زندگانى حضرت زهرا (عليهاالسلام )
جلد اول
ترجمه و تحقيق از جلد ۴۳ بحارالانوار
علامه محمد باقر مجلسى
مترجم و محقق: محمد روحانى زمان آبادى
- پىنوشتها -
- ۲ -
25- علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 16 ص 78 و 79،
به نقل از ((العددالقوية
)) و مؤ لف آن از كتاب ((الدرالنظيم
)) چگونگى اين واقعه را به شرح ذيل روايت نموده است :
((روزى رسول خدا در ابطح نشسته بود كه
جبرئيل بر او نازل شده و فرمود: خداى بزرگ بر تو سلام فرستاده و امر نموده كه چهل
شبانه روز از خديجه دورى كنى و به عبادت و تهجد بپردازى . پيامبر طبق فرمان مقام
ربوبى چهل روز به خانه خديجه نرفت و چهل شب را تا به صبح به عبادت و راز و نياز با
خداى كريم گذرانيد و روزها را روزه گرفت . او براى اينكه خديجه نگران نشود پيامى
توسط عمار فرستاد و در آن به همسرش گفت : اى خديجه ! اينكه به خانه نيامدم به خاطر
ستيز با تو نيست ، بلكه تو در نزد من عزيز و گرامى هستى ، خداوند به من چنين دستور
داده و من از فرمان او تبعيت مى كنم ، خداوند نسبت به مصالح بندگانش آگاه تر است .
اى خديجه ! تو آن بانوى بزرگوارى هستى كه خداوند در هر روزى چندين بار به وجود تو
بر فرشتگان مى بالد، پس شبها درب خانه را ببند و آسوده خيال باش ، و همان گونه كه
من منتظر فرمان الهى هستم تو نيز در انتظار فرمان خداوند عالم باش . من در اين مدت
، در خانه فاطمه بنت اسد مادر على عليه السلام و همسر عموى پيامبر، حضرت ابوطالب
خواهم بود.
حضرت خديجه به دستور پيامبر عمل كرد ولى از تنهايى و فراق پيامبر اندوهناك بود و مى
گريست .
چهل روز گذشت ، جبرئيل بر رسول خدا فرود آمد و در حالى كه طعامى با خود به همراه
آورده بود، به پيامبر گفت : به فرمان خداوند با اين طعامى كه به دستور خدا از بهشت
براى تو آورده ام افطار كن . پس رسول خدا با آن غذا افطار نمود و پس از افطار به
سوى خانه خديجه روان شد و همان شب نطفه پاك فاطمه منعقد گرديد)).
ما اين روايت را به طور كامل در بخش مستدركات خواهيم آورد ولى اين مقدار از آن را
نقل كرديم تا معلوم شود روايات ديگرى نيز در اين باب وجود دارد كه ظاهرا با اين
روايت به نوعى تناقض دارد در حالى كه به نظر مى رسد تعارضى وجود نداشته باشد چرا كه
امكان جمع ميان آنها وجود دارد به اين نحو كه مى توان گفت : رسول خدا پس از اتمام
چهل روز به معراج رفته و در آنجا جبرئيل تحفه آسمانى و بهشتى را به وى عطا نموده ،
و در بازگشت از معراج نطفه فاطمه منعقد گرديده است . والله العالم .
علت عمده نظريه دانشمندانى كه به صورت كلى معتقدند: تمامى احاديثى كه ميلاد حضرت
فاطمه عليهاالسلام را در بعد از معراج پيامبر اثبات مى كنند جعلى هستند، امور ذيل
است :
1 اينكه تولد حضرت فاطمه عليهاالسلام را در زمان قبل از بعثت پيامبر مى دانند و چون
اين دسته از روايات را با نظريه خود مخالف مى بينند لذا بدون تعمق ، اين روايات را
معجول مى شمارند.
ما در
ضمائم اين باب دلايل اين اشخاص را درباره تاريخ ميلاد حضرت فاطمه بيان خواهيم نمود
و بطلان همه آنها را با دلائل و روشهاى علمى تحقيقى اثبات خواهيم كرد.
2 اينكه معراج رسول اكرم صلى الله عليه و آله را در زمان بعد از واقعه
((شعب ابى طالب ))، و پس از رحلت
حضرت خديجه مى دانند.
ما در ضميمه مذكور اثبات خواهيم كرد كه معراج پيامبر چندين بار اتفاق افتاده است نه
فقط يكبار.
3 اينكه نقل كنندگان اين دسته روايات عبارتند از:
محمد بن جليل بلخى
احمد بن احجم
عبدالله بن واقد، ابوقتاده حرانى
حسين بن عبدالله ابزارى
مسلم صفار، مسلم بن عيسى العسكرى
على بن بندار زنجانى
عصمة بن ابى عصمه بعلبكى .
و اين افراد نيز ((جاعل حديث
)) هستند، پس به احاديث نقل شده توسط آنها نمى توان اعتماد كرد.
در جواب از دليل سوم ايشان گوييم : به فرض كه نظريه جاعل بودن اين اشخاص را بپذيريم
، روايت انعقاد نطفه حضرت فاطمه عليهاالسلام ، از ميوه هاى بهشتى و پس از معراج ،
به ده ها سند از اشخاص مورد اعتماد ايشان كه متهم به جعل نيز نمى باشند، روايت شده
است ،
برخى از اين اشخاص عبارتند از:
جابر بن عبدالله انصارى
عبدالله بن عباس
عايشه
امام ابوعبدالله الصادق عليه السلام
عمر بن خطاب
سعيد بن مالك
امام على بن موسى الرضا عليه السلام
حذيفة بن يمان
سلمان فارسى
عروه بارقى
حارث اعور
و با اين وصف راهى براى انكار دسته جمعى اين گروه از روايات وجود ندارد، البته مى
توان يك سند خاص را به دليل وجود فردى جاعل يا متهم به جعل در آن سند، تضعيف كرده
مردود دانست ولى در چنين موردى نيز نمى توان ((متن
روايت )) را غيرمعتبر تلقى نمود زيرا آن
محتوا عينا توسط روايات ديگر تاءييد شده است .
26-
معانى الاخبار، ص 396 ح 53.
27-
محمد بن موسى بن المتوكل .
28-
عبدالله بن جعفر حميرى .
29-
يعقوب بن يزيد.
30-
حسن بن على بن فضال .
31-
سوره روم ، 4 و 5.
32-
منظور خلقت نورى بشر در عالم ذر مى باشد كه قبل از خلقت آسمانها و زمين بوده است .
33-
گفتن لا اله الا الله .
34-
علل الشرايع ، ص 183 ب 147 ح 1.
35-
احمد بن حسن قطان .
36-
حسن بن على سكرى .
37-
محمد بن زكريا الجوهرى .
38-
جعفر بن محمد بن عماره كندى .
39-
جابر جعفى از اصحاب امام باقر و صادق عليهماالسلام .
40-
و مراجعه شود به :
دلائل الامامة ، ص 52
تفسير فرات كوفى ، ص 216 شماره 290.
41-
علل الشرايع ، ص 184 ب 147 ح 2.
42-
تفسير فرات كوفى ، ص 57 شماره 49
بحارالانوار، ج 8 ص 88 و 189 شماره 160، به نقل از علل الشرايع ، به صورت مختصر
بحارالانوار، ج 8 ص 190 شماره 165، به نقل از تفسير فرات
بحارالانوار، ج 18 ص 350 و 351 شماره 61، به نقل از علل الشرايع و كتاب المحتضر
تاءليف حسن بن سليمان و او به نقل از كتاب المعراج تاءليف شيخ صدوق
المحتضر، ص 135 و 136
و بحارالانوار، ج 44 ص 240 و 241 شماره 33، مختصرا از تفسير فرات
و بحارالانوار، ج 37 ص 81 و 82 ض شماره 49، به نقل از كشف الغمة ، از حذيفة بن
يمان ، با تفاوت جزئى در الفاظ و معانى ، منقول از كتاب مولد فاطمة تاءليف شيخ صدوق
حديث ابن عباس را درباره انعقاد نطفه حضرت فاطمه عليهاالسلام از خرماى بهشتى ، در
منابع و مصادر ذيل مى يابيم :
تاريخ بغداد، ج 12 ص 331
دلائل الامامة ، ص 53، به نقل از قاضى ابواسحاق ابراهيم بن مخلد بن جعفر باقرحى ،
از خديجه ام الفضل دختر محمد بن احمد بن اءبى الثلج ، از ابوعبدالله محمد بن احمد
صفوانى ، از ابواحمد عبدالعزيز يحيى بن عيسى الجلودى ، از محمد بن زكريا، از عثمان
بن عمران ، از عبدالله بن موسى عبسى ، از جبله مكى ، از طاووس ، از ابن عباس
ذخائرالعقبى ، ص 36، به نقل از ابوالفضل بن خيرون ، از ابن عباس
مناقب ابن مغازلى ، ص 357 و 358 شماره 406، به نقل از ابوالحسن احمد بن مظفر عطار،
از ابومحمد عبدالله بن محمد بن عثمان ملقب به ابن السقاى حافظ، از محمد بن ابى
الشيخ واسطى ، از ابوعبدالله حسين بن عبيدالله ابزارى ، از ابراهيم بن سعيد، از
ماءمون ، از رشيد، از مهدى ، از منصور، از پدرش ، از جدش ، از ابن عباس
ميزان الاعتدال ، ج 1 ص 541 شماره 2022، به نقل از ابراهيم بن سعيد جوهرى ، از ابن
عباس
ينابيع المودة ، ص 259.
43-
تفسير قمى ، ج 1 ص 365.
44-
حسن بن محبوب زراد.
45-
على بن رئاب كوفى .
46-
ابوعبيده زياد حذاء.
47-
و مراجعه شود به :
مناقب ابن مغازلى ، ص 357 شماره 406
ذخائرالعقبى ، ص 36
الطرائف ، ص 27
لسان الميزان ، ج 5 ص 160 شماره 541
بحارالانوار، ج 37 ص 64 شماره 36
تفسير نورالثقلين ، ج 3 ص 131 ح 49
البرهان ، ج 2 ص 292 ح 3
بحارالانوار، ج 18 ص 315 شماره 27
بحارالانوار، ج 8 ص 142 شماره 62
كتاب المجروحين ، ج 2 ص 29 و 30
بحارالانوار، ج 8 ص 120 شماره 10، به نقل از تفسير قمى
بحارالانوار، ج 43 ص 42 شماره 42، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب
مناقب ابن شهر آشوب ، ج 3 ص 334
شرف المصطفى ، خرگوشى ، به نقل مناقب از آن
كتاب الاعتماد: اشنهى ، به نقل مناقب از آن
كتاب الرسالة : سمعانى ، به نقل مناقب از آن
اربعين : ابن الموذن ، به نقل مناقب از آن
المحتضر: ص 135، به نقل از كتاب معراج تاءليف شيخ صدوق .
48-
مناقب آل ابى طالب ، ج 3 ص 405.
49-
و مراجعه شود به : مقتل الحسين ، ج 1 ص 70، به نقل از ابوالفضل حفربندى ، از حسين
بن احمد سمرقندى ، از ابوالقاسم بن احمد و اسماعيل بن ابى نصر و احمد بن حسين ، و
آن سه نفر از ابوعبدالله حافظ، از حسين بن محمد، از محمد بن زكريا، از عبدالله بن
مثنى ، از ثمامة بن عبدالله بن انس ، از انس بن مالك
تاريج جرجان تاءليف سهمى (ت 427 ه ) ص 170 و 171 شماره 208، به نقل از ابواحمد بن
عدى حافظ از ابواحمد بندار بن ابراهيم بن عيسى الاسترآبادى ، از محمد بن زكريا
الغلابى ، از عباس بن بكار، از عبدالله بن مثنى ، از عمويش ثمامه ، از انس بن مالك
المستدرك على الصحيحين : ج 3 176 شماره 4759، به نقل از حسين بن محمد بن اسحاق
مهرجانى ، از محمد بن زكريا بن دينار غلابى بصرى ... تا آخر سند.
50-
مناقب آل ابى طالب ، ج 3 ص 356.
51-
وى عطاء بن الزيات است كه او را به نام ابن ابى رباح نيز مى شناسند.
52-
نام او زيات و كنيه اش ابورباح است ، و تمامى روايات را از ابوصالح زيات و او از
ابوهريره روايت مى كند.
53-
ظاهرا بخش دوم روايت از خود ابن شهر آشوب است نه از ابورباح .
54-
مناقب آل اءبى طالب ، ج 3 ص 405.
55-
و مراجعه شود به : كشف الغمة ، ج 2 ص 89، از تفسير ثعلبى .
56-
كشف الغمه ، ج 2 ص 75.
57-
ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادى نحوى معروف به ابن خشاب متوفى به سال 567 هجرى است
كه نسخه اى از كتاب معروف او به نام تاريخ مواليد و وفيات اهل بيت النبى صلى الله
عليه و آله در اختيار محقق اربلى بوده و در كتاب خود از آن روايت كرده است .
58-
اين خبر از يك سو ميلاد حضرت فاطمه را در سال پنجم بعثت اثبات مى كند و مى گويد:
ولدت فاطمة بعد ما اءظهره الله نبوة نبيه و انزل عليه الوحى بخمس سنين و از
سوى ديگر آن را به پنج سال قبل از بعثت در 35 سالگى پيامبر يعنى پنج سال قبل از
مبعث بوده است ، سپس بلافاصله مى گويد: ((و
توفيت و لها ثمانية عشر سنة )) و اين با بخش
اول روايت مناسبت دارد و از اينجا معلوم مى شود كه تعبير
((و قريش تبنى البيت )) جزو
روايت نبوده و در اثر اشتباه در استنساخ در متن قرار گرفته ، و يا مغرضين آن را در
خبر مذكور افزوده اند تا آن را مخدوش نمايند. والله العالم .
59-
كشف الغمة ، ج 2 ص 75.
60-
روضة الواعظين ، ج 1 ص 143.
61-
كافى ، ج 1 ص 457.
62-
عيون المعجزات ، ص 54.
63-
برخى از مصادر حديث ((المؤ من ينظر بنورالله
تعالى )) به شرح ذيل است :
تفسير مجمع البيان ، ج 6 ص 343
امالى شيخ صدوق ، ص 184
مناقب آل ابى طالب ، ج 3 ص 344
عيون اخبارالرضا، ج 2 ص 324
بصائرالدرجات ، ص 104
اختصاص ، ص 306
تفسير عياشى ، ج 2 ص 247.
برخى از دانشمندان اهل سنت حديث ((المؤ من
ينظر بنورالله تعالى )) را جعلى مى دانند:
الدرالملتقط فى تبيين الغلط، ص 27 شماره 29
صحيح ترمذى ، ج 5 ص 298 شماره 3127
كتاب الموضوعات ابن جوزى ، ج 3 ص 147
ميزان الاعتدال ، ج 4 ص 17
موضوعات الصنعانى ، ص 14 شماره 74
اللالى المصنوعة فى الاحاديث الموضوعة ، ج 2 ص 329 و 330
تنزيه الشريعة ، ج 2 ص 305 و 306 شماره 73.
علت مجعول دانستن اين حديث از طرف آنها اين است كه گويند: اين روايت از ابوسعيد
خدرى ، عبدالله بن عمر، ابوامامه و ابوهريره ، از رسول اكرم صلى الله عليه و آله
روايت شده است و در طريق اين روايات اشخاص ذيل قرار دارند:
1 عطيه عوفى
2 محمد بن بشير عبدى
3 فرات بن سائب
4 عبدالله بن صالح
5 ابومعاذ سليمان بن ارقم الصائغ
6 سليمان بن سلمه
7 مؤ مل بن سعيد
و گفته اند: از آن جهت كه اين اشخاص جاعل حديث و دروغگو بوده اند لذا اين حديث
مجعول و كذب است .
در پاسخ از نظريه ايشان بايد گفت :
به فرض كه نظريه ايشان درباره جاعل بودن اين اشخاص صحيح باشد، اين امر دليل بر
مجعول بودن روايت مذكور نمى گردد زيرا اين حديث به طرق متعدد ديگر نيز روايت شده كه
در آنها ذكرى از اشخاص مذكور بميان نيامده است . مانند روايت امام هادى و امام
باقر عليهماالسلام (امالى طوسى ، ص 300)، و روايت امام صادق از رسول اكرم صلى الله
عليه و آله (اختصاص ، ص 143 معانى الاخبار، ص 350 علل الشرايع ، ج 1 ص 174)، و
روايت امام على بن موسى الرضا عليه السلام از پيامبر (عيون اخبارالرضا، ج 2 ص 200 ح
1) و... .
64-
اقبال الاعمال ، ص 621.
65-
بحارالانوار، ج 95 ص 375 ح 3.
66-
و مراجعه شود به :
مصباح كفعمى ، ص 512
مصباح المتهجد 544
عوالم العلوم ، ج 11 ص 13 ح 8
تاريخ يعقوبى ، ج 2 ص 115.
67-
المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ص 176 شماره 4760: اءخبرنا
اءبواسحاق ابراهيم بن محمد بن يحيى بن المزكى و ابوالحسين بن يعقوب الحافظ قالا:
حدثنا محمد بن اسحاق بن ابراهيم قال : سمعت عبدالله بن محمد بن سليمان بن جعفر
الهاشمى : يذكر عن اءبيه ، عن جده قال : ولدت ...
68-
و مراجعه شود به :
استيعاب ، ج 4 ص 373
تهذيب الكمال فى اسماء الرجال ، ج 22 ص 143.
69-
ذخائرالعقبى ، ص 26
الثغور الباسمه ، ص 47
اتحاف السائل ، ص 23
عوالم العلوم ، ج 11 شماره 1.
اين نظريه با نظريه كلينى و با روايتى از امام سجاد عليه السلام كه مى فرمايد:
لم يولد لرسول الله من خديجة على فطرة الاسلام الا فاطمة خديجه پس از بعثت
هيچ فرزندى براى پيامبر به دنيا نياورده مگر فاطمه ، معارض است و قدرت مقاومت در
مقابل آنها را نخواهد داشت . و از طرف ديگر با قول جابر بن عبدالله انصارى كه گويد:
((ولدت فاطمة بمكة بعد النبوة ))
نيز منافى مى باشد و البته در مقام تعارض قول امام سجاد عليه السلام و جابر بن
عبدالله و محمد بن يعقوب كلينى كه گويد: ((لم
يولد بعد المبعث الا فاطمة )) مقدم بوده و
معتبر است .
مصادر حديث امام سجاد: كافى ، ج 8 ص 339 شماره 536 المحتضر، ص 129 حلية الابرار، ج
1 ص 94 البرهان ، ج 2 ص 435 شماره 4 بحارالانوار، ج 43 ص 6 شماره 2.
مصادر نظريه جابر انصارى : مناقب آل ابى طالب ، ج 3 ص 405. بحارالانوار، ج 43 ص 6 ض
شماره 7.
ماءخذ نظريه كلينى نيز كافى ، ج 1 ص 439 مى باشد.
70-
استيعاب ، ج 4 ص 373.
71-
صحيح آن ام ابيها مى باشد كه ابيها به اسماء تصحيف شده است .
72-
مقاتل الطالبيين ، ص 59.
73-
كافى ، ج 1 ص 457 ح 10.
74-
الجنة الواقية و الجنة الباقية معروف به مصباح ، ص 512.
75-
تقى الدين ابراهيم بن على العاملى الكفعمى (840 900 ه )
76-
تولد ايشان در اين روز امرى اجماعى و اتفاقى است .
77-
اين نظريه توسط علماى ذيل نيز اظهار گريده است :
حاكم نيشابورى (ت 405) در مستدرك ، ج 3 ص 178 شماره 4765 به نقل از امام صادق عليه
السلام ، و در ص 176 شماره 4760 به نقل از سليمان بن جعفر علوى هاشمى از خواص اصحاب
امام رضا عليه السلام
ابن مزى كلبى (ت 742 ه ) در تهذيب الكمال ، ج 22 ص 143
شيخ مفيد (ت 413 ه ) در مسارالشيعه ، ص 54 و در حدائق الرياض
شيخ طوسى (ت 4306 ه ) در مصباح المتهجد، ص 554
سيد بن طاووس (664 ه ) در اقبال االاعمال ، ص 623
ابن ابى الثلج بغدادى (ت 325 ه ) در تاريخ الائمة و مواليدهم ، ص 6
احمد بن ابى يعقوب مشهور به ابن واضح يعقوبى (ت 284 ه ) در تاريخ يعقوبى ، ج 2 ص
115
ابن عبدالبر يوسف بن عبدالله اندلسى (ت 463 ه ) در الاستيعاب فى معرفة الاصحاب ، ج
4 ص 364.
78-
اين نظريه متعلق به اشخاص ذيل است :
1. امام باقر عليه السلام ، كه در منابع ذيل از ايشان نقل كرده اند:
كافى ، ج 1 ص 457 ح 10
هدايه : خصيبى ، ص 76
كشف الغمه ، ج 2 ص 75
دلائل الامامه ، ص 10.
2. امام صادق عليه السلام ، كه در منابع ذيل از ايشان نقل كرده اند:
دلائل الامامة ، ص 10 و 45
3. محمد بن يعقوب كلينى (ت 328 / 329 ه ) در اصول من الكافى ، ج 1 ص 458
4. ابن فتال فارسى نيشابورى (ت 508 ه ) در روضة الواعظين ، ج 1 ص 173
5. ابن شهر آشوب مازندرانى (ت 588 ه ) در مناقب آل ابى طالب ، ج 3 ص 405
6. ابن خشاب ، عبدالله بن خشاب نحوى (ت ح 567 ه ) در تاريخ مواليدالائمة ، ص 166
7. حسين بن حمدان خصيبى كه او را به غلط ((خصيبى
)) ناميده اند (ت 357 ه ) در الهداية فى تواريخ الائمة ص 176
8. نصر بن على جهضمى كه وى را به غلط ((جهنى
)) ناميده اند (ت 250 ه ) در تاريخ اهل البيت ، ص 71.
79-
اين نظريه متعلق به اكثر اهل سنت مى باشد كه برخى از آنها عبارتند از:
1. ابن سعد كاتب در طبقات الكبير، ج 8 ص 11
2. محمد بن جرير طبرى در تاريخ الامم و الملوك ، ج 2 ص 473
3. بلاذرى در انساب الاشراف ، ج 2 ص 402
4. ابن اثير جزرى در الكامل فى التاريخ ، ج 2 ص 341
5. ابن عساكر دمشقى در تاريخ مدينة دمشق ، ج 1 ص 434
6. ابن جوزى در تذكرة خواص الائمة ، ص 315
7. ابونعيم اصفهانى در حلية الاولياء، ج 2 ص 42
8. خطيب خوارزمى در مقتل الحسين ، ج 1 ص 79
9. شمس الدين ذهبى در سير اعلام النبلاء، ج 2 ص 27
10. ابن حجر عسقلانى در الاصابة فى تمييز الصحابه ، ج 4 ص 275
11. احمد بن حنبل در مسند، ج 6 ص 163
12. مسعودى در التنبيه و الاشراف ، ص 250
13. طحاوى در مشكل الاثار، ج 1 ص 48.
80- مصباح المتهجد، ص 544.
81-
دلائل الامامة ، ص 9 و 10.
82-
دلائل الامامة ، ص 11 و 12.
83-
سودة بنت زمعة بن قيس ، كه با همسرش سكران بن عمرو اسلام آوردند و با ساير مسلمانان
به حبشه هجرت كردند؛ آنها قبل از هجرت رسول اكرم به مدينه ، به مكه بازگشتند و
سكران بن عمرو پس از بازگشت به مكه درگذشت ، سوده به مدينه هجرت كرد و رسول اكرم
در مدينه از وى خواستگارى ، و او را به همسرى خويش درآورد، او اولين زنى بود كه
پيامبر پس از رحلت حضرت خديجه راضى به ازدواج با او گرديد و علت آن نيز اين بود كه
خوله بنت حكيم همسرعثمان مظعون نزد رسول خدا آمده و گفت : فرزندانت نياز به سرپرست
دارند و بايد همسرى اختيار كنى . پس رسول اكرم صلى الله عليه و آله راضى گرديد و
خوله دو نفر را به رسول خدا پيشنهاد نمود، سوده و عايشه معلوم مى شود كه سن عايشه
آنقدر بوده كه بتواند آن وظائف ، يعنى سرپرستى و تربيت فرزندان پيامبر را به عهده
بگيرد و اينكه مى گويند كه سن او در زمان ازدواج با رسول الله 9 سال بوده محل تاءمل
مى باشد و رسول اكرم صلى الله عليه و آله سوده را انتخاب و با وى ازدواج نمود. سوده
در سال 54 هجرى وفات نمود؟! شايد همين امر براى اثبات ساختگى بودن اين روايت كافى
باشد، گرچه در سند روايت نيز رواى مجهولى چون شعيب بن واقد وجود دارد كه امكان
اعتماد به روايت مذكور را سلب مى نمايد.
84-
ام سلمه ، هند بنت ابى اميه بن المغيره ، كه گفته شده نامش هند نبوده بلكه
((رمله
)) بوده ، همراه با همسرش ابوسلمة بن
عبدالاسد از اولين كسانى بودند كه پس از اسلام آوردن به حبشه هجرت كردند و در سال
سوم هجرت به مدينه بازگشتند، ابوسلمه در اثر بيمارى شديد در همان سال وفات نمود و
ام سلمه را با پنج فرزند كه بيشتر آنها صغير بودند، تنها گذاشت . رسول اكرم صلى
الله عليه و آله و مؤ منين مدينه همواره به احوال او و فرزندانش رسيدگى مى كردند تا
آنكه در سال چهارم هجرى پيامبر از وى خواستگارى نمود و او را به همسرى خويش درآورد.
ام سلمه از بهترين و محبوبترين همسران رسول خدا بود كه در ايمان ، تقوى و دانش هيچ
يك از همسرانش بعد از خديجه ، به مرتبه او نمى رسيدند. بين ام سلمه و حضرت فاطمه
الفت و محبت زيادى وجود داشت . وى در سال 28 قبل از هجرت متولد و در سال 62 هجرى
وفات نمود و در زمان ازدواج با پيامبر 32 سال داشت .
نكته مهمى كه در اينجا وجود دارد درباره بخش آخر از روايت ابن عباس است كه در آن از
زبان ام سلمه مى گويد: رسول خدا مرا به ازدواج خود درآورد و مسئوليت تربيت فاطمه را
به من واگذار نمود. در حالى كه ازدواج پيامبر و ام سلمه در سال چهلم هجرى واقع شده
و در آن سال حضرت فاطمه نزديك به 5/2 الى 3 سال بوده كه با حضرت على عليه السلام
ازدواج نموده و داراى دو فرزند بوده است ، پس چگونه ممكن است كه پيامبر او را به
دست ام سلمه سپرده باشد تا وى را تاءديب و تربيت نمايد؟!
85-
قول ابن اسعد كاتب در طبقات الكبير، ج 8 ص 11
و قول طبرى در تاريخ الامم و الملوك ، ج 2 ص 473
و قول بلاذرى در انساب الاشراف ، ص 402
و قول ابن اثير جزرى در الكامل ، ج 2 ص 341، و در المختار فى مناقب الاخبار، ص 56 /
مخطوط
و قول ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق ، ج 1 ص 424
و قول سبط ابن جوزى در تذكرة الخواص ، ص 315.
و مراجعه شود به :
1. الاصابة ، ج 4 ص 275
2. سير اعلام النبلاء، ج 2 ص 27
3. حلية الاولياء، ج 2 ص 42
4. مقتل الحسين ، ج 1 ص 79
5. مسند احمد، ج 6 ص 163
6. التنبيه و الاشراف ، ص 250
7. مشكل الاثار، ج 1 ص 48
8. المعتصر من المختصر، ج 2 ص 247
9. اتحاف السائل ، ص 23
10. طرح التثريب ، ج 1 ص 149
11. نظم دررالسمطين ، ص 179
12. مطالب السؤ ول ، ص 9
13. وسيلة النجاة ، ص 202
14. منال الطالب ، ص 15
15. الفصول المهمة ، ص 143.
و علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 43 ص 8 ض شماره 12، اين نظريه را به ديلمى نيز
نسبت مى دهد و مى گويد كه ديلمى اين نظريه را از ابونعيم اصفهانى در كتاب معرفة
الصحابه برگرفته است .
و شيخ عبدالله بحرانى در عوالم العلوم ، ج 11 ص 14 شماره 11، آن را به بكرى در كتاب
((الانوار)) منتسب مى سازد.
و علامه مناوى در اتحاف السائل ، ص 23، آن را به مدائنى نسبت داده و مى گويد: و جزم
به المدائنى .
86-
اتحاف السائل ، ص 23
بحارالانوار، ج 43 ص 8 شماره 12، من بعض كتب المخالفين
عوالم العلوم ، ج 11 ص شماره 1.
87-
كافى ، ج 8 ص 339 شماره 536 به سند صحيح و معتبر
المحتضر، ص 129
حلية الابرار، ج 1 ص 94
برهان ، ج 2 ص 435 شماره 4
بحارلانوار، ج 19 ص 115 شماره 2.
88-
مناقب آل ابى طالب ، ج 3 ص 405
بحارالانوار، ج 43 ص 6 ض شماره 7.
89-
كافى ، ج 1 ص 439، باب مولد النبى صلى الله عليه و آله .
90-
الطبقات الكبير، ج 8 ص 17.
91-
تاريخ مدينة دمشق ، ج 1 ص 434.
و نيز مراجعه شود به :
1. الذرية الطاهرة ، ص 152 شماره 201، با تفاوتى اندك در الفاظ و تعبيرات
2. كشف الغمة ، ج 2 ص 129
3. بحارالانوار، ج 43 ص 189 ض شماره 19
4. مسند احمد، ج 6 ص 163
92-
انساب الاشراف ، ص 402.
93-
احمد بن حنبل در الجامع و معرفة الرجال ، ج 1 ص 188 شماره 1111 در مورد او او گويد:
ليس حديثه بشى ء كان يكذب و يضع الحديث و ارباب رجال در اين مورد كه او
جاعل حديث است اتفاق نظر دارند، مراجعه شود به :
1. تنزيه الشريعة ، ج 1 ص 131 شماره 6: يضع الحديث
2. الضعفاء الصغير، ص 124 شماره 116: ضعيف
3. الضعفاء و المتروكين ، ص 115 شماره 666: متروك الحديث
4. كتاب الضعفاء ابن حبان ، ج 8 ص 429: يروى الوضوعات
5. ميزان الاعتدال ، ج 4 ص 358 و... .
94-
مانند:
1. ابن عبدالبر در استيعاب .
2. حاكم نيشابورى در مستدرك .
3. ابن واضح يعقوبى در تاريخ يعقوبى .
4. سيوطى در الثغور الباسمة .
5. ابن المزى در تهذيب الكمال .
6. ابن قدامة المقدسى در التبيين
7. محب الدين طبرى در ذخائرالعقبى
8. ابن حجر عسقلانى در الاصابة .
9. ابن اثير جزرى در اسدالغابة .
10. ذهبى در تاريخ الاسلام .
11. ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق .
12. كلبى (هشام )، به نقل بحارالانوار از او.
13. و... .
95-
جلال الدين عبدالرحمن سيوطى ميلاد حضرت فاطمه را در 5/7 سال قبل از مبعث مى داند.
ابن مزى كلبى ، حاكم نيشابورى ، يعقوبى ، ابن عبدالبر و ابن قدامه مقدسى در سال دوم
از بعثت پيامبر مى دانند.
ابن حجر عسقلانى آن را در همان سال هجرت مى داند.
ابن عساكر در نهايى ترين قول خود آن را در سال چهارم قبل از مبعث مى داند.
كلبى آن را در 11 سال قبل از بعثت مى داند.
و... .
96-
ممكن است برخى به دو روايت از منابع شيعى درباره اينكه حضرت فاطمه عليهاالسلام پنج
سال قبل از بعثت پيامبر متولد شده است استناد نمايند، اين دو عبارتند از:
روايت اول : ابوالفرج اصفهانى (284 356 ه ) در مقاتل الطالبيين ، ص 59 گويد:
و كان مولد فاطمة قبل النبوة و قريش حينئذ تبنى الكعبه ، و
كان تزويج على بن ابى طالب اياها فى صفر بعد مقدم رسول الله صلى الله عليه و آله
المدينة ، و بنى بها بعد رجوعه من غزوة بدر، و لها يومئذ ثمانى عشرة سنة .
حدثنى بذلك الحسن بن على قال : حدثنا الحارث قال : حدثنا ابن سعد، عن الواقدى ، عن
ابى بكر بن عبدالله بن اءبى سبرة ، عن اسحاق بن عبدالله بن اءبى فروة ، عن اءبى
جعفر (خ ل : جعفر) ابن محمد بن على
اين روايت خبر جديدى نيست كه ابوالفرج اصفهانى نقل كرده باشد بلكه همان خبر مجهولى
است كه ابوبكر بن عبدالله بن ابى سبرة خلق كرده و ما آن را پيش از اين به نقل از
طبقات ابن سعد مورد نقد و بررسى قرار داديم لكن در آنجا اين روايت را از يحيى بن
شبل نقل كرده بود و در اينجا از اسحاق بن عبدالله بن ابى فروه مدنى ، كه احمد بن
حنبل در مورد او گويد: نقل كردن روايت از او حرام است (الضعفاءالكبير، ج 1 ص 102
شماره 119، و المغنى فى الضعفاء ج 1 ص 71 شماره 566) و در جاى ديگر گويد: اسناد
ضعيف احاديث را دستكارى مى كرده تا آنها را مقبول مردمان سازد (المجروحين ، ج 1 ص
131) و بخارى گويد: حديثش را ترك كنيد (الضعفاء الصغير، ص 17 شماره 20) و نسائى نيز
او را متروك الحديث دانسته (الضعفاء و المتروكين ، ص 19 شماره 50).
بنابراين توضيحات عدم جواز استناد به اين روايت معلوم مى گردد، البته به جز آنچه
گذشت اشكالات ديگرى نيز در سند و متن روايت وجود دارد كه با توجه به آنچه در مورد
ابوبكر بن عبدالله و اسحاق بن عبدالله گفته شد، ضرورتى براى توجه به آن ضعفها احساس
نمى شود.
روايت دوم : محقق اربلى (693 ه ) در كشف الغمة ، ج 2 ص 75 گويد:
قال ابن الخشاب فى تاريخ مواليد و وفيات اءهل البيت ، نقله
عن شيوخه ، يرفعه من اءبى جعفر محمد بن على عليه السلام قال :
ولدت فاطمة بعد ما اظهره الله نبوة نبيه ، و اءنزل عليه الوحى بخمس سنين ، و قريش
تبنى البيت ، و توفيت و لها ثمانية عشر سنة و خمسة و سبعين يوما، و فى رواية صدقة
ثمانية عشرة سنة و شهر و خمسة عشر يوما، و كان عمرها مع ابيها بمكة ثمانين سنين ...
ترجمه : امام باقر عليه السلام فرموده : حضرت فاطمه عليهاالسلام پنج سال پس از نبوت
پدرش در مكه متولد گرديد و اين در حالى بود كه قريش خانه كعبه را بازسازى مى نمود،
و وفات نمود در حالى كه هجده سال و هفتاد و پنج روزش بود.
و در روايت صدقه آمده كه عمر حضرتش هجده سال و 45 روز مى شد.
و مدت توقف او با پدرش در مكه هشت سال بود... و سپس به مدينه هجرت كرد.
عبداللطيف عاشور مصرى در تحقيق اتحاف السائل اين روايت و روايت ابوالفرج اصفهانى را
مورد استشهاد قرار داده و گويد: و اكثر علما اهل البيت على
هذا الراءى و اءنها ولدت قبل البعثة بخمس سنين (اتحاف السائل ، حاشيه ص
23). ترجمه : اكثر علماى شيعه بر اين نظريه هستند كه حضرت فاطمه عليهاالسلام پنج
سال قبل از بعثت پيامبر متولد شده است .
وضعيت روايت اول براى خوانندگان عزيز روشن شد اما در مورد اين روايت :
اولا: اين روايت مرفوع و از اقسام حديث ضعيف و غيرقابل استناد است (يرفعه عن ابى
جعفر).
ثانيا: اين خبر از يك سو ميلاد حضرت فاطمه عليهاالسلام را در سال پنجم بعثت اثبات
مى كند ولدت فاطمة بعد ما اظهرالله نبوة نبيه و اءنزل عليه
الوحى بخمس سنين و از طرف ديگر آن را به پنج سال قبل از بعثت نسبت مى دهد
(و توفيت ثمانية عشر سنة ) و مطلب در همين جا تمام نمى شود چرا كه بلافاصله مى گويد
(و كان عمرها مع ابيها بمكة ثمانية سنين ). و همه اينها نشان مى دهد كه قيد
((و قريش تبنى البيت )) در روايت
نبوده و سپس افزوده شده زيرا اگر تولد دختر پيامبر در زمان تعمير خانه كعبه صورت
گرفته بود سن او در حال وفات نه 18 سال كه 28 سال بود و مدت زندگانى او در مكه نه 8
سال كه 18 سال مى بود.
تذكر 1: برخى از طرفداران علاج روايات به اين مقصود كه بتوانند از روايت مذكور
همچنان به عنوان مؤ يد براى نظريه اول استفاده نمايند قسمت دوم روايت را حذف نموده
و آن را به اين نحو نقل كرده اند:
ولدت فاطمة بعد ما اءظهر الله نبوة و اءنزل عليه الوحى بخمس
سنين ، و قريش تبنى البيت
و سپس گفته اند: از لفظ بعد در اصل ((قبل
)) بوده است كه در هنگام نقل يا استنساخ ، در اثر اشتباه مورد تصحيف
واقع شده و به صورت ((بعد))
نقل يا نوشته شده ، بنابراين ، روايت مذكور در اصل چنين بوده است :
ولدت فاطمة قبل ما اءظهرالله نبوة نبيه و اءنزل عليه الوحى
بخمس سنين ، و قريش تبنى البيت
متاءسفانه اين روش رايج در ميان اهل تعصب و كوردلان عالم نماست كه بخش مطلوب طبع
خودشان از يك روايت را انتخاب و با ضميمه توضيحاتى عوام فريبانه آن را به نفع مقاصد
خود استخدام نمايند.
ما متن كامل اين روايت را از ماءخذى كه همه بايد از آن نقل كنند، براى خوانندگان
گرام بيان كرديم ، حال اگر تغيير و تصحيفى را كه اينان ادعا مى كنند، در اين متن
اعمال كنيد و روايت را تا به آخر آن مورد مطالعه قرار دهيد خواهيد ديد كه چگونه اين
افراد اسباب خنده را فراهم ساخته اند و آنگاه بايد از ايشان پرسيد
((و توفيت و لها ثمانية عشر سنة )).
و جمله ((و كان عمرها مع ابيها بمكة ثمانين
سنين )) را چه بايد كرد؟
همان گونه كه مى بينيد راهى براى اعمال چنين اصلاحات خيالى در اين روايت وجود
ندارد.
تذكر 2 برخى از علما براى ((علاج تعارض
باطنى و داخلى )) در اين روايت گفته اند كه
شايد لفظ ((و قريش تبنى البيت
)) در اصل روايت وجود داشته باشد و بعيد نيست كه در سال پنجم بعد از
بعثت پيامبر هم تعميراتى در خانه كعبه صورت گرفته باشد.
در جواب كلام مذكور بايد گفت :
1. تبعيد شى ء دليل عدم وجود شى ء در عالم خارج نمى باشد
2. در تواريخ و روايات هيچ اشاره اى به چنين تعميراتى نشده است
3. لفظ ((تبنى البيت
)) به معنى تعمير اساسى است و اين فراتر از تعميرات جزئى است كه امكان
مخفى ماندن آن از ديد اشخاص و مورخين وجود داشته باشد.
شيعه و اهل سنت اتفاق دارند كه چنين تعميرى پنج سال قبل از بعثت واقع شده و تعمير
ديگرى در تاريخ مورد ادعا واقع نشده است .
97-
كافى ، ج 1 ص 457 شماره 10
بحارالانوار، ج 43 ص 9 شماره 13
عوالم العلوم ، ج 11 ص 12 شماره 3.
98-
رجال كشى ، ص 347 شماره 646
التحرير طاووسى ص 177 شماره 138
هداية : خصيبى ، ص 176
كشف الغمة ، ج 2 ص 75، به نقل از كتاب ابن الخشاب .
99-
رجال طوسى ، ص 88 شماره 24 و 116 شماره 32 و 172 شماره 120
رجال برقى ، ص 15 و 18
رجال ابن داود، ق 1 ص 69 شماره 377
خلاصة الرجال ، ق 1 ص 61 شماره 1
جامع الراوة ، ج 1 ص 178
تنقيح المقال ، ج 1 ص 252 شماره 2268
قاموس الرجال ، ج 3 ص 93 شماره 1765.
100-
دلائل الامامة ، ص 10
بحارالانوار، ج 43 ص 9 شماره 16.
عوالم العلوم ، ج 11 ص 13 شماره 5.
101-
كافى ، ج 1 ص 458.
102-
دلائل الامامة ، ص 10 و 45.
103-
روضة الواعظين ، ج 1 ص 173، بحارالانوار، ج 43 ص 7 شماره 9.
104-
مناقب آل ابى طالب ، ج 3 ص 405، عوالم العلوم ، ج 11 ص 14 شماره 11.
105-
وى ابومحمد عبدالله بن احمد بن خشاب نحوى معروف به ابن خشاب متوفى به سال 567 ه است
و كتابى به نام مواليد الائمه دارد كه آن را مواليد اهل البيت نيز ناميده اند.
106-
تاريخ ابن خشاب ، ص 166.
107-
او حسين بن حمدان خصيبى جنبلائى است كه وى را به غلط در برخى منابع
((خصينى ))
نوشته اند.
108-
الهداية فى تواريخ الائمة ، ص 176.
109-
او از ثقات اهل سنت است كه كتاب مواليد الائمة را نوشته است . در كتابخانه مركزى
دانشگاه تهران نسخه اى از آن به شماره 2119 (فهرست ، ج 8 ص 858) وجود دارد كه نام
((تاريخ الائمه )) بر آن نهاده
اند.
برخى اين كتاب را به امام رضا عليه السلام نسبت مى دهند ولى اين نسبت باطل مى باشد
زيرا در اين كتاب سخنانى از امام حسن عسكرى عليه السلام وجود دارد.
110-
تاريخ اهل البيت ، ص 71.
111-
مستدرك ، ج 3 ص 178 شماره 4765.
112-
مستدرك ، ج 3 ص 176 شماره 4760.
113-
تهذيب الكمال ، ج 22 ص 143 / مخطوط.
114-
مسارالشيعه ، ص 54 و در كتاب ((حدائق الرياض
))، به نقل ابن طاووس در ((الاقبال
)) ص 623، اعلام الورى ، ص 90 و مناقب آل ابى طالب ، ج 2 ص 112.
115-
مصباح المتهجدين ، ص 554، بحارالانوار، ج 43 ص شماره 15، عوالم العلوم ، ج 11 ص 14
شماره 10.
116-
تاريخ الائمه و مواليدهم ، ص 6.
117-
تاريخ يعقوبى ، ج 2 ص 115. پ
118-
تاريخ الائمة و مواليدهم ، ص 6.
119-
اقبال ، ص 623
بحارالانوار، ج 43 ص 8 شماره 12
بحارالانوار، ج 98 ص 375 شماره 3
عوالم العلوم ، ج 11 ص 13 شماره 8.
120-
مصباح كفعمى ، ص 512
بحارالانوار، ج 43 ص 9 شماره 14
عوالم العلوم ، ج 11 ص 13 شماره 9
مرآت العقول ، ج 5 ص 313.
121-
تاريخ يعقوبى ، ج 2 ص 115.
122-
ذخائرالعقبى ، ص 26
اهل البيت ، ص 151
استيعاب ، ج 4 ص 364.
123-
مستدرك ، ج 3 ص 176 شماره 4760
مستدرك ، ج 3 ص 178 شماره 4765.
|