مقاله سوم
علم و ادراك
سخنى كه در اين مقاله خواهيم راند مربوط به علم ادراك بوده و بمنظور كنجكاوى
از هويت و سنخ واقعيت وى مىباشد .
در اين مقاله اين مطلب بثبوت مىرسد كه روح و خواص
روحى مجرد از ماده هستند و عقيده ماديين دائر بر اينكه روح و ادراكات روحى از
خواص معينه ماده استبا توجه به دلائلى كه اظهار مىدارند ابطال مىشود .
لازم استيادآورى شود كه علم و ادراك كه در اين مقاله ماهيت و نحوه واقعيت
وى مورد بحث قرار گرفته است كه آيا از سنخ ماده استيا مجرد از ماده اعم است از
ادراك حسى و خيالى و عقلى و براى آنكه خواننده محترم بهتر مقصود اين مقاله را
دريابد فرق اين سه را بيان مىكنيم .
قدما و همچنين متاخرين براى ادراكات انسان از خارج سه مرتبه قائل شدهاند
مرتبه حس مرتبه خيال و مرتبه تعقل .
مرتبه حس
مرتبه حس عبارت است از آن صورى از اشياء كه در حال مواجهه و مقابله و ارتباط
مستقيم ذهن با خارج با بكار افتادن يكى از حواس پنجگانه يا بيشتر در ذهن منعكس
مىشود مثلا وقتى كه انسان چشمها را باز نموده و منظرهاى را كه در برابرش
موجود است تماشا مىكند تصويرى از آن منظره در ذهنش پيدا مىشود و آن تصوير
همان حالتخاصى است كه انسان حضورا و وجدانا در خود مشاهده مىكند و آنرا ديدن
مىناميم يا آنكه در حالى كه كسى صحبت مىكند و صداى وى بگوشش مىرسد حالت
ديگرى را در خود مشاهده مىنمايد كه آن را شنيدن مىناميم و ... .
مرتبه خيال
مرتبه خيال ادراك حسى پس از آنكه از بين رفت اثرى از خود در ذهن باقى
مىگذارد و يا به تعبير قدما پس از پيدايش صورت حسى در حاسه صورت ديگرى در قوه
ديگرى كه آنرا خيال يا حافظه مىناميم پيدا مىشود و پس از آنكه صورت حسى محو
شد آن صورت خيالى باقى مىماند و هر وقت انسان بخواهد آن صورت را احضار
مىنمايد و باصطلاح باين وسيله آن شىء خارجى را تصور مىكند .
صورت خياليه شبيه صورت محسوسه استبا اين فرق : اولا غالبا و در حال عادى
وضوح و روشنى آنرا ندارد . ثانيا صورت محسوسه هميشه با وضع خاص نسبت مخصوص با
اجزاء مجاور و جهتخاص در طرف راستيا چپ يا پيش رو يا پشتسر و غيره و مكان
خاص احساس مىشود مثلا انسان هر وقت چيزى را مىبيند او را در جاى معين و در
جهت معين و در محيط معين مشاهده مىكند اما اگر بخواهد همان شىء را كه بارها
با اوضاع و جهات مختلف و در جاهاى مختلف ديده تخيل كند ميتواند آنرا تنها پيش
نظر خود مجسم نمايد بدون آنكه آنرا در وضع و جهت و مكان خاص ملاحظه نمايد .
ثالثا در ادراكات حسى تماس و ارتباط قواى حاسه با خارج شرط است در صورتى كه آن
ارتباط از بين برود خود بخود ادراك حسى نيز از بين ميرود اما ادراكات خيالى ذهن
احتياجى بخارج ندارد و لهذا ادراكات حسى خارج از اختيار شخص ادراك كننده است
مثلا انسان عادتا نمىتواند چهره كسى را كه حاضر نيستببيند يا آوازش را بشنود
يا بوى گلى را كه موجود نيست استشمام نمايد اما همه اينها را با ميل و اراده
خود هر گاه بخواهد ميتواند با استمداد از قوه خيال تصور نمايد .
مرتبه تعقل
مرتبه تعقل ادراك خيالى چنانكه دانستيم جزئى استيعنى بر بيش از يك فرد قابل
انطباق نيست لكن ذهن انسان پس از ادراك چند صورت جزئى قادر استيك معناى كلى
بسازد كه قابل انطباق بر افراد كثيره باشد باين ترتيب پس از آنكه چند فرد را
ادراك نمود علاوه بر صفات اختصاصى هر يك از افراد بپارهاى از صفات مشتركه نائل
مىشود يعنى يك معنى را كه در يك فرد ديده دو مرتبه متوجه مىشود كه عين همين
معنى در فرد دوم نيز هست و همچنين در سوم و چهارم و ... اين مكرر ديدن يك معنى
در افراد مختلف ذهن را مستعد مىكند كه از همان معنى يك صورت كلى بسازد كه بر
افراد نامحدودى قابل انطباق باشد اين نحوه از تصور را تعقل يا تصور كلى
مىنامند .
اين سه نحوه ادراك بالوجدان براى انسان وجود دارد و هر كس با علم حضورى آنها
را در خود مىيابد .
فلاسفه اسلامى قبل از صدر المتالهين به پيروى از فلاسفه يونان تنها قوه
عاقله را كه مدرك كليات است مجرد از ماده مىدانستند براهينى كه براى تجرد نفس
اقامه مىكردند در اطراف قوه عاقله دور مىزد .
صدر المتالهين معتقد شد كه قوه خيال بلكه همه قواى باطنه از ماده مجرد هستند
و تجرد آنها را نيز از راه عدم تطبيق خواص آنها با خواص عمومى ماده كه در اين
مقاله شرح آن رفته
استباثبات
رسانيد.
و همانا گفتگو در عقايد سفسطه و ايده آليسم مقاله 2 بود كه طرح ابحاث علم
هويت علم اندازه واقع نمائى علم ارزش معلومات خطاى علم پيدايش كثرت در علوم
اختلافات خانوادگى علم را در پى مقاله دوم ايجاب مىكرد و گر نه اين گفتگو در
فلسفه از نقطه نظر سوق برهان از بسيارى از مباحث متاخرتر است .
تمثيل
فرض كنيد قطعه عكسى را به در ازاى 12 سانتيمتر و پهناى 8 سانتيمتر در دستتان
گرفته و به تماشاى وى كه مشتمل بيك منظره و بساط يك خانواده چند تنى است
پرداختهايد .
درياچهايست كه آب زلال وى مانند نقرهفام رويهم چيده شده و با امواج چين
چين خود اهتزاز پر نشاط هوا و وزش نرم نسيم را حكايت مىكند پهلوى اين درياچه
چمنى نغز با درختانى سرسبز كه جسته جسته در گوشه و كنار مرغزار خودنمائى كرده و
با جامههاى زيباى خود در رهگذر نيم بهارى مىآزند و مىنازند و مىنوشند و
مىپاشند نماى افقى اين منظره كه در حدود پانزده كيلومتر مىباشد منتهى به
كوهستانى است كه قلههاى وى مانند دندانههاى شانه صف كشيده و منظره را مانند
يك تابلو نقاشى كه در كنار كودكى قرار گيرد در دامنه خود گسترده و قلههاى
سربلند وى پشتسر هم صف كشيده و سرگرم تماشا مىباشند .
در يك گوشه اين چمن بساطى پهن شده و مردى كه سيماى وى تقريبا چهل سال را
نشان مىدهد با بچگانى چند كه قرائن مهر و عطوفتشهادت مىدهد كه فرزندان خودش
مىباشند نشسته و طبقى از سيب در برابر دارند .
در اين حلقه كه تشكيل يافته يكى سرگرم خوردن سيبى است كه در دست دارد و يكى
سيب خود را مىبويد و يكى با اينكه سيبى در دست گرفته مانند بوته گلى به كنار
پدر يازيده و باز هم سيب مىخواهد و يكى با اينكه محروميتى ندارد در صدد
استخود را روى طبق انداخته و ديگران را محروم سازد كشمكش است .
اين يك نظرى است كه نظر اول مىناميم .
دو باره بهمين قطعه عكس برگشته و خواهيد ديد كه يك پارچه مقواى سفيدى است كه
لكههاى سياهى در سطحش قرار گرفته و با اشكال مختلفى برخى نسبتا بزرگ و برخى
نسبتا كوچك و برخى نسبتبه برخى دور يا نزديك يعنى فواصلشان نسبتا بزرگ يا كوچك
مىباشد و بس و اين نظر ديگرى است كه نظر دوم مىناميم .
اكنون اگر از شما بپرسند كه آيا اين منظره پهناور با همه خصوصياتى كه توصيف
شد و البته هر چه بيشتر تماشا كرده و تعمق نمائيد معلومات تازهترى دستگيرتان
خواهد شد واقعا در دستشما بوده و در اين سطح 12 در 8 سانتيمتر گنجيده و در وى
مىباشد چه پاسخى خواهيد داد البته خواهيد گفت نه .
هيچگاه يك منظره پانزده كيلومترى با محتويات زياد خود با همه طول و عرض و
عمق و مسافتهاى مختلف و خواص جسمى و روحى گوناگون كه در وى پيدا است نمىتواند
در يك صفحه 12 ضرب در 8 بگنجد و هم نمىتوان گفت .
بلكه اين عكس منظره را نشان مىدهد و گر نه روى صفحه مقوا بجز لكههاى سياه
و سفيد چندى كه دوربين عكاسى تهيه كرده ديگر چيزى نيستببين تفاوت ره از كجا
است تا به كجا