469، عقل ، و شرافت انسان
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
انما الشرف بالعقل والادب ، لا بالمال والحسب .(472)
شرافت و بزرگوارى انسان بعقل و ادب اوست ، نه بمال و دارائى و نه بحسب و نسب .
بزرگوارى انسان بود بعقل و ادب |
|
بزرگ زاده نگردد كسى بحسب و نسب |
هر آنكه علم و كمال و ادب كند تحصيل |
|
ميان خلق جهان است صاحب تفضيل |
470، اگر يك روز نمانده باشد!
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :
لو لم يبق من الدهر الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج رجلا من اهل بيتى ،
يملاء الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا.(473)
اگر باقى نمانده باشد از عمر دنيا مگريكروز، خداوند آن روز را آنقدر طولانى مى كند،
تا اينكه مردى از اهل بيت من بيايد و پركند زمين را از عدل و داد، در حاليكه پر شده
باشد از ظلم و جور.
زعمر دهر نماند اگر بجز يك روز |
|
چنان زقدرت حق مى شود طويل آن روز |
زاهل بيت گرامم برون شود مردى |
|
كه گشته مطلع نور رخش جهان افروز |
زعدل و داد زمين را چنان كند آباد |
|
زبعد آنكه شد از ظلم و جور آتش سوز |
الهى از ره احسان وجود خود، ما را |
|
بزير سايه مهدى (عليه السلام ) زلطف كن پيروز |
471، شخصيت زير زبان
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
المرء مخبوء تحت لسانه .(474)
شخصيت انسان در زير زبانش پنهان است .
تا مرد سخن نگفته باشد |
|
عيب و هنرش نهفته باشد |
مرد پنهان است در زير زبان خويش |
|
مى شود ظاهر ز گفتارش بنزد مرد و زن |
خوب گر گويد لبيبش مى شناسند اجتماع |
|
زشت گر گويد سفاهت ظاهر آيد از سخن |
472، دردناك ترين درد!
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الجهل ادوء الداء.(475)
هيچ درد و بلائى سخت تر و بدتر و كشنده تر، از جهل و نادانى براى انسان نيست !
نيست درد بى داوئى بدتر از جهل بشر |
|
آدم از اين درد بى درمان شود خاكش بسر |
بهر دور افتادن از جهل و پى تحصيل علم |
|
مى سزد گر روز و شب هر دم كشى رنج سفر |
473، بزرگترين فقير
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ان اغنى الغنى العقل ، و اكبر الفقر الحمق .(476)
بالاترين ثروت و دارائيها براى انسان عقل است ، و فقيرترين و بيچاره ترين افراد
جامعه كسى است كه احمق و نادان باشد.
بالاترين ثروت هر فرد عقل اوست |
|
هر كس ره خطا نرود عقل او نكوست |
احمق فقيرتر بود از هر فقير چون |
|
نشناسد از حماقت خود دشمنش ز دوست |
474، نصيب نمك نشناس
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من منع المال من يحمده ، ورثه من لايحمده .(477)
هر كس از احسان و صرف مال در موارد لازم ، و اشخاص مستحق خوددارى كند، مال و زندگى
او بدست وارثهائى افتاد، كه نسبت باو هيچگونه ستايش و نمكنشناسى نخواهند داشت !
بخيلان را بشارت باد در مال |
|
كه بيرون نيست خرج مال از اين حال |
شود خرج بلا و رنج حادث |
|
و يا بعد وفاتش برد وارث |
475، بزرگترين اصالت
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اكرم النسب حسن الخلق .(478)
گرامى ترين نسب و بزرگترين افراد كسى است كه اخلاقش در بين مردم نيكو بوده ، و در
رفتار و كردار خود از حدود الهى تجاوز نكند.
بود بالاترين انساب آدم |
|
كه خوش خلقى كند با اهل عالم |
هر آنكس نيكجوئى شد شعارش |
|
فزون باشد زانساب اعتبارش |
476، در خيمه قائم (عليه السلام )
قال الصادق عليه السلام :
من مات منكم و هو منتظر لهذا الامر كمن هو مع القائم فى فسطاطه .(479)
هر كس از شما در حال انتظار امر (ظهور) حضرت مهدى (عليه السلام ) بميرد همچون كسى
است كه در خيمه قائم در حال جهاد با حضرتش باشد.
هر كه كشد اتنظار مهدى زهرا (عليه السلام ) |
|
گر كه بميرد بخانه يا كه بصحرا |
همچو كسى باشد او كه هست مجاهد |
|
داخل اندر خيام قائم (عج ) و مولا |
477، توجه بعقل افراد
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :
اذا رايتم الرجل كثير الصلاة و كثير الصيام فلا تباهوا به حتى تنظروا كيف عقله .(480)
بمحض اينكه ببينيد شخصى نماز و روزه زياد دارد، مغرور نشويد و باو نباليد تا ميزان
عقلش را ملاحظه كنيد، و ببينيد رفتار او چقدر عاقلانه است .
اگر ديدى كسيرا در عبادت |
|
نماز و روزه اش باشد زيادت |
باو هرگز ننازى تا بدانى |
|
كه عقل او چسان دارد شهادت |
478، خودبينى احمقانه
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اعجاب المرء ينفسه دليل على ضعف عقله .(481)
خودبينى و خودخواهى انسان نسبت به خويشتن ، دليل ضعف و نارسائى عقل اوست .
اگر ديدى كه مردى هست خودبين |
|
زغير از خود ندارد هيچ تمكين |
خرد سست است و باشد اين دليلش |
|
كه نبود دانشش در دين و آئين |
479، پستى احمق
قال الصادق عليه السلام :
لاغنى اخصب من العقل ، ولا فقر احط من الحمق ، ولا استظهار فى امر باكثر من المشورة
فيه .(482)
امام صادق (عليه السلام ) فرموده : هيچ ثروتى فراوانتر از خردمندى و هيچ فقرى بدتر
از حماقت نيست ، چنانكه هيچ پشتيبانى هم در زندگى مانند مشورت كارساز نيست .
فراوان ثروتى بيش از خرد نيست |
|
كه فقرى از حماقت پست تر نيست |
تو پشتيبان خود را خوب بشناس |
|
فزونتر هيچ چيز از مشورت نيست |
480، مرز بين ايمان و كفر
قال الصادق عليه السلام :
ليس بين الايمان والكفر الا قلة العقل ، قيل و كيف ذلك يابن رسول الله ؟ قال : ان
العبد يرفع رغبته الى مخلوق ، فلو اخلص نيته لله لا تاه الذى يريد فى اسرع من ذلك .(483)
ميان ايمان و كفر همان كم عقلى فاصله است ، عرض شد: چطور يابن رسول الله ؟ فرمود:
خدا روى دل بمخلوق كند و از او نيازى جويد اگر بنده با اخلاص روى دل بخدا كند، آنچه
خواهد در نزديكترين وقت باو بدهد.
جدائى در ميان كفر و ايمان |
|
همان كم عقلى آمد بين آنان |
بخدمت عرض شد، چون گفت زين سوق |
|
خدا روى دل آرد سوى مخلوق |
ازو جويد نيازى گاه و بيگا! |
|
نيايد چونكه قلبش نيست آگاه |
كند سوى خدا گر دل باخلاص |
|
خدايش زود مى بخشد باشخاص |
481، علامت قبول
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :
الطاعة بعد الطاعة علامة قبول الطاعة والمصية بعد الطاعة علامة رد الطاعة ، والطاعة
بعد الميعصة علامة غفران المعصية ، و المعصية بعد المعصية علامة خذلان العبد.(484)
اطاعت انجام دادن بعد از اطاعت ، نشانه قبول شدن اطاعت است ، و گناه انجام دادن بعد
از اطاعت ، نشانه مقبول واقع نشدن اطاعت است ، و اطاعت پس از معصيت نشانه آمرزش
گناهان است ، و معصيت انجام دادن بعد از معصيت ، علامت گمراهى و هلاكت بنده است !
بعد طاعت گر بطاعت باز بنمودى قيام |
|
اين بود رمز قبول طاعتت اى نيكنام |
ور پس از طاعت قدم بگذاشتى در معصيت |
|
اين رموز رد طاعت هست و بد باشد صفت |
بعد عصيان گر پشيمان باشى و طاعت كنى |
|
قلب خود زآمرزش آن معصيت راحت كنى |
بعد عصيان باز اگر با معصيت گشتى قرين |
|
بنده خذلان و گمراهى برجان آفرين |
اين علامتها زگفتار رسول اكرم است |
|
آنكه اندر بارگاه قدس ايزد محرم است |
زين نشانها برشناسائى خود بنما قيام |
|
گول نفس خود مزن بشنو تو از ((شيرين كلام
)) |
482، لشكر شيطان
قال الصادق عليه السلام :
ليس لابليس جند اشد من النساء والغضب .(485)
براى شيطان هيچ لشگرى پرقدرت تر از زنها و غضب نيست .
قوى تر لشگرى از بهر شيطان |
|
نباشد جز غضب يا جمع نسوان |
خدايا حرمت نيكان و ابرار |
|
زشر اين دو، ما را خود نگهدار |
483، تا گرسنه نشوى
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا تجلس على اطعام الا وانت جائع ، ولا تقم عن الطعام الا وانت تشتهيه ، وجود المضع
، و اذا نمت فاعرض نفسك على الخلاء.(486)
بر سفره غذا منشين مگر آنكه گرسنه باشى ، و از غذا دست مكش مگر آنكه هنوز ميل به
غذا داشته باشى ، غذا را خوب نرم كن و بخور، و چون وقت خواب شد براى قضاى حاجت برو،
و بعد بخواب تا از امراض مصون باشى .
گرسنه تا كه نباشى مخور غذا هوشدار |
|
هنوز تا كه تو را اشتهاست دست بدار |
خوراك نرم نما و مخور غذا بشتاب |
|
قضاى حاجت خود كن ادا بموقع خواب |
باين روش تو اگر بسته عهد و پيمان را |
|
نميكشى تو دگر منت پزشكان را |
بگفته هاى على (عليه السلام ) گر عمل كنى تو بدان |
|
مهم هر دو جهان بر تو مى شود آسان |
484، نزديكترين امت
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :
ان اقربكم منى غدا فى الموقف ، اصدقكم للحديث ، و اداكم للامانة ، و اوفا كم
بالعهد، و احسنكم خلقا، و اقربكم من الناس .(487)
فرداى قيامت نزديكترين افراد بمن كسانى هستند، كه در سخن راستگوتر، و در اداء امانت
كوشاتر، و در عهد و پيمان باوفاتر، و در حسن خلق نيكوتر، و در رفتار با مردم گرم تر
باشد.
نزديكترين فرد بمن روز قيامت |
|
باشند كسانى كه چنين كرده رعايت |
صادق بسخن گفتن و در عهد وفادار |
|
خوش خلق و بشر دوست ادا كرده امانت |
يارب بمقامات همان خمسه اطهار |
|
توفيق عمل كن تو بما جمله عنايت |
تا آنكه بمحشر بر سولت شده نزديك |
|
زين حسن قرابت كند از لطف شفاعت |
485، بينى روى مهر
قال الصادق عليه السلام :
لا صلاة لمن لم يصب انفه ما يصيب جبينه .(488)
براى كسيكه بينى خود را بآن چيزيكه پيشانى را بر آن گذاشته ، نگذارد، نماز كاملى
انجام نشده است .
تا بخاك سجده نگذارى تو بينى در نماز |
|
نيست كامل آن نمازت نزد حق بى نياز |
ديده اى غالب كند مغلوب را چون بيمناك |
|
دم بدم گويد كه ماليدم دماغش را بخاك |
گر تو مى دانيكه خود مغلوبى و غالب خداست |
|
پس بخاك سجده بينى را رسانيدن بجاست |
كيست پرقدرت تر از ذات خداى لامكان |
|
بشنو از ((شيرين كلام ))
اين نكته ، اى آرام جان |
پس بنه بر خاك ذلت چهره نزد ذوالجلال |
|
تا كه شرط بنده گى آرى بسر حد كمال |
486، زهد در قرآن
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الزهد كله بين كلمتين من القرآن ، قال الله سبحانه : لكيلا تاءسوا على ما فاتكم ،
ولا تفرحوا بما آتيكم .(489)
زهد در دو جمله از قرآن بيان شده است ، در سوره حديد آيه 22، آمده : انسان اگر باين
مرحله برسد، كه اگر تمام دنياى او از او گرفته شود غم زده نشود، و اگر تمام دنيا هم
يكمرتبه باو داده شود شادى زنده نگردد او زاهد واقعى خواهد بود.
على فرموده زاهد هست اينسان |
|
كه حق فرموده معيارش بقرآن |
اگر دنيا زدستش رفت يكسر |
|
نگردد قلب او يكجو مكدر |
وگر دنيا سراسر شد بكامش |
|
اثر نگذاشت شادى در مرامش |
هر آنكس اين چنين شد هست زاهد |
|
باحوالش خدايش هست شاهد |
توكل بر خدايش هست و لاغير |
|
در عالم زاهد اينسان مى كند سير |
487، خوشرفتارى با خانواده
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :
خيركم خيركم لاهله ، ما اكرم النساء الا كريم و ما اهانهن الا لئيم .(490)
بهترين افراد شما، خوشرفتارترين شخص با همسر و خانواده خويش است ، زنان را محترم
نمى شمارد مگر شخص بزرگوار و خوار نمى شمارد مگر افراد پست و فرومايه .
بهترين از امتم آن كو در اخفا و عيان |
|
نيك رفتارى كند با همسر خود در جهان |
زن بود با احترام اندر بر مرد كريم |
|
مرد پست و بى اصالت نيست با زن مهربان |
488، سه نشانه عاقل
اميرالمؤ منين عليه السلام كان يقول :
ان من علامة العاقل ان يكون فيه ثلاث خصال : يجيب اذا سئل ، و ينطق اذا عجز القوم
عن الكلام ، و يشير بالراءى الذى فيه صلاح اهله ، فمن لم يكن فيه من هذه الخصال
الثلاث شى ء فهو احمق .(491)
از جمله علامتهاى شخص عاقل اين است كه سه خصلت در او باشد:
1- چون چيزى از او پرسند جواب دهد.
2- چون مردم از سخن باز مانند سخن گويد.
3- اظهار نظرى نمايد كه بمصلحت همگان باشد.
آنوقت كسيكه هيچ يك از اين صفات را ندارد احمق است !
على فرمود اين گفتار كامل |
|
سه خصلت باشد اندر شخص عاقل |
سئوال ار شد ازو پاسخ بگويد |
|
وگرنه راه خاموشى بپويد |
شدند ار ديگران عاجز بگفتار |
|
بگويد او سخن در جمع حضار |
دگر چون گويد او از رطب يابس |
|
بگويد بر صلاح اهل مجلس |
نشد گر عاقل اينسان هست الحق |
|
بنزد اهل دانش باشد احمق |
489، كاملترين عقل
قال الصادق عليه السلام :
اكمل الناس عقلا، احسنهم خلقا.(492)
كاملترين انسانها از نظر عقل و خردمندى كسى است ، كه اخلاق نيكتر اجتماعى داشته
باشد.
هر كه را عقلست كامل در جهان |
|
حسن خلق او بود هر دم عيان |
سوء خلق از عاقلان نايد پديد |
|
هست با مخلوق عالم مهربان |
490، غصه برگذشته
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اضاعة الفرصة غصة .(493)
از دست دادن فرصت و اقدام ننمودن بكار در وقت مناسب ، باعث غم و اندوه است .
فرصت نيكو بهر كاريكه رفت از دست تو |
|
رفته آن مانند تيرى بيهدف از شصت تو |
غصه و اندوه آرد بعد از اين بهرت ببار |
|
نيست زافسوس گذشته حاصلى در دست تو |
491، حاجت بر آورده
قال الباقر عليه السلام :
والله لايلح عبد مؤ من على الله عزوجل فى حاجته الا قضاها له .(494)
بخدا سوگند الحاح و التجا نمى كند بنده مؤ من بدرگاه خداوند براى گرفتن حاجت خود،
مگر اينكه آن حاجت برآورده است .
قسم بذات خدا بنده بهر حاجت خويش |
|
نكرده كوشش و اصرار سخت با دل ريش |
مگر زرحمت حق حاجتش روا گردد |
|
چنانكه هر كه بكوبد درى سرآيد پيش |
492، وقت تقسيم روزى
قال الصادق عليه السلام :
ان الله يقسم الا رزاق ما بين طلوع الفجر الى طلوع الشمس فاياكم و تلك النومة .(495)
خداوند روزى بندگان را در ساعت ما بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب تقسيم مى كند
بنابراين ، از خوابيدن در آن ساعت خوددارى كنيد.
حق كند ارزاق را تقسيم بين بندگان |
|
از طلوع فجر تا روشن نمايد خور جهان |
بر حذر باشيد از اين خواب غفلت بار چون |
|
ميرساند او برزق بندگان هر دم زيان |
493، غم روزى مخور
قال العسكرى عليه السلام :
لا يشغلك رزق مضمون عن عمل مفروض .(496)
مواظب باشيد روزيئى كه خداوند ضامن آن است ، از اعمال واجب كه مورد سئوال خواهيد
بود، شما را بخود مشغول نسازد.
روز مقسوم مشغولت نسازد هوشدار |
|
ضامن است آن روزيت را ذات پاك كردگار |
از فرانض دور اگر افتى زيان كردى بدان |
|
در حقيقت نزد ذات حق ندارى اعتبار |
494، نتيجه توكل
قال الباقر عليه السلام :
من توكل على الله لا يغلب ومن اعتصم بالله لا يهزم .(497)
كسى كه بر خدا توكل كند هيچگاه مغلوب نمى شود، و كسيكه چنگ بزند بر ريسمان محكم
خداوند هيچگاه شكست نمى خورد.
هر كه توكل كند بذات خداوند |
|
نامده مغلوب و هست يكسره خرسند |
هر كه زند ريسمان محكم حق چنگ |
|
نيست شكستش ديگر زهر كه و هر چند |
پس تو بكن بر خداى خويش توكل |
|
غير خدا از كسى مجوى توسل |
چونكه تو را بس بود عنايت بيچون |
|
كن تو بافعال خويش نيك تعقل |
495، اگر درى بسته شود
قال الصادق عليه السلام :
ما سد الله عزوجل على مؤ من باب رزق الا فتح الله له هو خير منه .(498)
خداى عزوجل بربنده مؤ من خود درب رزقى را از باب حكمت نمى بندد. مگر اينكه درب
ديگرى را از باب رحمت خود كه بهتر از آنست بروى او باز مى گشايد.
خدا از باب حكمت مؤ منى را گر درى بندد |
|
زلطفش بندگان او بسختى هيچ مپسندد |
كند مفتوح باب ديگرى از رحمتش چندان |
|
كه از تكثير نعمتهاى حق هر لحظه مى خندد |
496، خواست خداوند
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لايجد رجل طعم الايمان حتى يعلم ان ما اصابه لم يكن ليخطئه ، و ما اخطاءه لم يكن
ليصيبه .(499)
بنده مزده ايمان را نمى چشد تا اينكه بداند هر چه باو رسيده خطا نبوده و خواست خدا
بوده است ، و آنچه خطا رفته و باو نرسيده آن هم خواست خداوند بوده است .
طعم ايمان را نيابد بنده تا آنگه كه داند |
|
هر چه بر او مى رسد ذات خدايش مى رساند |
گر خطا رفت و بسوى بنده نامد چيز ديگر |
|
آنهم از سوى خدا بود است چون او مى تواند |
پس خدا قدرت نمائى مى كند بر هر چه خواهى |
|
كى تواند بنده درك خير و شر خود نمايد |
497، دوست مهربانتر
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الكرم اعطف من الرحم .(500)
دوست جوانمرد، از خويشاوند مهربانتر است ، زيرا مهربانى او طبيعى است و مهربانى
خويشاوند گاه باشد كه از روى تكليف و رنج است .
جوانمردى تو را گر دوست شد نيك |
|
بود بهتر زخويشاوند نزديك |
چواو را مهربانى همچو گنج است |
|
ولى خويشان گهى تكليف و رنج است |
498، روز داد خواهى مظلوم
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
يوم المظلوم على الظالم اشد من يوم الظالم على المظلوم .(501)
روز دادخواهى (قيامت ) براى ستمگر، سخت تر است از روزيكه بر مظلوم ستم شده است !
روز مظلومى كه از ظالم كند احقاق حق |
|
سخت تر باشد زظلم ظالم اندر ماسبق |
پس بيا ظالم تو چشم از خواب غفلت باز كن |
|
چونكه روز عدل حق نزديك باشد از شفق |
499، نعمت حسن خلق
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
كفى بالقناعة ملكا، و بحسن الخلق نعيما.(502)
با قناعتمندى مى توان پادشاهى نمود، و با نيكخوئى مى شود بنعمت و مكنت فراوان دست
يافت .
گر قناعت كنى تو خود شاهى |
|
چونكه از دخل و خرجت آگاهى |
تو چو خوش خلق و نيكخو باشى |
|
صاحب ناز و نعمت و جاهى |
500، مانند بچه شتر!
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
كن فى الفتنة كابن اللبون لا ظهر فيركب ولا ضرع فيحلب .(503)
در زمان فتنه و تباهكارى ، مانند ابن اللبون (بچه شتر نر كه دو سالش تمام شده و
مادرش بچه اى را پس از آن زائيده و شير مى دهد) باش كه نه كمر سوارى دارد، و نه
پستانى كه شير آن بدوشند!
گر تو را آمد زمان فتنه اى اندر جهان |
|
باش مانند دو ساله اشترى نر آنچنان |
تا نباشد قدرتت بهر سوارى در كمر |
|
نى تو را شيرى به پستان تا بدوشند آن زمان |
پايان
6/6/1371