ريشه اعتباريات و آغاز پيدايش آنها
چنانكه از بيان گذشته دستگير مىشود قواى فعاله انسان چون فعاليت طبيعى
و تكوينى خود را روى اساس ادراك و علم استوار ساخته ناچار استبراى مشخص
كردن فعل و مورد فعل خود يك سلسله احساسات ادراكى چون حب و بغض و اراده و
كراهتبوجود آورده و در مورد فعل بواسطه تطبيق همين صور احساسى متعلق
فعاليتخود را از غير آن تميز داده و آنگاه مورد تطبيق را متعلق قوه فعاله
قرار داده معناى بايستى را بوى داده وجوب ميان خود و ميان او گذشته و فعل
را انجام دهد و آزمايش ممتد در افراد انسان و ساير جانوران زنده همين نظر
را تاييد مىكند
شاخههاى اعتباريات انقسامات
چنانكه از نتيجه 6 كه در آغاز سخن گرفتيم روشن است در مورد اعتباريات
نمىتوان دست توقع بسوى برهان دراز كرد زيرا مورد جريان برهان حقايق
مىباشد و بس .
و از راه ديگر در نوع انسان مثلا كه روزگارهاى دراز و سدههاى متراكم از
تاريخ پيدايش وى كه بما تاريك است گذشته و بواسطه تكاثر تدريجى جهات احتياج
فردى و نوعى كه روز بروز كشف شده و هر روز اعتبارياتى و افكارى تازهتر و
پيچيدهتر به گذشته افزوده نمىتوان از ميان انبوه تودههاى متراكم اعتبار
ريشههاى اصلى را پيدا نمود .
ولى چيزى كه هست اينست كه اجتماع امروزه ما با معلومات اعتبارى و
اجتماعى تدريجا و بمرور زمان روى هم چيده شده و از اين روى ما مىتوانيم با
سير قهقرى بعقب برگشته و به سر چشمه اصلى اين زاينده رود اگر هم نرسيديم
دست كم نزديك شويم .
و همچنين با كنجكاوى در اجتماع و افكار اجتماعى ملل غير مترقيه كه
اجتماعات و افكارى نسبتا ساده دارند و يا بررسى اجتماعات ساير جانوران زنده
معلوماتى بدست آوريم .
و همچنين در فعاليتهاى فكرى و عملى نوزادان خودمان باريك شده و
ريشههاى ساده افكار اجتماعى يا فطرى را تحصيل نمائيم .
پس از اين مقدمه چنانكه گذشتساختن علوم اعتباريه معلول اقتضاى قواى
فعاله طبيعى و تكوينى انسان مىباشد و پر روشن است كه فعاليت اين قوا يا
پاره از آنها محدود و بسته باجتماع نمىباشد مثلا انسان قواى مدركه و
همچنين جهاز تغذى خود را بكار خواهد انداختخواه تنها باشد و خواه در ميان
هزار آرى يك دسته از ادراكات اعتبارى بى فرض اجتماع صورت پذير نيست مانند
افكار مربوط باجتماع ازدواجى و تربيت اطفال و نظاير آنها و از اينجا نتيجه
گرفته مىشود اعتباريات با نخستين تقسيم بدو قسم منقسم مىشوند:
1- اعتباريات پيش از اجتماع .
2- اعتباريات بعد از اجتماع .
البته معلوم است كه افعالى كه متعلق قسم اول هستند با هر شخص شخص قائمند
و افعالى كه متعلق قسم دوم مىباشند با نوع مجتمع قائمند البته نبايد فعل
مشترك را به فعل اجتماعى اشتباه كرد ما افعالى داريم كه شخص فعل به شخص فرد
قائم است چون تغذى و افعالى داريم كه شخص فعل باجتماع قائم است چون ازدواج
و تكلم
قسم اول اعتباريات قبل الاجتماع
1- وجوب
چنانكه از بيان گذشته روشن شد انسان در نخستين بار بكار انداختن قواى
فعاله خود نسبت ضرورت و وجوب بايد را ميان خود و ميان صورت احساسى خود كه
به نتيجه عمل تطبيق مىنمايد مىگذارد و حال آنكه اين نسبتبحسب حقيقت در
ميان قواى فعاله و حركات حقيقى صادره آنها جاى دارد پس نسبت نامبرده
اعتبارى خواهد بود .
و از اينجا روشن مىشود:
1- نخستين ادراك اعتبارى از اعتباريات عملى كه انسان ميتواند بسازد همان
نسبت وجوب است و اين اولين حلقه دامى است كه انسان در ميان فعاليتخود با
تحريك طبيعت گرفتار وى مىشود .
2- اعتبار وجوب اعتبارى است عمومى كه هيچ فعلى از وى استغنا ندارد پس هر
فعلى كه از فاعلى صار مىشود با اعتقاد وجوب صادر مىشود .
و اين نظريه اگر چه با مشاهده موارد افعال مختلفه غير قابل قبول بنظر
مىرسد چه بسيار مىافتد كه انسان كارهائى را بواسطه عادت يا نادانى يا
عصبيت و مانند آنها انجام مىدهد در حالى كه خود مىداند كارى غير لازم يا
بىخود و يا ناشايسته و نكردنى مىباشد .
ولى باريك بينى در همين موارد صحت و درستى نظريه نامبرده را تاييد
مىنمايد زيرا ما مىبينيم كه كسانى كه اينگونه كارهاى پست نابايسته يا
ناشايسته را با اعتقاد و اعتراف به عدم لزوم يا با ايمان به لزوم عدم انجام
ميدهند گاهى كه از آنان پرسيده شود كه با اينكه مىدانيد و مىگوئيد كه
اينگونه كارها نكردنى است پس چرا مىكنيد بعنوان عذر و پوزش پاسخ ميدهند كه
چاره نداريم چون عادى هستيم يا در نكردن فلان محذور را داريم يا مجبور
بوديم و از نكردن ترسيديم و مانند اين پوزشها .
روشن است كه مفهوم پوزششان اينست كه وجوب فعل مقيد به عدم تحقق عذر بوده
يعنى فعل در صورت تحقق عذر وجوب نداشته يعنى فعل با اعتقاد وجوب انجام
گرفته و پوشيده نماند كه اوصاف ديگرى كه گاهى افعال از قبيل اولويت و حرمت
و مانند آنها پيدا مىكنند چنانكه فقها افعال را به پنج قسم واجب و حرام و
مستحب و مكروه و مباح قسمت كردهاند دخلى باين وجوب كه مورد بحث ما مىباشد
ندارند زيرا وجوب مورد بحث ما نسبت و صفت فعل در مرحله صدور از فاعل
مىباشد و عمومى است و اوصاف نامبرده صفت فعل فى نفسه مىباشند و خصوصى
هستند و اگر چه آنها نيز مانند وجوب عمومى اعتبارى عملى بوده و از محصولات
كارخانه فعاليت انسان مىباشند ولى اعتبار آنها بسى متاخر از اعتبار وجوب
عام است