حديث پژوهى، جلد يكم

مهدى مهريزى

- ۲ -


بخش يك :كليات

رابطه قرآن و حديث (1)

قرآن و حديث، دو گوهر گران بها و دو گنجينه بى‏پايان و دو درياى بى‏كران‏اند. رسول گرامى، امت اسلام را به چنگ زدن به آن دو و همراهى با آنها دعوت كرد:
«إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتي». (2)
گرچه اين دو گنج، جدايى برنمى‏تابند و در كنار هم، عامل هدايت‏اند، اما مصدريّت و محوريت از آنِ قرآن است.
پيامبر و امامان، ميزان سنجش گفتار خويش را قرآن قلمداد كرده و انتساب آنچه را با قرآن نسازد، از خود سلب كرده‏اند:
خطب النبي‏صلى الله عليه وآله بمنى فقال: أيها الناس ما جاءكم عني يوافق كتاب اللَّه فأنا قلته وما جاءكم يخالف كتاب اللَّه فلم أقله. (3)
عن أبي عبداللَّه‏عليه السلام قال: ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف. (4)
با اين همه، تاريخ قرآن و حديث و گذشته آن دو، دردآور است. در برهه‏اى از تاريخ، نظريه «حَسْبُنا كتاب اللَّه» غلبه يافت و عترت و سنّت، كنار نهاده شدند؛ كتابت حديث، ممنوع شد و از خلافت عترت جلوگيرى به عمل آمد و اين، ضايعه‏اى جبران ناپذير براى جامعه اسلامى بود.
از سوى ديگر، برخى تنها حديث را برگرفته و به مهجوريت قرآن، دامن زدند و تا آن جا پيش رفتند كه ظهور قرآن را بدون حديث، حجت ندانسته (5) و كناره گيرى از قرآن و روى آوردن به حديث را عاقبت به خيرى تلقى كردند. (6) و نيز تا بدان جا كشيده شد كه اهتمام عالمان به تفسير قرآن كريم، ذبح علمى شمرده شد (7) و تخصص در علوم اسلامى بويژه فقه بدون فراگيرى آيه‏اى از قرآن، ميسور گشت. (8) شكل گيرى نحله‏اى با عنوان «أهل الأخبار» (9) يا «اخباريگرى» حكايت از اين دارد. علّامه طباطبايى در تفسير ارزشمند خود، پس از نگاهى دردآلود به اين گذشته اسف بار مى‏گويد:
إن أهل السنة أخذوا بالكتاب وتركوا العترة؛ فآل ذلك إلى‏ ترك الكتاب لقول النبي‏صلى الله عليه وآله: «إنهما لن يفترقا». وإن الشيعة أخذوا بالعترة وتركوا الكتاب؛ فآل ذلك منهم إلى‏ ترك العترة لقوله‏صلى الله عليه وآله: «إنهما لن يفترقا»؛ فقد تركت الأُمّة القرآن والعترة (الكتاب والسنّة) معاً». (10)
اهل سنّت، كتاب را گرفته و عترت را رها ساختند و در نتيجه قرآن هم كنار نهاده شد؛ زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: قرآن و عترت، جدايى ندارند. شيعيان، عترت را گرفته، قرآن را رها كردند و اين به ترك عترت انجاميد؛ زيرا رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: آن دو از يكديگر جدا نمى‏شوند. از اين رو، امت اسلام، قرآن و عترت و كتاب و سنّت را رها ساختند.
امام خمينى نيز رنج مهجوريت قرآن را چنين بيان كرده است:
... تا آن جا كه قرآن كريم را كه براى رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمان‏ها بلكه عائله بشرى است و از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدى‏صلى الله عليه وآله تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند، برساند و اين وليده علم الاسماء را از شر شياطين و طاغوت‏ها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اولياءاللَّه معصومين - عليهم صلوات الاولين و الآخرين - بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه گويى نقشى براى هدايت ندارد. (11)

* * *

اينك كه به اجمال از پيشينه غم آلود جدايى قرآن و سنت سخن رفت و بر همراهى حديث با قرآن تأكيد شد، اين پرسش، خود مى‏نمايد كه حديث (سنّت) در جنب قرآن، چه نقشى دارد؟ كدامين گره قرآن با حديث باز مى‏شود؟ چرا كه از يك سو قرآن، خود را نور معرفى كرده و در پرتوافشانى، به غير خود، نيازمند نيست، (12) و از سوى ديگر، قرآن، بيان (13)و تبيان (14) است و از روشنگرىِ جز خود، بى‏نياز. و از طرف ديگر، جامع است به استناد:
اليوم أكملت لكم دينكم (15) ؛ لارطب ولايابس إلّا في كتاب مبين (16) ؛ ما فرّطنا في الكتاب من شي‏ء (17) و آيات ديگر. (18)
پس قرآن، نه امرى را فروگذار كرده كه به حديثْ نياز باشد و نه در بيانش اجمال و ابهام است كه روشنگرى بطلبد.
اين پرسشى جدّى است و دغدغه گروهى از محققان بوده و هست.
علّامه طباطبايى -كه در مقدمه تفسيرش بر بى نيازى قرآن از غير خود تأكيد ورزيده (19) در كتاب «قرآن در اسلام» با اين پرسش به طور جدّى مواجه شده و آن را چنين پاسخ گفته است:
آنچه گفته شد، منافات ندارد با اين كه پيغمبر و ائمه اهل بيت، عهده‏دار بيان جزئيات قوانين و تفاصيل احكام شريعت كه از ظواهر قرآن مجيد به دست مى‏آيد، بوده‏اند. و هم چنين سِمَتِ معلمى معارف كتاب را داشته‏اند چنان كه از آيات ذيل در مى‏آيد:
«وأنزلنا إليك الذكر لتبيّن للناس ما نزل إليهم». (20)
«وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا». (21)
«وما أرسلنا من رسول إلّا ليطاع بإذن اللَّه». (22)
«هو الذي بعث في الاُميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة». (23)
به موجب اين آيات، پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مبيّن جزئيات و تفاصيل شريعت و معلّمِ الهى قرآن مجيد مى‏باشد و به موجب حديث ثقلين، پيغمبر اكرم، ائمه اهل بيت را در سمت‏هاى نام برده، جانشينان خود قرار داده است و اين مطلب، منافات ندارد با اين كه ديگران نيز با اعمال سليقه‏اى كه از معلّمين حقيقى ياد گرفته‏اند، مراد قرآن مجيد را از ظواهر آياتش بفهمند. (24)
و نيز فرموده است:
نتيجه اين دو مقدمه اين است كه در قرآن مجيد، برخى از آيات با برخى ديگر تفسير شود و موقعيت پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و اهل بيت او در برابر قرآن، موقعيت معلّمين معصومى باشد كه در تعليم خود، هرگز خطا نكنند و قهراً تفسيرى كه آنان كنند با تفسيرى‏كه واقعا از انضمام آيات به‏همديگر به‏دست مى‏آيد، مخالف نخواهد بود. (25)
برخى ديگر از پژوهشگران با عنوان «مجالات خدمة السنة للقرآن» از پنج حوزه خدمت حديث به قرآن سخن رانده‏اند:
1. تقرير مضمون قرآن؛
2. تفسير آنچه در قرآن است؛
3. تخصيص عمومات قرآن؛
4. بيان موارد نسخ؛
5. ابداع و بيان احكامى كه در قرآن نيست. (26)
يكى ديگر از حديث پژوهان در كتاب «مكانة السنة في التشريع الاسلامي» نقش قرآن را در وادى تشريع چنين بازگفته است:
نصوص سنّت، سه دسته است: قسمى از آن، مؤيّد احكام قرآن است و در اجمال و تفصيل با قرآن سازگارى دارد، مانند احاديث وجوب نماز، زكات، حج و روزه.
دسته‏اى ديگر مبيّن احكام قرآنى است كه حاوى تقييد مطلق، تفصيل مجمل و تخصيص عام مى‏باشد، مانند رواياتى كه احكام مفصّل نماز و روزه را بيان داشته است.
دسته سوم، رواياتى است كه بر حكمى دلالت دارد كه در قرآن نيست، مانند حرمت جمع ميان زن و عمه‏اش، احكام شفعه، رجم زانى محصن و....
در دو دسته اوّل، نزاعى ميان عالمان نيست و در دسته سوم، اختلاف نظر است.
نويسنده پس از بيان ديدگاه‏ها نسبت به دسته سوم روايات مى‏گويد:
هردو گروه اتفاق نظر دارند كه احكام تازه‏اى در سنّت وجود دارد كه در قرآن بدان تصريح نشده است، لكن دسته‏اى آن را استقلال در تشريع مى‏انگارند و گروه دوم، آن را به گونه‏اى داخل قرآن مى‏دانند. از اين رو نزاع، لفظى است. (27)

* * *

به نظر مى‏رسد بتوان جايگاه سنّت را در دين شناسى و خدمت به قرآن، در اين عرصه‏ها برشمرد:
1. تعليم شيوه تفسير قرآن به قرآن؛
2. تعليم شيوه استنباط از قرآن؛
3. تعليم شيوه‏هاى اجراى قوانين و تطبيق شريعت در حوزه‏هاى زندگى؛
4. تبيين معارف بلند قرآنى؛.
5. بيان تأويلات، بطون و مصاديق قرآن (جرى و تطبيق)؛
6. بيان تفاصيل قوانين و احكام قرآنى در حوزه سكوت قرآن؛
7. تخصيص عمومات قرآنى و بيان موارد نَسخ؛
8. شرح و بسط تاريخ انبيا و امت‏هاى سلف كه در قرآن به اجمال، بدان اشارت رفته است.
هريك از اين محورها نمونه‏هاى بسيار در لابه لاى احاديث دارد كه از ذكر آنها صرف نظر شد، چنان كه نيازمند شرح و بسط و دقت نظرند كه مجالى ديگر مى‏طلبد.
در پايان، يادآور مى‏شود كه خارج ساختن حديث از جايگاهش، خدمتى به ساحت قدسى آن نبوده، بلكه خيانتى نابخشودنى است، و بر قرآن پژوهان و محققان دانش حديث است كه با حراست از مصدريت و محوريت قرآن، در اين وادى بِكر گام نهند و با انديشه و فكر، حوزه‏هاى خدمت سنّت به قرآن را به خوبى بنمايانند.

دانش‏هاى حديثى؛ گذشته، حال، آينده (28)

مطالعه در پيشينه علوم، نشان مى‏دهد كه دانش‏ها به يكباره شكل نگرفته‏اند؛ بلكه در گذر زمان و در پرتو علل و عوامل گوناگون، به فرهنگ و معارف بشرى پيوسته‏اند. بسا اوقات، رويارويى با يك پرسش و يا برخورد با يك مشكل، زمينه ساز پيدايش دانشى گشته است. بدين صورت كه تلاش براى پاسخگويى به يك پرسش يا حل يك مشكل، مسئله‏اى را شكل داده و از تركيب چند مسئله، دانشى سامان يافته است.
در مرحله پس از پيدايش نيز پژوهش، ژرفكاوى، تعليم و تعلّم، به رشد وبالندگى دانش‏ها كمك مى‏كنند. از اين رو، تعريف علوم نيز تكامل تدريجى دارد كه‏از تعاريف بَدْوىِ غير منقّحْ شروع مى‏شود و به تعريف‏هاى دقيق و حدّ و رسم‏دارِ منطقى مى‏رسد. اين، سرنوشت تمامىِ دانش هاست و طبعاً علوم اسلامى هم از اين قاعده مستثنا نيستند؛ بلكه به آسانى مى‏توان در تمامىِ آنها اين قاعده و روند را نشان‏داد.
يكى از علوم اسلامى -كه اين گفتار بِدان اختصاص دارد «علم حديث» يا «علوم حديث» است. بررسىِ اجمالى پيدايش اين دانش و تطوّرات آن، موضوع اين نوشتار است. البته بايد دانست كه تاريخ حديث، غير از تاريخ علوم حديث است و موضوع سخن در اين مقال، عنوان دوم است.
در اين نوشتار، تلاش مى‏شود تا زمينه دستيابى به پاسخ اين پرسش‏ها فراهم آيد:
علم حديث يا علوم حديث، از چه زمانى به عنوان يك دانشْ رسميت يافته است؟
در آغاز، آن را چگونه تعريف كرده‏اند؟
چه مراحل و تطوّراتى را پشت سر نهاده است؟
وضعيّت كنونى علوم حديث و تعريف آن چيست؟
آيا مى‏توان تعاريف گذشته و حال را نقّادى كرد؟
معيار نقد اين تعاريف، كدام است؟
چه قالب‏ها و تعاريف جديدى در اين دانش بايد شكل بگيرد؟
چه دانش‏هايى بايد بر آن افزوده گردد؟
و...
اينها پرسش‏هاى جدّى‏اى هستند كه نيازمند مطالعات تاريخى و دقّت نظرند، تا به ساماندهى منطقىِ اين دانش، كمك كنند.

مراحل تطوّر علوم حديث (29)

ترديدى نيست كه آنچه پس از قرآن در اختيار مسلمانان قرار داشت، حديث و روايت بود. مشكلاتى كه حديث، در زمينه سَنَد و متنْ بدان برخورد كرد، و نيز ماهيت معرفت و دانش بشرى، بسترساز پيدايش علوم حديث شد. برخى از دانشوران، به درستى، پيدايش علوم حديث را پى‏آمدِ علل طبيعى و وضعى دانسته‏اند. (30) مراد آنان از علل طبيعى، ماهيت معرفت و دانش بشرى، و مقصودشان از علل وضعى، همان جعل و وضع و اختلاف و تعارض اخبار بود.
به گمان ما براى نشان دادن آنچه بر دانش‏هاى حديثى گذشته است، مى‏توان اين تطوّرات را در چهار مرحله پيگيرى كرد.

مرحله اوّل: تدوين دانش‏هاى حديثى

در اين مرحله، دانش‏هاى حديثى به رفع مشكلات حديثْ نظر داشتند و علومى چون: رجال، جرح و تعديل، مختلف الحديث، علل الحديث، و غريب الحديث، با اين پيش زمينه شكل گرفتند.
عصر آغاز تدوين اين دانش‏ها قرن سوم هجرى است. دكتر محمود طحّان‏مى‏نويسد:
با شروع قرن سوم، دانش‏هاى حديثى تدوين گشت و هر يك از آنها به صورت مستقل و جدا از ديگرى، پديدار شد؛ دانش‏هايى مانند علم ناسخ و منسوخ، علم جرح و تعديل، و....
براى هر يك از اين علوم، كتاب‏هايى ويژه تأليف گشت. (31)
مراجعه به فهرستْ نامه‏ها اين رأى را تأييد مى‏كند. در اين جا براى هر يك از پنج دانشِ پيش گفته، نمونه‏هايى از كتب شيعه و اهل سنّتْ ياد مى‏كنيم:

1. علم رجال الحديث (32)

در شيعه:
كتاب الرجال، عبداللَّه بن جبلة الكنانى (م‏219ق).
كتاب الرجال، حسن بن فضّال (م‏224ق).
كتاب الرجال، احمد بن حسن بن فضّال (و206ق).
كتاب الرجال، احمد بن محمد بن خالد بَرقى (م‏280ق).
كتاب الرجال، ابن عُقده (249-333ق).
در اهل سنّت:
آثار رجالى نويسندگانى چون: محمد بن اسماعيل بخارى (م‏256ق)، يعقوب بن سفيان (م‏277ق)، ابوبكر بن خَيثمه (م‏279ق)، حافظ بَغَوى (م‏330ق) و....

2. علم جرح و تعديل (33)

در شيعه:
كتاب معرفة رواة الأخبار، حسن بن محبوب (149-224ق).
كتاب مناقب رواة الحديث ومثالبهم، سعد بن عبداللَّه اشعرى (م‏299ق).
كتاب الممدوحين والمذمومين، احمد بن عمّار كوفى (م‏346ق).
كتاب الممدوحين والمذمومين، احمد بن احمد قمى (م‏368ق).
در اهل سنّت:
آثار جرح و تعديلى مؤلّفانى چون: يحيى بن مَعين (م‏233ق)، احمد بن حنبل(م‏241ق)، ابن سعد (م‏230ق)، ابو خَيثمه (م‏234ق)، ابن المدينى (234ق) و....

3. علم مختلَف الحديث (34)

در شيعه:
كتاب اختلاف الحديث، محمد بن ابى عُمير (م‏217ق).
كتاب اختلاف الحديث، يونس بن عبدالرحمان (ق‏3).
كتاب اختلاف الحديث، احمد بن خالد بَرقى (280ق).
كتاب الحديثين المختلفين، عبداللَّه بن جعفر حِمْيَرى (م‏290ق).
در اهل سنّت:
كتاب اختلاف الحديث، ابن ادريس شافعى (م‏204ق).
تأويل مختلف الحديث، ابن قُتيبه دينَوَرى (م‏276ق).
تهذيب الآثار، محمد بن جَرير طبرى (م‏310ق).
شرح معانى الآثار، ابو جعفر طحاوى (م‏321ق).
المؤتلَف و المختلَف، ابن بِشر آمِدى (م‏370ق).

4. علم علل الحديث (35)

در شيعه:
كتاب علل الحديث، يونس بن عبدالرحمان (ق‏3).
كتاب علل الحديث، احمد بن خالد برقى (م‏280ق).
در اهل سنّت:
التاريخ والعلل، يحيى بن مَعين (158-233ق).
كتاب علل الحديث، احمد بن حنبل (164-241ق).
المسند المعلّل، ابن شَيبَه (182-262ق).
كتاب العلل، محمد بن عيسى تِرمِذى (209-279ق).

5. علم غريب الحديث (36)

در شيعه:
غريب حديث النبى‏صلى الله عليه وآله، شيخ صدوق (م‏381ق).
در اهل سنّت:
غريب الحديث، ابو عُبيد قاسم بن سلّام (م‏224ق).
اصلاح غلط أبى عُبيد، ابن قُتيبه (م‏276ق).
و آثار غريب الحديثىِ نويسندگانى چون:
ابن اعرابى (م‏231ق)، شيبانى (م‏231ق)، اَثْرم (م‏232ق)، و....
از اين مرحله (مرحله اوّل: تدوين)، آثارى اندك برجاى مانده و غالباً فقط عنوان آنها در فهرستْ نامه‏ها ثبت است. بدين ترتيب، روشن است كه تعريف واضح و فراگيرى نيز از علم حديث يا علوم حديث در اين زمان در دست نباشد.
ويژگى‏هاى اين دوره را مى‏توان چنين برشمرد: 1) تطبيقى بودن آثار در حوزه علم حديث، 2) از ميان رفتن بيشترِ اين نوشتارها، 3) برابرىِ شيعه و اهل سنّت در توجّه به اين دانش‏ها.

مرحله دوم: فراگير شدن دانش ها

در مرحله دوم، نگاه فراگير به دانش‏هاى حديثى در ميان عالمان حديثْ رواج يافت. نتيجه اين جامع نگرى‏ها تأليف كتاب‏هايى با عنوان «علوم حديث» يا تعبيرهاى مُشابه بود. البته اين حركت، در كنار آثار تطبيقى بود كه تأليف آنها از دوره نخست شروع شده بود و همچنان استمرار داشت.
دكتر محمود طحّان، مرحله دوم از تطوّرات علوم حديث را كه از قرن چهارم آغاز مى‏شود، چنين توصيف مى‏كند:
در قرن چهارم، عالمان حديث به اين نكته التفات پيدا كردند كه نوشته‏هاى قرن سوم، حاوى قواعد و اصطلاحات ويژه حديث پژوهان است كه راوى و مروى (يعنى سند و متن) در پرتو آنها شناخته مى‏شوند و در نتيجه، حديث مقبول يا مردود به دست مى‏آيد. از اين رو، همّت گماشتند تا آن قواعد و اصطلاحات را تجريد نموده، در كتاب‏هاى مستقل، با عنوان «علوم حديث» جاى دهند و مُرادشان قواعد و اصطلاحاتى بود كه تمامى شاخه‏هاى دانش‏هاى حديثى را فرا مى‏گرفت. همين نامگذارى، در دوره‏هاى بعد، براى اين رشته (شناخت حديث)، عَلَم شد. البته گاه به جاى علوم حديث، مصطلح الحديث، علم اصول الحديث، و علم الحديث درايتاً نيز اطلاق مى‏گردد. (37)
آثار فراگير (جامعِ) اين دوره اختصاص به نوشته‏هاى عالمان اهل سنّت دارد. در اين مرحله، از اين آثار برجسته مى‏توان نام برد:
المحدّث الفاصل بين الراوى و الواعى، حسن بن عبدالرحمان رامهرمزى (م‏360ق). (38)
معرفة علوم الحديث، حاكم نيشابورى (م‏405ق).
المستخرج على معرفة علوم الحديث، ابونعيم اصفهانى (م‏430ق).
الكفاية في علم الدراية، خطيب بغدادى (392-463ق).
الجامع لأخلاق الراوى و آداب السامع، خطيب بغدادى (392-463ق).
الإلماع الى معرفة أصول الرواية و تقييد السماع، قاضى عيّاض بن موسى (479-546ق).
ما لا يَسَع المحدّث جهله، ابو حفص ميانَجى (م‏581ق).
علوم الحديث، ابن الصلاح (م‏643ق).
دكتر محمود طحّان، بر پايه رأى ابن حجر، ديگر كتاب‏هاى علوم حديث (پس از اين هشت عنوان) را داراى ابتكار نمى‏داند؛ بلكه بر اين باور است كه آنها يا گزيده‏اى از اين هشت كتاب‏اند، يا تعليقه‏اى بر اينها، و يا نظم و ترتيب جديدى از اين آثار. (39) اين رأى را تا اندازه‏اى مى‏توان تأييد كرد؛ چرا كه تا قرن دهم، عمده آثار دراية الحديث، بر محور كتاب ابن الصلاح مى‏چرخند كه از آنها مى‏توان نام برد: (40)
الخلاصة، شرف الدين طيبى (م‏676ق).
المنهل الرويّ في الحديث النبويّ، قاضى بدرالدين ابن جماعَه (م‏733ق).
المنهج السَّويّ في شرح المنهل الرويّ، عزالدين محمد بن جماعَه (م‏819ق).
محاسن الإصطلاح في تعيين كتاب ابن الصلاح، عمر بن رسلان بلقينى (م‏805ق).
تقريب الإرشاد الى علم الإسناد، محيى الدين نَواوى (م‏976ق).
الإفصاح بتكميل نكت على بن الصلاح، ابن حجر عَسقلانى (م‏852ق).
التقييد والإيضاح لما أُطلق وأُغلق من كتاب ابن الصلاح، زين الدين عراقى(م‏806).
نظم الدرر فى علم الأثر (منظوم كتاب ابن الصلاح)، زين الدين عراقى (م‏806ق).
فتح المغيث (شرح ألفية ابن الصلاح)، سخاوى (م‏902ق).
قَطر الدرر (شرح الفية ابن الصلاح)، جلال الدين سيوطى (م‏921ق).

* * *

در آثار فراگير اين دوره، تعريف روشن و مشخّصى از علوم حديثْ ارائه نمى‏گردد.
در اين جا به اجمال، آثار اين دوره را از اين جهت، مرور مى‏كنيم.
حاكم نيشابورى (م‏405ق)، 52 نوع از دانش‏هاى حديث را در كتابش برمى‏شمرد و از هر نوع، به اختصار و با اين تعبيرْ ياد مى‏كند:
النوع الأوّل من هذه العلوم، معرفة عالى الإسناد.
النوع الثاني من معرفة علوم الحديث، العلم بالنازل من الأسناد.
و.... (41)
وى، تعريف روشن و مشخّصى از علوم حديث به دست نمى‏دهد.
خطيب بغدادى (392-463ق) در كتابش مى‏نويسد:
وأنا أذكر - بمشيّة اللَّه تعالى وتوفيقه - في هذا الكتاب ما بطالب الحديث حاجة إلى معرفته وبالمتفقه فاقة إلى حفظه ودراسته، من بيان أصول علم الحديث وشرائطه؛ وأشرح من مذاهب سلف الرواة والنقلة في ذلك ما يكثر نفعه وتعمّ فائدته ويستدل به على فضل المحدّثين واجتهادهم في حفظ الدين وتفهيم تحريف الغالين وانتحال المبطلين ببيان الأصول من الجرح والتعديل والتصحيح والتعليل وأقوال الحفّاظ في مراعاة الألفاظ.... (42)
قاضى عيّاض (479-544ق)، پس از آن كه علم حديث را اساس شريعت مى‏خواند، رئوس مطالب آن را چنين برمى‏شمرد:
آداب فراگيرى حديث، شناختِ طبقات رجال، غريب الحديث، ناسخ و منسوخ، فقه الحديث، چگونگىِ استخراج احكام از نصوص حديث، و آداب نشر و ترويج روايت. (43)
سپس مى‏نويسد:
ولكلّ فصل من هذه الفصول علمٌ قائمٌ بنفسه. (44)
ابن صلاح (م‏643ق) در خطبه كتابش مى‏نويسد:
مَنّ اللَّه الكريم - تبارك وتعالى وله الحمد - أن أجمع بكتاب معرفة أنواع علم الحديث. (45)
و سپس 64 دانش را بر مى‏شمرد و آن گاه مى‏نويسد:
وذلك آخرها و ليس بآخر الممكن من ذلك؛ فإنّه قابلٌ للتنويع إلى ما لايُحصى، إذا لاتحصى أحوال رواة الحديث وصفاتهم ولا أحوال متون الحديث وصفاتها، وما من حالة ولا صفة إلّا وهي بصدد أن تفرّد بالذكر. (46)

* * *

چنان كه ملاحظه مى‏شود، در اين تطوّر، هنوز به تعريف روشنى بر نمى‏خوريم؛ گرچه اغراض و اهداف اين دانش‏ها به خوبى شناسانده شده و بررسى آنچه به متن و سندْ برمى‏گردد، بُن مايه همه اين دانش هاست.
در اين جا بايد يادآورى شود كه مرحله دوم از تاريخ علوم حديث كه از قرن چهارم آغاز شد و تا قرن دهم ادامه يافت، در حوزه آثار فراگير (جامع) و نظرى، مختصّ اهل سنّت است؛ امّا در دانش‏هاى تطبيقى علوم حديث، يعنى پرداختن به: رجال، مختلف الحديث، و... شيعه و اهل سنّت، هر دو، تلاش‏هاى دوره اوّل را ادامه داده‏اند. (47) در مَثَل مى‏توان در بين آثار شيعه، از كتاب الإستبصار فى مختلَف الأخبار در علم مختلف الحديث و نيز كتاب‏هاى الرجال و الفهرست شيخ طوسى، الفهرست نجاشى، الرجال علّامه حلّى و... در زمينه علم رجالْ ياد كرد.
ويژگى‏هاى دوره دوم را چنين مى‏توان خلاصه‏
كرد:
1. آثار تطبيقى علوم حديث در ميان اهل سنّت و شيعه رواج دارد؛
2. آثار نظرى يا فراگير در ميان اهل سنّتْ شكل مى‏گيرد؛
3. تعريف دقيق و روشنى از علوم حديث به دست نمى‏آيد.

مرحله سوم: حد و رسم علوم حديث

مرحله سوم از تطوّرات علوم حديث، از قرن دهم آغاز مى‏شود و تا دوره معاصر ادامه مى‏يابد. در اين دوره، عالمان شيعه به تدوين كتاب‏هاى نظرى و فراگير در علوم حديث مى‏پردازند. البته در ميان اهل سنّت نيز كارهاى دوره قبل، تداوم مى‏يابد؛ گرچه نوعى ركود در اين مرحله در ميان اهل سنّت به چشم مى‏خورد و چنان كه برخى گفته‏اند، دوره تلخيص و شرح و حاشيه نويسى برآثار پيشين و بويژه اثرپذيرى از مقدّمه ابن صلاح به شمار مى‏رود. (48)
در ميان آثار شيعه، از اين كتاب‏ها مى‏توان ياد كرد:
بداية الدراية، شهيد ثانى (م‏946ق).
الرعاية فى علم الدراية (شرح مزجى بداية الدراية)، شهيد ثانى (م‏946ق).
وصول الأخيار، حسين بن عبدالصمد حارثى (م‏948ق).
الوجيزة، شيخ بهايى محمد بن حسين بن عبدالصمد (م‏1003ق). (49)
الرواشح السماوية، ميرداماد (م‏1041ق).
لبّ اللباب، محمد جعفر شريعتمدار استرآبادى (م‏1263ق).
سُبل الهداية في علم الدراية، ملّا على خليلى تهرانى (م‏1296ق).
منظومة الدراية، ميرزا محمد تنكابنى (م‏1302ق).
توضيح المقال، ملّا على كَنى (م‏1306ق).
مبدأ الآمال في قواعد الحديث والدراية والرجال، على بن محمد جعفر شريعتمدار(م‏1315ق).
الكفاية في الدراية، ميرزا ابوطالب زنجانى تهرانى (م‏1329ق).
الدرّة الفاخرة، ملّا حبيب اللَّه شريف كاشانى (1262-1340ق).
مقباس الهداية، عبداللَّه مامَقانى (1290-1351ق).
نهاية الدراية (شرح الوجيزة)، سيد حسن صدر (1272-1354ق).
أمان الحثيث فى علم الدراية، محمد مهدى عماد تهرانى (م‏1348ق).
گفتنى است بجز اينها آثار ديگرى در دراية الحديث از عالمان شيعى در فهرستْ‏نامه‏ها ياد شده‏اند كه به طبع نرسيده‏اند.
در ميان اهل سنّت نيز از اين آثار مى‏توان ياد كرد:
صعود المراقي، قطب الدين محمد خَيضُرى (م‏894ق).
تدريب الراوي، سيوطى(م‏911ق).
فتح الباقي، ابويحيى زكريّا مصرى (م‏928ق).
المنظومة البيقونية، بيقونى دمشقى (م‏1080ق).
قواعد التحديث، محمد جمال الدين قاسمى (م‏1332ق).

* * *

در اين دوره به تعاريف نسبتاً روشنى از «علوم حديث» برمى‏خوريم. هم عالمان شيعى و هم عالمان اهل سنّت، در دوره مورد بحث، به تعيين حدّ و رسم اين دانشْ اهتمام داشته‏اند.
اينك نگاهى بر اين تعاريفْ مى‏افكنيم.
شهيدثانى (م‏946ق) در تعريف علم درايه گفته است:
علم يبحث فيه عن متن الحديث وسنده وطرقه من صحيحها وسقيمها وعليلها وما يحتاج إليه ليعرف المقبول منه من المردود. (50)
شيخ بهايى (م‏1003ق) نيز در تعريف خويش نوشته است:
علم الدراية، هو علم يبحث فيه عن سند الحديث ومتنه وكيفية تحمّله وآداب نقله. (51)
ملّا حبيب اللَّه شريف كاشانى (م‏1340ق) در منظومه‏اش گفته است:
فالعلم بالمتن وبالطريق
دراية الحديث، ياصديقي! (52)
مرحوم مامقانى (م‏1351ق) تعريف شيخ بهايى را در دراية الحديث، بر تعريف شهيد ثانى ترجيح مى‏دهد و آن را مى‏پذيرد. (53) ضمن اين كه ايشان علم رجال و درايه را دو دانش دانسته، (54) معتقد است كه بحث از سند حديث در علم درايه، هيچ گونه تداخلى با مباحث رجالى ندارد و آن را چنين توضيح مى‏دهد:
وبعبارةٍ أخرى، علم الرجال يبحث فيه بحثاً صُغروياً، بخلاف علم الدراية؛ فإنّه يبحث فيه كُبروياً. (55)
سيوطى (م‏911ق) از ابن الأكفانى (م‏794ق) اين تعريف را آورده است كه:
علم الحديث الخاص بالرواية، علم يشتمل على أقوال النبي‏صلى الله عليه وآله وأفعاله وروايتها وضبطها وتحرير ألفاظها؛ وعلم الحديث الخاص بالدراية، علم يعرف منه حقيقة الرواية وشروطها وأنواعها وأحكامها وحال الرواة وشروطهم وأصناف المرويّات وما يتعلّق بها. (56)
و نيز تعريفى را از عزّالدين ابن جماعَه (م‏819ق).
آورده است:
علم الحديث علم بقوانين يعرف بها أحوال السند والمتن، وموضوعه السند والمتن، وغايته معرفة الصحيح من غيره. (57)
جمال الدين قاسمى (م‏1332ق) نيز همان تعاريف را بازگو كرده است. (58)

* * *

چنان كه مشهود است، در اين مرحله از تاريخ علوم حديث، عالمان شيعى و سنّى، تعاريفى نزديك به هم براى دانش‏هاى حديثى ارائه كرده‏اند با اين تعريف‏ها نشان داده مى‏شود كه مباحث نظرى و كلّىِ سند و متن حديث، در علوم الحديثْ جاى مى‏گيرد. چنان كه بحث‏هاى تطبيقى و صُغروى سند، در علم رجال و بحث‏هاى تطبيقى و صُغروى متن، در غريب الحديث، مختلف الحديث و علل الحديثْ جاى مى‏گيرند. البته شرح و ترجمه و تفسير حديث نيز پس از همه اينها و استفاده كننده از اينهاست و در قاعده هِرمْ جاى دارد.
شكل زير، نشان دهنده جايگاه اين دانش‏ها و روابط متقابل آنهاست:

علوم الحديث‏
(مباحث نظرى سند و متن)
شرح، تفسير و ترجمه حديث‏

مرحله چهارم: نقد و بررسى

دوران معاصر را مى‏توان دوره نقد و بررسى تعريف‏هاى ارائه شده از دانش‏هاى حديثى قلمداد كرد. در اين بُرهه، تأليف‏ها در زمينه ياد شده، چه در حوزه بحث‏هاى نظرى و چه تطبيقى، فراوان مى‏شود. گرچه فراز و نشيب‏هايى در برخى از شاخه‏ها مشهود است.
در اين مرحله، عالمان شيعى و سنّى، به تجزيه و تحليل تعريف‏ها مى‏پردازند؛ گرچه چندان تحوّلى به چشم نمى‏خورد. اينك نظرى بر اين ديدگاه‏ها مى‏افكنيم:
در ميان شيعه، استادانى كه به علوم حديث پرداخته و در اين زمينه صاحب تأليف‏اند، عبارت‏اند از:
1. استاد كاظم مدير شانه چى، با دو كتاب علم الحديث و دراية الحديث (به فارسى)،
2. استاد جعفر سبحانى، با كتاب أصول الحديث وأحكامه،
3. استاد عبدالهادى فضلى، با كتاب أصول الحديث.
استاد مدير شانه چى در دو كتاب علم الحديث ودراية الحديث (كه در سال 1344 شمسى، مستقل از يكديگر و بعدها در يك مجلّد به چاپ رسيدند) معتقد است كه:
علم الحديث، علمى است كه به آن، اقوال و تقارير و افعال پيغمبر و امام، شناخته مى‏شود... معمولاً علم الحديث را به دو بخشْ تقسيم نموده‏اند:
اوّل، علم رواية الحديث كه در آن از كيفيت اتّصال حديث به معصوم، از لحاظ احوال رُوات و كيفيت سند و غيره گفتگو مى‏شود و اصطلاحاً علم اصول الحديث ناميده شده است.
دوم. علم دراية الحديث كه از معانى و مفاهيم الفاظ واردِ در احاديثْ بحث مى‏نمايد.
بخش اوّل نيز به دو دسته منقسم مى‏گردد؛ زيرا گاهى از احوال رجال سند (از لحاظ عدالت و وثاقت و عدم آن) بحث مى‏شود كه به علم رجالْ مسمّى است و هنگامى از كيفيت نقل حديث به توسط راويان (از لحاظ صحّت و ضعف و اصطلاحات مربوط به اين خصوصيات) گفتگو مى‏شود كه از آن به مصطلح الحديثْ تعبير شده است. (59)

ايشان از يك سو بر كسانى كه به غلطْ نام علم رواية الحديث را دراية الحديث گذارده‏اند، خُرده مى‏گيرد و مى‏گويد مناسب است آن را مصطلح الحديثْ نام كرد. (60) و از سوى ديگر، پيشنهاد مى‏كند كه علم دراية الحديث، فقه الحديثْ نام گيرد. (61)
استاد جعفر سبحانى (كه كتابش به سال 1412 قمرى چاپ شد)، تعريف شيخ بهايى را در شناسايى دراية الحديث، مناسب‏تر دانسته و آن را به عبارتى ديگر برگردانده است:
هو العلم الباحث عن الحالات العارضة على الحديث من جانب السند والمتن. (62)
ايشان، پس از شرح اين تعريف، بر كسانى كه علم رجال و درايه را همتا قرار داده‏اند (كه يكى از سند و ديگرى از متنْ بحث مى‏كند)، خُرده مى‏گيرد؛ و مى‏گويد درايه، از مجموع سند و متنْ بحث مى‏كند و رجال، از مباحث جزئىِ سندِ روايات.
استاد عبدالهادى فضلى (كه كتابش به سال 1416 قمرى چاپ شد) مى‏گويد اين دانش (درايه)، نام‏هاى متعدّد دارد، چون: علم الحديث، دراية الحديث، مصطلح الحديث، قواعد الحديث و اصول الحديث، و سپس اضافه مى‏كند كه:
كلّها تعنى معنى واحداً. (63)
وى در تعريف اين دانش، سخن علّامه شيخ آقا بزرگ تهرانى را مى‏پذيرد كه:
هو العلم الباحث فيه عن الأحوال والعوارض اللاحقة لسند الحديث. (64)
و تفاوتى كه ميان اين دانش با علم رجال مى‏گذارد، چنين است:
علم الرجال يدرس حال الراوى من حيث التوثيق واللاتوثيق... وعلم الحديث يدرس حال الرواية من حيث الإعتبار واللاإعتبار. (65)
در ميان اهل سنّت نيز نوشته‏هاى جديد، بسيارند. در اين جا تنها تعريف علوم حديث را در دو نمونه از اين كتاب‏ها مرور مى‏كنيم.
صبحى صالح در علوم الحديث ومصطلحه (كه به سال 1378 قمرى نگارش يافته) مى‏گويد علم الحديث داراى دو بخش است: «علم الحديث روايةً» كه به نقل و ضبط و كتابت احاديثْ اختصاص دارد و «علم الحديث درايةً» كه:
مجموعة من المباحث والمسائل يعرف بها حال الراوي والمروي من حيث القبول والردّ. (66)
وى پس از شرح اين تعريف مى‏گويد:
ويطلق العلماء على علم الحديث درايةً اسم «علم أصول الحديث». (67)
دكتر محمد عجاج الخطيب (كه كتابش را به سال 1387 قمرى /1966م، تأليف كرده)، مانند پيشينيانش، علم الحديث را به «روايةً» و«درايةً». تقسيم نموده و همان تعاريف را برگزيده است؛ (68) ليكن نكته‏اى كه اضافه كرده، اين است كه:
وقد أطلق علماء الحديث على علم الحديث درايةً اسم «علوم الحديث» واسم «مصطلح الحديث» واسم «أصول الحديث»، وكلّها أسماء لمسمّى واحد، وهو مجموعة القواعد والمسائل التي يعرف بها حال الراوي والمروي من حيث القبول والردّ. (69)

* * *

آنچه تا اين جا بدان اشاره شد، نشان دهنده پاره‏اى تحوّلات در بررسى حد و رسم علم الحديث است. آنچه در اين مرورْ مشهود بود، بدين قرار است:
1. برخى از نويسندگان شيعى و اهل سنّت، واژه‏هاى علم الحديث، اصول الحديث، دراية الحديث، علم الحديثِ درايةً، قواعد الحديث و مصطلح الحديث را به يك معنا گرفته‏اند، مانند عبدالهادى فضلى و محمد عجاج الخطيب. در حالى كه گروهى ديگر، اين نظر را نقد مى‏كنند و آن را نوعى خلط مرزهاى علوم مى‏دانند، مانند استاد مدير شانه چى.
2. تعريف‏هاى اين دوره در ميان اهل سنّت، تثبيت تعاريف مرحله سوم است و در ميان شيعه نيز همان تثبيت است، به اضافه پاره‏اى تشويش‏ها.

پديده‏هاى نو در عرصه حديث پژوهى

از اين امر كه بگذريم، در دوره معاصر با پديده‏هايى ديگر در عرصه‏هاى حديث پژوهى مواجه هستيم كه در گذشته مطرح نبودند و عالمان امروز، بدانها توجه كرده‏اند:
يك. تلاش رَوشمند در پژوهش و تدوين تاريخ حديث. بررسى تحولاتى كه بر حديثْ گذشته است، اسباب و علل افزايش و كاهش در حديث، مناهج تحقيق و روش‏هاى خاصّ محدّثان، و... امورى هستند كه توجه تامّى در اين برهه بدانها شده است. برخى آثار كه در اين زمينه مى‏توان ياد كرد، عبارت‏اند از:
تاريخ الحديث و مناهج المحدّثين، محمد نادى عبيدات؛
تاريخ السنة المشرفة، اكرم ضياء العُمرى؛
تاريخ حديث شيعه، مجيد معارف؛
تاريخ عمومى حديث، مجيد معارف؛
مُسنَد نويسى در تاريخ حديث، سيد كاظم طباطبايى؛
سير حديث در اسلام، سيد احمد ميرخانى؛
دو. پژوهش و تحقيق در تاريخ علوم حديث. در اين زمينه مى‏توان از تاريخ فنون الحديث، نوشته محمد عبدالعزيز الخولى ياد كرد.
سه. تدوين كتاب‏هايى با عنوان مصطلح الحديث، كه حقيقتاً فرهنگْ نامه واژه‏هاى به كار رفته در حوزه دانش‏هاى حديثى‏اند. اين قبيل آثار، به صورت الفبايى يا موضوعى، به صورت تجريدى يا تطبيقى، اصطلاحات به كار رفته در رشته‏هاى حديث را بررسى مى‏كنند.
در اين زمينه مى‏توان از اين آثار ياد كرد:
معجم مصطلحات الحديث، سليمان مسلم الحرش؛
نظم الدرر فى مصطلح علم الأثر، احمد فريد؛
تيسير مصطلح الحديث، محمود الطحان؛
چهار. گردآورى و تدوين اجازات محدّثان. در اين زمينه نيز مى‏توان به آثار زير، اشاره كرد:
الاجازة الكبيرة، السيد عبداللَّه الموسوى الجزائرى؛
اجازات الحديث التي كتبها شيخ المحدّثين المجلسي، السيد احمد الحسينى؛
المسلسلات في الاجازات؛ السيد محمود المرعشي؛
الوجيز في ذكر المُجاز والمُجيز؛ ابو طاهر احمد بن محمد السلفي؛
الوجازة في الاجازة، محمد شمس الحق العظيم آبادى.
پنج. بجز اينها، پرسش‏هاى جدّى و جديدى كه روياروى حديث و سنّت قرار گرفته‏اند نيز در خور درنگ‏اند؛ پرسش‏هايى كه با كليّت حديثْ سر و كار دارند و به طور طبيعى بايد در دانش برترى جاى گيرند، مانند:
1. رابطه قرآن و حديث‏
2. ارتباط علوم حديث با ساير علوم اسلامى‏
3. روش‏ها و مكتب‏هاى (مناهج) حديث پژوهى‏
4. حدود و قلمرو دانش‏هاى حديثى‏
5. تأثير و تأثّر سنّت با ديگر فرهنگ ها
6. اسباب اختلاف احاديث‏
و....
اينك، با توجه به عرصه‏هاى گشوده شده در برابر حديث و دانش‏هاى گذشته و رايج، چگونه بايد دانش‏هاى حديثى را طراحى كرد كه ضمن حفظ ارتباط منطقى ميان شاخه‏ها و اجزا، بتوان فراگيرى (جامعيت) آنها را نيز حفظ كرد؟ اين، پرسشى است كه بايد بدان پرداخت.

آينده دانش‏هاى حديثى

روشن است كه به آسانى و سادگى نمى‏توان در اين عرصه گام برداشت؛ ليك از آن روكه هر طرح تازه بايد از نقطه‏اى شروع شود تا پژوهشگران به اصلاح و تكميلْ‏بپردازند، پيشنهاد اوّليه خود را براى علوم حديث، بدين شكلْ عرضه مى‏داريم:
يك. تاريخ حديث‏
دو. فلسفه علوم حديث‏
سه. دانش‏هاى نظرى حديث‏
1. ارزيابى اسناد (سند)
2. فقه الحديث (متن)
چهار. دانش‏هاى تطبيقى حديث‏
1. دانش‏هاى سندى: رجال، جرح و تعديل‏
2. دانش‏هاى متنى: غريب الحديث، مختلَف الحديث، علل الحديث‏
پنج. دانش‏هاى معين‏
1. اصطلاحات‏
2. اجازات‏
3. فراگيرى و نشر حديث(التحمّل والأداء).
اينك توضيحى اجمالى براى هر يك از عناوين مى‏آوريم:

يك. تاريخ حديث

در اين رشته، سير حديث از ابتدا تا كنون، چگونگى كتابت و تدوين و تبويب و گسترش حديث، مكتب‏هاى حديثى، و مسائلى از اين دست، بررسى مى‏گردد.
همچنين در اين رشته، تاريخ علوم و فنون مربوط به حديث و چگونگى پيدايش و گسترش آنها مورد تجزيه و تحليل قرار مى‏گيرد.

دو. فلسفه علوم حديث

در اين رشته، حديث و دانش‏هاى مربوطش، از منظر بيرونى مورد مطالعه و پژوهش قرار مى‏گيرد. اين رشته، در صدد يافتن پاسخ پرسش‏هايى از اين دست است:
1. رابطه قرآن و حديث‏
2. ارتباط حديث و علوم حديث با ساير علوم اسلامى‏
3. روش‏ها و مكتب‏هاى (مناهج) حديث پژوهى‏
4. حدود و قلمرو دانش‏هاى حديث‏
5. تأثير و تأثّر سنّت با ديگر فرهنگ‏ها.

سه. دانش‏هاى نظرى حديث

در اين رشته، دانش‏هاى پيرامونىِ حديث، از دو جنبه سند و متن، مورد پژوهش و ارزيابى قرار مى‏گيرند.
اين رشته، خود داراى دو شاخه كلّى است: ارزيابى اسناد و فقه الحديث.
در علم ارزيابى اسناد، چگونگى ارزيابى اسناد روايت و مصادر حديثى، مورد بررسى قرار مى‏گيرد. شيوه‏هاى جديد ارزيابى سند، ارزيابى سند بر پايه نقد متن و مسائلى از اين دست نيز در اين شاخه جاى دارند.
در فقه الحديث، قواعد عمومى و اختصاصى فهم و تفسير روايات، مورد بررسى قرار مى‏گيرد.

چهار. دانش‏هاى تطبيقى حديث

آنچه در بخش سوم گذشت، اگر با تطبيق بر روايت‏ها انجام گيرد، دانش تطبيقى ناميده مى‏شود. اين بخش از دانش‏هاى حديثى، چنان كه در صفحات پيشين گذشت، با سابقه‏ترين است.
اين رشته نيز در دو حوزه سند و متن، قابل پژوهش است. در بخش سند، علم رجال و جرح و تعديل قرار مى‏گيرد و در بخش متن، غريب الحديث، مختلف الحديث و علل الحديث جاى دارد.

پنج. دانش‏هاى معين

اين دانش‏ها در جنب رشته‏هاى اصلى حديثْ قرار مى‏گيرند و مى‏توانند در دستيابى بدانها و يا تكميل آگاهى‏ها سودمند باشند، مانند مصطلحات، اجازات و....

* * *

اميد كه محققان و پژوهشگران، با ارائه نقدهاى عالمانه و يا طرح‏هاى نو، در تكميل اين طرح، مدد رسانند، تا آينده علوم حديث، بر روالى منطقى و درستْ شكل گيرد.

طرح پژوهشى علم‏الحديث (70)

( 1 )
بى درنگ حديث به معناى گسترده «فعل، قول و تقرير معصوم»، جايگاهى بس مهم در دين‏شناسى، علوم اسلامى و فرهنگ مسلمين داشته و دارد.
و در زمره آنان شيعيان، از آغاز توجه به حديث، تاكنون تلاش‏هاى طاقت‏فرسايى را در حفظ، كتابت، تدوين و تبويب، شرح، ترجمه و تكميل «علوم الحديث» از قبيل: رجال، درايه و... متحمل شده‏اند. ميراث برجاى مانده آنان، در اين زمينه‏ها گواه صدق اين دعوى است.
راويان شيعى در خلوت كوچه‏ها، كنج مساجد، سفر و حضر (71) با صرف هزينه‏هاى هنگفت (72) حديث را فراگرفته و منتشر مى‏ساختند.
امام صادق‏عليه السلام فرمود:
بجز زراره، ابوبصير، محمد بن مسلم و بُرَيد بن معاويه، كسى ياد و سخنان پدرم را زنده نداشت. اگر اينان نبودند كسى اين انديشه را درك نمى‏كرد. اينان حافظان دين و امين‏هاى پدرم در حلال و حرامند. (73)
محمد بن ابى عمير، 94 كتاب از خود به جاى گذاشت. (74) فضل بن شاذان‏صاحب 280 كتاب بود. (75) محمد بن مسعود عياشى بيش از 200 كتاب تاليف كرده است. (76) على بن مهزيار اهوازى 33 كتاب (77) و حسين بن سعيد اهوازى 30 كتاب نوشته است. (78)
محمد بن يعقوب كلينى بيست سال در تدوين كتاب الكافى كوشيد. (79) شيخ صدوق، 300 مُصنَّف در حديث پديد آورد (80) و....
تعداد كتب حديثى چاپ شده بيش از 200 عنوان است.
مجموع احاديث گردآورى شده در كتب اربعه، بحارالأنوار، الوافى، وسائل الشيعة و مستدرك الوسائل از صدهزار حديث تجاوز مى‏كند.
در بخش شرح و تعليقه نويسى مى‏توان از مرآةالعقول (شرح الكافى)، ملاذ الأخيار (شرح تهذيب الأحكام) از علامه مجلسى و روضةالمتقين (شرح كتاب من لايحضره الفقيه) از محمدتقى مجلسى، شرح ملاصدرا بر كافى، شرح ملاصالح مازندرانى بر كافى و تعليقه ميرداماد بر كافى نام برد.
شرح‏هاى صحيفه سجاديه چون رياض السالكين از سيّد على خان كبير (81) ، و شرح‏هاى نهج البلاغه چون شرح ابن ميثم بحرانى و منهاج البراعة از ميرزا حبيب اللَّه خويى (82) و شروحى كه بر زيارت‏ها و ادعيه نوشته شده، چون الأنوار اللامعة (شرح زيارت جامعه) از سيدعبداللَّه شبر (83) و شرح زيارت عاشورا از ابوالمعالى كلباسى (84) ، نيز از اين قبيلند.
در ترجمه كتب حديث و اخبار نيز يادگارهاى قابل توجهى برجاى مانده است. نمونه‏هايى چون: ترجمه تفسير منسوب به امام عسكرى‏عليه السلام، ترجمه تهذيب الأحكام، ترجمه برخى از جلدهاى بحار الأنوار، ترجمه ثواب الأعمال، ترجمه نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، عيون الأخبار (85) و... از اين بابند.
اينها پاره‏اى از مجاهدت‏هاى علمى در قلمرو اخبار و احاديث بود. در حوزه «علوم الحديث» يعنى رجال ودراية الحديث نيز وارث ميراث‏هاى گران‏قدرى هستيم.
در زمينه علم رجال، آثار چاپ شده موجود بيش از پنجاه عنوان است. از «اختيار معرفة الرجال» اثر كشّى (م قرن‏4) گرفته تا «قاموس الرجال» اثر علامه محمدتقى شوشترى (م‏1374ش) و «معجم رجال الحديث» نوشته آية اللَّه ابوالقاسم خويى (م‏1413ق).
اينها بجز نسخه‏هاى خطى است كه در كتابخانه‏ها موجود است يا در كتابنامه‏ها از آن ياد شده است.
در حوزه دراية الحديث نيز نوشته‏هاى گران‏قدرى را به ارث برده‏ايم.
از «دراية الحديث» اثر زين الدين العاملى (م 965ق) و «الوجيزه» نوشته شيخ بهايى (م‏1011ق) و «الرواشح السماويه» اثر ميرداماد (م‏1041ق) گرفته تا «سماء المقال» كلباسى (م‏1356ق) و «جامع المقال» طريحى (م‏1085) تا «قواعد الحديث» محيى الدين غريفى و «بحوث فى علم الرجال» محمدآصف المحسنى، بخشى از ماندگارهاى اين بخش است.
اينها پژوهش‏هايى بود كه از گذشته تاكنون در اين زمينه ادامه داشته است.
( 2 )
در تاريخ معاصر تشيّع نيز كارهاى ارزشمند، بجا و مناسبى به صورت فردى و گروهى در خدمت به «ثقل اصغر» آغاز شده است.
در اينجا فهرستى از آن را به اختصار نقل مى‏كنيم:

1. معجم نويسى و راهنماسازى

تاكنون معجم‏هاى لفظى متعدّدى براى نهج البلاغه، اصول كافى، كتب اربعه، صحيفه سجاديه، غرر الحكم، وسايل الشيعه، بحارالأنوار، مستدرك الوسائل و معجم‏هاى موضوعى‏اى براى نهج‏البلاغه و صحيفه سجاديه عرضه شده است. اين عملِ شايسته هنوز نيز ادامه دارد. گرچه در اين اواخر كار به تكرار كشيده شده است.

2. تصحيح و تحقيق

يكى از خدمات علمى و ارزشمند، احياى ميراث حديثى شيعه، در جهت اتقان، تصحيح و ارائه زيباى آن است.
اين كار با تلاش‏هاى بسيار پرارج استاد على اكبر غفارى و مرحوم جلال الدين حسينى اُرمَوى و... آغاز شد و اينك به صورت كارهاى جمعى ادامه دارد.
كتب بسيارى چون وسائل الشيعة، مستدرك الوسائل، الوافى، كتب شيخ صدوق و... تاكنون تحقيق شده است و مراكزى چون «مؤسّسة آل البيت لاحياء التراث»، «مؤسّسة الإمام المهدي‏عليه السلام» و «مكتبة الإمام أميرالمؤمنين‏عليه السلام» هم اكنون اين كار را دنبال مى‏كنند.

3. مسندنويسى

سنّت تفكيك روايات هريك از معصومين و راويان آنها، گرچه در گذشته به‏صورت اندك سابقه داشته و مى‏توان از «عيون أخبار الرضا» اثر شيخ صدوق و «العوالم» نوشته عبداللَّه بحرانى و «مسائل على بن جعفر» نام برد، اما در اين دوره، با شكل گسترده‏ترى آغاز شده است. در اين مورد مى‏توان از آثار استاد عزيز اللَّه عطاردى چون: مسند الإمام الرضاعليه السلام، مسند الإمام الكاظم‏عليه السلام، مسند الإمام الجوادعليه السلام و مسند الإمام المجتبى‏عليه السلام نام برد.
همچنين كتب ديگرى چون: «مسند الرسول الأكرم» اثر يحيى فلسفى دارابى، «كلمة الرسول الأعظم» نوشته سيّد حسن شيرازى، «مكاتيب الرسول» نوشته استاد محقق على احمدى ميانجى، «كلمة الامام الحسن» اثر سيد حسن شيرازى، «الروائع الرائعة»، اثر مصطفى موسوى، «بلاغة الحسين» از مصطفى موسوى و «موسوعة كلمات الامام الحسين» از پژوهش‏هاى انجام يافته پژوهشكده باقرالعلوم، در اين زمينه تاليف شده است.
برخى نيز در گردآورى مسانيد راويان كوشيده‏اند؛ از جمله «مُسنَد زُرارة» و «مسند قيس البجلى» اثر بشير محمدى مازندرانى.

4. گزيده نويسى و تلخيص

اين كار توسط آقاى محمّد باقر بهبودى درباره كتب اربعه انجام شده است. اين عمل، گرچه از سوى برخى مقبول نيفتاد و ايرادهايى بر مؤلف وارد ساختند، اما به دلايلى چون: هم سطح نبودن مخاطبان اين كتب و وجود برخى روايت‏هاى جعلى و مطرود عملى مطلوب و پسنديده است. روشن است كه اين عمل به معناى محو و نابود ساختن كتاب اصل نيست تا به ميراث فرهنگى و علمى لطمه‏اى وارد سازد.

5. واحدسازى كتب و مجموعه‏هاى حديثى

جمع روايات شيعه در يك مجموعه بزرگ، امرى ارزشمند و بزرگ است. محدثان بزرگى چون علامه مجلسى، شيخ حر عاملى، ملامحسن فيض كاشانى و محدث نورى با همين انگيزه دست به خلق موسوعه‏هاى بزرگ خود زدند.
اين كار در سطح گسترده -كه همه كتب و حتى موسوعه‏هاى قبلى را نيز شامل شود امرى لازم و ضرورى بود كه به همت بلند و تلاش بى‏وقفه مهندس عليرضا برازش آغاز شده است.
ايشان كار خود را با تاليف «مجمع الأنوار - الشكر والصبر» آغاز كرد و سپس با طرح كاملترى با عنوان «جامع الأحاديث» آن را به كمال رساند. در اين طرح بيش از 800 عنوان كتاب حديثى در محدوده كار قرار دارد.
پيش درآمد اين كار عظيم، عرضه معجم‏هاى بحار الأنوار، مستدرك الوسائل و كتب اربعه در فاصله زمانى اندك بود.

( 3 )
اين بود فهرستواره‏اى از ميراث فرهنگى تشيّع در زمينه حديث؛ اما نه كارهاى انجام شده در گذشته بى‏نقص است و نه كارهاى برجاى مانده، كم.
گرچه توجه به‏حديث تا بدان‏جا پيش رفته كه به‏مهجوريت قرآن‏گراييده و سبب حذف كتاب الهى از پاره‏اى حوزه‏هاى پژوهشى و علمى شده است، (86) اما تحقيق‏هاى سازمان يافته و مدوّن كه قابل آموزش و پيگيرى پژوهشى باشد، ناقص است.
در اين‏جا برآنيم نخست از ضرورت برخى پژوهش‏هاى حديثى سخن گوييم و سپس طرحى تحقيقى در زمينه «علم الحديث» به طور عام ارائه كنيم.
به نظر مى‏رسد در سه حوزه كلى نياز به پژوهش جديد است.
1. تاريخ حديث و كتابشناسى كتب حديث.
2. بررسى اسناد و علم رجال.
3. فقه الحديث.
اينها سه حوزه كلان علم حديث است كه گرچه پژوهش‏هايى در آنها صورت يافته، اما جاى كاوش‏هاى علمى بسيار دارد.

1. تاريخ حديث و كتابشناسى

بررسى تاريخ حديث از آغاز تا دوره كمال، امرى ضرورى است. گرچه به صورت اندك در برخى كتب از آن سخن رفته، چون «علم حديث» اثر استاد شانه‏چى، «مقدمه‏اى بر تاريخ تدوين حديث» اثر رسول جعفريان، «تدوين السنة المطهرة» نوشته محمدرضا الحسينى الجلالى، «تحول علم حديث»، نوشته مصطفى اوليائى، «سير تحول قرآن و حديث» از على فاضل و عبدالرحمن انصارى، «تدوين الحديث» از محمدعلى مهدوى راد و احمد عابدى (چاپ شده در مقدمه المعجم المفهرس لألفاظ أحاديث البحار) و... اما هنوز كار درخور و همه جانبه صورت نگرفته است.
هنوز اثرى در باب ارزيابى اصول اربعماة در دست نيست و حتى نام اين اصول، روشن نشده است. علامه تهرانى در الذريعه، 117 اصل (87) را نام مى‏برد؛ نجاشى در الرجال، هفت اصل و شيخ در الفهرست، از 59 اصل نام برده است.
بررسى مراحل تدوين و شرايط و انگيزه‏هاى هر دوره، كارى بسيار ارزشمند است. در پرتو چنين تحقيقى مى‏توان ميزان اعتبار كتب حديث را نيز تا حدودى روشن ساخت.
تدوين كتابشناسى توصيفى كتب حديث، امر لازم ديگرى است. در اين تدوين بايد اين اطلاعات به صورت مستند و تحقيقى عرضه گردد:
1. شناسنامه كتاب.
2. نسخه‏شناسى:
الف. معرفى نسخه‏هاى خطّى در كتابخانه‏ها.
ب. معرفى نسخه‏ها در كتابنامه‏ها و فهرستنامه‏ها.
3. تعداد ويرايش‏هاى كتاب و مشخصه‏هاى هريك.
4. ويژگى‏هاى كتاب:
الف. موضوع كتاب.
ب. تعداد ابواب و احاديث.
ج. وضعيت اسناد.
د. تنظيم و تبويب كتاب.
5. خلاصه فهرست مطالب.
6. پژوهش‏هاى انجام شده درباره كتاب:
الف. شرح، حاشيه و تعليقه.
ب. ترجمه.
ج. تلخيص يا تكميل.
د. معجم، تصنيف و تبويب.
ه. نوشته‏هاى تحليلى درباره كتاب.
7. مؤلف:
الف. ويژگى‏هاى فكرى مؤلف.
ب. گرايش‏هاى فكرى و كلامى و فقهى زمان مؤلف.
ج. شرايط اجتماعى و سياسى زمان مؤلف.
8. ارزيابى كتاب:
الف. ديدگاه عالمان رجالْ نسبت به كتاب.
ب. ديدگاه فقيهان درباره كتاب.
انصاف آن است كه بسيارى از پژوهشگران دينى از كم و كيف كتب حديث بى‏اطلاع‏اند. از جمله كارهاى ضرورى ديگر پژوهش‏هاى تحليلى درباره محدثان بزرگ چون كلينى، شيخ صدوق و شيخ طوسى و... است. آن‏گونه كه پژوهشگران اهل سنّت درباره بيهقى و... انجام داده‏اند. (88)

2. بررسى اسناد و علم رجال

وجود جعل و دس در احاديث، ضرورت بررسى درستى و صحت حديث را به دنبال دارد. گرايش‏هاى چندگانه‏اى در اين زمينه وجود دارد، چون «اخباريگرى» و «اصوليگرى» و هر كدام را نيز درجاتى تشكيكى است چون مراتب وجود.
شايد در اين زمينه نوشته‏ها و آثار تحقيقى و پژوهشى بيش از ساير بخش‏هاى علم حديث يافت مى‏شود، ليكن نگاهى جامع به شيوه‏هاى بررسى اسناد كه تاكنون ارائه شده جايش خالى است.
كار ديگرى كه در اين قسمت درخور پژوهش است، تفكيك احاديث موضوعى و جعلى است. بدان‏سان كه علامه شوشترى در بخش‏هاى الأخبار الدخيلة بدان پرداخته است و عالمان عامه فراوان در اين زمينه نگاشته‏اند.

3. فقه الحديث

«فقه الحديث» يا «دراية الحديث» (89) مهمترين بخش از مباحث علم حديث است. تمام بحث‏هاى قبل مقدمه‏اى است كه محقق را براى استفاده از زلال حديث آماده سازد. اما بهره‏برى، خود، قواعد و روش‏هايى دارد كه بدون آن، نتيجه‏اى جز ناكامى به‏دنبال نخواهد داشت.
با اين‏كه اين بخش از اهميت ويژه برخوردار است، امّا از جهت تحقيق و پژوهش از بخش‏هاى ديگر علم حديث عقب‏تر است. نوشته‏هاى مستقل و جامع در اين زمينه بسيار اندك است. قواعد و روش‏هاى فهم حديث را بايد از لابه‏لاى تعليقه‏ها، شرح‏ها، مباحث اصولى و استنباطهاى فقهى استخراج كرد. اين قسمت از علم حديث با دانش اصول، مشتركات فراوان دارد، موضوعاتى از قبيل تعادل و تراجيح، ظواهر و مباحث الفاظ از اين دسته‏اند.
با اين‏كه بسيارى از مباحث علم اصول در اين قسمت از علم حديث كاربرد دارد، اما نمى‏تواند جايگزين بحثى جامع، منسجم و منطقى در علم حديث در زمينه درايةالحديث گردد، زيرا:
1 - مباحث علم اصول عمدتاً در راستاى حل مشكلات فقيه است و فقيه، تنها در محدوده احكام به كاوش و بحث مى‏پردازد. لذا روايات تفسيرى، طب و بهداشت، آداب و رسوم، اخلاقيات، معارف و... مورد نظر فقيه نبوده‏اند و علم اصول هم به حل مشكلات اين بخش از روايات نپرداخته است.
2 - برخى مباحث موثّر در فهم حديث، جايگاهى در علم اصول نداشته و ندارد؛ از قبيل: نقل به معنا، تقيه، تعارض حديث با عقل و علوم تجربى و....
البته اين عنوان‏ها مى‏تواند جايگاهى منطقى در علم اصول داشته باشد، اما آنچه اكنون وارث آنيم، چنين نيست.
با توجه به اين دو نكته ضرورت پرداختن مستقل به مباحث «فقه الحديث»، قابل انكار نيست.
همان‏گونه كه اشارت رفت، براى تدوين مجموعه‏اى عميق در اين زمينه، علم اصول، فقه و تعليقه‏ها و شرح‏هاى انديشمندان بر كتب حديث و روايت، بهترين مرجع و منبع هستند.
( 4 )
حال، پس از بيان ضرورت‏ها در علم حديث، طرح تدوين مجموعه‏اى در «علم الحديث» همراه با پاره‏اى توضيحات ارائه مى‏گردد.
اين مجموعه مشتمل بر يك مدخل و چهار بخش است:

مدخل:

1. حُجيّت سنّت پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه‏عليهم السلام.
2. جايگاه حديث در دين شناسى و نسبت حديث با قرآن.

بخش يك: تاريخ حديث

1. اهتمام به حفظ و كتابت حديث.
2. منع حديث، انگيزه‏ها و زيان‏ها.
3. پژوهشى در اصول اربعمأة.
4. دوره جمع و تبويب «كتب اربعه».
5. دوره تدوين مجموعه‏هاى حديثى (دوره صفويه).
6. راه‏هاى تحمّل و فراگرفتن حديث (از قبيل: سماع، قرائت، املاء و...).
7. شيوه‏هاى نقل حديث (از قبيل: نقل به الفاظ، نقل به معنا، ترجمه و...).
8. تعامل اهل سنّت و شيعه در جمع و تدوين حديث.
9. اصطلاحات علم حديث.

بخش دو: كتابشناسى كتب حديث

در اين بخش به معرفى كتب حديثى پرداخته مى‏شود و پيرامون هر كتاب، اطلاعات جامع و متنوّعى بيان مى‏گردد (آن‏گونه كه پيش از اين گذشت).

بخش سه: بررسى اسناد و قواعد رجالى

1. تعريف علم رجال، تراجم، سيره.
2. ضرورت ارزشيابى اسناد احاديث.
3. ديدگاه اخبارى‏ها در اسناد احاديث و نقد آن.
4. ارزيابى سند از راه وثاقت راوى:
الف. تاريخچه اين ديدگاه.
ب. تنويع حديث.
ج. معيار وثاقت راوى.
د. وجه حُجّيت توثيقات رجالى.
ه. توثيقات اجمالى.
و. الفاظ جرح و تعديل.
ز. تعارض جرح و تعديل.
ح. تمييز مشتركات.
ط. نقد و بررسى اين ديدگاه.
5. ارزيابى سند از راه وثوق به صدور:
الف. تاريخچه اين ديدگاه.
ب. قرائن اطمينان آور.
ج. نقد و بررسى اين ديدگاه.
6. رأى جامع:
الف. روش عقلا در ارزيابى اسناد و مدارك.
ب. تاريخچه اين رأى.
ج. نقد محتوايى (از قبيل: 1. عرضه حديث بر قرآن، 2. تطبيق حديث با عقل، 3. تطبيق حديث با حس و وجدان و...).
د. نقد سندى (از قبيل: 1. توجه به وثاقت سلسله رُوات، 2. راويان برجسته چون «اصحاب اجماع» و «الذين لايَروون ولايُرسلون إلا عن ثقة» و...).
7. ارزش مكاتبات.
8. ارزيابى احاديث غيرفقهى.
9. قاعده تسامح در ادله سنن.
10. وضع و جعل در احاديث:
الف. اعتراف‏ها.
ب. اسباب و انگيزه‏ها.
ج. معيار شناسايى حديث جعلى.
11. بررسى كتب رجال:
الف. اصول رجالى.
ب. كتب رجالى متأخران.
ج. مجموعه‏هاى رجالى.
د. نقد و بررسى.

بخش چهار: فقه الحديث

مقدمه: مسلك‏ها و روش‏ها در برداشت و تفسير حديث:
الف. اخبارى‏ها.
ب. فقها و اصوليان.
ج. فلاسفه و عرفا.

يك. قواعد عام

در اين قسمت، اصول و قواعدى مورد تأمل و پژوهش قرار مى‏گيرد كه در فهم تمامى احاديث يا بيشتر آن كاربرد دارد.
1. يافتن معناى واژه‏ها و ساختارها در زمان صدور حديث.
2. توجه به كليه روايات يك موضوع و جستجو از خاص، عام، مقيد و....
3. تفسير حديث در كنار اصول و قواعد مسلّم دينى.
بدين معنا كه گرچه حديثى از جهت سند، صحيح (به تعبير مصطلح) باشد، اما بايد با قواعد مسلّم دين سازگار باشد وگرنه قابل پذيرش نيست، مگر با تأويل.
4. نقل به معنا.
نقل به معنا در احاديث، امرى رايج و عُقلايى است و پيشوايان دينى نيز آن را تاييد و امضا كرده‏اند. پذيرفتن اين امر، لوازمى در استنباط و فهم حديث دارد كه مع‏الأسف كمتر بدان توجه مى‏شود.
5. مرز جمود و تعدّى در الفاظ حديث.
بخشى از اختلاف نظر فقيهان به اين برمى‏گردد كه يك واژه نزد فقيهى مَثَل و نمونه است و مى‏توان حكمش را تعميم داد و فقيه ديگر بدان خصوصيّت داده و تعدى از آن مورد را روا نمى‏بيند. مانند: «رجل» در بسيارى از احاديث يا واژه «سيف» در احاديث اجراى قصاص و واژه «شطرنج» در احاديث قمار و....
آيا اين امور را مى‏توان ضابطه‏مند كرد و حريمى برايش قايل شد؟
6. تعارض احاديث:
الف. تعريف و تحديد تعارض.
ب. زمينه‏هاى تعارض از قبيل: معارضه با قرآن، سنّت، عقل، علوم تجربى و عُرفيات.
ج. اسباب و علل پيدايش تعارض.
د. راه علاج.
7. تقيّه:
الف. قلمرو احاديث تقيه (عقايد، فقه و...).
ب. تاريخ پيدايش تقيّه.
ج. معيار شناسايى حديث تقيّه.
8. شناخت شرايط صدور:
آگاهى از تاريخ صدور حديث، و ظرف خاص آن، در فهم بهتر، تقيّه بودن، و ولايى بودن حديث، نقش بسزا دارد.
9. رواياتى كه اِخبار از واقع مى‏كند.
در لابه‏لاى احاديث به جمله‏هايى برمى‏خوريم كه به عقيده برخى صاحب نظران، اِخبار از يك حقيقت خارجى است، نه بيان يك ارزش دينى و شرعى، مانند: «قلة العيال أحد اليسارين».
الف. آيا اين تلقى به طور كلى درست است يا خير؟
ب. چگونه مى‏توان موارد آن را تميز داد؟
ج. آيا اين اِخبار، خبر از شرايط زمانى معصوم است يا اخبار از واقعيتى ثابت در زندگى انسان‏ها؟
10. دلالت افعال.
سيره عملى و افعال معصومان‏عليهم السلام بخش وسيعى از سنّت را به خود اختصاص مى‏دهد؛ ليكن كمتر پژوهشى در اين زمينه صورت يافته است. (90)
11. نَسخ:
الف. حقيقت نسخ.
ب. نسخ قرآن به سنّت.
ج. نسخ در روايات.
د. معيار شناسايى ناسخ و منسوخ.
12. تحريف احاديث:
الف. تحريف لفظى و معنوى در احاديث.
ب. اسباب و علل تحريف.
ج. راه شناسايى احاديث محرّف.
13. سؤال و جواب‏ها.
پاره‏اى از احاديث در پاسخ به پرسش راويانْ صادر شده است. شرايط فكرى و فردى راوى، گاه مانع تعميم در محتواى حديث مى‏شود. از اين رو، اين مطلب به صورت كلّى بايد مورد پژوهش قرار گيرد.
14. احاديث مشكل، غريب و مضطرب.

دو. قواعد خاص

در اين قسمت، از اصول و روش‏هاى مربوط به يك دسته از روايات سخن مى‏رود، بدين جهت روايات به ده دسته تقسيم شده، مورد تحقيق و بررسى قرار مى‏گيرند.
1. معارف‏
رواياتى كه به مباحث توحيد، معاد، انسان‏شناسى و جهان شناسى اختصاص دارد، در اين قسمت جاى مى‏گيرد. در فهم و تفسير اينها اصولى چون: درجات معارف، درجات انسان‏ها، محكم و متشابه (احاديثنا صعب مستصعب) و... بايد مورد تحقيق قرار گيرد.
2. عبادات‏
مراد، احاديثى است كه در بيان احكام عبادات (يعنى نماز، روزه و...) وارد شده است.
3. اخلاق‏
منظور، احاديثى است كه رذايل و فضايل را بيان مى‏دارد.
4. آداب‏
از مباحث عمده در اين قسمت، مسئله نسبيّت و ثبات آداب است.
5. احاديث اجتماعى‏
6. تاريخ و رجال‏
منظور، احاديثى است كه به شرح وقايع گذشته مى‏پردازد يا از وقايع آينده (چون حوادث دوران ظهور)، خبر مى‏دهد و يا به مدح و ذمّ افراد اختصاص دارد.
7. احاديث تفسيرى‏
احاديث فراوانى در تفسير و بيان آيات قرآنى وارد شده است.
از اصولى كه دراين قسمت مورد توجه است، جَرْى و تطبيق و بيان مصداق، بيان بطون آيه، تفسير، روايات اسرائيلى (اسرائيليات) و... است.
8. طب و بهداشت‏
روايت‏هاى فراوانى در متون حديثى موجود است كه راه پيشگيرى از امراض را توصيه كرده و گاه راه معالجه دردها را نشان مى‏دهد و يا به خواص ميوه‏ها، حبوبات و... مى‏پردازد. در اين زمينه ديدگاه‏هاى متفاوتى وجود دارد.
آيا اينها توصيه‏هاى شرع است و قابل بقا؟ يا ورود در اين مسائل در شأن شريعت نيست، چنان‏كه شيخ صدوق معتقد است.
آيا توصيه‏هاى معالجه مختصّ راوى است و متناسب با شرايط او، يا قابل تعميم است به همه انسان‏ها؟
9. ادعيه، زيارات، اوراد، اذكار و احراز
بخش وسيعى از احاديث، دعاها و زيارت‏ها و... است. پرسش‏هاى بسيار در اين زمينه‏ها موجود است كه كمتر مورد تحقيق و بررسى قرار گرفته است.
10. گوناگون‏
احاديثى كه در بيان خصوصيت زمان‏ها، مكان‏ها، شهرها، طوايف انسانى، سنگ‏ها، معدن‏ها، نجوم و هيئت، كشاورزى و... صادر شده مورد پژوهش و تحقيق قرار مى‏گيرد.
( 5 )
آخرين بخش از اين طرح، «منبع شناسى علوم حديثى» است. قبل از معرفى منابع ياد شده، نكاتى چند ضرورى است.
1. تنها منابع شيعى معرفى مى‏شود؛ زيرا غرض از اين طرح، همان‏گونه كه در آغاز آمد، بررسى «علم حديث» نزد شيعيان است.
2. اين معرفى به آثار چاپ شده اختصاص دارد و معرفى منابع خطى كه تاكنون چاپ نشده، منظور نظر نيست. (91)
3. اين منبع شناسى تنها به كتبْ اختصاص دارد و مقالات در اين‏جا معرفى نشده است. البته مقاله‏هاى غنى و بسيارى در زمينه «علم حديث» موجود است كه اميد است در فرصتى ديگر ارائه شود.
4. منابع برحسب تاريخ مؤلّفان تنظيم گشته و نسبت به آثار نويسندگان زنده يا موارد مشكوك، ترتيب الفبايى عنوان كتاب لحاظ شده است.
5. تفكيك منابع، طبق طرح پيشنهادى اين مقاله و با توجه به گرايش غالب كتاب بوده است.
در پايان بايد متذكر شد كه ادعاى استقصاى كامل نداريم و اين مجموعه تنها در حد وسع، فراهم گشت.

يك. تاريخ حديث و كتابشناسى

1. إثبات الهدى، محمد حسن الحُرّ العاملى (م‏1104ق)، تعليق: ابوطالب التجليل، مطبعة العلمية، قم، ج‏1، ص‏26 - 32، عربى.
2. وسائل الشيعة، محمد حسن الحر العاملى (م‏1104ق)، مكتبة الاسلامية، تهران، ج‏19، ص‏311 تا آخر و ج‏20، عربى.
3. بحار الأنوار، محمد باقرالمجلسى (م‏1110ق)، دارالكتب الاسلامية، تهران، ج‏1، مقدمة آيةاللَّه عبدالرحيم ربانى شيرازى، 228ص و مقدمه مؤلّف (79ص)، عربى.
4. مستدرك الوسائل، حسين النورى (م‏1320ق)، اسماعيليان، قم، ج‏3، ص‏878290، عربى.
5. تأسيس الشيعة، السيد حسن الصدر (1272-1354ق)، منشورات الأعلمى، تهران، ص‏279 - 295، عربى.
6. الذريعة الى تصانيف الشيعة، شيخ آقابزرگ التهرانى (1293-1389ق)، ج‏2، ص‏125-167 و ج‏6، ص‏301 - 374، عربى.
7. خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مرتضى مطهرى (م‏1399ق - 1358ش)، انتشارات صدرا، قم، 1359ش، دهم، ص‏467 - 476، فارسى.
8. أصول الحديث واحكامه (92) ، جعفر السبحانى، مؤسسة الإمام الصادق‏عليه السلام، قم، 1414ق، 272ص، عربى.
9. تاريخ تدوين حديث، رسول جعفريان، انتشارات فؤاد، قم، 1368ش، 59ص، فارسى.
10. تحول علم حديث، مصطفى اوليايى، 1361ش، 64ص، فارسى.
11. تدوين السنة الشريفة، السيد محمدرضا الحسينى الجلالى، مكتب الإعلام الاسلامى، قم، 1413ق، 704ص، عربى.
12. دراسات فى الحديث والمحدّثين، هاشم معروف الحسنى، دارالتعارف، بيروت.
13. سير تحول قرآن و حديث، على فاضل - عبدالرحمن انصارى، دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1364ش، 101ص، فارسى.
14. سير حديث در اسلام، سيد احمد ميرخانى، گنجينه، تهران، 1361ش، دوم، 388ص، فارسى.
15. علم الحديث ودراية الحديث، كاظم مدير شانه‏چى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1362ش، سوم، 166+284ص، فارسى.
16. مصادر الحديث عند الامامية، محمد حسين الجلالى، مطبوعات النجاح، قاهره، 1395ق/ 1975م، 44ص، عربى.
اين كتاب با اين مشخصه‏ها به فارسى برگردانده شده است:
مأخذ حديث از ديدگاه شيعه، مترجم: عليرضا ميرزا محمّد، انتشارات نور، تهران، 1360ش، 63ص.
17. المعجم المفهرس لألفاظ أحاديث بحار الأنوار، مقدمه: محمدعلى مهدوى راد واحمد عابدى، مركز الأبحاث والدّراسات الاسلامية، مكتب الإعلام الاسلامى، قم، 1413ق، ص‏11-119، عربى.

دو. قواعد رجالى

1. دراية الحديث، زين الدين العاملى (911 - 965ق)، مطبعة النعمان، نجف، 144ص، عربى.
اين كتاب با تحقيق محمد على البقّال در دو ويرايش ديگر به چاپ رسيده است.
الف. شرح البداية فى علم الدراية، سيدالشهدا، قم، 1404ق - 1983م، 2ج.
ب. الرعاية، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، 1408ق، 406ص.
2. منتقى الجمان، حسن بن زين الدين (م‏1011ق)، تصحيح: على اكبر الغفارى، مؤسّسة النشر الاسلامى، قم، 1362ش، ج‏1، ص‏4 - 45، عربى.
3. مشرق الشمسين، بهاءالدين محمد العاملى (م‏1031ق)، 1321ق، 107ص، تا ص‏13، عربى.
اين كتاب، همراه با تعليقات محمد اسماعيل مازندرانى خواجوى و تحقيق سيد مهدى رجايى، توسط بنياد پژوهش‏هاى آستان قدس به چاپ رسيده است.
4. الوجيزة، بهاءالدين محمد العاملى (م‏1031ق)، 1311ق، ص‏180 - 184، عربى، همراه با رجال العلامة به چاپ رسيده است.
5. الرواشح السماوية، محمد بن محمد الحسينى (م‏1041ق)، بيدار، قم، 217ص، عربى.
6. جامع المقال، فخرالدين الطريحى (م‏1085ق)، كتابفروشى جعفرى، قم، 260ص، عربى.
7. فوائد الوحيد، محمد باقر البهبهانى(م‏1206ق)، مكتب الإعلام الاسلامى، قم، 1404ق، دوم، 67ص، عربى. اين كتاب همراه رجال الخاقانى چاپ شده است.
8. عدّة الرجال، سيد محسن الأعرجى الكاظمى (م‏1227ق)، تحقيق: مؤسّسة الهداية لإحياء التراث، اسماعيليان، قم، 1415ق، ج‏1، 504 ص، عربى.
9. قواعد رجالى، محمد مهدى كُجورى (م ح 1293ق)، 221ص، عربى.
10. توضيح المقال، ملاعلى الكَنى (1220-1306ق)، 64ص، عربى. اين كتاب، همراه منتهى المقال چاپ شده است.
11. رجال الخاقانى، على الخاقانى (م‏1334ق)، تحقيق: محمد صادق بحرالعلوم، مكتب الإعلام الاسلامى، 1404ق، دوم، 426ص، عربى.
12. مقباس الهداية فى علم الدراية، عبداللَّه المامقانى (1290-1351ق)، 7ج، تحقيق: محمدرضا المامقانى، مؤسّسة آل البيت لاحياء التراث، بيروت، 1411ق - 1991م، 464+ 493 +423+348+427+429ص، عربى.
چهار جلد، شامل متن كتاب، دو جلد مستدركات و يك جلد نتايج است.
13. سماء المقال، ابوالهدى بن ابى المعالى الكلباسى (م‏1356ق)، 2ج، مكتبة البرقعى، قم، 1356ق، 175 + 220ص، عربى.
14. وجيزة فى علم الرجال، ميرزا ابوالحسن المشكينى (1305 - 1358ق)، تحقيق: زهير الأعرجى، مؤسسة الأعلمى، بيروت، 1411ق، 104ص، عربى.
15. ضياءالدراية، ضياءالدين العلامة (م قرن‏14ق)، مطبعة الحكمة، 1378ق، 48+101ص، عربى.
با اين كتاب، سه رساله ديگر نيز در مباحث رجالى همراه شده است:
الف. رسالة أسامى أصحاب الأصول، ب - أسامى جماعةً صدرالتوثيق فى حقهم مرّتين، ج - وجيزه شيخ بهايى.
16. معجم رجال الحديث، السيد ابوالقاسم الخوئى (م‏1413ق)، مدينة العلم، قم، 1409ق - 1989م، چهارم، ج‏1، ص‏1- 108، عربى.
17. چهار كتاب اصلى علم رجال، سيدعلى خامنه‏اى (رهبر معظم انقلاب اسلامى)، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، اول، 62،1369ص، فارسى.
18. بحوث فى فقه الرجال، محاضرات العلامة الفانى الإصفهانى (م قرن‏15)، على مكى العاملى، مؤلف، 1410ق، عربى.
19. بحوث فى علم الرجال، (93) محمد آصف المحسنى، سيدالشهداء، قم، 1403ق - 1362ش، دوم، 333ص، عربى.
20. تلخيص مقباس الهداية، تلخيص و تحقيق: على اكبر غفارى، نشر صدوق، تهران، 1369ش، 280ص، عربى.
21. تحرير المقال فى كليات علم الرجال، مهدى الهادوى الطهرانى، الزهراء، تهران، اول، 1412ق - 1371ش، 196ص، عربى.
22. دراية وحديث‏شناسى، سيد موسى شبيرى زنجانى، (جزوه درس)، دارالتبليغ، قم، 1389ق، 23+80، فارسى.
23. علم حديث، زين العابدين قربانى، انتشارات انصاريان، قم، 1370ش، 390ص، فارسى.
24. قواعد الحديث، محيى الدين الموسوى الغريفى، مطبعة الآداب، نجف، 274ص، عربى.
25. كليات علم الرجال، جعفر السبحانى، مركز مديريت حوزه علميه قم، قم، دوم، 1410ق، 1369ش، 531ص، عربى.
26. مبادئ فى علم الحديث، لجنة التأليف، مؤسّسة البلاغ، تهران، 1415ق - 1994م، 104ص، عربى.
27. معرفة الحديث، محمد باقر البهبودى، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1362ش، 278ص، عربى.

سه. رجال

1. رجال البرقى، احمد بن عبداللَّه البرقى (م‏280ق)، تحقيق: جلال الدين حسينى اُرمَوى، دانشگاه تهران، تهران، 1342ش، 98ص، عربى.
2. رجال النجاشى، احمد بن على بن العباس النجاشى (372-450ق)، تحقيق: سيد موسى شبيرى زنجانى، مؤسّسة النشر الاسلامى، قم، چهارم، 1413ق، 490ص، عربى.
3. اختيار معرفة الرجال، محمد بن الحسن الطوسى (385-460ق)، تحقيق: حسن المصطفوى، دانشگاه مشهد، اوّل، 1348ش، 343+86ص، عربى.
4. رجال الطوسى، محمد بن الحسن الطوسى (385- 460ق)، منشورات الرضى، قم، 1380ق - 1961م، 535ص، عربى.
5. الفهرست، محمد بن الحسن الطوسى (385- 460ق)، تحقيق: سيد محمد صادق بحرالعلوم، منشورات الرضى، قم، 196ص، عربى.
6. الفهرست، على بن عبيداللَّه بن بابويِه (قرن پنجم)، تحقيق: سيد عبدالعزيز طباطبايى، دارالأضواء، بيروت، دوم، 1406ق - 1986م، 246ص، عربى.
7. معالم العلماء، محمد بن على بن شهرآشوب (م‏588ق)، المطبعة الحيدرية، نجف، 1380ق - 1961م، 155ص، عربى.
8. رسالة فى آل أعيَن، ابوغالب الزُرارى (م‏638)، شرح: سيد محمدعلى ابطحى، اصفهان، 1399ق، 119ص.
9. رجال ابن داوود، حسن بن على بن داود الحِلّى (647 - 707ق)، تحقيق: سيد محمد صادق بحرالعلوم، منشورات الرضى، قم، 1392ق - 1972م، 296ص، عربى.
10. إيضاح الاشتباه، حسن بن يوسف بن المطهّر الحِلّى (648 - 726ق)، تحقيق: محمد الحسّون، مؤسّسة النشر الاسلامى، قم، دوم، 1402ق، 296ص، عربى.
11. رجال العلامة الحِلّى، حسن بن يوسف بن المطهّر الحِلّى (648 - 726ق)، تحقيق: سيد محمد صادق بحرالعلوم، منشورات الرضى، قم، دوم، 1402ق، 296ص، عربى.
12. التحرير الطاووسى، حسن بن زين الدين (م‏1011ق)، تحقيق: فاضل الجوهرى، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، اوّل، 1411ق، 749ص، عربى.
13. مجمع الرجال، ملاعنايةاللَّه القُهپايى (م‏16.1ق)، 7ج، اسماعيليان، قم، 313+304 + 296 + 312 + 288 + 297 + 304ص، عربى.
14. نقد الرجال، مصطفى بن حسين تفرشى (م 1044ق)، انتشارات الرسول المصطفى، قم، 427ص، عربى.
15. جامع الرواة، محمد بن على الأردبيلى (ح‏1098ق)، 2ج، مكتبة المصطفوى، قم، 552 + 660ص، عربى.
16. هداية المحدّثين (مشتركات الكاظمى)، محمد أمين بن محمدعلى الكاظمى (قرن يازدهم ق)، تحقيق: سيد مهدى رجايى، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1405ق، 420ص، عربى.
17. إجازات الحديث، محمدباقر مجلسى (1037 - 1110ق)، تحقيق: سيد احمد الحسينى، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1410ق، 31+ 110 + 310ص، عربى.
18. الوجيزة، محمدباقر مجلسى (1037 - 1110ق)، 1312ق، ص‏142-179، عربى. اين كتاب در حاشيه رجال العلامة، چاپ شده است.
19. فهرست آل بويه و علماء البحرين، سليمان الماحوزى البحرانى (1075-1121ق)، إعداد: سيد احمد الحسينى، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1404ق، 122ص، عربى.
20. الفوائد الرجالية، محمد اسماعيل بن الحسين بن محمدرضا المازندرانى(م‏1173ق)، تحقيق: سيد مهدى الرجائى، مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، 1413ق - 1372ش، 358ص، عربى.
21. لؤلؤ البحرين، يوسف بن احمد البحرانى، (م‏1186ق)، تحقيق: سيد محمد صادق بحرالعلوم، مؤسّسة آل البيت، قم، دوم، 461ص، عربى.
22. الإجازة الكبيرة، سيد عبداللَّه موسوى جزايرى شوشترى (قرن‏12ق)، تحقيق: محمد السمامى الحائرى، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1409ق، 318ص، عربى.
23. تعليقة الوحيد على منهج المقال، محمد باقر البهبهانى (م‏1206ق)، 1306ق، 517ص، عربى. اين كتاب، تعليقه بر منهج المقال ميرزا محمّد استرآبادى (م‏1208ق) است و همراه آن چاپ شده است.
24. منهج المقال، (94) ميرزا محمد استرآبادى (م‏1208ق)، 1306ق، 517ص، عربى.
25. رجال السيد البحرالعلوم، محمد مهدى بحرالعلوم (1155-1212ق)، 4ج، مكتبة الصادق‏عليه السلام، تهران، 1363ش، 223 + 391 + 431 + 554ص، عربى.
26. منتهى المقال، (95) محمد بن اسماعيل بن عبدالجبار المازندرانى(1159-1215ق)، 1267ق، عربى.
27. رسالة فى تحقيق أحوال أبى بصير، سيد محمد مهدى الخونسارى (م‏1246ق)، چاپ شده در ضمن الجوامع الفقهية، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1404ق، ص‏64-106، عربى.
28. تكملة الرجال، عبدالنبى الكاظمى (م‏1256ق)، 2ج، تحقيق: سيد محمد صادق بحرالعلوم، مطبعة الآداب، نجف، 888 + 610ص، عربى. اين كتاب، شرح نقد الرجال تفرشى است.
29. طرائف المقال فى معرفة طبقات الرجال، محمد شفيع الجابَلَقى (م‏1313ق)، 2ج، تحقيق: سيد مهدى الرجائى، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1410ق، 656 +688ص، عربى.
30. زادالمجتهدين فى شرح بُلْغة المحدّثين، احمد بن صالح البحرانى (م‏1315)، تحقيق: ضياء بدر آل سنبل، همو، 1414ق، ج‏1، 358ص، عربى.
31. بهجةالامال فى شرح زبدة المقال، ملاعلى عليارى تبريزى (م‏1327ق)، 7ج، تصحيح: محمد هادى اليوسفى الغروى، بنياد فرهنگ اسلامى حاج محمد حسين كوشان پور، 1395ق، 760 +719 +534 +432 +624 +617ص، عربى. اين مجموعه شرح زبدة المقال حسين بن رضا الحسينى البروجردى است.
32. تنقيح المقال، عبداللَّه المامقانى (1290-1351ق)، 3ج، عربى.
33. الموسوعة الرجالية، حسين الطباطبائى البروجردى (م‏1380ق)، 7ج، تنظيم و تكميل: ميرزا حسن النورى، مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، 1413ق - 1992م:
ج‏1. ترتيب أسانيد كتاب الكافى، 567ص.
ج‏2. ترتيب اسانيد كتاب التهذيب، 544ص.
اين دو جلد در سال‏هاى 1409 و1411ق نيز توسط ميرزا مهدى صادقى تبريزى‏استنساخ شده و در سه جلد به چاپ رسيده است.
ج‏3. ترتيب أسانيد كتاب الخصال، معانى الأخبار، علل الشرائع و ثواب الأعمال، 639ص.
ج‏4. رجال أسانيد و طبقات رجال الكافى، 468ص.
ج‏5. ترتيب أسانيد و رجال أسانيد كتاب من لايحضره الفقيه، 496ص.
ج‏6. رجال أسانيد و طبقات كتاب رجال الكشى، فهرست الشيخ، فهرست النجاشى، 683ص.
ج‏7. رجال أسانيد و طبقات كتاب التهذيب، 1341ص.
34. العندبيل فى تمييز الصحيح من العليل، محمد حسين رضوى كاشانى (م قرن‏14)، شركة طبع الكتاب، 1385ق، 317ص، عربى.
35. مستدركات علم رجال الحديث، على نمازى شاهرودى (14051333ق)، 8ج، ابن‏المؤلف، 1412ق، 602 + 520 + 503 + 503 + 520 + 490 + 460 +717ص، عربى.
36- الإجازة الكبيرة، شهاب الدين المرعشى (م‏1411ق)، تحقيق: محمد السمامى الحائرى، مكتبة آيةاللَّه المرعشى، قم، 1414ق، 732ص، عربى.
37. معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم الخوئى (م‏1413ق)، 23ج، مدينةالعلم، قم، چهارم، 1409ق - 1989م، عربى.
38. قاموس الرجال، محمدتقى شوشترى (1320- 1415ق)، 8ج، مؤسّسة النشر الاسلامى، قم، 1410ق، عربى.
البته در 1379ق، نيز توسط مركز نشر به چاپ رسيده بود.
39. أحسن التراجم لأصحاب الامام الكاظم‏عليه السلام (96) ، عبدالحسين الشبسترى، كنگره جهانى امام رضاعليه السلام، مشهد، 1409ق، 469ص، عربى.
40. تاريخ آل زرارة، سيد محمدعلى ابطحى، اصفهان، 1399ق، 242ص، عربى.
41. تصحيح تراثنا الرجالى، محمدعلى النجار، مؤسّسة دارالهجرة، قم، 1410ق، ج‏1، 628ص، عربى.
42. تهذيب المقال فى تنقيح كتاب الرجال، سيد محمدعلى ابطحى، ج‏1، 430ص، عربى.
43. ثقات الرواة، حسن الموسوى الإصفهانى، مطبعة الآداب، نجف، 1387ق، 353ص، عربى.
44. الجامع لرواة أصحاب الإمام الرضاعليه السلام، محمد مهدى نجف، 2ج، كنگره جهانى امام رضاعليه السلام، مشهد، 1409ق، 558 +542ص، عربى.
45. الجامع فى الرجال، شيخ موسى زنجانى (شبيرى)، 2ج، چاپخانه فيروز، قم، 1009 +1009ص، عربى.
46. راويان امام رضاعليه السلام در مسند الرضا، عزيزاللَّه عطاردى، كنگره جهانى امام رضاعليه السلام، مشهد، 1367ش، فارسى.
47. سه رساله در علم رجال، تصحيح: سيد كاظم موسوى، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1344ش، عربى.
الف. توضيح الاشتباه والإشكال، محمدعلى ساروى، 36 +315ص.
ب. رسالة فى معرفة الصحابة، محمد بن الحسن الحُرّ العاملى(م‏1104ق) 4+126ص.
ج. رجال قاين، محمد باقر آيتى، 29ص.
48. مشايخ الثقات، غلامرضا عرفانيان، مطبعة علميه، قم، 1409ق، 275ص، عربى.
49. مشيخة النجاشى، محمود دُرياب، مؤلف، قم، 1413ق، 458ص، عربى.
50. معجم الثقات، ابوطالب تجليل تبريزى، مؤسّسة النشر الاسلامى، قم، 1404ق - 1363ش، 400ص، عربى.
51. المعجم الموحَّد لأعلام الأصول الرجالية والخلاصة للعلامة، محمود دُرياب نجفى، 2ج، مجمع الفكر الاسلامى، قم، 1414ق، 440+423ص، عربى.
52. نخبة المقال فى تمييز الأسناد والرجال، عباس حاجيانى الدشتى، مطبعة مهر، قم، ح‏1397ق، 535ص، عربى.
اين كتاب، تحقيقى در اسناد شيخ طوسى و شيخ صدوق است.

چهار. فقه الحديث

نوشته‏هاى مستقل و مدون در اين بخش كمتر از ديگر بخش‏هاست. ديدگاه عالمان شيعى در اين زمينه را بايد از لابه‏لاى كتب اصولى، فقهى، شرح كتب حديث و برخى كتب علم الحديث به دست آورد.
در اين‏جا مواردى را مى‏آوريم:
1. مصابيح الأنوار، سيد عبداللَّه شُبَّر (م‏1342ق)، 2ج، مكتبة بصيرتى، قم، 462 +448ص، عربى.
2. الأرض والتربة الحسينية، محمد حسين آل كاشف الغطاء (1294-1373ق)، مؤسّسة أهل البيت‏عليهم السلام، بيروت، 1402ق - 1981م، ص‏35-44، عربى.
3. فلسفة الميثاق والولاية، سيد عبدالحسين شرف الدين (1290-1377ق)، دارالكتاب، قم، ص‏4-7.
4. الميزان، السيد محمد حسين الطباطبائى (م‏1402ق)، بحث‏هاى روايى.همچنين تعليقه‏هاى ايشان بر برخى مجلّدهاى بحار الأنوار.
5. الأخبار الدخيلة، محمدتقى شوشترى (1320- 1415ق)، 4ج، مكتبة الصدوق، تهران، 317 +319 +287 +272ص، عربى.
6. تقيه، (97) على صفايى، انتشارات هجرت، قم، 1409ق، ص‏44-59، فارسى.
7. سنّت، ابوالفضل شكورى، نشر حُر، قم، سوم، 1360ش، ص‏205-256، فارسى.
8. مجموعه آشنايى با نهج البلاغه، محمّد دشتى، مؤلف، قم، 1366ش، ج‏2 و 3، 200+200ص، فارسى.

بايسته‏هاى پژوهش در حوزه حديث (98)

اهميت و جايگاه علوم حديث

حديث، دومين منبع و سند دين‏شناسى است و تكيه گاه عمده عالمانِ دين به شمار مى‏رود. تكيه بر اين منبع حيات‏بخش در برخى حوزه‏هاى دين‏پژوهى بيشتر وگسترده‏تر است؛ فى المثل، فقه و بخش‏هايى از اخلاق، اين چنين‏اند؛ زيرا اصولِ اين دانش‏ها در قرآن به اجمال و اشاره آمده و تفصيل آن را بايد در حديث يافت. درحوزه مسائل اعتقادى و كلامى نيز روايت‏هاى بسيارى وجود دارد كه آنچه را درقرآن آمده، به تفصيل، بيان كرده است. در مباحث تاريخى هم وضع چنين است. اساساً به هيچ روى نمى‏توان علوم اسلامى را جداى از حديث، مطالعه كرد. عالمان و دين‏پژوهان هم بدون مددجستن از حديث، نمى‏توانند به نگرگاه‏هاى عميق و همه‏جانبه دست يابند.
با اذعان به اهميّت و جايگاه حديث، اين نكته را نيز بايد يادآور شد كه اين مجموعه گسترده‏اى كه در دست ماست، با سرچشمه‏هاى خود، فاصله زمانى بسيارى دارد و در اين فاصله از آفت‏هايى كه در حوزه‏هاى معرفتى زندگى بشر وجود داشته، مصون نمانده است. وجود تحريف در حديث را همگان مى‏پذيرند؛ هر چند در شدت و ضعف آن، اختلاف دارند. البته اين دستكارى و تحريف، به ساحت قرآن راه نيافته و اين كتاب عظيم به اتفاق همه مسلمانان از تحريف و زيادت و نقصان، مصون مانده است.
با توجه به راه‏يافتن اغراض گوناگون به عرصه حديث و دستكارى در كلام معصومان‏عليهم السلام پرداختن به خود حديث، منهج‏ها(مكتب‏ها)ى حديثى، راه‏هاى فهم حديث و همانند اينها، از بايسته‏هاى پژوهش در حوزه حديث است؛ زيرا براى به دست آوردن مباحث مربوط به فقه، آداب، اخلاق و مسائل كلامى از متون حديثى، بايد جايگاه حديث را ستبر و محكم كرد، وگرنه نمى‏توان گوهرهاى معارف دينى را از آن درياى عظيم، بيرون كشيد.
علوم حديثى و علوم قرآنى جزء اولين دانش‏هاى اسلامى‏اند و پس از آنها بايد به فقه، اخلاق، تاريخ و ديگر معارف پرداخت. اما جايگاهى كه هم‏اينك حديث و علوم حديثى در حوزه‏هاى شيعى دارد، جايگاه مناسب با شأن آن نيست. از آن جا كه حديث، گسترده‏ترين منبع به شمار مى‏آيد و هم چنين منبعى است كه آسيب‏پذير بوده و آفت در آن وارد شده است، بنابراين، پيش از پرداختن به علوم اجتهادى يا علوم تاريخى، بايد علوم حديثْ بررسى و تجزيه و تحليل شود؛ ولى متأسفانه در حاشيه كارها قرار گرفته است. البته وقتى به گذشته حديث و علوم آن در شيعه مى‏نگريم، تلاش‏هاى عالمان شيعه، در خصوص گرد آورى حديث، تدوين مجموعه‏هاى حديثى، نوشتن كتاب در حوزه‏هاى مختلف رجال و درايه، نوشتن شرح بر منابع حديثى و... نسبتاً درخشان است؛ ولى در دوره‏هاى اخير، جاى اين گونه پژوهش‏ها بسيار خالى است.
حديث‏شناسى، تطورّات حديث، منهج‏هاى محدّثان، فهم حديث، شيوه‏هاى بررسىِ سند، اصطلاح‏ها و مفاهيم حديث و... از مباحثى است كه در پژوهش‏هاى حديثى كم‏تر به چشم مى‏خورد. در ايران، بعد از پيروزى انقلاب اسلامى هم هنوز حديث و علوم حديث در حاشيه است؛ مثلاً در ميان درس‏هاى حوزه تنها برخى دروس فرعى رجال يا حديث هست و مراكزى كه به طور جدّى به اين بخش بپردازند، اندك‏اند. البته بايد به اين نكته اعتراف كرد كه در عرصه تصحيح، راهنما سازى و ارائه نرم‏افزار، در دهه دوم انقلاب، كارهاى نسبتاً بزرگ، ارزشمند و قابل توجهى صورت گرفته و بسيارى از كتاب‏هاى حديثى تصحيح يا براى آنها معجم و راهنما تهيه شده و به صورت نرم‏افزار درآمده است.
هر چند در صد سال اخير، پژوهش‏هايى در حوزه حديث انجام گرفته است، اما هنوز هم خلأهاى بسيارى مشاهده مى‏شود. اين خلأها موجب گرديده‏اند كه علوم حديث، نسبت به ديگر علوم اسلامى از شأن و جايگاه حقيقى خود به دور مانَد.

ضرورت آموزش و پژوهش در علوم حديث

آموزش و پژوهش، دو امر مكمّل‏اند؛ يعنى در پژوهش، محقق، سؤال‏ها را پاسخ مى‏دهد و اين پاسخ‏ها متن درسى مى‏شود. در متن درسى نيز با تجزيه و تحليل، پرسش‏هاى جديدى مطرح مى‏گردد و پژوهش به جواب آنها مى‏پردازد؛ بنابراين، ميان آموزش و پژوهش، رابطه‏اى تنگاتنگ وجود دارد. سيستم‏هاى علمى‏اى كه بر محور آموزش و پژوهش مى‏چرخند، بايستى داراى چنين رابطه‏اى باشند و نمى‏توان يكى را جلوتر از ديگرى فرض كرد؛ بلكه گاهى پژوهشْ جلوتر است و گاه آموزش. به هر روى اين همراهى بايد حفظ شود. حال، سؤال اصلى اين است كه اين رابطه در نظام حوزه چه اندازه رعايت مى‏شود؟! در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: در درس‏هاى حوزوى چنين نسبتى وجود ندارد و فقط در حاشيه درس‏هاى حوزه، يكى - دو درسِ فرعى گنجانده شده است؛ حتى در ميان رشته‏هاى تخصصى حوزه نيز هنوز رشته‏اى به نام رشته تخصصىِ حديث شكل نيافته است.
متأسفانه در نظام آموزش عالى كشور نيز اين نقيصه هست و تنها رشته‏اى كه در كنار رشته‏هاى فلسفه، عرفان و تاريخ در دانشكده‏هاى الهيات وجود دارد، قرآن و حديث است كه با هم يك رشته‏اند، نه مستقل.
بنابراين، آموزش حديث و علوم حديث نيز همانند پژوهش در جايگاه حقيقى خود قرار ندارد و اگر بخواهيم به نقطه مطلوب برسيم، بايد هم نظام آموزشى حديث در حوزه تقويت شود و هم نظام پژوهشى. در آموزش مى‏بايست حديث در درس‏هاى اصلى حوزه قرار گيرد و به صورت رشته‏اى تخصصى درآيد.

خلأها

پس از بيان اهميت و جايگاه علوم حديث در نظام آموزشى و پژوهشى حوزه، به بايسته‏ها و اولويت‏هاى پژوهش در حوزه علوم حديث و خلأهاى موجود در آن مى‏پردازيم. پيش از بررسى خلأها اين نكته را بايد يادآور شد كه اگر بخواهيم بدانيم كه اكنون در چه وضعيتى هستيم و چه كمبودهايى در اين حوزه داريم، بايد دو مقايسه انجام دهيم: يكى نسبت به كارهاى رقبا، ديگرى نسبت به نقطه نهايى. بديهى است با اين دو مقايسه مى‏توان خلأهايى را كه در اين زمينه وجود دارد، به خوبى تشخيص داد. اكنون با توجه به اين مقايسه، شمارى از خلأهاى موجود در علوم حديث را بر مى‏رسيم:

الف. بازسازى متون مفقود

يكى از كارهاى بسيار جدى در حوزه علوم حديث، مسئله بازسازى متون مفقود است. با نگاهى به كتاب‏هاى فهارس (فهرستْ‏نامه‏ها) اين مطلب به خوبى نمايان است كه از زمان امام صادق‏عليه السلام يا از زمان حضرت اميرعليه السلام تا زمان امام عسكرى‏عليه السلام، شاگردان ائمه‏عليهم السلام چهار صد كتاب حديثى نوشته‏اند كه به آنها «اصول اربعمئه» مى‏گفتند. هم چنين از خود ائمه‏عليهم السلام نيز نسخه‏ها و رساله‏هاى حديثى بسيارى ذكر گرديده؛ به طورى كه در يك شمارش اوليه حدود هشتاد رساله و كتاب به ائمه‏عليهم السلام نسبت داده شده است. از سوى ديگر، مرحوم آيةاللَّه سيّد ابوالقاسم خويى گفته است: از زمان حسن بن محبوب تا زمان نجاشى (قرن پنجم) يكصد كتاب رجالى نوشته شده است.
آمار ياد شده نشان مى‏دهد كه در عصر حضور تا اوايل قرن پنجم، حدود 570 اثر وجود داشته است. پرسش اصلى در اين جا اين است كه از ميان اين آثار، چه ميزان باقى مانده و در دست ماست؟ در پاسخ بايد گفت: از ميان يكصد كتاب رجالى تنها كتاب «رجال البرقى» بر جاى مانده است. «رجال ابن عقده» را هم شيخ طوسى (ره) ضمن اصحاب امام صادق‏عليه السلام آورده است. از چهار صد اصل حديثى نيز تنها نام 123 اصل با تلاش محققانْ استخراج شده‏است كه از اين تعداد، شانزده اصل با نام «الأصول الستة عشر» چاپ گرديده‏است و بالاخره از هفتاد - هشتاد اثرى كه به ائمه نسبت داده شده‏اند، اندكى به ياد گار مانده است كه مى‏توان از: رساله حقوق امام سجادعليه السلام، مناسك الحج، تفسير منسوب به امام عسكرى‏عليه السلام، مصباح الشريعة، برخى نامه‏هاى منسوب به حضرت على‏عليه السلام و موارد اندك ديگر نام برد. بنابراين از مجموعه 570 يا 580 اثر، فقط حدود سى اثر بر جاى مانده است كه بازسازى بقيه اين متون، تلاش عمده و بسيار جدّى را مى‏طلبد.
از كارهايى كه امروزه در ساير فرقه‏هاى اسلامى رواج دارد و ديگران هم در حوزه‏هاى تاريخ و همانند آن دنبال مى‏كنند، بازسازى متون اوليه است. مثلاً براى بازسازى متون و كتاب‏هايى كه طبرى بر آنها تكيه كرده و باقى نمانده است، منابع و كتاب‏هاى عصر طبرى را نگاه مى‏كنند و از اين ميان تا حدى به آن متن مفقود كه مثلاً نام آن در فهرست ابن نديم آمده است، نزديك مى‏شوند. پس از پيمودن اين راه به اين نتيجه مى‏رسند كه طبرى از اين منابع، استفاده‏هاى بسيارى كرده است. استخراج اين استفاده‏ها و عرضه نظام‏مند آنها را «بازسازى متون» مى‏گويند. اين كار در ميان اهل سنّت و در جهان عرب، در زمينه‏هاى تاريخى انجام گرفته است. در شيعه هم كارهايى صورت گرفته است؛ ولى حركتى جدى‏تر مى‏طلبد و بايد افرادى به جوانب مختلف آن بپردازند تا بتوان به نقطه مطلوب رسيد.
مرحوم آيةاللَّه خويى در علم رجال، اشكالى را مطرح كرده‏اند كه شايد بتوان آن را از راه بازسازى متون حل كرد. ايشان گفته‏است:
اگر سلسله سند، افتادگى و ارسال داشته باشد، قابل اعتماد نيست. همين اشكال در توثيقات رجالى هم هست؛ مثلاً نجاشى ابو رافع را كه از شاگردان حضرت اميرعليه السلام است توثيق مى‏كنند. اين ارسال در توثيق است.
ايشان پس از طرح اين اشكال، براى رفع آن مى‏گويد:
چون مى‏دانيم كه از زمان حسن بن محبوب تا زمان نجاشى يكصد كتاب وجود داشته، پس معلوم مى‏شود كه نجاشى از آنها استفاده كرده است.
اين جواب اجمالىِ مرحوم آقاى خويى، اگر بخواهد واقعى شود، كارى همانند «بازسازى متون» مى‏طلبد.
نمونه ديگرى كه براى اهميت بازسازى متون مى‏توان نام برد، اين است كه مثلاً مرحوم كَشّى در رجال خود از احمد بن جبريل فاريانى زياد نقل مى‏كند. يا خود نجاشى در كتاب رجالش از اشخاص متعددى نقل مى‏كند و مثلاً جمله «ذكره ابو عبداللَّه» را فراوان به كار مى‏برد. اگر اين استنادها، توثيق‏ها، جرح و تعديل‏ها و امثال آن به روشِ بازسازى متون، استخراج و به صورت دقيق عرضه شود، بسيارى از اشكال‏ها قابل حل است.

ب. تصحيح آثار

پس از كار بسيار بزرگ، گسترده و مبنايى «بازسازىِ متونِ مفقود»، نوبت به تصحيح آثارِ مخطوط، چاپ سنگى و آثارى كه غير عالمانه چاپ شده‏اند، مى‏رسد. اين كار در حقيقت در طول كارِ بازسازى متون است؛ زيرا بايد نخست ادبيات ميراث گذشته را كامل، دقيق و عالمانه عرضه كرد و بعد به سراغ تصحيح آنها رفت. تصحيح بعضى از كتاب‏هاى حديثى و رجالى شروع شده است؛ ولى هنوز خيلى كارهاى انجام نشده هست؛ مثلاً در مركز تحقيقات دارالحديث، طرحى به نام «فهرست نگارى نسخ خطّى شيعه» به اجرا درآمده است كه در مرحله اول آن، تمام نسخه‏هاى خطّى حديث و علوم حديثى شيعه در ايران - كه بالغ بر چهل هزار نسخه است - استخراج و شناسايى شده است. پس از ادغام مكررات، حدود شش هزار عنوان مى‏ماند كه از اين شش هزار عنوان، ممكن است حدود چهار صد يا پانصد تا چاپ شده باشد؛ يعنى حدود پنج‏هزار نسخه خطّى حديث يا علوم حديث شيعه هست كه هنوز تصحيح نشده است.
از سوى ديگر، كتب اربعه حديثى شيعه، هنوز داراى تصحيح منقّحى نيست و كارى جدى مى‏طلبد. بر اين اساس، «دارالحديث» طرح تصحيح اصول اربعه حديثى شيعه را آغاز كرده است. هم چنين ضرورت تصحيح آثار رجالى و آثار مربوط به درايه، همانند ديگر زمينه‏ها به خوبى احساس مى‏شود؛ ولى كارهايى كه در اين زمينه صورت پذيرفته، بسيار محدود است.

ج. تصحيح اجتهادى - انتقادى

در اين مرحله، بايستى تأثير و تأثرها و ديدگاه‏هاى موجود در حوزه حديث را نشان داد؛ مثلاً مى‏توان ميزان ارتباط درايه شهيد را با منابع اهل سنت يا مقدار نفوذ اصطلاحات اهل سنّت را در آن، بر اساس منابع كهن و كتاب‏هاى اصلى شناسايى كرد. تصحيح انتقادى و اجتهادى متون حديثى يا علوم حديث، ما را در رسيدن به ريشه‏ها و جريان‏هاى اصيل و تأثير گذار در حديث و يافتن و شناسايى آنها كمك مى‏كند.

د. فقه الحديث

بعد از مراحل سه گانه ياد شده، تجزيه و تحليل قواعد فهم حديث يا به تعبير ديگر، پرداختن به «فقه الحديث»، يكى از مسائل اصلى و پايه است كه متأسفانه در اين زمينه بسيار اندك تلاش شده است؛ مثلاً در زبان فارسى فقط به يك عنوان كتاب با نام «فقه الحديث» بر مى‏خوريم، كه آن هم در اوائل سال 1380 چاپ شده است.
اصول و قواعد فهم حديث، ريشه در كتاب‏هاى ما دارد و در علوم مختلف اسلامى پراكنده است؛ زيرا بخشى از آن را علما در شرحشان بر رواياتْ بيان كرده‏اند، بخش ديگر آن را در ضمن مباحث اصول (مثل بحث تعادل و تعارض) آورده‏اند و بخشى را نيز در مباحث علوم قرآنى به اجمال، مطرح كرده‏اند. اينها بايستى در حوزه حديث، با شواهد و امثله واقعى و فراوان، به صورت منقح بررسى و تدوين گردد. در پرتو فهم اين قواعد مى‏توان به راحتى گفت كه مثلاً مُفاد اين روايتْ عام نيست؛ زيرا امام‏عليه السلام آن را براى مخاطب، شرايط و دوره‏اى خاص بيان كرده و يا مطلبى حكومتى بوده است، نه تبليغى.
عالمان اصول مى‏گويند: آنچه از ائمه‏عليهم السلام صادر شده، بخشى درباره مسائل حكومتى و بخشى درباره مسائل تبليغ عن اللَّه است. آنچه جنبه حكومتى دارد، لازم نيست تعميم داده شود، ولى چيزهايى كه تبليغ عن اللَّه است، تعيمم دارد. اين مطلب را شهيد صدر، امام خمينى، آيةاللَّه بروجردى و بسيارى از عالمان گفته‏اند.
ابزار و قواعد منقّح براى شناسايى احاديث تقيه از غير تقيه چيست؟ ملاك تشخيص «قضية فى واقِعةٍ» كه در كتاب جواهر الكلام فراوان به كار رفته، چيست؟ پاسخگويى به اين دو پرسش و پرسش‏هاى ديگرى از اين دست را بايد در مباحث مربوط به فقه الحديث، جست و جو كرد. مسئله تعارض يا مسئله عدول از لفظ حديث و تعميم آن، بايد در فقه الحديث بررسى شود. هم‏چنين اين بحث كه كجا بايد به لفظ، موضوعيت داد و كجا مى‏توان از آن، تعدّى كرد، بحثى جدى است.
مثلاً مرحوم امام خمينى (ره) به واژه «شطرنج» در راوايات، طريقيت داده و فرموده است: «اشاره به قمار دارد. پس اگر زمانى شطرنجْ آلت قمار نبود، بازى با آن اشكال ندارد». در مقابل، عده‏اى ديگرى از علما مى‏گويند: «شطرنج، موضوعيت دارد». ملاك اين سخنان چيست؟ و بر اساس چه ضابطه‏اى بايد گفت موضوعيت يا طريقيت دارد؟ قاعده‏اى كه ما را در جمود بر لفظ يا تعدّى از الفاظْ كمك مى‏كند، نداريم. اگر چه مرحوم بهبهانى در «الفوائد الحائرية» ضمن بحث‏هاى اصولى اشاره‏اى به اين مطالب دارد؛ اما روى نمونه‏ها و مثال‏هاى آن، اصلاً بحث و تجزيه و تحليل، صورت نگرفته است. مرحوم شَعرانى نيز در «المدخل إلى عذب المنحل» اين بحث را مطرح كرده است؛ ولى به صورت بحثى علمى و قاعده‏اى منقّح بررسى نشده است. هم چنين براى رسيدن به نخستين معناى واژه‏هايى كه در روايات به كار رفته‏اند، بايستى از مباحث «فقه الحديث» مدد گرفت.

س. پالايش حديث

در كنار بحث فقه الحديث، پالايش حديث نيز از مباحث مهمى است كه خلأ آن در حوزه علوم حديث به خوبى احساس مى‏شود. پالايش حديث به معناى جداسازى احاديث سالم از احاديث ساختگى است. اين كه در ميان شيعه به اين مسئله كمتر پرداخته شده، ممكن است به اين دليل باشد كه روايات جعلى در شيعه كمتر است.البته اين مطلب نيز اختلافى است؛ مثلاً مرحوم ميرزا ابوالحسن شَعرانى (دركتاب «المدخل إلى عذب المنحل») يا علامه سيد مرتضى عسكرى معتقدند كه:خيلى از روايات ما جعلى است. در مقابل، كسانى مثل آية اللَّه رضا استادى بر اين‏باورند كه: احاديث جعلى ما كم است. اين ديدگاه‏ها ابتدائاً بايد بررسى شود كه كدام‏يك درست است و آن گاه، راه‏هاى كشف احاديث جعلى و استخراج و منقّح سازى آنها ترسيم گردد.
عالمان بايد با انجام تحقيق، نشانه‏هاى جعلى بودن حديث را بيان كرده، احاديث مجعول را معرفى كنند. معناى اين كه حديثى جعلى است، اين نيست كه مثلاً آن حديث را از «اصول كافى» كنار بگذاريم؛ بلكه «اصول كافى» را بايد حفظ كرد؛ هر چند داراى احاديث جعلى باشد. ما حق نداريم در ميراث گذشته خودمان دست ببريم؛ ولى بايد در آن، اجتهاد، تدبير و تعقل كرد و نتيجه آن را در مجموعه‏اى مستقل، عرضه كرد. اين كار، راه را براى عالمِ ديگرى كه آگاه‏تر است هموار مى‏سازد تا او نيز با اجتهاد و تدبر خويش بگويد ميراث اوّلى درست بوده و اين، اشتباه كرده است. بديهى است اين كار مى‏بايد پيوسته اجرا گردد، تا جامعه دينى احساس كند ادبيات دينى‏اش در حال اجتهاد و پويايى است.

ص. مَناهج حديثى سلف

يكى ديگر از خلأهاى حوزه حديث كه پرداختن به آن ضرورى مى‏نمايد، بررسى مَنهج (مكتب)هاى حديثى عالمان پيشين است؛ مثلاً تفاوت كارهاى حديثى مرحوم كلينى با شيخ طوسى از جهت روش تحقيق، بررسى شود يا منهج‏هاى حديثى مرحوم مجلسى، فيض و شيخ حُرّ عاملى در زمان صفويه بررسى شود و تفاوت‏هاى آنها بيان گردد. نتيجه‏اى كه انجام دادن كامل اين كار به دنبال خواهد داشت، اين است كه اگر كسى بخواهد به كتابى حديثى مراجعه كند، مى‏داند اين كتاب در چه چارچوبى حركت‏مى‏كند و معيارش براى‏نقد حديث، بررسى‏سند و گردآورى حديث،چيست.
شناخت روش‏هاى حديثى مراكز و پايگاه‏هاى حديثى (مثل رى و قم) و بيان تفاوت مكاتب دوره صفويه با قبلش (قرن پنجم حديث شيعه يا قرن هفتم) و تمايزمناهج حديثى قرن به قرن يا سده‏هايى كه به هم پيوسته‏اند، نيز در ادامه همين‏مبحث قرار دارد.

ض. فلسفه علوم حديث

از كارهاى ديگرى كه در حوزه علوم حديثْ جداً جاى آن خالى است، پژوهش در فلسفه علوم حديث است؛ به اين بيان كه نگاهى بيرونى به علوم حديث و تقسيمات آن داشته باشيم و حد و مرزهايش را در فضاى بالاترى مشخص كنيم؛ مثلاً جايگاه درايه، فقه الحديث، سند، سازماندهى رشته‏هاى حديثى و... را با كمك فلسفه علوم حديث مى‏توان تعيين كرد.
بررسى علوم حديث در گذشته، حال و آينده و اين كه تقسيمات علوم حديث از چه زمانى آغاز شده است، تطوّرات آنچه بوده است و در آينده علوم حديث را چگونه بايد تقسيم بندى كرد، از مباحثى است كه مى‏توان در اين بخش به آن پرداخت.
با نگاه به گذشته مشاهده مى‏شود كه دانش‏هاى حديثى پيشين با اين عنوان‏ها آغاز شده است: علم رجال حديث، علم جرح و تعديل، علم مختلَف الحديث و علم غريب الحديث. پس از گسترش اين مباحث، وقتى كه به دوره دوم مى‏رسيم، مى‏بينيم كه در ميان اهل سنّت، اين حركتْ نضج مى‏گيرد و گسترده مى‏شود؛ اما در شيعه خلأى كامل در اين دوره احساس مى‏شود. دوره سوم كه از قرن دهم در شيعه آغاز مى‏شود علوم حديث تعريف شده و مقدارى حد و مرز مى‏يابد. الان نيز وضعيت علوم حديث به مرحله‏اى رسيده كه بايد به صورتى جدّى گذشته را نگاه كنيم و به تعريف و تقسيم‏بندى جديدى از «علوم حديث» برسيم.
به همين منظور، طى مقاله‏اى كه در شماره شانزدهم فصل نامه «علوم حديث» نوشته‏ام، چنين پيشنهاد شده است كه دانش‏هاى حديثى را بايد در اين چند رشته مطرح كنيم: تاريخ حديث، فلسفه علوم حديث، دانش‏هاى نظرى حديث، دانش‏هاى تطبيقى حديث و دانش‏هاى مُعين. در رشته تاريخ حديث، از تطوّرات بحث مى‏شود. در رشته فلسفه علوم حديث، رابطه قرآن و حديث، رابطه حديث و ساير علوم اسلامى، منهج‏هاى حديث پژوهى، قلمرو دانش‏هاى حديث و تأثير سنّت‏ها و فرهنگ‏ها بر حديث، مطرح مى‏گردد.
در زمينه دانش‏هاى نظرى نيز دو نوع دانشْ پيشنهاد شده است: ارزيابى اسناد و فقه الحديث.
دانش‏هاى تطبيقى هم دو بخش دارند: دانش‏هاى تطبيقى سَندى؛ يعنى اجراى قواعد ارزيابى سند بر روى رجال حديث. اين دانش تطبيقى رجال است كه بخشى از آن، بحث‏هاى نظرى است كه اندك است؛ مثلاً مرحوم آية اللَّه سيد ابوالقاسم خويى فقط در چهل صفحه نخست جلد اوّلِ «معجم رجال الحديث»، بحث‏هاى نظرى را مطرح كرده است؛ اما در بقيه مجلدات اين كتاب (23 جلد) كار تطبيقى را دنبال كرده است.
دانش‏هاى تطبيقى فقه الحديثى نيز همان: شرح‏نويسى بر احاديث و حَمل احاديث مشكل است.
دانش‏هاى مُعين نيز از: اصطلاحات، اجازات و بحث تحمّل و ادا، تشكيل شده است.

ط. بررسى سند

از ديگر كارهاى بايسته در حوزه علوم حديث، مسئله بررسى سند حديث است. شيوه بررسى سند، نياز به كار جدّى دارد. دين براى بررسى اسناد، روش بديعى را ارائه نداده است. بنابراين، ما را طبق قواعد اصولى به آنچه كه عقلا در بررسى اسنادشان عمل مى‏كنند، ارجاع داده است. بر اين اساس بايد ببينيم عقلا براى بررسى اسناد و متون گذشته چه راهى را دنبال مى‏كنند؟ يكى از راه‏هاى عقلا، بررسى سند از طريق متن حديث است؛ يعنى نقد سند از طريق نقد متن. بررسى‏هاى تاريخى، راه ديگرى است. مقايسه نسخه‏ها، نوع خط، واژه‏هاو... ممكن است روش ديگرى براى بررسى اسناد باشد؛ مثلاً پس از بررسى تاريخ مسلمانان، اگر واژه‏اى تركى كه در قرن سوم يا چهارم وارد حوزه‏هاى اسلامى شده است، در حديثى مشاهد شد، نمى‏توان آن حديث را به حضرت على‏عليه السلام نسبت داد.
بنابراين، يكى از چيزهايى كه جاى آن خالى است، بررسى شيوه‏هاى ارزيابى سند با استفاده از روش‏هاى جديدى است كه در تاريخ يا ديگر رشته‏هاى دانشگاهى درباره آنها كار شده است.
آنچه گذشت، نگاهى گذرا به خلأهايى بود كه در پژوهش‏هاى حديثى به چشم مى‏آيند و تلاش جدّى حوزه را مى‏طلبد.

اولويت ها

اگر بنا باشد خلأها و بايسته‏هايى را كه گفته شد، اولويت بندى كنيم، چند مورد از آنها داراى فوريت است كه به آنها اشاره مى‏شود: فقه الحديث، ارزيابى اسناد و قواعد رجالى و پالايش احاديث.
البته تمام آنچه گفته شد، اهميت بسيارى دارد كه حوزه بايد به آنها نيز بپردازد.

پيشنهادها

بخشى از پيشنهادها به حوزه‏هاى آموزش بر مى‏گردد و بخش‏هاى ديگر آن به جنبه‏هاى عمومى كردن حديثْ مرتبط است. اگر رشته‏هاى تخصصى آموزشى (حوزوى يا دانشگاهى) با اين افق‏هاى ديد و در سطح كارشناسى ارشد و دكترى شكل بگيرد، كمك شايانى به ارتقاى علوم حديث خواهد داشت. در كنار اينها بايد به صورت جدّى‏ترى مسائل حديثى را در نظام آموزشى دنبال كرد. توجيه معقول ندارد كه مباحث حديثى در حاشيه درس‏ها پيش بينى شود. در همان دوره‏هاى عمومى حوزه، مى‏بايد مباحث حديثى در متن درس‏ها قرار گيرد.
برگزارى نشست‏هاى علمى، سمينارها، ميزگردها، دعوت اساتيد فن از داخل و خارج كشور و...از سوى مديريت حوزه يا ديگر مراكز، از ديگر راه‏هاى ارتقاى علوم حديث است. هم چنين به نظر مى‏رسد انجام دادن سفرهاى علمى و مطالعاتى از سوى مديريت حوزه يا مراكز علمى به كشورهاى اسلامى و ديدن كارهاى حديثى آنان مى‏تواند تأثير گذار باشد.
در بخش عمومى كه ترويج معارف حديثى مطرح است، به نظر مى‏رسد همين مراكزى كه نوع تبليغات دينى را بر عهده دارند، مى‏توانند احاديث زيبا را شرح داده يا به صورت جزوه‏هايى به همگان ارائه دهند. در اين جزوه‏ها مى‏توان سؤال‏هايى را كه در زندگىِ روزمره جارى است، طرح و جواب آن را از احاديث استخراج كرد. با انجام يافتن چنين كارهايى، نقش و جايگاه حديث در زندگى اجتماعى بيشتر احساس خواهد شد.
رسانه‏هاى عمومى همانند مطبوعات نيز مى‏توانند با اختصاص دادن بخشى از كار خود به حديث‏هاى زيبا و انعكاس آنها، در عرصه عمومى‏سازى معارف حديث، شريك باشند.

علوم حديث: پژوهش و آموزش (99)

پژوهش و آموزش، دو بال رُشدِ انديشه‏ها و علوم‏اند و هريك بدون ديگرى، ناقص. پژوهش، پشتوانه آموزش است و آموزش، سؤال آفرين و زمينه ساز پژوهش.
با آموزش، كاستى‏هاى پژوهش و نارسايى‏هاى آن برطرف مى‏شود و پرسش‏هاى نو جوانه مى‏زند و افق‏هاى جديد براى دانشور شكل مى‏گيرد و با اين تعاون، دانشْ بالنده مى‏شود. لذا از رونق افتادن هركدام، افول و ركود ديگرى را در پى دارد.
امروزه در ساحت علوم، اين وابستگى چنان خود نموده كه هيچ پژوهشگاهى بدون آموزش سير نمى‏كند و هيچ مركز آموزشى، خود را بى‏نياز از پژوهش نمى‏بيند.
علوم حديث نيز از اين قاعده مستثنا نخواهد بود؛ بدين معنا كه بارورى آن، در گرو پژوهش و آموزش است.
حال،پرسش اين است كه آيا حديث و دانش‏هاى آن، با تحقيق و تعليم پيش آمده است و با اين دو بال پرواز كرده است، يا نه؟ آيا ميزان پژوهش و آموزش، يكسان بوده است؟ اينك چه بايد كرد؟

* * *

درنگى در گذشته نشان از آن دارد كه پژوهش، تا اندازه‏اى در ميان عالمان شيعى رونق داشته است. آنان در حفظ و كتابت، تدوين و تبويب، شرح و ترجمه حديث و نيز در تدوين و شكل دهىِ علوم حديث، از قبيل رجال و درايه، تلاش‏هاى پُرارجى به عمل آورده‏اند. تا آن‏جا كه محمّدبن ابى عمير، صاحب 94 تأليف حديثى است؛ (100) فضل بن شادان، 280اثر حديثى از خود برجاى گذاشت؛ (101) محمّد بن مسعود عياشى، بيش از 200 كتاب حديثى تاليف كرده؛ (102) على بن مهزيار اهوازى، 333كتاب نگاشت (103) و حسين بن سعيد اهوازى، 330 اثر عرضه كرد. (104)
در دوره بعد نيز محمدبن يعقوب كلينى، بيست سال در تدوين كتاب الكافى‏كوشيد (105) و شيخ صدوق، 300مصنَّف در حديث پديد آورد. (106)
در عصر حاضر، كتب حديثى، بيش از 200عنوان است و مجموع احاديث گردآورى شده در كتب اربعه، بحار الأنوار، الوافى، وسائل الشيعة و مستدرك الوسائل، از صدهزار حديث، تجاوز مى‏كند.
در بخش شرح و تعليقه نويسى مى‏توان از مرآةالعقول (شرح الكافى) و ملاذالاخيار(شرح تهذيب الأحكام) از علّامه مجلسى، و روضةالمتقين (شرح كتاب من لايحضره الفقيه) از محمدتقى مجلسى، شرح ملاصدرا بر الكافى، شرح ملاصالح مازندرانى بر الكافى، و تعليقه ميرداماد بر الكافى، نام برد.
شرح‏هاى صحيفه سجاديه، چون رياض السالكين از سيّدعلى خان كبير، (107) و شرح‏هاى نهج البلاغه چون شرح ابن ميثم بحرانى و منهاج البراعه از ميرزا حبيب اللَّه خويى (108) و ديگر شروحى كه بر زيارت‏ها و ادعيه نوشته شده‏اند، چون الأنوار اللامعة (شرح زيارت جامعه) از سيّدعبداللَّه شُبّر (109) و شرح زيارت عاشورا از ابوالمعالى كلباسى، نيز از اين قبيل‏اند. (110)
در ترجمه كتب حديث و اخبار نيز يادگارهاى قابل توجّهى برجاى مانده است. نمونه‏هايى چون: ترجمه تفسير منسوب به امام عسكرى‏عليه السلام، ترجمه تهذيب الأحكام، ترجمه برخى از جلدهاى بحار الأنوار، و ترجمه‏هاى ثواب الأعمال، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، عيون الأخبار (111) و... از اين باب‏اند.

* * *

اينها پاره‏اى‏از مجاهدت‏هاى‏علمى در قلمرو اخبار واحاديث بود. در حوزه علوم الحديث، يعنى رجال و درايةالحديث، نيز وارث ميراث‏هاى گران‏قدرى هستيم.
در زمينه علم رجال، آثار چاپ شده موجود، بيش از پنجاه عنوان است. از اختيار معرفةالرجال، اثر كشّى گرفته تا قاموس الرّجال، اثر علّامه محمدتقى شوشترى و معجم رجال الحديث، نوشته آية اللَّه سيد ابوالقاسم خويى.
اينها بجز نسخه‏هاى خطّى است كه در كتابخانه‏ها موجوداند، يا در كتابنامه‏ها از آنها ياد شده است.
در حوزه درايةالحديث نيز نوشته‏هاى گران‏قدرى را به ارث برده‏ايم.
از درايةالحديث، اثر زين الدين العاملى و الوجيزه، نوشته شيخ بهايى و الرّواشح السّماويّه، اثر ميرداماد گرفته،تا سماءالمقال كلباسى و جامع المقال طريحى، تا قواعد الحديث‏محيى الدين غُرَيفى و بحوث فى علم الرجال محمد آصف المحسنى ، ماندگارهاى اين بخش‏اند.
اينها پژوهش‏هايى بود كه از گذشته تاكنون در اين زمينه ادامه داشته است.
بجز اينها، پژوهش‏هاى ارزشمند و مناسب ديگرى نيز به صورت فردى و گروهى در حوزه حديث آغاز شده است. در اين زمينه مى‏توان از معجم نويسى و راهنماسازى، تصحيح و تحقيق، مسندنويسى، گزيده نويسى، واحدسازى مجموعه‏هاى حديثى و به خدمت گرفتن رايانه، نام بُرد.
حديث پژوهشى، گرچه به پاى نياز نرسيد و بى نيازكننده نيست، اما بسيار ارزشمند است. با اسف فراوان، در بعد آموزش و تعليم، كارنماى خشنود كننده‏اى در دست نيست.
اگر از جلسه‏هاى املاى حديث (112) و قرائت آن نزد مشايخ - كه تا قرن ششم نيز رونق داشته - و نيز از حلقه‏هاى درس خصوصى كه برخى از استادان داشته‏اند بگذريم، برنامه آموزشى سازمان يافته‏اى سراغ نداريم.
به جِد مى‏توان مدّعى شد كه آموزش رجال، درايه، فقه الحديث، و تاريخ و تطوّرِ حديث در هيچ دوره‏اى پانگرفته، تا بتوان گفت به افول گراييده است و حوزه‏هاى علميه به عنوان يك نهاد تعليمى دينى، در اين زمينه، قصور ورزيده‏اند.
بلى، در سال‏هاى اخير، در پى پاره‏اى تحولات اصلاحى در حوزه‏هاى علميه شيعه در ايران، درس‏هاى رجال و درايه، براى برخى مقاطع تحصيلى، نخست با عنوان دروس جنبى و سپس در ذيل درس‏هاى عمومى در پايه‏هاى هشتم تا دهم، وارد برنامه‏هاى آموزشى حوزه شده است. امّا روشن است كه به اين دو درسِ بريده و منقطع از قبل و بعد نمى‏توان اميد بست.
در رشته‏هاى تخصّصى علوم حوزوى نيز، كه در سايه همان تحولات شكل گرفت، از علوم حديث خبرى نيست؛ زيرا رشته‏هاى دايرشده عبارت است از: تبليغ، كلام، تفسير و علوم قرآن.
در مراكز آموزشى دانشگاهى نيز گرچه برخى از درس‏ها در زمينه علوم حديث در سال‏هاى قبل از انقلاب اسلامى ايران وجود داشته است، كه در اين زمينه مى‏توان از درس‏هاى استاد مدير شانه چى در دانشگاه مشهد ياد كرد، ولى علوم حديث، به عنوان يك گروه آموزشى، سابقه‏اى ندارد. در سال‏هاى اخير، در برخى از دانشگاه‏ها، چون دانشگاه تهران و دانشگاه تربيت مدرس، آن هم با عنوان علوم قرآن و حديث، گروه‏هاى آموزشىِ چندى شكل گرفته كه بسيار نوپاست. و دانشكده علوم حديث شهر رى - كه اميدهاى بسيارى را متوجّه خود كرده است - نيز هنوز در آغاز راه است و طبعاً داراى ظرفيتى محدود. از اين رو،جاى صد افسوس است كه تاكنون، آموزش در حوزه حديث، به موازات پژوهش، حركت نكرده است.

* * *

به نظر مى‏رسد اهل سنّت، چنان‏كه در پژوهش، بويژه در ساليان اخير، حركت‏هاى پرشتابى داشته‏اند، در حوزه آموزش نيز جلوتر باشند.
يكى از رشته‏هاى درسى در نظاميه بغداد، علم الحديث بود و عبدالوهاب فامى(م‏500ق) و خطيب تبريزى (م‏502ق) از استادان اين درس بودند. (113) در سال 728قمرى، دارالقرآن ودارالحديث تنكويه در دمشق تأسيس شد و ذهبى از مدرّسان آن بود. (114) در الأزهر، از سال 1936 ميلادى، قانونى به تصويب رسيد كه پس از دوره ابتدايى تا مراحل پايانى تحصيل، حديث، جزو درس‏ها قرارگرفت. (115)
اين نگاه به گذشته و گستره نيازها و پرسش‏هاى جديد، برنامه ريزان آموزشى وپژوهشى را فرامى‏خواند كه حديث و دانش‏هاى وابسته بدان را در برنامه‏ها جاى دهند.
قرآن و حديث، دو مصدر دين شناسى و مادر علوم اسلامى به شمار مى‏روند و نبايد در حاشيه برنامه‏هاى نهادهاى تعليمى و آموزشى قرارگيرند. نبايد فرزندان، عرصه را بر مادر، تنگ كنند و آن را از صحنه به دور سازند يا در حاشيه قرار دهند.
حاشيه نشينى حديث، اين ضرر را داشته كه هنوز بسيارى از قلمروهاى آن، به تعليم، بلكه تحقيق، درنيامده است. روايات مربوط به معارف، اخلاق، آداب و رسوم و ادعيه و زيارات، هنوز بِكر باقى مانده‏اند. حديث، در حاشيه و به دنبال فقه و اصول، گام برمى‏دارد و تا آن‏جا بدان توجه مى‏شود كه فقه و اصول، دامن گسترده باشند.
بر پيروان سنّت و عترت، فرض است كه حديث را در همه قلمروها و با همه دانش‏هاى بايسته آن، منظور كنند و آن را از انحصار منبر وعظ و كرسى فقه، خارج سازند.
به اميد روزى كه حديث و دانش هايش جايگاهى شايسته در برنامه آموزشى حوزه‏ها به دست آورد و رشته‏اى تخصّصى را به خود اختصاص دهد و مراكز آموزش عالى، به علوم حديث، به عنوان يك گروه مستقل آموزشى بنگرند.
واللَّه ولىّ التّوفيق.

پى‏نوشتها:‌


1. اين مقاله، پيش از اين، در فصل‏نامه علوم حديث (ش‏5) منتشر شده است.
2. بحار الأنوار، ج‏2، ص‏226؛ ج‏23، ص‏109، 113، 118، 126، 133، 145، 147؛ ج‏25، ص‏237؛ ج‏35، ص‏184؛ ج‏36، ص‏331، 338؛ ج‏37، ص‏168.
3. وسائل الشيعة، ج‏18، ص‏79، ح‏15.
4. همان، ص‏78، ح‏12.
5. فرائد الاصول، ج‏1، ص‏56 -57؛ الميزان في تفسير القرآن، ج‏5، ص‏298.
6. بحار الأنوار، ج‏1، ص‏3.
7. اين تعبير را برخى عالمان، نسبت به آية اللَّه سيّد ابوالقاسم خويى(ره) پس از نگارش «البيان» ابراز داشتند.
8. الميزان في تفسير القرآن، ج‏5، ص‏9.
9. مقدمه‏اى بر فقه شيعه، ص‏46.
10. الميزان في تفسير القرآن، ج‏5، ص‏298.
11. صحيفه نور، ج‏21، ص‏170.
12. سوره نساء، آيه‏174.
13. سوره آل عمران، آيه 138.
14. سوره نحل، آيه 89.
15. سوره مائده، آيه 3.
16. سوره انعام، آيه 59.
17. همان، آيه‏38.
18. چون: نحل(16) آيه 89؛ شورى(42) آيه 13؛ نمل(27) آيه 75؛ سبأ(34) آيه 3.
19. الميزان في تفسير القرآن، ج‏1، ص‏6.
20. سوره نساء، آيه‏174.
21. همان‏جا.
22. همان، آيه 64.
23. سوره جمعه، آيه 2.
24. قرآن در اسلام، ص‏25و26.
25. قرآن در اسلام، ص‏60.
26. أفعال الرسول و دلالتها على الأحكام الشرعية، محمد سليمان اشقر(چاپ دوم: بيروت، مؤسسة الرسالة، 1408ق./ 1986م.) ج‏1، ص‏34-36.
27. السنة و مكانتها فى التشريع الاسلامى، مصطفى السباعى (چاپ چهارم: بيروت، المكتب الاسلامى، 1405ق.) ص‏380 و381.
28. اين مقاله، پيش از اين در فصل نامه علوم حديث (ش‏16) منتشر شده است.
29. در زمينه تاريخ علوم حديث، نگاه كنيد به:
تاريخ فنون الحديث، محمد عبدالعزيز الخولي، ص‏189- 228؛
الحافظ الخطيب البغدادي وأثره في علوم الحديث، محمود طحّان، ص‏376-391؛
نهاية الدراية في شرح الوجيزة للشيخ البهائي، ص‏25-34؛
أصول الحديث، محمد عجاج الخطيب، ص‏223-295؛
دراية الحديث، كاظم مدير شانه چى، ص‏شانزده - بيست و چهار.
30. نهاية الدراية، ص‏14- 18.
31. الحافظ الخطيب البغدادي وأثره في علوم الحديث، ص‏386.
32. تاريخ فنون الحديث، ص‏197- 198؛ نهاية الدراية، ص‏25-26.
33. تاريخ فنون الحديث، ص‏199-212؛ نهاية الدراية، ص‏26-27؛ أصول الحديث، 277-279.
34. در اين زمينه رجوع شود به: نهاية الدراية، ص‏28؛ أصول الحديث، ص‏284-286؛ فصل نامه علوم حديث، ش‏9، ص‏63.
35. در اين زمينه رجوع شود به: تاريخ فنون الحديث، ص‏214؛ نهاية الدراية، ص‏29؛ أصول الحديث، ص‏295-297.
36. در اين زمينه رجوع شود به: تاريخ فنون الحديث، ص‏191-193؛ نهاية الدراية، ص‏31؛ أصول الحديث، ص‏281-282؛ فصل نامه علوم حديث، ش‏13، ص‏92-110.
37. الحافظ الخطيب البغدادي وأثره في علوم الحديث، ص‏386-387.
38. دكتر محمد عجاج الخطيب معتقد است پيش از رامهرمزى نيز آثارى از اين دستْ تأليف شده است، چون:
أصول السنّة ومذاهب المحدّثين، علي بن عبداللَّه مديني (161-234ق)؛
معرفة المتّصل من الحديث والمرسل والمقطوع وبيان الطرق الصحيحة ومعرفة أصول الحديث، احمد بن هارون بن روج البرديجي (م‏301ق).
(ر.ك: أصول الحديث، ص‏452-453).
39. الحافظ الخطيب البغدادي وأثره في علوم الحديث، ص‏389.
40. دراية الحديث، كاظم مدير شانه چى، ص‏هجده - بيست.
41. معرفة علوم الحديث.
42. الكفاية في علم الدراية، ص‏37.
43. الإلماع إلى‏ معرفة أصول الرواية وتقييد السماع، ص‏4-5.
44. همان جا.
45. علوم الحديث، ص‏4.
46. همان، ص‏10.
47. رجوع شود به: تاريخ فنون الحديث، ص‏189-228.
48. دانش حديث، محمد باقر نجف زاده بارفروش، ص‏359.
49. گفتنى است الوجيزة را شروح بسيارى است، از جمله:
الدرّة العزيزة في شرح الوجيزة، ميرزا محمدعلى مرعشى شهرستانى (1280 - 1344ق).
الجوهرة العزيزة في شرح وسيط الوجيزة، سيدعلى محمد بن دلدار على نقوى (م‏1313ق).
شرح الوجيزة، شيخ عبدالنبى بحرانى شيرازى(م‏1187ق).
شرح الوجيزة، ميرزا محمد سليمان تنكابنى(م‏1302ق).
صنائع الأثر في شرح الوجيزة، سيد امجد حسين اللَّه آبادى.
نهاية الدراية في شرح الوجيزة، ميرزا محمد كشميرى.
(ر.ك: الذريعة، ج‏14، ص‏168 - 169).
50. الرعاية في علم الدراية، ص‏45.
51. نهاية الدراية، ص‏79.
52. دو فصل نامه علوم الحديث، ش 1، ص‏342.
53. مقباس الهداية، ج 1، ص‏42.
54. همان، ص‏35-36.
55. همان، ص‏42؛ تنقيح المقال، ج‏1، ص‏172-185.
56. تدريب الراوي، ج‏1، ص‏21.
57. تدريب الراوي، ج‏1، ص‏22.
58. قواعد التحديث، ص‏75.
59. علم الحديث، ص‏7-8، دراية الحديث، ص‏1-4.
60. علم الحديث، ص‏7.
61. دراية الحديث، ص‏2.
62. أصول الحديث وأحكامه، ص‏11-12.
63. أصول الحديث، ص‏9.
64. همان، ص‏11.
65. همان، ص‏13.
66. علوم الحديث ومصطلحه، ص‏106.
67. همان.
68. أصول الحديث، ص‏78.
69. همان، ص‏9.
70. اين مقاله، پيش از اين، در دو ماه نامه آينه پژوهش (ش 33) منتشر شده است.
71. معرفة الحديث. محمدباقر البهبودى، ص.182، تهران، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1362.
72. همان. ص‏34.
73. اختيار معرفة الرجال. محمد بن الحسن الطوسى. ص‏136، ش‏219.
74. الفهرست، محمد بن الحسن الطوسى، ص‏142، قم، منشورات الرضى.
75. همان، ص‏124.
76. همان، ص‏136.
77. همان، ص‏124.
78. همان، ص‏136.
79. مستدرك الوسائل. ميرزا حسين نورى، ج‏3، ص‏535، قم، اسماعيليان.
80. همان‏جا.
81. ر.ك: الذريعة، ج‏3، ص‏345-359. (49 عنوان شرح)
82. همان، ج‏4، ص‏161111. (86 عنوان شرح)
83. ر.ك: الذريعة، ج‏3، ص‏306305. (9 عنوان شرح)
84. ر.ك: همان، ج‏3، ص‏308307. (7 عنوان شرح)
85. ر.ك: همان، ج‏4، ص.1479.
86. الميزان، ج‏5، ص‏299298.
87. الذريعة، ج‏2، ص‏167135.
88. به عنوان نمونه: الإمام النووى وأثره فى الحديث وعلومه و الصناعة الحديثية فى السنن الكبرى للبيهقى.
89. در اين‏جا «دراية الحديث» به معناى مصطلح به كار نرفته است، بلكه مراد، فهم و فقه حديث است.
90. ر.ك: آينه پژوهش، ش‏27، ص‏23، بحث دلالة الأفعال.
91. براى آشنايى با برخى كتب خطى رجوع شود به:
- الذريعة، ج‏8، ص‏5 - 56 (معرفى كتب درايةالحديث) و ج.1، ص 161 (معرفى كتب رجال).
- مصفى المقال فى مصنفى علم الرجال، شيخ آقابزرگ تهرانى، چاپخانه دولتى ايران، 1378ق - 1337ش، 626ص.
- آراء و معتقدات شيعه، مرتضى مدرسى چهاردهى، اقبال، تهران، 1362، ص‏164150.
- علم الحديث، كاظم مدير شانه‏چى، ص‏236228.
92. از اين‏جا به بعد، عنوان كتاب‏ها به ترتيب الفبايى تنظيم شده است.
93. از اين‏جا به بعد، عنوان كتاب‏ها به ترتيب الفبايى تنظيم شده است.
94. مؤسّسة آل البيت، تحقيق اين دو اثر را در دست دارد. (آينه پژوهش، ش‏8، ص‏48).
95. همان.
96. از اين‏جا به بعد، عنوان كتاب‏ها به ترتيب الفبايى تنظيم شده است.
97. از اين‏جا به بعد، عنوان كتاب‏ها به ترتيب الفبايى تنظيم شده است.
98. اين مقاله، پيش از اين، در فصل‏نامه پژوهش و حوزه (ش‏8) منتشر شده است.
99. اين مقاله، پيش از اين، در فصل نامه علوم حديث (ش‏2) منتشر شده است.
100. الفهرست، محمدبن الحسن الطوسى، قم، منشورات الرضى، ص‏142.
101. همان، ص‏124.
102. همان، ص‏136.
103. همان، ص‏88.
104. همان، ص‏58.
105. مستدرك الوسائل، ميرزاحسين نورى، قم، اسماعيليان، ج‏3، ص‏535.
106. الفهرست، ص 157.
107. ر.ك: الذريعة، ج‏3، ص‏345-359 (49 عنوان شرح).
108. ر.ك: همان، ج‏4، ص‏111-161 (86 عنوان شرح).
109. ر.ك: همان، ج‏3، ص‏305-306 (9 عنوان شرح).
110. ر.ك: همان، ج‏3، ص‏307- 308 (7 عنوان شرح).
111. ر.ك: همان، ج‏4، ص‏90-147.
112. ر.ك: الذريعة، ج‏2، ص‏305-319.
113. مدارس نظاميه و تأثيرات علمى و اجتماعى آن، نوراللَّه كسائى، تهران، اميركبير، 1363، ص‏135.
114. تاريخ دانشگاه‏هاى بزرگ اسلامى، عبدالرحيم غنيمه، ترجمه نوراللَّه كسائى، تهران، انتشارات يزدان، ر1364،ص‏155.
115. الأزهر فى الف عام، محمد عبدالمنعم خفاجى، بيروت - قاهرة، عالم الكتب - مكتبة اللباب الأزهرية، ج‏2، ص‏182-185.