توطئه بر ضد
غدير: قتل پيامبر و صحيفه ملعونه اول
با پايان يافتن مراسم بيعت، پيامبر صلي الله عليه و آله و
سلم با کاروان از غدير حرکت کردند؛ و يک روز و شب سير کردند تا به کوه بلند
هَرْشي رسيدند. منافقيني که نقشه ي قتل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را
کشيده بودند جلوتر از حضرت ظرفهاي بزرگي به قله کوه بردند و آنها را پر از شن
کرده و پنهان شدند. [1] .
حذيفه ادامه داد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، من و عمار را صدا زد و
به او دستور داد تا از پشت سر شتر را راهنمايي کند و من هم افسار شتر را بگيرم،
تا آنکه به قله ي کوه رسيديم.
ناگهان افرادي که پنهان شده بودند از پشت سر ما هجوم آورده و ظرفهاي پر از
شن را به طرف پاهاي شتر غلطاندند. شتر وحشت کرد و نزديک بود بِرَمَد و پيامبر
صلي الله عليه و آله و سلم را بر زمين بياندازد که حضرت با صداي بلند فرمود: «حرکت مکن که جاي نگراني نيست»!
ناگهان شتر به قدرت پروردگار به زبان عربي فصيح به سخن آمد و گفت: «يا رسول
الله، تا هنگامي که شما بر پشت من نشسته اي دست از پا خطا نکرده و از جايم تکان
نمي خورم»!
توطئه کنندگان به خيال اينکه شتر رميده است به طرفش هجوم آوردند تا آن را
بيشتر بِرَمانند. من و عمار در آن شب ظلماني با شمشيرهايمان به آنها حمله
کرديم. با حمله ي ما، منافقين فرار کرده و از نقشه اي که پيش بيني کرده بودند
مأيوس شدند.
معرفي توطئه گران ضد غدير
حذيفه در ادامه داستان براي جوان ايراني چنين گفت: من از
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پرسيدم: يا رسول الله، اينها چه کساني بودند
که چنين نقشه اي داشتند؟
- اي حذيفه، اينان منافقين در دنيا و آخرتند!
- يا رسول الله، آيا گروهي نمي فرستي تا آنان را به قتل برسانند؟
- خداوند به من دستور داده آنان را افشا نکنم، و دوست ندارم مردم بگويند:
«او کساني از قوم و اصحابش را به دين خود فرا خواند و آنان پذيرفتند؛ و با کمک
آنان جنگيد و بر دشمنانش پيروز شد و سپس آنان را به قتل رساند». اي حذيفه،
خداوند در کمين آنان است. پروردگار مهلت کمي به آنها داده و پس از آن به عذاب
سختي دچارشان خواهد کرد.
- يا رسول الله، اين منافقين چه کساني هستند؟ آيا از مهاجرينند يا از انصار؟
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنان را يک به يک براي من نام برد. بعضي
از آنها افرادي بودند که دوست نداشتم در بين آنان باشند، و تعجب کردم.
حضرت فرمود: اي حذيفه، گويا در بعضي از افرادي که نام بردم شک کردي؟ اينک سر
خود را بالا بگير!
نگاهم را به سوي آنان که بر قله ايستاده بودند گرداندم. ناگهان برقي پديدار
شد و آنچه در اطراف ما بود روشن شد و بقدري ثابت ماند که گمان کردم خورشيد طلوع
کرده است. به آنها نگاه کردم و بخدا قسم همه شان را شناختم. آنان همان کساني
بودند که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نام برده بود. آن عده چهارده نفر
بودند که نُه نفر از قريش و پنج نفر از غير قريش در ميان آنان بود.
جوان ايراني به حذيفه گفت: خدا تو را رحمت کند، آنها را برايمان نام ببر.
حذيفه گفت: بخدا قسم آنان عبارت بودند از قريش: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه،
عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابي وقاص، ابوعبيده جراح، معاوية بن ابي سفيان و عمرو
بن عاص؛ و از غير قريش: ابوموسي اشعري، مغيرة بن شعبه ثقفي، اوس بن حدثان نضري،
ابوهريرة و ابوطلحه انصاري.
برخورد شديد
پيامبر با توطئه گران
هنگام طلوع فجر با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از
کوه سرازير شديم. آن حضرت در پاي کوه پياده شده وضو گرفت و منتظر اصحاب ماند. [2]
آن عده که بالاي کوه بودند نيز پايين آمدند و در يک جا جمع شدند.
هنگام برپايي نماز همان عده را ديدم که بين مردم رفته و پشت سر پيامبر صلي
الله عليه و آله و سلم نماز خواندند. پس از نماز، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نگاهي به پشت سر خود کرد و
ابوبکر و عمر و ابوعبيده را در حال نجوي ديد. اين بود که دستور داد تا منادي
بين مردم ندا کند: «بيش از دو نفر خصوصي صحبت نکنند». [3]
.
نخستين پيمان نامه بر ضد غدير [4]
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مردم را از توقفگاه «عقبه» گذراند و در
منزل بعدي توقف نمود. سالم مولي ابي حذيفه در آنجا ابوبکر و عمر و ابوعبيده را
در حال نجوي و گفتگوي خصوصي ديد. او نزد آنان رفت و گفت: آيا رسول الله صلي
الله عليه و آله و سلم دستور نداده که بيش از دو نفر با هم خصوصي صحبت نکنند؟
بخدا قسم بايد مرا به آنچه صحبت مي کرديد خبر دهيد، وگرنه نزد پيامبر صلي الله
عليه و آله و سلم مي روم و اين کار شما را به او خبر مي دهم.
ابوبکر گفت: اي سالم، عهد و پيمان خدايي مي بندي که اگر به تو خبر دهيم
درباره ي چه اين جا جمع شده ايم، اگر دوست داشتي با ما باشي و اگر دوست نداشتي
لب فرو بندي و آن را کتمان کني؟
سالم- که با علي بن ابي طالب عليه السلام بغض و عداوت شديدي داشت و آنان اين
جهت او را مي دانستند- پيمان بست تا با آنان باشد.
آنها به سالم گفتند: ما جمع شده ايم تا پيمان ببنديم و هم قسم شويم که از
محمد درباره ي صاحب اختياري علي اطاعت نکنيم! سالم پرسيد: شما را بخدا آيا به
راستي درباره ي اين مطلب گفتگو مي کرديد؟
آنها جواب دادند: بلي، بخدا قسم گفتگوي ما در همين مسئله بود و در غير اين
نبود. سالم گفت: بخدا قسم من اولين کسي هستم که در اين مطلب با شما هم پيمان مي
شوم و با شما مخالفت نخواهم کرد! بخدا قسم آفتاب طلوع نمي کند بر اهل بيتي که
نزد من از بني هاشم مبغوض تر باشد و در بني هاشم کسي نزد من مبغوض تر و بدتر از
علي بن ابي طالب نيست! در اين مورد هر چه به نظرتان مي آيد انجام دهيد و مرا هم
در زمره ي خود به حساب آوريد.
آن چهار نفر همان ساعت بر ضد خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام پيمان بستند و
متفرق شدند. هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قصد حرکت داشت نزد
حضرت آمدند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به آنها فرمود: درباره ي چه
مسئله اي امروز خصوصي صحبت مي کرديد در حاليکه شما را از نجوي و گفتگوي خصوصي
منع کرده بودم؟
آنها جواب دادند: يا رسول الله، ما فقط هم اکنون يکديگر را ملاقات کرده ايم!
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با ناراحتي به آنها نگاه کرد و فرمود: شما
داناتريد يا خداوند؟ «وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادًَْ عِنْدَهُ مِنَ
اللهِ وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»، [5]
«و کيست ظالم تر از کسي که شهادتي را نزد خدا کتمان مي کند، و خداوند از آنچه
انجام مي دهيد غافل نيست».
اساسنامه اصلي
ضد غدير
حذيفه در ادامه ماجرا مي گويد: سپس کاروان به راه افتاد تا
وارد مدينه شد. همان منافقين با عده اي از همدستانشان جمع شدند و صحيفه اي طبق
آنچه درباره ي خلافت عهد بسته بودند نوشتند. در اول صحيفه شکستن ولايت و صاحب
اختياري علي عليه السلام بود و اينکه خلافت مخصوص ابوبکر، عمر، ابوعبيده است و
سالم نيز همراه آنان است و خلافت از اين چهار نفر خارج نيست!
بر اين صحيفه سي و چهار نفر شهادت دادند که چهارده نفر آنان اصحاب عقبه
بودند [6] و بيست نفر از اشخاص ديگر بودند. پس از
نوشتن و امضاي صحيفه آن را بعنوان وديعه به ابوعبيده جراح سپردند و او را امين
خود قرار دادند.
جوان ايراني پرسيد: اي حذيفه، بر فرض مردم بگويند: «خلافت براي ابوبکر و عمر
و ابوعبيده است و دليلشان اين باشد که آنان از شيوخ قريش و از اولين مهاجرين هستند»؛ چرا به خلافت سالم راضي شدند در
حاليکه او از قريش و مهاجرين و انصار نبود و غلام يکي از زنان انصار بود؟
حذيفه جواب داد: اي جوان، اين عده جمع شده بودند تا به خاطر حسد و ناراحتي
که از علي عليه السلام داشتند، او را از خلافت باز دارند. اضافه بر اين در قلوب
قريش کينه هايي از خونهاي ناپاکشان بود که علي عليه السلام ريخته بود، و اينکه
او خصوصي ترين فرد با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود. آنان در طلب
خونهايي بودند که به دست علي عليه السلام و به فرمان پيامبر صلي الله عليه و
آله و سلم ريخته شده بود. آنها پيمان بسته بودند تا خلافت را از علي زايل کنند
و اين کار بر عهده ي آن چهارده نفري بود که در گردنه ي هَرةشي پنهان شده بودند
و سالم را نيز در گروه خود پذيرفته بودند.
اساسنامه سقيفه
جوان گفت: خدا تو را رحمت کند مرا خبر ده از آنچه آنان در
صحيفه نوشته بودند تا بدانم. حذيفه گفت: اين خبر را اسماء بنت عميس خثعميه همسر
ابوبکر برايم نقل کرده است. آن عده در خانه ي ابوبکر گرد هم آمده بودند و در
اين باره صحبت مي کردند. اسماء نيز تمام آنچه را که نقشه مي کشيدند شنيده بود.
پس از گفتگو بر پيمان نامه اي متفق القول شدند و به سعيد بن عاص دستور دادند
تا آن را برايشان بنويسد که متن آن از اين قرار است:
بسم الله الرحمن الرحيم
اين نوشته اي است [7] که عده اي از اصحاب محمد رسول
الله از مهاجرين و انصار بر آن متفق شدند، همانان که خداوند آنان را در کتاب
خويش به لسان پيامبرش مدح کرده است. [8] آنان پس از
اين که فکر و مشورت کردند متفق القول شدند، و اين صحيفه را با توجه به ايام
گذشته و روزگارهاي باقيمانده نوشتند تا مسلماناني که بعد از آنان مي آيند به
اين عده اقتدا کنند.
اما بعد، خداوند با منت و کرمش محمد را بر همه ي مردم مبعوث نمود براي ديني
که براي بندگانش انتخاب کرده بود. او وظيفه ي خود را ادا نمود و آنچه خدا به وي
امر کرده بود تبليغ نمود و بر ما واجب کرد که تمام آنها را بپا داريم؛ تا زماني
که دين را کامل و واجبات را واجب نمود و سنتها را پايه گذاري کرد. آنگاه
پروردگار پيشگاه خود را براي وي انتخاب کرد و او را با احترام و رضايت خاطر قبض
روح نمود بدون اينکه کسي را براي بعد از خود به خلافت برساند! [9]
.
پيامبر اختيار آن را بر عهده ي مسلمين گذاشت تا هر کس که به فکر او و دلسوز
بودنش اطمينان دارند براي خود انتخاب کنند. مسلمانان بايد به خوبي از پيامبر
پيروي کنند [10] همانطور که خداوند فرموده است: «لَقَدْ
کانَ لَکُمْ في رَسُولِ اللهِ اُسْوٌَْ حَسَنَةٌْ لِمَنْ کانَ يَرْجُو اللهَ وَ
الْيَوْمَ الاَّخَرَ»، [11] «براي شما نسبت به پيامبر
پيروي نيکو لازم است براي کساني که به خدا و روز قيامت اميدوارند». [12]
.
پيامبر کسي را به خلافت نرساند بدليل اينکه اين امر در يک خاندان مانند ارث
ادامه پيدا نکند بدون اينکه بقيه ي مسلمين در آن سهيم باشند، و باعث دولتمندي
اغنيا نشود تا کسي که به خلافت رسيد نگويد اين امر در اين خاندان از پدر به
فرزند تا روز قيامت به ارث مي رسد! [13] .
بر مسلمين واجب است که پس از رحلت هر خليفه اي، صاحب نظران جمع شوند و مشورت
کنند و هر کس را که مستحق خلافت ديدند امير خود نمايند و او را صاحب اختيار
مسلمين قرار دهند؛ چرا که بر اهل هر زماني کسي که صلاحيت خلافت را دارد مخفي
نمي ماند. [14] .
اگر کسي از مردم ادعا کند که رسول الله شخصي را بعنوان خليفه منصوب کرده و
اسم و نسب او را معين نموده سخن باطلي گفته و حرفي زده که اصحاب پيامبر خلاف آن
را معتقدند و با جماعت مسلمين مخالفت کرده است. [15] .
اگر کسي ادعا کند که خلافت پيامبر ارثي است و او اين امر را براي کسي به ارث
مي گذارد حرف محالي زده است؛ زيرا پيامبر فرموده است: «ما پيامبران ارث نمي
گذاريم و هر چه از ما بر جاي مي ماند صدقه است». [16]
.
اگر کسي ادعا کند که خلافت جز براي يک نفر از بين مردم صلاحيت ندارد و منحصر
در اوست و سزاوار ديگري نيست براي اين که پشت سر نبوت است؛ چنين کسي دروغ گفته
است! زيرا پيامبر فرموده: «اصحاب من مانند ستارگانند، که به هر کدام اقتدا کنيد
هدايت خواهيد شد». [17] .
اگر کسي ادعا کند که او مستحق خلافت و امامت بدليل خويشاوندي با پيامبر است
و خلافت منحصر در او و فرزندانش مي باشد يعني فرزند از پدر خلافت را ارث مي برد
و اين در هر زماني ادامه دارد و هيچ کس جز اينان صلاحيت ندارد و تا روز قيامت
سزاوار آنهاست؛ چنين کسي هم دروغ گفته است هر چند که نسب خويشاوندي نزديکي با
پيامبر داشته باشد! زيرا خداوند فرموده است- و کلام خدا بر همه حاکم است-:
«اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقاکُمْ»، [18]
«با ارزش ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست». [19]
.
همچنين پيامبر فرموده است: «حقوق مسلمين مساوي است و پايين ترين افراد هم مي
توانند درباره ي حقوق خود اقدام کنند. همه ي مسلمين يد واحد در برابر دشمنانشان
هستند». پس هر کس به کتاب خدا ايمان آوَرَد و به سنت پيامبر اقرار کند راهش
مستقيم است و به سوي خدا پيش مي رود و مسير صحيح را مي پيمايد. [20]
.
هر کس روش خليفه را قبول نکند مخالف حق و کتاب خداست و از جماعت مسلمين جدا
شده است؛ او را بکشيد که قتل او به صلاح امت است. [21]
.
همچنين پيامبر فرموده است: «هر کس در بين امت من- در حالي که متحد بودند-
آمد و قصد داشت تفرقه بياندازد او را به قتل برسانيد هر که مي خواهد باشد؛ چرا
که اتحاد رحمت و اختلاف عذاب است. امت من هيچ گاه بر گمراهي متفق نخواهند شد و
مسلمانان يد واحدي در برابر دشمنانشان هستند». بين مسلمين کسي اختلاف نمي
اندازد مگر اينکه تکروي مي کند و دشمن آنهاست و به دشمنان مسلمانان کمک مي کند.
خدا و رسولش خون او را مباح و قتل او را حلال کرده اند. [22]
.
سعيد بن عاص اين صحيفه را با توافق کساني که اسم و شهادتشان در آخر اين ورقه
است در محرم سال دهم هجري نوشته است.
الحمدلله رب العالمين
امضا کنندگان:
ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابي وقاص، ابوعبيده
جراح، معاوية بن ابي سفيان، عمرو بن عاص، ابوموسي اشعري، مغيرة بن شعبة ثقفي،
اوس بن حدثان نضري، ابوهريرة، ابوطلحه انصاري، ابوسفيان، عکرمة بن ابي جهل،
صفوان بن امية بن خلف، سعيد بن عاص، خالد بن وليد، عياش بن ابي ربيعة، بشير بن
سعد، سهيل بن عمرو، حکيم بن حزام، صهيب بن سنان، ابوالاعور اسلمي، مطيع بن اسود
مدري و...
سپس صحيفه را به ابوعبيده دادند و او آن را به مکه برد و در کعبه دفن کرد.
آن صحيفه همچنان مدفون بود تا آنکه عمر بن خطاب به خلافت رسيد و آن را از مکانش
بيرون آورد.
اين صحيفه هماني بود که هنگام مرگ عمر، اميرالمؤمنين عليه السلام بر سر
جنازه ي کفن شده اش رفت و چنين آرزو کرد و فرمود: چقدر دوست دارم با صحيفه ي
اين کفن پيچ شده به ملاقات پروردگارم بروم. [23] .
سپس آن عده از خانه ي ابوبکر برخاستند و رفتند.
پىنوشتها:
1 . مردم به دليل صعب العبور بودن کوه هرشي آن را دور زده و بالاي کوه نمي
آمدند. اما پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قصد داشت از بالاي کوه برود و
آن عده نيز براي انجام مقاصد شومشان بالاي کوه رفتند.
2 . زيرا اکثريت مردم در حال دور زدن کوه بودند و ديرتر به سمت ديگر کوه مي
رسيدند.
3 . اين دستور حاکي از اوج فتنه انگيزي منافقين است.
4 . در روايت ديگر حذيفه مي گويد: آن عده جمع شدند و گفتند: محمد مي خواهد امامت را
در اهل بيت خود قرار دهد! چهار نفر از آنان جدا شدند و به مکه رفتند. آنها وارد
کعبه شدند و درباره ي آنچه بينشان گذشته بود پيمان نامه اي نوشتند که متن آن چنين
بود: «اگر خداوند محمد را از دنيا برد و يا او کشته شد امر خلافت به اهل بيت او
نرسد».
پس از اين اقدامِ آنان، خداوند اين آيه را نازل فرمود: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً
فَاًِّنّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ أَنّا لانَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ
نَجْواهُمْ، بَلي وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَکْتُبُونَ»، يعني: «کاري را بين خود
محکم کرده اند در حالي که ما هم کارها را محکم مي کنيم. يا گمان کرده اند ما کارهاي
پنهاني و سخنان سري آنان را نمي شنويم؟ بلي فرستادگان ما نزد آنانند و مي نويسند».
(سوره ي زخرف: آيه ي 80 -79).
بحارالانوار: ج 37 ص 129. عوالم العلوم: ج 3:15 ص 298.
5 . سوره ي بقره: آيه ي 140.
6 . يعني همان کساني که در عقبه ي «هرشي» نقشه ي قتل پيامبر صلي الله عليه
و آله و سلم را اجرا کردند.
7 . مشكل
8 . اين اساسنامه ي سقيفه بعنوان يک قانون نامه ي دائمي بر ضد غدير و امامان
برگزيده ي الهي تنظيم شده است. به همين جهت براي فريب مردم آن روز و نسلهاي آينده،
با حيله گري تمام تدوين يافته و در آن به آيات قرآن استشهاد شده و از پايه هاي
مسلّم اسلام بعنوان ابزاري بر ضد فرامين الهي استفاده کامل شده است. اين نهايت فتنه
گري اصحاب سقيفه را مي رساند که اينچنين آينده هاي دور و نزديک پيروان خود را پيش
بيني کرده اند. براي روشن شدن سؤ استفاده هاي منافقين در اين صحيفه، در هر فرازي به
جهت گيري هاي آنان در پاورقي اشاره خواهيم کرد.
9 . در اينجا از مدح مهاجرين و انصار در قرآن، به نفع اين چند نفري که
اساسنامه ي سقيفه را تهيه کرده اند سؤ استفاده شده، گويا همه ي مهاجرين و
انصار از اين صحيفه با خبر بوده اند، در حاليکه آن را 34 نفر مخفيانه و
بدون اطلاع احدي از مهاجرين و انصار تدوين کرده اند. گذشته از آنکه خداوند
هيچگاه همه ي مهاجرين وانصار را مورد مدح قرار نداده، و اين همه آيات مربوط
به منافقين در قرآن مربوط به امثال همين گروه است.
10 . اين عبارات براي فريفتن نسلي که در آينده هاي دور از صدر اسلام قدم به
عرصه مي گذارد آورده شده است، وگرنه بايد پرسيد: آيا غدير از ايام گذشته ي
اسلام نبود و براي روزهاي آينده ي اسلام نبود؟ پس چگونه چنين صحيفه اي با
توجه به ايام گذشته ي اسلام تدوين شده است؟!.
11 . بسيار جالب است که صحيفه اي توسط اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و به
فاصله ي کمتر از يک ماه پس از غدير تدوين شود و در آن گفته شود «پيامبر کسي را براي
خلافت بعد از خود معين نکرده است»!!.
سوره ي احزاب: آيه ي 21.
12 . باز هم استناد به آيه ي قرآن براي اثبات ادعاي باطل بکار گرفته شده
است. آيا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در غدير خلافت را بر عهده ي
مسلمين گذاشت؟ آيا حتي يک مورد وجود دارد که پيامبر صلي الله عليه و آله و
سلم چنين مطلبي فرموده باشد تا مردم هم در اين جهت پيرو آن حضرت باشند؟!.
13 . در اين قسمت از تعصبات جاهلي و عواطف مردم براي زير پا گذاشتن فرمان الهي سؤ
استفاده شده است. براي اين ادعا که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خليفه اي
تعيين نکرده مسئله ي ارث بردن حکومت را مثل سلاطين مطرح کرده اند؛ در حالي که
درباره ي امامان: مسئله مربوط به انحصار چنين لياقتي در ايشان است و اينکه هيچکس جز
ايشان صلاحيت چنين مقامي را ندارد، و به همين جهت درباره ي امام حسن و امام حسين
عليه السلام عنوان پدر و فرزندي نيست تا توارث باشد.
از سوي ديگر براي تحريک تعصبات جاهلي مردم، مسئله ي سهيم بودن همه ي مسلمين را در
خلافت مطرح کرده اند در حاليکه خلافت بيت المال نيست تا همه در آن شريک باشند، بلکه
انتخاب بهترين است که توسط پروردگار انجام مي گيرد، و هيچکس نمي تواند مانند خداوند
بهترين را معين کند.
جهت ديگري که باعث آبرو ريزي اهل سقيفه شده ارتباط دادن خلافت با دولتمندي اغنياء
است. گويا خلافت سلطنتي است که هر کس آن را به دست گرفت ثروت اندوزي را آغاز مي کند
و اغنيا را گرد خود جمع مي کند! لذا براي پيش گيري از اين مشکل بايد خليفه عوض شود
و در يک خاندان نماند تا همه ي ثروت نزد آنان نماند. البته حاکمان سقيفه چنين کردند
و اين کارشان در زمان عثمان به اوج خود رسيد که مردم بر او شوريدند و او را کشتند.
14 . پيداست که بشر خوب مي داند انتخاب صاحب نظرانش به انتخاب خداوند نمي رسد. اين
چيزي بود که در تاريخ خلفاي منتخب سقيفه عملاً بر همه معلوم گرديد که خلفاي غاصب در
جهات ظلم و جهل و بي لياقتي و گناه سرآمد روزگار خود بودند.
مي بينيم براي التيام اين نقص بشري، وصله اي بي مايه به سخنان خود افزوده اند که
«بر اهل هر زماني کسي که صلاحيت خلافت را دارد مخفي نمي ماند»، ولي تاريخ بخوبي
نشان مي دهد که بر اهل هر زماني آنکه صلاحيت خلافت را داشته مخفي مانده است! چنانکه
به جاي علي بن ابي طالب عليه السلام که از هر جهت صلاحيت خلافت داشت، نالايق ترين
افراد جاي او را گرفتند.
15 . به اين صراحت در مقابل غدير ادعا کردن در طول تاريخ هزار و چهارصد ساله
ي غدير ديده نشده است. ادعايي بدون دليل و فقط به اين بهانه که اصحاب
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خلاف آن را معتقدند! بايد پرسيد: کدام
اصحاب؟ لابد همان 34 نفر که همه منافق بودند! و يا به اين بهانه که با
جماعت مسلمين مخالف است! کدام مسلمين؟ لابد همان اعوان و انصار سقيفه که
هيزم براي آتش زدن بيت فاطمه آوردند!.
16 . مي بينيم همان حديث جعلي که هنگام غصب فدک در برابر فاطمه عليه السلام مطرح
کردند، در اينجا پيش بيني نموده اند و به خيال خود غصب خلافت را مستند به حديثي از
مبلِّغ اعظم غدير کرده اند. بعدها در گير و دار سقيفه و فدک معلوم شد حتي احدي از
دار و دسته ي خودشان هم حاضر به شهادت درباره ي صحت چنين حديثي نيستند و تنها مدعي
آن ابوبکر و عمر و عايشه بودند، و اوس بن حدثان- که در همين حديث حذيفه بعنوان يکي
از توطئه گران قتل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم معرفي شده- به نفع آنان شهادت
داد.
آنجا بود که اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: آيا يک نفر از اصحاب پيامبر صلي الله
عليه و آله و سلم پيدا نمي شود که در صحت اين حديث به نفع شما شهادت دهد که يک عرب
بياباني بنام اوس بن حدثان که با بول خود تطهير مي کند بايد شاهد شما باشد؟!
کتاب سليم: حديث 4. بحارالانوار: ج 30 ص 317.
17 . باز هم مي بينيم حديث جعلي ديگري که در طول تاريخ ياران سقيفه بدان تمسک کرده
اند، قبل از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در کارگاه سقيفه ساخته شده است.
جالب اين است که در مقابل مستند صريح و محکمي مانند غدير، به چنين احاديث جعلي تمسک
مي شود.
سخن اصلي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در طول عمر خود و بخصوص در غدير، انحصار
امامان دوازده گانه است، و اينکه اين انحصار به خاطر لايق نبودن هيچ شخص ديگري بجز
آنان است، چرا که مقام امامت مانند نبوت است و بايد قداست آن را داشته باشد و مجرد
يک رياست نيست که هر بي سر و پايي بتواند آن را در دست بگيرد.
مي بينيم براي فرار از اين قداست که هيچگاه غاصبين خلافت- حتي به تظاهر- قادر بر
نشان دادن آن نيستند چنين حديثي را جعل نموده اند تا با بالابردن مقام صحابه چنين
قداستي را در آنان نشان دهند، در حالي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بارها
اين مطلب را فرموده است که روز قيامت عده اي اصحاب مرا بر سر حوض کوثر از من دور مي
کنند چرا که بعد از من از دين برگشته اند و به قرآن و عترت من جسارت کرده اند.
18 . سوره ي حجرات: آيه ي 13.
19 . نکته ي اساسي در خطابه ي غدير که دست دشمنان را بکلي بسته است تعيين خط امامت
تا روز قيامت وانحصار آن در دوازده امام از نسل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم
است. در برابر چنين اقدام دقيقي که خدا و رسول فرموده اند، اصحاب صحيفه آيه اي از
قرآن را دليل غصب خلافت قرار داده اند که «اِنَّ اَکْرَمُکُمْ عِنْدَ اللهِ
اَتْقيکُمْ»!
يک آيه ي کلي را در برابر کلام صريح پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قرار دادن به
معناي جسارت به ساحت مقدس خدا و رسول است. خداوند که خلافت را منحصر در دوازده امام
فرموده در واقع آنان را با تقوي ترين مردم هر زمان معرفي نموده است. واقعاً بايد
پرسيد: کداميک از خلفاي سقيفه نشان دادند که با تقواترين مردم هستند؟ و بايد سؤال
کرد: در زمان هر يک از ائمه: چه کسي را با تقوي تر از آن امام مي توان يافت؟
پر مدعا و توخالي همين اصحاب سقيفه اند که در طول تاريخ غصب خلافت هميشه و از هر
جهت از همه ي مردم عقب تر بوده اند!!؟.
20 . اينکه حقوق همه ي مسلمين مساوي است، در برابر ظلم عظيمي است که خلفاي
سقيفه بر مردم روا داشتند و نگذاشتند حقوق همه ي مسلمانان حفظ شود، بلکه حق
عده اي را حفظ کردند و حق عده اي ديگر را پايمال نمودند. ولي معناي رسيدن
همه ي مردم به حقوق خود اين نيست که همه ي مسلمين مي توانند امام شوند و
هيچ فرقي در اين باره بين آنان نيست. چنين مطلبي را هيچ اجتماعي و هيچ عقلي
نمي پذيرد. پيداست که امامت شايستگي هايي لازم دارد که فقط با دارا بودن
آنها کسي مي تواند در آن منصب قرار بگيرد، وگرنه خلفاي نالايق همان ثمرات
شوم سقيفه را به دنبال خواهند داشت که به آبروي اصل اسلام هم ضربه زدند و
باعث شرمندگي خود و همه ي اهل اسلام در برابر ملل ديگر شدند.
21 . تمسک به «جماعت مسلمين» و خليفه ي اين چنيني را نماينده ي آنان معرفي کردن
بهانه اي است براي ظلم آزادانه و بي قيد و شرط، بطوري که هر کس در برابر آن قد
عَلَم کرد به جرم مخالف با جماعت مسلمين و بر هم زدن اتحاد آنان بايد کشته شود!
در طول تاريخ سقيفه هم عملاً اين کار صورت پذيرفته و امثال مالک بن نويره که گفتند:
«ما بر اعتقاد مسلماني خود باقي هستيم و فقط خليفه ي تعيين شده در غدير را قبول
داريم و خليفه ي سقيفه را قبول نداريم» از دم شمشير گذرانده شدند. حتي بانويي به
نام اُم فَروه که با ابوبکر اعلام مخالفت کرد و گفت: «من فقط خليفه ي راستين پيامبر
صلي الله عليه و آله و سلم يعني علي بن ابي طالب عليه السلام را قبول دارم» به
دستور او اعدام شد!
الثاقب في المناقب: ص 226. شرح نهج البلاغة: ج 17 ص 214.
22 . باز مي بينيم از جعل و تحريف فرمايشات پيامبر صلي الله عليه و آله و
سلم ابا نداشته اند و به آن حضرت نسبت داده اند که «امت من هيچگاه بر
گمراهي متفق نخواهند شد»، در حاليکه حتي به اقرار اهل سقيفه بارها و بارها
امت بر باطل متفق شده اند، تا آنجا که يزيد را پذيرفته اند و حسين عزيز
عليه السلام را سر بريده اند! آيا اين اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آيا ما
هم بايد چشم و گوش بسته پيرو چنين اتحادي شويم؟!.
23 . کنايه از اينکه روز قيامت در پيشگاه عدل الهي، اين سند اصلي ظلم را
عرضه کنم و به همه نشان دهم.