اطلاع مـعـتصم رساند معتصم فقيهان و ابن ابى داود را جمع كرده درباره حكم
راهزنان از آنهاپرسيد ابو جـعـفـر مـحـمـدبن على الرضا (امام جواد) (ع ) نيز حضور
داشت آنها در جواب معتصم گفتند : خـداونـد قـبلا درباره آنها حكم كرده است آن جا كه
مى فرمايد : ((همانا سزاى كسانى كه باخدا و مى جنگد)).
معتصم رو به ابو جعفر كرده پرسيد : درباره پاسخى كه اينها دادند چه مى گوييد؟
حضرت فرمود : امير المؤمنين شنيد كه اين فقيهان و قاضى چه گفتند معتصم گفت : شما هم
نظرتان رابگوييد حضرت فرمود : اينها در فتوايى كه دادند بيراهه رفتند امير المؤمنين
بايد ببيند كه راهزنان مرتكب چـه كـارى شده اند اگر فقط راه را نا امن كرده اند و
كسى را نكشته ومالى رانبرده اند دستور دهد آنـها را به زندان افكنند اين است معناى
تبعيد كردن آنان به علت ايجاد ناامنى در راه و اگر جاده را نا امن كرده وكسى را نيز
كشته اند دستور به قتل آنها بايد داد و اگر درجاده نا امنى ايجاد كرده وكـسـى را
كـشـته اند و مالى را برده اند بايد دستور داد دست و پاى آنها رااز چپ و راست ببرند
و سپس به دارشان آويزند.
ـ امـام بـاقـر (ع ) : جـنـگ دو حـكم دارد :اگر هنوز آتش جنگ شعله ور است و سلاحها
بر زمين گـذاشـته نشده و جنگجويان سرگرم پيكارند , هر اسيرى كه در اين حال گرفته
شود تصميم با امام است كه او را گردن زند يا دست وپايش را يكى از چپ و يكى از راست
ببرد.
امـا اگـر جـنـگ تـمـام شـده و رزمـنـدگـان از پيكار دست شسته اند , اسيرانى كه در
اين حال گـرفته شوند تصميم با امام است كه اگر خواست بر آنان منت نهاده آزادشان كند
, يا فديه بگيرد ورهايشان سازد و يا آنان را به بندگى گيرد.
ـ جـمـيـل بـن دراج از امـام صادق (ع )پرسيد كدام يك از كيفرهاى نامبرده در آيه
((همانا سزاى كـسـانى كه با خدا و پيامبر او مى جنگند)) در حق اين محاربان بايد
اعمال شود ؟
حضرت فرمود : تـصـمـيـم بـا امـام است اگر خواست كيفرقطع را به كار مى گيرد , يا
دار زدن را , يا كشتن را و ياتبعيد كردن را.
ـ امام صادق (ع ) : در پاسخ به سؤال مردى از آيه ((همانا سزاى كسانى كه )) فرمود :
تصميم باامام است كه كدام كيفر را انتخاب كند عرض كردم : پس امام در انتخاب هريك از
كيفرها اختيار كامل دارد ؟
فرمود : نه , بلكه با در نظر گرفتن نوع جنايت تصميم مى گيرد.
ابـن عباس درباره آيه ((همانا سزاى كسانى كه با خدا وپيامبرش مى جنگند )) گفته است
: هركه در قـلـمرو اسلام سلاح بركشد و راه را ناامن كند وآن را در اختيار بگيرد
امام و پيشواى مسلمانان مـخـير است كه او را بكشد , يا به دارش آويزد , يادست وپايش
را ببرد او درباره ((يا اززمين تبعيد شوند)) گفته است : يا از سرزمين اسلام به دار
الحرب (سرزمين كافران ) بيرون رانده شوند.
دار زدن .
ـ نقل شده است كه محاربى را نزداميرالمؤمنين (ع ) آوردند آن حضرت دستور داد او
را زنده بر دار كـنـنـد بـراى اين كار چوبى را روبه قبله بر افراشت و آن مرد محارب
را به گونه اى كه پشتش به چوبه دار و رويش به سمت مردم و قبله بود به دار آويخت جسد
او سه روز بر دار بود پس از سه روز امام دستور داد آن را پايين آورده بر وى نماز
خواند و دفنش كرد.
ـ پيامبر خدا (ص ) : شخص به دار آويخته را بيش از سه روز روى چوبه دار نگه نداريد.
بريدن دست و پا از چپ و راست .
ـ امـام صـادق (ع ) : عـده اى از بـنـى ضـبـه (در حـالـى كه بيمار و رنجور
بودند) نزد پيامبر خدا (ص )آمـدنـد رسـول خـدا (ص ) بـه آنـهـا فـرمـود : نزد من
بمانيد , وقتى بهبود يافتيد شما را با سـپـاهـى مـى فـرسـتم عرض كردند : ما را در
خارج مدينه جاى بده پيامبر آنها را با شترى از بيت الـمـال بـيـرون مدينه فرستاد
وقتى حالشان خوب شد و جان گرفتند سه نفرى را كه همراه شتر بودندكشتند و شتر را با
خود بردند.
خبر به پيامبر خدا (ص ) رسيد آن حضرت على (ع ) را براى دستگيرى آنها روانه كرد آنان
دردره اى نـزديك يمن سرگردان بودند و نمى توانستند از آن خارج شوند على (ع ) آنها
را دستگيركرد و نزد پيامبر خدا (ص ) آورد اين آيه ((همانا سزاى كسانى كه با خدا و
رسولش مى جنگند ))برپيامبر نازل شد پيامبر (ص ) كيفر قطع دست و پا از چپ وراست را
درباره آنها اعمال كرد.
تبعيد.
ـ امـام رضـا (ع ) در پـاسـخ به سؤال از آيه ((يا از زمين تبعيد شوند)) و اين
كه كيفيت تبعيد و حد ومرز آن چيست ؟
فرمود : از شهرى كه در آن جنايت كرده به شهر ديگرى تبعيد شود و به مردم آن شـهر
اطلاع داده شود كه آن شخص تبعيدى است و نبايد باوى مجالست و معامله كنند و به اوزن
دهـنـد و بـا او هـمـسـفـره شوند يك سال با او چنين رفتار مى شود اگر در اين مدت از
آن شهر به شهرى ديگر رفت , به مردم آن شهر نيز بايد چنين دستورهايى داده شود تا يك
سال به سر آيد.
ـ امام صادق (ع ) ـ نيز در همين باره فرمود ـ : نبايد با او معامله شود , يا به او
پناه داد و يا صدقه داد (كمك مالى نمود).
ـ درباره آيه ((همانا كيفر كسانى كه باخدا و پيامبرش مى جنگند و در زمين به فساد مى
كوشند اين است كه كشته شوند )) فرمود :تبعيد محارب با تبعيد معمولى فرق مى كند حاكم
به نسبت جرمى كـه او مرتكب شده است درباره اش حكم كند اگر تبعيد او از شهرى به شهرى
ديگر باشد از طريق دريـا بـه تبعيد برده وروى دريا برده مى شود (ومى ماند) , زيرا
تبعيد او از شهرى به شهر ديگر بايد معادل با قتل و دارزدن و قطع دست و پا باشد , و
اين كيفرى است در سطح بريدن دست و پا و دار زدن .
ـ در پـاسـخ به سؤال از تبعيد محارب فرمود : از شهر تبعيد مى شود امير المؤمنين (ع
) دو مرد رااز كوفه به جاى ديگر تبعيد كرد.
ـ در پـاسخ به سؤال از تبعيد فرمود : از سراسر كشور اسلام تبعيد مى شود اگر در نقطه
اى ازخاك اسلام يافت شد بايد كشته شود و در امان نيست تا آن كه به سرزمين شرك
بپيوندد.
2.
نگاهبانان .
نگاهبانان .
نگهبانى كردن از پيامبر.
ـ از سهل بن حنظليه نقل شده است كه در روز جنگ حنين با پيامبر خدا (ص ) حركت
كردند و راه زيادى را پيمودند تا آن كه شب شدپيامبر فرمود : ((امشب چه كسى از ما
نگهبانى مى كند ؟
)) انس بن ابى مرثد غنوى عرض كرد :من , اى رسول خدا.
پيامبر فرمود : پس , سوار شو او بر اسب خود نشست و نزد پيامبرخدا (ص ) آمد رسول خدا
(ص ) به او فرمود : بالاى اين دره برو مبادا امشب از طرف تو غافلگير شويم .
ـ روايـت شده است كه چون آيه ((و خداوند تو را از مردم حفظ مى كند)) نازل شد,
پيامبر (ص )به عـده اى از اصـحـاب خـود , مـانـنـد سـعـد و حـذيـفـه , كه از او
محافظت مى كردند فرمود : به خانه هاى خود برويد , زيرا خداى تعالى مرا از گزند مردم
مصون كرد.
ـ عـايـشـه : از پـيـامـبـر (ص ) هـمـيـشه محافظت مى شد تا آن كه آيه ((و خداوند تو
را از مردم حـفـظمـى كـنـد)) نـازل شـد و پـيـامبر سرش را از چادر بيرون كرد وفرمود
: اى مردم ! برويد , خداوندمحافظت مرا به عهده گرفت .
اجل نيكو نگهبانى است .
ـ امـام صـادق (ع ) : عـلـى (ع ) غـلامـى داشـت بـه نـام قنبر كه ايشان را
بسيار دوست مى داشت هـرگـاه على (ع ) بيرون مى رفت قنبر با شمشير خود در پى آن حضرت
روانه مى شد شبى قنبر را ديدفرمود : چه مى خواهى قنبر ؟
عرض كرد : آمده ام كه پشت سر شما حركت كنم اى امير مؤمنان !مـردم را كه مى شناسى !
من بر جان شما بيمناكم حضرت فرمود : واى بر تو ! آيا از اهل آسمان مرا مـحافظت مى
كنى يا از اهل زمين ؟
! عرض كرد : از اهل زمين فرمود : مردم روى زمين نمى توانند به من آسيبى برسانند مگر
آن خداى عز و جل از آسمان بخواهد , پس برگرد قنبربرگشت .
ـ امام على (ع ) عرض شد : از شما محافظت نكنيم ؟
حضرت فرمود : اجل هر انسانى او رامحافظت مى كند.
ـ در روز جنگ صفين على بن ابى طالب (ع ) مشغول آرايش دادن گردانهاى خود بود معاويه
رو به روى آن حـضـرت بر اسب خود سوار بود و على (ع ) سوار بر اسب رسول خدا (ص )
رجزمى خواند و زوبـيـن رسـول خدا (ص ) در دستش بود و شمشيرش ذوالفقار را حمايل كرده
بود يكى از يارانش عرض كرد : مواظب باش اى امير المؤمنين ! مى ترسيم اين معلون بى
خبر به تو حمله كند حضرت فرمود : درست است كه او پايبند دينش نيست و شقى ترين
ستمگران وملعونترين ياغيان بر امامان رهـيافته است اما محافظت اجل كافى است هر
انسانى را دو فرشته نگهبان است كه از او محافظت مـى كـنـنـد مـن نيز چنينم هرگاه
اجلم فرا رسد شقى ترين اشقيامحاسنم را از خون سرم رنگين خواهد كرد.
ـ يعلى بن مرة : على (ع ) شبها براى خواندن نماز مستحبى به مسجد مى رفت ما براى
محافظت از او رفـتـيـم وقـتـى نمازش را تمام كردنزد ما آمد و فرمود : چرا اين جا
نشسته ايد ؟
گفتيم : براى محافظت از شما فرمود : آيا از اهل آسمان مرا محافظت مى كنيد يا از اهل
زمين ؟
عرض كرديم : از مـردمـان روى زمـيـن فرمود : درزمين هيچ اتفاقى نيفتد مگر آن كه در
آسمان مقدر شود بر هر انـسانى دو فرشته گمارده شده اندكه از او دفاع و محافظت كنند
تا آن كه تقديرش فرا رسد چون تقديرش رسيد او را با آن تنهاگذارند مرا از جانب
خداوند سپرى استوار است وچون اجلم فرا رسد آن سـپـر كـنار رود (بدانيد)هيچ كس طعم
ايمان را نچشد مگر آن كه بداند كه آنچه به او رسيده نمى توانست نرسد و آنچه به او
نرسيده نمى توانست برسد.
آزادى و آزادگى .
آزادى و آزادگى .
ـ امام صادق (ع ) : پنج خصلت است كه درهركس يكى از آنها نباشد خير و بهره زيادى
در او نيست : اول : وفـادارى , دوم : تـدبير , سوم :شرم و حيا , چهارم : خوش خويى و
پنجم ـ كه چهار خصلت ديگر را نيز در خود دارد ـ : آزادگى .
ـ امام باقر (ع ) : يزيد بن معاويه به قصدحج وارد مدينه شد و در پى مردى از قريش
فرستاد و او آمد يزيد به او گفت : آيا اعتراف مى كنى كه تو بنده منى , اگر بخواهم
مى فروشمت و اگر بخواهم تو را به بردگى مى گيرم ؟
آن مردگفت : به خدا سوگند اى يزيد ! تو در ميان قريش از من نژاده تر و والاتبارتر
نيستى و پدرت نيز ,چه در زمان جاهليت و چه در زمان اسلام , از پدر من برتر نبود در
ديـنـدارى نيز از من برتر وبهتر نيستى پس چگونه به خواست تو گردن نهم ؟
يزيد گفت : به خدا سوگند اگر اعتراف نكنى تو را مى كشم مرد گفت : كشتن من بالاتر
ومهمتر از كشتن حسين بن على (ع ), فرزند رسول خدا ,نيست يزيد دستور داد او را
كشتند.
همه مردم آزادند.
ـ امام على (ع ) : اى مردم ! آدم نه بنده اى زاييد و نه كنيزى مردم همه آزادند.
ـ بنده ديگران مباش كه خداوند پاك تو را آزاد آفريده است .
ـ مباد كه طمعكارى تو را به بندگى گيرد, حالى كه خداوند تو را آزاد آفريده است .
ـ بنده ديگرى مباش كه خدا تو را آزاد آفريد چه خوبيى است آن خوبى كه جز با بدى بدست
نيابد و چه آسانيى است آن آسانى كه جز با سختى به چنگ نيايد؟
.
آزاده هميشه آزاده است .
ـ امـام صادق (ع ) : آزاده در همه حال آزاده است اگر بلا و سختى به او رسد
شكيبايى ورزد واگر مصيبتها بر سرش فرو ريزند او را نشكنند هرچند به اسيرى افتد و
مقهور شود و آسايش رااز دست نـهـاده بـه سـخـتـى و تنگدستى افتد چنان كه يوسف صديق
امين , صلوات اللّه عليه , به بندگى گرفته شد و مقهور و اسير گشت اما اين همه به
آزادگى او آسيب نرساند.
ـ امام على (ع ) : انسان آزاده , هر سختى و گزندى بيند , باز آزاده است .
ـ آزاده , آزاده است هر چند سختى و مرارت بيند , وبنده , بنده است هرچند تقدير
ياريش كند.
خوى آزاد مرد.
ـ امام على (ع ) : گشاده رويى خصلت آزادمرد است .
ـ خوشرويى خوى هر آزاده اى است .
ـ حيا وعفت از خصلتهاى ايمان است اين دو سرشت آزادگان و خوى نيكان است .
ـ زيبايى آزاده مرد به دورى كردن از عيب و ننگ است .
ـ امام باقر (ع ) : گروهى خداوند را از روى سپاسگزارى مى پرستند و اين پرستش
آزادگان است .
ـ امـام عـلـى (ع ) : هـر كـه بـه وعـده نـيـكـى و احـسـانـى كه در گذشته داده است
عمل كند آزادگى اش كامل است .
ـ آزادگى از كينه توزى و نيرنگ منزه است .
ـ آزاده هيچگاه بنده نگردد مگر آن دم كه كسى گرهى از كار او بگشايد.
ـ از موفقيت آزاده اين است كه مال را از راه حلال به دست آورد.
ـ دارايـى خود را در آنجا كه حق است ببخش و با آن دوستانت را يارى رسان كه جامه
بخشندگى برتن آزاده مرد زيبنده تر است .
آنچه آزادگى مى آورد.
ـ امام على (ع ) : هركه خواهشهاى نفس را فرو گذارد آزاده است .
ـ امام صادق (ع ) : ديندار خواهشها را كنار گذاشت و آزاده شد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : آن كـه نـفـس خـود را خريد و آزادش كرد چون كسى نيست كه نفس
خويش رافروخت و برده اش ساخت .
ـ بنده قانع آزاد است و آزاد طمعكار , بنده .
ـ هركه به دنيا پشت كند نفس خويش را آزاد كرده و خدايش را خشنود ساخته است .
ـ دنـيا سراى گذر است و مردم در آن دو دسته اند : مردى كه نفس خود را فروخت و آن
رااسير و برده كرد و مردى كه نفس خويش را خريد و آزادش ساخت .
ـ مـسـيـح (ع ) : چـه سـودى بـرده اسـت آن كـه خـود را به همه دنيا بفروشد و سپس
آنچه را به بـهـاى نفس خويش خريده است براى ديگران به ارث گذارد ؟
چنين كسى خود راتباه كرده است خوشا به حال كسى كه نفس خويش را رهانيد و آن را بر
همه دنيا برگزيد.
به جا آوردن شرايط آزادگى .
ـ امام على (ع ) : هر كه شرايط بندگى را به جا آورد سزاوار آزادى شود و هر كه
در احكام و شرايط آزادگى كوتاهى ورزد, به بندگى بازگرفته شود.
آزادگى (متفرقه ).
ـ امام على (ع ) : مبادا كارى كنى كه آزاده اى را از تو گريزان كند , يا قدر تو
را بكاهد , يا شر و بدى برايت به بار آورد , يا در روزرستاخيز بار گناهى بر دوشت
باشد.
ـ با نيكى كردن آزاد مرد را مى توان مالك شد.
ـ بهترين نيكى آن است كه به آزادگان برسد.
ـ گاه باشد كه در حق آزاده ستم شود.
ـ آزادگان را پاداشى جز احترام و بزرگداشت نسزد.
ـ آن كه مردم را به وحشت اندازد از آزادگى بدور است .
ـ بهترين گنجها خوبى و احسانى است كه به آزادگان سپرده مى شود و دانشى است كه نيكان
فرا مى گيرند.
ـ هر گاه (بنده اى را) مالك شدى آزاد كن .
ـ آيـا آزاد مـردى نـيست كه اين خرده غذاى لابه لاى دندانها را براى اهلش واگذارد ؟
بدانيدكه جانبهاى شما جز بهشت نيست , پس آن را جز به بهشت مفروشيد.
2.
آزمندى .
آزمندى .
آزمندى .
قرآن .
((همانا انسان آزمند آفريده شده است هرگاه بدى به اورسد بيتابى مى كند)).
ـ امام على (ع ) : چه زيبنده است كه انسان آنچه را شايسته نيست نخواهد.
ـ آزمندى رنجى جاويدان است .
ـ آزمندى فرجامى نكوهيده دارد.
ـ آزمندى سوزنده تر از آتش است .
ـ آزمندى جوانمردى را لكه دار مى كند.
ـ آزمندى قدر و منزلت آدمى را مى كاهد و روزيش را زياد نمى كند.
ـ آزمندى مركب رنج است .
ـ آزمندى انسان را به عيبهاى زيادى در مى افكند.
ـ آزمندى سوار خود را مى كشد.
آزمند.
ـ امام باقر (ع ) : حكايت آزمند به دنيا, حكايت كرم ابريشم است هرچه
بيشترابريشم بر خود مى تند , با بيرون آمدن ازپيله بيشتر فاصله مى گيرد تا آن كه
سرانجام دق مرگ مى شود.
ـ امام على (ع ) : آدم حريص همواره در رنج است .
ـ انسان حريص خود را براى چيزى به رنج مى افكند كه برايش زيانبار است .
ـ بسا حريصى كه آزمندى او را از پاى در آورد.
ـ آزمند شرم ندارد.
آزمند خوار است .
ـ امام على (ع ) در پاسخ به اين پرسش كه : كدام خوارى بدتر است ؟
فرمود : آزمندى به دنيا.
ـ امام صادق (ع ) : چه زشت است براى مؤمن كه ميل و خواهشى خواركننده داشته باشد.
ـ امام على (ع ) : آزمندى روزى را زياد نمى كند , بلكه ارزش آدمى را خوار مى سازد.
ـ آزمند , بنده مطامع است .
ـ آزمند , اسيرى زبون است كه از بند اسارت هرگز نرهد.
ـ آزمندى خوارى و رنج است .
ـ آزمندى آدمى را زبون و نگونبخت مى كند.
ـ هيچ چيز چون آزمندى نفس را زبون نكند و چيزى چون بخل آبرو را نبرد.
حريص محروم است .
ـ مـصـبـاح الـشريعة : پيامبر خدا(ص ) فرمود : آدم حريص هميشه محروم است وافزون
بر محروم بودن , در هركارى كه مى كندنكوهيده است چگونه محروم نباشد در حالى كه از
بند خدا گريخته است ؟
.
ـ امام صادق (ع ) : آزمند از دو خصلت محروم شده و در نتيجه دو خصلت را با خود دارد
: ازقناعت مـحـروم اسـت و در نتيجه آسايش را از دست داده است , از رضايت و خرسندى
محروم است و در نتيجه يقين را از كف داده است .
ـ امام على (ع ) : روزى قسمت شده است , حريص محروم است .
آزمند نيازمند است .
ـ امام على (ع ) : آزمند نيازمند است اگر چه مالك همه دنيا باشد.
ـ امـام حـسـن (ع ) در پـاسـخ بـه پـدر بـزرگـوارش كـه پرسيد : فقر چيست ؟
فرمود : آزمندى وسيرى ناپذيرى .
ـ امام على (ع ) : آزمندى فقر آور است .
ـ حرص زدن نيازمندى به بار مى آورد.
ـ آزمندى نشانه نيازمندى است .
ـ هر آزمندى نيازمند است .
آزمند بدبخت است .
ـ امام على (ع ) : آزمندى نشانه نگونبختان است .
ـ آزمندى دومين بدبختى است .
ـ آزمندى وسيرى ناپذيرى نگونبختى و خوارى مى آورند.
ـ در آزمندى بدبختى و رنج است .
ـ حرص زياد آزمند را بدبخت و خوار مى سازد.
ـ آن كه حريص شد خود را در بدبختى و رنج افكند.
ـ آن كه زياد حرص زند شقاوتش بسيار شود.
ـ شقى ترين شما آزمندترين شماست .
سيرى ناپذيرى آزمند.
ـ امام صادق (ع ) : دو آزمندند كه هرگز سير نمى شوند: آزمند دانش و آزمند ثروت
.
ـ خـداونـد هيچ درى از دنيا را به روى بنده اى نگشود مگر آن كه درى از آزمندى را
نيز به روى او گشود.
ـ امام على (ع ) : همانا دنيا آدمى را بكلى سرگرم خود مى سازد و دنياپرست به چيزى
از آن نرسد, مـگـر آن كـه باب حرص و شيفتگى به آن بر رويش گشوده شود و به آنچه از
اين دنيادست يافته بسنده نمى كند تا در پى چيزى كه به دست نياورده است نرود.
ـ امـام صـادق (ع ) : امـيـر الـمـؤمنين , صلوات اللّه عليه , مى فرمود : اى
آدميزاد ! اگر از دنيا به قدركفايت خواهى همان كمترين دنيا تو را بس باشد و اگر بيش
از كفايت خواهى همه دنيا هم تو رابس نباشد.
ـ امام على (ع ) : آزمند بسنده نمى كند.
آزمندى روزى را زياد نمى كند.
ـ امام على (ع ) : آزمندى روزى را زيادنمى كند بلكه قدر و منزلت را خوار مى
سازد.
ـ پـيـامـبـر خـدا (ص ) : آن كـه حـرص نـزند روز خود را از دست نمى دهد وآن كه حرص
زند به آنچه روزيش نيست نمى رسد.
ـ امـام حـسين (ع ) : نه عفت و مناعت مانع روزى مى شود و نه حرص زدن روزى بيشتر مى
آورد , زيرا روزى تقسيم شده و اجل حتمى است و حرص زدن طلب گناه است .
ـ امام على (ع ) : آزمندى قدر مرد را مى كاهد و روزى او را هم زياد نمى كند.
تفسير آزمندى .
ـ امـام عـلـى (ع ) : در پـاسخ به اين پرسش كه : آزمندى چيست ؟
فرمود : به دست آوردن كم با از دست دادن زياد.
ريشه آزمندى .
ـ پيامبر خدا (ص ) : اى على ! بدان كه ترسويى و بخل و آزمندى يك سرشتند و ريشه
آنها بدگمانى (به خدا) است .
ـ امام على (ع ) : دست رد زدن به سينه آزمندى ريشه سيرى ناپذيرى و طمعها را قطع مى
كند.
ـ بناى آزمندى و بخل شديد بر شك و كم اعتمادى به خدا استوار است .
ـ آزمندى زياد ناشى از نيروى سيرى ناپذيرى و سستى دين است .
عوامل باز دارنده آزمندى .
|