بخش يك :كليات
رابطه قرآن و حديث (1)
قرآن و حديث، دو گوهر گران بها و دو گنجينه بىپايان و دو درياى بىكراناند. رسول
گرامى، امت اسلام را به چنگ زدن به آن دو و همراهى با آنها دعوت كرد:
«إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتي». (2)
گرچه اين دو گنج، جدايى برنمىتابند و در كنار هم، عامل هدايتاند، اما مصدريّت و
محوريت از آنِ قرآن است.
پيامبر و امامان، ميزان سنجش گفتار خويش را قرآن قلمداد كرده و انتساب آنچه را با
قرآن نسازد، از خود سلب كردهاند:
خطب النبيصلى الله عليه وآله بمنى فقال: أيها الناس ما جاءكم عني يوافق كتاب
اللَّه فأنا قلته وما جاءكم يخالف كتاب اللَّه فلم أقله. (3)
عن أبي عبداللَّهعليه السلام قال: ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف.
(4)
با اين همه، تاريخ قرآن و حديث و گذشته آن دو، دردآور است. در برههاى از تاريخ،
نظريه «حَسْبُنا كتاب اللَّه» غلبه يافت و عترت و سنّت، كنار نهاده شدند؛ كتابت
حديث، ممنوع شد و از خلافت عترت جلوگيرى به عمل آمد و اين، ضايعهاى جبران ناپذير
براى جامعه اسلامى بود.
از سوى ديگر، برخى تنها حديث را برگرفته و به مهجوريت قرآن، دامن زدند و تا آن جا
پيش رفتند كه ظهور قرآن را بدون حديث، حجت ندانسته (5) و كناره
گيرى از قرآن و روى آوردن به حديث را عاقبت به خيرى تلقى كردند. (6)
و نيز تا بدان جا كشيده شد كه اهتمام عالمان به تفسير قرآن كريم، ذبح علمى شمرده شد
(7) و تخصص در علوم اسلامى بويژه فقه بدون فراگيرى آيهاى از
قرآن، ميسور گشت. (8) شكل گيرى نحلهاى با عنوان «أهل الأخبار»
(9) يا «اخباريگرى» حكايت از اين دارد. علّامه طباطبايى در
تفسير ارزشمند خود، پس از نگاهى دردآلود به اين گذشته اسف بار مىگويد:
إن أهل السنة أخذوا بالكتاب وتركوا العترة؛ فآل ذلك إلى ترك الكتاب لقول النبيصلى
الله عليه وآله: «إنهما لن يفترقا». وإن الشيعة أخذوا بالعترة وتركوا الكتاب؛ فآل
ذلك منهم إلى ترك العترة لقولهصلى الله عليه وآله: «إنهما لن يفترقا»؛ فقد تركت
الأُمّة القرآن والعترة (الكتاب والسنّة) معاً». (10)
اهل سنّت، كتاب را گرفته و عترت را رها ساختند و در نتيجه قرآن هم كنار نهاده شد؛
زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: قرآن و عترت، جدايى ندارند. شيعيان، عترت را
گرفته، قرآن را رها كردند و اين به ترك عترت انجاميد؛ زيرا رسول خداصلى الله عليه
وآله فرمود:
آن دو از يكديگر جدا نمىشوند. از اين رو، امت اسلام، قرآن و عترت و كتاب و سنّت را
رها ساختند.
امام خمينى نيز رنج مهجوريت قرآن را چنين بيان كرده است:
... تا آن جا كه قرآن كريم را كه براى رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمانها بلكه
عائله بشرى است و از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدىصلى الله عليه وآله تنزل كرد
كه بشريت را به آنچه بايد برسند، برساند و اين وليده علم الاسماء را از شر شياطين و
طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اولياءاللَّه
معصومين - عليهم صلوات الاولين و الآخرين - بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است
بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه گويى نقشى براى هدايت ندارد.
(11)
* * *
اينك كه به اجمال از پيشينه غم آلود جدايى قرآن و سنت سخن رفت و بر همراهى حديث با
قرآن تأكيد شد، اين پرسش، خود مىنمايد كه حديث (سنّت) در جنب قرآن، چه نقشى دارد؟
كدامين گره قرآن با حديث باز مىشود؟ چرا كه از يك سو قرآن، خود را نور معرفى كرده
و در پرتوافشانى، به غير خود، نيازمند نيست، (12) و از سوى
ديگر، قرآن، بيان (13)و تبيان (14) است و از
روشنگرىِ جز خود، بىنياز. و از طرف ديگر، جامع است به استناد:
اليوم أكملت لكم دينكم (15) ؛ لارطب ولايابس إلّا في كتاب مبين
(16) ؛ ما فرّطنا في الكتاب من شيء (17) و
آيات ديگر. (18)
پس قرآن، نه امرى را فروگذار كرده كه به حديثْ نياز باشد و نه در بيانش اجمال و
ابهام است كه روشنگرى بطلبد.
اين پرسشى جدّى است و دغدغه گروهى از محققان بوده و هست.
علّامه طباطبايى -كه در مقدمه تفسيرش بر بى نيازى قرآن از غير خود تأكيد ورزيده
(19) در كتاب «قرآن در اسلام» با اين پرسش به طور جدّى مواجه
شده و آن را چنين پاسخ گفته است:
آنچه گفته شد، منافات ندارد با اين كه پيغمبر و ائمه اهل بيت، عهدهدار بيان جزئيات
قوانين و تفاصيل احكام شريعت كه از ظواهر قرآن مجيد به دست مىآيد، بودهاند. و هم
چنين سِمَتِ معلمى معارف كتاب را داشتهاند چنان كه از آيات ذيل در مىآيد:
«وأنزلنا إليك الذكر لتبيّن للناس ما نزل إليهم». (20)
«وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا». (21)
«وما أرسلنا من رسول إلّا ليطاع بإذن اللَّه». (22)
«هو الذي بعث في الاُميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتاب
والحكمة». (23)
به موجب اين آيات، پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله مبيّن جزئيات و تفاصيل شريعت و
معلّمِ الهى قرآن مجيد مىباشد و به موجب حديث ثقلين، پيغمبر اكرم، ائمه اهل بيت را
در سمتهاى نام برده، جانشينان خود قرار داده است و اين مطلب، منافات ندارد با اين
كه ديگران نيز با اعمال سليقهاى كه از معلّمين حقيقى ياد گرفتهاند، مراد قرآن
مجيد را از ظواهر آياتش بفهمند. (24)
و نيز فرموده است:
نتيجه اين دو مقدمه اين است كه در قرآن مجيد، برخى از آيات با برخى ديگر تفسير شود
و موقعيت پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله و اهل بيت او در برابر قرآن، موقعيت
معلّمين معصومى باشد كه در تعليم خود، هرگز خطا نكنند و قهراً تفسيرى كه آنان كنند
با تفسيرىكه واقعا از انضمام آيات بههمديگر بهدست مىآيد، مخالف نخواهد بود.
(25)
برخى ديگر از پژوهشگران با عنوان «مجالات خدمة السنة للقرآن» از پنج حوزه خدمت حديث
به قرآن سخن راندهاند:
1. تقرير مضمون قرآن؛
2. تفسير آنچه در قرآن است؛
3. تخصيص عمومات قرآن؛
4. بيان موارد نسخ؛
5. ابداع و بيان احكامى كه در قرآن نيست. (26)
يكى ديگر از حديث پژوهان در كتاب «مكانة السنة في التشريع الاسلامي» نقش قرآن را در
وادى تشريع چنين بازگفته است:
نصوص سنّت، سه دسته است: قسمى از آن، مؤيّد احكام قرآن است و در اجمال و تفصيل با
قرآن سازگارى دارد، مانند احاديث وجوب نماز، زكات، حج و روزه.
دستهاى ديگر مبيّن احكام قرآنى است كه حاوى تقييد مطلق، تفصيل مجمل و تخصيص عام
مىباشد، مانند رواياتى كه احكام مفصّل نماز و روزه را بيان داشته است.
دسته سوم، رواياتى است كه بر حكمى دلالت دارد كه در قرآن نيست، مانند حرمت جمع ميان
زن و عمهاش، احكام شفعه، رجم زانى محصن و....
در دو دسته اوّل، نزاعى ميان عالمان نيست و در دسته سوم، اختلاف نظر است.
نويسنده پس از بيان ديدگاهها نسبت به دسته سوم روايات مىگويد:
هردو گروه اتفاق نظر دارند كه احكام تازهاى در سنّت وجود دارد كه در قرآن بدان
تصريح نشده است، لكن دستهاى آن را استقلال در تشريع مىانگارند و گروه دوم، آن را
به گونهاى داخل قرآن مىدانند. از اين رو نزاع، لفظى است. (27)
* * *
به نظر مىرسد بتوان جايگاه سنّت را در دين شناسى و خدمت به قرآن، در اين عرصهها
برشمرد:
1. تعليم شيوه تفسير قرآن به قرآن؛
2. تعليم شيوه استنباط از قرآن؛
3. تعليم شيوههاى اجراى قوانين و تطبيق شريعت در حوزههاى زندگى؛
4. تبيين معارف بلند قرآنى؛.
5. بيان تأويلات، بطون و مصاديق قرآن (جرى و تطبيق)؛
6. بيان تفاصيل قوانين و احكام قرآنى در حوزه سكوت قرآن؛
7. تخصيص عمومات قرآنى و بيان موارد نَسخ؛
8. شرح و بسط تاريخ انبيا و امتهاى سلف كه در قرآن به اجمال، بدان اشارت رفته است.
هريك از اين محورها نمونههاى بسيار در لابه لاى احاديث دارد كه از ذكر آنها صرف
نظر شد، چنان كه نيازمند شرح و بسط و دقت نظرند كه مجالى ديگر مىطلبد.
در پايان، يادآور مىشود كه خارج ساختن حديث از جايگاهش، خدمتى به ساحت قدسى آن
نبوده، بلكه خيانتى نابخشودنى است، و بر قرآن پژوهان و محققان دانش حديث است كه با
حراست از مصدريت و محوريت قرآن، در اين وادى بِكر گام نهند و با انديشه و فكر،
حوزههاى خدمت سنّت به قرآن را به خوبى بنمايانند.
دانشهاى حديثى؛ گذشته، حال، آينده (28)
مطالعه در پيشينه علوم، نشان مىدهد كه دانشها به يكباره شكل نگرفتهاند؛ بلكه در
گذر زمان و در پرتو علل و عوامل گوناگون، به فرهنگ و معارف بشرى پيوستهاند. بسا
اوقات، رويارويى با يك پرسش و يا برخورد با يك مشكل، زمينه ساز پيدايش دانشى گشته
است. بدين صورت كه تلاش براى پاسخگويى به يك پرسش يا حل يك مشكل، مسئلهاى را شكل
داده و از تركيب چند مسئله، دانشى سامان يافته است.
در مرحله پس از پيدايش نيز پژوهش، ژرفكاوى، تعليم و تعلّم، به رشد وبالندگى دانشها
كمك مىكنند. از اين رو، تعريف علوم نيز تكامل تدريجى دارد كهاز تعاريف بَدْوىِ
غير منقّحْ شروع مىشود و به تعريفهاى دقيق و حدّ و رسمدارِ منطقى مىرسد. اين،
سرنوشت تمامىِ دانش هاست و طبعاً علوم اسلامى هم از اين قاعده مستثنا نيستند؛ بلكه
به آسانى مىتوان در تمامىِ آنها اين قاعده و روند را نشانداد.
يكى از علوم اسلامى -كه اين گفتار بِدان اختصاص دارد «علم حديث» يا «علوم حديث»
است. بررسىِ اجمالى پيدايش اين دانش و تطوّرات آن، موضوع اين نوشتار
است. البته بايد دانست كه تاريخ حديث، غير از تاريخ علوم حديث است و موضوع سخن در
اين مقال، عنوان دوم است.
در اين نوشتار، تلاش مىشود تا زمينه دستيابى به پاسخ اين پرسشها فراهم آيد:
علم حديث يا علوم حديث، از چه زمانى به عنوان يك دانشْ رسميت يافته است؟
در آغاز، آن را چگونه تعريف كردهاند؟
چه مراحل و تطوّراتى را پشت سر نهاده است؟
وضعيّت كنونى علوم حديث و تعريف آن چيست؟
آيا مىتوان تعاريف گذشته و حال را نقّادى كرد؟
معيار نقد اين تعاريف، كدام است؟
چه قالبها و تعاريف جديدى در اين دانش بايد شكل بگيرد؟
چه دانشهايى بايد بر آن افزوده گردد؟
و...
اينها پرسشهاى جدّىاى هستند كه نيازمند مطالعات تاريخى و دقّت نظرند، تا به
ساماندهى منطقىِ اين دانش، كمك كنند.
مراحل تطوّر علوم حديث (29)
ترديدى نيست كه آنچه پس از قرآن در اختيار مسلمانان قرار داشت، حديث و روايت بود.
مشكلاتى كه حديث، در زمينه سَنَد و متنْ بدان برخورد كرد، و نيز ماهيت معرفت و دانش
بشرى، بسترساز پيدايش علوم حديث شد. برخى از دانشوران، به درستى، پيدايش علوم حديث
را پىآمدِ علل طبيعى و وضعى دانستهاند. (30) مراد آنان از علل
طبيعى، ماهيت معرفت و دانش بشرى، و مقصودشان از علل وضعى، همان جعل و وضع و اختلاف
و تعارض اخبار بود.
به گمان ما براى نشان دادن آنچه بر دانشهاى حديثى گذشته است، مىتوان اين تطوّرات
را در چهار مرحله پيگيرى كرد.
مرحله اوّل: تدوين دانشهاى حديثى
در اين مرحله، دانشهاى حديثى به رفع مشكلات حديثْ نظر داشتند و علومى چون:
رجال، جرح و تعديل، مختلف الحديث، علل الحديث، و غريب الحديث، با اين پيش زمينه شكل
گرفتند.
عصر آغاز تدوين اين دانشها قرن سوم هجرى است. دكتر محمود طحّانمىنويسد:
با شروع قرن سوم، دانشهاى حديثى تدوين گشت و هر يك از آنها به صورت مستقل و جدا از
ديگرى، پديدار شد؛ دانشهايى مانند علم ناسخ و منسوخ، علم جرح و تعديل، و....
براى هر يك از اين علوم، كتابهايى ويژه تأليف گشت. (31)
مراجعه به فهرستْ نامهها اين رأى را تأييد مىكند. در اين جا براى هر يك از پنج
دانشِ پيش گفته، نمونههايى از كتب شيعه و اهل سنّتْ ياد مىكنيم:
1. علم رجال الحديث (32)
در شيعه:
كتاب الرجال، عبداللَّه بن جبلة الكنانى (م219ق).
كتاب الرجال، حسن بن فضّال (م224ق).
كتاب الرجال، احمد بن حسن بن فضّال (و206ق).
كتاب الرجال، احمد بن محمد بن خالد بَرقى (م280ق).
كتاب الرجال، ابن عُقده (249-333ق).
در اهل سنّت:
آثار رجالى نويسندگانى چون: محمد بن اسماعيل بخارى (م256ق)، يعقوب بن سفيان
(م277ق)، ابوبكر بن خَيثمه (م279ق)، حافظ بَغَوى (م330ق) و....
2. علم جرح و تعديل (33)
در شيعه:
كتاب معرفة رواة الأخبار، حسن بن محبوب (149-224ق).
كتاب مناقب رواة الحديث ومثالبهم، سعد بن عبداللَّه اشعرى (م299ق).
كتاب الممدوحين والمذمومين، احمد بن عمّار كوفى (م346ق).
كتاب الممدوحين والمذمومين، احمد بن احمد قمى (م368ق).
در اهل سنّت:
آثار جرح و تعديلى مؤلّفانى چون: يحيى بن مَعين (م233ق)، احمد بن حنبل(م241ق)،
ابن سعد (م230ق)، ابو خَيثمه (م234ق)، ابن المدينى (234ق) و....
3. علم مختلَف الحديث (34)
در شيعه:
كتاب اختلاف الحديث، محمد بن ابى عُمير (م217ق).
كتاب اختلاف الحديث، يونس بن عبدالرحمان (ق3).
كتاب اختلاف الحديث، احمد بن خالد بَرقى (280ق).
كتاب الحديثين المختلفين، عبداللَّه بن جعفر حِمْيَرى (م290ق).
در اهل سنّت:
كتاب اختلاف الحديث، ابن ادريس شافعى (م204ق).
تأويل مختلف الحديث، ابن قُتيبه دينَوَرى (م276ق).
تهذيب الآثار، محمد بن جَرير طبرى (م310ق).
شرح معانى الآثار، ابو جعفر طحاوى (م321ق).
المؤتلَف و المختلَف، ابن بِشر آمِدى (م370ق).
4. علم علل الحديث (35)
در شيعه:
كتاب علل الحديث، يونس بن عبدالرحمان (ق3).
كتاب علل الحديث، احمد بن خالد برقى (م280ق).
در اهل سنّت:
التاريخ والعلل، يحيى بن مَعين (158-233ق).
كتاب علل الحديث، احمد بن حنبل (164-241ق).
المسند المعلّل، ابن شَيبَه (182-262ق).
كتاب العلل، محمد بن عيسى تِرمِذى (209-279ق).
5. علم غريب الحديث (36)
در شيعه:
غريب حديث النبىصلى الله عليه وآله، شيخ صدوق (م381ق).
در اهل سنّت:
غريب الحديث، ابو عُبيد قاسم بن سلّام (م224ق).
اصلاح غلط أبى عُبيد، ابن قُتيبه (م276ق).
و آثار غريب الحديثىِ نويسندگانى چون:
ابن اعرابى (م231ق)، شيبانى (م231ق)، اَثْرم (م232ق)، و....
از اين مرحله (مرحله اوّل: تدوين)، آثارى اندك برجاى مانده و غالباً فقط عنوان
آنها در فهرستْ نامهها ثبت است. بدين ترتيب، روشن است كه تعريف واضح و فراگيرى نيز
از علم حديث يا علوم حديث در اين زمان در دست نباشد.
ويژگىهاى اين دوره را مىتوان چنين برشمرد: 1) تطبيقى بودن آثار در حوزه علم حديث،
2) از ميان رفتن بيشترِ اين نوشتارها، 3) برابرىِ شيعه و اهل سنّت در توجّه به اين
دانشها.
مرحله دوم: فراگير شدن دانش ها
در مرحله دوم، نگاه فراگير به دانشهاى حديثى در ميان عالمان حديثْ رواج يافت.
نتيجه اين جامع نگرىها تأليف كتابهايى با عنوان «علوم حديث» يا تعبيرهاى مُشابه
بود. البته اين حركت، در كنار آثار تطبيقى بود كه تأليف آنها از دوره نخست شروع شده
بود و همچنان استمرار داشت.
دكتر محمود طحّان، مرحله دوم از تطوّرات علوم حديث را كه از قرن چهارم آغاز مىشود،
چنين توصيف مىكند:
در قرن چهارم، عالمان حديث به اين نكته التفات پيدا كردند كه نوشتههاى قرن سوم،
حاوى قواعد و اصطلاحات ويژه حديث پژوهان است كه راوى و مروى (يعنى سند و متن) در
پرتو آنها شناخته مىشوند و در نتيجه، حديث مقبول يا مردود به دست مىآيد. از اين
رو، همّت گماشتند تا آن قواعد و اصطلاحات را تجريد نموده، در كتابهاى مستقل، با
عنوان «علوم حديث» جاى دهند و مُرادشان قواعد و اصطلاحاتى بود كه تمامى شاخههاى
دانشهاى حديثى را فرا مىگرفت. همين نامگذارى، در دورههاى بعد، براى اين رشته
(شناخت حديث)، عَلَم شد. البته گاه به جاى علوم حديث، مصطلح الحديث، علم اصول
الحديث، و علم الحديث درايتاً نيز اطلاق مىگردد. (37)
آثار فراگير (جامعِ) اين دوره اختصاص به نوشتههاى عالمان اهل سنّت دارد. در
اين مرحله، از اين آثار برجسته مىتوان نام برد:
المحدّث الفاصل بين الراوى و الواعى، حسن بن عبدالرحمان رامهرمزى (م360ق).
(38)
معرفة علوم الحديث، حاكم نيشابورى (م405ق).
المستخرج على معرفة علوم الحديث، ابونعيم اصفهانى (م430ق).
الكفاية في علم الدراية، خطيب بغدادى (392-463ق).
الجامع لأخلاق الراوى و آداب السامع، خطيب بغدادى (392-463ق).
الإلماع الى معرفة أصول الرواية و تقييد السماع، قاضى عيّاض بن موسى (479-546ق).
ما لا يَسَع المحدّث جهله، ابو حفص ميانَجى (م581ق).
علوم الحديث، ابن الصلاح (م643ق).
دكتر محمود طحّان، بر پايه رأى ابن حجر، ديگر كتابهاى علوم حديث (پس از اين هشت
عنوان) را داراى ابتكار نمىداند؛ بلكه بر اين باور است كه آنها يا گزيدهاى از اين
هشت كتاباند، يا تعليقهاى بر اينها، و يا نظم و ترتيب جديدى از اين آثار.
(39) اين رأى را تا اندازهاى مىتوان تأييد كرد؛ چرا كه تا قرن
دهم، عمده آثار دراية الحديث، بر محور كتاب ابن الصلاح مىچرخند كه از آنها مىتوان
نام برد: (40)
الخلاصة، شرف الدين طيبى (م676ق).
المنهل الرويّ في الحديث النبويّ، قاضى بدرالدين ابن جماعَه (م733ق).
المنهج السَّويّ في شرح المنهل الرويّ، عزالدين محمد بن جماعَه (م819ق).
محاسن الإصطلاح في تعيين كتاب ابن الصلاح، عمر بن رسلان بلقينى (م805ق).
تقريب الإرشاد الى علم الإسناد، محيى الدين نَواوى (م976ق).
الإفصاح بتكميل نكت على بن الصلاح، ابن حجر عَسقلانى (م852ق).
التقييد والإيضاح لما أُطلق وأُغلق من كتاب ابن الصلاح، زين الدين عراقى(م806).
نظم الدرر فى علم الأثر (منظوم كتاب ابن الصلاح)، زين الدين عراقى (م806ق).
فتح المغيث (شرح ألفية ابن الصلاح)، سخاوى (م902ق).
قَطر الدرر (شرح الفية ابن الصلاح)، جلال الدين سيوطى (م921ق).
* * *
در آثار فراگير اين دوره، تعريف روشن و مشخّصى از علوم حديثْ ارائه نمىگردد.
در اين جا به اجمال، آثار اين دوره را از اين جهت، مرور مىكنيم.
حاكم نيشابورى (م405ق)، 52 نوع از دانشهاى حديث را در كتابش برمىشمرد و از هر
نوع، به اختصار و با اين تعبيرْ ياد مىكند:
النوع الأوّل من هذه العلوم، معرفة عالى الإسناد.
النوع الثاني من معرفة علوم الحديث، العلم بالنازل من الأسناد.
و.... (41)
وى، تعريف روشن و مشخّصى از علوم حديث به دست نمىدهد.
خطيب بغدادى (392-463ق) در كتابش مىنويسد:
وأنا أذكر - بمشيّة اللَّه تعالى وتوفيقه - في هذا الكتاب ما بطالب الحديث حاجة إلى
معرفته وبالمتفقه فاقة إلى حفظه ودراسته، من بيان أصول علم الحديث وشرائطه؛ وأشرح
من مذاهب سلف الرواة والنقلة في ذلك ما يكثر نفعه وتعمّ فائدته ويستدل به على فضل
المحدّثين واجتهادهم في حفظ الدين وتفهيم تحريف الغالين وانتحال المبطلين ببيان
الأصول من الجرح والتعديل والتصحيح والتعليل وأقوال الحفّاظ في مراعاة الألفاظ....
(42)
قاضى عيّاض (479-544ق)، پس از آن كه علم حديث را اساس شريعت مىخواند، رئوس مطالب
آن را چنين برمىشمرد:
آداب فراگيرى حديث، شناختِ طبقات رجال، غريب الحديث، ناسخ و منسوخ، فقه الحديث،
چگونگىِ استخراج احكام از نصوص حديث، و آداب نشر و ترويج روايت.
(43)
سپس مىنويسد:
ولكلّ فصل من هذه الفصول علمٌ قائمٌ بنفسه. (44)
ابن صلاح (م643ق) در خطبه كتابش مىنويسد:
مَنّ اللَّه الكريم - تبارك وتعالى وله الحمد - أن أجمع بكتاب معرفة أنواع علم
الحديث. (45)
و سپس 64 دانش را بر مىشمرد و آن گاه مىنويسد:
وذلك آخرها و ليس بآخر الممكن من ذلك؛ فإنّه قابلٌ للتنويع إلى ما لايُحصى، إذا
لاتحصى أحوال رواة الحديث وصفاتهم ولا أحوال متون الحديث وصفاتها، وما من حالة ولا
صفة إلّا وهي بصدد أن تفرّد بالذكر. (46)
* * *
چنان كه ملاحظه مىشود، در اين تطوّر، هنوز به تعريف روشنى بر نمىخوريم؛ گرچه
اغراض و اهداف اين دانشها به خوبى شناسانده شده و بررسى آنچه به متن و سندْ
برمىگردد، بُن مايه همه اين دانش هاست.
در اين جا بايد يادآورى شود كه مرحله دوم از تاريخ علوم حديث كه از قرن چهارم آغاز
شد و تا قرن دهم ادامه يافت، در حوزه آثار فراگير (جامع) و نظرى، مختصّ اهل سنّت
است؛ امّا در دانشهاى تطبيقى علوم حديث، يعنى پرداختن به: رجال، مختلف الحديث،
و... شيعه و اهل سنّت، هر دو، تلاشهاى دوره اوّل را ادامه دادهاند.
(47) در مَثَل مىتوان در بين آثار شيعه، از كتاب الإستبصار فى
مختلَف الأخبار در علم مختلف الحديث و نيز كتابهاى الرجال و الفهرست شيخ طوسى،
الفهرست نجاشى، الرجال علّامه حلّى و... در زمينه علم رجالْ ياد كرد.
ويژگىهاى دوره دوم را چنين مىتوان خلاصه
كرد:
1. آثار تطبيقى علوم حديث در ميان اهل سنّت و شيعه رواج دارد؛
2. آثار نظرى يا فراگير در ميان اهل سنّتْ شكل مىگيرد؛
3. تعريف دقيق و روشنى از علوم حديث به دست نمىآيد.
مرحله سوم: حد و رسم علوم حديث
مرحله سوم از تطوّرات علوم حديث، از قرن دهم آغاز مىشود و تا دوره معاصر ادامه
مىيابد. در اين دوره، عالمان شيعه به تدوين كتابهاى نظرى و فراگير در علوم حديث
مىپردازند. البته در ميان اهل سنّت نيز كارهاى دوره قبل، تداوم مىيابد؛ گرچه نوعى
ركود در اين مرحله در ميان اهل سنّت به چشم مىخورد و چنان كه
برخى گفتهاند، دوره تلخيص و شرح و حاشيه نويسى برآثار پيشين و بويژه اثرپذيرى از
مقدّمه ابن صلاح به شمار مىرود. (48)
در ميان آثار شيعه، از اين كتابها مىتوان ياد كرد:
بداية الدراية، شهيد ثانى (م946ق).
الرعاية فى علم الدراية (شرح مزجى بداية الدراية)، شهيد ثانى (م946ق).
وصول الأخيار، حسين بن عبدالصمد حارثى (م948ق).
الوجيزة، شيخ بهايى محمد بن حسين بن عبدالصمد (م1003ق). (49)
الرواشح السماوية، ميرداماد (م1041ق).
لبّ اللباب، محمد جعفر شريعتمدار استرآبادى (م1263ق).
سُبل الهداية في علم الدراية، ملّا على خليلى تهرانى (م1296ق).
منظومة الدراية، ميرزا محمد تنكابنى (م1302ق).
توضيح المقال، ملّا على كَنى (م1306ق).
مبدأ الآمال في قواعد الحديث والدراية والرجال، على بن محمد جعفر
شريعتمدار(م1315ق).
الكفاية في الدراية، ميرزا ابوطالب زنجانى تهرانى (م1329ق).
الدرّة الفاخرة، ملّا حبيب اللَّه شريف كاشانى (1262-1340ق).
مقباس الهداية، عبداللَّه مامَقانى (1290-1351ق).
نهاية الدراية (شرح الوجيزة)، سيد حسن صدر (1272-1354ق).
أمان الحثيث فى علم الدراية، محمد مهدى عماد تهرانى (م1348ق).
گفتنى است بجز اينها آثار ديگرى در دراية الحديث از عالمان شيعى در فهرستْنامهها
ياد شدهاند كه به طبع نرسيدهاند.
در ميان اهل سنّت نيز از اين آثار مىتوان ياد كرد:
صعود المراقي، قطب الدين محمد خَيضُرى (م894ق).
تدريب الراوي، سيوطى(م911ق).
فتح الباقي، ابويحيى زكريّا مصرى (م928ق).
المنظومة البيقونية، بيقونى دمشقى (م1080ق).
قواعد التحديث، محمد جمال الدين قاسمى (م1332ق).
* * *
در اين دوره به تعاريف نسبتاً روشنى از «علوم حديث» برمىخوريم. هم عالمان شيعى و
هم عالمان اهل سنّت، در دوره مورد بحث، به تعيين حدّ و رسم اين دانشْ اهتمام
داشتهاند.
اينك نگاهى بر اين تعاريفْ مىافكنيم.
شهيدثانى (م946ق) در تعريف علم درايه گفته است:
علم يبحث فيه عن متن الحديث وسنده وطرقه من صحيحها وسقيمها وعليلها وما يحتاج إليه
ليعرف المقبول منه من المردود. (50)
شيخ بهايى (م1003ق) نيز در تعريف خويش نوشته است:
علم الدراية، هو علم يبحث فيه عن سند الحديث ومتنه وكيفية تحمّله وآداب نقله.
(51)
ملّا حبيب اللَّه شريف كاشانى (م1340ق) در منظومهاش گفته است:
فالعلم بالمتن وبالطريق
دراية الحديث، ياصديقي!
(52)
مرحوم مامقانى (م1351ق) تعريف شيخ بهايى را در دراية الحديث، بر تعريف شهيد ثانى
ترجيح مىدهد و آن را مىپذيرد. (53) ضمن اين كه ايشان علم رجال
و درايه را دو دانش دانسته، (54) معتقد است كه بحث از سند حديث
در علم درايه، هيچ گونه تداخلى با مباحث رجالى ندارد و آن را چنين توضيح مىدهد:
وبعبارةٍ أخرى، علم الرجال يبحث فيه بحثاً صُغروياً، بخلاف علم الدراية؛ فإنّه يبحث
فيه كُبروياً. (55)
سيوطى (م911ق) از ابن الأكفانى (م794ق) اين تعريف را آورده است كه:
علم الحديث الخاص بالرواية، علم يشتمل على أقوال النبيصلى الله عليه وآله وأفعاله
وروايتها وضبطها وتحرير ألفاظها؛ وعلم الحديث الخاص بالدراية، علم يعرف منه حقيقة
الرواية وشروطها وأنواعها وأحكامها وحال الرواة وشروطهم وأصناف المرويّات وما
يتعلّق بها. (56)
و نيز تعريفى را از عزّالدين ابن جماعَه (م819ق).
آورده است:
علم الحديث علم بقوانين يعرف بها أحوال السند والمتن، وموضوعه السند
والمتن، وغايته معرفة الصحيح من غيره. (57)
جمال الدين قاسمى (م1332ق) نيز همان تعاريف را بازگو كرده است.
(58)
* * *
چنان كه مشهود است، در اين مرحله از تاريخ علوم حديث، عالمان شيعى و سنّى، تعاريفى
نزديك به هم براى دانشهاى حديثى ارائه كردهاند با اين تعريفها نشان داده مىشود
كه مباحث نظرى و كلّىِ سند و متن حديث، در علوم الحديثْ جاى مىگيرد. چنان كه
بحثهاى تطبيقى و صُغروى سند، در علم رجال و بحثهاى تطبيقى و صُغروى متن، در غريب
الحديث، مختلف الحديث و علل الحديثْ جاى مىگيرند. البته شرح و ترجمه و تفسير حديث
نيز پس از همه اينها و استفاده كننده از اينهاست و در قاعده هِرمْ جاى دارد.
شكل زير، نشان دهنده جايگاه اين دانشها و روابط متقابل آنهاست:
علوم الحديث
(مباحث نظرى سند و متن)
شرح، تفسير و ترجمه حديث
مرحله چهارم: نقد و بررسى
دوران معاصر را مىتوان دوره نقد و بررسى تعريفهاى ارائه شده از دانشهاى
حديثى قلمداد كرد. در اين بُرهه، تأليفها در زمينه ياد شده، چه در حوزه بحثهاى
نظرى و چه تطبيقى، فراوان مىشود. گرچه فراز و نشيبهايى در برخى از شاخهها مشهود
است.
در اين مرحله، عالمان شيعى و سنّى، به تجزيه و تحليل تعريفها مىپردازند؛ گرچه
چندان تحوّلى به چشم نمىخورد. اينك نظرى بر اين ديدگاهها مىافكنيم:
در ميان شيعه، استادانى كه به علوم حديث پرداخته و در اين زمينه صاحب تأليفاند،
عبارتاند از:
1. استاد كاظم مدير شانه چى، با دو كتاب علم الحديث و دراية الحديث (به فارسى)،
2. استاد جعفر سبحانى، با كتاب أصول الحديث وأحكامه،
3. استاد عبدالهادى فضلى، با كتاب أصول الحديث.
استاد مدير شانه چى در دو كتاب علم الحديث ودراية الحديث (كه در سال 1344 شمسى،
مستقل از يكديگر و بعدها در يك مجلّد به چاپ رسيدند) معتقد است كه:
علم الحديث، علمى است كه به آن، اقوال و تقارير و افعال پيغمبر و امام، شناخته
مىشود... معمولاً علم الحديث را به دو بخشْ تقسيم نمودهاند:
اوّل، علم رواية الحديث كه در آن از كيفيت اتّصال حديث به معصوم، از لحاظ احوال
رُوات و كيفيت سند و غيره گفتگو مىشود و اصطلاحاً علم اصول الحديث ناميده شده است.
دوم. علم دراية الحديث كه از معانى و مفاهيم الفاظ واردِ در احاديثْ بحث مىنمايد.
بخش اوّل نيز به دو دسته منقسم مىگردد؛ زيرا گاهى از احوال رجال سند (از لحاظ
عدالت و وثاقت و عدم آن) بحث مىشود كه به علم رجالْ مسمّى است و هنگامى از
كيفيت نقل حديث به توسط راويان (از لحاظ صحّت و ضعف و اصطلاحات مربوط به اين
خصوصيات) گفتگو مىشود كه از آن به مصطلح الحديثْ تعبير شده است.
(59)
ايشان از يك سو بر كسانى كه به غلطْ نام علم رواية الحديث را دراية الحديث
گذاردهاند، خُرده مىگيرد و مىگويد مناسب است آن را مصطلح الحديثْ نام كرد.
(60) و از سوى ديگر، پيشنهاد مىكند كه علم دراية الحديث، فقه
الحديثْ نام گيرد. (61)
استاد جعفر سبحانى (كه كتابش به سال 1412 قمرى چاپ شد)، تعريف شيخ بهايى را در
شناسايى دراية الحديث، مناسبتر دانسته و آن را به عبارتى ديگر برگردانده است:
هو العلم الباحث عن الحالات العارضة على الحديث من جانب السند والمتن.
(62)
ايشان، پس از شرح اين تعريف، بر كسانى كه علم رجال و درايه را همتا قرار دادهاند
(كه يكى از سند و ديگرى از متنْ بحث مىكند)، خُرده مىگيرد؛ و مىگويد درايه، از
مجموع سند و متنْ بحث مىكند و رجال، از مباحث جزئىِ سندِ روايات.
استاد عبدالهادى فضلى (كه كتابش به سال 1416 قمرى چاپ شد) مىگويد اين
دانش (درايه)، نامهاى متعدّد دارد، چون: علم الحديث، دراية الحديث، مصطلح الحديث،
قواعد الحديث و اصول الحديث، و سپس اضافه مىكند كه:
كلّها تعنى معنى واحداً. (63)
وى در تعريف اين دانش، سخن علّامه شيخ آقا بزرگ تهرانى را مىپذيرد كه:
هو العلم الباحث فيه عن الأحوال والعوارض اللاحقة لسند الحديث. (64)
و تفاوتى كه ميان اين دانش با علم رجال مىگذارد، چنين است:
علم الرجال يدرس حال الراوى من حيث التوثيق واللاتوثيق... وعلم الحديث يدرس حال
الرواية من حيث الإعتبار واللاإعتبار. (65)
در ميان اهل سنّت نيز نوشتههاى جديد، بسيارند. در اين جا تنها تعريف علوم حديث را
در دو نمونه از اين كتابها مرور مىكنيم.
صبحى صالح در علوم الحديث ومصطلحه (كه به سال 1378 قمرى نگارش يافته) مىگويد علم
الحديث داراى دو بخش است: «علم الحديث روايةً» كه به نقل و ضبط و كتابت احاديثْ
اختصاص دارد و «علم الحديث درايةً» كه:
مجموعة من المباحث والمسائل يعرف بها حال الراوي والمروي من حيث القبول والردّ.
(66)
وى پس از شرح اين تعريف مىگويد:
ويطلق العلماء على علم الحديث درايةً اسم «علم أصول الحديث». (67)
دكتر محمد عجاج الخطيب (كه كتابش را به سال 1387 قمرى /1966م، تأليف كرده)، مانند
پيشينيانش، علم الحديث را به «روايةً» و«درايةً». تقسيم نموده و همان
تعاريف را برگزيده است؛ (68) ليكن نكتهاى كه اضافه كرده، اين
است كه:
وقد أطلق علماء الحديث على علم الحديث درايةً اسم «علوم الحديث» واسم «مصطلح
الحديث» واسم «أصول الحديث»، وكلّها أسماء لمسمّى واحد، وهو مجموعة القواعد
والمسائل التي يعرف بها حال الراوي والمروي من حيث القبول والردّ.
(69)
* * *
آنچه تا اين جا بدان اشاره شد، نشان دهنده پارهاى تحوّلات در بررسى حد و رسم علم
الحديث است. آنچه در اين مرورْ مشهود بود، بدين قرار است:
1. برخى از نويسندگان شيعى و اهل سنّت، واژههاى علم الحديث، اصول الحديث، دراية
الحديث، علم الحديثِ درايةً، قواعد الحديث و مصطلح الحديث را به يك معنا گرفتهاند،
مانند عبدالهادى فضلى و محمد عجاج الخطيب. در حالى كه گروهى ديگر، اين نظر را نقد
مىكنند و آن را نوعى خلط مرزهاى علوم مىدانند، مانند استاد مدير شانه چى.
2. تعريفهاى اين دوره در ميان اهل سنّت، تثبيت تعاريف مرحله سوم است و در ميان
شيعه نيز همان تثبيت است، به اضافه پارهاى تشويشها.
پديدههاى نو در عرصه حديث پژوهى
از اين امر كه بگذريم، در دوره معاصر با پديدههايى ديگر در عرصههاى حديث
پژوهى مواجه هستيم كه در گذشته مطرح نبودند و عالمان امروز، بدانها توجه كردهاند:
يك. تلاش رَوشمند در پژوهش و تدوين تاريخ حديث. بررسى تحولاتى كه بر
حديثْ گذشته است، اسباب و علل افزايش و كاهش در حديث، مناهج تحقيق و روشهاى خاصّ
محدّثان، و... امورى هستند كه توجه تامّى در اين برهه بدانها شده است. برخى آثار كه
در اين زمينه مىتوان ياد كرد، عبارتاند از:
تاريخ الحديث و مناهج المحدّثين، محمد نادى عبيدات؛
تاريخ السنة المشرفة، اكرم ضياء العُمرى؛
تاريخ حديث شيعه، مجيد معارف؛
تاريخ عمومى حديث، مجيد معارف؛
مُسنَد نويسى در تاريخ حديث، سيد كاظم طباطبايى؛
سير حديث در اسلام، سيد احمد ميرخانى؛
دو. پژوهش و تحقيق در تاريخ علوم حديث. در اين زمينه مىتوان از تاريخ فنون الحديث،
نوشته محمد عبدالعزيز الخولى ياد كرد.
سه. تدوين كتابهايى با عنوان مصطلح الحديث، كه حقيقتاً فرهنگْ نامه واژههاى به
كار رفته در حوزه دانشهاى حديثىاند. اين قبيل آثار، به صورت الفبايى يا موضوعى،
به صورت تجريدى يا تطبيقى، اصطلاحات به كار رفته در رشتههاى حديث را بررسى
مىكنند.
در اين زمينه مىتوان از اين آثار ياد كرد:
معجم مصطلحات الحديث، سليمان مسلم الحرش؛
نظم الدرر فى مصطلح علم الأثر، احمد فريد؛
تيسير مصطلح الحديث، محمود الطحان؛
چهار. گردآورى و تدوين اجازات محدّثان. در اين زمينه نيز مىتوان به آثار زير،
اشاره كرد:
الاجازة الكبيرة، السيد عبداللَّه الموسوى الجزائرى؛
اجازات الحديث التي كتبها شيخ المحدّثين المجلسي، السيد احمد الحسينى؛
المسلسلات في الاجازات؛ السيد محمود المرعشي؛
الوجيز في ذكر المُجاز والمُجيز؛ ابو طاهر احمد بن محمد السلفي؛
الوجازة في الاجازة، محمد شمس الحق العظيم آبادى.
پنج. بجز اينها، پرسشهاى جدّى و جديدى كه روياروى حديث و سنّت قرار گرفتهاند نيز
در خور درنگاند؛ پرسشهايى كه با كليّت حديثْ سر و كار دارند و به طور طبيعى بايد
در دانش برترى جاى گيرند، مانند:
1. رابطه قرآن و حديث
2. ارتباط علوم حديث با ساير علوم اسلامى
3. روشها و مكتبهاى (مناهج) حديث پژوهى
4. حدود و قلمرو دانشهاى حديثى
5. تأثير و تأثّر سنّت با ديگر فرهنگ ها
6. اسباب اختلاف احاديث
و....
اينك، با توجه به عرصههاى گشوده شده در برابر حديث و دانشهاى گذشته و رايج، چگونه
بايد دانشهاى حديثى را طراحى كرد كه ضمن حفظ ارتباط منطقى ميان شاخهها و اجزا،
بتوان فراگيرى (جامعيت) آنها را نيز حفظ كرد؟ اين، پرسشى است كه بايد بدان پرداخت.
آينده دانشهاى حديثى
روشن است كه به آسانى و سادگى نمىتوان در اين عرصه گام برداشت؛ ليك از آن روكه
هر طرح تازه بايد از نقطهاى شروع شود تا پژوهشگران به اصلاح و تكميلْبپردازند،
پيشنهاد اوّليه خود را براى علوم حديث، بدين شكلْ عرضه مىداريم:
يك. تاريخ حديث
دو. فلسفه علوم حديث
سه. دانشهاى نظرى حديث
1. ارزيابى اسناد (سند)
2. فقه الحديث (متن)
چهار. دانشهاى تطبيقى حديث
1. دانشهاى سندى: رجال، جرح و تعديل
2. دانشهاى متنى: غريب الحديث، مختلَف الحديث، علل الحديث
پنج. دانشهاى معين
1. اصطلاحات
2. اجازات
3. فراگيرى و نشر حديث(التحمّل والأداء).
اينك توضيحى اجمالى براى هر يك از عناوين مىآوريم:
يك. تاريخ حديث
در اين رشته، سير حديث از ابتدا تا كنون، چگونگى كتابت و تدوين و تبويب و گسترش
حديث، مكتبهاى حديثى، و مسائلى از اين دست، بررسى مىگردد.
همچنين در اين رشته، تاريخ علوم و فنون مربوط به حديث و چگونگى پيدايش و گسترش آنها
مورد تجزيه و تحليل قرار مىگيرد.
دو. فلسفه علوم حديث
در اين رشته، حديث و دانشهاى مربوطش، از منظر بيرونى مورد مطالعه و پژوهش قرار
مىگيرد. اين رشته، در صدد يافتن پاسخ پرسشهايى از اين دست است:
1. رابطه قرآن و حديث
2. ارتباط حديث و علوم حديث با ساير علوم اسلامى
3. روشها و مكتبهاى (مناهج) حديث پژوهى
4. حدود و قلمرو دانشهاى حديث
5. تأثير و تأثّر سنّت با ديگر فرهنگها.
سه. دانشهاى نظرى حديث
در اين رشته، دانشهاى پيرامونىِ حديث، از دو جنبه سند و متن، مورد پژوهش و
ارزيابى قرار مىگيرند.
اين رشته، خود داراى دو شاخه كلّى است: ارزيابى اسناد و فقه الحديث.
در علم ارزيابى اسناد، چگونگى ارزيابى اسناد روايت و مصادر حديثى، مورد بررسى قرار
مىگيرد. شيوههاى جديد ارزيابى سند، ارزيابى سند بر پايه نقد متن و مسائلى از اين
دست نيز در اين شاخه جاى دارند.
در فقه الحديث، قواعد عمومى و اختصاصى فهم و تفسير روايات، مورد بررسى قرار
مىگيرد.
چهار. دانشهاى تطبيقى حديث
آنچه در بخش سوم گذشت، اگر با تطبيق بر روايتها انجام گيرد، دانش تطبيقى
ناميده مىشود. اين بخش از دانشهاى حديثى، چنان كه در صفحات پيشين گذشت، با
سابقهترين است.
اين رشته نيز در دو حوزه سند و متن، قابل پژوهش است. در بخش سند، علم رجال و جرح و
تعديل قرار مىگيرد و در بخش متن، غريب الحديث، مختلف الحديث و علل الحديث جاى
دارد.
پنج. دانشهاى معين
اين دانشها در جنب رشتههاى اصلى حديثْ قرار مىگيرند و مىتوانند در دستيابى
بدانها و يا تكميل آگاهىها سودمند باشند، مانند مصطلحات، اجازات و....
* * *
اميد كه محققان و پژوهشگران، با ارائه نقدهاى عالمانه و يا طرحهاى نو، در تكميل
اين طرح، مدد رسانند، تا آينده علوم حديث، بر روالى منطقى و درستْ شكل گيرد.
طرح پژوهشى علمالحديث (70)
( 1 )
بى درنگ حديث به معناى گسترده «فعل، قول و تقرير معصوم»، جايگاهى بس مهم در
دينشناسى، علوم اسلامى و فرهنگ مسلمين داشته و دارد.
و در زمره آنان شيعيان، از آغاز توجه به حديث، تاكنون تلاشهاى طاقتفرسايى را در
حفظ، كتابت، تدوين و تبويب، شرح، ترجمه و تكميل «علوم الحديث» از قبيل: رجال، درايه
و... متحمل شدهاند. ميراث برجاى مانده آنان، در اين زمينهها گواه صدق اين دعوى
است.
راويان شيعى در خلوت كوچهها، كنج مساجد، سفر و حضر (71) با صرف
هزينههاى هنگفت (72) حديث را فراگرفته و منتشر مىساختند.
امام صادقعليه السلام فرمود:
بجز زراره، ابوبصير، محمد بن مسلم و بُرَيد بن معاويه، كسى ياد و سخنان پدرم را
زنده نداشت. اگر اينان نبودند كسى اين انديشه را درك نمىكرد. اينان حافظان دين و
امينهاى پدرم در حلال و حرامند. (73)
محمد بن ابى عمير، 94 كتاب از خود به جاى گذاشت. (74) فضل بن
شاذانصاحب 280 كتاب بود. (75) محمد بن مسعود عياشى بيش از 200
كتاب تاليف كرده است. (76) على بن مهزيار اهوازى 33 كتاب
(77) و حسين بن سعيد اهوازى 30 كتاب نوشته است.
(78)
محمد بن يعقوب كلينى بيست سال در تدوين كتاب الكافى كوشيد. (79)
شيخ صدوق، 300 مُصنَّف در حديث پديد آورد (80) و....
تعداد كتب حديثى چاپ شده بيش از 200 عنوان است.
مجموع احاديث گردآورى شده در كتب اربعه، بحارالأنوار، الوافى، وسائل الشيعة و
مستدرك الوسائل از صدهزار حديث تجاوز مىكند.
در بخش شرح و تعليقه نويسى مىتوان از مرآةالعقول (شرح الكافى)، ملاذ الأخيار (شرح
تهذيب الأحكام) از علامه مجلسى و روضةالمتقين (شرح كتاب من لايحضره الفقيه) از
محمدتقى مجلسى، شرح ملاصدرا بر كافى، شرح ملاصالح مازندرانى بر كافى و تعليقه
ميرداماد بر كافى نام برد.
شرحهاى صحيفه سجاديه چون رياض السالكين از سيّد على خان كبير (81)
، و شرحهاى نهج البلاغه چون شرح ابن ميثم بحرانى و منهاج البراعة از ميرزا حبيب
اللَّه خويى (82) و شروحى كه بر زيارتها و ادعيه نوشته شده،
چون الأنوار اللامعة (شرح زيارت جامعه) از
سيدعبداللَّه شبر (83) و شرح زيارت عاشورا از ابوالمعالى كلباسى
(84) ، نيز از اين قبيلند.
در ترجمه كتب حديث و اخبار نيز يادگارهاى قابل توجهى برجاى مانده است. نمونههايى
چون: ترجمه تفسير منسوب به امام عسكرىعليه السلام، ترجمه تهذيب الأحكام، ترجمه
برخى از جلدهاى بحار الأنوار، ترجمه ثواب الأعمال، ترجمه نهج البلاغه، صحيفه
سجاديه، عيون الأخبار (85) و... از اين بابند.
اينها پارهاى از مجاهدتهاى علمى در قلمرو اخبار و احاديث بود. در حوزه «علوم
الحديث» يعنى رجال ودراية الحديث نيز وارث ميراثهاى گرانقدرى هستيم.
در زمينه علم رجال، آثار چاپ شده موجود بيش از پنجاه عنوان است. از «اختيار معرفة
الرجال» اثر كشّى (م قرن4) گرفته تا «قاموس الرجال» اثر علامه محمدتقى شوشترى
(م1374ش) و «معجم رجال الحديث» نوشته آية اللَّه ابوالقاسم خويى (م1413ق).
اينها بجز نسخههاى خطى است كه در كتابخانهها موجود است يا در كتابنامهها از آن
ياد شده است.
در حوزه دراية الحديث نيز نوشتههاى گرانقدرى را به ارث بردهايم.
از «دراية الحديث» اثر زين الدين العاملى (م 965ق) و «الوجيزه» نوشته شيخ بهايى
(م1011ق) و «الرواشح السماويه» اثر ميرداماد (م1041ق) گرفته تا «سماء المقال»
كلباسى (م1356ق) و «جامع المقال» طريحى (م1085) تا «قواعد الحديث» محيى الدين
غريفى و «بحوث فى علم الرجال» محمدآصف المحسنى، بخشى از ماندگارهاى اين بخش است.
اينها پژوهشهايى بود كه از گذشته تاكنون در اين زمينه ادامه داشته است.
( 2 )
در تاريخ معاصر تشيّع نيز كارهاى ارزشمند، بجا و مناسبى به صورت فردى و گروهى در
خدمت به «ثقل اصغر» آغاز شده است.
در اينجا فهرستى از آن را به اختصار نقل مىكنيم:
1. معجم نويسى و راهنماسازى
تاكنون معجمهاى لفظى متعدّدى براى نهج البلاغه، اصول كافى، كتب اربعه، صحيفه
سجاديه، غرر الحكم، وسايل الشيعه، بحارالأنوار، مستدرك الوسائل و معجمهاى
موضوعىاى براى نهجالبلاغه و صحيفه سجاديه عرضه شده است. اين عملِ شايسته هنوز نيز
ادامه دارد. گرچه در اين اواخر كار به تكرار كشيده شده است.
2. تصحيح و تحقيق
يكى از خدمات علمى و ارزشمند، احياى ميراث حديثى شيعه، در جهت اتقان، تصحيح و
ارائه زيباى آن است.
اين كار با تلاشهاى بسيار پرارج استاد على اكبر غفارى و مرحوم جلال الدين حسينى
اُرمَوى و... آغاز شد و اينك به صورت كارهاى جمعى ادامه دارد.
كتب بسيارى چون وسائل الشيعة، مستدرك الوسائل، الوافى، كتب شيخ صدوق و... تاكنون
تحقيق شده است و مراكزى چون «مؤسّسة آل البيت لاحياء التراث»، «مؤسّسة الإمام
المهديعليه السلام» و «مكتبة الإمام أميرالمؤمنينعليه السلام» هم اكنون اين كار
را دنبال مىكنند.
3. مسندنويسى
سنّت تفكيك روايات هريك از معصومين و راويان آنها، گرچه در گذشته بهصورت اندك
سابقه داشته و مىتوان از «عيون أخبار الرضا» اثر شيخ صدوق و «العوالم» نوشته
عبداللَّه بحرانى و «مسائل على بن جعفر» نام برد، اما در اين دوره، با شكل
گستردهترى آغاز شده است. در اين مورد مىتوان از آثار استاد عزيز اللَّه عطاردى
چون: مسند الإمام الرضاعليه السلام، مسند الإمام الكاظمعليه السلام، مسند الإمام
الجوادعليه السلام و مسند الإمام المجتبىعليه السلام نام برد.
همچنين كتب ديگرى چون: «مسند الرسول الأكرم» اثر يحيى فلسفى دارابى، «كلمة الرسول
الأعظم» نوشته سيّد حسن شيرازى، «مكاتيب الرسول» نوشته استاد محقق على احمدى
ميانجى، «كلمة الامام الحسن» اثر سيد حسن شيرازى، «الروائع الرائعة»، اثر مصطفى
موسوى، «بلاغة الحسين» از مصطفى موسوى و «موسوعة كلمات الامام الحسين» از پژوهشهاى
انجام يافته پژوهشكده باقرالعلوم، در اين زمينه تاليف شده است.
برخى نيز در گردآورى مسانيد راويان كوشيدهاند؛ از جمله «مُسنَد زُرارة» و «مسند
قيس البجلى» اثر بشير محمدى مازندرانى.
4. گزيده نويسى و تلخيص
اين كار توسط آقاى محمّد باقر بهبودى درباره كتب اربعه انجام شده است. اين عمل،
گرچه از سوى برخى مقبول نيفتاد و ايرادهايى بر مؤلف وارد ساختند، اما به دلايلى
چون: هم سطح نبودن مخاطبان اين كتب و وجود برخى روايتهاى جعلى و مطرود عملى مطلوب
و پسنديده است. روشن است كه اين عمل به معناى محو و نابود ساختن كتاب اصل نيست تا
به ميراث فرهنگى و علمى لطمهاى وارد سازد.
5. واحدسازى كتب و مجموعههاى حديثى
جمع روايات شيعه در يك مجموعه بزرگ، امرى ارزشمند و بزرگ است. محدثان بزرگى چون
علامه مجلسى، شيخ حر عاملى، ملامحسن فيض كاشانى و محدث
نورى با همين انگيزه دست به خلق موسوعههاى بزرگ خود زدند.
اين كار در سطح گسترده -كه همه كتب و حتى موسوعههاى قبلى را نيز شامل شود امرى
لازم و ضرورى بود كه به همت بلند و تلاش بىوقفه مهندس عليرضا برازش آغاز شده است.
ايشان كار خود را با تاليف «مجمع الأنوار - الشكر والصبر» آغاز كرد و سپس با طرح
كاملترى با عنوان «جامع الأحاديث» آن را به كمال رساند. در اين طرح بيش از 800
عنوان كتاب حديثى در محدوده كار قرار دارد.
پيش درآمد اين كار عظيم، عرضه معجمهاى بحار الأنوار، مستدرك الوسائل و كتب اربعه
در فاصله زمانى اندك بود.
( 3 )
اين بود فهرستوارهاى از ميراث فرهنگى تشيّع در زمينه حديث؛ اما نه كارهاى انجام
شده در گذشته بىنقص است و نه كارهاى برجاى مانده، كم.
گرچه توجه بهحديث تا بدانجا پيش رفته كه بهمهجوريت قرآنگراييده و سبب حذف كتاب
الهى از پارهاى حوزههاى پژوهشى و علمى شده است، (86) اما
تحقيقهاى سازمان يافته و مدوّن كه قابل آموزش و پيگيرى پژوهشى باشد، ناقص است.
در اينجا برآنيم نخست از ضرورت برخى پژوهشهاى حديثى سخن گوييم و سپس طرحى تحقيقى
در زمينه «علم الحديث» به طور عام ارائه كنيم.
به نظر مىرسد در سه حوزه كلى نياز به پژوهش جديد است.
1. تاريخ حديث و كتابشناسى كتب حديث.
2. بررسى اسناد و علم رجال.
3. فقه الحديث.
اينها سه حوزه كلان علم حديث است كه گرچه پژوهشهايى در آنها صورت يافته، اما جاى
كاوشهاى علمى بسيار دارد.
1. تاريخ حديث و كتابشناسى
بررسى تاريخ حديث از آغاز تا دوره كمال، امرى ضرورى است. گرچه به صورت اندك در
برخى كتب از آن سخن رفته، چون «علم حديث» اثر استاد شانهچى، «مقدمهاى بر تاريخ
تدوين حديث» اثر رسول جعفريان، «تدوين السنة المطهرة» نوشته محمدرضا الحسينى
الجلالى، «تحول علم حديث»، نوشته مصطفى اوليائى، «سير تحول قرآن و حديث» از على
فاضل و عبدالرحمن انصارى، «تدوين الحديث» از محمدعلى مهدوى راد و احمد عابدى (چاپ
شده در مقدمه المعجم المفهرس لألفاظ أحاديث البحار) و... اما هنوز كار درخور و همه
جانبه صورت نگرفته است.
هنوز اثرى در باب ارزيابى اصول اربعماة در دست نيست و حتى نام اين اصول، روشن نشده
است. علامه تهرانى در الذريعه، 117 اصل (87) را نام مىبرد؛
نجاشى در الرجال، هفت اصل و شيخ در الفهرست، از 59 اصل نام برده است.
بررسى مراحل تدوين و شرايط و انگيزههاى هر دوره، كارى بسيار ارزشمند است. در پرتو
چنين تحقيقى مىتوان ميزان اعتبار كتب حديث را نيز تا حدودى روشن ساخت.
تدوين كتابشناسى توصيفى كتب حديث، امر لازم ديگرى است. در اين تدوين بايد اين
اطلاعات به صورت مستند و تحقيقى عرضه گردد:
1. شناسنامه كتاب.
2. نسخهشناسى:
الف. معرفى نسخههاى خطّى در كتابخانهها.
ب. معرفى نسخهها در كتابنامهها و فهرستنامهها.
3. تعداد ويرايشهاى كتاب و مشخصههاى هريك.
4. ويژگىهاى كتاب:
الف. موضوع كتاب.
ب. تعداد ابواب و احاديث.
ج. وضعيت اسناد.
د. تنظيم و تبويب كتاب.
5. خلاصه فهرست مطالب.
6. پژوهشهاى انجام شده درباره كتاب:
الف. شرح، حاشيه و تعليقه.
ب. ترجمه.
ج. تلخيص يا تكميل.
د. معجم، تصنيف و تبويب.
ه. نوشتههاى تحليلى درباره كتاب.
7. مؤلف:
الف. ويژگىهاى فكرى مؤلف.
ب. گرايشهاى فكرى و كلامى و فقهى زمان مؤلف.
ج. شرايط اجتماعى و سياسى زمان مؤلف.
8. ارزيابى كتاب:
الف. ديدگاه عالمان رجالْ نسبت به كتاب.
ب. ديدگاه فقيهان درباره كتاب.
انصاف آن است كه بسيارى از پژوهشگران دينى از كم و كيف كتب حديث بىاطلاعاند. از
جمله كارهاى ضرورى ديگر پژوهشهاى تحليلى درباره محدثان بزرگ چون كلينى، شيخ صدوق و
شيخ طوسى و... است. آنگونه كه پژوهشگران اهل سنّت درباره بيهقى و... انجام
دادهاند. (88)
2. بررسى اسناد و علم رجال
وجود جعل و دس در احاديث، ضرورت بررسى درستى و صحت حديث را به دنبال دارد.
گرايشهاى چندگانهاى در اين زمينه وجود دارد، چون «اخباريگرى» و «اصوليگرى» و هر
كدام را نيز درجاتى تشكيكى است چون مراتب وجود.
شايد در اين زمينه نوشتهها و آثار تحقيقى و پژوهشى بيش از ساير بخشهاى علم حديث
يافت مىشود، ليكن نگاهى جامع به شيوههاى بررسى اسناد كه تاكنون ارائه شده جايش
خالى است.
كار ديگرى كه در اين قسمت درخور پژوهش است، تفكيك احاديث موضوعى و جعلى است.
بدانسان كه علامه شوشترى در بخشهاى الأخبار الدخيلة بدان پرداخته است و عالمان
عامه فراوان در اين زمينه نگاشتهاند.
3. فقه الحديث
«فقه الحديث» يا «دراية الحديث» (89) مهمترين بخش از مباحث
علم حديث است. تمام بحثهاى قبل مقدمهاى است كه محقق را براى استفاده از زلال حديث
آماده سازد. اما بهرهبرى، خود، قواعد و روشهايى دارد كه بدون آن، نتيجهاى جز
ناكامى
بهدنبال نخواهد داشت.
با اينكه اين بخش از اهميت ويژه برخوردار است، امّا از جهت تحقيق و پژوهش از
بخشهاى ديگر علم حديث عقبتر است. نوشتههاى مستقل و جامع در اين زمينه بسيار اندك
است. قواعد و روشهاى فهم حديث را بايد از لابهلاى تعليقهها، شرحها، مباحث اصولى
و استنباطهاى فقهى استخراج كرد. اين قسمت از علم حديث با دانش اصول، مشتركات فراوان
دارد، موضوعاتى از قبيل تعادل و تراجيح، ظواهر و مباحث الفاظ از اين دستهاند.
با اينكه بسيارى از مباحث علم اصول در اين قسمت از علم حديث كاربرد دارد، اما
نمىتواند جايگزين بحثى جامع، منسجم و منطقى در علم حديث در زمينه درايةالحديث
گردد، زيرا:
1 - مباحث علم اصول عمدتاً در راستاى حل مشكلات فقيه است و فقيه، تنها در محدوده
احكام به كاوش و بحث مىپردازد. لذا روايات تفسيرى، طب و بهداشت، آداب و رسوم،
اخلاقيات، معارف و... مورد نظر فقيه نبودهاند و علم اصول هم به حل مشكلات اين بخش
از روايات نپرداخته است.
2 - برخى مباحث موثّر در فهم حديث، جايگاهى در علم اصول نداشته و ندارد؛ از قبيل:
نقل به معنا، تقيه، تعارض حديث با عقل و علوم تجربى و....
البته اين عنوانها مىتواند جايگاهى منطقى در علم اصول داشته باشد، اما آنچه اكنون
وارث آنيم، چنين نيست.
با توجه به اين دو نكته ضرورت پرداختن مستقل به مباحث «فقه الحديث»، قابل انكار
نيست.
همانگونه كه اشارت رفت، براى تدوين مجموعهاى عميق در اين زمينه، علم اصول، فقه و
تعليقهها و شرحهاى انديشمندان بر كتب حديث و روايت، بهترين مرجع و منبع هستند.
( 4 )
حال، پس از بيان ضرورتها در علم حديث، طرح تدوين مجموعهاى در «علم الحديث» همراه
با پارهاى توضيحات ارائه مىگردد.
اين مجموعه مشتمل بر يك مدخل و چهار بخش است:
مدخل:
1. حُجيّت سنّت پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمهعليهم السلام.
2. جايگاه حديث در دين شناسى و نسبت حديث با قرآن.
بخش يك: تاريخ حديث
1. اهتمام به حفظ و كتابت حديث.
2. منع حديث، انگيزهها و زيانها.
3. پژوهشى در اصول اربعمأة.
4. دوره جمع و تبويب «كتب اربعه».
5. دوره تدوين مجموعههاى حديثى (دوره صفويه).
6. راههاى تحمّل و فراگرفتن حديث (از قبيل: سماع، قرائت، املاء و...).
7. شيوههاى نقل حديث (از قبيل: نقل به الفاظ، نقل به معنا، ترجمه و...).
8. تعامل اهل سنّت و شيعه در جمع و تدوين حديث.
9. اصطلاحات علم حديث.
بخش دو: كتابشناسى كتب حديث
در اين بخش به معرفى كتب حديثى پرداخته مىشود و پيرامون هر كتاب، اطلاعات جامع
و متنوّعى بيان مىگردد (آنگونه كه پيش از اين گذشت).
بخش سه: بررسى اسناد و قواعد رجالى
1. تعريف علم رجال، تراجم، سيره.
2. ضرورت ارزشيابى اسناد احاديث.
3. ديدگاه اخبارىها در اسناد احاديث و نقد آن.
4. ارزيابى سند از راه وثاقت راوى:
الف. تاريخچه اين ديدگاه.
ب. تنويع حديث.
ج. معيار وثاقت راوى.
د. وجه حُجّيت توثيقات رجالى.
ه. توثيقات اجمالى.
و. الفاظ جرح و تعديل.
ز. تعارض جرح و تعديل.
ح. تمييز مشتركات.
ط. نقد و بررسى اين ديدگاه.
5. ارزيابى سند از راه وثوق به صدور:
الف. تاريخچه اين ديدگاه.
ب. قرائن اطمينان آور.
ج. نقد و بررسى اين ديدگاه.
6. رأى جامع:
الف. روش عقلا در ارزيابى اسناد و مدارك.
ب. تاريخچه اين رأى.
ج. نقد محتوايى (از قبيل: 1. عرضه حديث بر قرآن، 2. تطبيق حديث با
عقل، 3. تطبيق حديث با حس و وجدان و...).
د. نقد سندى (از قبيل: 1. توجه به وثاقت سلسله رُوات، 2. راويان برجسته چون «اصحاب
اجماع» و «الذين لايَروون ولايُرسلون إلا عن ثقة» و...).
7. ارزش مكاتبات.
8. ارزيابى احاديث غيرفقهى.
9. قاعده تسامح در ادله سنن.
10. وضع و جعل در احاديث:
الف. اعترافها.
ب. اسباب و انگيزهها.
ج. معيار شناسايى حديث جعلى.
11. بررسى كتب رجال:
الف. اصول رجالى.
ب. كتب رجالى متأخران.
ج. مجموعههاى رجالى.
د. نقد و بررسى.
بخش چهار: فقه الحديث
مقدمه: مسلكها و روشها در برداشت و تفسير حديث:
الف. اخبارىها.
ب. فقها و اصوليان.
ج. فلاسفه و عرفا.
يك. قواعد عام
در اين قسمت، اصول و قواعدى مورد تأمل و پژوهش قرار مىگيرد كه در فهم تمامى
احاديث يا بيشتر آن كاربرد دارد.
1. يافتن معناى واژهها و ساختارها در زمان صدور حديث.
2. توجه به كليه روايات يك موضوع و جستجو از خاص، عام، مقيد و....
3. تفسير حديث در كنار اصول و قواعد مسلّم دينى.
بدين معنا كه گرچه حديثى از جهت سند، صحيح (به تعبير مصطلح) باشد، اما بايد با
قواعد مسلّم دين سازگار باشد وگرنه قابل پذيرش نيست، مگر با تأويل.
4. نقل به معنا.
نقل به معنا در احاديث، امرى رايج و عُقلايى است و پيشوايان دينى نيز آن را تاييد و
امضا كردهاند. پذيرفتن اين امر، لوازمى در استنباط و فهم حديث دارد كه معالأسف
كمتر بدان توجه مىشود.
5. مرز جمود و تعدّى در الفاظ حديث.
بخشى از اختلاف نظر فقيهان به اين برمىگردد كه يك واژه نزد فقيهى مَثَل و نمونه
است و مىتوان حكمش را تعميم داد و فقيه ديگر بدان خصوصيّت داده و تعدى از آن مورد
را روا نمىبيند. مانند: «رجل» در بسيارى از احاديث يا واژه «سيف» در احاديث اجراى
قصاص و واژه «شطرنج» در احاديث قمار و....
آيا اين امور را مىتوان ضابطهمند كرد و حريمى برايش قايل شد؟
6. تعارض احاديث:
الف. تعريف و تحديد تعارض.
ب. زمينههاى تعارض از قبيل: معارضه با قرآن، سنّت، عقل، علوم تجربى و عُرفيات.
ج. اسباب و علل پيدايش تعارض.
د. راه علاج.
7. تقيّه:
الف. قلمرو احاديث تقيه (عقايد، فقه و...).
ب. تاريخ پيدايش تقيّه.
ج. معيار شناسايى حديث تقيّه.
8. شناخت شرايط صدور:
آگاهى از تاريخ صدور حديث، و ظرف خاص آن، در فهم بهتر، تقيّه بودن، و ولايى بودن
حديث، نقش بسزا دارد.
9. رواياتى كه اِخبار از واقع مىكند.
در لابهلاى احاديث به جملههايى برمىخوريم كه به عقيده برخى صاحب نظران، اِخبار
از يك حقيقت خارجى است، نه بيان يك ارزش دينى و شرعى، مانند: «قلة العيال أحد
اليسارين».
الف. آيا اين تلقى به طور كلى درست است يا خير؟
ب. چگونه مىتوان موارد آن را تميز داد؟
ج. آيا اين اِخبار، خبر از شرايط زمانى معصوم است يا اخبار از واقعيتى ثابت در
زندگى انسانها؟
10. دلالت افعال.
سيره عملى و افعال معصومانعليهم السلام بخش وسيعى از سنّت را به خود اختصاص
مىدهد؛ ليكن كمتر پژوهشى در اين زمينه صورت يافته است. (90)
11. نَسخ:
الف. حقيقت نسخ.
ب. نسخ قرآن به سنّت.
ج. نسخ در روايات.
د. معيار شناسايى ناسخ و منسوخ.
12. تحريف احاديث:
الف. تحريف لفظى و معنوى در احاديث.
ب. اسباب و علل تحريف.
ج. راه شناسايى احاديث محرّف.
13. سؤال و جوابها.
پارهاى از احاديث در پاسخ به پرسش راويانْ صادر شده است. شرايط فكرى و فردى راوى،
گاه مانع تعميم در محتواى حديث مىشود. از اين رو، اين مطلب به صورت كلّى بايد مورد
پژوهش قرار گيرد.
14. احاديث مشكل، غريب و مضطرب.
دو. قواعد خاص
در اين قسمت، از اصول و روشهاى مربوط به يك دسته از روايات سخن مىرود، بدين
جهت روايات به ده دسته تقسيم شده، مورد تحقيق و بررسى قرار مىگيرند.
1. معارف
رواياتى كه به مباحث توحيد، معاد، انسانشناسى و جهان شناسى اختصاص دارد، در اين
قسمت جاى مىگيرد. در فهم و تفسير اينها اصولى چون: درجات معارف، درجات انسانها،
محكم و متشابه (احاديثنا صعب مستصعب) و... بايد مورد تحقيق قرار گيرد.
2. عبادات
مراد، احاديثى است كه در بيان احكام عبادات (يعنى نماز، روزه و...) وارد شده است.
3. اخلاق
منظور، احاديثى است كه رذايل و فضايل را بيان مىدارد.
4. آداب
از مباحث عمده در اين قسمت، مسئله نسبيّت و ثبات آداب است.
5. احاديث اجتماعى
6. تاريخ و رجال
منظور، احاديثى است كه به شرح وقايع گذشته مىپردازد يا از وقايع آينده (چون حوادث
دوران ظهور)، خبر مىدهد و يا به مدح و ذمّ افراد اختصاص دارد.
7. احاديث تفسيرى
احاديث فراوانى در تفسير و بيان آيات قرآنى وارد شده است.
از اصولى كه دراين قسمت مورد توجه است، جَرْى و تطبيق و بيان مصداق، بيان بطون آيه،
تفسير، روايات اسرائيلى (اسرائيليات) و... است.
8. طب و بهداشت
روايتهاى فراوانى در متون حديثى موجود است كه راه پيشگيرى از امراض را توصيه كرده
و گاه راه معالجه دردها را نشان مىدهد و يا به خواص ميوهها، حبوبات و...
مىپردازد. در اين زمينه ديدگاههاى متفاوتى وجود دارد.
آيا اينها توصيههاى شرع است و قابل بقا؟ يا ورود در اين مسائل در شأن شريعت نيست،
چنانكه شيخ صدوق معتقد است.
آيا توصيههاى معالجه مختصّ راوى است و متناسب با شرايط او، يا قابل تعميم است به
همه انسانها؟
9. ادعيه، زيارات، اوراد، اذكار و احراز
بخش وسيعى از احاديث، دعاها و زيارتها و... است. پرسشهاى بسيار در اين زمينهها
موجود است كه كمتر مورد تحقيق و بررسى قرار گرفته است.
10. گوناگون
احاديثى كه در بيان خصوصيت زمانها، مكانها، شهرها، طوايف انسانى، سنگها،
معدنها، نجوم و هيئت، كشاورزى و... صادر شده مورد پژوهش و تحقيق قرار مىگيرد.
( 5 )
آخرين بخش از اين طرح، «منبع شناسى علوم حديثى» است. قبل از معرفى منابع ياد شده،
نكاتى چند ضرورى است.
1. تنها منابع شيعى معرفى مىشود؛ زيرا غرض از اين طرح، همانگونه كه در آغاز آمد،
بررسى «علم حديث» نزد شيعيان است.
2. اين معرفى به آثار چاپ شده اختصاص دارد و معرفى منابع خطى كه تاكنون چاپ نشده،
منظور نظر نيست. (91)
3. اين منبع شناسى تنها به كتبْ اختصاص دارد و مقالات در اينجا معرفى نشده است.
البته مقالههاى غنى و بسيارى در زمينه «علم حديث» موجود است كه اميد
است در فرصتى ديگر ارائه شود.
4. منابع برحسب تاريخ مؤلّفان تنظيم گشته و نسبت به آثار نويسندگان زنده يا موارد
مشكوك، ترتيب الفبايى عنوان كتاب لحاظ شده است.
5. تفكيك منابع، طبق طرح پيشنهادى اين مقاله و با توجه به گرايش غالب كتاب بوده
است.
در پايان بايد متذكر شد كه ادعاى استقصاى كامل نداريم و اين مجموعه تنها در حد وسع،
فراهم گشت.
يك. تاريخ حديث و كتابشناسى
1. إثبات الهدى، محمد حسن الحُرّ العاملى (م1104ق)، تعليق: ابوطالب التجليل،
مطبعة العلمية، قم، ج1، ص26 - 32، عربى.
2. وسائل الشيعة، محمد حسن الحر العاملى (م1104ق)، مكتبة الاسلامية، تهران، ج19،
ص311 تا آخر و ج20، عربى.
3. بحار الأنوار، محمد باقرالمجلسى (م1110ق)، دارالكتب الاسلامية، تهران، ج1،
مقدمة آيةاللَّه عبدالرحيم ربانى شيرازى، 228ص و مقدمه مؤلّف (79ص)، عربى.
4. مستدرك الوسائل، حسين النورى (م1320ق)، اسماعيليان، قم، ج3، ص878290، عربى.
5. تأسيس الشيعة، السيد حسن الصدر (1272-1354ق)، منشورات الأعلمى، تهران، ص279 -
295، عربى.
6. الذريعة الى تصانيف الشيعة، شيخ آقابزرگ التهرانى (1293-1389ق)، ج2، ص125-167
و ج6، ص301 - 374، عربى.
7. خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مرتضى مطهرى (م1399ق - 1358ش)، انتشارات
صدرا، قم، 1359ش، دهم، ص467 - 476، فارسى.
8. أصول الحديث واحكامه (92) ، جعفر السبحانى، مؤسسة الإمام
الصادقعليه السلام، قم، 1414ق، 272ص، عربى.
9. تاريخ تدوين حديث، رسول جعفريان، انتشارات فؤاد، قم، 1368ش، 59ص، فارسى.
10. تحول علم حديث، مصطفى اوليايى، 1361ش، 64ص، فارسى.
11. تدوين السنة الشريفة، السيد محمدرضا الحسينى الجلالى، مكتب الإعلام الاسلامى،
قم، 1413ق، 704ص، عربى.
12. دراسات فى الحديث والمحدّثين، هاشم معروف الحسنى، دارالتعارف، بيروت.
13. سير تحول قرآن و حديث، على فاضل - عبدالرحمن انصارى، دفتر تبليغات اسلامى، قم،
1364ش، 101ص، فارسى.
14. سير حديث در اسلام، سيد احمد ميرخانى، گنجينه، تهران، 1361ش، دوم، 388ص، فارسى.
15. علم الحديث ودراية الحديث، كاظم مدير شانهچى، دفتر انتشارات اسلامى، قم،
1362ش، سوم، 166+284ص، فارسى.
16. مصادر الحديث عند الامامية، محمد حسين الجلالى، مطبوعات النجاح، قاهره، 1395ق/
1975م، 44ص، عربى.
اين كتاب با اين مشخصهها به فارسى برگردانده شده است:
مأخذ حديث از ديدگاه شيعه، مترجم: عليرضا ميرزا محمّد، انتشارات نور، تهران، 1360ش،
63ص.
17. المعجم المفهرس لألفاظ أحاديث بحار الأنوار، مقدمه: محمدعلى مهدوى راد واحمد
عابدى، مركز الأبحاث والدّراسات الاسلامية، مكتب الإعلام الاسلامى، قم، 1413ق،
ص11-119، عربى.
دو. قواعد رجالى
1. دراية الحديث، زين الدين العاملى (911 - 965ق)، مطبعة النعمان، نجف، 144ص،
عربى.
اين كتاب با تحقيق محمد على البقّال در دو ويرايش ديگر به چاپ رسيده است.
الف. شرح البداية فى علم الدراية، سيدالشهدا، قم، 1404ق - 1983م، 2ج.
ب. الرعاية، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، 1408ق، 406ص.
2. منتقى الجمان، حسن بن زين الدين (م1011ق)، تصحيح: على اكبر الغفارى، مؤسّسة
النشر الاسلامى، قم، 1362ش، ج1، ص4 - 45، عربى.
3. مشرق الشمسين، بهاءالدين محمد العاملى (م1031ق)، 1321ق، 107ص، تا ص13، عربى.
اين كتاب، همراه با تعليقات محمد اسماعيل مازندرانى خواجوى و تحقيق سيد مهدى رجايى،
توسط بنياد پژوهشهاى آستان قدس به چاپ رسيده است.
4. الوجيزة، بهاءالدين محمد العاملى (م1031ق)، 1311ق، ص180 - 184، عربى، همراه با
رجال العلامة به چاپ رسيده است.
5. الرواشح السماوية، محمد بن محمد الحسينى (م1041ق)، بيدار، قم، 217ص، عربى.
6. جامع المقال، فخرالدين الطريحى (م1085ق)، كتابفروشى جعفرى، قم، 260ص، عربى.
7. فوائد الوحيد، محمد باقر البهبهانى(م1206ق)، مكتب الإعلام الاسلامى، قم، 1404ق،
دوم، 67ص، عربى. اين كتاب همراه رجال الخاقانى چاپ شده است.
8. عدّة الرجال، سيد محسن الأعرجى الكاظمى (م1227ق)، تحقيق: مؤسّسة الهداية لإحياء
التراث، اسماعيليان، قم، 1415ق، ج1، 504 ص، عربى.
9. قواعد رجالى، محمد مهدى كُجورى (م ح 1293ق)، 221ص، عربى.
10. توضيح المقال، ملاعلى الكَنى (1220-1306ق)، 64ص، عربى. اين كتاب، همراه منتهى
المقال چاپ شده است.
11. رجال الخاقانى، على الخاقانى (م1334ق)، تحقيق: محمد صادق بحرالعلوم، مكتب
الإعلام الاسلامى، 1404ق، دوم، 426ص، عربى.
12. مقباس الهداية فى علم الدراية، عبداللَّه المامقانى (1290-1351ق)، 7ج، تحقيق:
محمدرضا المامقانى، مؤسّسة آل البيت لاحياء التراث، بيروت، 1411ق - 1991م، 464+ 493
+423+348+427+429ص، عربى.
چهار جلد، شامل متن كتاب، دو جلد مستدركات و يك جلد نتايج است.
13. سماء المقال، ابوالهدى بن ابى المعالى الكلباسى (م1356ق)، 2ج، مكتبة البرقعى،
قم، 1356ق، 175 + 220ص، عربى.
14. وجيزة فى علم الرجال، ميرزا ابوالحسن المشكينى (1305 - 1358ق)، تحقيق: زهير
الأعرجى، مؤسسة الأعلمى، بيروت، 1411ق، 104ص، عربى.
15. ضياءالدراية، ضياءالدين العلامة (م قرن14ق)، مطبعة الحكمة، 1378ق، 48+101ص،
عربى.
با اين كتاب، سه رساله ديگر نيز در مباحث رجالى همراه شده است:
الف. رسالة أسامى أصحاب الأصول، ب - أسامى جماعةً صدرالتوثيق فى حقهم مرّتين، ج -
وجيزه شيخ بهايى.
16. معجم رجال الحديث، السيد ابوالقاسم الخوئى (م1413ق)، مدينة العلم، قم، 1409ق -
1989م، چهارم، ج1، ص1- 108، عربى.
17. چهار كتاب اصلى علم رجال، سيدعلى خامنهاى (رهبر معظم انقلاب اسلامى)، دفتر نشر
فرهنگ اسلامى، تهران، اول، 62،1369ص، فارسى.
18. بحوث فى فقه الرجال، محاضرات العلامة الفانى الإصفهانى (م قرن15)، على مكى
العاملى، مؤلف، 1410ق، عربى.
19. بحوث فى علم الرجال، (93) محمد آصف المحسنى، سيدالشهداء،
قم، 1403ق - 1362ش، دوم، 333ص، عربى.
20. تلخيص مقباس الهداية، تلخيص و تحقيق: على اكبر غفارى، نشر صدوق، تهران، 1369ش،
280ص، عربى.
21. تحرير المقال فى كليات علم الرجال، مهدى الهادوى الطهرانى، الزهراء، تهران،
اول، 1412ق - 1371ش، 196ص، عربى.
22. دراية وحديثشناسى، سيد موسى شبيرى زنجانى، (جزوه درس)، دارالتبليغ، قم، 1389ق،
23+80، فارسى.
23. علم حديث، زين العابدين قربانى، انتشارات انصاريان، قم، 1370ش، 390ص، فارسى.
24. قواعد الحديث، محيى الدين الموسوى الغريفى، مطبعة الآداب، نجف، 274ص، عربى.
25. كليات علم الرجال، جعفر السبحانى، مركز مديريت حوزه علميه قم، قم، دوم، 1410ق،
1369ش، 531ص، عربى.
26. مبادئ فى علم الحديث، لجنة التأليف، مؤسّسة البلاغ، تهران، 1415ق - 1994م،
104ص، عربى.
27. معرفة الحديث، محمد باقر البهبودى، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1362ش،
278ص، عربى.
سه. رجال
1. رجال البرقى، احمد بن عبداللَّه البرقى (م280ق)، تحقيق: جلال الدين حسينى
اُرمَوى، دانشگاه تهران، تهران، 1342ش، 98ص، عربى.
2. رجال النجاشى، احمد بن على بن العباس النجاشى (372-450ق)، تحقيق: سيد موسى شبيرى
زنجانى، مؤسّسة النشر الاسلامى، قم، چهارم، 1413ق، 490ص، عربى.
3. اختيار معرفة الرجال، محمد بن الحسن الطوسى (385-460ق)، تحقيق: حسن المصطفوى،
دانشگاه مشهد، اوّل، 1348ش، 343+86ص، عربى.
4. رجال الطوسى، محمد بن الحسن الطوسى (385- 460ق)، منشورات الرضى، قم، 1380ق -
1961م، 535ص، عربى.
5. الفهرست، محمد بن الحسن الطوسى (385- 460ق)، تحقيق: سيد محمد صادق بحرالعلوم،
منشورات الرضى، قم، 196ص، عربى.
6. الفهرست، على بن عبيداللَّه بن بابويِه (قرن پنجم)، تحقيق: سيد عبدالعزيز
طباطبايى، دارالأضواء، بيروت، دوم، 1406ق - 1986م، 246ص، عربى.
7. معالم العلماء، محمد بن على بن شهرآشوب (م588ق)، المطبعة الحيدرية، نجف، 1380ق
- 1961م، 155ص، عربى.
8. رسالة فى آل أعيَن، ابوغالب الزُرارى (م638)، شرح: سيد محمدعلى ابطحى، اصفهان،
1399ق، 119ص.
9. رجال ابن داوود، حسن بن على بن داود الحِلّى (647 - 707ق)، تحقيق: سيد محمد صادق
بحرالعلوم، منشورات الرضى، قم، 1392ق - 1972م، 296ص، عربى.
10. إيضاح الاشتباه، حسن بن يوسف بن المطهّر الحِلّى (648 - 726ق)، تحقيق: محمد
الحسّون، مؤسّسة النشر الاسلامى، قم، دوم، 1402ق، 296ص، عربى.
11. رجال العلامة الحِلّى، حسن بن يوسف بن المطهّر الحِلّى (648 - 726ق)، تحقيق:
سيد محمد صادق بحرالعلوم، منشورات الرضى، قم، دوم، 1402ق، 296ص، عربى.
12. التحرير الطاووسى، حسن بن زين الدين (م1011ق)، تحقيق: فاضل الجوهرى، مكتبة
آيةاللَّه المرعشى، قم، اوّل، 1411ق، 749ص، عربى.
13. مجمع الرجال، ملاعنايةاللَّه القُهپايى (م16.1ق)، 7ج، اسماعيليان، قم، 313+304
+ 296 + 312 + 288 + 297 + 304ص، عربى.
14. نقد الرجال، مصطفى بن حسين تفرشى (م 1044ق)، انتشارات الرسول المصطفى، قم،
427ص، عربى.
15. جامع الرواة، محمد بن على الأردبيلى (ح1098ق)، 2ج، مكتبة المصطفوى، قم، 552 +
660ص، عربى.
16. هداية المحدّثين (مشتركات الكاظمى)، محمد أمين بن محمدعلى الكاظمى (قرن يازدهم
ق)، تحقيق: سيد مهدى رجايى، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1405ق، 420ص، عربى.
17. إجازات الحديث، محمدباقر مجلسى (1037 - 1110ق)، تحقيق: سيد احمد الحسينى، مكتبة
آيةاللَّه المرعشى، قم، 1410ق، 31+ 110 + 310ص، عربى.
18. الوجيزة، محمدباقر مجلسى (1037 - 1110ق)، 1312ق، ص142-179، عربى. اين كتاب در
حاشيه رجال العلامة، چاپ شده است.
19. فهرست آل بويه و علماء البحرين، سليمان الماحوزى البحرانى (1075-1121ق)، إعداد:
سيد احمد الحسينى، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1404ق، 122ص، عربى.
20. الفوائد الرجالية، محمد اسماعيل بن الحسين بن محمدرضا المازندرانى(م1173ق)،
تحقيق: سيد مهدى الرجائى، مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، 1413ق - 1372ش، 358ص، عربى.
21. لؤلؤ البحرين، يوسف بن احمد البحرانى، (م1186ق)، تحقيق: سيد محمد صادق
بحرالعلوم، مؤسّسة آل البيت، قم، دوم، 461ص، عربى.
22. الإجازة الكبيرة، سيد عبداللَّه موسوى جزايرى شوشترى (قرن12ق)، تحقيق: محمد
السمامى الحائرى، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1409ق، 318ص، عربى.
23. تعليقة الوحيد على منهج المقال، محمد باقر البهبهانى (م1206ق)، 1306ق،
517ص، عربى. اين كتاب، تعليقه بر منهج المقال ميرزا محمّد استرآبادى (م1208ق) است
و همراه آن چاپ شده است.
24. منهج المقال، (94) ميرزا محمد استرآبادى (م1208ق)، 1306ق،
517ص، عربى.
25. رجال السيد البحرالعلوم، محمد مهدى بحرالعلوم (1155-1212ق)، 4ج، مكتبة
الصادقعليه السلام، تهران، 1363ش، 223 + 391 + 431 + 554ص، عربى.
26. منتهى المقال، (95) محمد بن اسماعيل بن عبدالجبار
المازندرانى(1159-1215ق)، 1267ق، عربى.
27. رسالة فى تحقيق أحوال أبى بصير، سيد محمد مهدى الخونسارى (م1246ق)، چاپ شده در
ضمن الجوامع الفقهية، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1404ق، ص64-106، عربى.
28. تكملة الرجال، عبدالنبى الكاظمى (م1256ق)، 2ج، تحقيق: سيد محمد صادق
بحرالعلوم، مطبعة الآداب، نجف، 888 + 610ص، عربى. اين كتاب، شرح نقد الرجال تفرشى
است.
29. طرائف المقال فى معرفة طبقات الرجال، محمد شفيع الجابَلَقى (م1313ق)، 2ج،
تحقيق: سيد مهدى الرجائى، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1410ق، 656 +688ص، عربى.
30. زادالمجتهدين فى شرح بُلْغة المحدّثين، احمد بن صالح البحرانى (م1315)، تحقيق:
ضياء بدر آل سنبل، همو، 1414ق، ج1، 358ص، عربى.
31. بهجةالامال فى شرح زبدة المقال، ملاعلى عليارى تبريزى (م1327ق)، 7ج، تصحيح:
محمد هادى اليوسفى الغروى، بنياد فرهنگ اسلامى حاج محمد حسين كوشان پور، 1395ق، 760
+719 +534 +432 +624 +617ص، عربى. اين
مجموعه شرح زبدة المقال حسين بن رضا الحسينى البروجردى است.
32. تنقيح المقال، عبداللَّه المامقانى (1290-1351ق)، 3ج، عربى.
33. الموسوعة الرجالية، حسين الطباطبائى البروجردى (م1380ق)، 7ج، تنظيم و تكميل:
ميرزا حسن النورى، مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، 1413ق - 1992م:
ج1. ترتيب أسانيد كتاب الكافى، 567ص.
ج2. ترتيب اسانيد كتاب التهذيب، 544ص.
اين دو جلد در سالهاى 1409 و1411ق نيز توسط ميرزا مهدى صادقى تبريزىاستنساخ شده و
در سه جلد به چاپ رسيده است.
ج3. ترتيب أسانيد كتاب الخصال، معانى الأخبار، علل الشرائع و ثواب الأعمال، 639ص.
ج4. رجال أسانيد و طبقات رجال الكافى، 468ص.
ج5. ترتيب أسانيد و رجال أسانيد كتاب من لايحضره الفقيه، 496ص.
ج6. رجال أسانيد و طبقات كتاب رجال الكشى، فهرست الشيخ، فهرست النجاشى، 683ص.
ج7. رجال أسانيد و طبقات كتاب التهذيب، 1341ص.
34. العندبيل فى تمييز الصحيح من العليل، محمد حسين رضوى كاشانى (م قرن14)، شركة
طبع الكتاب، 1385ق، 317ص، عربى.
35. مستدركات علم رجال الحديث، على نمازى شاهرودى (14051333ق)، 8ج، ابنالمؤلف،
1412ق، 602 + 520 + 503 + 503 + 520 + 490 + 460 +717ص، عربى.
36- الإجازة الكبيرة، شهاب الدين المرعشى (م1411ق)، تحقيق: محمد السمامى الحائرى،
مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1414ق، 732ص، عربى.
37. معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم الخوئى (م1413ق)، 23ج، مدينةالعلم، قم،
چهارم، 1409ق - 1989م، عربى.
38. قاموس الرجال، محمدتقى شوشترى (1320- 1415ق)، 8ج، مؤسّسة النشر الاسلامى، قم،
1410ق، عربى.
البته در 1379ق، نيز توسط مركز نشر به چاپ رسيده بود.
39. أحسن التراجم لأصحاب الامام الكاظمعليه السلام (96) ،
عبدالحسين الشبسترى، كنگره جهانى امام رضاعليه السلام، مشهد، 1409ق، 469ص، عربى.
40. تاريخ آل زرارة، سيد محمدعلى ابطحى، اصفهان، 1399ق، 242ص، عربى.
41. تصحيح تراثنا الرجالى، محمدعلى النجار، مؤسّسة دارالهجرة، قم، 1410ق، ج1،
628ص، عربى.
42. تهذيب المقال فى تنقيح كتاب الرجال، سيد محمدعلى ابطحى، ج1، 430ص، عربى.
43. ثقات الرواة، حسن الموسوى الإصفهانى، مطبعة الآداب، نجف، 1387ق، 353ص، عربى.
44. الجامع لرواة أصحاب الإمام الرضاعليه السلام، محمد مهدى نجف، 2ج، كنگره جهانى
امام رضاعليه السلام، مشهد، 1409ق، 558 +542ص، عربى.
45. الجامع فى الرجال، شيخ موسى زنجانى (شبيرى)، 2ج، چاپخانه فيروز، قم، 1009
+1009ص، عربى.
46. راويان امام رضاعليه السلام در مسند الرضا، عزيزاللَّه عطاردى، كنگره جهانى
امام رضاعليه السلام، مشهد، 1367ش، فارسى.
47. سه رساله در علم رجال، تصحيح: سيد كاظم موسوى، انتشارات دانشگاه تهران، تهران،
1344ش، عربى.
الف. توضيح الاشتباه والإشكال، محمدعلى ساروى، 36 +315ص.
ب. رسالة فى معرفة الصحابة، محمد بن الحسن الحُرّ العاملى(م1104ق) 4+126ص.
ج. رجال قاين، محمد باقر آيتى، 29ص.
48. مشايخ الثقات، غلامرضا عرفانيان، مطبعة علميه، قم، 1409ق، 275ص، عربى.
49. مشيخة النجاشى، محمود دُرياب، مؤلف، قم، 1413ق، 458ص، عربى.
50. معجم الثقات، ابوطالب تجليل تبريزى، مؤسّسة النشر الاسلامى، قم، 1404ق - 1363ش،
400ص، عربى.
51. المعجم الموحَّد لأعلام الأصول الرجالية والخلاصة للعلامة، محمود دُرياب نجفى،
2ج، مجمع الفكر الاسلامى، قم، 1414ق، 440+423ص، عربى.
52. نخبة المقال فى تمييز الأسناد والرجال، عباس حاجيانى الدشتى، مطبعة مهر، قم،
ح1397ق، 535ص، عربى.
اين كتاب، تحقيقى در اسناد شيخ طوسى و شيخ صدوق است.
چهار. فقه الحديث
نوشتههاى مستقل و مدون در اين بخش كمتر از ديگر بخشهاست. ديدگاه عالمان شيعى
در اين زمينه را بايد از لابهلاى كتب اصولى، فقهى، شرح كتب حديث و برخى كتب علم
الحديث به دست آورد.
در اينجا مواردى را مىآوريم:
1. مصابيح الأنوار، سيد عبداللَّه شُبَّر (م1342ق)، 2ج، مكتبة بصيرتى، قم، 462
+448ص، عربى.
2. الأرض والتربة الحسينية، محمد حسين آل كاشف الغطاء (1294-1373ق)، مؤسّسة أهل
البيتعليهم السلام، بيروت، 1402ق - 1981م، ص35-44، عربى.
3. فلسفة الميثاق والولاية، سيد عبدالحسين شرف الدين (1290-1377ق)، دارالكتاب، قم،
ص4-7.
4. الميزان، السيد محمد حسين الطباطبائى (م1402ق)، بحثهاى روايى.همچنين
تعليقههاى ايشان بر برخى مجلّدهاى بحار الأنوار.
5. الأخبار الدخيلة، محمدتقى شوشترى (1320- 1415ق)، 4ج، مكتبة الصدوق، تهران، 317
+319 +287 +272ص، عربى.
6. تقيه، (97) على صفايى، انتشارات هجرت، قم، 1409ق، ص44-59،
فارسى.
7. سنّت، ابوالفضل شكورى، نشر حُر، قم، سوم، 1360ش، ص205-256، فارسى.
8. مجموعه آشنايى با نهج البلاغه، محمّد دشتى، مؤلف، قم، 1366ش، ج2 و 3، 200+200ص،
فارسى.
بايستههاى پژوهش در حوزه حديث (98)
اهميت و جايگاه علوم حديث
حديث، دومين منبع و سند دينشناسى است و تكيه گاه عمده عالمانِ دين به شمار
مىرود. تكيه بر اين منبع حياتبخش در برخى حوزههاى دينپژوهى بيشتر وگستردهتر
است؛ فى المثل، فقه و بخشهايى از اخلاق، اين چنيناند؛ زيرا اصولِ اين دانشها در
قرآن به اجمال و اشاره آمده و تفصيل آن را بايد در حديث يافت. درحوزه مسائل اعتقادى
و كلامى نيز روايتهاى بسيارى وجود دارد كه آنچه را درقرآن آمده، به تفصيل، بيان
كرده است. در مباحث تاريخى هم وضع چنين است. اساساً به هيچ روى نمىتوان علوم
اسلامى را جداى از حديث، مطالعه كرد. عالمان و دينپژوهان هم بدون مددجستن از حديث،
نمىتوانند به نگرگاههاى عميق و همهجانبه دست يابند.
با اذعان به اهميّت و جايگاه حديث، اين نكته را نيز بايد يادآور شد كه اين مجموعه
گستردهاى كه در دست ماست، با سرچشمههاى خود، فاصله زمانى بسيارى دارد و در اين
فاصله از آفتهايى كه در حوزههاى معرفتى زندگى بشر وجود داشته، مصون نمانده است.
وجود تحريف در حديث را همگان مىپذيرند؛ هر چند
در شدت و ضعف آن، اختلاف دارند. البته اين دستكارى و تحريف، به ساحت قرآن راه
نيافته و اين كتاب عظيم به اتفاق همه مسلمانان از تحريف و زيادت و نقصان، مصون
مانده است.
با توجه به راهيافتن اغراض گوناگون به عرصه حديث و دستكارى در كلام معصومانعليهم
السلام پرداختن به خود حديث، منهجها(مكتبها)ى حديثى، راههاى فهم حديث و همانند
اينها، از بايستههاى پژوهش در حوزه حديث است؛ زيرا براى به دست آوردن مباحث مربوط
به فقه، آداب، اخلاق و مسائل كلامى از متون حديثى، بايد جايگاه حديث را ستبر و محكم
كرد، وگرنه نمىتوان گوهرهاى معارف دينى را از آن درياى عظيم، بيرون كشيد.
علوم حديثى و علوم قرآنى جزء اولين دانشهاى اسلامىاند و پس از آنها بايد به فقه،
اخلاق، تاريخ و ديگر معارف پرداخت. اما جايگاهى كه هماينك حديث و علوم حديثى در
حوزههاى شيعى دارد، جايگاه مناسب با شأن آن نيست. از آن جا كه حديث، گستردهترين
منبع به شمار مىآيد و هم چنين منبعى است كه آسيبپذير بوده و آفت در آن وارد شده
است، بنابراين، پيش از پرداختن به علوم اجتهادى يا علوم تاريخى، بايد علوم حديثْ
بررسى و تجزيه و تحليل شود؛ ولى متأسفانه در حاشيه كارها قرار گرفته است. البته
وقتى به گذشته حديث و علوم آن در شيعه مىنگريم، تلاشهاى عالمان شيعه، در خصوص گرد
آورى حديث، تدوين مجموعههاى حديثى، نوشتن كتاب در حوزههاى مختلف رجال و درايه،
نوشتن شرح بر منابع حديثى و... نسبتاً درخشان است؛ ولى در دورههاى اخير، جاى اين
گونه پژوهشها بسيار خالى است.
حديثشناسى، تطورّات حديث، منهجهاى محدّثان، فهم حديث، شيوههاى بررسىِ سند،
اصطلاحها و مفاهيم حديث و... از مباحثى است كه در پژوهشهاى حديثى كمتر به چشم
مىخورد. در ايران، بعد از پيروزى انقلاب اسلامى هم هنوز
حديث و علوم حديث در حاشيه است؛ مثلاً در ميان درسهاى حوزه تنها برخى دروس فرعى
رجال يا حديث هست و مراكزى كه به طور جدّى به اين بخش بپردازند، اندكاند. البته
بايد به اين نكته اعتراف كرد كه در عرصه تصحيح، راهنما سازى و ارائه نرمافزار، در
دهه دوم انقلاب، كارهاى نسبتاً بزرگ، ارزشمند و قابل توجهى صورت گرفته و بسيارى از
كتابهاى حديثى تصحيح يا براى آنها معجم و راهنما تهيه شده و به صورت نرمافزار
درآمده است.
هر چند در صد سال اخير، پژوهشهايى در حوزه حديث انجام گرفته است، اما هنوز هم
خلأهاى بسيارى مشاهده مىشود. اين خلأها موجب گرديدهاند كه علوم حديث، نسبت به
ديگر علوم اسلامى از شأن و جايگاه حقيقى خود به دور مانَد.
ضرورت آموزش و پژوهش در علوم حديث
آموزش و پژوهش، دو امر مكمّلاند؛ يعنى در پژوهش، محقق، سؤالها را پاسخ مىدهد
و اين پاسخها متن درسى مىشود. در متن درسى نيز با تجزيه و تحليل، پرسشهاى جديدى
مطرح مىگردد و پژوهش به جواب آنها مىپردازد؛ بنابراين، ميان آموزش و پژوهش،
رابطهاى تنگاتنگ وجود دارد. سيستمهاى علمىاى كه بر محور آموزش و پژوهش مىچرخند،
بايستى داراى چنين رابطهاى باشند و نمىتوان يكى را جلوتر از ديگرى فرض كرد؛ بلكه
گاهى پژوهشْ جلوتر است و گاه آموزش. به هر روى اين همراهى بايد حفظ شود. حال، سؤال
اصلى اين است كه اين رابطه در نظام حوزه چه اندازه رعايت مىشود؟! در پاسخ به اين
پرسش بايد گفت: در درسهاى حوزوى چنين نسبتى وجود ندارد و فقط در حاشيه درسهاى
حوزه، يكى - دو درسِ فرعى گنجانده شده است؛ حتى در ميان رشتههاى تخصصى حوزه نيز
هنوز رشتهاى به نام رشته تخصصىِ حديث شكل نيافته است.
متأسفانه در نظام آموزش عالى كشور نيز اين نقيصه هست و تنها رشتهاى كه در
كنار رشتههاى فلسفه، عرفان و تاريخ در دانشكدههاى الهيات وجود دارد، قرآن و حديث
است كه با هم يك رشتهاند، نه مستقل.
بنابراين، آموزش حديث و علوم حديث نيز همانند پژوهش در جايگاه حقيقى خود قرار ندارد
و اگر بخواهيم به نقطه مطلوب برسيم، بايد هم نظام آموزشى حديث در حوزه تقويت شود و
هم نظام پژوهشى. در آموزش مىبايست حديث در درسهاى اصلى حوزه قرار گيرد و به صورت
رشتهاى تخصصى درآيد.
خلأها
پس از بيان اهميت و جايگاه علوم حديث در نظام آموزشى و پژوهشى حوزه، به
بايستهها و اولويتهاى پژوهش در حوزه علوم حديث و خلأهاى موجود در آن مىپردازيم.
پيش از بررسى خلأها اين نكته را بايد يادآور شد كه اگر بخواهيم بدانيم كه اكنون در
چه وضعيتى هستيم و چه كمبودهايى در اين حوزه داريم، بايد دو مقايسه انجام دهيم: يكى
نسبت به كارهاى رقبا، ديگرى نسبت به نقطه نهايى. بديهى است با اين دو مقايسه
مىتوان خلأهايى را كه در اين زمينه وجود دارد، به خوبى تشخيص داد. اكنون با توجه
به اين مقايسه، شمارى از خلأهاى موجود در علوم حديث را بر مىرسيم:
الف. بازسازى متون مفقود
يكى از كارهاى بسيار جدى در حوزه علوم حديث، مسئله بازسازى متون مفقود است. با
نگاهى به كتابهاى فهارس (فهرستْنامهها) اين مطلب به خوبى نمايان است كه از زمان
امام صادقعليه السلام يا از زمان حضرت اميرعليه السلام تا زمان امام عسكرىعليه
السلام، شاگردان ائمهعليهم السلام چهار صد كتاب حديثى نوشتهاند كه به آنها «اصول
اربعمئه» مىگفتند. هم چنين از خود ائمهعليهم السلام نيز نسخهها و رسالههاى
حديثى بسيارى ذكر
گرديده؛ به طورى كه در يك شمارش اوليه حدود هشتاد رساله و كتاب به ائمهعليهم
السلام نسبت داده شده است. از سوى ديگر، مرحوم آيةاللَّه سيّد ابوالقاسم خويى گفته
است: از زمان حسن بن محبوب تا زمان نجاشى (قرن پنجم) يكصد كتاب رجالى نوشته شده
است.
آمار ياد شده نشان مىدهد كه در عصر حضور تا اوايل قرن پنجم، حدود 570 اثر وجود
داشته است. پرسش اصلى در اين جا اين است كه از ميان اين آثار، چه ميزان باقى مانده
و در دست ماست؟ در پاسخ بايد گفت: از ميان يكصد كتاب رجالى تنها كتاب «رجال البرقى»
بر جاى مانده است. «رجال ابن عقده» را هم شيخ طوسى (ره) ضمن اصحاب امام صادقعليه
السلام آورده است. از چهار صد اصل حديثى نيز تنها نام 123 اصل با تلاش محققانْ
استخراج شدهاست كه از اين تعداد، شانزده اصل با نام «الأصول الستة عشر» چاپ
گرديدهاست و بالاخره از هفتاد - هشتاد اثرى كه به ائمه نسبت داده شدهاند، اندكى
به ياد گار مانده است كه مىتوان از: رساله حقوق امام سجادعليه السلام، مناسك الحج،
تفسير منسوب به امام عسكرىعليه السلام، مصباح الشريعة، برخى نامههاى منسوب به
حضرت علىعليه السلام و موارد اندك ديگر نام برد. بنابراين از مجموعه 570 يا 580
اثر، فقط حدود سى اثر بر جاى مانده است كه بازسازى بقيه اين متون، تلاش عمده و
بسيار جدّى را مىطلبد.
از كارهايى كه امروزه در ساير فرقههاى اسلامى رواج دارد و ديگران هم در حوزههاى
تاريخ و همانند آن دنبال مىكنند، بازسازى متون اوليه است. مثلاً براى بازسازى متون
و كتابهايى كه طبرى بر آنها تكيه كرده و باقى نمانده است، منابع و كتابهاى عصر
طبرى را نگاه مىكنند و از اين ميان تا حدى به آن متن مفقود كه مثلاً نام آن در
فهرست ابن نديم آمده است، نزديك مىشوند. پس از پيمودن اين راه به اين نتيجه
مىرسند كه طبرى از اين منابع، استفادههاى بسيارى كرده است. استخراج اين
استفادهها و عرضه نظاممند آنها را «بازسازى متون» مىگويند. اين كار در ميان اهل
سنّت و در جهان عرب، در زمينههاى تاريخى انجام گرفته است. در شيعه هم كارهايى صورت
گرفته است؛ ولى حركتى جدىتر مىطلبد و بايد افرادى به جوانب مختلف آن بپردازند تا
بتوان به نقطه مطلوب رسيد.
مرحوم آيةاللَّه خويى در علم رجال، اشكالى را مطرح كردهاند كه شايد بتوان آن را از
راه بازسازى متون حل كرد. ايشان گفتهاست:
اگر سلسله سند، افتادگى و ارسال داشته باشد، قابل اعتماد نيست. همين اشكال در
توثيقات رجالى هم هست؛ مثلاً نجاشى ابو رافع را كه از شاگردان حضرت اميرعليه السلام
است توثيق مىكنند. اين ارسال در توثيق است.
ايشان پس از طرح اين اشكال، براى رفع آن مىگويد:
چون مىدانيم كه از زمان حسن بن محبوب تا زمان نجاشى يكصد كتاب وجود داشته، پس
معلوم مىشود كه نجاشى از آنها استفاده كرده است.
اين جواب اجمالىِ مرحوم آقاى خويى، اگر بخواهد واقعى شود، كارى همانند «بازسازى
متون» مىطلبد.
نمونه ديگرى كه براى اهميت بازسازى متون مىتوان نام برد، اين است كه مثلاً مرحوم
كَشّى در رجال خود از احمد بن جبريل فاريانى زياد نقل مىكند. يا خود نجاشى در كتاب
رجالش از اشخاص متعددى نقل مىكند و مثلاً جمله «ذكره ابو عبداللَّه» را فراوان به
كار مىبرد. اگر اين استنادها، توثيقها، جرح و تعديلها و امثال آن به روشِ
بازسازى متون، استخراج و به صورت دقيق عرضه شود، بسيارى از اشكالها قابل حل است.
ب. تصحيح آثار
پس از كار بسيار بزرگ، گسترده و مبنايى «بازسازىِ متونِ مفقود»، نوبت به تصحيح
آثارِ مخطوط، چاپ سنگى و آثارى كه غير عالمانه چاپ شدهاند، مىرسد. اين كار در
حقيقت در طول كارِ بازسازى متون است؛ زيرا بايد نخست ادبيات ميراث گذشته
را كامل، دقيق و عالمانه عرضه كرد و بعد به سراغ تصحيح آنها رفت. تصحيح بعضى از
كتابهاى حديثى و رجالى شروع شده است؛ ولى هنوز خيلى كارهاى انجام نشده هست؛ مثلاً
در مركز تحقيقات دارالحديث، طرحى به نام «فهرست نگارى نسخ خطّى شيعه» به اجرا
درآمده است كه در مرحله اول آن، تمام نسخههاى خطّى حديث و علوم حديثى شيعه در
ايران - كه بالغ بر چهل هزار نسخه است - استخراج و شناسايى شده است. پس از ادغام
مكررات، حدود شش هزار عنوان مىماند كه از اين شش هزار عنوان، ممكن است حدود چهار
صد يا پانصد تا چاپ شده باشد؛ يعنى حدود پنجهزار نسخه خطّى حديث يا علوم حديث شيعه
هست كه هنوز تصحيح نشده است.
از سوى ديگر، كتب اربعه حديثى شيعه، هنوز داراى تصحيح منقّحى نيست و كارى جدى
مىطلبد. بر اين اساس، «دارالحديث» طرح تصحيح اصول اربعه حديثى شيعه را آغاز كرده
است. هم چنين ضرورت تصحيح آثار رجالى و آثار مربوط به درايه، همانند ديگر زمينهها
به خوبى احساس مىشود؛ ولى كارهايى كه در اين زمينه صورت پذيرفته، بسيار محدود است.
ج. تصحيح اجتهادى - انتقادى
در اين مرحله، بايستى تأثير و تأثرها و ديدگاههاى موجود در حوزه حديث را نشان
داد؛ مثلاً مىتوان ميزان ارتباط درايه شهيد را با منابع اهل سنت يا مقدار نفوذ
اصطلاحات اهل سنّت را در آن، بر اساس منابع كهن و كتابهاى اصلى شناسايى كرد. تصحيح
انتقادى و اجتهادى متون حديثى يا علوم حديث، ما را در رسيدن به ريشهها و جريانهاى
اصيل و تأثير گذار در حديث و يافتن و شناسايى آنها كمك مىكند.
د. فقه الحديث
بعد از مراحل سه گانه ياد شده، تجزيه و تحليل قواعد فهم حديث يا به تعبير ديگر،
پرداختن به «فقه الحديث»، يكى از مسائل اصلى و پايه است كه متأسفانه در اين زمينه
بسيار اندك تلاش شده است؛ مثلاً در زبان فارسى فقط به يك عنوان كتاب با نام «فقه
الحديث» بر مىخوريم، كه آن هم در اوائل سال 1380 چاپ شده است.
اصول و قواعد فهم حديث، ريشه در كتابهاى ما دارد و در علوم مختلف اسلامى پراكنده
است؛ زيرا بخشى از آن را علما در شرحشان بر رواياتْ بيان كردهاند، بخش ديگر آن را
در ضمن مباحث اصول (مثل بحث تعادل و تعارض) آوردهاند و بخشى را نيز در مباحث علوم
قرآنى به اجمال، مطرح كردهاند. اينها بايستى در حوزه حديث، با شواهد و امثله واقعى
و فراوان، به صورت منقح بررسى و تدوين گردد. در پرتو فهم اين قواعد مىتوان به
راحتى گفت كه مثلاً مُفاد اين روايتْ عام نيست؛ زيرا امامعليه السلام آن را براى
مخاطب، شرايط و دورهاى خاص بيان كرده و يا مطلبى حكومتى بوده است، نه تبليغى.
عالمان اصول مىگويند: آنچه از ائمهعليهم السلام صادر شده، بخشى درباره مسائل
حكومتى و بخشى درباره مسائل تبليغ عن اللَّه است. آنچه جنبه حكومتى دارد، لازم نيست
تعميم داده شود، ولى چيزهايى كه تبليغ عن اللَّه است، تعيمم دارد. اين مطلب را شهيد
صدر، امام خمينى، آيةاللَّه بروجردى و بسيارى از عالمان گفتهاند.
ابزار و قواعد منقّح براى شناسايى احاديث تقيه از غير تقيه چيست؟ ملاك تشخيص «قضية
فى واقِعةٍ» كه در كتاب جواهر الكلام فراوان به كار رفته، چيست؟ پاسخگويى به اين دو
پرسش و پرسشهاى ديگرى از اين دست را بايد در مباحث مربوط به فقه الحديث، جست و جو
كرد. مسئله تعارض يا مسئله عدول از لفظ حديث و تعميم آن، بايد در فقه الحديث بررسى
شود. همچنين اين بحث كه كجا
بايد به لفظ، موضوعيت داد و كجا مىتوان از آن، تعدّى كرد، بحثى جدى است.
مثلاً مرحوم امام خمينى (ره) به واژه «شطرنج» در راوايات، طريقيت داده و فرموده
است: «اشاره به قمار دارد. پس اگر زمانى شطرنجْ آلت قمار نبود، بازى با آن اشكال
ندارد». در مقابل، عدهاى ديگرى از علما مىگويند: «شطرنج، موضوعيت دارد». ملاك اين
سخنان چيست؟ و بر اساس چه ضابطهاى بايد گفت موضوعيت يا طريقيت دارد؟ قاعدهاى كه
ما را در جمود بر لفظ يا تعدّى از الفاظْ كمك مىكند، نداريم. اگر چه مرحوم بهبهانى
در «الفوائد الحائرية» ضمن بحثهاى اصولى اشارهاى به اين مطالب دارد؛ اما روى
نمونهها و مثالهاى آن، اصلاً بحث و تجزيه و تحليل، صورت نگرفته است. مرحوم
شَعرانى نيز در «المدخل إلى عذب المنحل» اين بحث را مطرح كرده است؛ ولى به صورت
بحثى علمى و قاعدهاى منقّح بررسى نشده است. هم چنين براى رسيدن به نخستين معناى
واژههايى كه در روايات به كار رفتهاند، بايستى از مباحث «فقه الحديث» مدد گرفت.
س. پالايش حديث
در كنار بحث فقه الحديث، پالايش حديث نيز از مباحث مهمى است كه خلأ آن در حوزه
علوم حديث به خوبى احساس مىشود. پالايش حديث به معناى جداسازى احاديث سالم از
احاديث ساختگى است. اين كه در ميان شيعه به اين مسئله كمتر پرداخته شده، ممكن است
به اين دليل باشد كه روايات جعلى در شيعه كمتر است.البته اين مطلب نيز اختلافى است؛
مثلاً مرحوم ميرزا ابوالحسن شَعرانى (دركتاب «المدخل إلى عذب المنحل») يا علامه سيد
مرتضى عسكرى معتقدند كه:خيلى از روايات ما جعلى است. در مقابل، كسانى مثل آية
اللَّه رضا استادى بر اينباورند كه: احاديث جعلى ما كم است. اين ديدگاهها
ابتدائاً بايد بررسى شود كه كداميك درست است و آن گاه، راههاى كشف احاديث جعلى و
استخراج و منقّح
سازى آنها ترسيم گردد.
عالمان بايد با انجام تحقيق، نشانههاى جعلى بودن حديث را بيان كرده، احاديث مجعول
را معرفى كنند. معناى اين كه حديثى جعلى است، اين نيست كه مثلاً آن حديث را از
«اصول كافى» كنار بگذاريم؛ بلكه «اصول كافى» را بايد حفظ كرد؛ هر چند داراى احاديث
جعلى باشد. ما حق نداريم در ميراث گذشته خودمان دست ببريم؛ ولى بايد در آن، اجتهاد،
تدبير و تعقل كرد و نتيجه آن را در مجموعهاى مستقل، عرضه كرد. اين كار، راه را
براى عالمِ ديگرى كه آگاهتر است هموار مىسازد تا او نيز با اجتهاد و تدبر خويش
بگويد ميراث اوّلى درست بوده و اين، اشتباه كرده است. بديهى است اين كار مىبايد
پيوسته اجرا گردد، تا جامعه دينى احساس كند ادبيات دينىاش در حال اجتهاد و پويايى
است.
ص. مَناهج حديثى سلف
يكى ديگر از خلأهاى حوزه حديث كه پرداختن به آن ضرورى مىنمايد، بررسى مَنهج
(مكتب)هاى حديثى عالمان پيشين است؛ مثلاً تفاوت كارهاى حديثى مرحوم كلينى با شيخ
طوسى از جهت روش تحقيق، بررسى شود يا منهجهاى حديثى مرحوم مجلسى، فيض و شيخ حُرّ
عاملى در زمان صفويه بررسى شود و تفاوتهاى آنها بيان گردد. نتيجهاى كه انجام دادن
كامل اين كار به دنبال خواهد داشت، اين است كه اگر كسى بخواهد به كتابى حديثى
مراجعه كند، مىداند اين كتاب در چه چارچوبى حركتمىكند و معيارش براىنقد حديث،
بررسىسند و گردآورى حديث،چيست.
شناخت روشهاى حديثى مراكز و پايگاههاى حديثى (مثل رى و قم) و بيان تفاوت مكاتب
دوره صفويه با قبلش (قرن پنجم حديث شيعه يا قرن هفتم) و تمايزمناهج حديثى قرن به
قرن يا سدههايى كه به هم پيوستهاند، نيز در ادامه همينمبحث قرار دارد.
ض. فلسفه علوم حديث
از كارهاى ديگرى كه در حوزه علوم حديثْ جداً جاى آن خالى است، پژوهش در فلسفه
علوم حديث است؛ به اين بيان كه نگاهى بيرونى به علوم حديث و تقسيمات آن داشته باشيم
و حد و مرزهايش را در فضاى بالاترى مشخص كنيم؛ مثلاً جايگاه درايه، فقه الحديث،
سند، سازماندهى رشتههاى حديثى و... را با كمك فلسفه علوم حديث مىتوان تعيين كرد.
بررسى علوم حديث در گذشته، حال و آينده و اين كه تقسيمات علوم حديث از چه زمانى
آغاز شده است، تطوّرات آنچه بوده است و در آينده علوم حديث را چگونه بايد تقسيم
بندى كرد، از مباحثى است كه مىتوان در اين بخش به آن پرداخت.
با نگاه به گذشته مشاهده مىشود كه دانشهاى حديثى پيشين با اين عنوانها آغاز شده
است: علم رجال حديث، علم جرح و تعديل، علم مختلَف الحديث و علم غريب الحديث. پس از
گسترش اين مباحث، وقتى كه به دوره دوم مىرسيم، مىبينيم كه در ميان اهل سنّت، اين
حركتْ نضج مىگيرد و گسترده مىشود؛ اما در شيعه خلأى كامل در اين دوره احساس
مىشود. دوره سوم كه از قرن دهم در شيعه آغاز مىشود علوم حديث تعريف شده و مقدارى
حد و مرز مىيابد. الان نيز وضعيت علوم حديث به مرحلهاى رسيده كه بايد به صورتى
جدّى گذشته را نگاه كنيم و به تعريف و تقسيمبندى جديدى از «علوم حديث» برسيم.
به همين منظور، طى مقالهاى كه در شماره شانزدهم فصل نامه «علوم حديث» نوشتهام،
چنين پيشنهاد شده است كه دانشهاى حديثى را بايد در اين چند رشته مطرح كنيم: تاريخ
حديث، فلسفه علوم حديث، دانشهاى نظرى حديث، دانشهاى تطبيقى حديث و دانشهاى
مُعين. در رشته تاريخ حديث، از تطوّرات بحث مىشود. در رشته فلسفه علوم حديث، رابطه
قرآن و حديث، رابطه حديث و
ساير علوم اسلامى، منهجهاى حديث پژوهى، قلمرو دانشهاى حديث و تأثير سنّتها و
فرهنگها بر حديث، مطرح مىگردد.
در زمينه دانشهاى نظرى نيز دو نوع دانشْ پيشنهاد شده است: ارزيابى اسناد و فقه
الحديث.
دانشهاى تطبيقى هم دو بخش دارند: دانشهاى تطبيقى سَندى؛ يعنى اجراى قواعد ارزيابى
سند بر روى رجال حديث. اين دانش تطبيقى رجال است كه بخشى از آن، بحثهاى نظرى است
كه اندك است؛ مثلاً مرحوم آية اللَّه سيد ابوالقاسم خويى فقط در چهل صفحه نخست جلد
اوّلِ «معجم رجال الحديث»، بحثهاى نظرى را مطرح كرده است؛ اما در بقيه مجلدات اين
كتاب (23 جلد) كار تطبيقى را دنبال كرده است.
دانشهاى تطبيقى فقه الحديثى نيز همان: شرحنويسى بر احاديث و حَمل احاديث مشكل
است.
دانشهاى مُعين نيز از: اصطلاحات، اجازات و بحث تحمّل و ادا، تشكيل شده است.
ط. بررسى سند
از ديگر كارهاى بايسته در حوزه علوم حديث، مسئله بررسى سند حديث است. شيوه
بررسى سند، نياز به كار جدّى دارد. دين براى بررسى اسناد، روش بديعى را ارائه نداده
است. بنابراين، ما را طبق قواعد اصولى به آنچه كه عقلا در بررسى اسنادشان عمل
مىكنند، ارجاع داده است. بر اين اساس بايد ببينيم عقلا براى بررسى اسناد و متون
گذشته چه راهى را دنبال مىكنند؟ يكى از راههاى عقلا، بررسى سند از طريق متن حديث
است؛ يعنى نقد سند از طريق نقد متن. بررسىهاى تاريخى، راه ديگرى است. مقايسه
نسخهها، نوع خط، واژههاو... ممكن است روش ديگرى
براى بررسى اسناد باشد؛ مثلاً پس از بررسى تاريخ مسلمانان، اگر واژهاى تركى كه در
قرن سوم يا چهارم وارد حوزههاى اسلامى شده است، در حديثى مشاهد شد، نمىتوان آن
حديث را به حضرت علىعليه السلام نسبت داد.
بنابراين، يكى از چيزهايى كه جاى آن خالى است، بررسى شيوههاى ارزيابى سند با
استفاده از روشهاى جديدى است كه در تاريخ يا ديگر رشتههاى دانشگاهى درباره آنها
كار شده است.
آنچه گذشت، نگاهى گذرا به خلأهايى بود كه در پژوهشهاى حديثى به چشم مىآيند و تلاش
جدّى حوزه را مىطلبد.
اولويت ها
اگر بنا باشد خلأها و بايستههايى را كه گفته شد، اولويت بندى كنيم، چند مورد
از آنها داراى فوريت است كه به آنها اشاره مىشود: فقه الحديث، ارزيابى اسناد و
قواعد رجالى و پالايش احاديث.
البته تمام آنچه گفته شد، اهميت بسيارى دارد كه حوزه بايد به آنها نيز بپردازد.
پيشنهادها
بخشى از پيشنهادها به حوزههاى آموزش بر مىگردد و بخشهاى ديگر آن به جنبههاى
عمومى كردن حديثْ مرتبط است. اگر رشتههاى تخصصى آموزشى (حوزوى يا دانشگاهى) با اين
افقهاى ديد و در سطح كارشناسى ارشد و دكترى شكل بگيرد، كمك شايانى به ارتقاى علوم
حديث خواهد داشت. در كنار اينها بايد به صورت جدّىترى مسائل حديثى را در نظام
آموزشى دنبال كرد. توجيه معقول ندارد كه مباحث حديثى در حاشيه درسها پيش بينى شود.
در همان دورههاى عمومى حوزه، مىبايد مباحث حديثى در متن درسها قرار گيرد.
برگزارى نشستهاى علمى، سمينارها، ميزگردها، دعوت اساتيد فن از داخل و
خارج كشور و...از سوى مديريت حوزه يا ديگر مراكز، از ديگر راههاى ارتقاى علوم حديث
است. هم چنين به نظر مىرسد انجام دادن سفرهاى علمى و مطالعاتى از سوى مديريت حوزه
يا مراكز علمى به كشورهاى اسلامى و ديدن كارهاى حديثى آنان مىتواند تأثير گذار
باشد.
در بخش عمومى كه ترويج معارف حديثى مطرح است، به نظر مىرسد همين مراكزى كه نوع
تبليغات دينى را بر عهده دارند، مىتوانند احاديث زيبا را شرح داده يا به صورت
جزوههايى به همگان ارائه دهند. در اين جزوهها مىتوان سؤالهايى را كه در زندگىِ
روزمره جارى است، طرح و جواب آن را از احاديث استخراج كرد. با انجام يافتن چنين
كارهايى، نقش و جايگاه حديث در زندگى اجتماعى بيشتر احساس خواهد شد.
رسانههاى عمومى همانند مطبوعات نيز مىتوانند با اختصاص دادن بخشى از كار خود به
حديثهاى زيبا و انعكاس آنها، در عرصه عمومىسازى معارف حديث، شريك باشند.
علوم حديث: پژوهش و آموزش (99)
پژوهش و آموزش، دو بال رُشدِ انديشهها و علوماند و هريك بدون ديگرى، ناقص. پژوهش،
پشتوانه آموزش است و آموزش، سؤال آفرين و زمينه ساز پژوهش.
با آموزش، كاستىهاى پژوهش و نارسايىهاى آن برطرف مىشود و پرسشهاى نو جوانه
مىزند و افقهاى جديد براى دانشور شكل مىگيرد و با اين تعاون، دانشْ بالنده
مىشود. لذا از رونق افتادن هركدام، افول و ركود ديگرى را در پى دارد.
امروزه در ساحت علوم، اين وابستگى چنان خود نموده كه هيچ پژوهشگاهى بدون آموزش سير
نمىكند و هيچ مركز آموزشى، خود را بىنياز از پژوهش نمىبيند.
علوم حديث نيز از اين قاعده مستثنا نخواهد بود؛ بدين معنا كه بارورى آن، در گرو
پژوهش و آموزش است.
حال،پرسش اين است كه آيا حديث و دانشهاى آن، با تحقيق و تعليم پيش آمده است و با
اين دو بال پرواز كرده است، يا نه؟ آيا ميزان پژوهش و آموزش، يكسان بوده است؟ اينك
چه بايد كرد؟
* * *
درنگى در گذشته نشان از آن دارد كه پژوهش، تا اندازهاى در ميان عالمان شيعى رونق
داشته است. آنان در حفظ و كتابت، تدوين و تبويب، شرح و ترجمه حديث و نيز در تدوين و
شكل دهىِ علوم حديث، از قبيل رجال و درايه، تلاشهاى پُرارجى به عمل آوردهاند. تا
آنجا كه محمّدبن ابى عمير، صاحب 94 تأليف حديثى است؛ (100)
فضل بن شادان، 280اثر حديثى از خود برجاى گذاشت؛ (101) محمّد
بن مسعود عياشى، بيش از 200 كتاب حديثى تاليف كرده؛ (102) على
بن مهزيار اهوازى، 333كتاب نگاشت (103) و حسين بن سعيد اهوازى،
330 اثر عرضه كرد. (104)
در دوره بعد نيز محمدبن يعقوب كلينى، بيست سال در تدوين كتاب الكافىكوشيد
(105) و شيخ صدوق، 300مصنَّف در حديث پديد آورد.
(106)
در عصر حاضر، كتب حديثى، بيش از 200عنوان است و مجموع احاديث گردآورى شده در كتب
اربعه، بحار الأنوار، الوافى، وسائل الشيعة و مستدرك الوسائل، از صدهزار حديث،
تجاوز مىكند.
در بخش شرح و تعليقه نويسى مىتوان از مرآةالعقول (شرح الكافى) و ملاذالاخيار(شرح
تهذيب الأحكام) از علّامه مجلسى، و روضةالمتقين (شرح كتاب من لايحضره الفقيه) از
محمدتقى مجلسى، شرح ملاصدرا بر الكافى، شرح ملاصالح مازندرانى بر الكافى، و تعليقه
ميرداماد بر الكافى، نام برد.
شرحهاى صحيفه سجاديه، چون رياض السالكين از سيّدعلى خان كبير،
(107) و شرحهاى نهج البلاغه چون شرح ابن ميثم بحرانى و منهاج البراعه از ميرزا
حبيب اللَّه خويى (108) و ديگر شروحى كه بر زيارتها و ادعيه
نوشته شدهاند، چون الأنوار اللامعة (شرح زيارت جامعه) از سيّدعبداللَّه شُبّر
(109) و شرح زيارت عاشورا از ابوالمعالى كلباسى، نيز از اين
قبيلاند. (110)
در ترجمه كتب حديث و اخبار نيز يادگارهاى قابل توجّهى برجاى مانده است. نمونههايى
چون: ترجمه تفسير منسوب به امام عسكرىعليه السلام، ترجمه تهذيب الأحكام، ترجمه
برخى از جلدهاى بحار الأنوار، و ترجمههاى ثواب الأعمال، نهج البلاغه، صحيفه
سجاديه، عيون الأخبار (111) و... از اين باباند.
* * *
اينها پارهاىاز مجاهدتهاىعلمى در قلمرو اخبار واحاديث بود. در حوزه علوم
الحديث، يعنى رجال و درايةالحديث، نيز وارث ميراثهاى گرانقدرى هستيم.
در زمينه علم رجال، آثار چاپ شده موجود، بيش از پنجاه عنوان است. از اختيار
معرفةالرجال، اثر كشّى گرفته تا قاموس الرّجال، اثر علّامه محمدتقى شوشترى و معجم
رجال الحديث، نوشته آية اللَّه سيد ابوالقاسم خويى.
اينها بجز نسخههاى خطّى است كه در كتابخانهها موجوداند، يا در كتابنامهها از
آنها ياد شده است.
در حوزه درايةالحديث نيز نوشتههاى گرانقدرى را به ارث بردهايم.
از درايةالحديث، اثر زين الدين العاملى و الوجيزه، نوشته شيخ بهايى و الرّواشح
السّماويّه، اثر ميرداماد گرفته،تا سماءالمقال كلباسى و جامع المقال طريحى، تا
قواعد الحديثمحيى الدين غُرَيفى و بحوث فى علم الرجال محمد آصف المحسنى ،
ماندگارهاى اين بخشاند.
اينها پژوهشهايى بود كه از گذشته تاكنون در اين زمينه ادامه داشته است.
بجز اينها، پژوهشهاى ارزشمند و مناسب ديگرى نيز به صورت فردى و گروهى در حوزه حديث
آغاز شده است. در اين زمينه مىتوان از معجم نويسى و راهنماسازى، تصحيح و تحقيق،
مسندنويسى، گزيده نويسى، واحدسازى مجموعههاى حديثى و به خدمت گرفتن رايانه، نام
بُرد.
حديث پژوهشى، گرچه به پاى نياز نرسيد و بى نيازكننده نيست، اما بسيار ارزشمند است.
با اسف فراوان، در بعد آموزش و تعليم، كارنماى خشنود كنندهاى در دست نيست.
اگر از جلسههاى املاى حديث (112) و قرائت آن نزد مشايخ - كه
تا قرن ششم نيز رونق داشته - و نيز از حلقههاى درس خصوصى كه برخى از استادان
داشتهاند بگذريم، برنامه آموزشى سازمان يافتهاى سراغ نداريم.
به جِد مىتوان مدّعى شد كه آموزش رجال، درايه، فقه الحديث، و تاريخ و تطوّرِ حديث
در هيچ دورهاى پانگرفته، تا بتوان گفت به افول گراييده است و حوزههاى علميه به
عنوان يك نهاد تعليمى دينى، در اين زمينه، قصور ورزيدهاند.
بلى، در سالهاى اخير، در پى پارهاى تحولات اصلاحى در حوزههاى علميه شيعه در
ايران، درسهاى رجال و درايه، براى برخى مقاطع تحصيلى، نخست با عنوان دروس جنبى و
سپس در ذيل درسهاى عمومى در پايههاى هشتم تا دهم،
وارد برنامههاى آموزشى حوزه شده است. امّا روشن است كه به اين دو درسِ بريده و
منقطع از قبل و بعد نمىتوان اميد بست.
در رشتههاى تخصّصى علوم حوزوى نيز، كه در سايه همان تحولات شكل گرفت، از علوم حديث
خبرى نيست؛ زيرا رشتههاى دايرشده عبارت است از: تبليغ، كلام، تفسير و علوم قرآن.
در مراكز آموزشى دانشگاهى نيز گرچه برخى از درسها در زمينه علوم حديث در سالهاى
قبل از انقلاب اسلامى ايران وجود داشته است، كه در اين زمينه مىتوان از درسهاى
استاد مدير شانه چى در دانشگاه مشهد ياد كرد، ولى علوم حديث، به عنوان يك گروه
آموزشى، سابقهاى ندارد. در سالهاى اخير، در برخى از دانشگاهها، چون دانشگاه
تهران و دانشگاه تربيت مدرس، آن هم با عنوان علوم قرآن و حديث، گروههاى آموزشىِ
چندى شكل گرفته كه بسيار نوپاست. و دانشكده علوم حديث شهر رى - كه اميدهاى بسيارى
را متوجّه خود كرده است - نيز هنوز در آغاز راه است و طبعاً داراى ظرفيتى محدود. از
اين رو،جاى صد افسوس است كه تاكنون، آموزش در حوزه حديث، به موازات پژوهش، حركت
نكرده است.
* * *
به نظر مىرسد اهل سنّت، چنانكه در پژوهش، بويژه در ساليان اخير، حركتهاى پرشتابى
داشتهاند، در حوزه آموزش نيز جلوتر باشند.
يكى از رشتههاى درسى در نظاميه بغداد، علم الحديث بود و عبدالوهاب فامى(م500ق) و
خطيب تبريزى (م502ق) از استادان اين درس بودند. (113) در سال
728قمرى، دارالقرآن ودارالحديث تنكويه در دمشق تأسيس شد و ذهبى از مدرّسان آن بود.
(114) در الأزهر، از سال 1936 ميلادى، قانونى به تصويب رسيد كه
پس از دوره
ابتدايى تا مراحل پايانى تحصيل، حديث، جزو درسها قرارگرفت. (115)
اين نگاه به گذشته و گستره نيازها و پرسشهاى جديد، برنامه ريزان آموزشى وپژوهشى را
فرامىخواند كه حديث و دانشهاى وابسته بدان را در برنامهها جاى دهند.
قرآن و حديث، دو مصدر دين شناسى و مادر علوم اسلامى به شمار مىروند و نبايد در
حاشيه برنامههاى نهادهاى تعليمى و آموزشى قرارگيرند. نبايد فرزندان، عرصه را بر
مادر، تنگ كنند و آن را از صحنه به دور سازند يا در حاشيه قرار دهند.
حاشيه نشينى حديث، اين ضرر را داشته كه هنوز بسيارى از قلمروهاى آن، به تعليم، بلكه
تحقيق، درنيامده است. روايات مربوط به معارف، اخلاق، آداب و رسوم و ادعيه و زيارات،
هنوز بِكر باقى ماندهاند. حديث، در حاشيه و به دنبال فقه و اصول، گام برمىدارد و
تا آنجا بدان توجه مىشود كه فقه و اصول، دامن گسترده باشند.
بر پيروان سنّت و عترت، فرض است كه حديث را در همه قلمروها و با همه دانشهاى
بايسته آن، منظور كنند و آن را از انحصار منبر وعظ و كرسى فقه، خارج سازند.
به اميد روزى كه حديث و دانش هايش جايگاهى شايسته در برنامه آموزشى حوزهها به دست
آورد و رشتهاى تخصّصى را به خود اختصاص دهد و مراكز آموزش عالى، به علوم حديث، به
عنوان يك گروه مستقل آموزشى بنگرند.
واللَّه ولىّ التّوفيق.
پىنوشتها:
1. اين مقاله، پيش از اين، در فصلنامه علوم حديث (ش5)
منتشر شده است.
2. بحار الأنوار، ج2، ص226؛ ج23، ص109، 113، 118، 126، 133،
145، 147؛ ج25، ص237؛ ج35، ص184؛ ج36، ص331، 338؛ ج37، ص168.
3. وسائل الشيعة، ج18، ص79، ح15.
4. همان، ص78، ح12.
5. فرائد الاصول، ج1، ص56 -57؛ الميزان في تفسير القرآن، ج5،
ص298.
6. بحار الأنوار، ج1، ص3.
7. اين تعبير را برخى عالمان، نسبت به آية اللَّه سيّد ابوالقاسم
خويى(ره) پس از نگارش «البيان» ابراز داشتند.
8. الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص9.
9. مقدمهاى بر فقه شيعه، ص46.
10. الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص298.
11. صحيفه نور، ج21، ص170.
12. سوره نساء، آيه174.
13. سوره آل عمران، آيه 138.
14. سوره نحل، آيه 89.
15. سوره مائده، آيه 3.
16. سوره انعام، آيه 59.
17. همان، آيه38.
18. چون: نحل(16) آيه 89؛ شورى(42) آيه 13؛ نمل(27) آيه 75؛
سبأ(34) آيه 3.
19. الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص6.
20. سوره نساء، آيه174.
21. همانجا.
22. همان، آيه 64.
23. سوره جمعه، آيه 2.
24. قرآن در اسلام، ص25و26.
25. قرآن در اسلام، ص60.
26. أفعال الرسول و دلالتها على الأحكام الشرعية، محمد سليمان
اشقر(چاپ دوم: بيروت، مؤسسة الرسالة، 1408ق./ 1986م.) ج1، ص34-36.
27. السنة و مكانتها فى التشريع الاسلامى، مصطفى السباعى (چاپ
چهارم: بيروت، المكتب الاسلامى، 1405ق.) ص380 و381.
28. اين مقاله، پيش از اين در فصل نامه علوم حديث (ش16) منتشر
شده است.
29. در زمينه تاريخ علوم حديث، نگاه كنيد به:
تاريخ فنون الحديث، محمد عبدالعزيز الخولي، ص189- 228؛
الحافظ الخطيب البغدادي وأثره في علوم الحديث، محمود طحّان، ص376-391؛
نهاية الدراية في شرح الوجيزة للشيخ البهائي، ص25-34؛
أصول الحديث، محمد عجاج الخطيب، ص223-295؛
دراية الحديث، كاظم مدير شانه چى، صشانزده - بيست و چهار.
30. نهاية الدراية، ص14- 18.
31. الحافظ الخطيب البغدادي وأثره في علوم الحديث، ص386.
32. تاريخ فنون الحديث، ص197- 198؛ نهاية الدراية، ص25-26.
33. تاريخ فنون الحديث، ص199-212؛ نهاية الدراية، ص26-27؛ أصول
الحديث، 277-279.
34. در اين زمينه رجوع شود به: نهاية الدراية، ص28؛ أصول
الحديث، ص284-286؛ فصل نامه علوم حديث، ش9، ص63.
35. در اين زمينه رجوع شود به: تاريخ فنون الحديث، ص214؛ نهاية
الدراية، ص29؛ أصول الحديث، ص295-297.
36. در اين زمينه رجوع شود به: تاريخ فنون الحديث، ص191-193؛
نهاية الدراية، ص31؛ أصول الحديث، ص281-282؛ فصل نامه علوم حديث، ش13، ص92-110.
37. الحافظ الخطيب البغدادي وأثره في علوم الحديث، ص386-387.
38. دكتر محمد عجاج الخطيب معتقد است پيش از رامهرمزى نيز آثارى
از اين دستْ تأليف شده است، چون:
أصول السنّة ومذاهب المحدّثين، علي بن عبداللَّه مديني (161-234ق)؛
معرفة المتّصل من الحديث والمرسل والمقطوع وبيان الطرق الصحيحة ومعرفة أصول الحديث،
احمد بن هارون بن روج البرديجي (م301ق).
(ر.ك: أصول الحديث، ص452-453).
39. الحافظ الخطيب البغدادي وأثره في علوم الحديث، ص389.
40. دراية الحديث، كاظم مدير شانه چى، صهجده - بيست.
41. معرفة علوم الحديث.
42. الكفاية في علم الدراية، ص37.
43. الإلماع إلى معرفة أصول الرواية وتقييد السماع، ص4-5.
44. همان جا.
45. علوم الحديث، ص4.
46. همان، ص10.
47. رجوع شود به: تاريخ فنون الحديث، ص189-228.
48. دانش حديث، محمد باقر نجف زاده بارفروش، ص359.
49. گفتنى است الوجيزة را شروح بسيارى است، از جمله:
الدرّة العزيزة في شرح الوجيزة، ميرزا محمدعلى مرعشى شهرستانى (1280 - 1344ق).
الجوهرة العزيزة في شرح وسيط الوجيزة، سيدعلى محمد بن دلدار على نقوى (م1313ق).
شرح الوجيزة، شيخ عبدالنبى بحرانى شيرازى(م1187ق).
شرح الوجيزة، ميرزا محمد سليمان تنكابنى(م1302ق).
صنائع الأثر في شرح الوجيزة، سيد امجد حسين اللَّه آبادى.
نهاية الدراية في شرح الوجيزة، ميرزا محمد كشميرى.
(ر.ك: الذريعة، ج14، ص168 - 169).
50. الرعاية في علم الدراية، ص45.
51. نهاية الدراية، ص79.
52. دو فصل نامه علوم الحديث، ش 1، ص342.
53. مقباس الهداية، ج 1، ص42.
54. همان، ص35-36.
55. همان، ص42؛ تنقيح المقال، ج1، ص172-185.
56. تدريب الراوي، ج1، ص21.
57. تدريب الراوي، ج1، ص22.
58. قواعد التحديث، ص75.
59. علم الحديث، ص7-8، دراية الحديث، ص1-4.
60. علم الحديث، ص7.
61. دراية الحديث، ص2.
62. أصول الحديث وأحكامه، ص11-12.
63. أصول الحديث، ص9.
64. همان، ص11.
65. همان، ص13.
66. علوم الحديث ومصطلحه، ص106.
67. همان.
68. أصول الحديث، ص78.
69. همان، ص9.
70. اين مقاله، پيش از اين، در دو ماه نامه آينه پژوهش (ش 33)
منتشر شده است.
71. معرفة الحديث. محمدباقر البهبودى، ص.182، تهران، مركز
انتشارات علمى و فرهنگى، 1362.
72. همان. ص34.
73. اختيار معرفة الرجال. محمد بن الحسن الطوسى. ص136، ش219.
74. الفهرست، محمد بن الحسن الطوسى، ص142، قم، منشورات الرضى.
75. همان، ص124.
76. همان، ص136.
77. همان، ص124.
78. همان، ص136.
79. مستدرك الوسائل. ميرزا حسين نورى، ج3، ص535، قم،
اسماعيليان.
80. همانجا.
81. ر.ك: الذريعة، ج3، ص345-359. (49 عنوان شرح)
82. همان، ج4، ص161111. (86 عنوان شرح)
83. ر.ك: الذريعة، ج3، ص306305. (9 عنوان شرح)
84. ر.ك: همان، ج3، ص308307. (7 عنوان شرح)
85. ر.ك: همان، ج4، ص.1479.
86. الميزان، ج5، ص299298.
87. الذريعة، ج2، ص167135.
88. به عنوان نمونه: الإمام النووى وأثره فى الحديث وعلومه و
الصناعة الحديثية فى السنن الكبرى للبيهقى.
89. در اينجا «دراية الحديث» به معناى مصطلح به كار نرفته است،
بلكه مراد، فهم و فقه حديث است.
90. ر.ك: آينه پژوهش، ش27، ص23، بحث دلالة الأفعال.
91. براى آشنايى با برخى كتب خطى رجوع شود به:
- الذريعة، ج8، ص5 - 56 (معرفى كتب درايةالحديث) و ج.1، ص 161 (معرفى كتب رجال).
- مصفى المقال فى مصنفى علم الرجال، شيخ آقابزرگ تهرانى، چاپخانه دولتى ايران،
1378ق - 1337ش، 626ص.
- آراء و معتقدات شيعه، مرتضى مدرسى چهاردهى، اقبال، تهران، 1362، ص164150.
- علم الحديث، كاظم مدير شانهچى، ص236228.
92. از اينجا به بعد، عنوان كتابها به ترتيب الفبايى تنظيم
شده است.
93. از اينجا به بعد، عنوان كتابها به ترتيب الفبايى تنظيم
شده است.
94. مؤسّسة آل البيت، تحقيق اين دو اثر را در دست دارد. (آينه
پژوهش، ش8، ص48).
95. همان.
96. از اينجا به بعد، عنوان كتابها به ترتيب الفبايى تنظيم
شده است.
97. از اينجا به بعد، عنوان كتابها به ترتيب الفبايى تنظيم
شده است.
98. اين مقاله، پيش از اين، در فصلنامه پژوهش و حوزه (ش8)
منتشر شده است.
99. اين مقاله، پيش از اين، در فصل نامه علوم حديث (ش2) منتشر
شده است.
100. الفهرست، محمدبن الحسن الطوسى، قم، منشورات الرضى، ص142.
101. همان، ص124.
102. همان، ص136.
103. همان، ص88.
104. همان، ص58.
105. مستدرك الوسائل، ميرزاحسين نورى، قم، اسماعيليان، ج3،
ص535.
106. الفهرست، ص 157.
107. ر.ك: الذريعة، ج3، ص345-359 (49 عنوان شرح).
108. ر.ك: همان، ج4، ص111-161 (86 عنوان شرح).
109. ر.ك: همان، ج3، ص305-306 (9 عنوان شرح).
110. ر.ك: همان، ج3، ص307- 308 (7 عنوان شرح).
111. ر.ك: همان، ج4، ص90-147.
112. ر.ك: الذريعة، ج2، ص305-319.
113. مدارس نظاميه و تأثيرات علمى و اجتماعى آن، نوراللَّه
كسائى، تهران، اميركبير، 1363، ص135.
114. تاريخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى، عبدالرحيم غنيمه، ترجمه
نوراللَّه كسائى، تهران، انتشارات يزدان، ر1364،ص155.
115. الأزهر فى الف عام، محمد عبدالمنعم خفاجى، بيروت - قاهرة،
عالم الكتب - مكتبة اللباب الأزهرية، ج2، ص182-185.