مقدمه
جلد سوم اين كتاب كه اكنون از نظر خواننده محترم مىگذرد مشتمل بر مقاله
7 و 8 و 9 از مجموع چهارده مقالهاى است كه دوره اين كتاب را تشكيل مىدهد
.
مقاله 7 مشتمل بر يك رشته مطالب است كه بنام مسائل وجود خوانده مىشود
اين رشته مسائل از لحاظ دخالتى كه در سرنوشتساير مسائل فلسفه دارد
اساسىترين مسائل فلسفه بايد شمرده شود مسائل وجود در اين مقاله بصورت 12
مسئله بيان شده و از اين 12 مسئله فقط يكى دو مسئله است كه از يونان قديم
بارث رسيده و قسمت عمده آن مسائل كه دخالت زيادى در مبنا و اساس فلسفه دارد
در دوره اسلامى بتدريج پيدا شده و در ضمن خود كتاب اجمالا به تاريخچه اين
مسائل اشارهاى شده است دو مسئله از اين 12 مسئله يكى اينكه موجود معدوم
نمىشود و ديگر اينكه عدم نسبى استبراى اولين بار در اين مقاله عنوان قرار
داده شده و مستقلا با سبك مخصوصى از آنها بحثشده است .
مقاله 8 مشتمل بر مسائل ضرورت و امكان است و آنچه در آن مقاله مورد توجه
است موضوع وجوب و حتميت و قطعيتى است كه در كار جهان حكمفرما استبحث از
ضرورت و حتميت نظام هستى يكى از مهمترين مباحثى است كه همواره افكار فلاسفه
را بخود متوجه ساخته است و امروز هم در ميان فلاسفه غرب در رديف اول مسائل
فلسفى بشمار مىرود در آخر اين مقاله موضوع اجبار و اختيار انسان و استعداد
تكليف و مسئوليت وى در برابر نظام حتمى موجودات مطرح شده و در آن اظهار نظر
شده است .
مقاله 9 مشتمل بر قانون عليت و متفرعات وى است قانون عليت از قديمترين و
سابقه دارترين مسائل فلسفه است و اگر سبقت و قدمت را مناط قرار دهيم هيچ
مسئلهاى بپاى مسئله علت و معلول نمىرسد مسئله علت و معلول از آن مسائل
است كه با كمال سبقت و قدمتى كه دارد اهميت و جلال خود را از دست نداده
استبلكه در اثر تحقيقات و كاوشها و موشكافيهاى زيادى كه در اطراف اين
مسئله كهن بعمل آمده حقايق زيادى درباره كيفيت ارتباط موجودات با يكديگر در
عالم فلسفه روشن شده است .
مقالاتى كه در جلد اول و دوم گذشتباستثناء مقاله 1 همه در حول مسائل
ادراكى بود و آنچه موضوع بحث مستقيم آن مقالات بود انسان و افكار و
انديشهها و ادراكات انسان بود و ما اهميتبحث از جنبههاى ادراكى را در
جلد اول و دوم گوشزد كرديم و اما آنچه موضوع بحث اين سه مقاله است مستقيما
واقعيت عينى استيعنى در اين سه مقاله رسما در اطراف واقعيت عينى تحقيق شده
ولى خواننده محترم در ضمن اينكه به كيفيت اقامه براهين فلسفى در اين مسائل
آشنا مىشود باز بيك حقيقت روشن بر مىخورد و آن اين است تا ذهن را نشناسيم
نمىتوانيم فلسفه داشته باشيم يعنى شناختن واقعيتبدانسان كه بشر از فلسفه
انتظار دارد بدون شناختن ذهن و آگاهى از انبوه انديشههاى غلط انداز ذهن
ميسر نيست اين حقيقت در ضمن مطالعه خود اين مقالات روشن خواهد شد .
در ضمن اين حقيقتشايد يك مشكل ديگر نيز حل شود و آن مشكل عبارت است از
چگونگى قدرت ذهن براى پيشروى در مسائل تعقلى محض اگر ما از عهده بر آمده
باشيم و منظور خود را بطور واضح و روشنى بيان كرده باشيم خواننده محترم
بخوبى خواهد فهميد كه ذهن با يك سلسله مسائل جدى روبرو مىشود و خواهان
جواب دادن صحيح بانها است و قادر استبدون آنكه از وسائل خارجى كمك بگيرد
به آسانى جواب آنها را بدهد بلكه متوجه مىشود كه در حل اين رشته مسائل
توسل بغير اين راه هيچ معنى ندارد .
همانطورى كه در مقدمه جلد اول و مقدمه جلد دوم اين كتاب گفتيم ما حتى
المقدور سعى كردهايم كه مطالب را با زبان ساده و عمومى فهم در دسترس
خوانندگان محترم بگذاريم و شايد اينجانب در اثر حرص و اصرارى كه نسبتباين
مقصود داشته است و از اين جهتيك مطلب را با عبارات و تعبيرات مكرر ادا
كرده است موجب ملال خاطر برخى از خوانندگان محترم را فراهم آورده باشد .
يكى از موضوعاتى كه امروز نظر دانشمندان جهان را جلب كرده اين است كه
حتى الامكان سعى كنند حقايق علمى را آسان و ساده تحويل دهند و البته
دانشمندان غربى پيشقدم اين راه هستند .
در دنياى غرب اهتمام به آسان كردن معضلات علمى كمتر از اهتمام بكشف
مسئله تازه نيست و الحق اين سنتبسيار سنت پسنديدهاى است و بايد همه
دانشمندان در همه رشتهها اين روش را تعقيب كنند و اين خود خدمتى بزرگ به
جامعه علم و دانش است و متاسفانه بايد اذعان كرد كه غالب كتب قديمه ما در
همه رشتهها فاقد اين خصيصه عالى استبه طورى كه در برخى از بدبينان توليد
سوء ظن كرده كه شايد تعمدى در كار بوده و نامفهوم بودن مقصود و منظور بوده
است .
امروز طرفداران عوض كردن متود تعليم و تاليف زياد شده و با غالب اشخاصى
كه روبرو مىشويم از همين موضوع سخن به ميان مىآورند و برخى در اين راه به
حد افراط اظهار نظر مىكنند و خيال مىكنند كه واقعا هر مطلبى كه براى هر
كسى نامفهوم است در اثر طرز تعليم و بيان آن مطلب است ولى ما در ضمن اينكه
به طرفداران تغيير متود تعليم و تاليف حق مىدهيم و خود نير طرفدار آن
هستيم اين نكته را يادآورى مىكنيم كه همان اندازه كه بر دانشمندان است كه
حقايق را از قيد اسارت عبارات مغلق و معقد آزاد سازند بيش از آن اندازه بر
طالبان معرفت است كه سطح افهام خويش را با سطح حقايق نزديك سازند .
يكى از چيزهايى كه در كشور ما موجب شده كه افراد طالب فلسفه بزبان ساده
باشند پارهاى از ترجمههاى كتابهائى است كه احيانا بنام فلسفه منتشر شده و
نويسندگان آنها بنام فلسفه آسمان و ريسمان كردهاند و هر چه خواستهاند
بقالب زدهاند و برخى خوانندگان پنداشتهاند كه فلسفه اروپا ساده است و حال
آنكه اگر كسى كوچكترين اطلاعى داشته باشد مىداند كه فلاسفه و دانشمندانى
كه واقعا در خود اروپا آراء و نظرياتشان مورد احترام است كمتر كسى است كه
ادعا كند كه از عهده فهم نظريات آنها بر مىآيد آيا فلسفه كانتيا هگل يا
هانرى برگسون يا نظريه نسبيت اينشتاين يا بسيارى از نظريههاى مهم اقتصادى
و اجتماعى بهمين سادگيهائى است كه اين سادهدلان پنداشتهاند .
افكار و نظريات عالى در هر رشتهاى خواه ناخواه دقتهائى را همراه دارد و
تا انسان كوشش نكند و سطح فكر خويش را بالا نبرد موفق بدرك آنها نخواهد شد
.
گويند هنگامى كه ابو تمام شاعر تواناى عرب يكى از قصائد غراء خويش را
انشا كرده بود برخى از خردهگيران بوى گفتند لم لا تقول ما يفهم يعنى چرا
چيزى نمىگوئى كه فهميده شود مقصودشان اين بود كه چرا طورى سخن نمىگوئى كه
ما بفهميم ابو تمام در پاسخ گفت لم لا تفهمون ما يقال يعنى شما چرا آنچه را
گفته مىشود نمىفهميد .
اينجانب براى هر سه مقاله پاورقىهاى مشروح نوشت و فقط قسمتى از اواخر
مقاله 9 كه مربوط به مبحث غايات بود باقى ماند راجع بان قسمت از آن جهت كه
با مطالب مقالات آينده بستگى داشتبهتر آن ديد كه به همان اندازه كه در متن
بيان شده قناعت كند و البته بعدا در مقاله 10 و مقاله 14 به حد لزوم درباره
آن قسمت عالى در متن و پاورقىها حثخواهد شد .
تهران - تير ماه 1325 شمسى - مرتضى مطهرى