تحليل سيره فاطمه زهراء

على اكبر بابازاده

- ۳ -


نامها و كنيه هاى فاطمه

ما در مورد نام و نامگذارى در كتاب مسائل ازدواج و حقوق خانواده بحث كرده ايم، در اينجا فقط به نامهاى حضرت فاطمه عليهاالسلام و فلسفه ى آنها به طور اختصار اشاره مى كنيم:

1- فاطمه 2- صديقه 3- مباركه 4- طاهره 5- زكيه 6- راضيه 7- مرضيه 8- محدثه 9- زهرا عليهاالسلام حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

لفاطمه عليهاالسلام تسعه اسما عنداللَّه عزوجل: فاطمه و الصديقه، و المباركه، و الطاهره و الزكيه، و الراضيه، و المرضيه، و المحدثه، و الزهرا.... [بحار، ج 43، ص 10، ح 1.] براى حضرت زهرا در پيشگاه خداوندى نه نام هست: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره،زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه، زهرا.

ابوجعفر قمى علاوه بر اين اسما اسامى ديگرى را نيز نقل كرده و آنها عبارتند از: بتول، حصان، حره، سيده، عذرا، حورا، مريم كبرى، صديقه كبرى، نوريه و حانيه. [عوالم، ج 11، ص 52 - بحار، ج 43، ص 16، ح 15.] در مورد فلسفه اين نامها احاديث زيادى در كتب شيعه و سنى آمده است كه آوردن همه ى آنها با اين مختصر نمى سازد، ولى به عنوان تيمن به چند نمونه اشاره مى كنيم.

رسول گرامى اسلام مى فرمايند:

ابنتى فاطمه حورا آدميه لم تحض و لم تطمث و انما سماها فاطمه لان اللَّه عزوجل فطمها و محبيها من النار. [كنزالعمال، ج 12، ص 109، ش 34226- فرائد سمطين، ج 2، ص 48، ش 379- بحار، 43، ص 12- عوالم ج 11، ص 54.] دخترم فاطمه حورى اين جهان از نسل آدم است. او هميشه پاك و پاكيزه است و بدين جهت نام «فاطمه» به او اختصاص يافته، كه خداوند او و شيعيانش را از آتش جهنم دور مى دارد.

فاطمه عليهاالسلام از واژه ى «فطم» به معنى؛ رهاساختن، دور نمودن و فاصله افكندن آمده است و اين نام مبارك از اين جهت، به معنى دورى از شرارت، ناپاكى، آتش و... آمده است. و چون از معنى آن، از امام صادق عليه السلام سوال شد، حضرت در جواب فرمودند:

فطمت من الشر. [بحار، ج 43، ص 10.] از تمام شرارتها مصون مانده است.

در مورد نام زهرا عليهاالسلام آمده است:

زهرا، يعنى درخشنده و نوردهنده و علت نامگذارى به اين نام بود كه نور آن حضرت، از نور عظمت الهى سرچشمه گرفته بود و بر دلها و زمين و آسمان نور مى داد و آنها را از درون روشن مى ساخت و قلب مبارك اميرالمومنين عليه السلام را از نور خود خوشحال مى نمود... [لان اللَّه عزوجل خلقها من نور عظمته فلما اشرقت اضمائت السموات و الارض...

كان وجهها يزهر لاميرالمومنين من اول النهار كاشمس الضاحيه...

زهر نورها لاهل السما كما يزهر نور الكواكب لاهل الارض.] و در مورد علت نامگذارى به «بتول» از رسول خدا سوال كردند، حضرت فرمودند:

البتول التى لم تر حمره قط و لم تحض، فان الحيض مكروه فى بنات الانبيا.

بتول به كسى گويند كه عادت ماهانه و حيض نبيند، زيرا چنين حالتى براى دختر پيامبران الهى خوشايند نيست. و به طور خلاصه: «صديقه» يعنى؛ معصوم و راستگو. «مباركه» يعنى؛ داراى بركت در علم و كمال، معجزه و غيره. «راضيه» يعنى؛ راضى به قضا و مشيت الهى. «مرضيه» يعنى، مورد رضايت خداوند. «زكيه» يعنى؛ نموكننده در كمالات و سير و سلوك الى اللَّه. «محدثه» يعنى؛ مصاحبه با ملائك و بهره مندى از اخبار آسمانى. «طاهره» يعنى؛ مبرى از هر عيب و نقص معنوى و كمالات انسانى و.... [احاديث فراوانى را در اين زمينه در كتابهاى بحارالانوار، ج 43 از اول تا، ص 19- عوالم، ج 11 از، ص اول به بعد- جلاالعيون شبر، ج 1، ص 120 تا 130- منتهى الامال، ص 131 ملاحظه فرماييد.] كنيه هاى آن حضرت نيز زياد مى باشد، از جمله:

1- ام المومنين 2- ام السبطين 3- ام الحسن 4- ام الحسين 5- ام المحسن 6- ام الائمه 7- ام النورين 8- ام العطيه 10- ام البدريين 11- ام ابيها 12- ام الاسما 13- ام العلوم 14- ام الكتاب 15- ام الاخيار 16- ام الفضائل 17- ام الازهار 18- ام الرافه 19- ام التقى 20- ام النقى و... .

فصل پنجم: دوران كودكى فاطمه

حضرت فاطمه عليهاالسلام در سال پنجم بعثت رسول خدا، ديده به جهان گشود و با نور جمالش دنيا را منور ساخت و همزمان با ولادتش، جبرئيل امين و ساير ملائكه براى عرض تبريك به خدمت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيده و سلام و درود الهى را به محضرتش ابلاغ كردند....

فاطمه عليهاالسلام در دورانى متولد شد كه فشار سياسى و اجتماعى كفار قريش بر ضد مسلمانان بويژه رسول گرامى اسلام شدت گرفته بود، زيرا؛ دعوت پيامبر الهى صلى اللَّه عليه و آله سه سال مخفيانه انجام شده [عن ابى عبداللَّه عليه السلام: مكث رسول اللَّه بمكه بعد ما جا الوحى ثلاثه عشر سنه، منها ثلاث سنين مختفيا خائفا لايظهر... (بحارالانوار، ج 18، ص 177).] و تا آن تاريخ مسلمانى كه ايمان آورده بودند، مشكل زيادى نداشتند، اما هنگامى كه خداوند به پيامبرش دستور داد دعوت خود را علنى كن، [سوره ى حجر آيه ى 94 فاصدع بما تومر و اعرض عن المشركين....] و او نيز ماموريت آسمانى را اجرا ساخت. همزمان آزار و اذيت كفار شروع گرديد و ميلاد فاطمه عليهاالسلام برهه اى از تاريخ شروع شد، كه رسول خدا نه تنها در بيرون از خانه امنيت نداشت، بلكه خانه او نيز مورد تهاجم كفار و شيادان قريش قرار مى گرفت و از اين جهت زن و فرزند آن حضرت پيوسته در اضطراب و نگرانى بسر مى بردند.

فاطمه در شعب ابى طالب

هنوز بيش از دو بهار از عمر نازنين فاطمه عليهاالسلام نگذشته بود، كه فشار و خفقان و آزار و اذيت مشركين به جايى رسيد، كه حضرت ابوطالب- بزرگترين حامى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله- نسبت به آن حضرت احساس خطر كرد و به تمام فاميلهايش سفارش نمود: با تمام هوشيارى از جان رسول خدا مواظبت كنند.

كفار قريش مى ديدند كه آيين جديد اسلام روز به روز گسترش مى يابد و پادشاه حبشه را متاثر مى سازد و رسول خدا نيز حاضر نيست تحت هيچ شرايطى از تبليغ آيين مبين اسلام دست بردارد، و لذا پيمان نامه اى را امضا كردند كه:

1- كسى حق ندارد با مسلمانان خريد و فروش نمايد.

2- ارتباط و معاشرت با آنان ممنوع است.

3- ازدواج و زناشويى با مسلمين قدغن مى باشد.

4- در ستيز و حركتهاى سياسى و اجتماعى بايد از مخالفان مسلمانان حمايت كرد.

چون اين پيمان شوم امضا شد، حضرت ابوطالب دستور داد: كليه بنى هاشم، شهر مكه را ترك كرده و در كنار آن به شعب ابوطالب- كه در ميان دو كوه قرار گرفته- بود پناه برند....

مدت سه سال (از سال هفتم تا دهم بعثت) كه خانواده ى پيامبر و از جمله حضرت فاطمه عليهاالسلام با ساير بنى هاشم (در محاصره ى اقتصادى، سياسى و اجتماعى قريش)، در همين دره سكنى گزيدند، در وضع دلخراشى بسر مى بردند و از شدت گرسنگى و فشار، ناله هاى جانسوز فرزندان و نونهالان به گوش سنگدلان مكه مى رسيد ولى كوچكترين اثرى در آنها نداشت.

مورخين مى نويسند: مسلمانان در طول اين مدت آن چنان در تنگنا قرار گرفتند كه رنگ رخسارشان تغيير يافت. ضعف، ناتوانى و بيمارى بر آنان مستولى گشت، زيرا: در اثر محدوديت شديد نمى توانستند روزانه بيش از يك عدد خرما و يا نصف آن را بخورند. [نسيره ى ابن هشام، ج 1، ص 350- تاريخ طبرى، ج 2، ص 78- فروغ ابديت، ج 1، ص 283.] فاطمه عليهاالسلام در طول اين سنوات (از دو سالگى تا پنج سالگى) با چشمان تيزبين و در عين حال نگرانى خود مى ديد كه پدر بزرگوارش چگونه در خطر جدى قرار گرفته و خواب و آسايش از او و طرفدارانش سلب شده است و عمويش ابوطالب، چگونه او را از خواب شيرين در دل شب بيدار نموده و رختخوابش را از ترس خطر جابجا مى كند. [بحارالانوار، ج 35، ص 93.] آرى فاطمه عليهاالسلام در اين برهه از تاريخ مى ديد كه مسلمانان رنجور و فاميلهاى وى از شدت گرسنگى پوست شتر دور افتاده اى را كه در زير خاك و غبار دشت حجاز آلوده گرديده، با آب مى شويند و سپس با آتش نرم مى كنند و آنگاه از روى اضطرار به وسيله ى آن رفع گرسنگى مى نمايند. [فروغ ابديت، ج 1، ص 384.]

فاطمه در عزاى مادر

مادر در تكوين ساختار وجودى فرزند، بيش از پدر موثر است، بويژه در مسائل اخلاقى و عاطفى او، از اهميت خاصى برخوردار است....

حضرت خديجه همانند ساير مادران، بلكه افزونتر از آنان دخترش فاطمه عليهاالسلام را دوست مى داشت و او را نوازش مى نمود.... ولى رنجها و غصه هاى وارده بر پيكر و دل نازنين آن مادر دلسوز، بويژه در شعب ابوطالب، با آن وضع جگر خراش، امكان ادامه زندگى را از او سلب كرد و مرگ، او را امان نداد و فاطمه عليهاالسلام را بى مادر كرد و غمى بر غمها افزود.

دختر گرانقدر رسول خدا كه در رحلت جانگداز مادرش بيش از پنج سال نداشت، در فقدان مادر فوق العاده بى تابى مى كرد و لحظه اى از گريه و ناله نمى ايستاد.... در اين باره حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

ان خديجه لما توفيت جعلت فاطمه عليهاالسلام تلوذ برسول اللَّه (ص) و تدور حوله و تساله: يا رسول اللَّه! اين امى؟ فجعل النبى لايجيبها فجعلت تدور على ان تساله و رسول اللَّه لايدرى ما يقول فنزل جبرئيل عليه السلام فقال: ان ربك يامرك ان تقر على فاطمه السلام! و تقول لها: امك فى بيت من قصب كعابه من ذهب و عمده من ياقوت احمر بين آسيه امراه فرعون و مريم بنت عمران فقالت فاطمه عليهاالسلام ان اللَّه هو السلام و منه السلام و اليه يعود السلام. [جلا العيون شبر، ج 1، ص 136، بحارالانوار، ج 16، ص 1 و ج 43، ص 27.] هنگامى كه حضرت خديجه دار فانى را وداع گفت، دخترش فاطمه عليهاالسلام به سراغ رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمده و با تمام غم و غصه به دور او مى گرديد و مى پرسيد: اى رسول خدا! مادرم كجا رفت؟ در حالى كه پيامبر الهى جواب نمى داد، فاطمه عليهاالسلام مرتب به دور آن حضرت مى گرديد و سوال مى كرد: مادرم كو؟ رسول خدا متحير بود، دخترش را چگونه قانع كند؟ و چگونه دختر را از مرگ مادر آگاه سازد؟ در اين هنگام حبرئيل نازل شد و عرضه كرد: يا محمد! خداوند مى فرمايد: به فاطمه سلام مرا برسان و بر او بگو: مادرت در يك ساختمان زيبا در بهشت كه بناى اصلى آن از مرواريد و ستونهايش از ياقوت سرخ است، در كنار آسيه و مريم قرار گرفته است.

فاطمه عليهاالسلام چون اين پيغام الهى را بشنيد گفت: خداوند خودش سلام است از او سلام و بر او سلام باد.

قابل توجه است كه فاطمه عليهاالسلام حتى در سن پنج سالگى و دوران كودكى آنقدر عظمت دارد كه خداوند بر او سلام و درود مى فرستد و از جايگاه عظيم مادرش خبر مى دهد.

آرى سرانجام آن حضرت در دوران طفوليت به داغ مادر و فراق هميشگى او گرفتار شد.

آزار پدر در برابر ديدگان دختر

فاطمه عليهاالسلام زهرا عليهاالسلام در سال دهم بعثت در سن پنج سالگى بسر مى برد، كه در آن سال، مادرش خديجه و عمويش ابوطالب به لقااللَّه پيوستند و بدينسان دو حامى بزرگ پدر صلى اللَّه عليه و آله، (يكى در داخل و ديگرى در بيرون) از دست او رفتند و سيل غمها و غصه ها در اثر فشار شديد دشمن او را احاطه كرد و آن سال را «عام الحزن» ناميد.

رسول خدا ضمن تقدير از نقش ابوطالب در حمايت آن حضرت فرمود: تا عمويم ابوطالب زنده بود، قريش نتوانستند كار مكروهى درباره ى من انجام دهند. [ما نالت قريش منى شيئا اكرهه حتى مات ابوطالب.] مورخين اسلامى مى نويسند: پس از رحلت ابوطالب، كار رذالت و شقاوت اوباشان قريش در ايذا و اذيت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به جايى رسيد كه قلم از درج آن شرم دارد، زيرا: چه سان بيان كند كه آن عنصرهاى ناپاك، خار و خاشاك به سر و صورت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى ريختند، و در مواردى امعاء و احشاء حيوانات مرده را به سوى آن حضرت مى انداختند و حتى گاهى در حال نماز و سجده كردند دست از چنين شرارتها برنمى داشتند. [ان قريشا و صلوا من اذاه بعد موت ابى طالب الى مالم يكونوا يصلون اليه فى حياته حتى ينثر بعضهم التراب على راسه و حتى ان بعضهم يطرح عليه رحم الشاه و هو يصلى. (كامل ابن اثير، ج 2 ص 91).] عاص و عاص بن وائل با اشرار ديگر به استهزاء و تقليد او مى پرداختند.... در اين ميان على عليه السلام همه را از ميدان به فرار و گريز وادار مى كرد. [كان النبى (ص) اذا خرج من بيته تبعه احداث المشركين يرمونه بالحجاره حتى ادموا كعبته و عرقو بيه فكان على عليه السلام يحمل عليهم فينهزمون.] در اين باره از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام آمده است:

ان رسول اللَّه (ص) قد كان لقى من قومه بلاءا شديدا و حتى اتوه ذات يوم و هو ساجد حتى طرحوا عليه رحم شاه. [سفينه البحار، ج 1، ص 18.] پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از قوم خودش تلخيها و مصيبتهاى زيادى را تحمل كرد، حتى روزى وى را در حال نماز و سجده كردن مشاهده كرده و رحم و احشاء گوسفند مرده اى را به سر و صورت آن حضرت انداختند.

صحنه اى دلخراش در كنار كعبه

ابن ابى الحديد ضمن بيان ايذاء قوم قريش رسول خدا را، داستان اسفناكى را در اين زمينه و نقش فاطمه عليهاالسلام آورده است، كه به نقل و ترجمه آن بسنده مى كنيم:

ان «النصربن الحارث و عقبه بن ابى معيط و عمرو بن العاص» عهدوا الى سلى جمل فرفعوه بينهم و وضعوه على راس رسول اللَّه (ص) و هو ساجد بغنا الكعبه، فسال عليه! فصبر و لم يرفع راسه و بكى فى سجوده و دعا عليهم، فجائت ابنته فاطمه عليهاالسلام و هنى باكيه، فاحتضنت ذلك السلافر فعته عنه فالقته و قامت على راسه تبكى!... و ذلك بعد وفاه عمه ابى طالب بشهرين. [شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 181.] سه نفر از اشرار قريش به نامهاى: نضربن حارث، عقبه بن ابى معيط و عمرو بن عاص، تصميم گرفتند امعاء و كثافات شترى را برداشته و بر سر و صورت رسول خدا كه در كنار كعبه در حال سجده بود بريزند.

آنان به اين عمل ننگين مبادرت ورزيده و رسول گرامى اسلام، در حالى كه آن كثافات از سرش مى ريخت تحمل كرد و سر از سجده برنداشت و همراه با گريه آنان را نفرين كرد.

در اين هنگام دختر پنج ساله ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله (فاطمه ى زهرا) با گريه و زارى پيش آمد و پدرش را در آن حال ديد و همه ى آن كثافات را از رخسار شريف پدر پاك كرد و مانند مادرش خديجه به قلب عالم امكان دلدارى داد و دشمنان را نفرين كرد و خود از شدت ناراحتى گريه را از سرگرفت و در بالين پدر ايستاد....

اين قضيه دو ماه پس از ارتحال حضرت ابوطالب اتفاق افتاد.

خوانندگان عزيز توجه دارند كه فاطمه زهرا عليهاالسلام، در دوران طفوليت چه غمها و غصه ها را تحمل نموده و چگونه با چشمان اشكبارش شكنجه هاى وارده بر رسول خدا را مشاهده كرده و چه سان با بى مادرى و فراق خديجه، داغدار شده است؟!

گويا فاطمه عليهاالسلام براى اين مصيبتها آفريده شده و دست تقدير چنين روزگارى را براى آن حضرت ترسيم نموده است.

آرى او تمام عمر خود را همراه با غم و اندوه سپرى كرد و خويشتن خويش را آماده بلاها و تهاجم دشمنان ساخت. روزى مورد تهاجم كفار و روزى ديگر گرفتار تهاجم منافقين بى رحم و خونخوار.

فصل ششم: ازدواج با اميرالمومنين

حضرت فاطمه عليهاالسلام پس از هشت سال اقامت در مكه معظمه همراه با ساير فواطم [در كاروان حركتى زنان از مكه به مدينه سه نفر از آنان فاطمه نام داشت كه به فواطم معروفند و آنان عبارتند از: فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر زبيربن عبدالمطلب، فاطمه زهرا (س).] در زير لواى پرافتخار اميرالمومنين على عليه السلام اين شهر را به قصد مدينه ترك گفت و در طول راه اشرار قريش را كه به قصد مزاحمت و ايذاء بر آنان حمله كرده بودند ديد و مشاهده كرد كه على بن ابيطالب عليه السلام چگونه يكه و تنها با تمام توان و شجاعت بى نظير، همه ى مهاجمين را به شكست مفتضحانه و عقب نشينى وادار ساخت؟!

حضرت فاطمه عليهاالسلام در مدينه نيز دو سال زندگى كرد و مجموعا ده بهار از عمر او گذشت و به سن ازدواج رسيد، زيرا: رشد جنسى و بدنى او نيز همانند عقل و كمالش فوق العاده بود و قهرا در اين مقطع سنى براى تشكيل خانواده مناسب بود...

تنها على كفو فاطمه

از جمله شرايط تشكيل خانواده، تناسب و كفو بودن عروس و داماد به يكديگر است و بدون مراعات اين مساله مهم عرفى و شرعى، زندگى مشترك آتى براى زوجين ممكن است لذت، شيرينى، صفا و صميميت نداشته باشد.

حضرت فاطمه عليهاالسلام، با آن مقام عصمت و كمالات بى نظيرش، كفو و همتايى جز مولاى متقيان نداشت و هيچ شخص و شخصيتى به استثناى آن حضرت، صلاحيت اين مقام منيع و ارزشمند را نداشته است.

در اين زمينه رواياتى آمده است، كه اينك توجه شما را به چند حديث از آنها جلب مى كنم:

1- قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: «ابشرك يا عماه! ان اللَّه ايدنى بسيد الوصيين فجعله كفوا لفاطمه ابنتى.» [عوامل، ج 11، ص 278.] پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در مورد شان و عظمت مولاى متقيان على عليه السلام خطاب به عموش عباس فرمودند: مژده باد بر تو اى عمو! خداوند مرا به وجود سرور اوصيا (على عليه السلام) كمك كرد و او را كفو و همتاى دخترم فاطمه عليهاالسلام قرار داد.

2- عن ابى عبداللَّه عليه السلام: لولا ان اللَّه خلق اميرالمومنين لفاطمه ما كان لها كفو على الارض. [بحار، ج 43، ص 97، ح 6، و ص 107- جلا العيون شبر، ج 1، ص 156- عوالم، ج 11، ص 281.] حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايند: اگر اين نبود كه خداوند اميرالمومنين عليه السلام را براى فاطمه عليهاالسلام آفريده است، در روى زمين كفو و همتايى براى او پيدا نمى شد.

3- قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: هبط على جبرئيل فقال: يا محمد! ان اللَّه جل جلاله يقول: لو لم اخلق عليا لما كان لفاطمه ابنتك كفو على وجه الارض آدم فمن دونه. [بحار، ج 43، ص 92- 93، ح 3- جلاالعيون شبر، ج 1، ص 156.] چون پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدند بعضيها از اينكه آن حضرت خواستگارى آنان را در مورد حضرت فاطمه عليهاالسلام نپذيرفته ناراحتند، فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت اى محمد! خداوند مى فرمايد اگر على عليه السلام را نمى آفريدم ، براى دخترت فاطمه عليهاالسلام همتايى در روى زمين پيدا نمى شد، خواه آدم و يا ساير مردم بعد از او.

4- عن النبى صلى اللَّه عليه و آله: يا فاطمه! ان اللَّه امرنى فانكحتك اقدمهم سلما. و اكثرهم علما، و اعظمهم حلما، و ما زوجتك الا بامر من السما، اما علمت انه اخى فى الدنيا و الاخره. [شرح ابن ابى الحديد، ج 13، ص 227.] پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پس از ازدواج فاطمه عليهاالسلام با اميرالمومنين به او فرمودند: يا فاطمه! خداوند به من دستور داد تا تو را به ازدواج شخصى درآورم كه ايمانش به من از همه كس جلوتر است و علم او بر ديگران افزون و حلم و بردباريش بزرگتر. اين را بدان كه ازدواج تو با على به امر خدا بود، زيرا: على عليه السلام در دنيا و آخرت برادر من است.

در مجموع از اين احاديث استفاده مى كنيم كه مقام و منزلت حضرت فاطمه عليهاالسلام بى نظير است و تنها كفو و همتاى وى براى زندگى مشترك، مولاى متقيان اميرالمومنين عليه السلام بوده است و اگر خداوند على عليه السلام را نمى آفريد، كسى شايستگى همسرى فاطمه عليه السلام را نداشت.

خواستگارى ديگران از فاطمه

حضرت فاطمه عليهاالسلام چون به سن ازدواج رسيد، اكثر بزرگان و شخصيتهاى برجسته عرب مسلمان، به مقام خواستگارى برآمدند، ولى رسول خدا با عكس العمل منفى همه را مايوس كرد و در برابر اصرار آنان خمشگين شد.... [خطبها اكابر قريش من اهل الفضل و السابقه فى الاسلام، و الشرف و المال و كان كلما ذكرها رجل من قريش لرسول اللَّه (ص) اعرض عنه رسول اللَّه بوجهه حتى كان الرجل منهم يظن فى نفسه ان رسول اللَّه ساخط عليه.... بحار، ج 43، ص 124- جلاالعيون شبر، ج 1، ص 158.] حتى در تاريخ و حديث آمده است: از جمله خواستگاران، دو مرد ثروتمند و توانگر عبدالرحمن عوف و عثمان بن عفان بودند. آنان ثروت خود را به رخ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كشيده و مثل ساير دنياپرستان دم از مهريه زياد و رفاه زندگى سردادند و مى گفتند: ما حاضريم در برابر ازدواج با فاطمه عليهاالسلام يك صد شتر گرانقيمت و ده هزار دينار طلا مهريه دهيم.

«فغضب النبى صلى اللَّه عليه و آله من مقالتهما... و قال لعبد الرحمن: انك تهول على بمالك؟! [عوالم، ج 11، ص 292- 293.] رسول خدا از سخن آنان به خشم آمده و به عبدالرحمن فرمودند: آيا مى خواهى از طريق مال دنيا مرا فريب دهى؟!

در احاديث ديگرى از طريق شيعه و سنى آمده است كه خليفه ى اول و دوم نيز به ترتيب به خواستگارى فاطمه عليهاالسلام آمدند و خيلى سماجت كردند، ولى جوابى گرفتند، كه ديگران مايوسانه گرفته بودند.

اينك توجه خوانندگان عزيز را به چند حديث در اين زمينه جلب مى كنم:

1- ان ابابكر و عمر خطبا فاطمه عليهاالسلام، فرد هما رسول اللَّه (ص) و قال: لم اومر بذلك، فخطبها على عليه السلام فزوجه اياها. [شرح ابن ابى الحديد، ج 13، ص 228.] حكم بن ظهير از سدى نقل مى كند كه: ابوبكر و عمر هر دو به خواستگارى حضرت فاطمه عليهاالسلام آمده، ولى رسول خدا هر دو را رد كرد و فرمود: من به اين كار مامور نيستم. سپس على عليه السلام از او خواستگارى نمود، حضرت فاطمه عليهاالسلام را به تزويج او درآورد.

2- عن على عليه السلام: خطب ابوبكر و عمر فاطمه الى رسول اللَّه(ص) فابى رسول اللَّه عليهما، فقال عمر: انت لها يا على!.... [كنزالعمال، ج 13، ص 114، ش 36370.] على عليه السلام نقل مى كند: ابوبكر و عمر به سراغ فاطمه آمدند، ولى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خواستگارى آنان را نپذيرفت، آنگاه عمر گفت: يا على تو به سراغ او برو....

3- عن عبداللَّه بن بريده، عن ابيه،: ان ابابكر و عمر خطبا فاطمه الى النبى (ص) فقال: انها صغيره، فخطبها على عليه السلام فزوجها منه. [فرائد سمطين، ج 1، ص 88، ش 68.] عبداللَّه بريد از پدرش نقل مى كند: ابوبكر و عمر از فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خواستگارى كردند، ولى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: او صغير است و چون على عليه السلام خواستگارى كرد به او تزويج فرمود.

4- عن انس بن مالك: جا ابوبكر الى النبى فقعد بين يديه فقال:... تزوجنى فاطمه! هلكت و اهلكت، قال: و ماذاك؟ قال: خطبت فاطمه الى النبى فاعرض عنى قال: مكانك حتى آتى النبى فاطلب مثل الذى طلبت، فاتى عمر النبى فقعد بين يديه فقال: يا رسول اللَّه،!

تزوجنى فاطمه! فاعرض عنه.... [كنزالعمال، ج 13، ص 684، ش 37755.] انس بن مالك، كه يكى از دشمنان اميرالمومنين عليه السلام و از طرفداران سرسخت خلفاى ثلاثه به شمار مى آيد، مى گويد: ابوبكر به حضور پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيده و از خدمات و سوابق خويش بسيار تعريف كرد. آنگاه گفت مى خواهم دخترت فاطمه عليهاالسلام را به من تزويج كنى. پيامبر اسلام چون اين سخن را بشنيد، با وى سخنى نگفته و از او چهره برگردانيد و ابوبكر با شرمندگى به پيش عمر آمد و چنين اظهار داشت.

من ديگر هلاك شدم. عمر گفت: مگر چه شده؟ ابوبكر جواب داد: من به خواستگارى فاطمه عليهاالسلام رفته بودم، ولى....

عمر گفت: اجازه بده من نيز خواستگارى كنم، اين بگفت و به سراغ خانه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و مو به مو سخنان ابوبكر را تكرار كرد، ولى جواب همان بود كه رفيق ديرينش شنيده بود. لذا عمر با شرمندگى بيشتر به نزد ابوبكر برگشت و چنين سخن آغاز كرد:

او منتظر فرمان الهى است، هان رفيق! هر چه زودتر بلند شو تا به سراغ على عليه السلام رويم و از او درخواست كنيم كه مانند ما به خواستگارى فاطمه برخيزد....

اين احاديث كه همگى آنها از طريق اهل سنت نقل گرديد، مى رساند كه شيوخ عرب و بزرگان قريش و از جمله خلفاى ثلاثه با تمام سماجت از فاطمه ى زهرا خواستگارى كرده و از خود مدح و ستايش نموده اند.... ولى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله همه ى آنان را رد كرده و طبق فرمان الهى با درخواست اميرالمومنين موافقت نموده است.

پيوند مقدس دو نور در آسمانها

در مورد ازدواج اميرالمومنين با فاطمه ى زهرا عليهاالسلام و اينكه پيوند آن دو، نخست در آسمانها صورت گرفته و ملائكه خدا بر اين موضوع شهادت داشته اند، روايات زيادى آمده است، كه اينك به چند حديث از منابع معتبر اهل سنت اشاره مى كنيم:

1- عن انس بن مالك قال: كنت عند النبى (ص) فغشيه الوحى فلما افاق قال لى: يا انس! اتدرى ما جائنى به جبرئيل من عند صاحب العرش؟ قال: فقلت: بابى و امى ماجائك به جبرئيل؟ قال: ان اللَّه امرنى ان ازوج فاطمه من على.... [فرائد سمطين، ج 1، ص 90، ش 59.] انس بن مالك خادم رسول خدا مى گويد: من در حضور آن حضرت بودم كه حالت وحى به او دست داد، چون از آن حال بيدار شد خطاب به من فرمودند: يا انس! مى دانى جبرئيل براى چه منظورى نازل شده بود؟ گفتم: پدر و مادرم فدايت باد براى چه؟ فرمودند: خداوند مرا مامور ساخته فاطمه عليهاالسلام را به ازدواج على دربياورم، اينك تعدادى از مهاجرين و انصار را براى شهادت و شنيدن خطبه عقد دعوت كن و نام اشخاصى را معين كرد... .

در اين حديث ازدواج فاطمه و على عليهماالسلام يك امر آسمانى و از جانب خدا و جبرئيل تلقى شده است.

2- قال رسول اللَّه: انى لم ازوجك من على، ان اللَّه امرنى ان ازوجك منه، ان اللَّه عزوجل لما امرنى ازوجك من على امر الملائكه ان يصطفوا صفوفا فى الجنه ثم امر شجر الجنان ان تمل الحلى و الحلل ثم امر «جبرئيل عليه السلام» فنصب فى الجنه منبرا ثم صعد عليه «جبرئيل عليه السلام» فاختطب فلما ان فرع نثر عليهم من ذلك.... [فرائد سمطين، ج 2، ص 60، ش 385.] رسول گرامى اسلام به دخترش فاطمه عليهاالسلام فرمودند: خود من تو را به عقد على عليه السلام درنياوردم، بلكه خداوند بدين امر مرا مامور ساخت، چون خدا مرا به اين موضوع دستور داد، ملائكه را مامور كرد در بهشت برين با صفوف منظم ازدواج شما را جشن بگيرند و بدين منظور درختهاى بهشتى مزين به زيورها گرديد و منبرى در بهشت براى جبرئيل نصب شد و خطبه ى عقد تو بر بالاى آن خوانده شد و پس از خطبه ى عقد از آن درختها براى ملائكه نثار گرديد... .

از اين حديث نيز استفاده مى شود، ازدواج على و زهرا يك دستور الهى و آسمانى بوده و مراسم آن در ميان ملائكه برگزار گرديده و خطبه اش را در عالم تكوين، جبرئيل خوانده است.

3- قال رسول اللَّه (ص): يا فاطمه! ان اللَّه امرنى فانكحتك اقدمهم سلما، و اكثرهم علما، و اعظمهم حلما، و مازوجتك الا بامر من السما.... [ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 227.] پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمودند: يا فاطمه! من به دستور الهى تو را به عقد كسى درآوردم كه در ايمانش پيشتاز و در علم مافوق ديگران و در بردبارى بزرگتر و بيشتر از همه و اين را بدان كه من به اين امر اقدام نكردم مگر به امر آسمانى....

4- عن ابن مسعود قال: قال رسول اللَّه (ص) ان اللَّه امرنى ان ازوج فاطمه من على. [كنزالعمال، ج 11، ص 600، ش 32891.] ابن مسعود مى گويد؛ رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: خداوند مرا مامور به ازدواج فاطمه عليهاالسلام با اميرالمومنين على عليه السلام ساخت. و در حالات خليفه ى دوم آمده است كه چون به خواستگارى حضرت فاطمه عليهاالسلام برخاست و جواب منفى شنيد، ضمن گزارش تاسف آميز از برخورد منفى پيامبر الهى در اين زمينه، [فاعرض عنه.] اضافه كرد: «انه ينتظر امراللَّه فيها؛ رسول خدا در مورد ازدواج فاطمه عليهاالسلام منتظر فرمان خداوندى است.» [كنزلاعمال، ج 13، ص 684، ش 37755.] از اين احاديث چهارگانه و اظهار خليفه ى دوم كه همگى از مدارك معتبر اهل سنت نقل شد، مى رساند كه ازدواج فاطمه عليهاالسلام با اميرالمومنين عليه السلام يك امر الهى و آسمانى بوده است و دانشمند بزرگ اهل سنت (ابن ابى الحديد) پس از نقل احديثى در فضائل فاطمه و تحليل و بررسى كنيه ى عايشه و پدرش (ابوبكر) اعراف مى كند كه: ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام يك امر الهى و آسمانى بوده و آنچه در زمين و عالم تشريع اتفاق افتاد، بعد از مراسم آسمانى و شهادت و گواهى ملائكه در اين باره مى باشد.

(و ان انكاحه عليا اياها ما كان الا بعد ان انكحه اللَّه اياها فى السما بشاده الملائكه) [شرح ابن ابى الحديد، ج 9، ص 193.]

خواستگارى على از فاطمه

در مورد خواستگارى اميرالمومنين على عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام، روايات زيادى با محتواى متفاوت وارد شده است، كه تحقيق و تعمق در اين موضوع،خود بحث مفصلى لازم دارد، كه از حوصله بحث ما خارج است، ولى در كل، همه ى آنها اتفاق نظر دارند، كه ازدواج على با فاطمه عليهاالسلام يك امر الهى و آسمانى بوده و نخست در آسمانها مراسم آن برگزار گرديده و كم و بيش اخبار آن از طريق رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به گوش آن حضرت رسيده بود. و از برخى روايات استفاده مى شود كه در امر ازدواج آن دو نور الهى، از سوى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و حتى خود حضرت زهرا اظهار تمايل شده است و به على بن ابيطالب عليه السلام سفارش گرديده، كه به سراغ زهرا به خواستگارى برخيزد.

روزى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله با دخترش (فاطمه) در اين زمينه مذاكره مى كرد، دختر بزرگوار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله همراه با شرم و حيا گفت:

يا رسول اللَّه: ما اختار عليه احدا من اهل الارض. [عوالم، ج 11، ص 285.] اى رسول خدا! و اى پدر گرامى! من جز على عليه السلام كس ديگرى را از مردم روى زمين انتخاب نخواهم كرد. و در روايات ديگرى آمده است: كه چون خواستگاران ديگر زهرا از پذيرش درخواست خود مايوس شدند، احساس كردند كه رسول خدا نظرى جز على عليه السلام ندارد و لذا به سراغ آن حضرت آمده و او را به خواستگارى دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله تشويق نمودند. [كنزالعمال، ج 13، ص 684، ش 37755: «... فرجع عمر الى ابى بكر فقال: انه ينتظر امراللَّه فيها، انطلق بنا الى على عليه السلام حتى نامره ان يطلب مثل الذى طلبنا....] و در حديثى از (ام سلمه) همسر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلمان فارسى مى خوانيم؛ چون ابوبكر و عمر از نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مايوسانه برگشتند، در يك مجلس شورايى با سعد معاذ و ديگران به تبادل نظر پرداخته و چنين نتيجه گرفتند كه پيامبر خدا نظرش جز على عليه السلام نيست. [جلا العيون، ج 1، ص 158 و بحار، ج 43، ص 125: «... فتذاكروا من فاطمه بنت رسول اللَّه فقال ابوبكر: قد خطبها الاشراف... و ان على بن ابيطالب لم يخطبها و انه ليقع فى نفسى ان اللَّه و رسوله انما يحسبانها عليه.] سرانجام پيامبر گرامى، سلمان را به حضور على عليه السلام فرستاد و او را بدين منظور دعوت كرد و سلمان چون اميرالمومنين را ديد اظهار داشت:

يا اميرالمومنين! پيامبر خدا تو را مى خواهد، هر چه زودتر تشريف بياوريد....

سلمان پيامبر رسول خدا را رسانيد و على عليه السلام نيز هرچه زودتر به حضور آن حضرت رسيد و چون چهره ى مبارك او را ديد، ملاحظه كرد، آن حضرت خيلى بشاش است و تبسم مى كند و پس از ديدن على عليه السلام فرمودند:

ابشر يا على! فان اللَّه قد زوجك بها فى السما.... [بحارالانوار، ج 43، ص 108- 109- جلاالعيون شبر، ج 1، ص 173- عوالم، ج 11، ص 292.] يا على! مژده باد تو را؛ زيرا خداوند فاطمه عليهاالسلام را در آسمانها به ازدواج تو درآورده است. و سپس اظهار داشت: يا على! من امروز مامورم فاطمه عليهاالسلام را به ازدواج تو درآورم. [فرائد سمطين، ج 1، ص 90، ش 59: «... اذا قبل على فتبسم رسول اللَّه فقال: يا على! ان اللَّه امرنى ان ازوجك فاطمه.] مولاى متقيان چون فرمان الهى و سخنان تفقدآميز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را شنيد، به سجده ى شكر افتاده و سپاس الهى را به جاى آورد، [عوالم، ج 11، ص 298- بحار، ج 43، ص 112: «... فخر على ساجدا شكراللَّه....]سپس مجلس خواستگارى به طور رسمى تشكيل شد و اميرالمومنين عليه السلام عرق ريزان در برابر آن حضرت نشست. در اين حال آن سفير آسمانى فرمود:

فكل حاجه لك عندى مقضيه. [بحارالانوار، ج 43، ص 126.] يا على! نگران مباش، هرچه بخواهى و درخواست كنى، جوابش مثبت است....

بدين طريق خواستگارى ظاهرى على عليه السلام نيز آغاز شد و با موافقت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه ى زهرا صورت گرفت و يك زندگى صميمى و باصفا شروع گرديد، تا جايى كه حسادت و كينه هاى منافقين و تهاجم آنان به خانه ى وحى را، در پى داشت.