به خداى سوگند! من گامى از
ديدگاه پيامبر فراتر نخواهم گذاشت و جز به اذن او كارى را آغاز نخواهم
نمود، و سردمدار جامعه و امت هرگز به مردم خويش دروغ نمى گويد.
من اينك خداى را به گواهى مى خوانم و او گواهى بسنده است كه من از
پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: ما گروه پيام آوران ، نه دينار و درهمى به
ارث مى گذاريم و نه خانه و مزرعه اى ، ما تنها كتاب و حكمت و دانش و
رسالت را به ارث مى نهيم ، و آنچه از مواد غذايى و امكانات اقتصادى نزد
ماست ، همه در اختيار زمامدار پس از ما قرار خواهد گرفت تا در مورد
آنها به هر گونه اى كه صلاح انديشى كند، دستور دهد.
و ما آنچه را كه اينك در مورد آن سخن مى گويى و آن را مى طلبى براى
خريد ساز و برگ دفاعى اختصاص داده ايم تا مردم مسلمان به وسيله آن
كارزار نمايند و با كفرگرايان و سركشان بدانديش و بدكار به پيكار
برخيزند.
اين سياست را به همراه همه مسلمانان آغاز كردم و خود به تنهايى آن را
در پيش نگرفته و بر ديدگاه خويش استبداد نمى ورزم .
و اينك اين حال و روز من و اين هم ثروت و دارايى من است كه همه را در
اختيار تو مى گذارم .نه چيزى از شما گرفته مى شود و نه براى كسى جز شما
گنجينه و ذخيره مى گردد؛ چرا كه تو سالار امت پدرت هستى و درخت بارور و
تناور و پاك و پاكيزه براى فرزندانت .برترى و امتيازات ويژه تو را كسى
انكار نخواهد كرد و اصل و فرع تو را كسى نمى تواند فرو نهد و پست
انگارد و فرمان تو در دارايى شخصى من نافذ است .آيا اينك روا مى دارى
كه در اين مورد خلاف ديدگاه و عملكرد پدرت ، پيامبر، رفتار كنم ؟
پاسخ روشنگرانه فاطمه به
تحريف حقايق
آن گاه ريحانه انديشمند پيامبر در پاسخ بازيگرى و عوام فريبى
استبداد حاكم و تحريف حقايق از سوى او و دروغ بستن به پيامبرش ، فرمود:
سبحان الله ! ما كان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) عن الكتاب
صادفا، ولا لاحكامه مخالفا، بل كان يتبع اثره ، ويقفو سوره ، افتجمعون
الى الغدر اعتلالا عليه بالزور؟ وهذا بعد وفاته شبيه بما بغى له من
الغوائل فى حياته ، هذا كتاب الله حكما عدلا، و ناطقا فصلا.
يقول : يرثنى ويرث من آل يعقوب
(666) وورث سليمان داود(667)،
فبين عزوجل فيما وزع عليه من الاقساط، وشرع من الفرائض والميراث ،
واباح من حظ الذكران والاناث ما ازاح علة المبطلين وازال التظنى
والشبهات فى الغابرين كلا بل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جميل والله
المستعان على ما تصفون
(668)
خداى يكتا پاك و منزه است .من از اين دروغ و افتراى سهمگين شما در
شگفتم !
پيامبر، نه هرگز از كتاب خدا روى گردانيد و نه با مقرراتش مخالفت
ورزيد، بلكه هماره راه قرآن را پيمود و لحظه به لحظه با آيات و سوره
هاى آن گام سپرد.
آيا شما بر آنيد كه افزون بر نيرنگ و بيدادتان ، دروغى هم به او
ببنديد؟ اين كار شما پس از رحلت او، بسان همان دام هايى است كه در
زندگى براى از ميان بردن وى گسترديد؟
اينك اين كتاب پرشكوه خداست كه ميان من و شما حاكم و سخنگوى قاطعى است
كه به حق داورى مى كند و مى فرمايد: زكريا رو به بارگاه خدا كرد كه :
((پروردگارا! به من فرزندى ارزانى دار تا از من
و خاندان يعقوب ارث برد.))
و مى فرمايد: ((سليمان از داوود ارث برد.))
((ونيز بهره هر كسى را در قانون ارث به روشنى
بيان مى كند و نصيب هر كدام از زن و مرد را به خوبى توضيح مى دهد، تا
بهانه هاى باطل گرايان را بر طرف ساخته و پندارها و شبهه انگيزى آن ها
را بزدايد.نه ! هرگز كه شما مى پنداريد نيست ، بلكه هواهاى جاه طلبانه
شما كارى زشت و ظالمانه را براى شما آراسته است .))
اينك صبرى نيكو براى من بهتر است و بر آنچه شما وصف مى كنيد، خدا يارى
دهنده است .
بخش 17: قهر بزرگوارانه و درس آموز
پليدترين ظالمان تاريخ
انسان ها همه در معرض اشتباه قرار مى گيرند و ممكن است بلغزند و
گاه دست به گناه و جنايت زنند، اما پس از به هوش آمدن و در مرحله جبران
، همه يكسان نيستند و هر كدام شيوه اى دارند.
1- برخى هرگز در انديشه جبران اشتباهات و گناهان خويش نمى افتند و باز
هم خود را به غفلت مى زنند.
2- برخى به راستى از پى جبران مى روند و با همه وجود آثار گناه را با
درست انديشى و عملكرد شايسته ، پاك و پاكيزه مى سازند.
3- و برخى بازيگرند و فريب كارانه مى كوشند خود و نسل ها، تاريخ و
وجدان ها، و قربانيان ستم و بيداد خويش و حتى خداى را نيز بفريبند.
و اين راه و رسم مشترك بيدادگران و عناصر پليد و تجاوزكار است كه به
منظور قبضه قدرت و انحصار امكانات و از سر راه برداشتن موانع ، نخست به
هر خشونت و بى رحمى و خيانتى دست مى يازند و حقوق و امنيت و آزادى
ديگران را با زشت ترين و پليدترين و حقارت بارترين شيوه ها پايمال
خودسرى ها و خودكامگى هاى خويش مى سازند و آنگاه سر آخر با سوار شدن به
كار و رسيدن به هواهاى ابليسى و حيوانى خويش ، به صورت محرمانه و
پنهانى قربانيان خويش را مى طلبند و يا سراغ آنان مى روند تا حقوق
پايمال شده جنايات انجام شده و پليدى هاى پديد آمده و خون هاى ريخته
شده به دست بيدادگر خويش را توجيه نموده و مثلا عذر خواهى نمايند و
بدين وسيله ، خشنودى خدا را كسب كنند.اينان پليدترين خودكامگان و
سياهكارترين و تاريك انديش ترين ظالمان تاريخ اند؛ چرا كه اينان ظلم
را به نام عدل ،
اختناق را به جاى آزادى ،
حق كشى را به جاى تاءمين حقوق انسانها،
تبعيض و نابرابرى را به جاى برابرى ،
محروميت از همه حقوق و امكانات را به عنوان بهره ورى از آن ها،
و سرانجام اينكه شگردها و شيوه هاى شرك آلود را به نام مذهب و خدا و
ارزش هاى والاى انسانى جامى زنند و بدين وسيله با بافته هاى يكطرفه و
تنها به قاضى رفتن و سلب هر گونه حق دفاع از ديگران ، مى كوشند تا خود
را با همه پليدى ها و حق كشى ها پاك و پاكيزه بنمايانند و تاريخ ،
افكار عمومى و حتى آفريدگار هستى را بفريبند.
موقعيت والاى ريحانه
پيامبر در افكار عمومى
از همين ديدگاه است كه وقتى نظام سلطه جو و انحصارگر سقيفه
دريافت كه مبارزه فكرى و عقيدتى روشنگرانه دخت فرزانه پيامبر كار خويش
را كرده و سردمداران آن را رفته رفته در افكار عمومى رسوا ساخته و تنها
به ضرب زور و فريب و زندان و ستم و سركوب و نواختن مارك ظالمانه ارتداد
بر پيشانى ها بر سر كارند، به ناگزير به بازى و بازيگرى جديدى دست
يازيدند تا شايد به گونه اى گذشته سياه را از نظرها دور دارند و خدا و
خلق او را بفريبند؛ چرا كه ادامه مبارزه عقيدتى و اجتماعى و سياسى مملو
از درايت و دورانديشى ريحانه پيامبر حتى به صورت مبارزه منفى ، همچون ؛
قطع رابطه ، عدم حضور در مجالس و حافل و مسجد غصب شده پيامبر و روشنگرى
و بيان حقايق در هر فرصت ممكن ، براى نظام تحميلى سقيفه ، رسوايى بزرگى
است و نشانگر خشم و ناخشنودى خدا و پيامبر از اين نظام و بيگانگى اش از
روح و حقيقت اسلام .
درست است كه برخى از مردم به دلايلى مرعوب و برخى فرصت طلبانه مجذوب
مال و مقام گشته و برخى سكوت و بى تفاوتى پيشه ساخته اند، اما همه مى
دانند كه موقعيت فاطمه و شوى گرانقدر و فرزندان ارجمندش در آيينه وحى و
رسالت ، چه موقعيت والا و بى نظير و بى همانندى است .هنوز همگان به ياد
دارند كه اينان مصداق آيه ((مباهله
)) و آن موقعيت پرفراز و والاى معنوى اند.
اينان دارنده سند افتخارى چون آيه ((تطهير))اند.
اينان تبلور اخلاص و ايثار و پارسايى و مردم دوستى سوره مباركه
((انسان ))اند.
اينان تنها مصداق آيه مباركه ((قربى
)) هستند و مهر و دوستى شان ، پاداش شكوهمند
رسالت پيامبر است .
اينان شايستگان و وارستگان و ايمان آوردگان بى نظير در سوره
((آل عمران ))اند.
اينان سبب آفرينش زمين و زمان و راز آفرينش جهان و انسان اند.
و مردم به ياد دارند كه پيامبر در هر موقعيت و فرصتى به فرمان خدا
شخصيت والا و نقش كليدى و كارساز على (عليه السلام) در روند جامعه و
تاريخ را ترسيم كرد.
او بود كه فرمود: على جان ! ((تو از نظر سيما و
سيرت به من مى مانى و تو همانند درخت تناور هستى كه من از آن هستم .))
اشبهت خلقى و خلقى و انت من شجرتى التى انا منها.(669)
و فرمود: على جان ! ((گوشت تو از گوشت من است و
خون تو از خون من ؛ و حق و عدالت ، هماره همراه توست .))
لحمك
لحمى ودمك دمى والحق معك
(670)
و خطاب به جامعه و امت فرمود، هان بدانيد كه :
((على بهترين شخصيت از امت من است و دانشمندترين
آنان در ميدان دانش و برترين شان از نظر بردبارى و پروا.))
على
خير امتى و اعلمهم علما و افضلهم حلما.(671)
و فرمود: مردم ! ((على ، نخستين ايمان آورنده به
من در اين جهان است و نخستين كسى خواهد بود كه در روز رستاخيز با من
مصافحه خواهد نمود.))
ان
هذا اول من آمن بى وهذا اول من يصافحنى يوم القيامة .(672)
و به دختر همين رهبر نظام سقيفه فرمود: عايشه ! ((على
نزد من محبوب ترين مرد دنيا و گرانمايه ترين شخصيت جهان بشريت است ؛
بنابراين حق او را بشناس و بزرگ دار و او را گرانمايه شمار.))
ان
عليا احب الرجال الى واكرمهم على فاعرفى له حقه واكرمى مثواه
(673)
و فرمود: هان اى بندگان خدا! ((على ، بهترين كسى
است كه من پس از خود به جانشينى خويش مى نهم .))
على
خير من اتركه بعدى .(674)
و اين سند افتخار را در تاريخ به ثبت رسانيد كه : ((على
بهترين انسان هاست و هر آن كسى كه اين حقيقت را نپذيرد، به راستى راه
كفر و ناسپاسى در پيش گرفته است .))
على
خير البشر فمن ابى فقد كفر.(675)
و در گوش ها طنين افكن ساخت كه : هان اى مردم ! ((هر
كس با اين همه شكوه و عظمت و ايمان و اخلاص و عمل شايسته و وصف ناپذير
على ، نگويد كه على بهترين مردم است ، كفر ورزيده است .))
من
لم يقل على خير الناس فقد كفر(676)
و در پيكار خيبر فرمود: ((فردا پرچم را به دست
قهرمانى توحيدگرا و پراخلاص و عدالت خواه خواهم داد كه خدا و پيامبرش
او را دوست مى دارند و او هم خدا و پيامبرش را.))
لاءعطين الراية غدا رجلا يحبه الله ورسوله ويحب الله ورسوله .(677)
و فرمود: ((على از من است و من از او؛ او پيشوا
و صاحب اختيار هر انسان با ايمان پس از من خواهد بود.))
على
منى وانا منه ، وهو ولى كل مؤمن من بعدى .(678)
و فرمود: ((هيچ پيامبرى نيامد جز اينكه در ميان
امت خويش نظير و همانندى داشت و على در رفتار و سيرت همانند من در ميان
امت است .))
ما
من نبى الا و له نظير فى امته و على نظيرى .(679)
و فرمود: ((نخستين كسى كه در روز رستاخيز و در
ساحل حوض كوثر بر من وارد خواهد شد، همان كسى است كه نخستين ايمان
آورنده به من در اين جهان است و همه مى دانيد كه او كسى جز على ، فرزند
رشيد ابوطالب نيست .))
اولكم واردا على الحوض ، اولكم اسلاما: على بن ابى طالب .(680)
و نيز مردم فراموش نساخته اند كه فاطمه در آيينه محمد، حوريه اى انسان
نما،
همسخن فرشتگان ،
گل عطرآگين بوستان رسالت ،
پاره وجود و رگ حيات و قلب پيامبر،
ركنى از اركان تزلزل ناپذير ايمان ،
مشعل هدايت ،
كشتى نجات
معيار و ميزان و ملاك حق ،
برترين دختر عصرها و نسل ها،
والاترين بانوى جهان آفرينش ،
بهترين مادر گيتى ،
و راز آفرينش زن است .
دوستى اش بسان دوستى پيامبر و خشم و ناخشنودى اش از فرد و گروهى ،
نشانگر ناخشنودى خدا از آنان است .
مگر پيامبر نفرمود:
فاطمة بضعة منى فمن اغضبها فقد اغضبنى .(681)
((فاطمه ، پاره وجود من است ؛ هر كه او را به
خشم آورد مرا خشمگين ساخته است .))
و مگر نفرمود: فاطمه ، پاره تن من است ؛ هرچه او را اندوهگين سازد در
حقيقت مرا اندوهگين ساخته است .فاطمة
بضعة منى يقبضنى ما يقبضها.(682)
و مگر بارها خطاب به خود آن بانوى بى همتا نفرمود كه : فاطمه جان !
((خداى از خشم تو بر كسى ، خشمگين مى گردد و از
خشنودى تو، خشنود.))
ان
الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك
و مگر در برابر همه فرياد نكشيد كه : هان اى فاطمه جان ! مهر و محبت تو
يعنى جواز بهشت و مهر خدا، و قهر و خشم تو يعنى قهر و خشم خدا.
و مگر نه اين كه موقعيت و محبوبيت و شكوه فاطمه و شوى گرانقدر و
فرزندان ارجمندش در نظرگاه پيامبر چنان روشن بود كه حتى هنگامى كه از
عايشه دختر همين رهبر نظام سقيفه پرسيدند كه :
اى
الناس احب الى رسول الله ؟
محبوب ترين انسان ها در نظر پيامبر كه بود؟
پاسخ داد: فاطمه .قالت
: فاطمة .
و مگر نه اين كه وقتى پرسيدند از ميان مردان چه كسى ؟
گفت : همسر فاطمه .فقيل
: من الرجال ؟ قالت : زوجها.
و مردم همه اين ها را به خاطر دارند و اينك مى نگرند كه فاطمه با اين
نظام غاصب ، سخت راه بيگانگى برگزيده و از سردمداران آن سخت ناخشنود
است و آنها نيز ناجوانمردانه ترين بيدادگرى ها را در مورد او روا داشته
اند و اين چيزى نيست كه نظام سقيفه بتوانند از كنار آن بگذرد.
نقشه استبداد براى فريب
افكار عمومى
از اين رو، براى رويارويى با گسترش آگاهى عمومى و خنثى ساختن
موج آگاهى و احساسات رو به رشد جامعه و جلوگيرى از نفرت و انزجار عصرها
و نسل ها از سردمداران و گردانندگان جريان تاريك انديش و خشونت بار و
ظالمانه سقيفه ، خود را به هر ذلت و خفت افكندند تا چنين وانمود كنند
كه رابطه دخت فرزانه پيامبر با نظام سقيفه ، ديگر تيره نيست ، مسئله
قطع رابطه از سوى او و خاندانش مطرح نيست و او از دستگاه ، خشنود و
راضى است .
اما تلاش ارتجاعى و فريب كارانه آنان همواره بر صخره استوار شكيبايى و
درايت و مقاومت دليرانه و ستم ستيز فاطمه برخورد مى كرد و موفقيتى به
دست نمى آمد.
با اين كه به تدبير خود آن حضرت ، وضعيت او را از حكومت غاصب و جاسوسان
آن نهان مى داشتند و اين خود شيوه اى از مبارزه با ستم و بيداد بود و
اعتراضى كوبنده به سردمداران آن ؛ با اين وصف ، جاسوسان دستگاه احساس
مى كردند كه زمان به شدت و سرعت به زيان آنها پيش مى رود، ممكن است
فاطمه (عليها السلام ) در اوج ناخشنودى و نارضايتى از استبداد، جهان را
بدرود گويد و آن گاه نشان عار و ننگ جبران ناپذير ديگرى - علاوه بر غصب
خلافت ، يورش به خانه وحى ، غصب حقوق ريحانه بوستان پيامبر و پايمال
ساختن حقوق و امنيت و آزادى مردم و قانون ستيزى و قانون گريزى و قانون
شكنى - بر پيشانى نظام سقيفه بخورد؛ به همين جهت از همه جا مانده و از
سوى فاطمه رانده شده ، به اميرمؤمنان روى آوردند و مصرانه از او تقاضا
كردند كه راه عيادت از ريحانه پيامبر را با اجازه ملاقات گرفتن از
بانوى بانوان ، براى رهبر نظام سقيفه و مهره اصلى آن فراهم آورد.
آن حضرت نزد فاطمه رفت و فرمود: هان اى بانوى آزاده ! فاطمه جان ! عمر
و ابوبكر نزد من آمده و تقاضاى ملاقات دارند؛ مى خواهند از شما عيادت
كنند، آيا اجازه مى دهى ؟
دخت فرزانه و دورانديش پيامبر كه از شرايط و موقعيت امير فضيلت ها و
نيز از بازيگرى دستگاه ، آگاه بود و نيز فرصت سرنوشت سازى را براى
اتمام حجت ديگرى پيش رو مى ديد، پاسخ داد:
على جان ! شما نظر مرا خوب مى دانى ؛ با اين وصف خانه ، خانه شماست و
شما سالار من هستى .يا
على ! البيت بيتك والحرة امتك .
اسناد تاريخى اهل سنت در اين مورد آورده اند كه : عمر، مرد زورمدار
نظام سقيفه ، به رهبر آن گفت : بيا تا با هم به خانه دخت فرزانه
پيامبر، فاطمه برويم ؛ چرا كه او را به خشم آورده ايم .
آن دو با هم به در خانه آن حضرت رفتند و اجازه ورود گرفتند اما دخت
گرانمايه پيامبر به آن دو اجازه عيادت نداد؛ به ناگزير به سوى اميرمؤ
منان رفتند و تقاضاى خويش را با او در ميان نهادند و آن حضرت آنان را
به خانه برد.هنگامى كه آنان وارد شدند، فاطمه (عليها السلام ) از آنان
روى برگردايند و به طرف ديوار نشست ، آن دو به دخت پيامبر سلام كردند
اما آن حضرت پاسخ آنها را نداد...(683)
و در اسناد تاريخى و روايى شيعه اين جريان بدين صورت آمده است :
هنگامى كه فاطمه (عليها السلام ) بر اثر فشار روحى و صدمات ضربات
ظالمانه در بستر بيمارى افتاد، ابوبكر و عمر به منظور عيادت آن حضرت ،
به در خانه اش رفتند اما آن بانوى بزرگ اجازه ورود نداد.هنگامى كه
ابوبكر چنين ديد، پيمان بست كه ديگر زير سقف نخواهد خوابيد تا اين كه
فاطمه (عليها السلام ) به او اجازه ورود بدهد و او بتواند خشنودى خاطر
آن حضرت به خاطر غصب خلافت ، مصادره فدك ، يورش به خانه او و به آتش
كشيدن آن و زدن وى و شهادت فرزندش جلب نمايد.
آن گاه عمر به سوى اميرمؤمنان شتافت و از او تقاضا كرد براى آنان اجازه
ورود بگيرد...(684)
اظهار ندامت شديد رهبر
نظام سقيفه
سرانجام آن دو با كرامت و بزرگوارى اميرمؤمنان - كه بسان باران
رحمتى بر عدالت پيشه و ستمكار مى باريد - اجازه ورود يافتند، اما
هنگامى كه به خانه در آمدند و به بانوى بانوان سلام كردند، آن حضرت از
آن دو روى بگردانيد و پاسخ شان را نداد.
آنان چندين بار كوشيدند تا در برابر چهره ملكوتى فاطمه قرار گيرند و
پاسخ سلام خويش را دريافت دارند اما دخت فرزانه پيامبر همانگونه كه در
بستر بيمارى خفته بود، از بانوان پرستار خويش خواست كه پارچه بر روى
چهره اش بيفكنند تا چشم حق بين او بر چهره آن دو نيفتد...
رهبر نظام سقيفه گفت : دختر گرانمايه پيامبر! ما بد رفتيم ، نادرست عمل
كرديم ، راه بيداد پيموديم و اينك پشيمانيم و عذرخواه ؛ و آمده ايم تا
تقاضاى عفو كنيم و خشنودى شما را فراهم سازيم و موجبات ناخشنودى را از
ميان برداريم و شما ما را مورد بخشايش قرار دهى .
اما هم خود آنها و هم دخت فرزانه پيامبر مى دانستند كه آن دو بازى مى
كنند و دروغ مى گويند.آنان مرد بازگشت به حق نبودند.نه شهامت دست كشيدن
از خلافت را داشتند و نه بازگردانيدن فدك و نه آن جنايت هايى كه پس از
آن دو گناه مرتكب شدند و نه اعلان شهامتمندانه گناه و انحراف و بازگشت
خويش در برابر بازى خوردگان .
آنان در پى فريب بودند و تطهير خويش از آن فجايع و باز هم ادامه سياست
هاى دجالگرانه و ظالمانه گذشته .
و درود خداى بر آن درايت و شهامت و تدبير شگرفى كه طناب فريب را به
گردن خود آنان پيچيد و كمند تزوير را پاره كرد.
هرگز با شما سخن نخواهم
گفت
به هر حال دخت انديشمند و آينده نگر پيامبر براى خنثى كردن آن
بازى سياسى به آنان فرمود: من هرگز با شما سخن نخواهم گفت مگر اين كه
به اين پرسش من پاسخ دهيد.
ميان سخن آن گرانمايه دويدند كه كدام پرسش ؟ به خدا صادقانه پاسخ
خواهيم داد.
فرمود: على جان ! از آنان بپرس آيا اين سخن جاودانه پدرم پيامبر را با
گوش خود شنيده اند كه فرمود:
فاطمه از من است و من از اويم ؛ هر كه او را بيازارد مرا آزرده است و
هر كه مرا بيازارد خدا را، و هر كس پس از رحلت من او را بيازارد، همچون
كسى است كه در زمان حياتم او را آزرده است ؟ آيا اين سخن را به ياد
دارند؟
فقالت : انشدكما بالله هل سمعتما النبى يقول : فاطمة بضعة منى وانا
منها، من آذاها فقد آذانى ومن آذانى فقد آذى الله ، ومن آذاها بعد موتى
كان كمن آذاها فى حياتى ومن آذاها فى حياتى كان كمن آذاها بعد موتى .
آن دو بى درنگ پاسخ دادند: آرى ، به خداى سوگند اين سخن را از پدر
گرانمايه ات ، پيامبر شنيده ايم !
قالا: اللهم نعم
فاطمه باز هم از على خواست همان سؤ ال را دگرباره بپرسد، و پس از پرسش
، پاسخ دادند كه آرى به خدا سوگند شنيده ايم !
بانوى بانوان روى نياز به بارگاه آن بى نياز آورد و گفت :
الحمدلله
ستايش از آن خداست .و آن گاه دست ها را بيشتر به سوى آسمان برد و
نيايشگرانه فرمود: پروردگارا! من تو را به گواهى مى خوانم و از حاضران
در اين محفل نيز مى خواهم كه شاهد باشند كه اين دو تن مرا سخت
آزردند.خدايا! سوگند به شكوه و عظمت تو باد كه من با اين دو، يك كلمه
سخن نخواهم گفت تا تو را در روز رستاخيز ديدار كنم و شكايت خويش از اين
دو را به تو باز گويم و بگويم كه اين دو با او و من چگونه بيدادگرانه
رفتار كردند.
ثم
قالت : اللهم انى اشهدك فاشهدوا يا من حضرنى : انهما قد اذيانى فى
حياتى وعند موتى .والله لا اكلمهما من راءسى كلمة حتى القى ربى
فاشكوكما اليه بما صنعتما به وبى وارتكبتما منى ...(685)
بدين صورت ، هم خود آن دو و هم آگاهان قرون و اعصار دريافتند كه چه
كسانى او را آزردند و هم دريافتند كه آزاردهندگان او در حقيقت خدا و
پيامبر را آزرده اند و روشن است كه كسانى كه خدا و پيامبر را بيازارند
چه سرنوشت شومى در انتظار آنان است .
ان
الذين يؤ ذون الله ورسوله لعنهم الله فى الدنيا و الاخرة واعدلهم عذابا
مهينا(686)
((بى ترديد كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مى
رسانند، خدا آنان را در اين جهان و جهان ديگر لعنت كرده و برايشان
عذابى خفت آور آماده ساخته است .))
و نيز روشن است كه دوستى و مهر ورزيدن به كسانى كه خدا بر آنان خشم
گرفته است ، از ديدگاه قرآن سخت محكوم است .
يا
ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله عليهم قد يئسوا من الاخرة
كما يئس الكفار من اصحاب القبور(687)
((هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مردمى را كه
خدا بر آنان خشم رانده ، به دوستى مگيريد.آنها به راستى از آخرت نوميد
شده اند؛ همان گونه كه كافران اهل گور نوميد شده اند.))
و آن گاه ديگر هرگز با آنان سخن نگفت و به اعتصاب روشنگرانه خويش با
آنان ادامه داد.
اى كاش مرده بودم !
رهبر نظام سقيفه با شنيدن سخن دخت گرانمايه پيامبر، به نكوهش و
ملامت خويش و عملكردش پرداخت و گفت :
اى كاش من مرده بودم !
اى كاش هرگز ديده به جهان نگشوده بودم !
و به اظهار ندامت هايى از اين دست پرداخت و چنين وانمود كرد كه راستى
از پرونده سياه خويش پشيمان است .اما عمر، همو كه او را مى گردانيد و
مى چرخانيد و مغز متفكرش بود، يك لحظه پنداشت كه او به راستى از كرده
اش پشيمان است و بر آن است كه به حق اعتراف كند و خويشتن را از دوزخ
دنيا و آخرت نجات دهد، پس بر او نهيب زد كه :
هان چه خبر است ! شگفت از مردمى كه تو سالخورده خرفت و سبك مغز را به
رهبرى خويش برگرفته اند! تو را كه از خشم و ناراحتى يك زن ، خود را
باخته و اين گونه بى قرارى مى كنى و از خشنودى او در پوست نگنجيده ،
خشنود مى گردى ؟
و آن گاه برخاستند و رفتند بى آنكه به خواسته خويش كه خوراك تبليغاتى
براى فريب ساده دلان بود، رسيده باشند.
راستى كه درود خداى بر آن اسطوره درايت و كياست و فرزانگى ، بر آن اسوه
پايدارى ، شكيبايى و شهامت ، بر آن ايمان مجسم و بر آن مايه فخر و
مباهات زنان و مردان آزاده و هوشمند و ستم ستيز.
بخش 18: سخنى موج انگيز با انبوه زنان عيادت
كننده
سخنى موج انگيز
با ادامه پيكار عقيدتى و اثر گذارى در افكار و وجدان ها، فشارها
و رنج ها نيز در جسم و روح آن فرزانه عصرها اثر نهاد.
از يك سو اندوه سهمگين رحلت پدر و از دگر سو مظلوميت و خانه نشينى امير
ارزش ها، برادر و جان شيرين و يكتا شاگرد محمد، از طرفى جراحت هاى بازو
و پهلو و شكستگى هاى سينه و از طرف ديگر فشارهاى شكننده روحى ، از سويى
ادامه انحراف جامعه و تاريخ و به باد رفتن آرمان ها و آرزوها و ره
آوردهاى شيرين و افتخارآميز فداكارى هاى سترگ خود، پدر گرانمايه و شوى
شهسوارش و از سوى ديگر نگرانى از سرنوشت دين و دفتر و نسل هاى آينده ،
با آن بنياد كج و راه و روش ظالمانه به نام دين و در ستار مذهب .<