او مردم را ملك زر خريد،
برده و بنده ، دنباله رو و فرمانبردار سر به زير و آرام حكومت نمى نگرد
و دولت و حكومت را نيز دامدار و برده دار بزرگ نمى شناسد كه بى حضور
جدى و آگاهانه و بدون مشاركت و معاونت و همراهى و همدلى آنان به اداره
امورشان بپردازد و بدون مشورت جدى با آنان ، برايشان تصميم بگيرد و هر
چه را خواست و دريافت ، خوب و زيبا و بايسته و ارزش اعلان كند و هر كه
و هرچه را نپسنديد، از سر راه بردارد و ضد ارزش عنوان سازد.نه ، هرگز!
بلكه در سيستم سياسى و بينش انسانى او مردم همه انسانند؛ درست بسان
دولت و حكومت خويش ، قدرت و امكانات و كشور و هر آنچه هست ، از خود
آنان است و بايد از اراده و خواست آگاهانه و آزادانه آنان سرچشمه
گيرد.آنان بايد بر سرنوشت خويش به راستى حاكم باشند و بتوانند به
آسانى برگزيدگان و نمايندگان و امانتداران واقعى و با كفايت و آزادمنش
خود را به خدمت گمارند و هر لحظه اى كه خواستند، از او حساب بكشند، او
را مورد انتقاد و چون و چرا و حسابرسى قرار دهند و او با نهايت ادب و
تواضع پاسخ گوى گفتار و نوشتار و مسئول رفتار و كردار خويش در همه
عرصه ها باشد؛ چرا كه در فلسفه سياسى ريحانه پيامبر، دولت و حكومت براى
خدمت و تاءمين سعادت مردم است و نه مردم و قدرت و امكاناتشان براى
زمامداران و در جهت تاءمين منافع آنان .
وان
عملك ليس لك بطعمة ولكنه فى عنقك امانة و انت مسترعى لمن فوقك ، ليس لك
ان تفتات فى رعية ، ولا تخاطر الا بوثيقة ، وفى يديك مال من مال الله
عزوجل ، وانت من خزانه حتى تسلمه الى ...(598)
او مردم را بسان پيشوا و دولت و حكومتشان داراى حقوق متقابل مى شناسد.
ايها
الناس ان لى عليكم حقا و لكم على حق ...(599)
و از ديدگاه او همه انسان ها صاحب حق حيات ،
حق زيستن به صورت انسانى با شعور و انديشه ،
حق برابرى ،
حق حاكميت بر سرنوشت سياسى و اجتماعى ،
حق تصميم گيرى در روند امور،
حق امنيت جان ، مال ، شغل ، آبرو، مسكن و محل زندگى و...،
حق آزادى فردى ،
آزادى انديشه ،
آزادى عقيده ،
آزادى بيان و قلم ،
حق انتقاد و چون و چرا،
حق دليل خواهى و حسابرسى ،
حق اعتراض و اجتماع مسالمت آميز،
حق اظهار نظر و بيان راءى و ديدگاه ،
حق اندرزدهى و خيرخواهى و هشدار،
حق دفاع ،
حق مقايسه و انتخاب بهترين ها،
و حق داشتن ابزارها و امكانات پيشرفته و سالم پيام رسانى بسان :
مطبوعات و رسانه ها، جمعه و جماعت و مسجد و منبر آزاد از سلطه قدرت ها
براى رساندن پيام خويش مى نگرد؛ درست بسان همتا و همسنگر گرانمايه اش
اميرمؤمنان .و بر اين باور است كه دولت ها و قدرت ها جز با نظارت
آگاهانه و هشيارانه و جدى مردم و پايمردى و پايدارى آنان در طلب حقوق و
آزادى خويش و پاى فشردن بر آن ، و جز راه صلاح و سداد نخواهند رفت و
حقوق آنان را رعايت نخواهند نمود و هر كه باشند، در معرض آفت خودكامگى
و خودمحورى و فساد بوده و بدون نظارت جدى مردم ، به قعر دوزخ حق كشى و
استبداد در خواهند غلتيد و ره آورد كارشان جز انحطاط و تيره بختى
نخواهد بود؛ چرا كه افزون بر دين و دانش و تجربه بشرى ، تاريخ سياسى
نيز گواه است كه قدرت و امكانات باد آورده و بدون حساب و كتاب و سازمان
و تشكيلات و ادارات نهانى و غير شفاف و دور از بررسى و نظارت و چشم
تيزبين مردم ، به ويژه روشنفكران و نويسندگان و روزنامه نگاران شجاع و
تاريكى ستيز جامعه ره آوردى جز تباهى بى حساب و كتاب نخواهد داشت .
فليست تصلح الرعية الا بصلاح الولاة ولا تصلح الولاة الا باستقامة
الرعية ...(600)
و با سردمداران سقيفه نيز به خاطر غصب همين حق حاكميت مردم و جانشينى
به حق پيامبر و در پيش گرفتن شيوه منحط حق ستيزى و حق كشى و پايمال
ساختن حقوق و آزادى و امنيت و حق دفاع مردم و استبدادگرى و خودكامگى
شان به مبارزه روشنگرانه و آشتى ناپذير بر مى خيزد.
اما
لعمرى لقد لقحت فنظرة ريثما تنتج ثم احتلبوا مل ء القعب دما عبيطا و
ذعافا مبيدا...وابشروا بسيف صارم و سطوة معتد غاشم وهرج شامل واستبداد
من الظالمين ...
او ابزارها و راهكارها و وسايل سياست و تدبير امور و دخالت در مديريت و
تصدى امانت ها را، لياقت و كفايت ، آگاهى و امانت ، صراحت و صداقت ،
مهر و محبت ، پرواى واقعى از خدا و قانونمدارى و عمل شايسته و سعه صدر
و توسعه شخصيت و بينش ژرف مى نگرد و نه فريب و بازيگرى ، خشونت و
بيداد، قساوت و خودكامگى ، جمود و تعصب ، تحميل و تفسيق ، مارك زدن و
اتهام بستن و حذف نمودن آزادى خواهان و سلطه ناپذيران و روشنفكران و
دلسوزان ؛ چرا كه در بينش سياسى او به هدف مقدس و خداپسندانه و عادلانه
، تنها با شيوه و ابزارها و روش هاى انسانى و مقدس مى توان رسيد و بس و
هرگز در بينش و شيوه سياسى آن حضرت هدف وسيله را توجيه نمى كند؛ درست
بسان شيوه خداپسندانه و انسانى پدر و همپرواز گرانقدرش .
اء
تاءمرون ان اطلب النصر بالجور والله لا اطور به ما سمر سمير وما ام نجم
فى السماء نجما.
او همان گونه كه در انديشه و عقيده ، يكتاپرست و توحيدگراست و جز ذات
پاك و بى همتاى خدا را نمى پرستد و در خور پرستش نمى نگرد و بر آن است
كه ستايش ها و پرستش ها و كرنش ها و خضوع ها و خشوع ها تنها درخور اوست
، در ميدان سياست نيز توحيدگراست و از بت سازى ، شخص پرستى و كيش
شخصيت بيزار است و ساز و افزارهاى آن را نيز از تملق بافى و چاپلوسى
گرفته تا دروغگويى و دجالگرى و بت سازى و بت تراشى از قدرتمداران و
همشاءن و همطراز يا فراتر از قانون پنداشتن آنان را سخت نفى مى كند و
اين سبك منحط و شرك آلود را با دين خدا و خرد سالم سياسى و انسانى
ناسازگار مى نگرد.
او هدف از سياست دانى و سياست دارى و دخالت در امور جامعه و مشاركت در
تنظيم شئون مردم را نه به هدف رسيدن به ثروت و قدرت بادآورده و تصفيه
حسابهاى گوناگون ، بلكه تحقق عدل و داد در ابعاد سياسى ، اجتماعى ،
اقتصادى ، قضايى ، حقوقى و تاءمين آزادى و امنيت و حقوق مادى و معنوى
جامعه و تك تك انسانها مى نگرد.
اين بينش مترقى سياسى و اين شيوه و سبك انسانى ريحانه پيامبر را در
خطبه هاى حماسه ساز، سخنان ارزنده و الهام بخش و شيوه مبارزاتى او مى
توان به روشنى دريافت كه ما به دليل پرهيز از گستردگى بحث از طرح آنها
مى گذريم و شما را در اين مورد به مطالعه بخش هاى آخر اين كتاب دعوت مى
كنيم .
2- بزرگ پرچمدار آزادى و
آزادگى
اسلام به مفهوم واقعى اش دين آزادى و آزادگى و آزادمنشى است و
قرآن كتابى است كه فرد و جامعه و تمدن و خانواده بشرى را به سوى توحيد
و توحيدگرايى و آزادگى از انواع سلطه ها و بندها و كند و زنجيرهاى مرئى
و نامرئى و نفى همه تيرگى ها و تاريكى ها و تاريك انديشى ها و استبداد
و اختناق و بت سازى و كيش شخصيت فرا مى خواند(601)
و پيشوايان راستين و فروغ هاى چهارده گانه دين نيز در سراسر زندگى
الهام بخش و درس آموزشان به راستى نشان داده اند كه پيشوايان آزادگى و
حقوق انسانند.
اما سوگمندانه ، پس از رحلت جان سوز پيامبر و ظهور جنبش ارتجاعى سقيفه
و انحصار قدرت و امكانات و غصب دين و دفتر به وسيله تارك انديشان و پس
از آن ، هماره دو برداشت و دو دريافت از دين در مورد آزادى و حقوق بشر
در فراز و نشيب تاريخ خود را نشان داده است .
1- نگرش سلطه جويانه و تاريك انديش و خمودى كه آزادى و حقوق انسان را،
از اسلام نمى شناسد و بر اين باور است كه اگر در اسلام آزادى و حقوق
بشرى هم باشد براى مردم توحيدگرا و مسلمان و فرمانبردار بى چون و چراى
حكومت است ؛ نه براى همه انسانها.
2- اما در برابر بينش و دريافت ، نگرش و برداشت انديشمندانه و مترقى و
انسانى از اسلام است كه آزادى انديشه ، عقيده ، بيان ، قلم ، انتقاد،
چون و چرا، دلسوزى و خيرخواهى و اظهار نظر، مقايسه و انتخاب ، حق دفاع
، امنيت ، برابرى و حقوق بشر را از اساسى ترين و طبيعى ترين حقوق همه
انسانها مى نگرد.
اين دريافت و بينش مترقى و انسانى از اسلام بر اين باور است كه : پدر
نخستين انسانها، آدم ، يكى را آزاد و سالار و ديگرى را برده و اسير به
دنيا نياورد بلكه همگى انسانها آزادند و آزاد ولادت يافته اند.
ان
آدم لم يلد سيدا ولا امة وان الناس كلهم احرار...
چرا كه هيچ فرد و جامعه اى نبايد بندگى و بردگى ديگران را بپذيرد.
لا
تكن عبد غيرك وقد جعلك الله حرا.(602)
چرا كه خداى فرزانه اختيار همه كارها را به انسان با ايمان سپرده است ،
جز اختيار به ذلت و خوارى و به بردگى كشيدن خويشتن را.ان
الله فوض الى المؤمن كل شى ء الا اذلال نفسه .(603)
چرا كه همه انسانها آزاد ولادت مى يابند و مى توانند آزادمنش و بهره ور
از نعمت آزادى زندگى كنند.
الناس كلهم احرار...(604)
چرا كه بزرگ پيشوا و پرچمدار حقوق انسان ، اميرمؤمنان ، در منشور
جاودانه اش آزادى و حقوق بشر را از آن همه انسان ها و طبيعى ترين و
ابتدايى ترين حق همه شهروندان - مخالف و موافق مسالمت جو - مى شناسد و
آنان را، يا در دين برادر مى نگرد و يا در آفرينش برابر...اما
اخ لك فى الدين ، او نظير لك فى الخلق ...
و ريحانه سرفراز پيامبر در زندگى الهام بخشش ، آزاده و آزادمنش و
آزاديخواه بود و از استبداد و خودكامگى و زورمدارى بيزار و در گفتار و
كردارش بر اين انديشه رهنمون بود و پاى مى فشرد.
او در زندگى پرافتخارش از ناپسندى و گناه آزاد بود.
از بندگى غير خدا آزاد بود.
از كژى و اشتباه مصون بود.
از ناخالصى و لغزش پاك بود.
از بندهاى خرافه و اوهام رها بود.
از اسارت تعصب و دنباله روى ، آداب و رسوم دست و پاگير، گرايش هاى
ناآگاهانه ، احساسات ناسنجيده و واكنش هاى سطحى آزاد بود.
از اسارت نفس سركش و هوا و هوس انسانى آزاد بود.
از دلبستگى به غير خدا و ارزش هاى غير خدايى آزاد بود.
از بيگانه رسته و به دوست پيوسته بود.
از اسارت جاذبه هاى قدرت ، شهرت ، ثروت ، زرق و برق ، تجملات ، ماده
پرستى و زراندوزى ، فخرفروشى و خود بزرگ بينى و غرور، تملق و چاپلوسى و
ستايش و كرنش ، آزاد بود و هيچ رسم و سنت بى عمق و بى محتوا نمى توانست
او را به سوى خود جلب كند و هيچ كشش و زيبايى مادى نمى توانست او را
بفريبد و سرگرم سازد و هيچ سعادت بدلى و ظاهرى توان آن را نداشت كه راه
او را به سوى نيكبختى حقيقى و هماره و ماندگار مسدود سازد.
او بعثت ها را در جهت آزادگى انسانها ارزيابى مى كرد و بر اين عقيده
بود كه خداى فرزانه پيامبران را در جامعه ها برانگيخته است تا انسان را
به پرستش خداى يكتا دعوت كنند و از كمند اسارت زورمداران و فريب
كاران و خودكامگان هشدار دهند و نجات بخشند.
ولقد
بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت
(605)
و رسالت و دعوت برترين پيام آور خدا را در جهت گسستن بندهاى خفت و
خوارى از دست و پاى انسانها و در هم نورديدن كند و زنجيرهاى اوهام و
خرافات از خرد و انديشه آنان و آزاد ساختن شان از همه ذلت ها و حقارتها
عنوان مى ساخت .
ويضع
عنهم اصرهم والاغلال التى كانت عليهم ...(606)
((و بر اين انديشه بود كه پيامبر گرامى اسلام
براى آزادگى انسانها از آفت اسارت و استبداد و دوزخ دنيا و آخرت آمد.))
فجاء
رسول الله بعتق الرقاب من النار واعتقها من الرق ...(607)
((پيامبر خدا براى آزادى انسانها از آتش آمد و
آنان را از بندگى غير خدا آزاد ساخت ...))
و بر اين باور بود كه :
خمس
خصال من لم تكن فيه خصلة منها فليس فيه كثير مستمتع
اولها الوفاء، والثانية التدبير، والثالثة الحياء، والرابعة حسن الخلق
،
والخامسة وهى تجمع هذه الخصال الحرية .(608)
((هر انسانى كه يكى از اين پنج ويژگى ارزشمند
انسانى را نداشته باشد براى خود و خانواده و جامعه و دنياى خويش چندان
بهره و سودى نخواهد داشت :
نخست ويژگى وفا و وفادارى ،
دوم تدبير درست ،
سوم حيا از خدا و افكار عمومى و وجدان خويشتن ،
چهارم خلق و خوى خوش و شايسته ،
و پنجم كه محور و دربر گيرنده همه اين ويژگى هاست ، آزادگى و آزادمنشى
است .))
و خود آن بانوى رادى ها و سرفرازى ها به راستى آزاده بود.
آن حضرت روح پرستش و نيايش و عبادت خدا بود، اما همان يكتاگرايى و
يكتاپرستى را نيز آزادمنشانه مى خواست ؛ به همين جهت بسان همتاى
گرانقدرش خدا را نه چوپان سوداگران به اميد بخشش مى پرستيد و نه همانند
بردگان از سر ترس ؛
بلكه ذات پاك و زيباى او را در خور پرستش و ستايش مى شناخت و
آزادمنشانه او را مى پرستيد.
...و
ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار.(609)
و زبان حالش هماره اين بود كه : بار خدايا! ذات بى همتايت را نه به
خاطر بيم از كيفرت مى پرستم و نه به طمع بهشت پرطراوت و زيبايت ، بلكه
بدان جهت كه در خور پرستش هستى خالصانه تو را مى پرستم .
الهى
ما عبدتك خوفا من نارك ولا طمعا فى جنتك ، بل وجدتك اهلا للعبادة
فعبدتك .(610)
او از اسارت و بندگى نوع خودكامه و استبدادپيشه آزاد بود و حق كشى و
بيداد و اختناق را نه لحظه اى پذيرفت و نه در برابر آن مرعوب شد.
او آزادى و آزادگى را نه تنها براى خود مى پسنديد و مى خواست ، كه براى
همگان مى جست و پاس مى داشت و جان عطرآگين ، روح پاك و شخصيت آزادپرور،
جوانى و بهاران زندگى خويش را با همه شكوه و اقتدار و قداست و موقعيت
والايش همه را در اين راه نهاد و از همين زاويه در برابر جنبش
ارتجاعى سقيفه كه آزادى انديشه ،
عقيده ،
راءى ،
اظهار نظر،
دگرانديشى ،
مقايسه و انتخاب ،
آزادى بيان و قلم ،
انتقاد و خيرخواهى و دلسوزى ،
آزادى دعوت به حق و هشدار از ستم و اختناق ،
آزادى سياسى و اجتماعى و دينى و فرهنگى و هنرى و...انسان را هدف گرفته
بود، تا شهادت پرافتخار و تكان دهنده خويش ايستاد و با تدبيرى شگرف و
تفكرانگيز پرچم آزادى خواهى و آزادگى و پيكار شورانگيز و شعورآفرين با
اختناق و استبداد و سانسور و حق كشى را براى هميشه تاريخ برافراشته
داشت .
آرى ، او آزاده اى راستين و آزاديخواهى بشردوست و حق گرا بود و از
استبداد و خودكامگى بيزار؛ درست از اين زاويه و خاستگاه است كه در
زندگى اش هماره با استبداد و زورمدارى در ستيز است و اسوه و الگو و
پيشواى واقعى آزادى .
آن حضرت در سخنان روشنگرانه و ستم ستيزش در برابر زنان مهاجر و انصار
مى فرمايد:
وابشروا بسيف صارم و سطوة معتد غاشم و هرج شامل واستبداد من الظالمين
...
اينك كه در برابر انحصارگران و زورمداران براى دفاع از حق و عدالت و
آزادى و امنيت خويش نمى ايستيد، شما را به شمشيرهاى آخته و هجوم و
تجاوز پياپى تجاوزكاران و به هم ريختن ضوابط و روابط اجتماعى و ظهور
استبداد و خودكامگى بيدادگران بشارت مى دهم .استبدادى كه با تسلط همه
جانبه خويش حقوق و غنايم شما را پايمال خواهد ساخت و در حد بخور و نمير
خواهد پرداخت و مردم شما را با شمشيرهاى بيداد خويش درو خواهد كرد و
تاريكى و تاريك انديشى و خشونت و انحطاط را بر شما تحميل خواهد نمود.
و نيز در برابر سپاه استبداد و نگهبانان اختناق فرمود:
ما
راءيت كاليوم قط حضروا اسوء محضرا تركوا نبيهم جنازة بين اظهرانا و
استبدوا بالامر دوننا.(611)
من هرگز روزى تيره و تار بسان امروز نديدم ؛ روزى كه شيفتگان قدرت و
مدعيان رهبرى مردم مسلمان پيكر پاك پيامبر را در برابر ما نهادند و
خودسرانه و مستبدانه به قبضه قدرت و انحصار امكانات جامعه دست يازيدند
و حقوق ما را پايمال ساختند.
3- پرچمدار بزرگ عدالت و
عدالت خواهى
با نگرش به بينش و گرايش و عملكرد ريحانه پيامبر و مبارزات
گسترده فكرى ، فرهنگى ، سياسى و اجتماعى آن بزرگ پرچمدار عدالت و عدالت
خواهى ، به كمتر موضوعى مى توان برخورد كه از نظر اهميت در نظرگاه او
به پايه اصل سرنوشت ساز عدالت برسد؛ چرا كه مسئله عدل و داد در نگرش
آسمانى و لطيف آن انسان والا، بسان توحيد و توحيدگرايى در تمام اصول و
فروع دين ريشه دارد و همان گونه كه هيچ كدام از مسائل عقيدتى ، عبادى ،
اخلاقى ، فردى و خانوادگى ، اجتماعى و سياسى ، حقوقى و كيفرى از روح
توحيد و توحيدگرايى جدايى ناپذيرند، درست همان گونه از روح عدالت نيز
نمى توانند به دور و بيگانه باشند.
درنگرش فاطمه (عليها السلام ) همه حقايق و مفاهيم و معارف از توحيد
گرفته تا معاد،
از رسالت تا امامت راستين ،
از معيارهاى كمال و جمال فرد گرفته تا مقياس سلامت و نشاط و طراوت و
پويايى و پايايى جامعه ، همه و همه بر محور عدل و بر اساس قسط و دادگرى
استوار گرديده است .
عدالت همدوش پروا و پرواپيشگى است ،
ركن اصيل معاد و ايمان به جهان ديگر است ،
هدف وحى و كتاب هاى آسمانى است ،
فلسفه بعثت ها و نهضت هاى توحيدى است ،
آرمان بلند پيامبران خداست ،
شرايط تصدى پست ها در يك جامعه به راستى اسلامى و انسانى و مترقى است ،
و از سرمايه ها و بايسته هاى فردى ، اخلاقى ، اجتماعى و آرمانى يك
انسان خودساخته و ايمان دار و يك جامعه و تمدن توحيدگرا و آرمان خواه و
پيشرفته است .
در نظرگاه ريحانه پيامبر، عدالت اساس و پايه اى است كه قوام عالم بر آن
قرار دارد.
عدالت سپرى است نفوذناپذير، دژى است تسخيرناپذير و بهشتى است جاودانه
براى زندگى .
العدل جنة واقية و جنة باقية .
عدالت سپر و نگهبان پراقتدار دولت ها و نظام هاى به راستى انسانى و
مردمى است .
العدل جنة الدول .
عدالت مايه ثبات و پايدارى ملك و ملت و سرمايه ، جمال و زيبايى رهبران
و دولت مردان برخاسته از آگاهى و اعتماد مردم است .
العدل قوام الرعية و جمال الولاة .
عدالت باعث چندين و چند برابر شدن بركات خدا در زندگى است .
بالعدل تتضاعف البركات .
هيچ عامل سازنده اى از نظر سازندگى و برازندگى و تضمين و پويايى و
پايايى كشورها، به پايه اصل افتخارآفرين عدالت نمى رسد.
ما
عمرت البلاد بمثل العدل .
عدالت شيرين تر از شهد، گواراتر از كره و دل انگيزتر از بوى خوش مشك
است .
العدل احلى من الشهد
عدالت مايه حيات و زندگى شرافتمندانه و بقاى جامعه ها و تمدن هاست .
العدل حياة الاحكام
عدالت سبب حيات و طراوت احكام و مقررات انسانى و الهى است .
عدالت سرآمد ايمان به خدا، عصاره همه شايستگى ها، بالاترين مرحله تقوا
و توحيدگرايى است .العدل
راءس الايمان .
عدالت رمز ماندگارى و پايايى است .
و يك ساعت عدالت ورزيدن و دادگرى را به راستى پيشه ساختن و برقرار
نمودن ، بهتر از هفتاد سال عبادت و نيايش و روزه دارى فردى است ؛ درست
همان گونه كه يك ساعت بر اساس ستم و اختناق بر مردمى حكم راندن ، بدتر
و زشت تر از هفتاد سال گناه فردى است .عدل
ساعة خير من عبادة سبعين سنة ...(612)
بر اين اساس است كه دخت فرزانه پيامبر، تجسم عدالت است در اين روند و
در اين راه ثابت و پابرجاست .
اگر در اخلاق و زندگى فردى او بنگريم ، عدالت پيشگى و رفتار و عملكرد
عادلانه و فراتر از آن ، هماره جلوه گر است ، و اگر در زندگى خانوادگى
او نيك نظاره كنيم ، فراتر از عدل و داد، ايثار و احسان و فداكارى موج
مى زند.
تقسيم كارش در خانه با همتاى زندگى اش على (عليه السلام) بر اساس
عدالت و تناسب و عملكردش بر پايه مساوات و مواسات است و رفتارش با
همكار و خدمتگزار و شاگردش ((فضه
)) در محيط خانه ، دل انگيز و تماشايى است .
ريحانه پيامبر افزون بر عدالت پيشه بودن ، عدالت خواه است .
در زندگى الهام بخش خويش در پرتو منطق دل انگيز و دلنشين ، همگان را به
عدالت و دادگرى فرا مى خواند و روشنگرى مى كند كه :
خدا ايمان را مايه پاكيزگى و پاكسازى از آفت هاى شرك و بيداد قرار داد
و نماز را وسيله پيراستگى از آفت خود بزرگ بينى و غرور.
زكات را باعث تزكيه نفس و گسترش رزق و روزى و روزه را عامل استوارى
اخلاص .
حج را وسيله اقتدار اسلام و عدالت و دادگرى در ابعاد گوناگون زندگى
فردى ، اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى ، حقوقى و جهانى را مايه هماهنگى دل
ها و اتحاد شما انسانها.العدل
تنسيقا للقلوب .
و درست از اين زاويه است كه دخت عدالت خواه پيامبر به غارتگران انديشه
و افكار، سخت و شجاعانه مى تازد، به آنان كه مردم را از تفكر بازداشته
و به تخدير آنان پرداخته و راه درست فكر كردن را بر آنان بسته و عدالت
و آزادى و امنيت و حق حاكميت بر سرنوشت و انتخاب راه را از آنان سلب
كرده و خودسرى و جاه طلبى و انحصار قدرت و امكانات امت را، خدمت به دين
و دفتر جا مى زدند و با اين نام فريبنده ، به جلوه گاه وحى و رسالت
يورش برده و تجسم عدالت را به زنجير كشيده و فرودگاه فرشتگان را به آتش
بيداد سوزانده و با زور عريان و فريب شرم آور از خاندان عدالت مى
خواهند تا به ستم و بيداد راءى دهند.
فلما
اختار الله لنبيه (صلى الله عليه و آله ) دار انبيائه و ماءوى اصفيائه
، ظهر فيكم حسكة النفاق ...فهيهات منكم ! وكيف بكم ؟ وانى تؤ فكون ؟...
او تا آنجايى عدالت خواهى و ستم ستيزى را برنامه ريزى مى كند كه با
تدبير شگفت انگيزش ، سردمداران ستم را از نزديك شدن به پاى تابوت خويش
محروم مى سازد، از نمازگزاران بر پيكر پاكش دور مى دارد و از سوگوارى
بر آن چهره حق گو و عدالت خواه بيگانه مى شمارد.
و از شهادت جان سوز و مراسم غريبانه غسل و خاك سپارى شبانه و آرامگاه
ناشناخته اش ، پرچمى هماره برافراشته بر ضد استبداد و ارتجاع و ظلم و
جور مى سازد و مشعل فروزانى براى عدالت و عدالت خواهى .
4- نداى جاودانه حق طلبى
و پيكار با حق كشى
برخى بر آنند كه حماسه فاطمه را بر ضد استبداد و انحصار و سركوب
و قانون شكنى و قانون گريزى به عنوان مبارزه اى براى بازگرداندن
((فدك )) و حقوق شخصى و
خانوادگى عنوان سازند و به همين جهت هم حتى سخنرانى جامع و كامل و
پرشور و شعورآفرين ريحانه پيامبر را ((فدكيه
)) نام مى نهند و پاره اى ديگر به عكس مى
انديشند؛ از اين رو مى كوشند تا در صورت امكان يا چندان نامى از
((فدك )) و طلب حقوق شخصى
و مبارزه با غصب و حق كشى نبرند و يا با تاءويل آن را نيز به طلب خلافت
و امامت اميرمؤمنان تفسير مى كنند و مبارزه شجاعانه و حق طلبانه و ستم
ستيز و الهام بخش فاطمه (عليها السلام ) را از آغاز تا انجام رنگ سياسى
مى دهند و در اين مورد دليل مى آورند كه هفتمين امام نور در برابر سخن
ديكتاتور روزگار خويش - كه فريب كارانه و رياكارانه از باز گردانيدن
((فدك )) سخن مى گفت و
مرزهاى آن را جويا مى شد تا حكم ظالمانه مصادره را لغو كند - حدود و
مرزهاى آن را سراسر جهان اسلام و واگذارى رهبرى و مديريت جامعه به
شايستگان و برگزيدگان واقعى ملت و حق تعيين سرنوشت مردم به خود آنان
اعلان مى كرد.به باور ما تلاش هر دو گروه تلاشى بيهوده و بى فايده است
؛ چرا كه اگر ما درست بينديشيم ، خود پيكار شجاعانه و مبارزه
شهامتمندانه با حق كشى و قانون شكنى و مصادره حقوق و پايمال ساختن حدود
و مرزها با انگيزه هاى حق طلبى ، مقدس و يك ارزش والا و انسانى و
اسلامى و جاودانه و الهام بخش و درس آموز و تاريخ ساز است و نه شكل و
جهت و يا رنگ آن ، خودايستادگى و مقاومت در برابر غصب و فزون خواهى و
مصادره و انحصار، اعلان حيات و رشد و موجوديت و شعور و شورانسانى ،
ابتكار و استقلال انديشه و احساس مسئوليت است و به تنهايى يك ارزش و
كرامت والا در زندگى است و از عظمت روح و توسعه شخصيت و ستم ناپذيرى و
عدم تحمل ذلت و روح آزادگى فرد و يا خانواده و جامعه حق طلب نشان دارد؛
درست همان گونه كه تحمل ستم و پذيرش ذلت و دنباله روى و تبعيت هاى
ناآگاهانه در برابر زورمدارى و حق كشى و غصب و مصادره و شرارت و شقاوت
استبداد و ارتجاع و فزون خواهى و بيداد، يك ضدارزش است و از زبونى و
حقارت و عدم توسعه شخصيت و علو روح و فقدان عزت و عزت خواهى و استقلال
انديشه و عمل گزارش دارد و بازتاب عدم سلامت روانى و اجتماعى است .<