مجلس بيست و هفتم شنبه 7 رمضان المبارك 409
1- سلمان فارسى -
رضى اللّه عنه - گويد:
پيامبر (ص) به من فرمود:
چون صبح كردى بگو: ((خداوندا تو پروردگار منى ، شريكى براى تو نيست ،
ما صبح كرديم و تمامى ملك ها از آن خداست كه شريك ندارد)) سه بار اين
را بگو، و بهنگام شب نيز همين را بگو، كه اين كلمات كفّاره گناهانى است
كه در فاصله ميان آنها انجام شده است .
2- محمّد بن جعفر از پدرش امام صادق (ع) روايت
كند كه فرمود:
مدّتى رسول خدا (ص) يكى از يارانش را نديد، پس از چندى او را ديد،
فرمود: علّت غيبت و تأ خير تو چه بود؟ عرض كرد: بيمارى و تهيدستى اى
رسول خدا، پيامبر (ص) باو فرمود: آيا به تو دعائى نياموزم كه چون بدان
دعا كنى خداوند بيمارى را از تو ببرد و فقر و تهيدستى را از تو دور
سازد؟ گفت : آرى ، پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا. رسول خدا (ص) فرمود:
بگو: ((هيچ حركت و قوّتى نيست جز بخدا و از جانب او، توكّل كردم بر آن
زنده اى كه هرگز نميرد، سپاس خدائى راست كه فرزند نگيرد، و انبازى در
ملك و سلطنت ندارد، و براى او سرپرستى بجهت پستى و خوارى او نيست ، و
او را تكبيرى بسزاى گو)).
3- عبد اللّه بن عبّاس گويد كه از پيامبر (ص)
شنيده است كه مى فرمود:
همانا بهشت سال به سال به جهت حلول ماه رمضان زينت و آرايش مى شود،
چون شب اوّل ماه رمضان فرا رسد بادى كه آن را مثيره گويند از زير عرش
مى وزد كه برگ درختان بهشت را بهم مى زند و حلقه درهاى بهشت را مى
كوبد، پس آوائى از آنها شنيده شود كه هرگز شنوندگان بهتر از آن نشنيده
اند، حوران (زنان سياه چشم ) بهشتى از جايگاه خود بيرون شوند تا بر
مكانهاى بلند بهشت بايستند و صدا زنند: آيا خواستگارى بسوى خدا آمده تا
خدا او را همسر كرامت كند؟ سپس گويند: اى رضوان (دربان بهشت ) امشب چه
شبى است ؟ او لبّيك گويان ب آنان پاسخ دهد سپس گويد: اى حوران نيك
سيرت و نيكو صورت امشب شب اوّل ماه رمضان است كه درهاى بهشت براى روزه
داران امّت محمّد (ص) گشوده شده است . خدا عزّ و جلّ باو فرمايد: اى
رضوان درهاى بهشت را بگشا، اى مالك (دربان دوزخ ) درهاى دوزخ را بروى
روزه داران امّت محمّد ببند، اى جبرئيل به زمين فرود رو، و سركشان
شياطين را در بند و زنجير كن ، سپس همگى را در امواج خروشان بيفكن تا
روزه امّت حبيب مرا تباه نسازند. و خداوند تبارك و تعالى در هر شب از
ماه رمضان سه بار مى فرمايد: آيا درخواست كننده اى هست تا خواسته اش را
بدو ببخشم ؟ آيا توبه كننده اى هست تا توبه اش را بپذيرم ؟ آيا آمرزش
طلبى هست تا وى را بيامرزم ؟ كيست به دارائى كه تهيدست نيست و به
وفاكننده اى كه ظالم نيست قرض دهد؟ (منظور خود خداست ).
و خداوند در پايان هر روز از ماه رمضان به هنگام افطار هزار هزار بنده
را از آتش آزاد كند ، و چون شب جمعه و روز جمعه شود در هر ساعتى از آن
هزار هزار نفر را از آتش آزاد سازد كه همگى مستحقّ عذاب مى باشند، و
چون روز آخر ماه رمضان فرا رسد خداوند در آن روز به تعداد افرادى كه از
اوّل تا آخر آن ماه آزاد ساخته آزاد مى نمايد.
و چون شب قدر شود خدا- عزّ و جلّ- جبرئيل را فرمان دهد تا در ميان جمعى
از فرشتگان به زمين فرود آيد، و با او پرچمى سبز رنگ است ، پس آن
پرچم را بر پشت كعبه بكوبد. و جبرئيل ششصد بال دارد كه دو بال آن را جز
در شب قدر باز نكند، و در آن شب آن دو بال را بگشايد، و آن دو بال از
مشرق و مغرب فراتر برود، و جبرئيل (ع) در چنين شبى فرشتگان را به اطراف
عالم گسيل دارد و آنان به هر ايستاده و نشسته ، و هر نمازگزار و ذكر
گوئى سلام كنند، و با آنان دست دهند و دعاى ايشان را آمين گويند تا
سپيده صبح سر زند. پس چون صبح بدمد جبرئيل (ع) صدا زند: اى گروه ملائكه
كوچ كوچ ، گويند: اى جبرئيل خداوند نسبت به درخواستهاى مؤمنين از امّت
محمّد چه كرده است ؟ گويد: خداى متعال امشب به آنان نظر رحمت كرده و از
آنان گذشت نموده و گناهانشان را آمرزيده است مگر چهار كس را. رسول خدا
(ص) فرمود: و اين چهار كس : شرابخوار، و عاقّ والدين ، و كسى كه قطع
رحم كرده ، و كينه توز ميباشند. و چون شب عيد فطر كه شب جوائز نام دارد
فرا رسد خداوند پاداش عمل كنندگان را بدون حساب و شمارش ببخشد. و چون
صبح روز عيد فرا رسد خداوند فرشتگان را در تمام شهرها برانگيزد، پس در
زمين فرود آيند و سر كوچه و گذرها بايستند و گويند: اى امّت محمّد بسوى
پروردگار كريم براى نماز عيد بيرون شويد كه او پاداش فراوان دهد، و
گناهان بزرگ را بيامرزد. و چون سوى محلّ برگزارى نماز عيد روند خدا عزّ
و جلّ به ملائكه فرمايد: اى ملائكه من پاداش يك اجير وقتى به وظيفه اش
عمل كند چيست ؟ گويند: معبودا و سيّدا پاداش او آن است كه اجر او را
بطور كامل عطا كنى . خدا عزّ و جلّ فرمايد: اى ملائكه من شما را گواه
مى گيرم كه من پاداش اين را كه در ماه رمضان روزه گرفتند و بنماز
ايستادند خرسندى و آمرزش خودم قرار دادم . و مى فرمايد: اى بندگانم از
من درخواست كنيد، به عزّت و جلالم خودم سوگند شما امروز در اين گردهم
آئى خود براى آخرت و دنيايتان هر چه از من بخواهيد به شما ببخشم ، و
عزّتم سوگند تا آن زمان كه مرا مراقب خود بدانيد و از من بترسيد گناهان
و عيوب شما را بپوشانم ، به عزّتم سوگند كه شما را از عذاب پناه دهم و
در نزد كسانى كه در دوزخ جاودانند رسوا نسازم ، باز گرديد كه همگى
بخشيده شده ايد، شما مرا خشنود ساختيد و من از شما خشنود گشته ام . پس
ملائكه بدين بخششى كه خداوند باين امّت به هنگام افطار ماه رمضان عنايت
فرموده يك ديگر را بشارت داده و تبريك گويند.
4- حنش بن معتمر گويد:
بر امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) در حالى كه در رحبه (محلّى در
كوفه ) تكيه زده بود داخل شدم و گفتم : السّلام عليك يا امير المؤمنين
و رحمة اللّه و بركاته ، چگونه صبح كردى ؟ حضرت سربلند كرد و جواب سلام
مرا داد و فرمود: صبح كردم در حالى كه دوستدار دوستان ، و صبركننده بر
دشمنى دشمنانمان هستم ، همانا دوست ما در هر شبانه روز منتظر راحتى و
گشايش است ، و دشمن ما بناى كار خود را بر پايه اى نهاده كه سخت
نااستوار و لغزان است ، اين بناى او بر لب پرتگاهى است كه وى را در آتش
دوزخ مى افكند.
اى ابا المعتمر براستى كه دوست ما نمى تواند ما را دشمن بدارد، و دشمن
ما نمى تواند ما را دوست بدارد، همانا خداى متعال دلهاى بندگان را بر
دوستى ما سرشته ، و دست از يارى دشمن ما شسته ، پس دوست ما توان دشمنى
ما، و دشمن ما توان دوستى ما را ندارد، و هرگز دوستى ما و دوستى دشمن
ما در يك دل نگنجد زيرا كه ((خداوند براى يك مرد دو دل در درونش ننهاده
است )) تا با يكى گروهى را و با ديگرى دشمنان همان گروه را دوست بدارد.
5- أ صبغ بن نباته - رحمه اللّه - گويد:
روزى امير المؤمنين (ع) سخنرانى كرد، پس حمد و ثناى الهى بجاى آورد و
بر پيامبر (ص) درود فرستاد سپس فرمود: اى مردم سخنم را بشنويد، و كلامم
را خوب فرا گيريد، و همانا تكبّر و خود فروشى از نشانه هاى گردنكشى و
زور نمائى است ، و نخوت و بزرگ منشى از تكبّر است . شيطان دشمنى حاضر و
آماده است كه شما را به باطل دلخوشى مى دهد، هان كه هر مسلمانى برادر
مسلمان ديگر است ، و پس القاب زشت بر هم ننهيد، و دست از يارى هم
نشوئيد، كه همانا شرايع و قوانين دين يكى است ، و راههاى آن همراه است
، هر كس آن را پيش بگيرد به حقّ و هدف خود مى رسد، و هر كس رهايش سازد
از جادّه حق بدر رود، و هر كس از آن جدا شود تباه و نابود مى گردد.
مسلمان در امانت خيانت نورزد، و در وعده تخلّف نكند، و در سخن دروغ
نگويد. ما خاندان رحمتيم ، گفتار ما حقّ، و كردار ما عدل است . خاتم
پيامبران از ماست ، و پيشوايان اسلام و امينان كتاب خدا در ميان مايند.
شما را بسوى خدا و پيامبرش ، و جهاد با دشمنش ، و سختگيرى و پايدارى در
امرش ، و طلب خرسنديش ؛ و برپادارى نماز، و پرداخت زكات ، و حجّ خانه
خدا، و روزه ماه رمضان ، و پرداخت كامل في به اهلش دعوت مى كنيم .
هان كه از همه شگفت تر آنكه معاوية بن ابى سفيان اموى و عمر و بن عاص
سهمى مردم را به خونخواهى پسر عمويشان (عثمان ) بر مى انگيزند ، و بخدا
سوگند كه من هرگز با رسول خدا (ص) مخالفت نورزيدم ، و هرگز در كارى از
وى سر نپيچيدم ، جان خود را در مواردى سپر او ساختم كه زورمندان و
شجاعان از آن عقب مى نشستند، و بنده هاى بدنها از آن مى لرزيد، و
البتّه به نيرويى بود كه خداوند به من كرامت نموده بود و بر اين بخشش
او را سپاس مى گزارم . و پيامبر (ص) در حالى قبض روح شد كه سر مباركش
در دامن من بود، و خودم با اين دستهايم غسل او را بعهده گرفتم ،
فرشتگان مقرّب در اين امر ياريم مى دادند.
و بخدا سوگند كه هيچ امّتى پس از پيامبرش اختلاف نكرد جز اينكه گروه
باطل بر گروه حقّ غلبه يافت مگر آنكه خدا بخواهد.
عمّار ياسر- رضى اللّه عنه - برخاست و گفت : أ مير المؤمنين شما را
آگاه ساخت كه امّت با وى وفادار نخواهد ماند. پس مردم با بينائى كامل
از هم جدا شدند.
6- سعيد بن مسيّب گويد:
شنيدم مردى از ابن عبّاس در باره علىّ بن ابى طالب (ع) پرسش كرد و او
گفت : علىّ بن ابى طالب بر دو قبله (بيت المقدس و كعبه ) نماز خواند، و
در هر دو بيعت (بيعت قبل از هجرت و بيعت رضوان ) شركت جست ، و هرگز بتى
نپرستيد، و قمارى نباخت ، او بر آئين پاك توحيد بدنيا آمد، و باندازه
چشم بهم زدنى شرك نياورد. آن مرد گفت : سؤ ال من از اينها نبود، سؤ ال
من از اين است كه او شمشير بر دوش نهاده و با حالت تبختر و تكبّر به
بصره وارد شد و چهل هزار نفر را در آنجا كشت ، سپس بسوى شام رفت و در
برخورد با سران و بزرگان عرب چنان آنان را درهم كوفت تا همه را كشت ،
سپس بسوى نهروان روانه گرديد و با اينكه آنان مسلمان بودند همه را تا
آخرين نفر به قتل رساند.
ابن عبّاس گفت : على نزد تو داناتر است يا من ؟ گفت : اگر على را از تو
داناتر مى دانستم از تو پرسش نمى كردم ! ابن عبّاس - رضى اللّه عنه -
به خشم آمده تا حدّى كه خشمش شدّت گرفت و گفت : مادر به عزا على به من
علم آموخته است ، علم او از جانب رسول خدا (ص) است ، و رسول اللّه (ص)
را خداوند از بالاى عرش خود آموزش داده است ، بنا بر اين علم پيامبر
(ص) از جانب خدا، و علم على از جانب پيامبر (ص)، و علم من از جانب على
است ، و علم تمام ياران محمّد (ص) در برابر على (ع) همچون قطره اى است
در برابر هفت دريا.
7- ابو بصير گويد:
امام صادق (ع) فرمود: خداى متعال به عيسى بن مريم (ع) وحى فرستاد: اى
عيسى از چشمان خود اشك ، و از دل خود خشوع و فروتنى را بمن ببخش ، و
آنگاه كه بيكاران و هرزه گويان در حال خنده و خوشى هستند تو سرمه اى از
غم بر چشم خود بكش ، و بر بالاى قبر مردگان بايست و با فرياد بلند آنان
را صدا بزن شايد از ايشان پند شايسته خود را بگيرى ، و بگو كه من هم در
زمره آيندگان به اينان خواهم پيوست .
مجلس بيست و هشتم دوشنبه 9 رمضان المبارك 409
1- ابو اسحاق همدانى از پدرش از امير
المؤمنين على بن ابى طالب (ع) از رسول خدا (ص) روايت كرده كه فرمود:
سه دسته از گناهان است كه در كيفر آن عجله و شتاب گردد و به آخرت تأ
خير نيفتد: ناراضى ساختن پدر و مادر، و ستم بر مردم ، و ناسپاسى در
برابر احسان ديگران .
2- مسعدة بن صدقه از امام صادق و آن حضرت از
پدرش امام باقر عليهما السلام روايت كند كه فرمود:
نجاشى پادشاه حبشه نزد جعفر بن ابى طالب و يارانش فرستاد و آنها را
بسوى خود خواند، آنان داخل شدند. نجاشى در خانه اش بروى خاك نشسته و
لباسهاى كهنه اى به تن داشت . جعفر بن ابى طالب گفت :
چون او را بدين حال مشاهده كرديم نگران شديم ، وى چون نگرانى و پريدگى
رنگ چهره ما را مشاهده كرد، گفت : سپاس خدائى را كه محمّد (ص) را يارى
داد و چشم مرا بدو روشن نمود، آيا شما را مژده ندهم ؟ گفتم : چرا اى
پادشاه .
گفت : در همين ساعت يكى از مأ موران مخفى من از سرزمين شما آمد و به من
خبر داد كه خداوند پيامبرش محمّد (ص) را يارى و پيروزى داد و دشمنش را
هلاك ساخت ، و فلانى و فلانى ، و فلانى اسير، و فلانى و فلانى و فلانى
كشته شدند، و اين برخورد در يك وادى بنام بدر واقع شده است ، گويا او
را در همان سرزمينى مى بينم كه در آنجا براى آقاى خودم كه مردى از بنى
ضمره بود گوسفند مى چرانيدم . جعفر گفت : اى پادشاه صالح چرا شما را با
اين لباسهاى كهنه بر روى خاك نشسته مى بينم ؟ گفت : اى جعفر ما در آنچه
خداوند بر عيسى عليه السلام فرستاده يافته ايم كه : از جمله حقوق
خداوند بر بندگانش آن است كه چون نعمتى ب آنان داد براى خدا تواضع و
فروتنى كنند. و چون خداوند نعمت وجود پيامبرش محمّد (ص ) را به من
ارزانى داشت ، اين فروتنى را به كار بستم .
چون اين خبر به پيامبر (ص) رسيد به اصحابش فرمود: همانا صدقه براى
صاحبش فزونى زايد پس صدقه دهيد تا خدا شما را رحمت كند، و فروتنى براى
صاحبش رفعت فزايد، پس فروتنى كنيد تا خدا شما را رفعت دهد. و گذشت عزّت
صاحبش را افزون كند پس گذشت كنيد تا خدا عزيزتان گرداند.
3- مسعدة بن صدقه گويد:
از امام صادق (ع) خواستم دعائى بمن بياموزد تا در كارهاى بزرگ و مهم
بدان دعا كنم ، آن حضرت اوراق عتيقه اى چند به من داد و فرمود: مطالب
آن را بنويس كه اين دعاى جدّم على بن الحسين زين العابدين عليهما
السلام در امور مهمّ و بزرگ است . من آن را عينا به همان صورت نوشتم ،
و هرگز چيزى مرا به رنج و مشقّت نيفكند و فكرم را مشغول نساخت جز اينكه
آن دعا را خواندم و خداوند غم و اندوه و گرفتارى مرا برطرف ساخت و
خواسته ام را بر آورد. و آن دعا اين است : (دعاى 48 صحيفه سجاديه )
(خداوندا هدايتم كردى ، من غافل شدم ، و پندم دادى من دل سخت شدم ، و
بخششهاى جميل و زيبا بمن نمودى من نافرمانى نمودم ، و خطاهاى مرا بمن
شناساندى من در گناه اصرار ورزيدم ، سپس بگناهانم پى بردم و آمرزش
طلبيدم و تو نيز گذشت نمودى ، دوباره بگناه بازگشتم و تو پوشاندى .
خداى من ! پس سپاس از آن توست ، در وادى هلاكت بار خود پا نهادم ، و به
درّه هاى تباه ساز خويش فرو رفتم ، و با ورودم در اين وادى ها در معرض
خشم و مؤ اخذه ، و با فرو رفتنم ، در اين درّه ها در معرض عقوبات و
كيفرهاى تو قرار گرفتم ، و با اين حال واسطه ام براى آشتى با تو توحيد
است ، و دستاويزم همين است كه شريكى برايت نياورده ، و معبودى در كنارت
نگرفته ام . از خودم بسوى تو گريخته ام ، و البتّه كه گنهكار بسوى تو
مى گريزد، و تو پناه كسى هستى كه بهره خويش را تباه ساخته است .
خداى من سپاس از آن توست ، بسا دشمنى كه تيغ كينش بر سرم آهيخته ، و دم
خنجرش برايم تيز نموده ، و نوك سلاحش برايم برّان ساخته ، و موادّ
زهرهاى كشنده اش برايم بهم آميخته ، و تيرهاى نشانگيرش بسويم پرتاب
نموده ، و چشمان حراستش از پائيدن من بهم نخفته ، و عزم چشاندن
ناخوشيها و فرو ريختن زهرهاى كشنده در گلويم را به دلش نشانده است .
خداى من ! پس به ناتوانى من در تحمّل بلاهاى گران ، و به زبونى من در
انتقام از كسى كه قصد ستيزم دارد، و به تنهائيم در شما فراوانى از آنان
كه به دشمنيم برخاسته و بلائى را كه هرگز انديشه ام را در آن بكار
نبرده ام برايم تهيّه ديده ، نگريستى ، پس ابتداء ياريم دادى ، و با
نيروى خويش پشتم را محكم نمودى ، سپس لبه تيز تيغش را برايم كند ساختى
، و او را پس از جمع و همبستگى اش تنها گذاردى ، و گامم را بر سرش
نهادى (كنايه از آنكه مرا بر او چيره ساختى )، و آنچه تير بسوى من
انداخته بود بخودش بازگرداندى ، و او را پس زدى در حالى كه هنوز خشم او
فرو نخفته ، و آتش كينش سرد نگشته بود، و او انگشت خشم بدندان گزيده ،
و در حالى كه سپاهيانش باو بيوفائى نموده و ياريش ندادند عقب نشست و پا
بفرار گذاشت . و چه بسا ستمگرى كه با تزويرهايش بر من يورش آورده ، و
دامهاى شكارش را برايم گسترده ، و مواظبت و مراقبت خويش بر من گمارده ،
و همچون درنده اى كه در كمين شكار خود نشسته تا فرصتى براى دريدن طعمه
اش بيابد در كمينم نشسته است ، خداى من ! پس تو را همى خواندم در حالى
كه از تو يارى جستم ، و بسرعت اجابت تو مطمئن بودم ، و مى دانستم كه هر
كس در سايه حمايت تو جاى گيرد ستم نبيند، و هر كس به سنگر يارى و
انتقام تو پناه برد هرگز مضطرب و نگران نگردد، و تو با قدرت خود مرا از
همه شدائد و سختيهاى او حفظ نمودى . و چه ابرهاى ناخوشيها را زدودى ، و
چه پرده هاى اندوه و غمى را كنار زدى ! تو چنانى كه از كرده هايت
بازخواست نشوى . از تو درخواست شد پس عطا كردى ، و درخواست نشد خودت
ابتداء بخشيدى ، و از فضل و عطايت خواسته شد و دريغ نداشتى . تو جز
احسان نياوردى ، و من جز آلودگى به حرامهاى تو و تجاوز از حدود و
احكامت و غفلت از مژده هايت چيز ديگرى نداشتم .
خداى من ! پس سپاس از آن چون تو توانائى است كه مغلوب نگردد، و بردبارى
كه شتاب نكند. اينجا جايگاه كسى است كه به تقصير و كوتاهى نمودن ،
معترف ، و در مورد تباهى حقوق تو بر عليه خويش گواه است .
بار الها! من به دين بلند پايه محمّدى بتو تقرّب مى جويم ، و براه و
روش روشن علوى بسوى تو روى مى آورم ، پس از شر آنچه آفريده اى ، و از
شر آن كس كه بمن سوء قصد نموده پناهم ده ، كه اين كار در برابر قدرت
گسترده ات ، بر تو گران نيايد، و در برابر توانائيت دشوار نباشد، و تو
بر هر چيز توانائى . بار الها! تا آنگاه كه زنده ام مى دارى با ترك
معاصى مورد رحمت خويشت قرارم ده ، و با ترك برنج افكندن خويش در آنچه
بكارم نمى آيد بر من ترحّم نما، و دقّت نظر در آنچه كه تو را از من
خرسند مى سازد روزيم همى گردان ، و دلم را به حفظ كتابت بر همان گونه
كه بمن آموخته اى همراه ساز، و چنانم كن كه كتاب تو را بگونه اى كه ترا
از من خشنود سازد بخوانم ، و چشمم را بدان نور بخش ، و گوشم را فراگير
آن ساز، و سينه ام را بدان گشاده گردان ، و بدان غم از دلم بردار، و
زبانم را بدان گويا ساز، و بدنم را بدان بكار گير، و آنقدر قدرت و
توانائى در من نه تا انجام اينها را برايم آسان كند، كه هيچ حركت و
نيروئى جز بتو نيست .
بار الها! شب و روز، و دنيا و آخرت ، و سرانجام و قرارگاهم را در
سلامتى و بركتى از جانب خودت قرار ده . بار الها! تو پروردگار و مولا و
سرور و آقا، و آرزو و معبود، و پناه و پشتيبان ، و آفريننده و ياور، و
مورد اعتماد و اميد منى . زندگى و مرگ ، و گوش و چشمم از آن تو و براى
توست ، و روزى من بدست تو، و كارم در دنيا و آخرت در اختيار توست . با
قدرت خود مالكم گشتى ، و با تسلّط خود بر من قدرت يافتى ، در كارهايم
قدرت بدست توست ، و اختيارم بكف توست ، هيچ كس بدون رضا و خواست تو
حركتى نتواند، با مهر تو رحمتت را، و با رحمت تو خشنوديت را آرزومندم ،
و اينها را با عمل خود آرزو نمى كنم ، عمل من از ياريم ناتوان است ، و
چگونه اميد بندم بچيزى كه از ياريم ناتوان باشد! از تهيدستى و ناتوانى
و زياده روى در كارم و از آنچه كه خود بهتر از من مى دانى بتو شكايت
دارم ، و همه اينها از جانب خود من است ، پس مرا از اينها كفايت كن .
بار الها! مرا از رفقاى حبيب خودت محمّد (ص) و خليل خودت ابراهيم (ع)
قرار ده ، و در روزى كه همه بيتابى كنند و بهراسند مرا از امان داده
شدگان قرار ده و امانم بده ، و بمژده ات مژده ، و در سايه ات ده ، و
بارها سازيم از آتش نجاتم بخش ، و هيچ گونه بدى بمن مرسان ، و خوارم
مساز، و از دنيا مرا سلام بدار، و در قيامت دليل مرا بر زبانم جارى
ساز، و بفكر و ياد خودت مرا يادآور نما، و راه راحتى و آسايش را برايم
آسان ساز، و از رنج و سختى دورم بدار، و تا زنده ام به نماز و زكات
توفيقم ده ، و براى انجام عبادت خويش مرا موفّق ساز، و در دانائى و
رضاى خويش بكارم گير، و از فضل خود روزيم كن ، و در قيامت رو سپيدم
گردان ، و ب آسانى از من حسابخواهى كن ، و بخاطر كردار زشتم آبرويم را
مريز، و براهنمائى خودت مرا راه بنما، و در دنيا و آخرت با سخنى ثابت و
پاينده (كلمه توحيد كه در اعماق دل جاى دارد) پايدارم بخش . و آنچه را
دوست ميدارى به نزدم محبوب ساز، و هر چه را خوش ندارى در نظرم مبغوض
دار، و در كارهاى مهمّ دنيا و آخرت كفايتم كن ، و برايم در نماز و روزه
و دعا و عبادت و شكر و دنيا و آخرتم بركت نه ، و مرا در جايگاهى
پسنديده (مقام شفاعت ) برانگيز، و دليلى قوى و يارى دهنده برايم قرار
ده ، و از ظلم و جهل و اسراف در كارم بگذر، و از فتنه زندگى و مرگ
خلاصم كن ، و از گناهان آشكار و نهان نجاتم بخش ، و در قيامت از
دوستانت قرارم ده ، و كردار شايسته اى را كه بمن ارزانى داشته اى مداوم
گردان ، و با روزى حلال از حرام بى نيازم ساز، و با چيزهاى پاك از
پليديها كفايتم كن .
با روى كريم و گرامى خود بمن رو كن ، و روى مبارك از من مگردان ، و
براه راست خويش رهنمائيم كن ، و نسبت ب آنچه دوست دارى و مى پسندى
توفيقم بخش . بار الها! پناه مى برم بتو از خودنمائى و شهرت طلبى ، و
بزرگ منشى ، و برترى جوئى ، و تكبّر، و فخر فروشى ، و گردان فرازى ، و
طغيان از فراوانى نعمت ، و خودبينى ، و زور گوئى ، پس اى پروردگار من
از همه اينها نجاتم ده . و پناه مى برم بتو از عجز (يا فسق و فجور) و
بخل ، و خسيسى ، و حسد، و حرص ، و هم چشمى ، و دغلى و پناه مى برم بتو
از طمع ، و فرومايگى ، و آزمندى ، و بيتابى ، و كجروى ، و ذلّت و
سرگردانى . و پناه مى برم بتو از ستم ، و سركشى ، و ظلم ، و دشمنى ، و
فساد، و اعمال زشت ، و كردار ناپسند. و پناه مى برم بتو از خيانت ، و
عدوان ، و طغيان .
پروردگارا! و پناه مى برم بتو از معصيت ، و قطع رابطه ، و هرزگيها و
گناهان . و پناه مى برم بتو از گناه و بزهكارى ، و از حرام و ناروا، و
پليد، و از آنچه كه دوست ندارى . پروردگارا! و بتو پناه مى برم از شرّ
و مكر و سركشى و ستم و دشمنى و دام و مأ موران و سپاه شيطان . و پناه
مى برم بتو از گزند هر آنچه از چهار پا و خزنده يا جنّ و آدمى كه جنبش
دارد و تو خود آفريده اى . و پناه مى برم بتو از شر آنچه كه از آسمان
فرود آيد و آنچه كه ب آسمان بالا رود، و از شرّ هر چه كه در زمين
آفريده شده و آنچه كه از آن برون آيد. و بتو پناه مى برم از شرّ هر
كاهن ، و ساحر، و اسرار جو، و شعبده باز، و جادوگر. پروردگارا! و بتو
پناه مى برم از شرّ هر حسود، و سركش ، و ياغى ، و هم چشم ، و ظالم ، و
تجاوزگر، و منحرف (يا زورگو). و پناه مى برم بتو از كورى ، و از كرى ،
و گنگى ، و پيسى ، و خوره ، و شكّ، و ترديد. و پناه مى برم بتو از
بيحالى ، و سستى ، و ناتوانى ، و كوتاهى كردن ، و شتاب ، و تباه سازى ،
و تقصير، و كندى . و بتو پناه مى برم از شرّ هر آنچه كه در آسمانها و
زمين و ما بين آنها و زير زمين آفريده اى . پروردگارا! و بتو پناه مى
برم بتو از فقر، و نياز، و تهيديستى ، و گدائى ، و به هرز رفتن ، و
بينوائى . و پناه ميبرم بتو از كاستى ، و خوارى ، و پناه مى برم بتو از
تنگى ، و سختى ، و بند، و حبس ، و دستگيرى ، و زندان ، و گرفتارى ، و
هر مصيبتى كه طاقت صبر آن را ندارم . اى پروردگار عالميان دعايم را
مستجاب كن .
خداوندا! آنچه از تو خواستيم بما عطا كن ، و باندازه جلال و عظمت خود
از فضل خود بر ما بيفزا، و بحقّ اين سخن حقّ كه : ((معبودى جز تو نيست
كه عزيز و حكيم هستى )).
4- محمّد بن سلّام گويد:
از شريح قاضى شنيدم كه مى گفت : هر كس از برادر خود درخواستى كند هر
آينه خويش را به بندگى سپرده است ، پس اگر حاجتش را برآورد وى را بنده
خود ساخته ، و اگر برنياورد او را خوار نموده است ، و در اين صورت هر
دو خوار شده اند، و اين به خوارى ردّ سؤ ال ، و آن بخوارى نياز خواهى .
سپس اين شعر را خواند:
((آن كس كه آبروى خويش ريخته در برابر آن هيچ چيزى عوض نتواند گرفت )).