گفتار دهم
آيه ى نور، تجسم نور خداوند در فاطمه ى زهراء
بسم الله الرحمن الرحيم اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى اَشْرَقت السَّموات وَ
الْاَرْضُ بِنُورِهِ، وَ اخْتَفى عَنْ عُيُونِ الْخَلائِقِ لِفَرْطِ ظُهُورِهِ،
وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلى اَوَّلِ نُورٍ خُلِقَ مِنْ نُورِ رَبِّ الْعالَمينَ،
اَعْنى نُورَ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ، وَ عَلى اَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبينَ
الطَّاهِرينَ، خُصُوصاً الْكَوْكَب الدُّرِى بَيْنَ نِساءِ الْعالَمينَ وَ لَعْنَةُ
اللَّهِ عَلى اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينَ اِلى يَوْمِ الدّينَ.
قالَ اللَّهُ تَبارك وَ تَعالى فى كتابه الكريم و خطابه العظيم: (اَللَّهُ نُورُ
السَّمواتِ وَ الْأَرْض مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكوةٍ فيها مِصْباحٌ المِصْباحُ فى
زُجاجَةٍ اَلزُّجاجَةُ كَاَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ
مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضى ءُ
وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ
يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ
عَليمٌ). [ نور: 35. ] اگر چنانچه كسى بخواهد حق آيه ى شريفه را ادا كند
[از اين ره، به منظر جان آى |
به تماشاى باغ قرآن آى |
تا به
جان تو جمله بنمايد |
آنچه بوده است
و آنچه مى آيد |
تر و خشك جهان، درون و برون |
آنچه موجود شد به «كُنْ فَيَكُون» |
بشنواند تو را صفات خداى |
گشته پيشت به صدق قصّه سراى |
چشم دل باز كن به آيه ى نور |
كز تجلّى تنت شود چون «طور» |
نور «طور» است و سينه ى «سينا» |
آيه ى نور و ديده ى بينا |
جسم چون «طور» مى شود
مندك |
معنيش گر به جان شود مدرك |
سطر قرآن چه شطر ايمان است |
مايه ى روح و راحت جان است |
صفت لطف و عزّت
قرآن |
هست بحر محيط و عالم جان] |
از تفسير و تأويل و و جوه و احتمالات و حقيقت و مجاز و استعاره و كنايه و مشبّه
و مشبّهٌ به و ادات تشبيه و وجه مشابهت و معانى لغويّه و اصطلاحيّه و عرفيّه و
مطالب علميّه، از حكميّه و عرفانيّه و تركيبات نحويّه و اشتقاقات صرفيّه و موازين
منطقيّه و رموز فصاحت و اسرار بلاغت، تقريباً به اندازه ى اين كتاب ممكن است بسط
كلام داد.
چنانچه بعضى از محقّقين به همين اندازه ها بسط كلام داده، مثلاً در كلمه ى نور
تقريباً سى وجه احتمال داده كه در پاورقى اشاره مى شود [ خلاصه ى احتمالات در معناى
واژه ى نور مثلاً در كلمه ى نور احتمالاتى داده شده است كه تقريباً سى احتمال مى
شود، و هر كدام دليلى دارد و وجه مناسبتى، كه در مقام خود مذكور است كه: به معنى
منوّر و مظهر و مزيّن و مضى ء و هادى و نافع و مُعطى و مفيض و محسن (مى باشد). و
بعضى مراد از نور را حضرت «قائم» (عج) گرفته و بعضى نور «محمّد» (صلى اللَّه عليه و
آله). و بعضى نفس «محمّد» (صلى اللَّه عليه و آله) و بعضى نور علمى كه در صدر
«محمّد» است. و بعضى نور محمّدى كه در سينه ى «على مرتضى (عليه السلام)» است گرفته.
و بعضى نور «محمّد» كه در روح «محمّد» است گرفته، و بعضى نور «محمّد» كه در نفس
«محمّد» است. و بعضى نور نبوّت كه در قلب نبى است گرفته و بعضى قرآن كه در قلب نبى
است گرفته. و بعضى ادلّه اى كه دلالت بر توحيد مى كند گرفته، و بعضى عدل خدا گرفته،
و بعضى امر خدا گرفته. و بعضى نور مؤمن كه در طينت اوست گرفته و بعضى نور ايمان
گرفته و بعضى به معنى وجود گرفته. و بعضى مراد به نور را ارواح بشريّه نورانيّه
گرفته و گفته آنها پنج است:
اوّل: روح حسّاس، دوم: روح خيالى، سوّم: روح عقلى، چهارم: روح فكرى، پنجم: روح
قدسى. ] و لى اين مختصر اوّلاً گنجايش ندارد و ثانياً خارج از وضع كتاب است، به جهت
آن كه بناى اين كتاب بر ذكر فضائل و مصائب حضرت صدّيقه (عليهاالسلام) بوده، لهذا
اكتفا مى كنيم به ذكر خبرى كه در تفسير آيه ى شريفه به حضرت صدّيقه وارد شده و
مقدّمه بيان ظاهر آيه ى شريفه را مى كنيم به نحو مخصوص محسوس به طورى كه جامع جميع
اقوال و حاوى كليّه وُجُوه و احتمال باشد:
سخنى در نور خداوندى
فنقول: در آيه ى شريفه كلام مفصلى است (،اما) به صورت اجمال و جامع جميع معانى و
اقوال اين است كه خداوند جلّ شأنه دو عالم دارد: يكى عالم ذات ظاهره و ديگرى عالم
ذات باطنه چنانچه خودش فرموده:
(هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ زو الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ). [ حديد: 3. ] امّا
در عالم ذات باطنه: بحث بسيط است كه نه اسم دارد، نه رسم، نه نور است و نه ظلمت،
مبرّاست از جميع حدود و كيفيّات، عارى است از تصوّر اوهام و حيثيّات، متعالى است از
جميع تعيّنات و اشارات.
مطلق است از جميع قيود و تعيّنات كه راه به سوى او در اين عالم مسدود است و طالب
او در اين مقام ارجمند مردود و آن مقامى است كه سر حلقه ى عرفا مى فرمايد:
«ما عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكْ». [ بحار: 69/ 292 باب 37 ح 23. ] و وارد
شده:
«يا مَنْ لا يَعْلَمُ ما هُوَ اِلَّا هُوَ».
به جهت آنكه خداوند محيط است به همه چيزى و محال است محيط محاط شود و فرمودند:
«كُلَّما مَيَّزْتُمُوهُ بِاَوْهامِكُمْ فى اَدَقِّ مَعانِيهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ
مِثْلُكُمْ مَرْدُودٌ اِلَيْكُمْ». [ بحار: 69/ 293 باب 37 ح 23. ]
چه نسبت خاك را با عالم پاك |
كه ادراك عاجز است از درك ادراك |
و اما در عالم ذات ظاهره [ گفت موسى «ارنى»، تا ز پس پرده ى غيب ] رخ نمائى و
حجاب از رخ خود بگشائى «لن ترانى» ز تو بشنيد و مسلّم دانست كه محال است رخ خويش به
كس بنمائى من نگويم «ارنى» بهر تماشاى رخت- زآنكه در جمله ى ذرّات جهان پيدائى
عارفى دوش همى گفت به كوته نظرى- حق عيان است ولى حيف تو نابينائى از پى ديدن حق
ديده ى حق بين بايد- چشم حق بين بگشا، بين كه چسان أعمائى قول صاحب نظران گوش كن اى
سالك راه- كه چه گفته اند در اين مرحله گر دانائى حق توان ديد به هر ذرّه ولى مى
بايد- كه ز آلايش تن، زنگ دلت بزدائى :
هم اسم دارد، هم رسم، هم صفات ثبوتيّه دارد هم سلبيّه، و هم ديده مى شود و هم
اشاره گرديده و هم وجود حقيقى است و هم نور معنوى و صورى: «اَلظَّاهِرُ بِنَفْسِهِ
الْمُظْهر لِغَيْرِهِ» [ ر. ك. بحار: 91/ 57 باب 3 ح 1. ] و آن مقامى است كه مى
فرمايد:
«لَمْ اَعْبُدْ رَبّاً لَمْ اَرَهُ». [ ر. ك. بحار: 4/ 27 باب 5 ح 2- ص 304 ح 34
باب 4- ج 41/ 15 باب 101 ح 8- ج 78/ 207 ح 66. ] و نيز مى فرمايد:
«ما رَاَيْتُ شَيْئاً الّا وَ قَدْ رَاَيْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ».
لَقَدْ ظَهَرْتَ فَلا يَخْفى عَلى اَحَدٍ |
اِلَّا عَلى اَكْمَهٍ لا يَعْرِفُ الْقَمَرا |
خداوند تعالى در همه ى اشياء است و با همه ى اشياء از نهايت ظهور خفا يافته.
يار بى پرده از در و ديوار |
در تجلى است يا اولى الابصار |
و اصل نور خدا وجود اوست، زيرا كه نورى كامل تر از آن بالنّسبه به هر موجودى
نيست و معنى سماوات و ارض در آيه ى مباركه به نحوى كه جامع جميع معانى باشد: مطلق
علويّات و سفليّات است.
بنابراين يعنى (اَللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) چنين مى شود كه خداوند
نور دهنده ى جميع موجودات است، از علويّات و سفليّات، از ذرّه تا دُرّه به نور وجود
و هستى.
وجه تشبيه نور فاطمه به چراغ
قوله تعالى:
(مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكوةٍ [ فى «المجمع»: قوله «مثل نوره كمشكوة» نور: 35)
الآية. المشكوة كوّة غيرُ نافذة فيها يوضع المصباح، و استعيرت لصدره (صلى اللَّه
عليه و آله)، و شبّه اللّطيفة القدسيّة فى صدره بالمصباح، فقوله: «كمشكوة فيها
مصباحٌ» اى «كمصباح فى زجاجة فى مشكوة». و يتم الكلام فى النّور انشاء اللَّه
تعالى. انتهى كلامه. (مجمع البحرين: 1/ 538 حرف شين). ] فيها مِصْباحٌ اَلْمِصْباحُ
فى زُجاجَةٍ اَلزُّجاجَةُ كَاَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّىٌ).
يكى از جهات بلاغت، تشبيه كردن معقولات است به محسوسات، محض تقريب اذهان و اگر
مشبّهٌ به چيزى باشد كه در زمان تشبيه نصب العين مخاطبين باشد احسن و ابلغ است. و
چون در زمان نزول كلام معجز نظام، لاله آويز ناقوسى و جار و چهل چراغ و لنپا و چراغ
برق و الكتريسيته نبوده و اگر چنانچه بعضى از آنها هم بوده به مراى و منظر مخاطبين
نبوده، لهذا مُشَبَّهٌ به، را چيزى مقرّر فرموده كه نصب العين مخاطبين آن زمان بوده
و در صفا و جلا و ضياء و نور و بها فرد اوّل بوده. و آن چراغى است كه از روغن زيت
افروخته باشند كه آن روغن زيت در زجاجه باشد يعنى ظرف بلور، و در وسط آن روغن مِثلِ
فَوَّاره ى حوض مِصباح، [ فى «المجمع»: «والمصباح: السّراج الثّاقب المضى ء و يعبّر
به عَن القوَّة العاقلة و الحركات الفكريّة الشبيهة بالمصباح»، و منه قوله (عليه
السلام): «قد زهر مصباحُ الهدى فى قلبه» و ان شئت قلت: فاضاء العلم اليقين فى قلبه.
و المستصبح: «المتّخذ لنفسه مصباحاً و سراجاً». انتهى ما اردت ذكره. (مجمع البحرين:
1/ 576 حرف صاد). ] يعنى فتيله و فندك باشد و اينها همه در مشكوة باشد، يعنى محلّ
چراغى كه در ديوارها درست مى كرده و چراغ در آن مى گذاشته و جلو آن شيشه اى نصب مى
كرده مثل ديوار كو. و حاصل از سبك آيه اين است كه: چيز نورانى براق با شعاعى مثل
فتيله ى روشن شده ى ضخيم در جوف ظرف بلور كه پر از روغن صاف زلال زيت بوده باشد و
اينها همه در مشكوة و محلّ چراغ با صفا و جلائى كه مثل ديوار گويا مردنگى [
مَرْدَنگى: فانوس بزرگ شيشه اى كه سر و ته آن باز است و شمع يا چراغ را درون آن مى
گذارند. ر. ف عميد. ] بوده باشد كه شعاع آنها در يكديگر بيفتد و مثل ستاره ى
درخشنده ى نورانى بوده باشد. و تشبيه در آيه چار ركن دارد: مُشَبَّه، و مُشَبَّهٌ
بِه، و وجه شباهت، و ادات تشبيه.
مشبَّهْ: نور خداى تعالى، مشبّهٌ به: چراغى كه به اين اوصاف است، وجه شباهت:
نورانيّت، ادات تشبيه: كاف كمشكوة.
اين است معنى ظاهر آيه چنانچه از «مجمع البيان» [ مجمع البيان: 7/ 143. ] و بعضى
تفاسير مستفاد مى شود.
علّامه ى حلّى قدس سره در كتاب «كشف اليقين» مى فرمايد:
«قوله تعالى (كَمِشْكوةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ) بِاِسْنادِهِ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلِ الْبَغْدادِى عَنْ مُوسَى بْنِ الْقاسِمِ عَنْ عَلِىِّ بْنِ
جَعْفَرٍ قالَ: سَأَلْتُ (أبا) الْحَسَنَ (عليه السلام) عَنْ قَوْلِهِ تعالى:
«كَمِشْكوةٍ».
قالَ: «اَلْمِشْكوةُ» فاطِمَةُ وَ «الْمِصْباحُ»: الحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ
«اَلزُّجاجَةُ كَاَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ» قالَ: كانَتْ فاطِمَةُ كَوْكَبٌ
دُرِّىٌ بَيْنَ نِساءِ الْعالَمينَ، (يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةِ):
الشَّجَرَةُ الْمُبارَكَةُ اِبْراهيمُ، (لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ) لا
يَهُودِيَّةٍ وَ لا نَصْرانِيَّةٍ. (يَكادُ زَيْتُها يُضى ءُ): يَكادُ الْعِلْمُ
اَنْ يَنْطَبِقَ مِنْها، (وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ [ تفسير آيه ى نور به
چهارده معصوم:
قال فى «لمعة البيضاء» بعد ذكر ما يحتمل ان يراد بالنّور ما هذا الفظه:... او
المراد من «نوره تعالى»: هو محمّد (صلى اللَّه عليه و آله)، «كمشكوة»: هو صدر علىّ
(عليه السلام)، «فيها مصباحٌ»: نور العلم من محمّد (صلى اللَّه عليه و آله) فى صدر
علىّ (عليه السلام).
«المصباح فى زجاجة»: هو الحسن بن على (عليه السلام)، «الزّجاجة»: هو الحسين
(عليه السلام)، «كانّها كوكبٌ درّىٌ»: فاطمة (عليهاالسلام) تزهر لاهل السماء.
«يوقد من شجرة»: على بن الحسين (عليه السلام)، «مباركة»: محمّد بن على الباقر
(عليه السلام)، «زيتونة»: جعفر بن محمّد (عليه السلام)، «لا شرقيّة»: موسى بن جعفر
(عليه السلام)، «و لا غربيّة»: على بن موسى (عليه السلام).
«يكاد زيتها يضى ء»: محمّد بن على الجواد (عليه السلام)، «و لو لم تَمْسَسْه
نارٌ»: على بن محمّد الهادى (عليه السلام).
«نورٌ على نور»: الحسن بن على العسكرى (عليه السلام)، «يهدى اللَّه لنوره من
يشاء»: القائم المهدى (عج). هكذا ورَد فى بعض الروايات. و روى اخبارٌ آخر فى تفسيره
هذه الآية، اى تأويلها بالأئمة (عليهم السلام) بغير ترتيب هذه الرّواية، و تطبيق
الاية على معنى يستفاد منه هذا الترتيب يحتاجُ الى بسطٍ و تفصيل لا يليق بالمرحلة.
انتهى كلامه. اللّمعة البيضاء: 155، ر. ك. بحار: 16/ 335 ح 42- 45. ] عَلى نُورٍ):
قالَ: فيها اِمامٌ بَعْدَ اِمامٍ. (يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ)، قالَ:
يَهْدِى اللَّهُ لِوَلايَتِنا مَنْ يَشاءُ». [ كشف اليقين: ص 416، مناقب
اميرالمؤمنين (عليه السلام) ابن مغازلى: ص 317، رشفة الصادى حضرمى: ص 28،
بحارالأنوار: 23/ 316. ] «قول خداوند تعالى: (كَمِشْكوةٍ فيها مِصْباحٌ) به اسناد
اين حديث از محمّد پسر سهل بغدادى و او از موسى پسر قاسم و او از على پسر جعفر گفت:
پرسيدم از حضرت امام (أباالحسن) حسن (عليه السلام) از قول خداى تعالى: «كمشكوةٍ»،
فرمود: مشكوة، فاطمه است و مصباح حسن و حسين مى باشند. و «الزُّجاجَةُ كَاَنَّها
كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ» فرمود: فاطمه ستاره اى است درخشنده در ميان زنهاى دنيا.
(يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ) شجره ى مباركه ابراهيم است. (لا شَرْقِيَّةٍ وَ
لا غَرْبِيَّةٍ) يعنى نه يهودى بودند و نه نصرانى.
(يَكادُ زَيْتُها يُضى ءُ) يعنى نزديك است علم (از او) اينكه عالم گير شود از
شجره ى ابراهيم.
(وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ) فرمود در شجره ى ابراهيم است
امامى بعد از امام، (يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ) يعنى هدايت مى كند خدا
به واسطه ى دوستى ما هر كه را خواهد».
درخشندگى اش بر آسمانيان
و به مضمون اين خبر كه در تفسير آيه به صديقه وارد شده اخبار ديگر هم وارد شد،
مثل خبرى كه در «بحار» ذكر فرموده كه: نور آن حضرت به اندازه اى است كه همچنان كه
ستاره هاى آسمان روشنى مى دهند براى اهل زمين، نور آن حضرت هم به اندازه ى ستاره ها
روشنى مى دهد و بعضى از حديث اين است:
«مَتى قامَتْ فى مِحْرابِها بَيْنَ يَدَىْ رَبِّها جَلَّ جَلالَهُ، زَهَرَ
نُورُها لِمَلائِكَةِ السَّماءِ كَما يَزْهَرُ الْكَوْكَبُ الدُّرِّىُّ لِاَهْلِ
الْأَرْضِ». [ بحار: 43/ 12- 13، علل الشرايع: ص 181 باب 143 ح 3، معانى الاخبار: ص
64 ح 15، عوالم: 11/ 63 ح 4، اللّمعة البيضاء: ص 104- 105، دلائل الامامة: ص 1، 149
ح 59/ 59. ] بلكه در «بحار» از صدوق نقل مى فرمايد كه در حديث مفصّلى است:
«كانَتْ فاطِمَةُ اِذا طَلَعَ هِلالُ شَهْرِ رَمَضانَ يَغْلِبُ نُورُهَا
الْهِلالَ وَ يَخْفى فَاِذا غابَ عَنْهُ ظَهَرَ». [ بحار: 43/ 56 ح 49.
عظمت نور فاطمى صاحب «كشف الغمّه» مى فرمايد در نور آن معصومه:
«و لقد اشرق عوالم الغيب و الشهود باشراق انوارها، و أضاء لا لائها بتشعشع
ضيائها، و سَحَّت سَحب العِزّ بسحَّ انوائِها، و اعتلى نورها على كلِّ موجود بعلوّ
منارها، متعالية عن اعين النّظار، سابقة من يحاربها الى المضمار.
الكريمة الكريمة الانصاب، الشريفة الشريفة الاحساب، الطّاهرة الطّاهرة الميلاد،
الزّهراء الزّاهرة الاولاد، السّيدة الجليلة باجماع اهل السّداد، الخيرة من اهل
الخير و الرّشاد.
ثالثة الشمس والقمر، بنت خير البشر، امّ الائمّة الغُرر، الصّافية من الشّوب و
الكدر، الصّفوة على رَغم من جحد أو كفر.
لحالية بجواهر الجلال، الحالَّة فى اَعلى رُتَبِ الكمال، المختارة على النّساء و
الرّجال، صلّى اللَّه عليها و على ابيها و بعلها و بنيها، السّادة الأنجاب و ورّاثِ
النُّبوّة والحكمة والكتاب». انتهى ما اردت ذكره. (ج 1/ 448- 449). ]
خود بده انصاف اى چرخ كهن |
ماه تو بهتر بود يا ماه من |
ماه تو دارد شب يلدا به راه- ماه من دارد دو زلفان سياه مه شود تحت الشعاع
منخسف- ماه من هرگز نگردد در كلف ماه تو زرد و ضعيف و لاغر است- در جوانى قامت او
چنبر است
ماه من از عارض گلگون او |
وز قد و بالاى بس موزون او |
داغ دارد لاله ى حمراء به دل |
سرو باشد پاى رفتارش به گل |
ور بگردد قامتش همچون كمان |
مرده ى صد ساله را بخشد روان |
گفت يوسف با پدر: ديدم به خواب |
كه شدم مسجود ماه و آفتاب |
عكس روى ماه من در وى فتاد |
ور نه كى مه پيش پايش سر نهاد |
و اگر چنانچه بخواهى فى الجمله نور آن حضرت را تصوّر كنى، ملاحظه كن: از آثار
قدرت حق تعالى بهر برهانه خلق اين عالم است: مِنَ السَّمواتِ الْعُلى وِ
الْأَرَضينَ السُّفْلى.
امّا آسمان ها هفت است و هر يك حامل يكى از كواكب سيّاره است كه
قمر است و عطارد و زهره |
شمس و مريخ و مشترىّ و زحل |
امّا كره ى ارض با وجود آن كه مشتمل است بر صحراها و درياها و كوه ها و درخت ها
و شهرها و حيوانات و نباتات، در جنب كره ى شمس هيچ است، به جهت آنكه خود شمس با
وجود آنكه سيصد و بيست و شش مقابل روى زمين است [ در كتب مربوطه چنين آمده است كه
حجم خورشيد بيش از يك ميليون برابر حجم كره ى زمين است. ر. ف عميد و ديگر كتب مرجع.
] ، در جنب كره ى خودش كه مرتكز است در آن، مثل يك دانه ى ريگ سفيد است كه در روى
زمين افتاده باشد. ما شاءَ اللَّهُ الْعَظَمَةُ لِلَّهِ. و بالاى آسمانهاى هفتگانه
فلك ثوابت است كه محيط است بر آسمانها و مرتكز است در آن كواكب غير محصوره كه تعبير
مى شود از آن به كرسى و احاطه