درس شصت و هشتم - هدف آفرينش
شامل: مقدمه هدف و علت غائى يادآورى چند نكته هدفدارى خداى متعال
مقدمه
يكى از مسائل مهم در فلسفه الهى و كلام مساله هدف آفرينش است كه مورد بحثها
و اختلاف نظرهايى واقع شده است از يك سوى بعضى از صاحبنظران هدف و علت غائى در
افعال الهى را انكار كردهاند و از سوى ديگر كسانى هدف الهى را سود رساندن به
مخلوقات شمردهاند و گروه سومى قائل به وحدت علت فاعلى و علت غائى در مجردات
شدهاند .
بطور كلى در اين زمينه سخنان بسيارى هست كه نقل و نقد آنها به درازا مىكشد
از اينروى نخست مفهوم هدف و اصطلاحات فلسفى مشابه آن را بيان مىكنيم و سپس به
ذكر مقدماتى كه براى توضيح مساله و رفع شبهات آن مفيد است مىپردازيم و سرانجام
معناى صحيح هدفدارى الهى را بيان خواهيم كرد
هدف و علت غائى
هدف كه در لغت بمعناى نشانه تير است در محاورات عرفى به نتيجه كار اختيارى
گفته مىشود كه فاعل مختار از آغاز در نظر مىگيرد و كار را براى رسيدن به آن
انجام مىدهد به طورى كه اگر نتيجه كار منظور نباشد كار انجام نمىگيرد .
نتيجه كار از آن جهت كه منتهى اليه آن است غايت و از آن جهت كه از آغاز مورد
نظر و قصد فاعل بوده است هدف و غرض و از آن جهت كه مطلوبيت آن موجب تعلق اراده
فاعل به انجام كار شده است علت غائى ناميده مىشود ولى آنچه در حقيقت مؤثر در
انجام كار مىباشد علم و حب به نتيجه است نه وجود خارجى آن بلكه نتيجه خارجى
معلول كار است و نه علت آن .
واژه غايت معمولا بمعناى منتهى اليه حركت بكار مىرود و نسبت بين موارد آن
با موارد هدف عموم و خصوص من وجه است زيرا از يك سوى در حركات طبيعى نمىتوان
هدفى را براى فاعل طبيعى آنها در نظر گرفت ولى مفهوم غايت بر منتهى اليه آن
صادق است و از سوى ديگر در كارهاى ايجادى كه حركتى در كار نيست هدف و علت غائى
صدق مىكند اما غايت بمعناى منتهى اليه حركت جا ندارد ولى گاهى غايت بمعناى علت
غائى بكار مىرود و در اينجاست كه بايد دقت كرد كه بين دو معناى آن خلط نگردد و
احكام يكى به ديگرى نسبت داده نشود .
رابطه بين فاعل و فعل و نتيجه آن موضوع بحثهاى فلسفى متعددى واقع شده است كه
بخشى از آنها را در درس سى و نهم بيان كرديم و اينك به بيان برخى از مطالبى كه
ارتباط با موضوع بحث فعلى دارد و براى تبيين معناى صحيح هدف الهى از آفرينش
مفيد است مىپردازيم
يادآورى چند نكته
1- كارهاى اختيارى انسان معمولا به اين صورت انجام مىگيرد كه نخست تصورى از
كار و نتيجه آن پديد مىآيد و مقدميت كار براى حصول نتيجه و فائده مترتب بر آن
مورد تصديق قرار مىگيرد سپس شوق به خير و كمال و فايدهاى كه مترتب بر كار
مىشود در نفس حاصل و در پرتو آن شوق به خود كار پديد مىآيد و در صورت فراهم
بودن شرايط و نبودن موانع شخص تصميم بر انجام كار مىگيرد و در حقيقت عامل اصلى
و محرك واقعى براى انجام دادن كار شوق به فايده آن است و از اينروى بايد علت
غائى را همان شوق بحساب آورد و متعلق آن مجازا و بالعرض علت غائى ناميده مىشود
.
ولى نبايد تصور كرد كه اين فرايند در هر كار اختيارى ضرورت دارد به طورى كه
اگر فاعلى فاقد علم حصولى و شوق نفسانى بود كارش اختيارى نباشد يا علت غائى
نداشته باشد بلكه آنچه در هر كار اختيارى ضرورت دارد مطلق علم و حب استخواه
علم حضورى باشد يا حصولى و خواه شوق زائد بر ذات باشد يا حبى كه عين ذات است .
بنابر اين علت غائى در مجردات تام همان حب به ذات خودشان است كه بالتبع به
آثار ذات نيز تعلق مىگيرد حبى كه عين ذات فاعل است .
و از اينروى در چنين مواردى مصداق علت فاعلى و علت غائى ذات فاعل خواهد بود
.
2- چنانكه اشاره شد مطلوبيت فعل تابع مطلوبيتخير و كمالى است كه بر آن
مترتب مىشود و از اينروى مطلوبيت هدف نسبت به مطلوبيت فعل از اصالت برخوردار
است و مطلوبيت فعل فرعى و تبعى خواهد بود .
اما هدفى كه از انجام كارى در نظر گرفته مىشود ممكن استخودش مقدمهاى براى
رسيدن به هدف بالاترى باشد و مطلوبيت آن هم در شعاع مطلوبيت چيز ديگرى شكل
بگيرد ولى سرانجام هر فاعلى هدف نهائى و اصيلى خواهد داشت كه اهداف متوسط و
قريب و مقدمات و وسايل در پرتو آن مطلوبيت مىيابند .
به هر حال مطلوبيت فعل فرعى و تبعى است اما اصالت در اهداف بستگى به نظر و
نيت و انگيزه فاعل دارد به طورى كه ممكن است هدف معين براى يك فاعل هدف متوسط و
براى فاعل ديگرى هدف نهائى و اصيل باشد .
3- مطلوبيت اصلى هدف و مطلوبيت فرعى فعل و وسيله در نفوس بصورت شوق ظاهر
مىگردد و متعلق آن كمال مفقودى است كه در اثر فعل تحقق مىيابد اما در مجردات
تام كه همه كمالات ممكن الحصول براى آنها بالفعل موجود استخير و كمال مفقودى
متصور نيست كه بوسيله فعل حاصل شود و در واقع حب به كمال موجود است كه بالتبع
به آثار آن تعلق مىگيرد و موجب افاضه آن آثار يعنى انجام فعل ايجادى مىشود پس
مطلوبيت فعل مجردات هم فرعى و تبعى است اما تابع كمال موجود است نه تابع
مطلوبيت كمال مفقود .
4- كارهايى كه انسان انجام مىدهد ممكن است آثار متعددى داشته باشد كه همه
آنها مورد توجه او قرار نگيرند و يا انگيزهاى براى دستيافتن به آنها نداشته
باشد و از اينروى معمولا كار را براى رسيدن به يكى از آثار و نتايج انجام
مىدهد هر چند ممكن است كارى را براى چند هدف هم عرض نيز انجام دهد .
اما در مورد مجرد تام همه آثار خيرى كه بر كارى مترتب مىشود مورد نظر و
مطلوب اوست و هر چند مطلوبيت همه آنها تابع مطلوبيت كمال موجود در خود اوست ولى
ممكن است در ميان مطلوبهاى بالتبع رابطه اصالت و تبعيت نسبى برقرار باشد مثلا
هر چند وجود جهان و وجود انسان از آن جهت كه پرتوى از كمال الهى هستند براى
خداى متعال مطلوب بالتبع مىباشند اما چون انسان از كمالات بيشتر و بالاترى
برخوردار است و پيدايش جهان مقدمهاى براى پيدايش وى مىباشد از اينروى مىتوان
براى انسان مطلوبيت اصيلى نسبت به مطلوبيت جهان در نظر گرفت
هدفدارى خداى متعال
با توجه به نكاتى كه بيان شد روشن مىشود كه وجود علت غائى براى هر كار
اختيارى ضرورت دارد خواه كار ايجادى باشد يا اعدادى و خواه كار دفعى باشد يا
تدريجى و خواه فاعليت فاعل بالقصد باشد يا بالرضا يا بالعنايه يا بالتجلى .
و علت غائى در حقيقت امرى است در ذات فاعل نه نتيجه خارجى كار و اطلاق علت
غائى بر نتيجه خارجى اطلاقى مجازى و بالعرض است بلحاظ اينكه محبتيا رضايتيا
شوق فاعل به حصول آن تعلق مىگيرد و غايت بودن نتيجه خارجى براى كارهاى اعدادى
و تدريجى بمعناى منتهى اليه حركت ارتباطى با علت غائى ندارد و غايت بالذات حركت
غير از علت غائى بالذات است دقتشود .
بنابر اين افعال الهى هم از آن جهت كه اختيارى هستند داراى علت غائى
مىباشند و منزه بودن ساحت الهى از علوم حصولى و شوق نفسانى مستلزم نفى علت
غائى از ذات او نيست چنانكه مستلزم نفى علم و حب از ذات مقدسش نمىباشد .
به ديگر سخن نفى داعى و علت غائى زائد بر ذات از مجردات تام و فاعلهاى
بالعنايه و بالرضا و بالتجلى بمعناى نفى مطلق هدف از ايشان و اختصاص دادن هدف
به فاعلهاى بالقصد نيست و همچنانكه عقل مفاهيمى را كه از صفات كماليه مخلوقات
مىگيرد با تجريد از محدوديتها و لوازم مادى و امكانى بعنوان صفات ثبوتيه به
خداى متعال نسبت مىدهد همچنين حب به خير و كمال را بعد از تجريد از جهات نقص و
امكان براى ذات الهى اثبات مىكند و آن را علت غائى براى افعالش مىشمارد و چون
همه صفات ذاتيه الهى عين ذات مقدسش مىباشند اين صفت هم كه علت غائى آفرينش و
منشا اراده فعليه بشمار مىرود عين ذات وى مىباشد و در نتيجه علت فاعلى و علت
غائى براى افعال الهى همان ذات مقدس او خواهد بود .
و همانگونه كه علم الهى بالاصاله به ذات مقدس خودش و بالتبع به مخلوقاتش كه
جلوههايى از وجود او هستند با اختلاف مراتب و درجاتشان تعلق مىگيرد حب الهى
هم بالاصاله به ذات مقدس خودش و بالتبع به خير و كمال مخلوقاتش تعلق مىگيرد و
در ميان خود آنها هم اصالت و تبعيت نسبى در محبوبيت و مطلوبيت وجود دارد يعنى
حب الهى به مخلوقات در درجه اول به كاملترين آنها كه نخستين مخلوق است تعلق
مىگيرد و سپس به ساير مخلوقات الاكمل فالاكمل و حتى در ميان ماديات و جسمانيات
كه تشكيك خاصى ندارند مىتوان وجود كاملتر را هدف براى آفرينش ناقصتر شمرد و
بالعكس جمادات را مقدمهاى براى پيدايش نباتات و نباتات را مقدمهاى براى
پيدايش حيوانات و همه را مقدمهاى براى پيدايش انسان به حساب آورد (خلق لكم ما
فى الارض جميعا)و سرانجام حب به انسان كامل را علت غائى براى آفرينش جهان مادى
دانست و به اين معنى مىتوان گفت كه خداى متعال جهان مادى را براى تكامل
موجودات جسمانى و رسيدن آنها به خير و كمال واقعى خودشان آفريده است زيرا هر
موجودى كه داراى مراحل مختلفى از كمال و نقص است كاملترين مرحله آن اصالت نسبى
در محبوبيت و مطلوبيتخواهد داشت ولى لازمه آن اين نيست كه موجودات ناقصتر يا
مراحل ناقصتر از وجود يك موجود هيچ مرتبهاى از مطلوبيت را نداشته باشند .
و به همين منوال مىتوان اهدافى طولى براى آفرينش نوع انسان در نظر
گرفتيعنى هدف نهائى رسيدن به آخرين مراتب كمال و قرب الهى و بهرهمندى از
عاليترين و پايدارترين فيض و رحمت و رضوان ابدى است و هدف متوسط تحقق عبادت و
اطاعت از خداى متعال است كه وسيلهاى براى رسيدن به آن مقام عالى و هدف نهائى
محسوب مىشود و هدف قريب فراهم شدن زمينههاى مادى و اجتماعى و تحقق شناختهاى
لازم براى انتخاب آزادانه راه راست زندگى و گسترش خداپرستى در جامعه است .
از اينروى در قرآن كريم بعد از تاكيد بر اينكه آفرينش جهان و انسان باطل و
بيهوده نيست و داراى هدف حكيمانه مىباشد (1) از يك سوى هدف از
آفرينش جهان را فراهم شدن زمينه آزمايش و انتخاب آزاد براى انسان معرفى كرده
است (2) و از سوى ديگر هدف از آفرينش انسان را پرستش خداى متعال
قلمداد نموده (3) و سرانجام هدف نهائى را جوار رحمت الهى و
بهرهمندى از فوز و فلاح و سعادت ابدى دانسته است. (4)
با توجه به آنچه گفته شد مىتوان راه جمعى بين اقوال سهگانه ياد شده در نظر
گرفتيعنى منظور كسانى كه علت غائى را فقط ذات مقدس الهى دانستهاند اين است كه
مطلوب ذاتى و بالاصاله براى خداى متعال چيزى جز ذات مقدسش كه خير مطلق و داراى
كمالات بىنهايت است نمىباشد و منظور كسانى كه علت غائى را از افعال الهى نفى
كردهاند اين است كه داعى زائد بر ذات ندارد و فاعليت وى از قبيل فاعليت بالقصد
نيست و منظور كسانى كه علت غائى و هدف از آفرينش را سود رساندن به مخلوقات يا
به كمال رسيدن آنها قلمداد كردهاند اين است كه خواستهاند هدف فرعى و تبعى را
بيان كنند و حاصل آنكه براى هر يك از دو قول ديگر مىتوان تاويل صحيحى در نظر
گرفت كه منافاتى با قول مورد قبول نداشته باشد .
نكتهاى را كه بايد در پايان اين درس خاطرنشان كنيم اين است كه در مباحث
اراده و حكمت و هدف آفرينش تكيه بر جهتخير و كمال مخلوقات بود و از اين
جهتسؤالى پديد مىآيد كه شرور و نقايص آنها را چگونه بايد توجيه كرد پاسخ اين
سؤال در آخرين درس از اين بخش داده خواهد شد
خلاصه
1- نتيجه كار اختيارى از آن جهت كه منتهى اليه آن است غايت و از آن جهت كه
از آغاز مورد نظر و قصد فاعل بوده است هدف و غرض و از آن جهت كه مطلوبيت آن علت
انجام كار شده است علت غائى ناميده مىشود .
2- نسبت بين موارد غايت بمعناى منتهى اليه حركت با موارد هدف عموم و خصوص من
وجه است ولى گاهى واژه غايت بجاى علت غائى نيز بكار مىرود .
3- علت غائى كه موجب تعلق اراده فاعل به انجام كار خاصى مىشود در افعال
انسانى همان شوق به حصول نتيجه كار است ولى مىتوان مفهوم تجريد شدهاى را در
نظر گرفت كه در مجردات تام نيز صادق باشد مانند مفهوم محبوبيت و مطلوبيت .
4- مطلوبيت كارى كه از نفوس متعلق به ماده سر مىزند تابع مطلوبيت نتيجهاى
است كه بر آن مترتب مىشود اما در افعال مجردات مطلوبيت فعل تابع محبوبيت كمالى
است كه در ذات ايشان وجود دارد و منشا صدور فعل مىگردد و بهر حال مطلوبيت فعل
فرعى و تبعى است .
5- ممكن استيك فعل اختيارى چند هدف طولى داشته باشد و هدف نهائى و اصلى هر
فاعلى همان است كه بالاصاله مورد توجه و محبت و شوق او قرار گرفته است و
مطلوبيت اهداف ديگر و همچنين مطلوبيت مقدمات و وسائل كار در شعاع هدف نهائى
حاصل مىشود .
6- همچنين ممكن استيك فعل اختيارى چند هدف عرضى داشته باشد ولى معمولا
انسان يكى از آثار مطلوب كار را مورد توجه قرار مىدهد و يا به ساير آثار توجهى
ندارد يا انگيزهاى براى دستيابى به آنها ندارد چنانكه ممكن است در اثر ضعف
بينش و همت انگيزه رسيدن به اهداف نهائى نداشته باشد و آنچه براى فاعلهاى بلند
همت هدف متوسط است براى فاعل ديگرى هدف نهائى باشد بخلاف مجردات تام كه به همه
اهداف طولى و عرضى توجه دارند و هر كدام از آنها بحسب مرتبه كمالشان مطلوبيتى
خواهد داشت .
7- علت غائى براى هر كار اختيارى ضرورت دارد و حقيقت آن محبتيا شوقى است كه
در درون فاعل مختار وجود دارد و علت غائى ناميدن نتيجه كار به اين لحاظ است كه
محبت و شوق فاعل به حصول آن تعلق مىگيرد .
8- افعال الهى نيز از اين قاعده مستثنى نيست و هر چند ذات مقدس الهى از شوق
نفسانى و داعى زائد بر ذات منزه است اما حب به كمال و خير كه بالاصاله بذات
خودش و بالتبع به آثار وى تعلق مىگيرد علت غائى براى همه افعال اوست و اين صفت
نيز مانند ساير صفات ذاتيه عين ذات مقدسش مىباشد .
9- محبوبيتخير و كمال همه مخلوقات در يك مرتبه نيست از طرفى هر معلولى در
سايه علت فاعلىاش مطلوبيت مىيابد و از طرف ديگر در ميان معلولات هم عرض و
متزاحم هر كدام داراى كمال بيشترى باشد از اصالت نسبى در مطلوبيت برخوردار
خواهد بود .
10- در موجودات مادى كه داراى تكامل تدريجى هستند مىتوان مراحل نقص را
مقدمهاى براى مرحله كمال آنها دانست و هدف از آفرينش آنها را در جهان مادى
رسيدن به مرحله كمالشان قلمداد كرد همچنين هر موجود مادى كه نسبت به موجود
ديگرى ناقصتر باشد و بتواند زمينه پيدايش يا رشد و تكامل آن را فراهم كند جنبه
مقدميتى نسبت به آن خواهد داشت چنانكه موجود كاملتر از نوعى اصالت نسبت به آن
بر خوردار خواهد بود و بر اين اساس مىتوان پيدايش نوع انسان را هدفى براى
آفرينش جهان مادى و پيدايش انسان كامل را هدف آفرينش نوع انسان بحساب آورد
چنانكه از آيات كريمه قرآن نيز استفاده مىشود .
11- قول كسانى كه علت غائى از افعال الهى را نفى كردهاند مانند شيخ اشراق
مىتوان به اين صورت تاويل كرد كه منظور ايشان نفى هدف ذاتى زائد بر ذات بوده
است .
12- نيز قول كسانى كه هدف آفرينش را سود رساندن يا تكامل مخلوقات شمردهاند
مىتوان حمل بر اهداف تبعى نمود