اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد سوم

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۱ -


مقدمه

جلد سوم اين كتاب كه اكنون از نظر خواننده محترم مى‏گذرد مشتمل بر مقاله 7 و 8 و 9 از مجموع چهارده مقاله‏اى است كه دوره اين كتاب را تشكيل مى‏دهد .

مقاله 7 مشتمل بر يك رشته مطالب است كه بنام مسائل وجود خوانده مى‏شود اين رشته مسائل از لحاظ دخالتى كه در سرنوشت‏ساير مسائل فلسفه دارد اساسى‏ترين مسائل فلسفه بايد شمرده شود مسائل وجود در اين مقاله بصورت 12 مسئله بيان شده و از اين 12 مسئله فقط يكى دو مسئله است كه از يونان قديم بارث رسيده و قسمت عمده آن مسائل كه دخالت زيادى در مبنا و اساس فلسفه دارد در دوره اسلامى بتدريج پيدا شده و در ضمن خود كتاب اجمالا به تاريخچه اين مسائل اشاره‏اى شده است دو مسئله از اين 12 مسئله يكى اينكه موجود معدوم نمى‏شود و ديگر اينكه عدم نسبى است‏براى اولين بار در اين مقاله عنوان قرار داده شده و مستقلا با سبك مخصوصى از آنها بحث‏شده است .

مقاله 8 مشتمل بر مسائل ضرورت و امكان است و آنچه در آن مقاله مورد توجه است موضوع وجوب و حتميت و قطعيتى است كه در كار جهان حكمفرما است‏بحث از ضرورت و حتميت نظام هستى يكى از مهمترين مباحثى است كه همواره افكار فلاسفه را بخود متوجه ساخته است و امروز هم در ميان فلاسفه غرب در رديف اول مسائل فلسفى بشمار مى‏رود در آخر اين مقاله موضوع اجبار و اختيار انسان و استعداد تكليف و مسئوليت وى در برابر نظام حتمى موجودات مطرح شده و در آن اظهار نظر شده است .

مقاله 9 مشتمل بر قانون عليت و متفرعات وى است قانون عليت از قديمترين و سابقه دارترين مسائل فلسفه است و اگر سبقت و قدمت را مناط قرار دهيم هيچ مسئله‏اى بپاى مسئله علت و معلول نمى‏رسد مسئله علت و معلول از آن مسائل است كه با كمال سبقت و قدمتى كه دارد اهميت و جلال خود را از دست نداده است‏بلكه در اثر تحقيقات و كاوشها و موشكافيهاى زيادى كه در اطراف اين مسئله كهن بعمل آمده حقايق زيادى درباره كيفيت ارتباط موجودات با يكديگر در عالم فلسفه روشن شده است .

مقالاتى كه در جلد اول و دوم گذشت‏باستثناء مقاله 1 همه در حول مسائل ادراكى بود و آنچه موضوع بحث مستقيم آن مقالات بود انسان و افكار و انديشه‏ها و ادراكات انسان بود و ما اهميت‏بحث از جنبه‏هاى ادراكى را در جلد اول و دوم گوشزد كرديم و اما آنچه موضوع بحث اين سه مقاله است مستقيما واقعيت عينى است‏يعنى در اين سه مقاله رسما در اطراف واقعيت عينى تحقيق شده ولى خواننده محترم در ضمن اينكه به كيفيت اقامه براهين فلسفى در اين مسائل آشنا مى‏شود باز بيك حقيقت روشن بر مى‏خورد و آن اين است تا ذهن را نشناسيم نمى‏توانيم فلسفه داشته باشيم يعنى شناختن واقعيت‏بدانسان كه بشر از فلسفه انتظار دارد بدون شناختن ذهن و آگاهى از انبوه انديشه‏هاى غلط انداز ذهن ميسر نيست اين حقيقت در ضمن مطالعه خود اين مقالات روشن خواهد شد .

در ضمن اين حقيقت‏شايد يك مشكل ديگر نيز حل شود و آن مشكل عبارت است از چگونگى قدرت ذهن براى پيشروى در مسائل تعقلى محض اگر ما از عهده بر آمده باشيم و منظور خود را بطور واضح و روشنى بيان كرده باشيم خواننده محترم بخوبى خواهد فهميد كه ذهن با يك سلسله مسائل جدى روبرو مى‏شود و خواهان جواب دادن صحيح بانها است و قادر است‏بدون آنكه از وسائل خارجى كمك بگيرد به آسانى جواب آنها را بدهد بلكه متوجه مى‏شود كه در حل اين رشته مسائل توسل بغير اين راه هيچ معنى ندارد .

همانطورى كه در مقدمه جلد اول و مقدمه جلد دوم اين كتاب گفتيم ما حتى المقدور سعى كرده‏ايم كه مطالب را با زبان ساده و عمومى فهم در دسترس خوانندگان محترم بگذاريم و شايد اينجانب در اثر حرص و اصرارى كه نسبت‏باين مقصود داشته است و از اين جهت‏يك مطلب را با عبارات و تعبيرات مكرر ادا كرده است موجب ملال خاطر برخى از خوانندگان محترم را فراهم آورده باشد .

يكى از موضوعاتى كه امروز نظر دانشمندان جهان را جلب كرده اين است كه حتى الامكان سعى كنند حقايق علمى را آسان و ساده تحويل دهند و البته دانشمندان غربى پيشقدم اين راه هستند .

در دنياى غرب اهتمام به آسان كردن معضلات علمى كمتر از اهتمام بكشف مسئله تازه نيست و الحق اين سنت‏بسيار سنت پسنديده‏اى است و بايد همه دانشمندان در همه رشته‏ها اين روش را تعقيب كنند و اين خود خدمتى بزرگ به جامعه علم و دانش است و متاسفانه بايد اذعان كرد كه غالب كتب قديمه ما در همه رشته‏ها فاقد اين خصيصه عالى است‏به طورى كه در برخى از بدبينان توليد سوء ظن كرده كه شايد تعمدى در كار بوده و نامفهوم بودن مقصود و منظور بوده است .

امروز طرفداران عوض كردن متود تعليم و تاليف زياد شده و با غالب اشخاصى كه روبرو مى‏شويم از همين موضوع سخن به ميان مى‏آورند و برخى در اين راه به حد افراط اظهار نظر مى‏كنند و خيال مى‏كنند كه واقعا هر مطلبى كه براى هر كسى نامفهوم است در اثر طرز تعليم و بيان آن مطلب است ولى ما در ضمن اينكه به طرفداران تغيير متود تعليم و تاليف حق مى‏دهيم و خود نير طرفدار آن هستيم اين نكته را يادآورى مى‏كنيم كه همان اندازه كه بر دانشمندان است كه حقايق را از قيد اسارت عبارات مغلق و معقد آزاد سازند بيش از آن اندازه بر طالبان معرفت است كه سطح افهام خويش را با سطح حقايق نزديك سازند .

يكى از چيزهايى كه در كشور ما موجب شده كه افراد طالب فلسفه بزبان ساده باشند پاره‏اى از ترجمه‏هاى كتابهائى است كه احيانا بنام فلسفه منتشر شده و نويسندگان آنها بنام فلسفه آسمان و ريسمان كرده‏اند و هر چه خواسته‏اند بقالب زده‏اند و برخى خوانندگان پنداشته‏اند كه فلسفه اروپا ساده است و حال آنكه اگر كسى كوچكترين اطلاعى داشته باشد مى‏داند كه فلاسفه و دانشمندانى كه واقعا در خود اروپا آراء و نظرياتشان مورد احترام است كمتر كسى است كه ادعا كند كه از عهده فهم نظريات آنها بر مى‏آيد آيا فلسفه كانت‏يا هگل يا هانرى برگسون يا نظريه نسبيت اينشتاين يا بسيارى از نظريه‏هاى مهم اقتصادى و اجتماعى بهمين سادگيهائى است كه اين ساده‏دلان پنداشته‏اند .

افكار و نظريات عالى در هر رشته‏اى خواه ناخواه دقتهائى را همراه دارد و تا انسان كوشش نكند و سطح فكر خويش را بالا نبرد موفق بدرك آنها نخواهد شد .

گويند هنگامى كه ابو تمام شاعر تواناى عرب يكى از قصائد غراء خويش را انشا كرده بود برخى از خرده‏گيران بوى گفتند لم لا تقول ما يفهم يعنى چرا چيزى نمى‏گوئى كه فهميده شود مقصودشان اين بود كه چرا طورى سخن نمى‏گوئى كه ما بفهميم ابو تمام در پاسخ گفت لم لا تفهمون ما يقال يعنى شما چرا آنچه را گفته مى‏شود نمى‏فهميد .

اينجانب براى هر سه مقاله پاورقى‏هاى مشروح نوشت و فقط قسمتى از اواخر مقاله 9 كه مربوط به مبحث غايات بود باقى ماند راجع بان قسمت از آن جهت كه با مطالب مقالات آينده بستگى داشت‏بهتر آن ديد كه به همان اندازه كه در متن بيان شده قناعت كند و البته بعدا در مقاله 10 و مقاله 14 به حد لزوم درباره آن قسمت عالى در متن و پاورقى‏ها حث‏خواهد شد .

تهران - تير ماه 1325 شمسى - مرتضى مطهرى