آيا بين زن و شوهر كدورتى روى داده
«فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا» (1)
در روايتهاى شيعى و سنى به چند حديثبرمىخوريم.اين حديثها نشان
مىدهد كه گاهى ميان فاطمه و شوهرش كدورتى پديد مىگشته است،تا آنجا كه
براى داورى نزد پيغمبر مىرفتهاند.
ابن سعد نوشته است روزى على (ع) به فاطمه تندى كرد (2) زهرا
گفتبخدا شكايت تو را به پيغمبر خواهم كرد.سپس براه افتاد و على (ع) نيز
بدنبال او بخانه پيغمبر رفت و جائى ايستاد كه آواز زهرا (ع) را
مىشنيد.زهرا از خشونت و سختگيرى على بر خود،به پدر شكايت كرد. پيغمبر در
پاسخ او گفت:
«دختركم!زن نبايد انتظار داشته باشد،كارى را كه شوهرش مىخواهد انجام
ندهد،و با نافرمانى او،شوهر خاموش بماند».
على (ع) گويد:من به زهرا گفتم بخدا پس از اين چيزى كه ترا ناخوش آيد
نخواهم كرد (3) .ابن حجر نوشته است:
ميان على (ع) و فاطمه (ع) گفتگوئى شد.پيغمبر براى اصلاح بخانه ايشان رفت
و برون آمد بدو گفتند با چهرهاى گرفته بخانه آنان رفتى و با چهرهاى
شادمان بيرون آمدى؟فرمود ميان دو كس را كه دوسترين مردمان نزد من بودند
آشتى دادم (4) .
در مقابل اين دسته روايتها،على بن عيسى اربلى از گفته على عليه السلام
چنين نويسد:
پيغمبر شب عروسى زهرا بمن گفتبا همسرت به لطف و مدارا رفتار كن!كه او
پاره تن من است.
هر كه او را بيازارد مرا آزرده است.سپس فرمود شما را بخدا مىسپارم.بخدا
سوگند تا فاطمه زنده بود او را بخشم نياوردم.او نيز كارى نكرد كه مرا به
خشم آرد.هر گاه باو مىنگريستم غم و اندوه من بر طرف مىشد (5)
.
هر چند بسيار طبيعى است كه بين صميمىترين دوستان گاهگاه كدورتى پيش
آيد،اما از نظر اعتقادات شيعى على عليه السلام و فاطمه (ع) داراى مقام
عصمتاند،و نسبت اختلاف بين آنان،آنهم تا بدان درجه كه كار بداورى پيغمبر
بكشد با چنان مقام سازگار نخواهد بود.
براى همين است كه مجلسى از گفته صدوق نويسد:
كه اين خبر نزد من درست نيست،چه روش آنان با يكديگر چنان نبوده است كه
ميان ايشان رنجشى رخ دهد تا نياز به ميانجى افتد (6) .
و از جمله روى دادهائى كه نوشتهاند فاطمه (ع) را از على رنجاند،داستان
خواستگارى على از جويريه دختر ابو جهل است.اين رويداد از گفته مسور بن
مخرمه چنين آمده: على (ع) از دختر ابو جهل خواستگارى كرد.فاطمه (ع) شنيد و
نزد پيغمبر (ص) رفت و گفت كسان تو مىپندارند تو جانب دختران خود را رعايت
نمىكنى (7) على از دختر ابو جهل خواستگارى كرده است!
رسول الله برخاست،و به مسجد آمد و چون از تشهد فارغ شد،شنيدم كه
مىگفت:دختر خود را به ابو العاص بن ربيع دادم و با من براستى رفتار
كرد.فاطمه پاره تن من است آنچه او را ناخوش آيد دوست نمىدارم.بخدا سوگند
دختر رسول خدا با دختر دشمن خدا نزديك كس جمع نخواهد شد و على ترك
خواستگارى كرد (8) .اين روايت كه جز مسلم و بخارى يك دو تن ديگر
آنرا در كتاب خود آوردهاند بىگمان دروغ است.چه گذشته از ضعف سند الفاظ
حديث مضمون آنرا تكذيب مىكند.
نخست آنكه مىگويد پيغمبر گفت ابو العاص بن ربيع بمن راست گفت.مفهوم
مخالف جمله اينست كه على (العياذ بالله) بمن دروغ گفته،در صورتيكه قبلا
هيچگونه گفتگوئى با على بميان نيامده و على (ع) در ضمن عقد فاطمه (ع) تعهدى
به پيغمبر نسپرده بود تا خلاف آن پديد شود.
دوم اينكه مىگويد:دختر رسول خدا با دختر دشمن او نزد يك كس جمع نخواهد
شد.ظاهر عبارت اينست كه هنگام گله رسول خدا،ابو جهل زنده بوده است.در
صورتيكه ابو جهل در رمضان سال دوم هجرى در جنگ بدر كشته شد و تولد مسور
چنانكه خواهيم نوشت در ذو الحجه سال دوم است.
و اگر بگوئيم اين حادثه پس از كشته شدن ابو جهل و در سالهاى پس از جنگ
بدر بوده است،عبارت«دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا نزد يك كس جمع نخواهد
شد»معنى نخواهد داشت.چه شرك ابو جهل كه سالها پيش به كيفر خود رسيده از نظر
فقه اسلام تاثيرى در سرنوشت دختر او ندارد.سوم حادثهاى چنين مهم كه پيغمبر
شكوه از آن را در مسجد و در جمع اصحاب خود بيان مىدارد بايد از طريقهاى
متعدد نقل شود و به حد تواتر و يا لا اقل شيوع رسد،نه آنكه راوى آن تنها
مسور بن مخرمه باشد.
چهارم مسور بن مخرمه دو سال پس از هجرت پيغمبر بمدينه،در مكه متولد
شد.پس از ذو الحجه سال هشتم با پدر خود به مدينه آمد و هنگام رحلت رسول
اكرم هشتساله بود.در ربيع الاول سال شصت و چهارم هجرى در محاصره مكه از
جانب حصين بن نمير،بر اثر سنگى كه از منجنيق بدو رسيد در گذشت (9)
ابن حجر نيز ولادت او را دو سال پس از هجرت نوشته است و گويد جمله بر
اين سخن متفقند.سپس در باره حديث او كه گويد«از پيغمبر شنيدم حاليكه محتلم
بودم»نويسد كه بعقيده بعضى اين صيغه از ماده حلم بكسر حاء استيعنى عاقل
بودم و حديث را ضبط مىكردم (10) .و منافاتى با كودك بودن او
ندارد.
و نيز داستانى را كه در باره برداشتن سنگ و افتادن شلوار وى از او
آوردهاند،نشان مىدهد كه وى در زندگانى پيغمبر كودكى بوده و طاقتبرداشتن
سنگ را نداشته است.بنابر اين نقل وى در مورد روايتخواستگارى على (ع) از
دختر ابو جهل خالى از اعتبار است.
آنچه بر اين جمله بايد افزود اين است كه علماى پيشين هنگام بررسى اخبار
بيشتر به نقل روايت و كمتر به نقد آن از نظر درايت پرداختهاند.و اگر به
نقد حديث پرداختهاند از نجهتبوده است كه بدانند گذشتگان،اين راويان را
براستگوئى و درست كردارى ستودهاند يا نه.اگر راستگو شناخته باشند آنچه را
روايت كردهاند پذيرفتهاند.اما يك نكته را نبايد نادانسته گذاشت و آن
اينكه كسى يا كسانى كه حديثهائى بر مىسازند و ميان مردمان شايع مىكنند.
همه جانبها را رعايت مىكنند.تا چنان باشد كه بتوان پذيرفت.اينجاست كه جز
از توجه به علم الحديثبايد،قرينههاى خارجى را نيز از نظر دور نداشت.اين
داستان حديثسازى از ربع دوم قرن اول هجرى آغاز شد،و تا نزديك دو قرن ادامه
داشت.
در طول هفتاد سال حكومت اموى و در فاصله بيش از صد سال از حكومت عباسى
(يعنى تا دوره ثبت و ضبط اسناد در كتابها) دشمنان على (ع) تا آنجا كه
توانستند در نكوهش او، حديثساختند.طبيعى است كه حديثهائى هم جعل كنند تا
نشان دهد مردم نه تنها در بيرون خانه از على ناخشنود بودند،نزديكترين كسان
وى درون خانه هم از او رضايت نداشت. هر چند بر فرض درستبودن اين حديثها
منقصتى،در آن نمىبينيم.آنها هم انساناند و هر انسان در حالتهاى مختلف بسر
مىبرد.
اين حديثهاى ساختگى چنانكه نوشتيم در كتاب محدثان سادهدل نوشته مىشود
و از آن كتابها به كتابهاى كسانى منتقل مىشود كه به گمان خود مىخواهند
تاريخ اسلام را از ديدگاه علمى بنويسند بنابر اين طبيعى است كه در
كتاب«اميل دورمنگام»بخوانيم:على پس از مشاجره با فاطمه پناه به مسجد
مىبرد و در آنجا مىخوابيد.پسر عمويش به سر وقت او مىرفت.او را اندرز
مىگفت و با زنش آشتى مىداد (11) .
بهر حال اينها سندهائى است كه دستاويز اينگونه تاريخ نويسان شده است و
چنانكه نوشتيم پايهاى استوار ندارد.هر چند بر فرض درستبودن بعض اين
روايتها باز هم نقار زود گذر زن و شوهر طبيعى آدمى است و گردى بر دامن
مكارم اخلاق آن بزرگواران نمىافشاند.
عبادت دختر پيغمبر
«و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما» (12)
دختر پيغمبر همچنانكه در زندگى زناشوئى نمونه بود،در اطاعت پروردگار نيز
نمونه بود.هر چند كه زندگانى زناشوئى چون بر اساس پرهيزگارى و سازش باشد
خود طاعتخداست. مقصودم از طاعت پروردگار،نماز بردن و روى بدرگاه خدا
آوردنست.هنگامى كه از كارهاى خانه فراغت مىيافتبه عبادت مىپرداخت،به
نماز،تضرع،و دعا بدرگاه خدا،دعا براى ديگران نه براى خود.
امام صادق از پدران خويش از حسن بن على روايت كند:
مادرم شبهاى جمعه را تا بامداد در محراب عبادت مىايستاد و چون دستبدعا
برمىداشت مردان و زنان با ايمان را دعا مىكرد،اما درباره خود چيزى
نمىگفت.روزى بدو گفتم:
-مادر!چرا براى خود نيز مانند ديگران دعاى خير نمىكنى؟گفت:
-فرزندم همسايه مقدم است (13) . تسبيحهائى كه بنام تسبيحات
فاطمه (ع) شهرت يافته و در كتابهاى معتبر شيعه و سنى و ديگر اسناد
روايتشده (14) نزد همه معروف است.و آنانكه خود را ملزم به سنت
مىدانند،اين تسبيحها را پس از هر نماز مىخوانند:«سى و چهار بار الله
اكبر، سى و سه بار سبحان الله و سى و سه بار الحمد لله» (15) .
نيز سيد بن طاوس در اقبال دعاهائى از او روايت كرده است كه پس از
نمازهاى ظهر،عصر، مغرب،عشا و نماز بامداد بطور مرتب مىخوانده است.همچنين
دعاهاى ديگرى نيز از او نقل شده است كه در مورد پارهاى گرفتارىها خوانده
مىشود.كسانى كه خود را موظف به خواندن ادعيه و اداى مستحبات مىدانند،بدين
دعاها آشنائى دارند.
پىنوشتها:
1.بقره:10.
2.كان فى على على فاطمة شدة.
3.طبقات ج 3 ص 16.
4.الاصابه ج 8 ص 160.و رجوع شود به بحار ص 146.
5.كشف الغمه ج 1 ص 363.بحار ص 133-134 ج 43.
6.بحار ص 146-147.
7.براى دخترانتبه غضب نمىآيى (ترجمه تحت اللفظى) .
8.صحيح بخارى ج 5 باب ذكر اصهار النبى ص 28 و نيز نگاه كنيد به نسب قريش
ص 312 و الاصابه ص 43 جزء هشتم و ص 73 جزء 5.
9.الاستيعاب ص 261 ج 1.
10.الاصابه ص 99 جزء ششم.
11.حيات محمد. (ترجمه عربى) ص 199.الغدير ج 3 ص 17.
12.و آنانكه براى پروردگارشان،در سجده و بر پا،شب زندهدارى مىكنند.
(الفرقان:64) .
13.كشف الغمة 1 ص 468.
14.بحار ص 82 و رجوع به مسند احمد ج 2 ص 39 و 105 شود.
15.در بعض روايات،شمار اين تسبيحات بصورت ديگر آمده.آنچه نوشته شد فتواى
مشهور است.