مباني اعتقادات

حكيم عبدالرزاق لاهيجى

- ۱۳ -


فرق حكمت، كلام و تصوف با يكديگر

جناب آقاى محمد صادق ضيايى، وكيل محترم و فرزند مرحوم آية الله ابو عبدالله زنجانى، لطف كرده، يادداشتى علمى را از يك جنگ خطى مربوط به قرن 12 يا 13 هجرى (مربوط به كتابخانه ى مرحوم والدشان) براى مجله ارسال داشته اند. از لطف ايشان صميمانه سپاسگزاريم.

نامه ى جناب آقاى ضيايى به مسؤول محترم مجله حضرت آية الله سبحانى و متن يادداشت مزبور را با هم مى خوانيم.

بسمه تعالى

استاد معظم حضرت آية الله سبحانى دامت بركاته

مدير محترم مجله ى كلام اسلامى

با تقديم سلام و احترام به استحضار مى رساند:

در كتابخانه اى كه از پدر بزرگوارم استاد علامه ى فقيد ابوعبدالله زنجانى طاب ثراه به يادگار مانده، يك بياض ناقص خطى محتوى 56 صفحه وجود دارد كه نويسنده ى آن ناشناس است و تاريخ كتابت هم ندارد; ولى خط و كاغذ كتاب نشان مى دهد يادداشتها احتمالا در اواخر قرن دوازدهم يا اوايل قرن سيزدهم هجرى نوشته شده و نويسنده ى آن هم از دانشمندان بزرگ آشنا با علوم ومعارف اسلامى بوده است. (*)

از جمله ى يادداشتهاى علمى اين كتاب، يادداشتى است كه نويسنده در آنجا فرق ميان حكمت و كلام و تصوف و همچنين تفاوت حكمت مشاء و حكمت اشراق را به شيوه ى دقيق علمى و فلسفى روشن ساخته است.

چون به نظر قاصر نگارنده رسيد كه موضوع يادداشت، از موضوعات قابل درج در مجله ى كلام اسلامى بوده و با هدف و مرام آن مجله تناسب دارد، عين يادداشت مزبور را بازنويسى كردم و با فتوكپى متن يادداشت حضور عالى تقديم داشتم تا در صورت اقتضا در مجله ى كلام اسلامى چاپ فرماييد.

توفيق روز افزون جنابعالى را در خدمات علمى و اسلامى از خداوند متعال مسئلت مى نمايم.

محمد صادق ضيايى

29/5/78

آنچه در پى مى آيد، مطالب ارسالى مذكور است. عنوان گذارى داخل قلاب ][ از سوى مجله است.

[علم حكمت قدس سره]

تحصيل معارف حقيقيه و اثبات احكام يقينيه براى اعيان موجودات بر نهجى كه موافق نفس الامر بوده باشد از راه دلايل و براهين عقليه صرفه كه منتهى شود به بديهيات كه هيچ عقلى را در قبول آن توقفى و ايستادگى نباشد، بى آنكه موافقت يا مخالفت وضعى از اوضاع يا ملتى از ملل را در آن مدخلى بود و تاثيرى باشد طريقه حكما بود، و علم حاصل شده به اين طريق را در اصطلاح علما علم حكمت گويند. (1)

[علم كلام قدس سره]

واما علم كلام بر دو وجه اعتبار شده: يكى كلام قدما و ديگرى كلام متاخرين. اما كلام قدما، صناعتى باشد كه قدرت بخشد بر محافظت اوضاع شريعتى از شرايع، خواه منتهى شود به بديهيات و خواه نه. و اين صناعت را مشاركتى با حكمت نبود، نه در «موضوع » و نه در «دلايل » و نه در «فايده ». چه، در موضوع حكمت «اعيان » بود نه «اوضاع »،و دلايل مركب از يقينيات منتهى به بديهيات باشد خواه مسلم ومشهور باشد و خواه نه، و فايده اش حصول معرفت و كمال قوت نظرى باشد نه محافظت وضع; و ظاهر است كه اين صناعت از طريق تحصيل معرفت نمى تواند بود. (2)

و در تعريف كلام متاخرين گفته اند كه علمى است به احوال موجودات بر نهج قوانين شرع، و به [وسيله] اين قيد اخير، احتراز نموده اند از علم حكمت. چه، موافقت قوانين شرع يعنى بناى ادله بر مقدمات مسلمه و مشهوره ميان اهل شرع در مفهوم حكمت معتبر نيست. چه، مشهورات ومسلمات لازم نيست كه يقينيات باشند. پس اگر به حسب اتفاق، يقينى باشد آن را از اين حيثيت بكار برند و الا ظنيات را در مسائل حكميه معتبر ندانند. (3)

[تصوف و اشراق قدس سره]

و بايد دانست كه تصوف در برابر تكلم است و اشراق در برابر حكمت; به اين معنى كه هرگاه سلوك راه باطن، بعد از سلوك راه ظاهرى باشد كه به قوانين حكمت منطبق است طريقه اشراق باشد،و اگر بعد از سلوك راه ظاهرى باشد كه به قواعد كلام مطابق است طريقه تصوف بود. (4)

[كلام الالهى قدس سره]

از جمله صفات الله،تكلم است و آن راجع شود به قدرت بر ايجاد كلام، و كلام نيست مگر الفاظ مسموعه مقروءه; و آن لا محاله حادث است، اگر چه قدرت بر ايجاد او قديم است و عين ذات. و اشاعره كلام را دو قسم دانند: كلام لفظى و كلام نفسى، و اول را حادث دانند و ثانى را صفتى قديم قائم به ذات و واجب تعالى چون ساير صفات; واين معقول نيست. چه، كلام نفسى يا عبارت است از تخيل الفاظ كه حديث نفس گويند و اين درباره واجب تعالى روا نيست; و يا عبارت است از علم به مدلولات و معانى الفاظ و عبارات، و او نيست مگر عين صفت علم. (5)

[حكمت اشراقيين و مشائيين قدس سره]

فرق ميان حكمت اشراقيين وحكمت مشائيين به چند وجه است وعمده [ آن فرقها] على ما هو المشهور آن كه: اشراقيين در تحصيل حكمت، طريقه رياضت و مجاهدات و مكاشفه را قدوه دانند، و هر چه نه بر طبق برهان و قياس بود التفات به آن نكنند.

و نسبت اشراقيين و مشائيين در زمان سالف [پيش از اسلام] چون نسبت صوفيه و متكلمين است در زمان اسلام و حكماى اشراقيين و صوفيه ادعا كنند مطالب كثيره در حكمت و معرفت [را]، كه مشائيين و متكلمين منكر آنند و مؤداى نظر و برهان مخالف مقتضاى آن ; و از جمله قول به عالم مثال است: اشراقيين و صوفيه متفقند كه مابين «عالم عقلى » كه عالم مجردات محضه و «عالم حس » كه عالم ماديات محضه است، عالمى است كه موجودات آن عالم مقدار وشكل دارند و ليكن ماده ندارند، مانند صور خياليه . ليكن صور خياليه متحقق اند در ذهن نه در خارج، و عالم مثال متحقق است در خارج و اين عالم متوسط است بين العالمين.

پى‏نوشتها:‌


*.ناگفته نماند، پس از جستجوى چند به دست آمد كه متن نوشتارى كه در پى خواهد آمد، برگزيده هايى از كتاب «گوهر مراد» حكيم عبدالرزاق لاهيجى متوفاى سال 1072ه است. از اين رو، آدرس مطالب منقول را در پى نوشت مى آوريم. (سردبير)
1. ر.گ: گوهر مراد، ملا عبدالرزاق فياض لاهيجى، ص 41، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، كنگره ى حكيم لاهيجى، چاپ اول، بهار1372.
2. همان، ص 42.
3. گوهرمراد، ص 43.
4. همان، ص 40.
5. همان، ص 275-276.