اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد دوم

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۲۳ -


اصل متابعت علم

پر روشن است كه قواى فعاله در ماده چنانكه خود مادى هستند فعاليت آنها نيز در ماده مى‏باشد و يك قوه فعاله همينكه ماده‏اى را مناسب فعاليت‏خود يافت‏شروع به فعاليت كرده و اثر خود را بسوى متاثر خود روانه خواهد ساخت و انسان و هر جانور زنده در فعاليت‏خود از اين حكم مستثنى نيستند .

ما در صحنه فعاليت‏خود با واقعيت‏خارج كار داريم واقعيت‏خارج را مى‏خواهيم با كسى كه سخن مى‏گوييم با شنونده خارجى راز گوئى مى‏نماييم بسوى مقصدى كه روانه مى‏شويم مقصد را مى‏جوييم و اگر مى‏خوريم يا مى‏آشاميم يا برمى‏خيزيم و اگر چشم باز مى‏كنيم يا گوش فرا مى‏گيريم يا مى‏چشيم يا مى‏بوييم يا دست مى‏ماليم يا پاى مى‏گذاريم و اگر مى‏خنديم يا مى‏گرييم و اگر شاد مى‏باشيم يا اندوهگين مى‏شويم و اگر دوست مى‏گيريم يا دشمن مى‏داريم و اگر و اگر ... در همه اين مراحل سر و كار ما با خود خارج و واقعيت هستى است زيرا بحسب فطرت و غريزه ره آليست و واقع بين هستيم چنانكه در مقاله 2 و 3 روشن گرديد .

پس ناچار به علم اعتبار واقعيت داده‏ايم يعنى صورت ادراكى را همان واقعيت‏خارج مى‏گيريم و آثار خارج را از آن علم و ادراك مى‏شماريم .

و در ميان حالات گوناگون ادراكى علم ظن شك وهم تنها علم ميتواند اين خاصه را داشته باشد زيرا در حالات ديگر غير حال علم چون ادراك دو جانبه بوده و متزلزل است نمى‏توان بيك جانب گرائيده و مستقر شد موجودى را كه وجودش مظنون يا مشكوك يا موهوم است نمى‏توان گفت موجود است ولى موجودى كه معلوم الوجود بوده و هيچگونه ترديدى در وجودش نداريم موجود است‏بى قيد علم اگر چه بحسب دقت معلوم الوجود است ولى وقتى كه به اينجا مى‏رسيم موجودى كه پيش ما است‏بحسب دقت موجود نيست‏بلكه معلوم الوجود يعنى صورت علمى است نه خود موجود خارجى باز مى‏بينيم معلوم الوجود معلوم الوجود است نه معلوم معلوم الوجود و باز هر چه پيش برويم دست‏خود را به روى واقعيت‏خارج يعنى روى علم بنام معلوم خارجى خواهيم گذاشت نه روى علم بواقعيت‏خارج .

پس بايد قضاوت كرد كه انسان و هر موجود زنده هيچگاه از اعتبار دادن به علم مقابل مطلق ترديد مستغنى نيست و بحكم اضطرار غريزى به علم اعتبار خواهد داد يعنى صورت علمى را همان واقعيت‏خارج خواهد گرفت .

اعتبار واقعيت علم باصطلاح اين مقاله حجيت قطع باصطلاح فن اصول .

و از اين روى ما نمى‏توانيم دخالت تازه‏اى اثباتا و نفيا در اعتبار علم بكنيم ما هيچگاه نمى‏توانيم اين اعتبار را از دست علم بگيريم زيرا هر گامى كه در اين راه برمى‏داريم در خط علم راه‏پيمائى نموده‏ايم و هيچگاه نمى‏توانيم دو باره به علم اعتبار بدهيم زيرا خواه و ناخواه اين اعتبار را در نخستين برخوردى كه با خارج نموده‏ايم بوى داده‏ايم و انسان نمى‏تواند در دائره زندگى خود بيك نقطه برسد براى نمونه كه از عمل به علم خالى بوده باشد .

مثلا يك رئيس يا هر ما فوق ميتواند گزاف گوئى كرده بزير دست‏خود بكوبد ازين پس در فرمانهاى من آنچه را كه علم دارى ترك گفته و موارد مشكوكه را انجام ده ولى باز با اين بازى به آرزوى خود الغاء اعتبار علم نخواهد رسيد زيرا زير دست نامبرده اگر فرمانبردارى هم بكند تازه در همه موارد عمل بشك به فرمان نخستين وى اطاعت علمى كرده و همه موارد شك را نيز با علم تشخيص داده .

و مثلا انسان در موارد محذورات احتمالى استنكاف كرده و وارد نمى‏شود قاعده دفع ضرر محتمل آبى را كه راستى احتمال مسموميت دارد نمى‏خورد بجائى كه احتمال چاه ميرود پاى نمى‏گذارد به ماده‏اى كه احتمال انفجار دارد دست نمى‏زند ولى اينها مواردى است كه انسان در سر دو راه ايستاده يكى مقطوع الامن و ديگرى غير مقطوع و با غريزه عمل به علم راه مقطوع الامن را انتخاب مى‏نمايد گذشته از اينكه احتمال محذور را نيز با علم تشخيص مى‏دهد .

از بيان گذشته نتيجه گرفته مى‏شود:

1- يكى از اعتباريات حجيت علم است .

2- اين اعتبار از اعتبارات عمومى است قبل الاجتماع .