تحليل سيره فاطمه زهراء

على اكبر بابازاده

- ۴ -


مهريه زهرا

ما در مورد مهريه، در كتاب مراسم عروسى بحث عمومى كرده ايم. در اينجا فقط در رابطه با مهريه حضرت زهرا عليهاالسلام اشاره ى كوتاهى داريم:

در تاريخ و سيره ى آن حضرت، در رابطه با مهريه ى آن بانوى اسلام، روايات مختلفى آمده است. برخى تمام زمين و برخى ديگر خمس زمين و گاهى نصف دنيا و ربع دنيا، بهشت و جهنم، خمس دنيا، زره مخصوص حطميه چهار صد مثقال نقره، چهارصد و هشتاد درهم، پانصد درهم، چهار نهر بزرگ: فرات، نيل، نهروان و بلخ و... را مهر آن حضرت دانسته اند و محققين و مورخين و محدثين عالى قدر در توضيح و تشريح و جمع آنها نظرات خاصى براز كرده اند و در نتيجه مقدار پانصد درهم را معروف و صحيح تر دانسته اند.... [به بحارالانوار، ج 43، ص 112، به بعد و جلاالعيون، ج 1، ص 175 به بعد مراجعه فرماييد.] در اينجا مناسب است توجه تان را به يكى از مهريه هاى آن حضرت كه جنبه ى اجتماعى دارد جلب كنم:

قالت فاطمه: يا ابت: فاسئل من اللَّه تعالى ان يجعل مهرى شفاعه عصاه امتك، فنزل جبرئيل من ساعته و بيده حريره فيها مكتوب: جعل اللَّه تعالى مهر فاطمه الزهرا ابنه محمد المصطفى شفاعته امته العصاه، و اوصت فاطمه وقت خروجها من الدنيا يجعل ذلك الحريد فى كفنها و قالت: اذا حشرت يوم القيامه ارفع هذا الى يدى و اشفع فى عصاه امه بى. [عوالم، ج 11، ص 354.] حضرت فاطه ى زهرا به پدر بزرگوارش عرض كرد: پدر جان! از خدا بخواه شفاعت گناهكاران امتت را مهريه من قرار دهد.

در اين هنگام جبرئيل امين در حالى كه مكتوبى را در دست داشت نازل شد، در آن مكتوب نوشته بود: خداوند متعال شفاعت گناهكار امت محمد مصطفى را مهريه حضرت زهرا قرار داد.

آن بانوى بى نظير جهان، موقع شهادت وصيت كرد همان مكتوب آسمان را در كفن وى قرار دهند، تا در پيشگاه الهى و در روز محشر آن را به دست گرفته و از مردم گناهكار امت اسلامى شفاعت نمايد.

صورت جهيزيه زهرا

چون حضرت على عليه السلام با فاطمه عليهاالسلام ازدواج كرد، بلافاصله زره خود را فروخته، از بابت مهريه، پول آن را در اختيار رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله گذاشت و پيامبر خدا نيز با همان پولها جهيزيه بسيار ساده و مختصرى فراهم ساخت و مسووليت خريد را به ابوبكر سپرد، كه فهرست وار صورت جهيزيه را ملاحظه مى فرماييد:

1- پيراهن زنانه به مبلغ هفت درهم.

2- روسرى بلند به ارزش چهار درهم. 3- قطيفه ى مشكى خيبرى.

4- تخت مخصوص عربى كه از چوب و ليف خرما مى ساختند.

5- دو عدد تشك كه يكى پشمى و ديگرى از ليف خرما تهيه شده بود.

6- چهار عدد بالش كه از پشم و ليف خرما تهيه شده بود.

7- پرده ى خانگى. 8- حصيرى براى فرش خانه.

9- آسياب دستى. 10- كاسه اى مسى.

11- مشكى از پوست. 12- كاسه چوبى براى شير.

13- ظرف مخصوص آب. 14- آفتابه براى وضو و دستشويى.

15- دو بازوبند نقره اى.

16- چند كوزه ى سفالين.

17- سبوى سبز رنگ.

ابوبكر و چند نفر از اصحاب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه اين اجناس را خريده بودند، آنها را به حضور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آوردند. چون چشمان نازنين حضرت به آن چيزها افتاد فرمود: خداوند به اهل بيت من بركت عطا فرمايد. [مراسم عروسى به قلم نگارنده، ص 160.]

اتهام خواستگارى على از دختر ابوجهل

در تاريخ بشر، صفا و صميميت هيچ خانواده و زن و شوهرى به صفا و صميميت على و فاطمه عليهماالسلام نمى رسد، ولى دشمنان بى رحم و مبغضين اهل بيت، آن چنان نامرد و كينه توز هستند، كه از هيچ تهمت و افترا درباره ى آنان فروگذارى نكرده و نمى كنند. بر همين اساس براى خدشه دار ساختن عظمت مولاى متقيان على عليه السلام شاخدارترين دروغ و تهمت را با رنگ و روغن ماهرانه و خائنانه فراهم ساختند و چنين نوشته اند كه آن حضرت با داشتن حضرت فاطمه عليهاالسلام به سراغ زن ديگرى (آن هم دختر ابوجهل) رفته، و از او خواستگارى نموده و بدين سان فاطمه ى زهرا و پدرش رسول خدا را ناراحت كرده است.

جاى تعجب بيشتر اين است كه تاريخ ضعيف و مجعول به صورت حديث نبوى در برخى كتابهاى معتبر اهل سنت همچون صحيح بخارى و صحيح مسلم [متن حديث مجعول: «ان بنى هاشم بن المغيره استاذنونى ان ينكحوا ابنتهم على بن ابيطالب، فلا آذن لهم ثم لاآذن لهم، ثم لاآذن لهم، الا ان يحب ابن ابى طالب ان يطلق ابنتى و ينكح ابنتهم فانما ابنتى بضعه منى يريبنى مارابها و يوذينى ما آذاها و فى روايه اخرى: انه لست احرم حلالا و لااحل حراما ولكن واللَّه لاتجتمع بنت رسول اللَّه و بنت عدو اللَّه مكانا واحدا ابدا. «صحيح مسلم، ج 16، ص 2 بشرح نووى چاپ دارالفكر بيروت - صحيح بخارى باب فضائل و....] و غير آنها خودنمايى مى كند، و آقايان عزيز بدون تحقيق و تعمق در ريشه يابى اين مجعولات و بررسى اسناد آن، چنين تهمت بزرگى را به مقام والاى صاحب ولايت خليفه ى بلافاصل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى چسبانند.

تحقيق مساله

اگرچه تجديد فراش و انتخاب بيش از يك همسر با شرائط خاصى در شرع مقدس اسلام جائز است و خداوند متعال در قرآن مجيد سوره ى نسا آيه ى سوم، به آن تصريح مى كند، ولى ازدواج مجدد اميرالمومنين عليه السلام با وجود زهرا عليهاالسلام اساسا جايز نبود و مولاى متقيان شرعا نمى توانست به چنين امرى اقدام كند؛ چنانچه در حديثى حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

حرم اللَّه على على النسا مادامت فاطمه عليهاالسلام حيه، لانها طاهره لاتحيض.

خداوند متعال زنان را براى حضرت على عليه السلام مادامى كه حضرت زهرا عليهاالسلام در قيد حيات بوده است حرام كرده بود، زيرا آن حضرت هرگز عادت ماهانه نداشته است. [عوالم، ج 11، ص 387، جلاالعيون شبر، ج 1، ص 181، بحارالانوار، ج 43، ص 16.] در اين زمينه روايات ديگرى نيز آمده [فرائد سمطين، ج 2، ص 48، ش 379، عوالم، ج 11، ص 153، جلاالعيون، ج 1، ص 131.] و چنين استفاده مى شود، كه حضرت زهرا در مسائل زوجيت، مشكلى نداشت و اميرالمومنين على عليه السلام نيز علاوه بر اينكه عاملى براى تجديد فراش نمى ديد، موقعيت فاطمه عليهاالسلام را در پيشگاه خدا و رسول او مى دانست و از حكم خدا آگاه بود، با اين وضع چگونه دست به خواستگارى دختر ابوجهل زده و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام را رنجيده خاطر نموده است؟! و اما حديث مجعول از پيامبر الهى، در واقع از طريق دو نفر ذكر شده: يكى ابوعلى الحسين بن على بن يزيد الكرابيسى البغدادى است، كه از دشمنان سرسخت اهل بيت به شمار مى آيد و قهرا حديث منقول از وى در ذم آنان قبول نيست. دومى «ابوهريره» كذاب است، كه نان را به نرخ روز خورده و هزاران حديث جعل كرده كه اين حديث يكى از آنها مى باشد و اهل تحقيق و تعمق نمى توانند به سخنان چنين افرادى اعتماد كنند.

ابن ابى الحديد كه از عالى ترين دانشمندان و محققين اهل سنت است مى نويسد: ابوهريره از جمله دروغگويان تاريخ و ناقلين احاديث جعلى و غير واقعى بود كه از جمله اين حديث مجعول را ساخت.

او (ابوهريده) چون وارد شام شد، به طمع مال و مقام دنيا، حديثى را به زبان رسول خدا نسبت داد، كه نتيجه ى آن، نفرين و جسارتى به على بن ابيطالب عليه السلام مى شد و از اين طريق به فرماندارى مدينه منصوب گشت.

اين راوى كذاب، چنان دروغى به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نسبت داد، كه حتى خليفه ى دوم را نيز به خشم آورد، و عمر با تازيانه اش او را تعزير كرد. [شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 64 تا 69.] خوانندگان عزيز توجه دارند، كه براى لكه دار كردن مقام الهى و آسمانى ولايت، دست به چه توطئه ها مى زنند؟ و از چه عناصر نامطلوب و مزدور و دنياپرست استفاده مى كنند؟ [براى بحث و بررسى مسائل ولايت آسمانى اميرالمومنين به: آفتاب ولايت به قلم نگارنده مراجعه فرماييد.]

فصل هفتم: در سوگ پدر و مادر

هر پدر و مادرى براى فرزندانشان پناه و پناهگاه محسوب مى گردند و درم برخورد با مشكلات و گرفتاريها به سراغ آنان مى روند و از فكر محبت و امكانات اقتصاديشان برخوردار مى گردند....

حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام هر چند يك انسان معصوم و مورد عنايت پروردگار عالم بوده است ولى از نظر نياز به عواطف و محبت و امكانات و جايگاه اجتماعى پدر و مادر، با ديگران متمايز نبوده و علاقه شديدى به آنان داشته، زيرا؛ رابطه ى محبت آميز رسول خدا و خديجه ى كبرى عليهماالسلام، علاوه بر رابطه ى فرزندى با فاطمه، از يك علاقه ى فوق العاده ى معنوى الهى سرچشمه مى گرفت، كه در شخصيت بى نظير حضرت فاطمه ى زهرا نهفته بود.

به همين جهت احترام و علاقه ى رسول گرامى اسلام به آن حضرت، از ساير فرزندانش به مراتب بيشتر بود، دست زهرا را مى بوسيد و هرگاه وارد خانه مى گشت به احترام او، از جايش بلند مى شد و با احترام خاص و كنيه ى «ام ابيها» صدا مى زد، و در نوازش و محبت آن قدر پيش مى رفت، كه بينندگان را به تعجب وامى داشت و گاهى از سوى برخى از زنانش مورد اعتراض قرار مى گرفت.

در سوگ مادر

چنانچه در فصل پنجم گذشت، حضرت فاطمه عليهاالسلام در پنج سالگى مادرش (خديجه) را از دست داد و با مرگ او دنياى غمها وغصه ها بر قلب مبارك وى سرازير گشت و آنچنان دگرگونى پيدا كرد كه يك دفعه، خود را بر دامن پدر افكند و كارى نمود كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را به شدت تحت تاثير قرار داد، تا جايى كه آن حضرت نتوانست فاطمه عليهاالسلام را آرام كند و از رحلت جانگداز مادر مطلع سازد.

در اين زمينه عكس العمل فاطمه عليهاالسلام را در سوگ مادر از زبان مبارك حضرت امام صادق مى شنويم:

هنگامى كه جناب خديجه درگذشت، حضرت فاطمه عليهاالسلام در كنار تنها پناهگاه خود رسول خدا قرار گرفت و مرتب همراه با گريه به دور او مى گرديد و مى پرسيد: يا رسول اللَّه! مادرم كجا رفت؟ آن پدر داغدار نمى دانست آن دختر سر تاپا مهر عاطفه را كه در مرگ مادر مى سوخت چگونه آرام كند، زيرا؛ فاطمه عليهاالسلام با بى قرارى، سوال خويش را در فقدان خديجه تكرار مى نمود.

در اين هنگام پيك وحى در رسيد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را مخاطب قرار و عرض كرد: اى رسول خدا! خداوند دستور مى دهد سلام مرا به فاطمه عليهاالسلام برسان و به او بگو مادرت از غمها و غصه هاى دنياى فانى رهايى يافته و در يك خانه ى مجلل در بهشت برين، كنار آسيه و مريم قرار گرفته است.

آن دختر كوچك (كه در سنين پنج سالگى بيش از وسعت اين جهان معرفت داشت) چون پيامبر آسمانى و سلام الهى را شنيد دلش آرام گرفت و گفت: خداوند سلام است، از او سلام و بر او سلام باد. [بحارالانوار، ج 16، ص 1 و ج 7 43 ص 27 - جلاالعيون شبر، ج 1، ص 136: «عن ابى عبداللَّه عليه السلام: قال: ان خديجه لما توفيت جعلت فاطمه عليهاالسلام تلوذ برسول اللَّه (ص) و تدور حوله و تساله: يا رسول اللَّه! اين امى؟ فجعل النبى لايجيبها فجعلت تدور على ان تساله و رسول اللَّه لايدرى ما يقول، فنزل جبرئيل عليه السلام فقال: ان ربك يامرك ان تقرء على فاطمه السلام و تقول لها: امك فى بيت من قصب كعابه من ذهب و عمده من ياقوت احمر بين آسيه امراه فرعون و مريم بنت عمران فقالت فاطمه (ع): ان اللَّه هو السلام و منه السلام و اليه يعود السلام.»]

فاطمه در سوگ پدر

پس از خديجه مادر گرامى فاطمه عليهاالسلام، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله تنها پناهگاه حضرت زهرا بود و تمام مشكلاتش با ديدار پدر مرتفع مى شد. ولى دست روزگار به او امان نداد و تمام خوشيها و شادكاميهاى محدود را در كام او تلخ كرد و تنها اميدش، آن قلب عالم را به بستر بيمارى افكند و سرانجام همان بستر به عزا و عزاخانه تبديل گشت.

(عبداللَّه بن عباس) مى گويد:

رسول خدا در بستر مرگ بسر مى برد، ولى اشكهاى او به رخسارش جارى بود. از او سوال كردند: يا رسول اللَّه! چرا گريه مى كنى؟ فرمودند: گريه ام براى ذريه ام بويژه دخترم فاطمه عليهاالسلام مى باشد. گويا مى بينم كه اشرار امتم به او چه ستمهايى روا مى دارند و او به او من استغاثه مى كند، ولى كسى به ياريش نمى شتابد.

زهرا عليهاالسلام اين سخنان را شنيد و گريه كرد و با گريه اش دل نازنين پيامبر را به آتش كشيد، و لذا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از روى رافت و محبت فرمودند: دخترم گريه نكن....

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدرجان! گريه ام براى مصيبتهاى خودم نمى باشد، بلكه فراق تو براى من غير قابل تحمل است. رسول گرامى فرمودند: نگران مباش تو بزودى به من ملحق خواهى شد. [بحارالانوار، ج 43، ص 156، ح 2: «لما حضرت رسول اللَّه الوفاه بكى حتى بلت دموعه لحيته، فقيل له: يا رسول اللَّه! ما يبكيك؟ فقال: ابكى لذريتى و ما تصنع بهم شرار امتى من بعدى، كانى بفاطمه بنتى و قد ظلمت بعدى و هى تنادى يا ابتاه فلايعينها احد من امتى فسمعت ذلك فاطمه عليهاالسلام فبكت، فقال رسول اللَّه: لاتبكين يا بنيه، فقالت: لست ابكى لما يصنع بى من بعدى ولكنى ابكى لفراقك يا رسول اللَّه فقال لها: ابشرى يا بنت محمد بسرعه اللحاق بى، فانك اول من يلحق بى من اهل بيتى .]

اهل بيت در لحظه ى جدايى پيامبر

پيامبر الهى در لحظات آخر زندگى بود. زنان و اهل بيت دورش را گرفته بودند.

در اين حال حضرت چشمانش را باز كرد و خطاب به حاضران گفت: همگى بيرون رويد. آنگاه به همسرش ام سلمه فرمودند: جز على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام كسى در نزد من نماند و از ورود ديگران جلوگيرى كن.

در اين لحظه على و فاطمه عليهماالسلام را به خود نزديك كرد و دستهاى آن دو را به سينه اش گذاشت و چون خواست صحبت كند ممكن نشد، در اين هنگام دخترش فاطمه عليهاالسلام شروع به گريه نمود و به دنبال وى على، حسن و حسين نيز گريه شديدى سردادند، فاطمه عليهاالسلام گفت:

«قد قطعت قلبى و احترقت كبدى لبكائك يا سيد النبيين....» [جلاالعيون شبر، ج 1، ص 77.] پدرجان! با اين گريه هايت ريشه هاى قلبم را قطع كردى و به جگرم آتش زدى....

اين جمله ها را گفت و خود را بر روى بدن نازنين پدر افكند و شروع به بوسيدن نمود و ساير اهل بيت نيز چنين كردند، در اين حال رسول خدا چشمانش را باز كرد و فرمود:

يا ابالحسن! وديعه اللَّه و وديعه رسوله محمد عندك فاحفظ اللَّه و احفظنى فيها يا على! هذه واللَّه سيده نسا اهل الجنه من الاولين و الاخرين.... [عوالم، ج 11، ص 399.] يا على! اين فاطمه عليهاالسلام امانت ارجدار الهى و پيامبر در نزد توست، احترام خدا و پيامبرش را در ايفاى حقوق دخترم مواظب باش و سوگند به خدا اين دخترم سيده ى زنان اهل بهشت از اولين و آخرين است.

جابربن عبداللَّه انصارى مى گويد:

«دخلت فاطمه على رسول اللَّه و هو فى سكرات الموت فانكبت عليه تبكى ففتح عينه و افاق ثم قال: يا بنيه! انت المظلومه بعدى، و انت المستضعفه بعدى فمن آذاك فقد آذانى. و من غاظك فقد غاظنى و من سرك فقد سرنى و من برك فقد برنى، و من جفاك فقد جفانى... الى اللَّه اشكو ظالميك من امتى...» [عوالم، ج 11، ص 397.] رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در حال جان دادن بود، كه دخترش فاطمه عليهاالسلام به حضور او رسيد، چون حضرت را در آن حال ديد، خود را بر روى او انداخته و گريه را سر داد. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله چون صداى گريه دختر را شنيد، چشمان نازنينش را باز كرد و فرمود: دخترم! تو بعد از من مظلوم و ضعيف مى گردى، هر كس تو را آزار دهد مرا آزار داده و كسى كه به تو خشم گيرد، به من خشم گرفته و آن كس كه تو را خوشحال كند و يا احسان نمايد، مرا خوشحال و مورد احسان قرار داده و جفاى تو جفا بر من است، من از ستمگران امتم در حق تو به خدا شكايت مى كنم.

آنچه عايشه مشاهده كرد

عن عائشه ان رسول اللَّه (ص) دعا فاطمه ابنته فسارها فبكت، قم سارها فضحكت، فقالت عائشه: فقلت لفاطمه: ما هذا الذى سارك به رسوله اللَّه (ص) فبكيت ثم سارك فضحكت؟ قال: سارنى فاخبرنى بموته فبكيت، ثم سارنى فاخبرنى انى اول من يتبعه من اهله فضحكت وفى روايه اخرى: ثم سارنى ثانيه و اخبرنى انى سيده نسا اهل الجنه فضحكت. [صحيح مسليم، ج 16 به شرح نووى، ص 5 - 6 و با مختصر تفاوتى كامل ابن اثير، ج 2، ص 323.] عايشه مى گويد: رسول خدا در ساعات آخر عمرش حضرت فاطمه را به حضورش فراخواند و لحظاتى به نجوا و صحبت محرمانه پرداخت، من از دور ديدم كه فاطمه عليهاالسلام نخست گريه كرد و سپس خنديد. من از اين كار تعجب كرده و از دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پرسيدم: يا فاطمه! با پيامبر خدا چه صحبتى كرديد كه اول گريه كردى و سپس خنديدى؟ او از فاش كردن موضوع مذاكره خوددارى كرد، ولى پس از رحلت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله چون از و ى دوباره خواستم كه آن را بگويد، فرمودند: پدرم در مرحله ى نخست، از رحلت خود به من خبر داد و لذا گريه كردم، ولى سپس به من فرمود: اولين كسى كه از خانواده ام به من ملحق مى شود تو هستى و لذا خنده نمودم. و در يك روايت ديگر فرمودند: تو سيده و سرور زنان اهل بهشتى و از اين جهت خوشحال شدم.

فصل هشتم: خانه دارى فاطمه

كانون خانه و خانواده مقدس ترين مكان براى رشد انسانها و مكتب تربيتى براى اداره امور اجتماعى به حساب مى آيد. كسانى كه در اين آموزشگاه، با اصول صحيح انسانى تربيت گردند، بدون ترديد در اصلاح خود و جامعه مى توانند نقش اساسى داشته باشند....

در اين ميان نقش سازندگى مادر، در رشد و تكامل تربيت شدگان اعضاى خانواده، فوق العاده بيشتر است و لذا هرچه مديريت و آگاهى او در اين زمينه مطلوب باشد فارغ التحصيلان آن كانون به همان نسبت ارزشمند خواهند بود.

خانم جان، بايد از كمالات تخصصى در حفظ آبروى شوهر، تربيت فرزندان سالم، تنظيم امور خانه، جلب رضايت شوهر و... داشته باشد و مشكلات اقتصادى و نارسائيهاى موجود را ترك كند و هرچه مى گذرد صفا و خوشى به خانواده ببخشد....

حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام هر چند در سنين جوانى به خانه ى على عليه السلام انتقال يافت و با مشكلات فراوان اقتصادى مواجه شد و در يك خانه محقر استيجارى منزل گزيد و دسترسى به امكانات زندگى پيدا نكرد... ولى با مديريت صحيح خانه دارى كرد و بدين وسيله عشق و علاقه شديد على را به خود جذب كرد و تمام آن كمبودها را با صفاى درونى جبران نمود و بچه هاى بى نظيرى به جامعه تحويل داد.

فاطمه و تقسيم كار در خانه

خانواده اى در زندگى موفق مى گردد، كه به طور مشترك و براى رسيدن به اهداف مقدس در كانون خانواده تلاش كنند و هيچكدام از زن و شوهر از كار، گريزان نباشد، ولى بايد شوون وظايف مشخص باشد و هر يك به تناسب توان و تخصص و حوصله خويش، انجام كارى را به عهده بگيرد....

حضرت على و فاطمه، براى تقسيم كار به حضور پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيده و درخواست نمودند: آن حضرت تكليف هر يك را در امور خانه مشخص فرمايند.چنانچه حضرت امام باقر عليه السلام مى فرمايند؛ رسول خدا نيز چنين تقسيم كار كردند:

فقضى على فاطمه بخدمه مادون الباب و قضى على على بما خلفه.... [بحارالانوار، ج 43، ص 81، ح 1 - كنزالعمال، ج 16، ص 341، ش 44818 - عوالم، ج 11، ص 217.] به اميرالمومنين دستور دادند كارهاى خارج خانه را انجام دهند و به دخترش فاطمه عليهاالسلام نيز فرمودند كه او كارهاى داخل خانه را اداره نمايند و آن بانوى دو عالم از اين تقسيم كار شديدا خوشحال شد. و امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

كان اميرالمومنين يحتطب و يستقى و يكنس و كانت فاطمه تطحن و تعجن و تخبز. [و سائل الشيعه، ج 12، ص 24، ح 10 و ج 14، ص 164، ح 30 - بحارالانوار، ج 41، ص 54 - سفينه، ج 2 ص 195.] جدم اميرالمومنين در انجام كارهاى خانه هيزم جمع مى كرد و آب مى كشيد و مى آورد و خانه را جارو مى فرمود و مادرم زهرا عليهاالسلام نيز جوها را آرد مى كرد و سپس خمير مى نمود و آنگاه نان مى پخت.

از اين دو حديث استفاده مى شود كه حضرت اميرالمومنين و فاطمه ى زهرا عليهماالسلام با انضباط خاص، وظايف خانه را انجام مى دادند و كار آنان مشخص بود و در عين حال مولاى متقيان علاوه بر كارهاى خارج از خانه، در امور داخلى خانه نيز به همسرش كمك مى كرد. (و كلمه ى «يكنس جارو مى كرد» به اين موضوع دلالت دارد.) در حديث داريم كه روزى رسول خدا وارد خانه ى دخترش زهرا شد و مشاهده كرد كه دختر و دامادش هر دو مشغول كارند و به كمك يكديگر در كنار آسياب دستى نشسته و به آرد كردن مى پردازند، پس از سلام و احوال پرسى فرمودند: ايكما اعيى؟ كداميك خسته تريد تا من به جاى او بنشينم و كار ار به پايان برسانم؟! على عليه السلام عرض كرد: يا رسول اللَّه! دخترت فاطمه.... [بحارالانوار، ج 43، ص 50، ح 47.] اين حديث نيز مى رساند كه اميرالمومنين به كارهاى مربوط به داخل خانه به فاطمه عليهاالسلام كمك مى كرد....

حضرت زهرا عليهاالسلام علاوه بر اينكه امور مربوط به خانواده را در داخل و خارج خانه با شوهرش تقسيم كرده بود، با خادمه ى اهل بيت (جناب فضه) نيز كارهاى خويش را به طور منظم و باتناوب انجام مى دادند. اگر فضه يك روز كار مى كرد، روز ديگر استراحت مى نمود و حضرت خود به كارها مى پرداخت.

اينك توجه شما را به يك واقعيت تاريخى در اين زمينه جلب مى كنم:

حضرت سلمان مى گويد: وارد خانه على عليه السلام شدم، ناگاه مشاهده كردم دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مشغول دستاس و آرد كردن است، او در اين كار آن چنان به زحمت افتاده بود، كه دستهايش ورم كرده و خون آلود شده بود. در حاليكه حضرت امام حسين- كه كودكى صغير بود- از گرسنگى بى تابى مى كرد.

سلمان مى گويد: دلم به حال او سوخت و لذا اظهار داشتم: اى دختر رسول خدا! چرا از فضه كمك نمى گيرى؟ حضرت جواب داد: پدرم او را به من سفارش كرده است، من بايد با او به عدالت رفتار كنم ما كارها را ما بين خود تقسيم كرده ايم يك روز او كار مى كند و روز ديگر من و امروز نوبت استراحت او مى باشد.

سلمان مى گويد: گفتم: من آزاد شده ى پدر تو هستم، اجازه ده من به جاى ت و اين كار را انجام دهم. تا اينكه به آرد كردن مشغول شدم و وقت نماز رسيد، آماده ى رفتن به مسجد شدم، بعد از اقامه نماز آنچه را ديده بودم به مولايم على عليه السلام گفتم. آن حضرت چون سخنان مرا شنيد شروع به گريه كرد و سپس به سراغ فاطمه رفت و با تبسم برگشت و گفت: ديدم فاطمه عليهاالسلام خوابيده و حسين نيز در كنار مادرش در خواب مى باشد و آسياب دستى بدون مباشرت كسى كار مى كرد، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله تبسم كنان فرمودند:

يا على! براى خداوند در روى زمين ملائكه اى است كه به محمد و آل محمد خدمت مى كنند. [عوالم ج 11، ص 205- بحار ج 43، ص 28، ح 33- جلاالعيون، ج 1، ص 137.] اين قضيه مى رساند كه نظم و تقسيم كار در تمام شوون زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام حاكم بود.

حفظ آبروى خانواده

يكى از ويژگيهاى حضرت فاطمه عليهاالسلام اين بود كه آن بزرگوار در حفظ حريم خانواده، بويژه شوهرش فوق العاده حساس بود و تمام مشكلات و نارسائيها را تحمل نمود، ولى خم به ابرو نياورد و آبروى على عليه السلام را حفظ كرد.

با اينكه شخصيت فاطمه عليهاالسلام در جهان اسلام جايگاه خاصى داشته و دارد، ولى او رد انتقال از خانه پدر به خانه ى شوهر، به يك خانه ى محقر و دورافتاده ى استيجارى كه صاحب آن حارثه بن نعمان بود، پناه برد و دور از هرگونه امكانات زندگى، با خاكهاى نرم، اتاق عروسى را صاف كرد و هرگز محروميت رفاهى را به رخ على نكشيد و به ديگران نگفت. [بحارالانوار، ج 19، ص 113.] اميرالمومنين عليه السلام براى رفع گرسنگى خانواده اش، به سراغ خانه ى يك مرد يهودى به نام شمعون رفت و مشكل خود را با او در ميان گذاشت و از او مقدارى جو خواست، لذا چنين فرمود:

هل لك ان تعطينى جزه من الصفوف تغزلها لك ابنه محمد بثلاثه اصوع من شعير؟ قال: نعم، فاعطاه فجا بالصوف و الشعير و اخبر فاطمه (ص) فقبلت و اطاعت ثم عمدت.... [بحارالانوار، ج 35، ص 237.] آيا تو مقدارى از پشم را در برابر نه كيلو جو در اختيار من قرار مى دهى كه دختر پيامبر خدا - فاطمه ى زهرا - آن را برايت بريسد؟ شمعون گفت: بلى. آنگاه على عليه السلام پشم و جو را گرفت و به خانه آورد و جريان را به آن بانوى بزرگوار گفت، آن حضرت نيز كار استيجارى را پذيرفت، و شروع بكار كرد....

قابل توجه است كه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام با آن همه شان و جلالش، با چه مشكلاتى دست و پنجه نرم كرده و علاوه بر كارهاى سخت منزل، براى شخص يهودى نيز كار كرده و هرگز به رخ على عليه السلام نياورده و آبروى خانواده اش را حفظ نموده است.

عربى ميهمان على و فاطمه

روزى عربى وارد محضر رسول خدا شد و از درد و رنج گرسنگى شكايت كرد. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله چون سخن او را شنيد، پيكى را به بيوتات زنانش فرستاد و از آنان درخواست طعام نمود، ولى جواب دادند: جز آب چيزى در خانه ندارند.

پيامبر بزرگوار اسلام چون خود شخصا نتوانست آن گرسته را سير كند، خطاب به مردم فرمودند چه كسى حاضر است امشب اين مرد عرب را مهمان كرده و او را سير كند؟ اميرالمومنين مانند هميشه پاسخ مثبت داد و او را به منزل آورده و از همسرش فاطمه عليهاالسلام پرسيد:

ما عندك يا بنت رسول اللَّه؟ فقالت: ما عندنا الا قوت الصبيه لكنا نوثر ضيفنا به.... [بحارالانوار، ج 41، ص 28 و ج 63، ص 59، ح 1.] اى دختر رسول خدا! چه غذايى در اختيار دارى؟ جواب داد: به اندازه ى خوراك يك بچه طعام داريد، ولى خود نمى خوريم و آن را به مهمان خود مى دهيم....

سپس اميرالمومنين على عليه السلام به فاطمه عليهاالسلام دستور دادند: بچه ها را به هر صورتى كه باشد، بدون شام بخواباند و چراغ را خاموش كند، آنگاه خود در تاريكى از مهمان پذيرايى كرد و خود نخورد ولى براى اينكه مهمان ناراحت نگردد، دهانش را مى گرداند، تا عرب خيال كند، آن حضرت نيز غذا مى خورد....

فردا پيامبر خدا را ديد و به شدت گريه كرد و فرمود: يا اميرالمومنين! ملائكه خدا از كار شما تعجب كردند مژده باد بر شما كه آيه ى نهم سوره ى حشر در حقتان نازل گشت. [و يوثرون على انفسهم و لوكان بهم خصاصه....] در اينجا بايد توجه داشته باشيم كه زهرا عليهاالسلام چگونه خود و بچه هايش را گرسته مى خوابند و از مهمان شوهر پذيرايى مى كنند و آبروى خانواده را حفظ مى نمايند؟!

سازش با مشكلات مالى

رسول خدا فرموده اند از بركات اخلاقى و فكرى زن خوب اين است كه هزينه و مخارجش كم باشد، [بحارالانوار، ج 103، ص 231: من بركه المراه خفه مونتها.] و در اداره ى خانه و صرفه جويى در مصرف، ياور و همكار شوهر به حساب مى آيد. [بحارالانوار ج 103، ص 238: المراه الصاحه احد الكاسبين.] تمام اين ويژگيها در وجود مبارك حضرت زهرا جمع بود و آن حضرت با مديريت لازم و با صبر و بردبارى، همه ى تلخيها را به كام على عليه السلام شيرين مى كرد و در برابر مشكلات مالى عقب نشينى نمى نمود.

حضرت على عليه السلام مى فرمايند:

تزوجت فاطمه عليهاالسلام و ما كان لى فراش، و صدقتى اليوم لو قسمت على بنى هاشم لو سعتهم. [بحارالانوار، ج 41، ص 43- كامل ابن اثير، ج 3، ص 399 با مختصر تفاوت.] من در حالى با حضرت زهرا ازدواج كردم، كه زيراندازى در خانه نداشتم، در حالى كه در همان تاريخ احسان و بخشش من به نيازمندان بقدرى زياد بود كه اگر به بنى هاشم تقسيم مى شد همه ى آنان را غنى و بى نياز مى كرد. اين حديث نشان مى دهد كه فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با چه مشكلاتى در خانه على عليه السلام دست و پنجه نرم كرده و خم به ابرو نياورده است. و در يك روايت ديگر از طريق امام صادق عليه السلام از جابربن عبداللَّه انصارى نقل شده كه: روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به خانه دخترش فاطمه عليهاالسلام وارد شد، ولى زهرا را در حالتى ديد كه در نتيجه چشمان مباركش پر از اشك گرديد، زيرا لباس آن حضرت بسيار نامناسب بود. زهرا با آن وضع از يك طرف مشغول آرد كردن جو و تهيه ى نان و از طرف ديگر به بچه اش شير مى داد، پيامبر الهى فرمودند:

اى دختر عزيزم! اين گونه تلخيها را در دنيا براى رسيدن به پاداش و شيرينيهاى اخروى پذيرا باش و صبر و بردبارى را از دست نده. آن بانوى گرامى اسلام گفتند:

يا رسول اللَّه الحمداللَّه على نعمائه، و الشكر على آلائه، فانزل اللَّه و لسوف يعطيك ربك فترضى. [ضحى / 5.] اى رسول خدا! سپاس خدايى را كه نعمتهايش را ارزانى داشته و باز شكر در برابر عطاياى بى پايان الهى. در اين حال اين آيه نازل شد كه اى پيامبر! ما آن قدر پاداش خواهيم داد كه راضى شوى. [عوالم ج 11 ص 267- بحار ج 43 ص 85 و 86.] اين حديث و قضيه تاريخى نشان مى دهد كه فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا در برابر مشكلات و نارساييهاى مالى هيچ گونه تغيرى نداشت و سپاس الهى را بجا مى آورد.

تحمل گرسنگى

حضرت زهرا در كنار ساير تحملات خود در برابر سختيها، روزهاى زيادى را به گرسنگى گذرانيد، ولى دردش را به كسى نگفت و حتى به رخ على عليه السلام نياورد و تا دم مرگ و شهادت چيزى از شوهر درخواست نكرد.

دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در خانه مولى على عليه السلام با سختيها انس گرفت و درد گرسنگى چشيد و بچه هايش را نيز با اين روش عادت داد، تا رنگ رخسارشان از ناتوانى و گرسنگى زرد شد....

حضرت امام باقر عليه السلام از جابربن عبداللَّه انصارى نقل مى كنند كه روزى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله وارد خانه ى دخترش شد و پس از سلام و احوال پرسى فرمود:

مالى ارى وجهك اصفر؟ قالت: يا رسول اللَّه! الجوع... [كافى، ج 5، ص 528 و 529، ح 5.] چرا رنگ رخسارت اين قدر پريده است؟ فاطمه عليهاالسلام گفت: اى پيامبر خدا! از گرسنگى به اين حالت افتاده ام..

اين حديث نشان مى دهد كه وضع فاطمه ى زهرا عليهاالسلام از گرسنگى به جايى رسيده بود، كه رنگ رخسارش تغيير يافته بود، و پدر بزرگوارش با ديدن او نگران گرديده و از عوامل پريشانى درونى و تغير چهره سوال نموده است. و از سوى ديگر مى دانيم كه آن بانوى عزيز اسلام تا به يك حالت اضطرارى نمى رسيد، گرسنگى خود را حتى به پدرش رسول گرامى اسلام نيز نمى گفت.

در يك داستان ديگر آمده است: پيامبر الهى روزى به خانه على بن ابيطالب عليه السلام آمد، تا با فرزندانش ديدار كند، در اين هنگام با امام حسن و امام حسين عليه السلام آمد، تا با فرزندانش ديدار كند، در اين هنگام با امام حسن و امام حسين ملاقات نمود، آنان زبان به شكوه باز كردند و گفتند: اى بابا! اى رسول خدا! به مادرمان بسپار كه به ما غذا دهد و ما را گرسنه نگه ندارد. رسول خدا كه خود در اين حال از درد گرسنگى سنگ به شكمش بسته بود، به فاطمه عليهاالسلام گفت:

«اطعمى ابنى» قالت: «ما فى بيتى شى الا بركه رپل اللَّه....» به بچه هاى من طعام ده. زهرا گفت: بابا! در خانه ام چيزى جز بركت تو نيست....

چون پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله سخن زهرا عليهاالسلام را شنيد، با آب دهانش بچه ها را به بازى گرفت و مشغول كرد و از اين طريق آنان را به خواب شبانه وادار ساخت.... [سفينه البحار، ج 1، ص 193.] از اين حديث نيز استفاده مى كنيم كه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در طول خانه داريش چه روزگار سختى را گذرانيده و گرسنگى را براى خود و فرزندانش پذيرا گشته است.

فصل نهم: شوهردارى فاطمه

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در تمام زمينه هاى عملى براى بانوان و پيروانش الگوى زندگى است و از جمله شوهردارى و جلب رضايت او مى توان از سيره ى آن حضرت درسها گرفت و صفا و صميميت كانون خانواده را دو چندان كرد.

ايثار در شوهردارى

روزى اميرالمومنين على عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام طعام خواست، آن حضرت جواب داد: ماكانت الا ما اطعمتك منذ يومين، اثرت به على نفسى و على الحسن و الحسين، فقال: الا اعلمتنى فاتيتكم بشى؟ فقالت: يا ابالحسن انى لاستحيى من الهى ان اكلفك مالا تقدر عليه! [بحار، ج 41، ص 30 و ج 43، ص 31- 59- عوالم 11، ص 158- جلاالعيون، ج 1، ص 137.] در نزد من چيزى نيست، جز آنكه دو روز پيش آن را به تو خوراندم و من آن را براى خود و حسن و حسين نگه داشته بودم. على عليه السلام فرمودند: چرا در طول دو روز مرا مطلع نكرده اى، تا برايتان چيزى تهيه مى كردم؟ فاطمه عليهاالسلام گفت: من از خدايم شرم كردم تو را به كارى بگمارم كه قدرت تهيه و خريد آن را ندارى. و در عبارتى ديگر اينكه: پدرم به من سفارش كرده كه از على عليه السلام چيزى درخواست نكن، هرچه او آورد استفاده كن، وگرنه تحمل بنما. [كان رسول اللَّه نهانى ان اسئلك شيئا فقال: لاتسالين ابن عمك شيئا ان جائك بشى و الا فلاتساليه.] از اين حديث درسهاى زيادى مى گيريم، از جمله اينكه فاطمه عليهاالسلام خود و فرزندانش گرسنگى كشيده و غذا را به على عليه السلام خورانده است، و اين حركت تعجب آميز، ايثار و عشق و علاقه ى شديد زهرا به آن حضرت را مى رساند، هرچند ممكن است نسبت به بچه هاى كوچك نيز غذا و طعامى غير از آن داده باشد.