4-اعتبارات در مورد تساوى طرفين
ما يك سلسله اعتبارات با لحاظ تساوى طرفين نيز داريم كه در ميان افراد
متساوى الحال بدون رياست و مرئوسيت از راه حاجت اجتماع اعتبار شدهاند
مانند اقسام مبادلهها و ارتباطها و حقوق متعادله اجتماعى كه حاجتبه شرح
تفصيلى ندارد و بايد دانست كه اعتباريات باب رياست و مرئوسيت درين باب نيز
مانند امر و نهى و جزاء خوب و بد در اين مرحله نيز قابل جريان است ولى چيزى
كه هست امر و نهى در اين جا تكيه به مولويت ندارند بلكه بخوبى و بدى فعل و
همچنين جزاء بخود فعل متكى است و از اين رو اين اوامر و نواهى را مولوى
نمىگويند بلكه ارشادى مىنامند يعنى اينگونه اوامر و نواهى به فائده فعل
دلالت و هدايت مىنمايند مثلا مىگوييم فلان كار را بكن تا سعادت يا فلان
فائده را بيابى
ارتباط اعتباريات با حقايق مترتبه بانها يا كيفيت ارتباط علوم مجعوله
انسان با خواص واقعى وى
چنانكه در آغاز مقاله گفته شد گفتگوى ما در علوم اعتباريه در سه بخش
مىباشد:
1- كيفيت پيدايش علم اعتبارى از انسان .
2- كيفيت پيدايش كثرت در علوم اعتباريه انقسامات .
3- كيفيت ارتباط علوم اعتباريه با آثار واقعى و حقيقى يعنى با اعمال
خارجى وجود انسان .
انسان با پيمودن اين سه مرحله خود را به حقائق يعنى بخواص واقعى خود
ارتباط داده و بعبارت ديگر علوم ساخته خود را توسيط نموده و با حقايق كمالى
خود استكمال مىورزد .
بحثهائى كه تا كنون در اين مقاله انجام دادهايم بدو مرحله اولى از اين
سه مرحله بستگى داشت اينك مىخواهيم كم و بيش در مرحله سوم به اندازه ظرفيت
اين مقاله به گفتگو بپردازيم .
مقدمتا نظريات زيرين را بايد در نظر گرفت .
1- تا آنجاى جهان ماده كه پاى مشاهده و آزمايش خود را رسانيدهايم و تا
آنجا كه موجوداتى يافتهايم و به بررسى پرداخته و بدست آوردهايم هر موجودى
داراى فعاليتى در دائره هستى خود بوده و موجود غير فعال نداريم .
2- فعاليت هر موجودى مناسب و ملايم وجود خودش بنفع هستى و بقاء مىباشد
و از اين روى موجودى كه بسوى نابودى يا ضرر خود قدمى بر دارد سراغ نداريم و
اين نظريه البته نيازمند به توضيح مىباشد در بحثهاى گذشته توضيح نسبتا
كافى در اين باب دادهايم .
3- اين فعاليت پيوسته بواسطه حركتى استحركتهاى گوناگون كه در هر موجود
مناسب با ذاتش انجام مىگيرد كه موجود فعال انجام داده و بغايات حركات كه
كمال وى مىباشد نائل شده و هستى خود را تكميل مىنمايد البته خود وجود وى
نيز از قانون حركت مستثنى نبوده و چنانكه در مقالههاى آينده بيارى خدا به
ثبوت خواهيم رسانيد با حركت جوهرى متحرك مىباشد و نزديك باين سخن از
دانشمندان امروزه نيز بطور فرضيه مىشنويم جهان طبيعتحركت .
4- گروهى از موجودات اين فعاليت و حركت استكمالى را از راه علم فكر
انجام ميدهند و قدر متقين از اين گروه انسان و تقريبا يا تحقيقا ساير انواع
حيوان مىباشد .
و البته همه حركاتى كه در دايره وجود انسان يا ساير حيوانات تحقق پيدا
مىكند نمىتوان از راه علم انجام يافته پنداشتيعنى در اثبات اينكه همه
حركات انسان اعم از طبيعى و ارادى علمى و از راه علم انجام مىگيرد
نمىتوان برهان اقامه كرد اگر چه انكار نيز نمىتوان كرد زيرا ما در تامل
ابتدائى بى ترديد فرقى واضح ميان فعاليت دستگاه داخلى تغذيه و تنميه و ميان
سخن گفتن و نگاه كردن و غذا خوردن مىيابيم زيرا در قسم اول اگر چه گاهى
علم بوجود عمل پيدا مىكنيم ولى بود و نبود علم كمترين تاثيرى در عمل ندارد
ولى در قسم دويم با از ميان رفتن علم وجود فعل از ميان ميرود .
پس علم فكر يك ابزار عمومى است كه جنس حيوان كارها و فعاليتهاى مخصوص
بخود را بوسيله او انجام مىدهد يعنى ارتباط او با حركات خودش و متعلق
حركات خودش ماده بوسيله رابطه علم است .
5- علمى كه مستقيما و بلا واسطه وسيله استكمال فعلى انسان و ساير
حيوانات است علم اعتبارى است نه علم حقيقى توضيح اين نظريه اينكه چنانكه در
آغاز مقاله اشاره نموديم وسيله بودن علم از براى فعاليت انسان از اين راه
است كه علم پشتسر خود و خارج از خود را نشان داده و انسان او را در
مىيابد و بى ترديد يافتن ما وراء علم براى اينست كه انسان كمال خود را
تميز دهد يعنى چيزى را كه رافع احتياج و نقص مىباشد از غير او بشناسد و از
اين روى ناچار انسان خواهش قواى فعاله خود را كه مظاهر احتياج و استكمال
هستند بايد با علم ادراك آميزش دهد و سپس آن خواهشها را با ماده خارجى
ارتباط داده و صورت آنها را به ماده تطبيق نمايد تا قواى فعاله خود را با
آنها بوسيله حركتهاى گوناگون تماس دهد و همين جا است كه قوه فعاله انسان با
مادهاى كه مورد تعلق فعاليت وى مىباشد ارتباط حاصل مىكند .
چنانكه در آغاز مقاله اشاره نموديم اين علوم كه رابطه ميان انسان و
حركات فعلى اوست علوم اعتبارى مىباشند نه علوم حقيقى اگر چه علوم حقيقيه
نيز هرگز مستغنى عنه نخواهند بود زيرا چنانكه اثبات كرديم اعتبار بى حقيقت
محض نمىشود مثلا هنگامى كه آب مىآشاميم نخست از جهاز تغذى صورت احساسى
تشنگى را مشاهده مىكنيم و پس از آن خواهش سيراب شدن بما جلوه مىكند و
نسبت وجوب و لزوم را ميان خود و سيراب شدن بكار مىبريم و چون اين خاصه را
با آزمايش يا فرا گرفتن از ديگران در آب سراغ داريم صورت خواسته و سيرات
كننده را باب مىدهيم و پس از آن نسبت وجوب را ميان خود و حركت ويژهاى كه
تامين خوردن آب را ميتواند بكند مىگذاريم و در اين هنگام قوه فعاله است و
حركتخودش كار مخصوص .
و اگر چنانچه اين دستگاه تطبيق و توسيط وجوب نبود علوم و ادراكات حقيقى
كه مورد آب داريم فعل را بوجود نمىآورد نه روزى كه انسان اولى و يا كودك
بوده و اسم آب را نيز نمىدانستيم و تنها آب مىديديم و نه روزى كه بما
گفتند آب تنها عنصرى است كه همه جهان از وى تركيب يافته و نه روزى كه از
يونانيها شنيديم كه آب يكى از چهار عنصر مىباشد و نه روزى كه بثبوت رسيد
كه آب نيز مانند ساير مركبات مركب بوده و از آميزش اكسيژن و هيدروژن بنسبت
33 و 66 بوجود آمده است .
و همچنين اگر از اجزاء همان دستگاه تطبيق و توسيط وجوب بعنوان آزمايش
يكى را كم كنيم فعاليت قوه فعاله سپرى خواهد شد مثلا اگر چنانچه جهاز تغذى
تشنگى را احساس نكند يا تشنگى را احساس كرده ولى بواسطه سرگرمى بجاى ديگر
به ياد سيراب شدن نيفتد يا به ياد سيراب شدن نيز بيفتد ولى بواسطه محذور
مزاجى يا خارجى سيراب شدن را فعلا لازم نبيند يا همه آنها را داشته ولى
بواسطه نبودن آب مثلا نسبت وجوب را ميان خود و فعل خود حركت مخصوص برقرار
نكند حركت و فعاليتبوجود نخواهد آمد .
و از اينجا روشن خواهد بود كه انسان پس از ادراك وجوب فعل در انجام دادن
حركت و فعاليتخود هيچگونه توقف نخواهد داشت چنانكه در مواردى كه ملكه كارى
را داشته باشيم مانند ملكه تكلم هيچ گونه نيازى بفكر نداريم و خاصه در چيدن
حروف پس از آغاز تكلم و همچنين در جاهائى كه مربوط بمورد فعل بواسطه عوارض
محلى مخصوص جز يك فكر در متخيله پيدا نشود مانند كسى كه نورزيده بالاى پايه
پنجاه مترى يا مناره بسيار بلند خود را ببيند بديهى است كه از هول جان فكرى
بجز تخيل افتادن نخواهد داشت و در نتيجه سقوط خواهد كرد و يا مانند كسى كه
دفعتا شير شرزهاى را در برابر خود ببيند اگر فكر فرار كردن به مغزش بيفتد
ناچار بىتوقف فرار خواهد كرد و اگر تصور مهابتشير دلش را فرا گيرد
زمينگير شده و فرار بلكه پاى فرار را فراموش خواهد نمود و اگر فكر مقصد
شير و تعرض و عدم تعرض وى دهشت زدهاش كند مسخر وى گرديده و باصطلاح مستسبع
شده و بدنبال شير خواهد افتاد اينگونه حركات عموما افعال اختيارى و ارادى
هستند كه در مورد آنها يك فكر بيشتر در برابر چشم قوه فعاله نيست و در
نتيجه نسبت وجوب جايگير شده و انسان از روى اختيار و اراده انجام مىدهد.
و گاهى كه انسان در انجام دادن فعل ارادى خود بفكر و تروى محتاج است
چنانكه اغلب كارهاى ما همين رنگ را دارد در حقيقت در ميان عنوانهاى
گوناگونى كه قابل انطباق به فعل مىباشند يك عنوانى مىجويد كه با انطباق
وى فعل نسبت وجوب مطلق بى تقييد را پيدا كند و اين سخن با رجوع به گفتگوئى
كه سابقا در مبحث اعتبار وجوب كرديم بيشتر روشن مىشود .
و همچنين در مواردى كه با نظر بدوى فاعل اختيارى را مجبور مىناميم
مانند كسى كه كارى را انجام مىدهد كه اگر نمىكرد كشته مىشد در حقيقتشخص
اجبار كننده نكردن را ملازم با كشته شدن قرار مىدهد و از اين روى فاعل از
فكر نكردن اوفتاده و تنها در برابر خود يك فكر مىبيند و آن فكر كردن است و
ديگر موضوعى از براى ترك باقى نمىماند و چنانكه روشن است فاعل در اين صورت
انتخاب و اراده فعل را دارد اگر چه از راه ناچارى يعنى نبودن چاره كه طرف
مقابل فعل است فعل را اراده مىكند .
و البته اين بيان با نظر عقلا كه فعل جبرى را مستند به اختيار فاعل
ندانسته و پاداش خوب و بد را ساقط مىدانند منافات ندارد چنانكه اختيارى
انتخابى بودن فعل با آنچه از آغاز سخن گفتيم كه صدور فعل از قوه فعاله در
مورد تشخيص ضرورى است منافات ندارد .
مباحث جبر و اختيار نتايج علمى بسيار دارد ولى از غرض اين مقاله خارج
مىباشد و از اين روى سخن را پايان داده و مقاله را ختم مىكنيم .
مسائلى كه در اين مقاله بيان شد
مسائلى كه در اين مقاله بيان نموديم به شرح ذيل مىباشد:
1- يك سلسله از علوم داريم كه مطابق خارج از توهم ندارند اعتباريات .
2- علوم اعتباريه تابع احساسات درونى مىباشند .
3- هر اعتبارى را حقيقتى هست .
4- علوم اعتباريه بى آثار خارجى نخواهند بود .
5- معرف اعتبار دادن حد چيزى استبه چيز ديگر .
6- در مورد اعتباريات برهان جارى نمىشود .
7- ممكنست علم اعتبارى علم اعتبارى ديگرى را توليد كند .
8- انسان با اعمال قواى فعاله خود يك سلسله علوم اعتباريه تهيه مىكند .
9- ضابط اعتبارى بودن علمى اينست كه نسبتبايد را مىتوان بوى متعلق فرض
كرد .
10- اعتباريات دو قسم هستند اعتباريات بالمعنى الاعم و اعتباريات
بالمعنى الاخص .
11- اعتباريات اجتماعى منقسم بدو قسم مىباشند الف اعتباريات عمومى ثابت
.
ب- اعتباريات قابل تغيير .
12- اعتباريات بالمعنى الاخص با تقسيم ديگر منقسم بدو قسماند:
الف- اعتباريات قبل الاجتماع .
ب- اعتباريات بعد الاجتماع .
13- وجوب اعتبارى است قبل الاجتماع .
14- وجوب نخستين اعتبار است .
15- حسن و قبح اعتبارهاى قبل الاجتماع هستند .
16- انتخاب اخف و اسهل لازم و اعتباريست قبل الاجتماع .
17- اصل استخدام و اجتماع .
18- اعتبار علم قبل الاجتماع است .
19- اعتبار ظن اطمينانى .
20- اعتبار وظيفه انسان در مورد فقدان علم .
21- از راه بعضى از اعتباريات در بعضى ديگر مىتوان تصرف كرد و يا
اعتبار ثابت را از كار انداخت .
22- تغيير اعتبار يكى از اعتبارات عمومى است .
23- اعتباريات بعد الاجتماع (1) ملك
24- اعتبار رياست و مرئوسيت و لوازم آنها .
25- اعتبار امر و لوازم آن .
26- امر منقسم بدو قسم مىباشد الف امر عقلى .
ب- امر غير عقلى .
27- نهى .
28- اعتبارى كه بقيه احكام حرمت و استحباب و كراهت و اباحه .
29- اعتبارات مساوى الطرفين .
30- كيفيت ارتباط اعتباريات بخواص واقعى مترتبه