3- سپس از راه قاعده و اصل
((يد)) كه اين ملك از
زمان پيامبر در تصرف فاطمه بود و نظام سقيفه اگر به راستى به حق و
عدالت و مقررات الهى پاى بند است ، نبايد نخست مال او را به حكم سياسى
دستگاه قضايى وابسته و حق كش ، مصادره و آن گاه با بهانه جويى ها و سنگ
اندازى از دخت پيامبر دليل و گواه بخواهد؛ بلكه خود بايد بر ادعاى
ظالمانه خويش دليل بياورد و از ((منكر))
ادعاى نظام ، تنها سوگند مى تواند بخواهد.اما با همه اينها، راه براى
خودكامگى و خودسرى آغاز شده بود و زور و قلدرى ، منطق و استدلال نمى
فهمد.
بايد با آنان به زبان خودشان سخن گفت و يا با خروش و فرياد و باران
منطق و استدلال و دادخواهى از افكار عمومى ، پرده از شقاوت استبداد
برداشت و مظلوميت حق و عدالت را به دادگاه تاريخ و دادگاه عصرها و نسل
ها سپرد.
از اين رو مبارزه حق طلبانه و ضداستبدادى دخت آزاده و شجاع پيامبر بعد
جديدى به خود گرفت .
5- تبديل مسجد به يك
دادگاه تاريخى و ماندگار
مى دانيم كه مصادره فدك ، خود به تنهايى مورد نظر نظام سقيفه
نبود، بلكه آن حكم ظالمانه سياسى در لباس داورى و قضاوت اسلامى ، در
حقيقت تكميل مصادره خلافت نور از خاندان وحى و رسالت و وارد آوردن فشار
اقتصادى و بستن دست آنان از امكانات مبارزه و مجاهده بود؛ از اين رو
اصرار در باز پس گرفتن فدك نيز در واقع ، نفى نظام استبداد و خودكامه
سقيفه و مبارزه موجوديت آن و خواستن خلافت مورد نظر قرآن و عترت و
تاءمين حقوق ، آزادى ، امنيت ، رفاه ، آسايش ، كرامت و آزادگى مردم ، و
حاكميت ارزش ها و والايى ها بود، نه مزرعه اى تنها و ديگر هيچ !
از اين رو دخت قهرمان پيامبر، مبارزه فكرى و عقيدتى و روشنگرانه خويش
را بدون ترس از موج هوچى گرى و تهديد و ارعاب ، جان تازه اى بخشيد و از
خانه و كوچه به درون مسجد و جامعه كشانيد.
چه بايد كرد، هنگامى كه استبداد، گوش شنواى حق ندارد و هر سخن آزادى
خواهانه و آزادمنشانه اى را جنجال و تهمت و افترا و زور، در گلوى آزادى
خواهان خاموش مى سازد؟
زمانى كه دستگاه قضايى و داورى از قضات وارسته و آزاده و شجاع ، تهى و
آلت دست استبداد مى گردد، چه راهى جز كشاندن دادخواهى به كوچه و خيابان
و منبر و مسجد و ميدان جامعه و از آنجا به حافظه تاريخ و دادگاه آن مى
ماند؟
به كدام داور و دستگاهى جز افكار عمومى بايد روى آورد؟
و چه كس را بايد به قضاوت طلبيد؟
راستى كه فاطمه شگفت كارى انجام داد كه پرونده غصب خلافت ، مصادره فدك
، بيعت و راءى گيرى اجبارى را به دادگاه جامعه و افكار عمومى كشاند و
اين پرونده را براى هميشه گشوده داشت و عصرها و نسل ها را به داورى
طلبيد.
اى درود خدا بر اين درايت و كياست و آگاهى و شهامت !
به ناگاه اعلان شد به بانوى بانوان به مسجد غصب شده خواهد آمد تا با
مردم حقايق دردناك و تلخى را در ميان بگذارد.
با افكار عمومى سخن بگويد، پرونده مظلوميت عصرها و نسل ها را بگشايد و
آينده نگرى خويش را براى چاره انديشى و رفع خطر سهمگينى كه دين و دفتر
را تهديد و آن را از محتوا تهى مى كند، بازگويد.
او مى آيد تا بر عدالت ، آزادى ، امنيت ، برابرى ، برادرى ، صفا، مهر،
بشردوستى و ارزش هاى انسانى و اسلامى كه به دست نظام سقيفه به مسلخ مى
روند، اشك حسرت بريزد و به همگان هشدار دهد.
مى آيد تا هم سيستم قضايى و داورى رژيم كودتا را رسوا سازد كه بر خلاف
حق و عدالت و بر شيوه اى جز شيوه دادرسى پيامبر داورى مى كند و هم
سردمداران آن را - كه اولين چهره نظام سقيفه به نفع صاحب حق حكم مى كند
و مى نويسد و مى دهد، اما نفر دوم آن ، بر همان نوشته تف مى كند و
خودسرانه پاره مى كند - و هم مجموعه سيستم را كه با روح و جان آيات خدا
و حقيقت آزادمنشانه و انسانى سيره و سنت ((محمد))
و قرآن ناسازگار است .
مى آيد تا احساس مسئوليت اجتماعى را كه با آن تحول شوم و خشونت بار رو
به افول نهاده بود، روح بدمد تا نقش خويشتن را كه همانند خورشيد، گرم
اما سوزان ، و بسان لبه شمشير، نازك اما بران بود، ايفا كند تا نظام حق
ستيز و تجاوزكار سقيفه را كه به جاى راستى و درستى و عدالت ، براى
استحكام سلطه خويش دست به تحريف حقايق ، پايمال ساختن واقعيات ، حديث
سازى و بازى با دين زده است و از اهرم فشار اقتصادى و مصادره ، قطع
حقوق ، زدن و بريدن و بستن و مارك ارتداد نواختن نيز بهره مى جويد،
رسوا سازد.
مى آيد تا به دستگاه جور تفهيم كند كه رسالت و خلافت ساده و كارآمد و
عادلانه و آسمانى پيامبر را نمى توان به آسانى و بى سر و صدا به يك
رژيم استبدادى و يك مذهب سالارى مخوف و هراس انگيز و خشونت كيش و غير
مسئول تبديل ساخت و براى فريب افكار عمومى ، لعابى از آداب و ظواهر دين
روى آن كشيد و آگاهان و مخالفان ستم را مارك بى دينى نواخت و از سر راه
يكه تازى ها و قدرقدرتى ها و خداصولتى هاى حاكمان بى مايه و بى فرهنگ و
زورگو برداشت .
مى آيد تا به استبداد مذهبى - تحت هر نام و عنوان - و در هر عصر و نسلى
تفهيم نمايد كه نمى توان روح و جان و قلب پرستش دين خدا را - كه عدالت
و آزادى و رعايت واقعى امنيت و حقوق انسانهاست ، همه را - يكسره پايمال
سم ستوران ساخت ، و آن گاه با شعار و تظاهر به برخى دستورات اسلامى و
ابزار فريب و سلطه ساختن آنها، باز هم ژست خلافت و حكومت اسلامى گرفت و
از رسوايى دنيا و آخرت جست .
مى آيد تا نشان دهد كه بايد حقوق خويش در برابر استبداد دفاع كرد و
اجازه نداد تا استبدادگر به آسانى و راحتى حقوق ديگران را ببرد و به حق
كشى عادت كند و زورگويى باب شود.
تا راحت طلبان قرون و اعصار نپندارند كه زير بار ستم رفتن و تحمل
بيداد، كارى درست و خداپسندانه است .
تا به زنان بياموزد كه نبايد از حقوق انسانى و اجتماعى خويش چشم بپوشند
و فريب تظاهر و ريا و شيادى قدرتمندان خودپرست و جاه طلب را بخورند.
مى آيد تا شهامت ، شجاعت ، درايت ، دانش ، فرزانگى ، كياست ، فداكارى ،
پايدارى ، ادب ، صداقت ، درستى ، پروا، آزادگى و آزادمنشى به ارث برده
از فرودگاه وحى و رسالت را در چشم انداز عصرها و نسلها قرار دهد.
تا الگو دهد، نمونه ارائه كند و سرمشق بگذارد.
آرى ، او بسان پدر به مسجد مى آيد.
آن روز مسجد از جمعيت موج مى زد و او بدون هراس از قداره بندان نظام
سقيفه كه به تازگى به دريافت لقب ((سيف الله
)) مفتخر شده اند، وارد مسجد شد و در حلقه زنان
بنى هاشم و پشت پرده اى برايش زدند، قرار گرفت .
او به مسجد پدر گام نهاد،
به كانون تشريع ،
توحيدگرايى ،
تقواپيشگى ،
شورا و تبادل نظر،
جهان مدارى عادلانه و انسانى ،
به كانون جهاد با نفس و مركز مبارزه با شيطان ،
به كانون شورا، ادب ، سخن ، دانش ، بينش ، معنويت ، فضيلت ، قداست ؛ و
به دانشگاه و دادسرا و دادگاه واقعى كه اينك به سنگر نفاق و ريا و
نمايشگاه تظاهر و عوام فريبى و كمينگاه دزدان قدرت و انحصارگران
امكانات و لانه چاپلوسان و بت سازان و تملق بافان و زورپرستان و فرصت
طلبان و دنباله روان ساده انديش و كم خرد تبديل شده است .
آرى ، او به مسجد آمد،
به خانه خدا،
خانه مردم ،
خانه امت ،
خانه عبادت ،
خانه اخلاص ،
خانه آزادى و آزاديخواهى ،
خانه اصلاحگرى و اصلاح طلبى ،
خانه ايمان و دعا، كه سوگمندانه غصب شده است .
مسجد لبريز از مهاجر و انصار بود.زن و مرد، پير و جوان و كوچك و بزرگ ،
لحظه شمارى مى كردند.
فاطمه نگاهى عميق به در و ديوار مسجد پدر گرانمايه خويش كرد.منبر و
محراب آزادى و آزادگى را نظاره كرد.به ياد گذشته افتاد، گذشته
پرافتخار، گذشته لبريز از سرفرازى و خاطره .شگفتا! آيا نه همين مسجد
بود كه كانون حق و محور عدالت و مركز حريت و چشمه جوشان تقوا و پرواى
از خدا و پايگاه معنويت و رعايت حقوق و امنيت مردم بود؟ اما اينك ...
و آن گاه ناله جان سوزى از پرده دل بركشيد و از ناله جگر خراش و درد
آلود او، مسجد يكپارچه اشك و آه گرديد.دقايقى سكوت كرد و مردم نيز آرام
شدند و صدا فروكش كرد و سكوت كامل بر فضاى مسجد سايه افكند.
آنگاه بود كه خردمندترين و انديشمندترين و فرزانه ترين و دورانديش ترين
بانوى عصرها و نسلها لب به سخن گشود و شورى ديگر افكند.
منطق پولادين و پرشور و دليرانه و قهرمانانه و كوبنده و پرمايه و
روشنگر دخت گرانمايه پيامبر، با قدرت مسلط زمانه ، بهت و اعجاب همگان
را برانگيخت و هنوز پس از چهارده قرن ، شگفتى و شگرفى هايش به پايان
نرسيده و ادامه خواهد داشت .
سخن جاودانه و روشنگر او از سويى محاكمه رژيم استبدادى سقيفه بود و
نشان دادن بى بنيادى و فريب كارى و بيگانگى آن با حقيقت اسلام ، كه
براى قبضه قدرت به هر شقاوت و بى رحمى دست مى يازيد؛ و از دگر سو به
نمايش نهادن اين حقيقت كه اسلام پاك و خالص و ناب را بايد از خانه
فاطمه و على و حسن و حسين جست جو كرد.
او به عنوان يادگار محمد (صلى الله عليه و آله ) مسجد را به دادگاهى
تبديل ساخت كه يك طرف آن ، قرآن و قلب و روح و رگ حيات محمد، فاطمه و
خاندان وحى و رسالت اند و طرف ديگر آن ، نظام غاصب و بيدادگر سقيفه و
سردمداران آن .
مردم نيز كه از يوم الدار تا حجة الوداع ، وحى الهى را از زبان پيامبر
شنيده بودند و ديدگاه او در مورد على و فاطمه را دريافته بودند، اينك
تماشاگر و شاهد بودند؛ گرچه مرعوب و سردرگم .
و اين دادگاه بى نظير و تاريخى و دفاعيات قهرمانانه و شهامتمندانه و
شكوهبار فاطمه بود كه راه و رسم اهل بيت و نام بلند آوازه پيامبر را در
برابر آن طوفان سهمگين ارتجاع و استبداد تازه نفس و عنان گسيخته بيمه
كرد؛ در غير اين صورت فاتحه اسلام خوانده شده بود و بافته هاى پوشالى
آنان حاكم .
او گرچه به ظاهر براى دفاع از حقوق خويش به مسجد آمده بود اما از آن
جايى كه او و پدر گرانمايه و شوى شهسوار و فرزندان ارجمندش ، هيچ گاه
در پى اندوختن گنجينه و زر و سيم و زرق و برق دنيوى نبودند و زندگى را
همواره با شرافت و قناعت و عزت نفس و پارسايى و مردم دوستى و جهاد و
تلاش در راه خدا و خلق گذرانده بودند، هنگامى كه زمام سخن را به كف
گرفت ، از حقوق خدا و بندگانش دفاع كرد، از توحيد، نبوت ، امامت راستين
،
از وحى و رسالت و ارزشهاى الهى ،
از نماز و فرهنگ راستين آن و رابطه صادقانه با خدا،
از زكات و اداى حقوق مردم ،
از روزه و اثر و جهت و هدف و نقش تقواآفرين آن ،
از حج و فلسفه زندگى ساز آن ،
از عدالت و نقش نظام بخش و زنده كننده آن ،
از جهاد آگاهانه و خالصانه و اثرات سازنده آن ،
از احساس مسئوليت در برابر روند جامعه و تاريخ ،
از نظام خانواده و حقوق آن ،
از پيوندهاى خويشاوندى و عقيدتى و دينى ،
از وفاى به عهدها و پيمان ها،
از رعايت حقوق ، آزادى ، امنيت ، برابرى ، برادرى و هشدار از آفتهاى
اينها،
و از حقوق نسل معاصر خويش و نسلهاى آينده كه با انحراف مسير جامعه و
تاريخ ، سخت به خطر افتاده بود.
او از درخواست فدك و ادامه مبارزه درايت مندانه و روشنگرانه خويش ،
چيزى جز استقرار عدل و داد و تاءمين حقوق و امنيت و آزادى جامعه و مردم
مى جست و جز ادامه سيستم امانتدارى و حكومت عدالت گستر پيامبر - به
صورتى كه خدا و پيامبرش براى نجات و رستگارى مردم مقرر فرموده بودند -
نمى خواست و جز رسالت دينى و وظيفه تاريخى و ملى و انسانى خويش ، در
برابر آفت هاى سهمگين و ويرانگرى كه در حال پى ريزى و استقرار بود،
انجام نمى داد.
همان گونه كه غصب فدك و مصادره آن نيز چيزى جز ربودن خلافت و پايمال
ساختن مقررات خدا و پيامبر و سلب حقوق جامعه نبود.
اين كار، گام نخستين حق كشى و استقرار استبداد و خودكامگى به نام مذهب
بود و مبارزه سترگ فاطمه (عليها السلام ) نيز نخستين مرحله مقاومت در
برابر اين شيوه منحط و زشت و بسيار ظالمانه به شمار مى رفت .
اين را هم فاطمه نيك دريافته بود و هم نظام پوشالى سقيفه ؛ از اين رو
در نطق آتشين و خردمندانه او بايد دو چيز را شناخت : يكى واژه و جملات
و قالبها و الفاظ، و ديگر روح و جان و هدف و نكات اساسى كه در پس واژه
ها نهفته است .
در واژه هاى سخن از فدك است و بخشش خدا و پيامبر و از ارث بردن دخت
فرزانه پيامبر از پدر، اما در محتوا، از توحيد گرفته تا تقوا، عدالت تا
آزادى ، برابرى تا تاءمين حقوق جامعه ، دفاع از ارزشها تا از آيندگان و
در هم كوبيدن نقشه هاى شوم استبداد و ارتجاع و نفاق موج مى زند و اگر
منصفانه و عميق ارزيابى گردد، كار اين قهرمان سخن و عمل و اين پيشتاز
ايمان و عفاف و جهاد، كارى بس خطير و پرشكوه و عظيم است ؛ درست بسان
كار شكوهمندانه پدر و بسان دلاورى شوى گرانقدرش در دفاع از رسالت و
بسان نقش تاريخساز فرزندان ارجمندش .
چه تفاوتى ميان دلاورى امير شجاعت ها در دفاع جانانه از رسالت و هدف ها
و آرمان ها در برابر دستگاه بازيگر و تازه نفس سقيفه است ؟ او با شمشير
و خرد دفاع كرد و اين با سلاح خرد و درايت و آينده نگرى و عواطف پاك
بشرى ؛ اما هر دو از يك منشاء و معدن سرچشمه مى گرفت و هر دو در پى يك
هدف والا و يك آرمان مطلوب و محبوب بودند.
به باور ما، مبارزه سترگ فاطمه (عليها السلام ) سخت تر و مشكل تر بود.
يكى از نويسندگان در اين مورد مى نويسد: زهرا (عليها السلام ) به حكم
وظيفه در پيكارى سخت و سهمگين گرفتار است ...
على و محمد (صلى الله عليه و آله ) بت ها را شكستند،
در برابر فشارهاى طاقت فرساى قريش نداى توحيد و عدالت سردادند، جنگ
((احد)) و
((بدر)) و ((خندق
)) و...را با موفقيت و درايت ، با پيروزى جبهه
حق اداره كردند.اين كارى شگرف و بزرگ و بى نظير بود اما نبايد فراموش
كرد كه آنجا دشمن صريح شناخته شده و روشن و مشخص بود كه از چه دفاع
مى كند و در برابر چه اصول مترقى و آسمانى مى جنگد، اما فاطمه درگير يك
مبارزه عظيم داخلى است .
اين مبارزه است كه بسيار سخت است ؛ چرا كه در طرف مقابل ، عنصرى
ظاهرالصلاح است كه ((يار غار))
و همگام هجرت پيامبر و پدر عايشه ، ((ام
المؤمنين )) است .
عمر چهلمين نفر از مسلمانان و پدر ((حصفه
)) است ؛
و عثمان است كه لقب ((ذوالنورين
)) را يدك مى كشد؛
و خالد، سردار شرارت و خشونت و شقاوت و بى باكى و سفاكى است ؛
و عمر و عاص ، نابغه فريب و دجالگرى و تاريك انديشى و...
اما دخت سرفراز و فرزانه پيامبر براى دفاع از حق و عدالت در برابر آنان
ايستاد.
چه شكوهمندانه و خردمندانه ، مبارزه سترگ خويش را استمرار بخشيد و براى
عصرها و نسل ها، اگر بخواهند و منصفانه بينديشند، حقيقت را روشن ساخت .
و درس هايى را كه دانشمندان و آموزگاران و مصلحان بزرگ و دلسوز با يك
عمر تلاش و پشتكار و گسترده ترين امكانات ، ممكن است به دانش پژوهان
بگويند، اين آموزگار بزرگ عصرها و نسل ها، كامل تر و جامع تر و شايسته
تر از آنها را در سه ماه مبارزه قهرمانانه و بزرگوارانه و آموزگارانه و
دلسوزانه خود گفت و همه را در ميدان عمل ، در چشم انداز عصرها و نسل ها
قرار داد.
و نويسنده انديشمند ديگرى مى نويسد: در روزگارانى كه اشراف جاهليت و
مدعيان رياست و سرورى بر جهان عرب ، بت هاى تراشيده از سنگ و چوب و
خرما را كرنش مى كردند و در برابر آنها سر تعظيم فرود مى آوردند و آنها
را مى پرستيدند، اين ((محمد))،
پيام آور حريت و ايمان بود كه بپا خاست و نداى آزادگى از پرستش هاى ذلت
بار و يكتاپرستى و درهم شكستن بت ها را طنين افكن ساخت و بشريت را -
اگر ژرف بينديشد - آزاد ساخت و پس از رحلت او، آن گاه كه مدعيان دروغين
خلافت و جانشينى پيامبر و خداوندگاران زر و زور و تزوير، چون اژدهايى
سر بر آورده و گرسنه و سيرى ناپذير، بر آن بودند تا بر جامعه آزاد شده
به بركت رسالت و فداكارى هاى پدر فاطمه و مجاهدت ها و دلاورى ها و
روشنگرى هاى همسر فاطمه (عليها السلام ) و ايمان و اخلاص و تلاش و
سازندگى هاى خود او، سيطره و سلطه يابند؛ و نه تنها مردم را بسان
بردگانى حقير در پاى بت هاى جديد قدرت قربانى كنند، كه ايمان و كرامت و
استقلال و معنويت و باورهاى مقدس آنان را نيز نابود سازند.
آرى ، در اين درگيرى عظيم و نابرابر، اين فاطمه بود كه به صورت قهرمانى
سترگ به ميدان گام نهاد و با درايت و شجاعتى وصف ناپذير مبارزه كرد و
از آرمان و اهداف و دين و دفتر به گونه اى تحسين برانگيز مرزبانى كرد و
آنها را بيمه نمود.
او از ژرفاى جان هشدار داد كه : هان اى غيرتمندان ! شجاعان ! مردم !
نظامى كه نخستين ضربه اش به دخت پيامبر وارد آيد و خاندان وحى و رسالت
از آتش فتنه او در امان نمانند، با ديگران چه خواهد كرد؟
نظامى كه محور و مركز حق و عدالت و برادر و جان شيرين و نفس نفيس
پيامبر، على (عليه السلام) را خانه نشين كند، در خانه او را به آتش
كينه و حسادت و انحصارگرى جنون آميز خود بسوزاند، ديگر با مردم عادى چه
خواهد كرد؟
نظامى كه ((سلمان محمدى ))
از شرارتش مدينه را ترك و در مدائن منزوى گردد،
((بلال ))، افتخار اذان
گويى را رها كرده ، به شام بگريزد،
((ابوذر))، مورد هجوم و
حمله رجاله هايش قرار گيرد،
((سعد بن عباده )) زير
دست و پاى خشونت كيشان و گماشتگانش پايمال و مورد اهانت ، و بعد هم در
تبعيدگاه خويش به دست جاسوسان امنيتى ترور شود و با دجالگرى ،
((جنيان )) عامل ترور
قلمداد گردند و مقصر شناخته شوند،
((مالك بن نويره )) و
مردان قبيله اش به جرم انتقاد و چون و چرا و حق گويى در برابر آن ،
يكسره با بدترين شيوه ناجوانمردانه قتل عام و به زنان مسلمان تجاوز
گردد،
و به يك كلام ، نظامى كه صاحبان فضيلت و تقوا، آگاهى و خرد، فرهنگ و
انديشه ، شرافت و صراحت ، آزادمنشى و آزادگى و وجدان و انصاف را براند
و دنباله روان و چاكرامنشان ، عوام زدگان و بازيگران ، اراذل و اوباش و
لاابالى مذهبانى چون :
((قنفذ))ها و
((خالد))ها و
((عبدالرحمن ))ها و...را
ميداندار كند و به آنان مدال شجاعت دهد و عنوان سردار ببخشد، با نسل
هاى آينده چه خواهد كرد؟!
آيا ارمغان چنين دستگاه و سيستم و نظامى ، جز ادبار و انحطاط و فاجعه
چيز ديگرى خواهد بود؟
آرى ، فاطمه از ژرفاى جان ناله سر داد،
خروش برداشت ،
باران منطق و استدلال را بر كوير يخ زده جامعه باراند،
و نورافشاند و حرارت بخشيد؛ چرا كه آينده را مى ديد و سخت احساس
مسئوليت مى نمود.
آن بانوى فرزانه و دورانديش بر خلاف كسانى كه نوك بينى خويش را مى
ديدند و فكر مى كردند كه دين ، نماز است و تلاوت قران و تظاهر به شعائر
و پوسته دين ، در انديشه به مسلخ رفتن روح دين و مغز آن ، عدالت ،
آزادى ، برابرى ، امنيت ، و ديگر اصول حقوق بشر بود.
مى ديد كه اين سقيفه شوم ، سقيفه ها در پى خواهد داشت ،
مى ديد كه اين بيعت تحميلى و زورمدارانه ، بيعت هاى ظالمانه بسيارى را
در پى خواهد داشت ،
مى ديد كه غصب فدك ، غصب ها و مصادره هاى پياپى به بار خواهد آورد،
مى ديد كه محاصره خانه وحى و امامت راستين ، محاصره ها به دنبال خواهد
داشت ،
مى ديد كه يورش به خاندان رسالت ، يورش ها به بار خواهد آورد،
مى ديد كه اين آتش افروزى ها، شعله ها و شراره هايش بسيار خواهد بود،
مى ديد كه كتك زدن او و شكستن پهلو و استخوان هايش ميان در و ديوار،
تازيانه ها را بر تن حق طلبان فرود خواهد آورد،
مى ديد كه كشته شدن ((محسن ))
خاندان پيامبر، شهادت ((محسن ها))
را به دنبال خواهد داشت ،
مى ديد كه فريب بزرگ نظام سقيفه و مخفى شدن گردانندگانش زير دستار دين
، فريب ها و دجالگرى ها و فاجعه ها به بار خواهد آورد،
مى ديد كه سياست به جاى ديانت و بيعت دروغين به جاى وصايت و مصلحت
انحصارگران به جاى حقيقت و تصميم گيرى شمارى شيفته قدرت به عنوان
نخبگان و خبرگان به جاى نمايندگان حقيقى توده ها، چه نگونسارى ها و
بدبختى ها از پى خواهد آورد.
او با اين ديد و اين آينده نگرى دقيق بود كه خيرخواهانه و حكيمانه
هشدار مى داد و از شدت درد و احساس رنج - كه زحمات پدر و معمار آسمانى
اش در معرض خطر قرار گرفته بود - گاه فرياد مى كشيد و گاه ناله جان
سوز سر مى داد.
و نويسنده بزرگ ديگرى در وصف شكوه و شورآفرينى خطبه حماسى و تاريخى
ريحانه پيامبر و شهامت و درايت وصف ناپذير او در اداى آن ، چنين مى
نويسد: او بى اعتنا به جوسازى خاصى كه در اين زمينه شده بود، و
پيامدهاى احتمالى اين افشاگرى بزرگ ، به برنامه خود ادامه داد و به
بهانه غصب فدك ، خطبه بسيار غرايى در مسجد پيامبر در برابر مهاجرين
ايراد نمود كه بسيارى از حقايق در آن افشا شد.
اين خطبه ، هشدار كوبنده اى بود براى آنها كه كوشش داشتند خلافت پيامبر
و حكومت عادلانه اسلامى را از مسير اصلى خود منحرف سازند و زحمات بيست
و سه ساله پيامبر را بر باد دهند.
زنگ بيدار باشى بود براى آنها كه قلبشان به عشق اسلام مى تپيد، و از
آينده اين آيين پاك و زندگى بخش بيمناك بودند.
اخطار شديدى بود براى آنها كه از گسترش حزب نفاق و نفوذ آنها در دستگاه
سياسى بعد از رسول خدا بى خبر بودند، و جنب و جوش هاى مرموز آنان را
ناديده مى گرفتند.
فرياد دردآلودى بود در حمايت از اميرمؤمنان ، على ، وصى و جانشين
پيامبر، كه گروهى از بازيگران سياسى ، آيات قرآن و توصيه هاى مؤ كد
رسول الله را درباره او ناديده گرفته بودند.
احقاق حق مظلومانه اى بود براى بيدار ساختن آنها كه حق شان غصب مى شود
و سكوت مسالمت آميز را بر فريادهاى كوبنده و بيدادگر ترجيح مى دهند.
تندر سهمگينى بود كه پژواك آن همه جا پيچيد، و آثار آن در همه قرون و
اعصار باقى ماند.
طوفان بنيان كنى بود كه امواج شكننده اش ارواح خفته را - هر چند به طور
موقت - بيدار كرد و راه حق را به آنها نشان داد.
و سرانجام صاعقه مرگبارى بود كه بر سر دشمنان اسلام فرود آمد و آنها را
سخت غافل گير ساخت .
تحليل هاى عميق بانوى اسلام در اين خطبه ، بيانگر بينش دقيق او در
پيچيده ترين بحث هاست .
تفسيرى كه دخت گرامى پيامبر براى مسائل مهم فكرى ، فرهنگى ، هنرى ،
عاطفى ، معنوى ، انسانى ، عقيدتى ، سياسى ، اجتماعى و...در اين خطبه
آورده ، دليل روشنى است بر اين حقيقت كه فاطمه (عليها السلام ) تعلق به
زمان خاصى نداشته است .
حماسه هاى پرشورى كه در اين خطبه از زبان گوياى فاطمه (عليها السلام )
تراوش كرده ، نشان اين است كه او بانويى فداكار، مجاهد، مبارز و رهبرى
لايق براى مبارزان راه خدا و مجاهدان طريق حق است .
لحن گيراى بانوى اسلام در اين خطبه كه تا اعماق جان و روح انسان نفوذ
مى كند، بيانگر اين واقعيت است كه او سخنورى بليغ و خطيبى نستوه و
همتاى همسرش اميرمؤمنان بود؛ به گونه اى كه اين خطبه غرا، خطبه هاى على
را در نهج البلاغه تداعى مى كند و دوش به دوش آن پيش مى رود و نشان مى
دهد كه دخترش زينب (عليها السلام ) اين ارث را از پدر و مادر، هر دو،
در اختيار گرفته بود كه با خطابه آتشينش در بازار كوفه و مجلس يزيد،
لرزه بر اندام جنايتكاران بنى اميه افكند و پايه هاى كاخ حكومت غاصبانه
آنها را متزلزل ساخت و بذرهاى انقلاب را بر ضد اين حكومت جبار و جائر
در قلوب مردم كوفه و شام پاشيد.
موشكافى هاى فاطمه (عليها السلام ) در اين خطبه در زمينه فلسفه و اسرار
احكام و تحليل تاريخ سياسى و مقايسه دوران جاهليت عرب با زندگى آنها
بعد از ظهور اسلام ، درس هاى بزرگى به رهروان راه حق مى دهد و آنها را
در مبارزاتشان تعليم و آموزش مى بخشد.
و مهمتر از همه اين كه فاطمه (عليها السلام ) با اين خطبه ، موضع
خاندان پيامبر را در برابر رژيم حاكم روشن ساخت و مبرا بودن ساحت مقدس
اسلام را از مظالمى كه به نام اسلام انجام مى گرفت ، آشكار نمود!(646)
بخش 16: محورهاى چندگانه سخن انديشاننده و حماسه
ساز ريحانه پيامبر
محورهاى سخن انديشاننده ريحانه پيامبر
به هر حال ، در يك سوى مسجد فاطمه بود و گرداگرد او زنان
روشنفكر و حق طلب و شجاع هاشمى و شاگردان و دوستانش ، و در سوى ديگر،
رهبر نظام سقيفه و انبوهى مردم سر در گم و مرعوب ؛ و همه جا برق
شمشيرهاى آخته نگهبانان استبداد.<