خـليـفـه سـوم
اگـر چـه در شـيـوه حـكـومـت و كـشـور دارى كـمـتـر بـه نـصـايـح امـام (ع ) عـمـل
مـى كرد اما در مسايل اجتماعى و قضايى همواره از امام كمك مى خواست . حتى معاويه كه
دشمن رو در روى امـام (ع ) بـود هـر گاه در پاسخ مسائل در مى ماند، كسانى را
مخفيانه به محضر امام (ع ) مى فرستاد تا از ايشان پاسخ بخواهد بدين طريق از درياى
علم امام (ع ) استفاده مى كرد.
(61)
ج : اقدامات اجتماعى و رفاهى :
خـورشـيد را يك جنبه نيست كه بتوان مانع نور افشانى آن شد. تنهامى توان با بستن يك
در از نفوذ پرتو آفتاب مانع شد. كار كوردلان با تمام همت شان به نادانى مى مانست كه
مى خواست با بستن چشم خويش دنيا را تاريك كند. اگر امام را از رسيدن به خلافت مانع
شدند راه فعاليت بـر ايـشـان بـسـتـه نشد. امام ، همچنان فيض خود را به جامعه رساند
و مردم از نعمات وجودشان بهره مند شدند. شمارى از اقدامات اجتماعى امام (ع ) بدين
قرار است .
1 ـ انفاق به فقرا و يتيمان :
آيه ((الذين ينفقون اموالهم باللّيل و النهار سرا و علانيه ...))(62)
(آنان كه شب و روز امـوالشـان را پـنـهـان و آشكار انفاق مى كنند...) در شاءن آن
حضرت ، بيان گر كمك ايشان به فقراو يتيمان در زمان رسول اكرم (ص ) است . اين صفت پس
از رحلت پيامبر(ص ) نيز ادامه داشت و آن حضرت پيوسته از يتيمان و مستمندان دستگيرى
مى كرد و تا پايان عمر از انفاق به اقشار محروم جامعه دريغ نمى نمود.
2 ـ آزاد كردن بردگان :
آزاد كـردن بـرده ، از كـارهـاى پسنديده در اسلام است . على (ع ) در اين زمينه نيز
پيشگام بود و بـردگـان زيـادى را از حـاصل كار و دسترنج خويش خريدارى و آزاد مى
فرمود. امام صادق (ع ) فرموده است :
على (ع ) از حاصل دسترنج خويش هزار برده را آزاد نمود.(63)
3 ـ ايجاد مزارع ، باغات و حفر قنوات :
در منطقه اى مانند حجاز كه هوا گرم و آب بسيار كم است ، پركردن قنات و به دست آوردن
آب ، اهـمـيـت فـوق العـاده اى دارد. امام با توجه به دانش و توانايى كه داشت ، چاه
هاى زيادى حفر و بـاغـات زيادى ايجاد نمود. كاشت و پرورش نخل و توسعه كشاورزى يكى
از كارهايى بود كه امـام (ع ) بـه آن اهـمـيـت فـراوان مـى داد. امـام (ع ) بـا
ايـجـاد بـاغ ، محصول آن را وقف يتيمان و مستمندان مى نمود. امام صادق (ع ) مى
فرمايد:
((پيامبر(ص ) زمينى را در اختيار على (ع ) قرارداد و آن حضرت در آن قناتى حفر نمود
كه آب از آن فوران مى كرد و امام (ع ) آن را ينبع نام نهاد. آب فراوان اين قنات ،
مايه شادمانى اهالى آن منطقه شد.(64)
هـم اكـنـون در راه مدينه به مكه ، منطقه اى به نام ((بئر على )) وجود دارد كه حضرت
در آن چاه حفر كرده است .
طـبـق نـقـل مـورخـان ، در آمـد سـالانـه بـاغـات امـام كـه وقـف فـقـرا شـده بـود،
چهل هزار دينار بوده است .(65)
تبلور ولايت
دوران طـلايى حضور ستارگان پر فروع امامت سپرى شد، بى
آن كه مردمان از نعمت وجود آنان اسـتـفـاده كـنـنـد. در طـى دوران امـامـت ، از
آغـاز تـا ابـتداى عصر غيبت ، كه بيش از دويست و پنجاه سـال بـه طـول انـجـامـيـد،
امـامـان مـعـصوم ، به جاى آن كه در مسند تصميم گيرى و زعامت جامعه اسـلامـى قـرار
گـيـرند و منشاء تصميمات صالحانه براى كشور اسلامى باشند، گاه توسط زورمـداران از
حـق خلافت محروم و خانه نشين شدند، گاه در برابر حق طلبى شان آماج شمشير و نـيـزه
قـرار گـرفـته ، به شهادت رسيدند، گاه ساليان متمادى در زندان هاى تاريك و مخوف
حـبـس شـدنـد و گـاه بـه سمّ كين مسموم و به هر حال از آفتاب وجودشان آن گونه كه
شايسته بود استفاده نشد.
ايـن كـه چـه عـوامـلى بـاعـث محروم شدن جامعه از خير و بركات وجود راست قامتان
جاويد تاريخ اسـلام شـد، بحثى است كه در مقال ديگرى بايد به طور گسترده به آن
پرداخته شود. اما به طـور اجـمـال مـى تـوان گـفت كه كينه توزى عده اى كه دين در
باطن سياهشان راه نيافته بود و هـرگز از ته دل ايمان نياورده بودند به علاوه فريب
كارى دنياطلبان و جهالت و تعصب كور عامه مردم ، موجب شد تا فرصت هاى طلايى براى
اصلاح جامعه و رشد باورهاى مذهبى و اعتقادى و پـيـشـرفـت عـلوم دنـيـوى و الهـى از
دسـت رفته و جامعه به جاى آن كه به سوى تعالى گام بـردارد و عـدالت در آن اجـرا
شـود، بـه سـوى انـحـطاط رفته ، و ظلم چنان مستولى شود كه حق طـلبـان از دم تـيـغ
گذرانده شده و يا به ناچار مُهر سكوت بر لب زنند. زمام داران حكومت به جاى آن كه
الگوى دينى ، علمى و ايمانى باشند، فسق ، فجور و دنياپرستى را پيشه كرده و ديـن را
دسـتـاويـز وجـاهـت اعـمـال نـارواى خـويـش قـرار دادنـد. بـيـت المـال بـه جـاى آن
كـه بـه صـاحـبـان واقعى آن برسد، خزانه هاى حاكمان جور را پر كرد. در نـهـايـت
چـنـان شد كه دوازدهمين مقتداى صالح ، چهره در نقاب كشيد و پس از يك دوره كوتاه
(غيبت صـغـرى ) كـه تـوسط نمايندگان چهارگانه خاص ، جامعه را هدايت مى نمود، به
غيبت طولانى كبرى رفته و به امت اسلامى سفارش كرد از اين پس به نمايندگان عام من كه
همان فقهاى جامع الشرايط هستند، مراجعه كنيد:
((... وَ اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها اِلى رُواةِ حَديثِنا
فَاِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْكُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيْهِمْ.))(66)
در حوادث و پيشامدها به راويان حديث ما رجوع كنيد، زيرا آنها حجّت من بر شمايند و
من حجّت خدا بر ايشان .
بـنـابـرايـن ، در عـصـر غـيـبـت ، مـرجـعيّت دينى و رهبرى سياسى جامعه اسلامى به
فقهاى جامع الشرايط واگذار شده است ، كه اينان وظيفه دارند در جهت تحقق حكومت
اسلامى در جامعه بكوشند و ولايـت و سـرپـرسـتـى امـت اسـلامـى را عـهـده دار شـوند.
در اين نوشتار در زمينه ولايت فقيه ، پـيـشـيـنـه و نـقـش مـردم در حاكميت آن ،
مطلقه بودن ولايت در انديشه امام خمينى (ره ) و ضرورت دفاع از آن به بحث خواهيم
پرداخت .
ولايت فقيه
بـحـث و گـفـت گـو دربـاره مـوضـوع ((ولايـت فـقـيـه ))، از دو جـهـت ضـرورى مـى
بـاشـد: اول آنـكـه ولايـت فـقـيـه سـنـگ بـنا و عمود خيمه نظام جمهورى اسلام است و
بر هر فرد مسلمان و ايـرانـى لازم است اين اصل اساسى را به خوبى بشناسد و سپس بر
مدار و محور آن حركت كند. دوم ايـن كـه دشـمـنـان اسـلام و انـقـلاب فـهـميده اند
كه ظلم ستيزى انقلاب و نظام اسلامى از اين اصل مهم و مترقى سرچشمه گرفته است . لذا
براى منحرف ساختن اين انقلاب و نظام بايد به قـلب نـيـرو دهـنـده و سـتون استوار آن
هجوم برند. به همين جهت پس از پيروزى انقلاب اسلامى تـمـام هـمّ و غم خود را در
جهت تضعيف اين مساءله مهم با ايراد شبهات بى اساس ، به كار بسته اند.
تعريف ولايت فقيه
((ولايـت )) واژه اى عـربـى ، و ريـشـه آن ، ((ولى )) است و ((ولى )) در لغت عرب به
معناى آمدن چـيـزى در پـى چـيـز ديـگـر اسـت بـدون آن كه فاصله اى ميان آن دو باشد.
لازمه چنين توالى و ترتّبى ، قرب و نزديكى آن دو به يكديگر است . از اين رو، اين
واژه در معانى ((حبّ و دوستى ))، ((نـصـرت و يـارى ))، ((مـتـابـعـت و پـيـروى ))))
و ((سـرپـرسـتـى )) استعمال شده است .(67)
مقصود از واژه ((ولايت )) در بحث ولايت فقيه ، آخرين معناى مذكور، يعنى ((سرپرستى
)) است .
مـقصود از ((فقيه )) در بحث ولايت فقيه ، مجتهد جامع الشرايط است ، نه هر كس كه فقه
خوانده بـاشـد. فـقـيـه جامع الشرايط بايد سه ويژگى داشته باشد: ((اجتهاد مطلق ))،
((عدالت )) و ((قدرت مديريت و استعداد رهبرى )). يعنى از سويى بايد با مبانى و
احكام اسلام آشنا، و قدرت اسـتـنـبـاط آنـهـا را از منابع ويژه (كتاب ، سنّت ، عقل
و اجماع ) داشته باشد و از سوى ديگر در تـمـام زمـيـنـه هـا، حـدود و ضـوابـط الهـى
را رعـايـت كـند و همچنين استعداد و توانايى مديريت و كشوردارى را دارا باشد.(68)
بنابراين در يك جمله ، ولايت فقيه ، به معناى سرپرستى و رهبرى جامعه به وسيله فقيه
جامع الشرايط است .
پيشينه ولايت فقيه
از ديـربـاز و درسـت از زمـان آغـاز غيبت كبراى آخرين خورشيد امامت ، بزرگانى در
تَلاَ لؤ انوار مـعـنـوى آن حـضـرت و هدايت هاى معنوى و الهى ايشان پا به عرصه وجود
نهادند و از چشمه پر فـيـض عـلوم آل مـحـمـد(ص ) آن مـقـدار كـه مـمـكـن بـود
بـهـره گـرفـتـنـد. از هـمـان سـال هـاى پـيشين محروم شدن جامعه از آفتاب معصوم
دوازدهم (ع )، فقه ، فقيه و فقاهت ، الفاظ آشناى دين مداران بود و مخلصانى عمر خويش
را صرف درك و فهم حقايق دين نموده اند. ((ولايت فقيه )) از آغاز مورد توجه فقيهان و
عالمان دينى بوده و در بحث هاى علمى به آن پرداخته اند. تـفـاوت عـصـر حـاضـر تنها
در اين است كه ولايت فقيه به طور عملى و به صورت يك سيستم حـكـومتى مطرح و محقّق
شد. از جمله بزرگان دين ، عالم گرانمايه ، ملا احمد نراقى است كه در كتاب ((عوايد
الايّام )) مى نويسد:
((از تـصـريـح بسيارى از عالمان دين ، معلوم مى شود كه ولايت فقيه از مسلمات است .
همه آنچه تـحـت ولايـت پـيغمبر(ص ) و امام معصوم (ع ) بوده و آنان به عنوان زعامت و
رهبرى بر آنها ولايت داشته اند، فقيه جامع الشرايط نيز ولايت دارد.))(69)
هـمـچـنـيـن فـقـيـه نـامور و عظيم الشاءن جهان تشيع ، شيخ محمدحسن نجفى ، معروف به
((صاحب جواهر)) مى گويد:
((بـزرگـان مـذهـب شـيـعـه بـه حـقـانـيـّت ولايـت فـقـيـه حـكـم كـرده انـد.
ولايـت فـقـيـه از مـسـائل روشـنـى اسـت كـه نياز به دليل ندارد. كسى كه در ولايت
فقيه ترديد كند، طعم فقه را نـچـشـيـده و مـعـنى و رمز كلمات ائمه معصومين (ع ) را
نفهميده است . اگر ولايت عامه فقيه نباشد، بـيـشـتر امور مربوط به شيعيان بر زمين
مى ماند. بر مردم واجب است ، فقها را براى اين منظور كمك و يارى دهند، همان گونه كه
واجب است معصوم (ع ) را يارى و كمك كنند.))(70)
آيت ا... العظمى بروجردى از فقها و اساطين مرجعيّت نيز در اين باره مى نويسد:
((در ايـنـكـه فـقيه عادل از طرف ائمه معصومين (ع ) براى امور مهمى كه مربوط به
عموم مردم و محل ابتلاى همگان است نصب شده ، ترديدى وجود ندارد.))(71)
البـتـه فقيهان نامور اماميه كه مساءله ولايت فقيه را مطرح كرده و آن را به عظمت
ياد كرده اند، تـا محدوده چشيدن طعم فقه پيش رفته اند؛ امّا چشيدن طعم فقه غير از
آن است كه انسان اين را از چـشـيـدن بـه نوشيدن و از ذوق به شرب و از شرب به شناگرى
و از شناگرى به غواصى برساند. غواصى در كوثر ولايت فقيه را فقط حضرت امام خمينى (ره
)، انجام داد و ولايت فقيه در زمان ايشان به بالندگى و ثمربخشى خود رسيد.(72)
امام خمينى (ره )، بحث ولايت فقيه را به شكل شايسته اى احيا كرد و در مرحله جديدى
قرار داد، از گـوشـه انـزوا و لابـه لاى كتاب ها بيرون آورده در سطح جهانى مطرح
ساخت و آن را به مرحله اجرا درآورد و براى اولين بار در جهان ، حكومتى براساس ولايت
فقيه بنيان نهاد.
نقش مردم در حاكميت ولايت فقيه
از زمـان نخستين طلوع آفتاب هستى ، خداوند متعال هر آن چه را كه براى مخلوق خويش
شايسته ، لازم و پـسـنـديده تشخيص داده ، به امر ربوبى خويش مقرر و ايجاد نموده است
، همانند آفرينش نـعـمـات كـثير مادى و معنوى ارسال هدايت گران و.... بسيارى از
نعمت ها بدون توجه به خواست مـردم و تـنـهـا بـراسـاس نياز آنان محقق مى شود،
همانند خلق آسمان ها، زمين و يا ديگر نعمت هاى موجود در جهان . اما بعضى از نعمت
هاى الهى ضمن تعلّق امر ربوبى ، براى تحقق يافتن و به مـقـصـود و نـتـيـجـه
نـهـايـى رسـيـدن ، بـه پـذيـرش مـتـنـعـّمـيـن نـيـز بـسـتـگـى دارد؛ هـمـانـنـد
ارسـال انـبـيـا كـه اگـر از طـرف مـردمـى كـه پـيـامـبـر بـراى آنـهـا فـرسـتـاده
شـده اسـت ، اسـتـقـبـال و هـمـراهـى نـشـود، اگـر چـه نـعـمـت الهـى تـمـام و
پـيـامـبـر بـه وظـيـفـه خـود عمل كرده ، اما آن به طور كامل به نتيجه واقعى نمى
رسد.
پـس بـه نـتـيـجـه رسـيـدن بـعـضـى از نـعـمـت هـاى الهـى ، دو مـرحـله دارد؛
مـرحـله اول ، ثبوت و تعلّق امر الهى به آن نعمت است و مرحله دوم ، اثبات و پذيرش
مردم است . حاكميت ولايت فقيه بر جامعه از اين دسته نعمات بوده ، به دو امر بستگى
دارد: ثبوتاً به نصب الهى و اثباتاً به پذيرش مردم .
الف ـ مرحله ثبوت :
ولى فقيه از طرف خدا و توسط ائمه معصومين (ع ) با نصب عام ، به مقام ولايت و زعامت
سياسى ـ اجتماعى جامعه منصوب شده است و مردم در ثبوت ولايت براى فقيه نقشى ندارند.
به تعبير امام خمينى (ره ):
((اگـر اَحـَدى از مـردم نـيـز بـه كـمـك فـقـيـه نـشـتـابـد و او را در تـشـكـيـل
حـكومت يارى ندهد، از منصب خود عزل نمى شود؛ چرا كه منصب آنان از ناحيه پروردگار
است و اصل ثبوت و نصب زعامت ، ارتباطى با مردم ندارد، گر چه وقتى اعلام حمايت
نكنند، فقها در اصل تشكيل حكومت معذورند؛ زيرا قدرت بر تشكيل آن ندارند.))(73)
ب ـ مرحله اثبات و تحقق عملى :
مـردم و آراى عمومى در پذيرش ، تحقق و عملى شدن ولايت و حاكميّت ولى فقيه ، نقش
بسزايى دارد. نقش سرنوشت ساز مردم در حكومت هاى الهى ، بلكه در هر حكومت برخاسته از
مردم ، حقيقتى تـرديـدنـاپذير است . بنابراين ، در صورتى فقيه ، مى تواند اداره
جامعه را به عهده گيرد كـه عـمـوم مـردم يـا خـبـرگـان آنان ، او را به رهبرى
برگزينند؛ زيرا، كسى كه مى خواهد بر جـامـعـه اسـلامـى حـكـومـت كند بايد داراى دو
ويژگى باشد؛ مشروعيّت (نصب الهى ) و مقبوليّت (پذيرش مردم ). مشروعيّت ، به حاكم
حقّ حاكميت مى دهد، زيرا كسى كه حكومتش مشروع نيست ، حق ندارد بر مردم فرمان براند،
اگر چه مقبول آنان باشد. مقبوليّت ؛ به حاكم ، قدرت مى دهد و كـسـى كـه حـكـومـتـش
مـقبول مردم نيست ، قدرت ندارد به آنان حكم براند، هر چند حكومتش از نظر شرعى مجاز
باشد.
امـام عـلى (ع )، بـراى راءى و بـيـعـت مـردم در مـسـاءله ولايـت و رهـبـرى ، ارزش
و اعـتـبـار قـائل بـود. ايـشـان در پـاسـخ مخالفانى كه مى گفتند: ((على برخلاف
راءى مردم و با زور و قـدرت حـكـومـت را بـه دست گرفته است ))، به راءى و بيعت
مشتاقانه مردم استناد كرده است تا ثابت كند كه مردم به طور داوطلبانه و از روى
آگاهى با او بيعت كردند و امام را به پذيرش ولايت واداشتند، آنجا كه مى فرمايد:
((فـَاَقـْبـَلْتـُمْ اِلَىَّ اِقـْبالَ الْعَوْذِ الْمَطافيلِ عَلى اَوْلادِها
تَقُولُونَ: اَلْبَيْعَهَ، اَلْبَيْعَةَ، قَبَضْتُ كَفّى فَبَسَطْتُمُوها وَ
نازَعْتُكُمْ يَدى فَجَذَبْتُمُوها))(74)
شـمـا بـا شوق زياد مثل شتران كه به سوى بچه هاى خود مى شتابند، به سوى من شتافتيد
و گـفـتـيـد: بيعت ! بيعت ! من دست خود را بستم (و از قبول حكومت خوددارى كردم )
ولى شما دستم را براى بيعت گشوديد و آن را به نشانه بيعت فشرديد.
امـام خـمـيـنـى (ره )، نـيـز در ابـتـداى پـيـروزى انـقـلاب اسـلامـى و در
آسـتـانـه تـشـكـيـل نـظـام جـمـهـورى اسـلامـى در جـواب نـمـايـنـده مـجـله
((المستقبل )) كه پرسيد: حكومت مورد نظر شما چگونه حكومت است ؟ فرمود:
((حـكـومت جمهورى اسلامى مورد نظر ما از رويّه پيامبر اكرم (ص ) و على (ع ) الهام
خواهد گرفت [اشاره به منشإ مشروعيت نظام ] و متكى به آرا عمومى ملّت [اشاره به
مقبوليّت نظام ] مى باشد و نيز شكل حكومت با مراجعه به آراء ملّت تعيين خواهد
گرديد.))(75)
بـــنـــابـرايـن ، در بـيـنـش سياسى اسلام ، حضور مردم در صحنه سياسى و حمايت و
پشتيبانى از رهـــبـــرى جـــامــعـه اسـلامـى ، بـسيار كارساز است . در عصر حاضر،
اين پشتيبانى با راءى مـردم ، حـاصـل مـى شـود. آراى عـمومى گاهى به طور طبيعى در
مورد فرد مشخّص مى شـود؛ يـعـنى ، اكثريت مـردم فردى را واجد اوصاف لازم رهبرى
تشخيص مى دهند و او را به رهـبـرى مـى پـذيـرنـد؛ چـنـانـكـه در مـــورد حــضـرت
امـام خـمـيـنـى (ره )، چـنـيـن بـود؛ مـلّت فـداكـار ايـران در طـول سـاليان
مبارزه با رژيم ستم شاهى به رهبرى آن حضرت ، نسبت بـه ايـشـان شناخت كافى پـيـدا
نـمود و رهبرى ايشان را پذيرفت . امّا اگر چنين اكثريّتى بـراى پـذيـرش يـك فـقـيـه
، مـحـقـق نـشـد يـا مـردم در تـشـخـيـص شـايـسـتـه تـريـن فـرد دچـــار
مـــشـــكـل شـدنـد، در چـنـين شرايطى نمى توان درنگ و توقّف نمود تا به تدريج فرد
شايسته مـشـخـص شـود؛ چـرا كـه جـامـعـه اسـلامى حتى يك روز هم نبايد بدون رهبر و
زعـيـم باقى بماند. بـرايـن اسـاس ، در قـانـون اساسى جمهورى اسلامى پيش بينى شده
اسـت كـه مـردم در انـتـخـابـات عـمـومـى شـركـت كـنـنـد و افـرادى بـه نـام
((خـبـرگـان )) ( كـارشـنـاسـان و آگـاهـان بـه مـسائل دينى ، سياسى و اجتماعى ) را
انتخاب كنند و به آنان نـمـايـنـدگـى بـدهند تا از ميان فقها، كسى كه صلاحيّت رهبرى
جامعه اسلامى را دارد، به مـردم مـعـرفـى و بـه نـمـايـندگى از طرف مردم ولايـت او
را بـپـذيـرنـد.(76)
هـمـان گـــونـــه كـــه در مـــورد انـــتـــخـــاب مـــقـــام مـــعـــظـــم
رهـــبـــرى ، عمل شد.
ولايت مطلقه در انديشه امام خمينى (ره )
((ولايـت مـطـلقه ))، به اين معناست كه اختيارات حكومتى ولى فقيه در اداره كشور
تنها در محدوده احـكـام فـرعـى و جـزئى نـيـسـت ، بـلكـه عـيـن هـمـان ولايـت كـه
رسـول اكرم (ص ) در اءمر اداره جامعه داشت ، ولى فقيه نيز دارد؛ زيرا، ولايت مطلقه
لازمه اداره جامعه و منصب حاكم اسلامى است و ولى فقيه بدون داشتن چنين اختيارى با
مشكلات فراوانى ، به خـصـوص در مـواقـع بـحـرانـى جـامـعـه ، جـنـگ و صـلح ،
مـسـائل حـاد فرهنگى و... رو به رو خواهد شد و هرگز نخواهد توانست جامعه را اداره
كند. تفكيك قـائل شـدن بـيـن پـيـامـبـر(ص ) و ائمـه (ع ) بـا ولى فـقـيـه در امـر
حـكـومـت ، تـوهـمـى باطل و غلط است ، چنانكه حضرت امام خمينى (ره ) فرمود:
((ايـن تـوهـم كـه اختيارات حكومتى رسول اكرم (ص )، بيش از حضرت امير(ع ) بود، يا
اختيارات حكومتى حضرت امير(ع ) بيش از فقيه است ، باطل و غلط است ... . ولايتى كه
براى پيغمبر اكرم (ص ) و ائمـه (ع ) مـى بـاشـد، بـراى فـقـيـه هـم ثـابـت اسـت و
در ايـن مـطـلب هـيـچ شـكى نيست .))(77)
همچنين مى فرمايد:
((معقول نيست بين ولات فرق قائل باشيم ؛ زيرا، ولىّ، هر كس كه باشد (پيامبر، امام
يا فقيه ) مـجـرى احـكـام الهى و اقامه كننده حدود خداوندى و گيرنده زكات و ماليات
و متصرف در آنها طبق مـصـالح مـسلمين است . مثلاً براى حدّ زنا پيغمبر(ص ) صد
تازيانه مى زند، امام و فقيه نيز اين چنين مى كند و در گرفتن ماليات نيز يكسان عمل
مى كنند.))(78)
بنابراين ، همان ولايت مطلقه پيامبر(ص ) و امامان (ع ) براى ولى فقيه نيز ثابت است
، مگر در مـواردى كـه دليـل خـاص بـرخـلاف آن وجـود داشته باشد. از اين رو، ولى
فقيه به عنوان حاكم اسلامى حق دخالت در امور سياسى ، اقتصادى ، نظامى ، فرهنگى و...
را دارد.
امـام خـمـيـنـى (ره )، ولايـت مـطـلقـه فقيه را از اهم احكام الهى مى شمرد و آن را
بر جميع آنها مقدّم دانسته مى فرمايد:
((حـكـومـت كه شعبه اى از ولايت مطلقه رسول اللّه (ص ) است ، يكى از احكام اوّليه
اسلام است و مقدّم بر تمام احكام فرعيّه حتى نماز، روزه و حجّ است .))(79)
افـزون بـر ايـن ، از روايـات اسـتـفـاده مى شود كه همه شؤ ون اسلام بر دوش ولىّ
اءمر است و بـدون راهـنـمـايـى او مـردم از نـمـاز، زكـات ، حجّ و... بهره اى نمى
برند و هدايتى نمى يابند؛ چنانكه امام صادق (ع ) فرمود:
((آگـاه بـاشـيـد! اگـر شـخـصـى شـبـش را بـا نـمـاز و روزش را بـا روزه سـپـرى
كـنـد و مـال خـود را در راه خـدا صـدقه دهد و پيوسته به زيارت خانه خدا برود، امّا
به ولايت ولّىِ خدا مـعتقد نباشد تا از او پيروى كند و اعمالش به راهنمايى او (و
تحت حاكميت او) باشد، حق پاداش از خدا را ندارد و اهل ايمان به شمار نمى آيد.))(80)
گـرچـه ايـن گـونـه روايـات در مـورد ولايـت پيامبر(ص ) و ائمه (ع ) وارد شده است ،
ليكن بر اسـاس ديگر نصوص ، ولى فقيه نيز از جانب آن بزرگواران منصوب شده و ولايت او
عين ولايت آن بزرگواران است .(81)
دفاع از ولايت فقيه ، رسالتى فاطمى
از بـهـتـريـن كـسـانـى كـه در راه دفاع از ولايت تمام هستى خود را تقديم كرد،
زهراى اطهر(س ) بـود. پـس از رحـلت پـيـامـبـر(ص )، تـوطـئه ((سـقـيـفـه )) شكل
گرفت و فاجعه آميزترين پيامد آن انحراف در رهبرى و انزواى پيشواى بر حق ، على (ع )
و خانه نشين شدن وى بود. متاءسفانه توده مسلمانان با آن كه جريان غدير و جانشينى
على (ع ) پس از پيامبر(ص ) را مى دانستند، در جريان توطئه سقيفه ، يا جانبدارى از
ارباب زر و زور و تزوير كردند و جذب جريان حاكم گشتند يا مذبذب و بدون اتخاذ خط و
مشى سياسى و فكرى مشخصى ، همپاى امواج حركت كردند و ولايت را تنها گذاشتند.
فـاطـمـه (س )، به عنوان آگاه ترين فرد نسبت به نظرات پيامبر(ص ) پيرامون آينده
اسلام و مـطـلع تـريـن بـانـو نـسبت به اوضاع و شرايط سياسى اجتماعى جامعه خويش ،
براى دفاع از حـريـم ولايـت و آگـاهـى بـخـشـى بـه افـكار عمومى مردم ، شيوه هاى
مختلفى را اتخاذ نمود كه تـرسيم چهره زشت توطئه گران سقيفه ، معرفى امير مؤ منان و
بيان ويژگى هاى آن حضرت ، سرزنش آگاهان بى تفاوت ـ با ايراد خطبه معروفش در مسجد
مدينه ـ ، يارى خواهى از انصار، روگردانى از حكومتداران غاصب به هنگام عيادت وى و
وصيّت به دفن شبانه از جمله آنهاست .
يـورش بـه خـانـه امامت و آتش زدن آن ، شهادت محسن (ع ) در اين حادثه ، شكستن پهلوى
حضرت فـاطمه (س )، كبود شدن بازو و سيلى خوردن از غاصبان زورگو، تصرف غاصبانه فدك
و... مـصـيـبت هايى بود كه به جرم دفاع از حريم ولايت ، ظرف مدّت سه ماه يا كمتر بر
روح و جسم زهراى اطهر(س ) وارد شد كه سرانجام بر اثر همين صدمات به شهادت رسيد.
در عـصـر حـاضـر نـيـز كه دشمن به اقتدار و عظمت حاكميت ولايت فقيه پى برده و با
شيوه هاى مـخـتـلف درصـدد تـضـعـيـف آن بـرآمـده اسـت ، بر همه شيفتگان ولايت و
امامت و انديشمندان علوى و فـاطـمـى لازم اسـت با اطاعت از فرامين رهبر معظم انقلاب
اسلامى ، حضرت آيت ا... خامنه اى و با تـقـويـت بـيـنـش سـيـاسـى و آگـاهـى هـاى
علمى و عقيدتى خود، در عرصه هاى مختلف فرهنگى ، سـيـاسى ، اجتماعى و سازندگى كشور
حضور فعّال داشته باشند. دفاع از ولايت فقيه ، دفاع از كيان اسلام ناب محمّدى است
كه فاطمه (س ) سنگربان آن بود و اين گفته سلاله پاك زهراى اطهر(س )، حضرت امام
خمينى (ره )، همواره آويزه گوشمان باشد، كه فرمود:
((پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبى نرسد.))(82)
بـه راسـتـى چـه حـصـار مـحـكـمـى چـون ولايـت فـقـيـه مـى تـوانـد مـرزهـاى اسـلام
را در مـقـابـل دشـمـن حـفـظ كـنـد؟ آيـا كـسى غير از امام خمينى (ره ) مى توانست
با اعلان بسيج عمومى و تـشكيل اين نهاد پرتلاش ، زحمتكش و بى ادعا، كشور را در
مقابله توطئه دشمنان حفظ كند؟ كدام يك از حاكمان و بزرگان و پيشوايان جوامع امروزى
مى تواند نفوذ كلامى چون امام خمينى (ره ) داشته باشد؟
شعر غدير(83)
در غدير خم ، نِگَر نور دل افروز على
نيست روزى در جهان مانند امروز على
روز كامل گشتن دين است و اتمام نِعَم
هجده ذيحجه يعنى عيد پيروزِ على
چونكه از يُمن على ، حق راضى از اسلام شد
زين جهت امروز باشد خوش ترين روز على
روز توحيد است و روز رحمت و روز اميد
پرده بردارى شد از حُسن دل افروز على
شهر دانش احمد است و مرتضى دروازه اش
انبيا غير محمد، دانش آموز على
شد ولىّ او ((حسان ))، حصن امان امتش
به به از اين پرتوِ مهر گنه سوز على
منابع و ماخذ
1 ـ قرآن كريم
2 ـ نهج البلاغه ، شيخ محمد عبده ، انتشارات دارالمعرفه ، بيروت .
3 ـ احكام السلطانيه ، ابوالحسن ماوردى ، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى ، قم .
4 ـ الاحـتـجـاج ، شـيـخ طـبـرسـى ، انـتـشـارات دارالاعـلى ـ اهل بيروت ، بيوت ،
1981.
5 ـ اسرار غدير، محمدباقر انصارى ، نشر مولود كعبه ، قم .
6 ـ اصول كافى ، شيخ كلينى ، سيد جواد مصطفوى ، انتشارات رسالت ، تهران ، 1364.
7 ـ اقرب الموارد، علامه شرتونى لبنانى ، انتشارات اُسوه ، تهران ، 1374.
8 ـ الامامة والسياسه ، ابن قتيبه دينورى ، انتشارات دارالمعرفه ، بيروت .
9 ـ بحارالانوار، علامه مجلسى ، انتشارات دار الكتب الاسلامية ، تهران .
10 ـ البداية والنهايه ، ابن كثير دمشقى ، انتشارات دارالعلميه ، بيروت .
11 ـ البـدر الزاهـر، آيـت الله العـظـمـى بـروجـردى ، انـتشارات دفتر تبليغات
اسلامى ، قم ، 1362.
12 ـ تاريخ طبرى ، محمد بن جرير طبرى ، انتشارات مؤ سسة الاعلمى ، بيروت .
13 ـ تفسير الكبير، محمد بن عمر فخر رازى ، انتشارات دارالكتب العلميه ، تهران .
14 ـ تفسير المنار، محمدرشيد رضا، انتشارات دارالمعرفة ، بيروت .
15 ـ تفسير نمونه ، جمعى از نويسندگان ، انتشارات دارالكتب الاسلاميه ، قم ، 1368.
16 ـ جـواهـرالكـلام ، شـيـخ مـحـمـدحـسـن نجفى ، انتشارات دار احياء التراث العربى
، بيروت ، 1981.
17 ـ حديقه الشيعه ، مقدس اردبيلى ، انتشارات علميه اسلاميه ، تهران .
18 ـ خلوتگاه راز، حبيب چايچيان ، انتشارات جاويدان ، چاپ هفتم ، 1376.
19 ـ الدر المنثور، جلال الدين سيوطى ، انتشارات دارالمعرفه ، بيروت .
20 ـ سفينة البحار، شيخ عباس قمى ، انتشارات دارالمرتضى ، بيروت .
21 ـ السيرة الحلبيه ، على بن برهان حلبى ، انتشارات دار احياء التراث العربى ،
بيروت .
22 ـ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، انتشارات دار احياءالتراث العربى ، بيروت .
23 ـ صـحيفه نور، مجموع سخنرانى ها و پيام هاى امام خمينى ، انتشارات وزارت ارشاد
اسلامى ، تهران .
24 ـ عوايد الايام ، احمد نراقى ، انتشارات بصيرتى ، قم ، 1408.
25 ـ الغدير، علامه امينى ، انتشارات دارالكتب العربى ، بيروت .
26 ـ فروغ ابديت ، جعفر سبحانى ، انتشارات صحيفه ، قم ، 1368.
27 ـ قانون اساسى ، انتشارات اداره كل قانون و مقررات كشور، تهران ، 1369.
28 ـ قضاء اميرالمؤ منين ، محمدتقى تسترى ، انتشارات حيدريه ، نجف اشرف .
29 ـ الكامل فى التاريخ ، ابن اثير، انتشارات دار صادر، بيروت .
30 ـ كتاب البيع ، امام خمينى ، انتشارات اسماعيليان ، قم .
31 ـ كشف المراد، علامه حِلّى ، على محمدى ، انتشارات دارالكفر، قم ، 1371.
32 ـ مناقب آل ابى طالب ، على بن شهرآشوب ، انتشارات علامه ، قم .
33 ـ وسائل الشيعه ، علامه شيخ حرّ عاملى ، انتشارات كتابفروشى اسلامى ، تهران ،
1367.
34 ـ ولايت فقيه ، امام خمينى ، انتشارات آزادى ، تهران .
35 ـ ولايت فقيه ، آيت الله جوادى آملى ، انتشارات مركز نشر فرهنگى رجاء، تهران ،
1367.