زندگانى حضرت زهرا (عليهاالسلام ) جلد دوم
ترجمه و تحقيق از جلد ۴۳ بحارالانوار

علامه محمد باقر مجلسي
مترجم و محقق: محمد روحاني زمان آبادي

- ۱۵ -


حضرت فاطمه عليهاالسلام بر برخى از مردم به شدت غضبناك بود و نمى خواست كه تحت هيچ شرايطى آنها بر جنازه او حاضر شوند و يا كسى از فرزندان و هواداران آنها بر او نماز بگزارند، به همين دليل او را شبانه و مخفيانه دفن كردم .
348/38 اءمالى الطوسى : (302) المفيد، عن محمد بن اءحمد المنصورى ، عن سلمان بن سهل ، عن عيسى بن اسحاق القرشى ، عن حمدان بن على الخفاف ، عن ابن حميد، عن الثمالى ، عن اءبى جعفر الباقر، عن اءبيه عليهماالسلام ، عن محمد بن عمار بن ياسر، عن اءبيه قال : لما مرضت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله مرضتها التى توفيت فيها و ثقلت جاءها العباس بن عبدالمطلب عائدا فقيل له : انها ثقيلة و ليس يدخل عليها اءحد. فانصرف الى داره و اءرسل الى على فقال لرسوله : قل له : يابن اءخ ! عمك يقرؤ ك السلام و يقول لك : لله قد فجاءنى من الغم بشكاة حبيبة رسول الله صلى الله عليه و آله و قرة عينيه و عينى فاطمة ما هدنى و انى لاظنها اءولنا لحوقا برسول الله صلى الله عليه و آله يختار لها و يحبوها و يزلفها لربه ، فان كان من اءمرها ما لابد منه ، فاجمع اءنا لك الفداء المهاجرين و الانصار حتى يصيبوا الاجر فى حضورها و الصلاة عليها، و فى ذلك جمال للدين .
فقال على عليه السلام لرسوله و اءنا حاضر عنده : اءبلغ عمى السلام و قل لا عدمت اشفاقك و تحيتك ، و قد عرفت مشورتك ، و لراءيك فضله ، اما فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله لم تزل مظلومة ، من حقها ممنوعة ، و عن ميراثها مدفوعة ، لم تحفظ فيها وصية رسول الله صلى الله عليه و آله و لا رعى فيها حقه ، و لا حق الله عزوجل ، و كفى بالله حاكما و من الظالمين منتقما، و اءنا اءساءلك يا عم تسمح لى بترك ما اءشرت به فانها وصتنى بستر اءمرها.
قال : فلما اءتى العباس رسوله بما قال على عليه السلام قال : يغفر الله لابن اءخى فانه لمغفور له اءن راءى ابن اءخى لا يطعن فيه ، انه لم يولد لعبدالمطلب مولود اءعظم بركة من على الا النبى صلى الله عليه و آله ان عليا لم يزل اءسبقهم الى كل مكرمة و اءعملهم بكل فضيلة ، و اءشجعهم فى الكريهة ، و اءشدهم جهادا للاعداء، فى نصرة الحنيفية ، و اءول من آمن بالله و رسوله صلى الله عليه و آله

ترجمه : در امالى شيخ طوسى از عمار ياسر روايت شده است كه گفت : در آن بيمارى كه فاطمه زهرا از دنيا رفت و حال او وخيم شد و عباس بن عبدالمطلب براى عيادت آن حضرت آمد، به عباس گفتند: حال فاطمه مساعد نيست و كسى نزد او نمى رود. عباس به سوى خانه خويش بازگشت و شخصى را نزد حضرت على فرستاد و گفت : از قول من به حضرت امير بگو: عموى تو به تو سلام مى رساند و مى گويد: به خداوند سوگند كه غم و اندوه حبيبه و نور چشم رسول خدا و نور چشم من مرا به شدت رنج مى دهد، من اينطور گمان مى كنم آن بانو زودتر از همه ما به رسول خدا صلى الله عليه و آله ملحق شود و خدا او را برمى گزيند و به رحمت خود نزديك مى كند.
فدايت شوم ! اگر فاطمه عليهاالسلام رحلت كرد مهاجرين و انصار را آگاه و جمع كن تا براى تشييع جنازه اش و نمازخواندن بر بدنش حاضر شوند و ثواب ببرند، زيرا اين عمل باعث سرافرازى دين مى شود.
راوى مى گويد: من در حضور حضرت امير بودم كه به فرستاده عباس بن عبدالمطلب فرمود: سلام مرا به عمويم برسان و به وى بگو: لطف و مرحمت تو زياد باد! من از مشورت تو آگاه شدم ، راءى و نظريه تو بسيار نيكوست . ولى فاطمه دختر پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله دائما مظلوم ، از حق خود ممنوع ، از ميراث خويشتن محروم بوده است . ملاحظه آن وصيتى را كه پيامبر درباره اش كرده ننمودند. حق آن حضرت و حق خدا را رعايت نكردند، كافى است كه خدا بين ما و آنان حكم كند و از ظالمين انتقام بگيرد.
اى عموجان ! من از تو خواهش مى كنم از اين مطلبى كه گفتى ، صرفنظر فرمايى ، زيرا فاطمه به من وصيت كرده كه امر فوت او را پوشيده بدارم .
فرستاده عباس نزد او بازگشت و جواب حضرت امير را براى وى شرح داد. عباس گفت : خدا برادرزاده مرا بيامرزد، زيرا راءى برادرزاده من محكم و صحيح است ، غير از رسول خدا نوزادى براى عبدالمطلب متولد نشد كه از لحاظ خير و بركت از على عليه السلام برتر باشد، حقا كه على در هر بزرگوارى و فضيلتى بر همه آنان سبقت گرفت ، على از همه شجاع تر است ، على براى نصرت و يارى دين خدا از همه بيشتر با دشمنان جهاد نمود. على اولين كسى است كه به خداوند و رسول او ايمان آورد.
349/39 الخصال : (303) محمد بن عمير البغدادى ، عن اءحمد بن الحسن بن عبدالكريم ، عن عباد بن صهيب ، عن عيسى بن عبدالله العمرى ، عن اءبيه ، عن جده ، عن على عليه السلام قال : خلقت الارض لسبعة بهم يرزقون ، و بهم يمطرون ، و بهم ينتصرون : اءبوذر و سلمان و المقداد و عمار و حذيفة ، و عبدالله بن مسعود. قال على عليه السلام : و اءنا امامهم و هم الذين شهدوا الصلاة على فاطمة
كشى : جبرئيل بن اءحمد، عن الحسين بن خرزاد، عن ابن فضال ، عن ثعلبة ، عن زرارة ، عن اءبى جعفر، عن اءبيه ، عن جده عليهم السلام مثله
ترجمه : در كتابهاى خصال و رجال كشى از على عليه السلام روايت شده كه گفت :
زمين به خاطر هفت نفر خلق شده كه مردم به واسطه آنان رزق و روزى داده مى شوند و باران براى آنان مى آيد و يارى مى شوند (آن هفت نفر عبارتند از): ابوذر، سلمان ، مقداد، عمار، حذيفه و عبدالله بن مسعود.
حضرت امير مى فرمايد: من امام آنان هستم ، ايشان بودند كه بر بدن فاطمه عليهاالسلام نماز خواندند.
350/40 اءمالى مفيد (304) اءمالى طوسى : (305) المفيد، عن الصدوق ، عن اءبيه ، عن اءحمد بن ادريس ، عن محمد بن عبدالجبار، عن القاسم بن محمد الرازى ، عن على بن محمد الهرمرازى عن على بن الحسين ، عن اءبيه الحسين عليهماالسلام قال : لما مرضت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله وصت الى على بن اءبى طالب عليه السلام اءن يكتم اءمرها و يخفى خبرها و لا يؤ ذن اءحدا بمرضها، ففعل ذلك ، و كان يمرضها بنفسه و تعينه على ذلك اءسماء بنت عميس رحمها الله ، على عليه السلام يتولى اءمرها، و يدفنها ليلا و يعفى قبرها، فتولى ذلك اءميرالمؤ منين عليه السلام و دفنها، و عفى موضوع قبرها.
فلما نفض يده من تراب القبر، هاج به الحزن ، فاءرسل دموعه على خديه و حول وجهه الى قبر رسول الله صلى الله عليه و آله فقال :
((السلام عليك يا رسول الله ، السلام عليك من ابنتك و حبيبتك ، و قرة عينك و زائرتك ، و البائتة فى الثرى ببقيعك ، المختار الله لها سرعة اللحاق بك ، قل يا رسول الله عن صفيتك صبرى ، و ضعف عن سيدة النساء تجلدى ، الا اءن فى التاءسى لى بسنتك ، و الحزن الذى حل بى لفراقك ، موضع التعزى ، و لقد وسدتك فى ملحود قبرك ، بعد اءن فاضت نفسك على صدرى ، و غمضتك بيدى ، و توليت اءمرك بنفسى .
نعم و فى كتاب الله اءنعم القبول ، (انا لله و انا اليه راجعون ) (306)، قد استرجعت الوديعة ، و اخذت الرهينة ، و اختلست الزهراء، فما اءقبح الخضراء و الغبراء يا رسول الله .
اءما حزنى فسرمد، و اءما ليلى فمسهر، لا يبرح الحزن من قلبى اءو يختارالله لى دارك التى فيها اءنت مقيم ، كمد مقيح ، و هم مهيج ، سرعان ما فرق (الله ) بيننا، و الى الله اءشكو، و ستنبئك ابنتك بتظاهر امتك على ، و على هضمها حقها فاستخبرها الحال ، فكم من غليل معتلج بصدرها لم تجد الى بثه سبيلا، و ستقول و يحكم الله و هو خير الحاكمين .
سلام عليك يا رسول الله سلام مودع لا سئم و لا قال ، فان ، اءنصرف فلا عن ملالة ، و ان اقم فلا عن سوء ظنى بما وعدالله الصابرين ، الصبر اءيمن و اءجمل و لولا غلبة المستولين علينا، لجعلت المقام عند قبرك لزاما، و التلبث عنده معكوفا، و لاعولت اعوال الثكلى على جليل الرزية . فبعين الله تدفن بنتك سرا، و يهتضم حقها قهرا و يمنع ارثها جهرا، و لم يطل العهد، و لم يخلق منك الذكر، فالى الله يا رسول الله المشتكى ، و فيك اءجمل العزاء، فصلوات الله عليها و عليك و رحمة الله و بركاته ))
(307)
ترجمه : در امالى مفيد معروف به المجالس و امالى ابن الشيخ معروف به امالى طوسى از امام حسين عليه السلام روايت شده :
هنگامى كه فاطمه دختر پيغمبر صلى الله عليه و آله بيمار شد به حضرت على عليه السلام وصيت كرد كه موضوع بيمارى وى را مخفى بدارد و احدى را از آن مطلع ننمايد. على عليه السلام به وصيت او عمل كرد. و شخصا پرستارى فاطمه زهرا را عهده دار بود و اسماء بنت عميس در اين كار كمك مى كرد. چون هنگام رحلت فاطمه فرا رسيد وصيت كرد كه حضرت امير متصدى امر آن بانو شود، شبانه او را دفن كند و قبر مطهرش را مخفى نمايد.
على عليه السلام اين وصيت را پذيرفت و شبانه او را به خاك سپرد و قبرش را مخفى نمود.
هنگامى كه از دفن فاطمه فارغ شد، ناگهان حزن و اندوه شديدى به حضرتش هجوم آورد و اشك از چشمانش سرازير شد، و چهره خود را به سوى قبر رسول خدا بازگردانيد و گفت :
سلام من بر تو باد اى رسول خدا! و سلام بر تو از سوى دخترت و نور چشمت كه به زيارتت آمده ، همو كه در بقعه ات زير خاك آرميده است و خداوند براى او چنان خواست كه هرچه زودتر به تو ملحق شود. اى رسول خدا! صبرم از فراق دختر برگزيده ات كاهش يافته و شكيبايى من از دورى سرور زنان از دست رفته ، (ولى چاره اى نيست ) جز آنكه همان گونه كه در مصيبت جانگدازت شكيبايى ورزيدم در اينجا نيز صبر پيشه كنم . چرا كه من خود با دست خويش تو را در قبر نهادم و (به هنگام جان دادن سر در آغوش من داشتى آن طور كه ) جان تو از ميان سينه و گلوى من گذشت .
آرى در كتاب خدا براى من برترين پذيرش و تحمل آمده است كه فرموده : ((ما همه از خداييم و همگى به سوى او باز مى گرديم )). امانت بازگردانده و گروگان تحويل داده و زهرا از دستم ربوده شد، اى رسول خدا! چقدر اين آسمان نيلگون و زمين تيره در نظرم زشت جلوه مى كند.
راجع به اندوهم چه بگويم كه هميشگى است و شبم كه به بيدارى مى گذرد، و غم از دلم رخت نمى بندد تا خداوند خانه اى را كه تو در آن اقامت دارى برايم برگزيند. غصه اى دارم جگرسوز و اندوهى شورانگيز، چه زود ميان ما جدايى افتاد، و تنها به خدا شكايت مى برم .
به زودى دخترت تو را خبر مى دهد از همدست شدن امتت عليه من ، پس به اصرار از او بپرس و احوال را از او جويا شو كه چه بسا سوزها داشت كه در سينه اش مى جوشيد و راهى براى شرح و بيرون ريختن آن نداشت و اكنون خواهد گفت ، و خدا دورى خواهد كرد و او بهترين داوران است .
سلام بر شما سلام وداع كننده اى كه نه خشمگين است و نه دلتنگ ، كه اگر بازگردم از روى دلتنگى نيست و اگر بمانم از بدگمانى نسبت به آنچه خداوند به صابران وعده داده ، نمى باشد. آه ، آه ! باز هم شكيبايى مبارك تر و زيباتر است كه اگر بيم غلبه چيره شوندگان نمى بود براى هميشه در اينجا مى ماندم و درنگ مى نمودم و بر اين مصيبت بزرگ چونان زنان عزيزمرده شيون مى كردم ، (چرا كه ) همچنان كه خداوند نظاره مى فرمايد، دخترت پنهانى (و دور از چشم بيگانگان ) به خاك سپرده مى شود و (اما آشكارا در پيش چشم همگان ) حقش پايمال و از ارثش ممنوع مى گردد يا آنكه ديرزمانى نگذشته و ياد تو كهنه نگشته است . اى رسول خدا، شكايت نزد خداوند بلندمرتبه برده مى شود و بهترين صبر و دلدارى و عزادارى درباره توست ، درود و رحمت و بركات خداوند يكتا و آفريدگار جهانيان بر تو و او باد!
351/41 عيون المعجزات : للسيد المرتضى رحمه الله روى اءن فاطمة عليهاالسلام توفيت و لها ثمان عشرة سنة و شهران ، و اءقامت بعد النبى صلى الله عليه و آله خمسة و سبعين يوما و روى اءربعين يوما، و تولى غسلها و تفكينها اءميرالمؤ منين عليه السلام و اءخرجها و معه الحسن و الحسين فى الليل ، و صلوا عليها و لم يعلم بها اءحد، و دفنها فى البقيع و جدد اءربعين قبر فاستشكل على الناس قبرها فاءصبح الناس ولام بعضهم بعضا و قالوا: ان نبينا صلى الله عليه و آله خلف بنتا و لم نحضر وفاتها و الصلاة عليها و دفنها، و لا نعرف قبرها فنزورها.
فقال من تولى الامر: هاتوا من نساء المسلمين من تنبش هذه القبور، حتى نجد فاطمة عليهاالسلام فنصلى عليها و نزور قبرها، فبلغ ذلك اءميرالمؤ منين عليه السلام فخرج مغضبا قد احمرت عيناه و قد تقلد سيفه ذاالفقار حتى بلغ البقيع و قد اجتمعوا فيه فقال عليه السلام : لو نبشتم قبرا من هذه القبور لوضعت السيف فيكم ، فتولى القوم عن البقيع

ترجمه : سيد مرتضى رحمه الله در كتاب عيون المعجزات گويد: روايت شده كه سن حضرت زهرا به هنگام وفات هجده سال و دو ماه بود و بعد از پيغمبر خدا مدت هفتاد و پنج روز و به روايتى چهل روز زنده بود.
حضرت على بن ابى طالب عليه السلام متصدى غسل و كفن آن بانو شد. با امام حسن و امام حسين جنازه آن بانوى مظلومه را شبانه خارج نمود، نماز بر بدنش خواندند كسى را از اين جريان آگاه ننمودند، على عليه السلام جسد مقدسش را در بقيع دفن كرد، صورت چهل قبر تشكيل داد تا قبر او تشخيص داده نشود. و هنگامى كه مردم شنيدند يكديگر را ملامت و سرزنش كردند و گفتند:
پيغمبر ما يك دختر به جاى نهاد و ما موقع و نماز و دفن او حاضر نشديم و محل قبر او را نمى شناسيم كه زيارتش كنيم !
ابوبكر گفت : زنان مسلمين را بياوريد تا اين قبرها را بشكافند و ما جنازه فاطمه را پيدا كنيم و بر آن نماز بخوانيم و قبرش را زيارت نماييم .
و چون اين سخن به گوش حضرت على عليه السلام رسيد، در حالى خارج شد كه خشمناك و چشمان مباركش سرخ و شمشير خود ذوالفقار را حمايل كرده بود. با همين حالت آمد تا وارد بقيع كه آنان اجتماع كرده بودند شد، آنگاه فرمود:
اگر يكى از اين قبرها را بشكافيد اين شمشير را در ميان شما مى گذارم (و همه را از دم شمشير مى گذرانم ). پس از اين جريان بود كه آن گروه از بقيع خارج شدند.
352/42 التهذيب : (308) سلمة بن الخطاب ، عن موسى بن عمر بن زيد، عن على بن النعمان ، عن ابن مسكان ، عن سليمان بن خالد، عن اءبى عبدالله عليه السلام قال : ساءلته عن اءول من جعل له النعش . فقال : فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله
ترجمه : شيخ طوسى در كتاب تهذيب از سليمان بن خالد روايت كرده است كه گفت : از امام صادق عليه السلام پرسيدم : در اسلام اولين تابوت براى چه كسى ساخته شد؟
فرمود: براى فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله .
353/43 التهذيب : (309) سلمة بن الخطاب ، عن اءحمد بن يحيى بن زكريا، عن اءبيه ، عن حميد بن المثنى ، عن اءبى عبدالرحمن الحذاء، عن اءبى عبدالله عليه السلام قال : اءول نعش احدث فى الاسلام فاطمة انها اشتكت شكوتها التى قبضت فيها و قالت لاسماء: انى نحلت و ذهب لحمى ، الاتجعلين لى شيئا يسترنى ؟ قالت اءسماء: اءنى اذ كنت باءرض الحبشة راءيتهم يصنعون شيئا اءفلا اءصنع لك فان اءعجبك اءصنع لك ؟ قالت : نعم . فدعت بسرير فاءكبته لوجهه ، ثم دعت بجرائد فشددته على قوائمه ثم جللته ثوبا، فقالت : هكذا راءيتهم يصنعون . فقالت : اصنعى لى مثله ، استرينى سترك الله من النار
ترجمه : در تهذيب از ابوعبدالرحمن حذاء، از امام صادق روايت شده كه گفت :
اولين تابوتى كه در اسلام ساخته شد، تابوت فاطمه عليهاالسلام بود. زيرا آن بانو در آن بيمارى كه از دنيا رفت ، به اسماء فرمود: من لاغر شده ام و گوشت بدنم از بين رفته است ، آيا چيزى كه بدنم را بپوشاند، براى من درست نمى كنى ؟ اسماء گفت : زمانى كه من در حبشه بودم نوعى تابوت مى ساختند. مايل هستيد من شكل آن را نشان دهم ؟ فرمود: مانعى ندارد.
اسماء گفت تا تختى را آوردند، آنگاه آن تخت را وارونه بر روى زمين نهاد، دستور داد تا شاخه هاى خرمايى هم آوردند، آن شاخه هاى خرما را به پايه هاى آن تخت تابيد و يك پارچه روى آنها انداخت و گفت : اين شكل همان تابوتى است كه من ديدم .
فاطمه زهرا عليهاالسلام فرمود: نظير اين تابوت را براى من بساز و بدنم را به وسيله آن بپوشان ! خدا بدن تو را از آتش محفوظ بدارد!
354/44 من بعض كتب المناقب القديمة : (310) اختلفت الروايات فى وقت وفاتها ففى رواية اءنها بقيت بعد رسول الله صلى الله عليه و آله شهرين . و فى رواية ثلاثة اءشهر، و فى رواية مائة يوم ، و فى رواية ثمانية اءشهر.
و عن على بن اءحمد العاصمى باسناده عن موسى بن جعفر، عن آبائه عليهم السلام عن على عليه السلام اءن فاطمة لما توفى رسول الله صلى الله عليه و آله كانت يقول : وا اءبتاه من ربه مااءدناه ، وا اءبتاه جنان الخلد مثواه ، وا اءبتاه يكرمه ربه اذا اءتاه ، يا اءبتاه الرب و الرسل تسلم عليه حين تلقاه .
فلما ماتت فاطمة عليهاالسلام قال على بن اءبى طالب تسلم عليه حين تلقاه .
فلما ماتت فاطمة عليهاالسلام قال على بن اءبى طالب يرثيها:
((لكل اجتماع من خليلين فرقة )) الابيات .
و ذكر الحاكم اءن فاطمة لما ماتت اءنشاء على عليه السلام :

نفسى على زفراتها محبوسة
يا ليتها خرجت مع الزفرات
لا خير بعدك فى الحياة و انما
اءبكى مخافة اءن تطول حياتى

و عن سيد الحفاظ اءبى منصور الديلمى باسناده اءن عبدالله بن الحسن دخل على هشام بن عبدالملك و عنده الكلبى ، فقال هشام لعبدالله بن الحسن : يا اءبا محمد! كم بلغت فاطمة بنت رسول الله من السن ؟ فقال : بلغت ثلاثين . فقال للكلبى : ما تقول ؟ قال : بلغت خمسا و ثلاثين .
فقال هشام لعبدالله : اءلا تسمع ما يقول الكلبى ؟ فقال عبدالله : يا اءميرالمؤ منين سلنى عن امى فاءنا اءعلم بها و سل الكلبى عن امه فهو اءعلم بها.
و عن العاصمى باسناده ، عن محمد بن عمر قال : توفيت فاطمة بنت محمد صلى الله عليه و آله لثلاث ليال خلون من شهر رمضان و هى بنت تسع و عشرين اءو نحوها.
و ذكر اءبوعبدالله بن مندة الاصفهانى فى كتاب المعرفة اءن عليا تزوج فاطمة بالمدينة بعد سنة من الهجرة و بنى بها بعد ذلك بنحو من سنة و ولدت لعلى الحسن و الحسين و المحسن و ام كلثوم و زينب الكبرى .
و قال محمد بن اسحاق : توفيت و لها ثمان و عشرون سنة ، و قيل : سبع و عشرون سنة ، و فى رواية اءنها ولدت على راءس سنة احدى و اءربعين من مولد النبى صلى الله عليه و آله فيكون سنها على فهذا ثلاثا و عشرين ، و الاكثر على اءنها كانت بنت تسع و عشرين اءو ثلاثين عليهاالسلام .
و ذكر و وهب بن منبه ، عن ابن عباس اءنها بقيت اءربعين يوما بعده ، و فى رواية ستة اءشهر و ساق ابن عباس الحديث الى اءن قال : لما توفيت عليهاالسلام شقت اءسماء جيبها و خرجت فتلقاها الحسن و الحسين فقالا: اءين اءمنا؟ فسكتت فدخلا البيت فاذا هى ممتدة فحركها الحسين فاذا هى ميته ، فقال : اءين اءمنا؟ فسكتت فدخلا فى الوالدة ، و خرجا يناديان : يا محمداه يا اءحمداه اليوم جدد لنا موتك اذ ماتت امنا.
ثم اءخبرنا عليا و هو فى المسجد فغشى عليه حتى رش عليه الماء ثم اءفاق فحملهما حتى اءدخلهما بيت فاطمة و عند راءسها اءسماء تبكى و تقول : وا يتامى محمد، كنا نتعزى بفاطمة بعد موت جدكما فبمن نتعزى بعدها. فكشف على عن وجهها فاذا برقعة عند راءسها فنظر فيها فاذا فيها:
((بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما اءوصيت به فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله اءوصت و هى تشهد اءن لا اله الا الله و اءن محمدا عبده و رسوله و اءن الجنة و النار حق و اءن الساعة آتية لا ريب فيها و اءن الله يبعث من فى القبور. يا على اءنا فاطمة محمد زوجنى الله منك لاءكون لك فى الدنيا و الاخرة اءنت اءولى بى من غيرى حنطنى و غسلنى و كفنى بالليل و صل على و ادفنى بالليل و لا تعلم اءحدا و اءستودعك الله و اءقراء على ولدى السلام الى يوم القيامة )).
فلما جن الليل غسلها على و وضعها على السرير، و قال للحسن : ادع لى اءباذر فدعاه فحملاه الى المصلى عليها ثم صلى ركعتين ، و رفع يديه الى السماء فنادى : هذه بنت نبيك فاطمة اءخرجتها من الظلمات الى النور: فاءضاءت الارض ميلا فى ميل . فلما اءرادوا اءن يدفنوها نودوا من بقعة من البقيع : الى الى . فقد رفع تربتها منى فنظرو فاذا هى بقبر محفور، فحملوا السرير اليها فدفنوها فجلس على على شفير القبر فقال : يا اءرض ! استودعتك وديعتى ، هذه بنت رسول الله . فنودى منها: يا على اءنا اءرفق بها منك فارجع و لا تهتم . فرجع و انسد القبر و استوى بالارض فلم يعلم اءين كان الى يوم القيامة

ترجمه : در بعضى كتابهاى قديمى مناقب آمده : درباره زمان وفات حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام اختلاف است . در يك روايت مى گويد: آن بانوى معظم بعد از پدر بزرگوارش ‍ مدت دو ماه زنده بود.
در روايت ديگرى مى گويد: مدت سه ماه زنده بود. در يك روايت است كه مدت صد روز و در حديث ديگرى مى گويد: مدت هشت ماه بعد از رحلت پدرش و... .
حاكم نيشابورى روايت مى كند: هنگامى كه حضرت فاطمه از دنيا رحلت نمود حضرت امير اين اشعار را سرود:
جان من با ناله هاى خود حبس شده ، اى كاش جان من با ناله هايم خارج مى شد.
بعد از تو خيرى در زندگانى خواهد بود، جز اين نيست كه از خوف طولانى شدن زندگيم مى گريم .
و... .
وهب بن منبه از ابن عباس نقل مى كند كه گفت :
حضرت زهرا مدت چهل روز به قولى شش ماه بعد از پدر بزرگوارش زنده بود، تا آنجا كه مى گويد:
پس از آنكه فاطمه عليهاالسلام رحلت كرد اسماء گريبان خود را پاره كرد و خارج شد، آنگاه با حسين عليهماالسلام مصادف شد، ايشان به وى فرمودند:
مادر ما كجاست ؟ اسماء جوابى نداد. آنان وارد خانه شدند ديدند مادر بزرگوارشان خوابيده است . امام حسين مادر خود را حركت داد ديد از دنيا رفته است .
آنگاه در حالى خارج شدند كه مى فرمودند:
يا محمداه ! يا محمداه !
امروز به علت فوت مادرمان مصيبت تو براى ما تجديد شد.
پس از اين جريان متوجه حضرت امير كه در مسجد بود شدند و آن حضرت را از رحلت مادرشان آگاه نمودند.
اميرالمؤ منين على عليه السلام بعد از شنيدن اين خبر دلخراش غش كرد، آبه به صورت آن حضرت پاشيدند تا به هوش آمد، آنگاه حسنين عليهماالسلام را برداشت و داخل خانه حضرت زهرا عليهاالسلام شد. اسماء را ديد كه بالاى سر زهرا نشسته گريه مى كند و مى گويد:
يتيمان حضرت محمد چه كنند، بعد از فوت جد شما دل ما به فاطمه خوش بود! بعد از فاطمه به چه كسى دل خوش كنيم !
آنگاه حضرت على بن ابى طالب عليه السلام صورت مبارك فاطمه زهرا را باز كرد رقعه اى نزد سر آن بانوى معظمه يافت كه در آن نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحيم ، اين وصيتى است كه فاطمه دختر پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله كرده است : فاطمه شهادت مى دهد كه خدايى جز خداى يگانه وجود ندارد، حضرت محمد بنده و پيامبر خدا مى باشد. بهشت بر حق و دوزخ بر حق است ، قيامت خواهد آمد و شكى در آن نخواهد بود، خداوند كليه افرادى را كه در قبرها مدفونند برخواهد انگيخت .
يا على ! من فاطمه دختر حضرت محمد صلى الله عليه و آله مى باشم . خدا مرا در دنيا و آخرت براى تو تزويج نمود.
يا على ! تو از ديگران براى (غسل و كفن ) من مقدم هستى ، مرا حنوط كن غسل بده ، شبانه مرا دفن كن ، شبانه بر بدنم نماز بگزار، شبانه به خاكم بسپار، احدى را از فوت من آگاه منماى ، من تو را به خداوند مى سپارم ، و فرزندانم به درود تا روز قيامت !
و چون شب فرا رسيد حضرت على عليه السلام پيكر مقدس حضرت فاطمه را غسل داد و در ميان تابوت نهاد و به حضرت حسن فرمود: ابوذر را بياور! هنگامى كه ابوذر آمد بدن مبارك آن بانوى مظلومه را به محل نماز آوردند و بر آن نماز خواندند، آنگاه على عليه السلام دستهاى مبارك خود را به جانب آسمان بلند كرد و گفت :
پروردگارا! اين جنازه دختر پيغمبر توست كه او را از دنياى ظلمانى به طرف نور بردى و نور وجودش وجب به وجب به وسعتى تام و تمام زمين را در نور ديد و روشن و منور نمود.
هنگامى كه تصميم گرفتند جنازه آن بانو را دفن كنند صدايى از يكى از بقعه هاى بقيع شنيدند كه مى گفت :
بيا به سوى من ! به سوى من ! زيرا تربت و خاك وى از من گرفته شده است . و چون نگاه كردند با قبرى حفر شده و آماده مواجه شدند. تابوت را به سوى آن قبر بردند و جنازه را در آن دفن نمودند. سپس حضرت امير بر فراز قبر نشست و فرمود:
اى قبر! من امانت خود را به تو مى سپارم ، اين جنازه دختر رسول خدا است .
ناگاه ندايى شنيدند كه مى گفت :
يا على ! من از تو به وى مهربانترم . برگرد و مغموم و مهموم مباش ! على عليه السلام بازگشت و قبر را مسدود و با زمين هم سطح نمود. آن قبر تا قيام قيامت معلوم نخواهد شد.
355/45 اءقول : قال اءبوالفرج فى مقاتل الطالبيين : (311) كانت وفاة فاطمة عليهاالسلام بعد وفاة النبى صلى الله عليه و آله بمدة يختلف فى مبلغها فالمكثر يقول : ثمانية اءشهر، و المقلل يقول : اءربعين يوما الا اءن الثبت فى ذلك ما روى عن اءبى جعفر محمد بن على عليهماالسلام اءنها توفيت بعده بثلاثة اءشهر حدثنى بذلك الحسن بن على ، عن الحارث ، عن ابن سعد، عن الواقدى ، عن عمرو بن دينار، عن اءبى جعفر محمد بن على عليهماالسلام
ترجمه : ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبيين مى نويسد: درباره اينكه حضرت فاطمه عليهاالسلام چقدر بعد از پدر بزرگوارش زنده بود اختلاف است ، حداكثر آن را هشت ماه و حداقل آن را چهل روز نوشته اند.
ولى آنچه كه صحيح و ثابت به نظر مى رسد اين است كه حضرت امام محمدباقر عليه السلام فرمود: آن بانوى مظلومه مدت هفتاد و پنج روز زنده بود.
356/46 مصباح طوسى (312) و كفعمى : (313) فى الثالث من جمادى الاخرة كان وفاة فاطمة عليهاالسلام سنة احدى عشرة
ترجمه : در مصباح كفعمى و مصباح المتهجدين آمده است : در سوم جمادالثانى سال يازده هجرى وفات حضرت فاطمه عليهاالسلام واقع شد.
357/47 مصباح المتهجد: (314) فى اليوم الحادى و العشرين من رجب كانت وفاة الطاهرة فاطمة عليهاالسلام فى قول ابن عباس
بيان : اءقول لا يمكن التطبيق بين اءكثر تواريخ و الوفاة و مدة عمرها الشريف ، و لا بين تواريخ الوفاة و بين ما مر فى الخبر الصحيح اءنها عليهاالسلام عاشت بعد اءبيها خمسة و سبعين يوما اذ لو كان وفاة الرسول صلى الله عليه و آله فى الثامن و العشرين من صفر كان على هذا وفاتها فى اءواسط جمادى الاولى ، و لو كان فى ثانى عشر ربيع الاول كما ترويه العامة كان وفاتها فى اءواخر جمادى الاولى ، و ما رواه اءبوالفرج ، عن الباقر عليه السلام من كون مكثها بعده صلى الله عليه و آله ثلاثة اءشهر يمكن تطبيقه على ما هو المشهور من كون وفاتها فى ثالث جمادى الاخرة ، و يدل عليه اءيضا ما مر من خبر اءبى بصير، عن اءبى عبدالله برواية الطبرى باءن يكون عليه السلام لم يعرض للايام الزائدة لقلتها والله يعلم
ترجمه : در مصباح شيخ طوسى آمده است :
وفات حضرت زهرا بنا بر قول ابن عباس در روز بيست و يكم ماه رجب بود.
مؤ لف گويد: اكثر تواريخ راجع به ولادت و وفات و مدت عمر شريف حضرت زهرا عليهاالسلام با يكديگر قابل تطبيق نيستند. نيز تواريخ وفات آن بانو با آن روايت صحيحى كه از حضرت امام محمدباقر عليه السلام قبلا گذشت كه فرمود: مدت عمر آن حضرت بعد از پدر بزرگوارش هفتاد و پنج روز تطبيق نمى كنند. زيرا اگر وفات پيامبر خدا در روز بيست و هشتم ماه صفر بوده باشد وفات حضرت زهرا عليهاالسلام در اواسط ماه جمادى الاولى بوده و اگر رحلت رسول خدا چنانچه اهل سنت مى گويند، در روز دوازدهم ماه ربيع الاول بوده باشد وفات فاطمه عليهاالسلام اواخر ماه جمادى الاولى بوده است .
آن روايتى را كه ابوالفرج از امام محمدباقر نقل كرده كه حضرت فاطمه عليهاالسلام مدت سه ماه بعد از پدرش زنده بود مى توان با اينكه مشهور است شهادت آن حضرت در سوم جمادى الاخر بوده تطبيق كرد و آن روايتى كه ابوبصير به روايت طبرى از حضرت صادق نقل نموده است نيز اين موضوع را تاءييد مى نمايد و ممكن است كه متعرض آن چند روز اضافى نشده باشد.
358/48 اءقول : فى الديوان المنسوب اليه عليه السلام اءنه اءنشد بعد وفاة فاطمة عليهاالسلام .
اءلا هل الى طول الحياة سبيل
و اءنى و هذا الموت ليس يحول
و انى و ان اصحبت بالموت موقنا
فلى اءمل من دون ذاك طويل
و للدهر اءلوان تروح و تغتدى
و ان نفوسا بينهن تسيل
و منزل حق لا معرج دونه
لكل امرى ء منها اليه سبيل
قطعت باءيام التعزز ذكره
و كل عزيز ما هناك ذليل
اءرى علل الدنيا على كثيرة
و صاحبها حتى الممات ذليل
و انى لمشتاق الى من احبه
فهل لى الى من قد هويت سبيل
و انى و ان شطت بى الدار نازحا
و قد مات قبلى بالفراق جميل
فقد قال فى الامثال فى البين قائل
اءضربه يوم الفراق رحيل
لكل اجتماع من خليلين فرقة
و كل الذى دون الفراق قليل
و ان افتقادى فاطما بعد اءحمد
دليل على اءن لا يدوم خليل
و كيف هناك العيش من بعد فقدهم
لعمرك شى ء ما اليه سبيل
سيعرض عن ذكرى و تنسى مودتى
و يظهر بعدى للخليل عديل
و ليس خليلى بالملول و لا الذى
اذا غبت يرضاه سواى بديل
و لكن خليلى من يدوم وصاله
و يحفظ سرى قلبه و دخيل
اذا انقطعت يوما من العيش مدتى
فان بكاء الباكيات قليل
يريد الفتى اءن لا يموت حبيبه
وليس الى ما يبتغيه سبيل
و ليس جليلا رزء مال و فقده
و لكن رزء الاكرمين جليل
لذلك جنبى لا يؤ اتيه مضجع
و فى القلب من حر الفراق غليل

بيان : خبر ((اءنى )) محذوف و ((منزل )) عطف على اءلوان و ((المعرج )) محل الاقامة و شطت الدار و نزحت : بعدت ، و الباء للتعدية ، و التضريب مبالغة فى الضرب و البين : الفراق اءى اءضرب المثل الذى قاله القائل فى يوم الفراق الذى هو رحيل ، و المثل قوله : لكل اجتماع ، و فاطم مرخم فاطمة لضرورة الشعر، و البديل : البدل ، و دخيل الرجل الذى يداخله فى اموره و يختص به ((لا يؤ ايته )) اءى لا يوافقه و الغليل : العطش
و منه : قوله عليه السلام عند رحلتها عليهاالسلام .
حبيب ليس يعدله حبيب
و ما لسواه فى قلبى نصيب
حبيب غاب عن عينى و جسمى
و عن قلبى حبيبى لا يغيب


بيان : حبيب فى الموضعين خبر مبتداء محذوف اءو الثانى خبر الاول
و منه : مخاطبا لها بعد وفاتها:
ما لى وقفت على القبور مسلما
قبر الحبيب فلم يرد جوابى
اءحبيب ما لك لا ترد جوابنا
اءنسيت بعدى خلة الاحباب


و منه : مجيبا لنفسه من قبلها عليهاالسلام :
قال الحبيب : و كيف لى بجوابكم
و اءنا رهين جنادل و تراب
اءكل التراب محاسنى فنسيتكم
و حجبت عن اءهلى و عن اءترابى
فعليكم منى السلام تقطعت
عنى و عنكم خلة الاحباب


بيان : الجنادل : الاحجار، و التراب ، الموافق فى السن .
و فى شرح الديوان : روى اءن الابيات الاخيرة سمعت من هاتف

ترجمه : علامه مجلسى گويد:
در ديوان شعرى كه به على عليه السلام منسوب شده است نوشته :
بعد از وفات حضرت فاطمه ، على عليه السلام اشعارى در مرثيه فاطمه سرود، آن اشعار اين است :
1 آيا به سوى زندگى طولانى راه و طريقى هست ؟ از كجا خواهد بود در صورتى كه (چيزى بين انسان و مرگ ) حايل نخواهد شد.
2 حقا كه من اگر چه به مرگ يقين دارم ، ولى در عين حال اميدى بسيار براى زنده ماندن در من وجود دارد.
3 روزگار داراى رنگهايى است كه شب را صبح مى كند، و نفوس در بين آنها جارى است .
4 روزگار را منزل بر حقى مى باشد كه محل اقامت نزد آن نيست ، و براى هر مردى از روزگار به طرف آن راهى خواهد بود.
5 من ياد او را به وسيله روزهاى عزت قطع نمودم ، و هر عزيزى در اينجا ذليل و خوار خواهد شد.
6 مرضهاى دنيا را براى خود فراوان مى بينم ، صاحب آن امراض تا موقع مردن عليل خواهد بود.
7 من مشتاق آن كسى هستم كه او را دوست مى دارم ، آيا به سوى آن كس كه او را دوست دارم راهى هست ؟
8 خانه مرا دور كرده است ، ولى در عين حال آن شخص كه قبل از من از فراق مرده است نيكو بود.
9 گوينده اى در داستانها راجع به جدايى مثلى زده و من آن را در روز كوچ نمودن زياد مثل مى زنم .
10 حقا كه از دست دادن من فاطمه را بعد از احمد صلى الله عليه و آله دليلى است بر اينكه هيچ دوستى دائمى نخواهد بود.
11 بعد از نايافتن آنان زندگى در اينجا چگونه خواهد بود، به جان تو سوگند اين مطلبى است كه راهى به سوى آن نخواهد بود.
12 به زودى از يادنمودن من اعراض مى شود و دوستى فراموش مى گردد، و بعد از من دوستى براى دوست نظير من ظاهر خواهد شد.
13 شخص ملول و آن كسى كه چون من غايب شوم وى را راضى كند دوست من نخواهد بود.
14 ولى دوست من آن است كه وصال او دائمى باشد، قلب او مرا حفظ كند و براى كارهاى من دخيل باشد.
15 هنگامى كه يك روز از فوت بگذرد يقينا گريه افراد گريه كننده قليل خواهد شد.
16 اراده جوانمرد آن است كه دوست نميرد، در حالى كه راهى به سوى آنچه كه مى خواهد وجود ندارد.
17 مصيبت مال و مفقودشدن آن بزرگ نخواهد بود ولى مصيبت اشخاص بزرگوار بزرگ است .
18 براى اين جهت است كه پهلو و پيكرم موافق آرام گرفتن در خوابگاهى نيست ، و در دل من از حرارت فراق تشنگى جايگزين است .
و نيز به هنگام رحلت حضرت زهرا مى فرمايد:
دوستى كه نظير او دوستى نخواهد بود، و در قالب من غير از او بهره اى وجود ندارد.
دوستى كه از پيش چشم و جسم من غايب شد، ولى از قلب من غايب نخواهد بود.
و خطاب به حضرت زهرا بعد از فوت او مى فرمايد:
مرا چه شده كه بر روى قبرها توقف مى نمايم ، و بر قبر دوست سلام مى كنم ولى او جواب سلام مرا نمى دهد.
اى دوست تو را چه شده كه جواب سلام ما را نمى دهى ، آيا بعد از من دوستى دوستان را فراموش كردى .
جواب از زبان حضرت زهرا:
دوست در جواب گفت : من چگونه جواب شما را بگويم ، در صورتى كه رهين سنگهاى فراوان و خاك قرار گرفتم .
حقا كه خاك اعضاى نيكوى بدنم را خورد و من شما را فراموش كردم و از نظر اهل خانه و همسالهايم ناپديد شدم .
از من بر شما باد كه رشته دوستى و محبت من و شما با بازماندگانم قطع شد.
359/49 مصباح الانوار: (315) عن اءبى جعفر عليه السلام قال : ان فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله مكثت بعد رسول الله صلى الله عليه و آله ستين يوما ثم مرضت فاشتدت عليها فكان من دعائها فى شكواها: يا حى يا قيوم برحمتك اءستغيث فاءغثنى . اللهم زحزحنى عن النار، و اءدخلنى الجنة ، و اءلحقنى باءبى محمد صلى الله عليه و آله . فكان اءميرالمؤ منين عليه السلام يقول لها: يعافيك الله و يبقيك . فتقول : يا اءباالحسن ما اءسرع اللحاق بالله . و اءوصت بصدقتها و متاع البيت ، و اءوصته اءن يتزوج اءمامة بنت اءبى العاص ، و قالت : بنت اءختى و تحنن على ولدى ، قال : و دفنها ليلا.
و عن ابن عباس قال : راءت فاطمة فى منامها النبى صلى الله عليه و آله قالت : فشكوت اليه ما نالنا من بعده ، قالت : فقال لى رسول الله صلى الله عليه و آله : لكم الاخرة التى اعدت للمتقين و انك قادمة على عن قريب .
و عن جعفر بن محمد عن آبائه عليهم السلام قال : لما حضرت فاطمة الوفاة بكت . فقال لها اءميرالمؤ منين : يا سيدتى ما يبكيك ؟ قالت : اءبكى لما تلقى بعدى . فقال لها: لا تبكى فوالله ان ذلك لصغير عندى فى ذات الله . قال : و اءوصته اءن لا يؤ ذن بها الشيخين ففعل

ترجمه : در مصباح الانوار از امام محمدباقر عليه السلام روايت شده كه فرمود:
فاطمه اطهر بعد از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مدت شصت روز زنده بود، هنگامى كه بيمارى آن بانو شديد شد، در دعاى خود گفت :
يا حى ! يا قيوم ، به رحمت تو چنگ مى زنم پس به فريادم برس ! خداوندا، مرا از آتش رهايى بخش و در بهشت داخل فرما و به پدرم محمد صلى الله عليه و آله ملحق نما!
حضرت امير به وى مى فرمود: خدا تو را عافيت مى دهد و باقى مى دارد. فاطمه اطهر مى گفت : اى اباالحسن ! من به سرعت به سوى خداوند مى روم ، آنگاه راجع به صدقه ها و اثاث خانه وصيت نمود، و نيز وصيت كرد كه اميرالمؤ منين با امامه كه دخترخواهرش بود ازدواج كند كه با فرزندانش مهربانى مى نمايد. سپس آن حضرت را شبانه دفن كرد.
ابن عباس مى گويد: حضرت فاطمه زهرا فرمود: پدر خود را در خواب ديدم و راجع به آن ظلم و ستمهايى كه به ما شد به آن حضرت شكايت كردم . رسول خدا در جوابم فرمود: آن آخرتى كه براى پرهيزكاران آماده شده براى شماست و تو به زودى نزد من خواهى آمد.
حضرت امام جعفر صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت مى كند كه فرمودند: هنگامى كه فوت حضرت زهرا نزديك شد گريه كرد، حضرت على عليه السلام از وى سؤ ال كرد: اى بانوى من ! چرا گريه مى كنى ؟ فرمود: براى آن مصيبتهايى كه تو بعد از من خواهى ديد.
اميرالمؤ منين فرمود: گريان مباش ، به خداوند سوگند آن مصائب نزد من براى رضاى خداوند كوچك و ناچيزند، آنگاه فاطمه به على وصيت كرد كه به ابوبكر و عمر اجازه تشييع جنازه و نماز ندهد، و حضرت على وصيت آن بانو را اجرا نمود.
360/50 كتاب الدلائل للطبرى : (316) عن اءبى اسحاق الباقرحى ، عن فلايجة ، عن اءبى عبدالله ، عن اءبى اءحمد، عن محمد بن بغدان ، عن محمد بن الصلت ، عن عبدالله بن سعيد، عن اءبى جريح ، عن جعفر بن محمد، عن اءبيه ، عن فاطمة عليهاالسلام اءنها اءوصت لازواج النبى صلى الله عليه و آله لكل واحدة منهن باءثنتى عشرة اوقية و لنساء بنى هاشم مثل ذلك و اءوصت لامامة بنت اءبى العاص بشى ء.
و باسناد آخر عن عبدالله بن حسن ، عن زيد بن على : اءن فاطمة عليهاالسلام تصدقت بمالها على بنى هاشم و بنى عبدالمطلب و اءن عليا عليه السلام تصدق عليهم و اءدخل معهم غيرهم

ترجمه : در كتاب دلائل الامامة از امام باقر عليه السلام درباره حضرت فاطمه روايت شده :
حضرت فاطمه وصيت كرد كه به هر يك از زنان پيغمبر خدا و زنان بنى هاشم دوازده اوقيه بدهند. نيز وصيت كرد كه به امامه هم چيزى بپردازند.
طبق روايت ديگرى زيد بن على مى فرمايد: حضرت زهراى اطهر عليهاالسلام كليه اموال خود را به بنى هاشم و فرزندان عبدالمطلب صدقه داد. حضرت امير هم كليه اموال خود را به ايشان و ديگران صدقه داد.

fehrest page

back page