اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد دوم

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۲۷ -


4-اعتبارات در مورد تساوى طرفين

ما يك سلسله اعتبارات با لحاظ تساوى طرفين نيز داريم كه در ميان افراد متساوى الحال بدون رياست و مرئوسيت از راه حاجت اجتماع اعتبار شده‏اند مانند اقسام مبادله‏ها و ارتباطها و حقوق متعادله اجتماعى كه حاجت‏به شرح تفصيلى ندارد و بايد دانست كه اعتباريات باب رياست و مرئوسيت درين باب نيز مانند امر و نهى و جزاء خوب و بد در اين مرحله نيز قابل جريان است ولى چيزى كه هست امر و نهى در اين جا تكيه به مولويت ندارند بلكه بخوبى و بدى فعل و همچنين جزاء بخود فعل متكى است و از اين رو اين اوامر و نواهى را مولوى نمى‏گويند بلكه ارشادى مى‏نامند يعنى اينگونه اوامر و نواهى به فائده فعل دلالت و هدايت مى‏نمايند مثلا مى‏گوييم فلان كار را بكن تا سعادت يا فلان فائده را بيابى

ارتباط اعتباريات با حقايق مترتبه بانها يا كيفيت ارتباط علوم مجعوله انسان با خواص واقعى وى

چنانكه در آغاز مقاله گفته شد گفتگوى ما در علوم اعتباريه در سه بخش مى‏باشد:

1- كيفيت پيدايش علم اعتبارى از انسان .

2- كيفيت پيدايش كثرت در علوم اعتباريه انقسامات .

3- كيفيت ارتباط علوم اعتباريه با آثار واقعى و حقيقى يعنى با اعمال خارجى وجود انسان .

انسان با پيمودن اين سه مرحله خود را به حقائق يعنى بخواص واقعى خود ارتباط داده و بعبارت ديگر علوم ساخته خود را توسيط نموده و با حقايق كمالى خود استكمال مى‏ورزد .

بحثهائى كه تا كنون در اين مقاله انجام داده‏ايم بدو مرحله اولى از اين سه مرحله بستگى داشت اينك مى‏خواهيم كم و بيش در مرحله سوم به اندازه ظرفيت اين مقاله به گفتگو بپردازيم .

مقدمتا نظريات زيرين را بايد در نظر گرفت .

1- تا آنجاى جهان ماده كه پاى مشاهده و آزمايش خود را رسانيده‏ايم و تا آنجا كه موجوداتى يافته‏ايم و به بررسى پرداخته و بدست آورده‏ايم هر موجودى داراى فعاليتى در دائره هستى خود بوده و موجود غير فعال نداريم .

2- فعاليت هر موجودى مناسب و ملايم وجود خودش بنفع هستى و بقاء مى‏باشد و از اين روى موجودى كه بسوى نابودى يا ضرر خود قدمى بر دارد سراغ نداريم و اين نظريه البته نيازمند به توضيح مى‏باشد در بحثهاى گذشته توضيح نسبتا كافى در اين باب داده‏ايم .

3- اين فعاليت پيوسته بواسطه حركتى است‏حركتهاى گوناگون كه در هر موجود مناسب با ذاتش انجام مى‏گيرد كه موجود فعال انجام داده و بغايات حركات كه كمال وى مى‏باشد نائل شده و هستى خود را تكميل مى‏نمايد البته خود وجود وى نيز از قانون حركت مستثنى نبوده و چنانكه در مقاله‏هاى آينده بيارى خدا به ثبوت خواهيم رسانيد با حركت جوهرى متحرك مى‏باشد و نزديك باين سخن از دانشمندان امروزه نيز بطور فرضيه مى‏شنويم جهان طبيعت‏حركت .

4- گروهى از موجودات اين فعاليت و حركت استكمالى را از راه علم فكر انجام ميدهند و قدر متقين از اين گروه انسان و تقريبا يا تحقيقا ساير انواع حيوان مى‏باشد .

و البته همه حركاتى كه در دايره وجود انسان يا ساير حيوانات تحقق پيدا مى‏كند نمى‏توان از راه علم انجام يافته پنداشت‏يعنى در اثبات اينكه همه حركات انسان اعم از طبيعى و ارادى علمى و از راه علم انجام مى‏گيرد نمى‏توان برهان اقامه كرد اگر چه انكار نيز نمى‏توان كرد زيرا ما در تامل ابتدائى بى ترديد فرقى واضح ميان فعاليت دستگاه داخلى تغذيه و تنميه و ميان سخن گفتن و نگاه كردن و غذا خوردن مى‏يابيم زيرا در قسم اول اگر چه گاهى علم بوجود عمل پيدا مى‏كنيم ولى بود و نبود علم كمترين تاثيرى در عمل ندارد ولى در قسم دويم با از ميان رفتن علم وجود فعل از ميان ميرود .

پس علم فكر يك ابزار عمومى است كه جنس حيوان كارها و فعاليتهاى مخصوص بخود را بوسيله او انجام مى‏دهد يعنى ارتباط او با حركات خودش و متعلق حركات خودش ماده بوسيله رابطه علم است .

5- علمى كه مستقيما و بلا واسطه وسيله استكمال فعلى انسان و ساير حيوانات است علم اعتبارى است نه علم حقيقى توضيح اين نظريه اينكه چنانكه در آغاز مقاله اشاره نموديم وسيله بودن علم از براى فعاليت انسان از اين راه است كه علم پشت‏سر خود و خارج از خود را نشان داده و انسان او را در مى‏يابد و بى ترديد يافتن ما وراء علم براى اينست كه انسان كمال خود را تميز دهد يعنى چيزى را كه رافع احتياج و نقص مى‏باشد از غير او بشناسد و از اين روى ناچار انسان خواهش قواى فعاله خود را كه مظاهر احتياج و استكمال هستند بايد با علم ادراك آميزش دهد و سپس آن خواهش‏ها را با ماده خارجى ارتباط داده و صورت آنها را به ماده تطبيق نمايد تا قواى فعاله خود را با آنها بوسيله حركتهاى گوناگون تماس دهد و همين جا است كه قوه فعاله انسان با ماده‏اى كه مورد تعلق فعاليت وى مى‏باشد ارتباط حاصل مى‏كند .

چنانكه در آغاز مقاله اشاره نموديم اين علوم كه رابطه ميان انسان و حركات فعلى اوست علوم اعتبارى مى‏باشند نه علوم حقيقى اگر چه علوم حقيقيه نيز هرگز مستغنى عنه نخواهند بود زيرا چنانكه اثبات كرديم اعتبار بى حقيقت محض نمى‏شود مثلا هنگامى كه آب مى‏آشاميم نخست از جهاز تغذى صورت احساسى تشنگى را مشاهده مى‏كنيم و پس از آن خواهش سيراب شدن بما جلوه مى‏كند و نسبت وجوب و لزوم را ميان خود و سيراب شدن بكار مى‏بريم و چون اين خاصه را با آزمايش يا فرا گرفتن از ديگران در آب سراغ داريم صورت خواسته و سيرات كننده را باب مى‏دهيم و پس از آن نسبت وجوب را ميان خود و حركت ويژه‏اى كه تامين خوردن آب را ميتواند بكند مى‏گذاريم و در اين هنگام قوه فعاله است و حركت‏خودش كار مخصوص .

و اگر چنانچه اين دستگاه تطبيق و توسيط وجوب نبود علوم و ادراكات حقيقى كه مورد آب داريم فعل را بوجود نمى‏آورد نه روزى كه انسان اولى و يا كودك بوده و اسم آب را نيز نمى‏دانستيم و تنها آب مى‏ديديم و نه روزى كه بما گفتند آب تنها عنصرى است كه همه جهان از وى تركيب يافته و نه روزى كه از يونانيها شنيديم كه آب يكى از چهار عنصر مى‏باشد و نه روزى كه بثبوت رسيد كه آب نيز مانند ساير مركبات مركب بوده و از آميزش اكسيژن و هيدروژن بنسبت 33 و 66 بوجود آمده است .

و همچنين اگر از اجزاء همان دستگاه تطبيق و توسيط وجوب بعنوان آزمايش يكى را كم كنيم فعاليت قوه فعاله سپرى خواهد شد مثلا اگر چنانچه جهاز تغذى تشنگى را احساس نكند يا تشنگى را احساس كرده ولى بواسطه سرگرمى بجاى ديگر به ياد سيراب شدن نيفتد يا به ياد سيراب شدن نيز بيفتد ولى بواسطه محذور مزاجى يا خارجى سيراب شدن را فعلا لازم نبيند يا همه آنها را داشته ولى بواسطه نبودن آب مثلا نسبت وجوب را ميان خود و فعل خود حركت مخصوص برقرار نكند حركت و فعاليت‏بوجود نخواهد آمد .

و از اينجا روشن خواهد بود كه انسان پس از ادراك وجوب فعل در انجام دادن حركت و فعاليت‏خود هيچگونه توقف نخواهد داشت چنانكه در مواردى كه ملكه كارى را داشته باشيم مانند ملكه تكلم هيچ گونه نيازى بفكر نداريم و خاصه در چيدن حروف پس از آغاز تكلم و همچنين در جاهائى كه مربوط بمورد فعل بواسطه عوارض محلى مخصوص جز يك فكر در متخيله پيدا نشود مانند كسى كه نورزيده بالاى پايه پنجاه مترى يا مناره بسيار بلند خود را ببيند بديهى است كه از هول جان فكرى بجز تخيل افتادن نخواهد داشت و در نتيجه سقوط خواهد كرد و يا مانند كسى كه دفعتا شير شرزه‏اى را در برابر خود ببيند اگر فكر فرار كردن به مغزش بيفتد ناچار بى‏توقف فرار خواهد كرد و اگر تصور مهابت‏شير دلش را فرا گيرد زمين‏گير شده و فرار بلكه پاى فرار را فراموش خواهد نمود و اگر فكر مقصد شير و تعرض و عدم تعرض وى دهشت زده‏اش كند مسخر وى گرديده و باصطلاح مستسبع شده و بدنبال شير خواهد افتاد اينگونه حركات عموما افعال اختيارى و ارادى هستند كه در مورد آنها يك فكر بيشتر در برابر چشم قوه فعاله نيست و در نتيجه نسبت وجوب جايگير شده و انسان از روى اختيار و اراده انجام مى‏دهد.

و گاهى كه انسان در انجام دادن فعل ارادى خود بفكر و تروى محتاج است چنانكه اغلب كارهاى ما همين رنگ را دارد در حقيقت در ميان عنوانهاى گوناگونى كه قابل انطباق به فعل مى‏باشند يك عنوانى مى‏جويد كه با انطباق وى فعل نسبت وجوب مطلق بى تقييد را پيدا كند و اين سخن با رجوع به گفتگوئى كه سابقا در مبحث اعتبار وجوب كرديم بيشتر روشن مى‏شود .

و همچنين در مواردى كه با نظر بدوى فاعل اختيارى را مجبور مى‏ناميم مانند كسى كه كارى را انجام مى‏دهد كه اگر نمى‏كرد كشته مى‏شد در حقيقت‏شخص اجبار كننده نكردن را ملازم با كشته شدن قرار مى‏دهد و از اين روى فاعل از فكر نكردن اوفتاده و تنها در برابر خود يك فكر مى‏بيند و آن فكر كردن است و ديگر موضوعى از براى ترك باقى نمى‏ماند و چنانكه روشن است فاعل در اين صورت انتخاب و اراده فعل را دارد اگر چه از راه ناچارى يعنى نبودن چاره كه طرف مقابل فعل است فعل را اراده مى‏كند .

و البته اين بيان با نظر عقلا كه فعل جبرى را مستند به اختيار فاعل ندانسته و پاداش خوب و بد را ساقط مى‏دانند منافات ندارد چنانكه اختيارى انتخابى بودن فعل با آنچه از آغاز سخن گفتيم كه صدور فعل از قوه فعاله در مورد تشخيص ضرورى است منافات ندارد .

مباحث جبر و اختيار نتايج علمى بسيار دارد ولى از غرض اين مقاله خارج مى‏باشد و از اين روى سخن را پايان داده و مقاله را ختم مى‏كنيم .

مسائلى كه در اين مقاله بيان شد

مسائلى كه در اين مقاله بيان نموديم به شرح ذيل مى‏باشد:

1- يك سلسله از علوم داريم كه مطابق خارج از توهم ندارند اعتباريات .

2- علوم اعتباريه تابع احساسات درونى مى‏باشند .

3- هر اعتبارى را حقيقتى هست .

4- علوم اعتباريه بى آثار خارجى نخواهند بود .

5- معرف اعتبار دادن حد چيزى است‏به چيز ديگر .

6- در مورد اعتباريات برهان جارى نمى‏شود .

7- ممكنست علم اعتبارى علم اعتبارى ديگرى را توليد كند .

8- انسان با اعمال قواى فعاله خود يك سلسله علوم اعتباريه تهيه مى‏كند .

9- ضابط اعتبارى بودن علمى اينست كه نسبت‏بايد را مى‏توان بوى متعلق فرض كرد .

10- اعتباريات دو قسم هستند اعتباريات بالمعنى الاعم و اعتباريات بالمعنى الاخص .

11- اعتباريات اجتماعى منقسم بدو قسم مى‏باشند الف اعتباريات عمومى ثابت .

ب- اعتباريات قابل تغيير .

12- اعتباريات بالمعنى الاخص با تقسيم ديگر منقسم بدو قسم‏اند:

الف- اعتباريات قبل الاجتماع .

ب- اعتباريات بعد الاجتماع .

13- وجوب اعتبارى است قبل الاجتماع .

14- وجوب نخستين اعتبار است .

15- حسن و قبح اعتبارهاى قبل الاجتماع هستند .

16- انتخاب اخف و اسهل لازم و اعتباريست قبل الاجتماع .

17- اصل استخدام و اجتماع .

18- اعتبار علم قبل الاجتماع است .

19- اعتبار ظن اطمينانى .

20- اعتبار وظيفه انسان در مورد فقدان علم .

21- از راه بعضى از اعتباريات در بعضى ديگر مى‏توان تصرف كرد و يا اعتبار ثابت را از كار انداخت .

22- تغيير اعتبار يكى از اعتبارات عمومى است .

23- اعتباريات بعد الاجتماع (1) ملك

24- اعتبار رياست و مرئوسيت و لوازم آنها .

25- اعتبار امر و لوازم آن .

26- امر منقسم بدو قسم مى‏باشد الف امر عقلى .

ب- امر غير عقلى .

27- نهى .

28- اعتبارى كه بقيه احكام حرمت و استحباب و كراهت و اباحه .

29- اعتبارات مساوى الطرفين .

30- كيفيت ارتباط اعتباريات بخواص واقعى مترتبه