بيان برترى حضرت فاطمه از مريم عذراء
اوّل: آنكه در «بحار» نقل فرموده كه حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود:
«فاطِمَةُ سَيِّدَة نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الْاَوَّلينَ وَالْآخِرينَ». [
امالى صدوق: ص 575 ح 787/ 18، بحار: 43/ 24 ح 20، عوالم: 11/ 88- 109، مناقب: 3/
322. ] و كسى نگويد كه در حق مريم هم اين آيه نازل شده (اِنَّ اللَّهَ اصطَفيكِ وَ
طَهَّرَكِ و اصطفيكِ عَلى نِسآءِ الْعالَمينَ) [ آل عمران: 42 و فى «المجمع»:
العالمون بفتح اللّام اصناف الخلق كلّ صنف منهم عالم جمع لا واحد، له من لفظه و قيل
العالم يختصّ بمَن يعقل و جَمعه بالواو والنون و ذهب اكثر المتكلّمين الى اَنّ
العالم انّما هو الجسمانى المنحصر فى الفلك العلوى والعنصر السّفلى و عن بعض
العارفين: المصنوع اثنان: عالم الماديّات و عالم المجردّات. و الكائن فى الاول، هو
الجسم، والفلك والفلكيّات، والعنصر والعنصريات، والعوارض اللّازمة له، و فى
الثّانى: هم الملائكة المسماة بالملاء الاعلى والعقول والنفّوس الفلكيّة و الارواح
البشريّة المسماة بالنفوس النّاطقه. مجمع البحرين: 2/ 235 حرف عين. ] به جهت آنكه
در حديث «من الاوّلين والاخرين» دارد و در آيه ندارد، پس بايد آيه را حمل كرد به
نساء عالم خود كه زنان زمان مريم باشند نه آنكه زنان دنيا از اوّل تا آخر، و حديث
را حمل كرد به تمام زنان اهل عالم به قرينه ى لفظ «الأوّلين والآخرين»، مثل قوله
تعالى كه از براى بنى اسرائيل مى فرمايد:
(اِنّى فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ) [ بقره: 122. ] كه مراد تفضيل آنها است
به اهل عالم خودشان نه تمام عالم، به دليل آيه ى شريفه كه به امت مرحومه مى فرمايد:
(وَ كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَت لِلنَّاسِ). [ آل عمران: 110. ] دوّم:
آنكه سيادت و بزرگى و فضيلت مردم به پدرها است و صدّيقه ى طاهره بنت محمد (صلى
اللَّه عليه و آله) است و مريم بنت عمران است.
سوم: آنكه كفيل مريم زكريّا بوده، چنانچه در آيه مى فرمايد:
(وَ كَفَّلَها زَكَريّا) [ آل عمران: 37. ] و كفيل حضرت صدّيقه حضرت رسول (صلى
اللَّه عليه و آله) بوده.
چهارم: آنكه خداوند درباره ى مريم مى فرمايد:
(فَاَرْسَلْنا اِلَيْها رُوحَنا) [ مريم: 17. ] كه مراد روح القدس است كه جبرئيل
باشد. چنانچه در «مجمع البيان» از ابن عباس و قتاده نقل مى فرمايد.
پس افتخار مريم به روح بوده به مفاد آيه، و درباره ى حضرت صدّيقه (عليهاالسلام)
افتخار روح به صدّيقه است، چنانچه روح القدس در حديث كسا به ملائكه فخر مى كند و مى
گويد:
«مَنْ مِثْلِى وَ اَنَا سادِسُ الْخَمْسَةِ» «كيست مثل من و حال آنكه من ششمين
پنج آل عبا هستم».
پنجم: آنكه مريم در جاهليّت متولّد شد و حضرت صدّيقه در فطرت اسلام متولّد شد.
ششم: آنكه خداوند در قرآن مجيد در ذيل آيات، چند فضيلت به جهت مريم ذكر فرمود و
حضرت صدّيقه در آسمان و زمين، بيست و شش يا سى و دو اسم و كنيه و لقب دارد [و به
قولى سى و شش كه علاوه بر آنچه در متن است: كوثر، درّة البيضاء، مشكوة الضّياء،
معصومه. ] كه هر يك دلالت تام دارند بر فضيلتى: شش كنيه دارد و هفده اسم و لقب دارد
در زمين و سه اسم در آسمان.
امّا كنيه هاى آن حضرت
اوّل: امّ الحسن. دوّم: امّ الحسين. سوّم: امّ الحسن. چهارم: امّ الائمه. پنجم:
امّ ابيها. ششم: امّ السبطين. و امّا اسماء [ در وجه مناسبت اسماء و القاب و كنيه
هاى حضرت صدّيقه طاهره (عليهاالسلام):
اوّل- فاطمه: در اخبار وجوه متعدده ذكر شده و هيچ كدام با يكديگر منافات ندارد و
همه مناسبت دارد و «فطم» به معنى قطع است و فاطمه ناميده شده يا به جهت قطع از شر،
يا قطع ذريّه او از آتش، يا دوستانش از آتش، يا قطع از رؤيت دم، يا قطع اميد غير
اولاد آن حضرت از امامت، يا قطع از شناختن او، يا اشتقاق آن از فاطر.
دوّم- زهراء: و اين هم در اخبار، وجوه متعدده ذكر شده و زهراء به معنى درخشنده
است، و زهرا ناميده شده است يا به جهت درخشندگى نور آن حضرت به جهت حضرت امير (عليه
السلام) در محراب، به جهت اهل آسمان، يا در وقت ولادت به جهت ملائكه، يا به واسطه ى
ديدن حضرت رسول در شب معراج نور آن حضرت را كه جميع موجودات را روشن كرده، يا به
جهت خلق شدن او از نور عظمت حق، يا به جهت درخشندگى قبّه آن حضرت به جهت اهل بهشت،
يا به جهت خلق شدن نور آن حضرت در عرش مثل قنديل به جهت ملائكه. (معانى الاخبار: ص
64 ح 14- 17.) سوّم- الانسيّة الحوراء: به اين اسم ناميده شد به جهت آنكه شب معراج
حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) رطبى تناول فرمودند و نطفه ى آن حضرت از آن
منعقد شد، يا به جهت آنكه شب معراج حضرت رسول ميوه ى درخت طوبى را ميل فرمودند و
نطفه ى آن حضرت از آن منعقد شد، يا به جهت خلق شدن نور آن حضرت پيش از آسمان و زمين
يا قبل از خلقت آدم، يا به جهت خلق شدن آن حضرت از سيبى كه جبرئيل آورده بود و آن
سيب به عرق جبرئيل آلوده شده بود. (بحار 43/ 10 باب 2.) چهارم- سيّده ى نساء: يا به
جهت آنكه ملائكه آن حضرت را سيده ى نساء مى خوانند، يا به جهت فرمايش پيغمبر كه
فرمود: آيا راضى نيستى روز قيامت سيده ى نساء عالمين باشى. (بحار: 43/ 23 ح 19،
مسند فاطمه: ص 75 ح 188).
پنجم- محدّثه به فتح: به جهت آنكه ملائكه بر آن حضرت نازل مى شدند مثل مريم و مى
گفتند: «يا فاطمة ان اللَّه اصطفيك و طهرّك واصطفيك على نساء العالمين».
يا به واسطه ى آنكه بعد از حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) ملكى بر آن حضرت
نازل مى شد و با او حديث مى گفت تا آنكه رفع همّ و غم آن حضرت بشود. يا محدّثه به
كسر- يعنى حديث كننده، به جهت آنكه براى مردم حديث مى كرد.
ششم- بتول: (و البتل) به معنى قطع، به جهت آنكه رؤيت دم نمى كند، يا به جهت آنكه
قطع گرديده شده است از نظير.
هفتم- حصّان: به معنى عفيفه.
هشتم- حرّه: مؤنث حر است به معنى شى ء خالص صافى از شائبه و ريبه.
نهم- عذرا: به معنى بكر است و عذرا ناميده شده است به جهت دوام اين صفت در آن
معصومه.
دهم- مباركه: يعنى بسيار ميمون و مبارك است به جهت آنكه ائمه از نسل آن حضرت
هستند.
يازدهم- طاهره: به معنى منزّه از گناه.
دوازدهم- زكيّه: به معنى پاكيزه از جميع آلايش ظاهريّه.
سيزدهم- راضيه: به جهت راضى بودن او به رضاى الهى.
چهاردهم- مرضيه: به جهت آنكه خدا و رسول از او راضى بودند.
پانزدهم- صدّيقه كبرى: به جهت آنكه عايشه نقل مى كند، بعد از پيامبر راستگوتر از
او نبود.
شانزدهم- منصوره: به جهت آنكه در قيامت خداوند او را يارى مى كند در انتقام از
قتله ابى عبداللَّه (عليه السلام).
هفدهم- نوريّه: به جهت نور آن حضرت.
هيجدهم- سماويّه: به جهت آنكه آن حضرت از عالم علوى است.
نوزدهم- حانيه: به معناى اولاد دوست يا شوهر دوست است.
بيستم- معصومه: به واسطه ى عصمت آن حضرت.
بست و يكم- كوثر: بنابر تفسير سوره ى مباركه (انّا اعطيناك الكوثر) (كوثر: 1).
به آن حضرت.
بيست و دوم- مشكوة الضياء: به جهت تفسير آيه ى نور به آن حضرت.
بيست و سوم- درّةالبيضاء: به جهت نور آن حضرت.
امّا كنيه هاى آن حضرت كه واضح است، ولى يكى از آنها كه «امّ ابيها» باشد معنى
آن مشكل است، لهذا آن را توضيح مى نمائيم: روايت شده است از «كشف الغمّه»: «اِنّ
النبّى (صلى اللَّه عليه و آله) كان يحبّها و يكنيها بامّ ابيها». كشف الغّمه: 1/
462.
چون معنى اين لفظ مشكل است به جهت آنكه معنى «امّ ابيها» اين است كه مادر پدر
خودش و هيچ كس مادر پدر خودش نيست، لهذا بعضى از فضلاء معنى آن را اينطور كرده كه
چون پدر و مادر اكثراً وقتى كه اولادشان را خيلى دوست مى دارند يا آنكه بخواهند
آنها را عزت بگذارند، خطاب مى كنند: آقاجان يا ننه جان و در عربى مى گويند: يا
ابتاه يا امّاه. و چون حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) شدت محبت را به آن حضرت
داشت و نهايت احترام و عزت به آن مظلومه مى فرمود، از اين جهت آن حضرت را مكنّى كرد
به اين كنيه، و حديث «كشف الغمه» فى الجمله دلالتى به اين وجه دارد به ملاحظه ى لفظ
يحبّها. ]
و القاب آن حضرت
اوّل: فاطمه. دوّم: البتول. سوّم: الحصّان. چهارم: البُشرى. پنجم: الحرّة. ششم:
السيّدة. هفتم: العذراء. هشتم: الزّهراء. نهم: الحورآء. دهم: المباركة. يازدهم:
الطّاهرة. دوازدهم: الزّكية. سيزدهم: الرّاضية. چهاردهم: المرضيّة. پانزدهم:
المحدثّة. شانزدهم: مريم الكبرى. هفدهم: الصدّيقة الكبرى.
و اما اسماء آن حضرت در آسمان
اوّل: نوريّه. دوم: حانيّه. سوم: سماويّه.
قال فى «لمعة البيضاء»: ذكر بعضهم انّ من جملة كناها امّ الخيرة و امّ المؤمنين
و امّ الأخيار و امّ الفضائل و امّ الازهار و امّ الكتاب. و ابن بابويه در كتاب
«مولد زهرا» وجه دلالت اينها را بر فضيلت آن معصومه نقل كرده چون اين مختصر گنجايش
ندارد لهذا اكتفا مى كنيم به ذكر دو فضيلت كه به جهت دو اسم مبارك آن حضرت است:
اوّل: در «بحار» و از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده كه آن حضرت فرمودند: كه
حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) به حضرت امير فرمودند:
«هَل تَدْرى لِمَ سُمَيْت فاطِمَةُ»؟ حضرت امير عرض كردند: بفرمائيد به چه جهت
فاطمه اسم نهاده شد؟ حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود: به جهت آنكه قطع شده
است او و شيعيانش از آتش.
دوّم: باز در ذيل همين حديث مى فرمايد:
پرسيدم از حضرت صادق (عليه السلام): چرا فاطمه را زهرا مى گويند؟ حضرت فرمود:
«لِأَنَّ لَها فِى الْجَنَّةِ قُبَّةً مِنْ ياقُوتَةٍ حَمْراءَ، اِرْتفاعُها فِى
الْهَواءِ مَسيرُ سَنَةٍ، مُعَلَّقَةٌ بِقُدْرَةِ الْجَبَّارِ، لا عَلاقَةَ لَها
مِنْ فَوْقِها فَتُمْسِكُها وَ لا دَعامَةَ لَها مِنْ تَحْتِها فَتُلْزِمُها، لَها
مِأَةُ اَلْفِ بابٍ عَلى كُلِّ بابٍ الْفٌ مِنَ الْملئِكةَ يَريها اَهْلُ
الْجَنَّةِ كَما يَرى اَحَدُكُمْ الْكَوْكَب الدُّرِّىَ الزّاهِر فى اُفُقِ
السَّمآءِ فَيَقُولُونَ: هذِهِ الزَّهْراءِ لِفاطِمَةِ (عليهاالسلام)» «به جهت آنكه
از براى او در بهشت قبّه اى است از يك دانه ى ياقوت سرخ كه بلندى آن قبّه در هوا به
اندازه ى يك سال راه است و آن قبّه آويزان است به قدرت خداوند، نه در بالاى آن چيزى
است كه به آن آويزان باشد و نه از پائين ستونى دارد و آن قبّه صد هزار در دارد و بر
هر درى هزار ملك مى باشد، مى بينند آن را اهل بهشت همچنان كه ماها ستاره ى پرنور و
درخشنده را مى بينيم در آسمان، پس اهل بهشت مى گويند: اين قبّه ى درخشنده از فاطمه
است». [ مناقب: 3/ 329- 330، بحار: 43/ 15- 16 ح 14، عوالم: 11/ 57- 63. ] هفتم:
آنكه خداوند درباره ى مريم مى فرمايد:
(وَ مَرْيَمَ ابْنتَ عِمْرانَ الَّتى اَحْصَنَتْ فَرْجَها) [ التحريم: 12. ]
مراد از احصان فرج اين است كه مردى را اختيار نكرد به قرينه ى (فَنَفَخْنا فيهِ
مِنْ رُوحِنا) [ التحريم: 12. ] يعنى مردى را اختيار نكرد و جهت حملش اين بود كه
دميديم در او روح خودمان را يعنى جبرئيل دميد در او به امر ما. همچنان كه صاحب
«مجمع البيان» مى فرمايد. و ليكن اين مطلب كه ترك زوج باشد مذموم است بلكه به
مقتضاى آيات و اخبار، طلب زوج و اولاد و ترك عزوبت ممدوح است و حضرت صدّيقه
(عليهاالسلام) زوج اختيار فرمود و اولادى پيدا كرد كه خداوند درباره ى آنها فرمود:
(اِنَّما يُريدُ اللَّهِ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ
يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً) [ احزاب: 33. ] حسّان بن ثابت خوب گفته:
وَ اِنْ مَرْيَمُ اَحْصَنَتْ فَرْجَها |
وَ جآئَتْ بِعيسى كَبَدْرِ الدُّجى |
فَقَدْ اَحْصَنَتْ فاطِمُ بَعْدها |
وَ جآئَتْ بِسِبْطى نَبِىِّ الْهُدى |
[ مناقب: 3/ 360، بحار: 43/ 50 ح 46. ] .
اگر بخواهم فضائل حضرت صدّيقه را بر حضرت مريم عرض كنم، رشته ى كلام به طول مى
انجامد، ولى نمى دانم چه سرّى بود كه وقتى كه حضرت مريم را درد زائيدن گرفت، خطاب
رسيد:
(وَ هُزّي اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِط عَلَيْكِ رُطَباً جَنيّاً) [
مريم: 25. ] يعنى در آغوش بگير تنه ى درخت خرماى خشك را، فرومى ريزد بر تو خرماى
تازه، ولى درباره ى حضرت صدّيقه پناه برد به سايه ى درختى نه به جهت ميوه، بلكه به
جهت آن كه براى پدر بزرگوارش گريه كند، مشيّت الهى چنين اقتضا كرد كه آن درخت قطع
شود.
روزگار رنج و خانه ى غم ها
در «بحار» نقل است كه شيوخ اهل مدينه خدمت حضرت امير (عليه السلام) آمدند به
شكايت و گفتند: به فاطمه بگو يا شب گريه كند يا روز آرام باشد و يا روز گريه كند و
شب آرام باشد
نرگسش چون ز آب تر گشتى |
همه شهر نوحه گر گشتى |
حضرت امير (عليه السلام) پيغام اهل مدينه را به آن حضرت داد، آن مظلومه گفت: عن
قريب از ميان آنها مى روم، قسم به خدا نه شب آرام مى گيرم و نه روز.
حضرت امير (عليه السلام) فرمود: اى دختر رسول خدا هر چه به نظرت مى رسد و مى
خواهى بكن و حضرت امير (عليه السلام) بيت الاحزانى در بقيع به جهت آن مظلومه ترتيب
دادند. [ مناقب: 3/ 322، بحار: 43/ 177 ح 15. ] روزها كه مى شد حسنين
(عليهماالسلام) را جلو مى انداخت و مى آمد در بيت الاحزان و متصّل گريه مى كرد و
چون شب مى شد حضرت امير (عليه السلام) مى آمدند و حضرت صدّيقه را جلو مى انداختند و
به منزل مى بردند.
در «بحار» مى فرمايد:
«و روى اَنَّها ما زالَتْ [ (اشعار) در معنى «ما زالت»: ] چون خاتم دفتر رسالت
بَعْدَ اَبيها ناحِلَةَ الْجِسْمِ، مُنْهَدَّةِ الرُّكْنِ ، باكِيَةَ الْعَيْنِ
مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ، يُغْشى عَلَيْها ساعَةً بَعْدَ ساعَةٍ وَ تَقُولُ
لِوَلَدَيْها: اَيْنَ اَبُوكُما الَّذى كانَ يُكْرِمُكُما وَ يَحْمِلُكُما مَرَّةً
بَعْدَ مَرَّةٍ؟ اَيْنَ اَبُوكُما الَّذى كانَ اَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً
عَلَيْكُما فَلا يَدَعُكُما تَمْشِيانِ عَلَى الْأَرْضِ؟ وَ لا اَراهُ يَفْتَحُ هذا
الْبابَ اَبَداً وَ لا يَحْمِلُكُما عَلى عاتِقهِ كَما لَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ
بِكُما.
ثُمَّ مَرَضْت وَ مَكَثَتْ اَرْبَعينَ لَيْلَةً، ثُمَّ دَعَتْ اُمّ اَيْمَنَ وَ
اَسْماءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ وَ عَلِيّاً وَ اَوْصَتْ اِلَى عَلّى بِثَلث [ مخفى نماند
كه وصاياى حضرت چهار وصيت است و در خود همين خبر است: «اوصت عَلىٌ بثلث» ولى ممكن
است دو وصيت آخر را يكى گرفت، چنانچه صاحب ناسخ كرده است. فتأمّل. ] : أَن
يَتَزَوَّجَ امامَةَ لِحُبِّها اَوْلادَها وَ اَنْ يَتَّخِذَ نَعْشاً لِأَنَّها
كانَتْ رَاَتِ الْمَلئِكَةَ تَصَوَّرُوا صُورَتُهُ وَ وَصَفَتْهُ لَهُ وَ اَنْ لا
يَشْهَدَ اَحَدٌ جِنازَتَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَ اَنْ لا يَتْرُكَ اَنْ يُصَلِّى
عَلَيْها اَحَدٌ مِنْهُمْ».
«هميشه بعد از پدر بزرگوارش، دستمال و عِصابه ى حزن و اندوه و فقر و پريشانى بر
سر داشت. ضعيف جسم و درهم شكسته بود و پيوسته گريه مى كرد و دل سوخته بود و ساعت تا
ساعت ديگر در غش بود و مى فرمود به دو فرزندش: كجا است جدّ بزرگوار شما كه مهربان
تر بود از همه ى مردم به شما و نمى گذاشت كه بر زمين راه برويد؟ و نديدم جدّ شما را
كه در را بگشايد و شما را بر دوش خود سوار كند همچنان كه هميشه شما را بر دوش خود
سوار مى كرد.
پس حضرت صدّيقه مريضه شد و چهل شبانه روز بعد از پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله)
در دنيا بود، پس در ايّام مرض، ام ايمن و اسماء بنت عميس و اميرالمؤمنين (عليه
السلام) را خواست و به حضرت امير (عليه السلام) سه وصيّت كرد:
اوّل: آنكه امامه را تزويج نمايد به جهت آنكه محبّت به فرزندان آن حضرت داشت.
دوّم: آنكه نعشى از براى او ترتيب كند به آن قسمى كه ملائكه بر او نموده بودند و
صورتى كه ملائكه نموده بودند، گفت كه چه قسم است.
سوّم: آنكه جنازه ى او را اشخاصى كه به او ظلم كرده بودند مشاهده نكنند و نماز
نگذارند و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) به وصاياى آن مظلومه عمل نمود.» [
مناقب: 3/ 362، بحار: 43/ 181- 182. ]
چگونه آن تن رنجور را غسل كردند؟
و در «بحار» مى فرمايد:
«فَقالَ عَلِىّ: وَاللَّهِ لَقَدْ اَخَذْتُ فِى اَمْرِها وَ غَسَّلْتُها فى
قَميصِها وَ لَمْ اَكْشِفْهُ عَنْها فَوَ اللَّهِ لَقَدْ كانَتْ مَيْمُونَةً
طاهِرَةً مُطَهَّرَةً». [ بحار: 43/ 179. ] «قسم به خدا شروع كردم در كارهاى فاطمه
و غسل دادم در جامه ى خودش و جامه ى او را نكندم، قسم به خدا كه ميمون و پاك و
پاكيزه بود».
باز در «بحار» است كه مى فرمايد: حضرت امير (عليه السلام) گفت:
«حنوط كردم او را از باقى مانده حنوط پيغمبر و كفن كردم او را، چون خواستم بند
كفن را ببندم صدا زدم: اى امّ كلثوم و اى زينب و اى سكينه و اى فضّه و اى حسن (عليه
السلام) و اى حسين (عليه السلام) بيائيد توشه اى از مادرتان برداريد اينك زمان
جدائى است و وعده ى ديدار در بهشت است.
پس حسنين پيش آمدند و فرياد واحسرتا بلند كردند و صدا زدند كه خاموش نخواهيم
نشست بعد از فوت جدّمان محمد مصطفى (صلى اللَّه عليه و آله) و مادرمان فاطمه ى زهرا
(عليهاالسلام).
اى مادر حسن و حسين وقتى كه ملاقات كردى جدّ ما محمد مصطفى (صلى اللَّه عليه و
آله) را از ما اسلام برسان و بگو: بعد از تو يتيم شديم در دنيا.
پس حضرت امير (عليه السلام) فرمود: به شهادت مى طلبم خدا را كه فاطمه ناله و
فغان كرد و دو دست را بلند كرد و آهسته حسنين را بر روى سينه ى خود آورد، ناگاه
هاتفى صدا زد: يا اباالحسن بلندكن حسنين (عليهماالسلام) را از روى سينه ى مادر، قسم
به خدا كه به گريه درآوردند ملائكه آسمانها را، به تحقيق مشتاق است حبيب به محبوب،
پس حضرت امير حسنين (عليهماالسلام) را از روى سينه ى مادر آهسته بلند كرد.»