آن گرانمايه در اين مورد از
جمله پس از نماز بامداد رو به مردم كرد و فرمود:
هان اى پيروان اسلام ! هر كس خورشيد را از دست داد بر اوست كه به ماه
تمسك جويد و هر كه ماه را از دست داد به زهره ، و هر كه زهره نورافشان
را از دست داد به دو ستاره پرنور.
پرسيدند: اى پيامبر خدا! اينها كيانند؟
فقيل
: يا رسول الله ما الشمس وما القمر وما الزهرة وماالفرقدان ؟
فرمود: من خورشيد هدايت هستم و على (عليه السلام) ماه و فاطمه زهره
فروزان و دو فرزندم حسن و حسين ، دو ستاره نورافشان ،
فقال
: انا الشمس وعلى القمر وفاطمة الزهرة ...
و نيز فرمود:
انى
تارك فيكم الثقلين : كتاب الله و عترتى اهل بيتى لن يفترقا حتى يردا
على الحوض ...
((هان اى مردم ! من به ظاهر از ميان شما مى روم
و دو امانت گرانبها و روشنگر در ميان جامعه به امانت مى گذارم : يكى
كتاب خدا قرآن و ديگرى خاندان من .))
و روشن است كه ريحانه ارجمند پيامبر، محور و هسته مركزى خاندان
گرانمايه اوست .
33- تنها همتاى امير
والايى ها
در نگرش واقع بينانه محمد، فاطمه در چنان اوج و رفعت مقامى است
كه اگر خدا امير فضيلت ها و والايى ها را نيافريده بود، براى ازدواج با
او، همتا و همشاءنى در همه جهان يافت نمى شد.
پيامبر در اين مورد از جمله فرمود:
لو
لم يخلق الله على بن ابى طالب ما كان لفاطمة كفو.
((اگر خداى پرمهر، ((على
)) را نمى آفريد، براى فاطمه همتايى نبود.))
و نيز فرمود:
لولاك يا على لما كان لفاطمة كفو على وجه الارض .
((على جان ! اگر شما نبودى براى فاطمه در روى
زمين همتا و همشاءنى نبود.))
34- بسان زيارت پيامبر
در نگرش محمد، فاطمه در زندگى ظاهرى و زندگى معنوى و حقيقى و
باطنى اش ، داراى مقامى والاست و زيارت او بسان زيارت پيامبر داراى
پاداشى عظيم است ؛ درست بسان زيارت اميرمؤمنان ؛ و اين نشانگر اين مقام
والاست كه او ((ولية الله ))
است .
پيامبر در اين مورد از جمله فرمود:
من
صلى عليك يا فاطمة غفر الله له والحقه حيث كنت من الجنة .
((فاطمه جان ! هر كس تو را عارفانه و خالصانه
زيارت كند و بر تو درود فرستد، خدا او را مورد آمرزش قرار مى دهد و او
را در بهشت به من مى رساند.))
و فرمود:
من
زارنى بعد وفاتى فكاءنما زارنى فى حياتى و من زار فاطمة فكانما زارنى .
((هر كس مرا پس از رحلت زيارت كند، گويى در
زندگى ظاهرى زيارت كرده است و هر كس دخترم فاطمه را زيارت كند گويى مرا
زيارت كرده است .))
35- پيش از همه پيشتازان
در نگرش پيامبر، بانوى بانوان پيشاپيش همه سبقت گيرندگان به سوى
سعادت و نيكبختى و بهشت پرطراوت و زيباست .
در اين مورد از جمله فرمود:
اول
شخص يدخل الجنة فاطمة بنت محمد
((نخستين شخصيت والايى كه به پاداش انديشه و
گفتار و عملكرد شايسته و بايسته اش در زندگى ، پيش از همه وارد بهشت مى
گردد، فاطمه ، دخت ارجمند محمد است .))
36- نويد رستگارى به
رهروان راه او
پيامبر در دسته اى از سخنان خويش به دوستداران و رهروان واقعى
راه پرافتخار او نويد رستگارى و نجات مى دهد، همان گونه كه به رهروان
راه قرآن ، پيامبر اميرمؤمنان و حسن و حسين (عليهم السلام )، در اين
مورد از جمله فرمود:
تدخل
فاطمة ابنتى الجنة وذريتها وشيعتها وذلك قوله تعلى : لا يحزنهم الفزع
الاكبر و هم فى ما اشتهت انفسهم خالدون ...
((دخت ارجمندم فاطمه با فرزندان و نسل پاك و
دوستداران و رهروان راه توحيدى اش وارد بهشت مى گردند؛ و در اين مورد
است كه خدا مى فرمايد: هرگز هول و هراس آن روز سهمگين آنان را اندوهگين
نمى سازد.))
و اين نشانگر شكوه و عظمت و استقلال شخصيت اوست .
و نيز فرمود:
ان
الله عزوجل فطم ابنتى فاطمة وولدها ومن احبهم من النار.
((خداوند دخترم فاطمه و دودمان او و همه
دوستداران آنان را از آتش دوزخ دور ساخته است .))
37- دوستى او، همرديف
دوستى محمد
مهر و محبت معنوى و انسانى و دوست داشتنى او و پيروى از دستورات
او همرديف دوستى محمد (صلى الله عليه و آله ) و اميرمؤمنان و فرزندان
پاك و پاكيزه اش قرار گرفته است و اين نيز نشان ديگرى از شكوه اوست .
پيامبر دست حسن و حسين (عليهم السلام ) را گرفت و فرمود:
من
احبنى واحب هذين واباهما وامهما كان معى فى درجتى يوم القيامة
(212)
((هر كس مرا و اين دو فرزند ارجمندم و پدر و
مادرشان را دوست بدارد، در روز رستاخيز با من هم درجه و همرديف خواهد
بود.))
اين روايات را ((احمد))
يكى از پيشوايان بزرگ اهل سنت و انبوهى از دانشمندان آنان آورده اند.
و فرمود:
يا
سلمان ، حب فاطمة ينفع فى ماءة من المواطن .اءيسر تلك المواطن : الموت
والقبر والميزان والمحشر والصراط والمحاسبة .فمن رضيت عنه ابنتى فاطمة
رضيت عنه ، ومن رضيت عنه رضى الله عنه ، ومن غضبت عليه ابنتى فاطمة
غضبت عنه ، ومن غضبت عليه غضب الله عليه .(213)
((هان اى سلمان ! دوستى ريحانه ام فاطمه ، در صد
مورد سودبخش مى افتد كه آسان ترين آنها عبارت است از: هنگامه مرگ ، در
عالم قبر، پاى ميزان روز رستاخيز، صحراى محشر، و به هنگامه حساب و كتاب
روز رستاخيز.پس كسى كه ريحانه ام فاطمه از او خشنود باشد، من از او
خشنود خواهم بود و كسى كه من از او خشنود شوم ، خدا خشنود مى گردد و
كسى كه دخترم فاطمه از او ناخشنود باشد و بر او خشم گيرد، من نيز بر او
خشم خواهم گرفت و از او ناخشنود خواهم بود و كسى كه من از او ناخشنود
گردم ، خدا از او ناخشنود خواهد بود.))
38- در بهشت همراه با
پيامبر
در آيينه محمد، فاطمه بانوى بهشت است و در بهشت به خاطر انديشه
ها و نيت ها و عملكرد شايسته اش در زندگى ، مقام و مرتبه اى همرديف
پيامبر و اميرمؤمنان دارد و روشن است كه آن جا جايگاه خاصى است كه هر
كس را نشايد.
پيامبر به اميرمؤمنان فرمود:
انت
يا على معى فى قصرى فى الجنة مع فاطمة ابنتى ، ثم تلا: اخوانا على سرر
متقابلين
((على جان ! شما و دخت گرانمايه ام در بهشت ، در
قصر من همنشين من خواهيد بود و آن گاه آيه شريفه را تلاوت فرمود كه :
بندگان خاص خدا و بهشت نشينان در اوج دوستى و مهر و برادرى بر تخت هاى
بهشتى رو به روى هم مى نشينند.))
و نيز فرمود:
انا
وفاطمة وعلى والحسن والحسين فى مكان واحد يوم القيامة
((در روز رستاخيز، من و فاطمه و على و حسن و
حسين ، در يك جا خواهيم بود.))
39- شكوه او در محشر
فاطمه در آيينه محمد با جلال و شكوه خاصى وارد محشر مى گردد.با
شكوه و عظمتى بسان پيامبران و در حالى كه همه پياده اند و در اوج سختى
، او بسان پيامبران ، باشكوه و سواره وارد مى گردد.
پيامبر فرمود:
تبعث
الانبياء يوم القيامة على الدواب ...يبعث صالح على ناقة ، وابعث على
البراق ، و تبعث فاطمة امامى على الغضباء
((پيامبران در روز رستاخيز سواره و باشكوه وارد
محشر مى گردند...صالح پيامبر بر ناقه خويش وارد مى شود و من بر براق
خود و فاطمه پيشاپيش من بر مركب شكوه و عظمت .))
40- نام بلندآوازه او در
بهشت
دسته ديگر از روايات در شكوه معنوى فاطمه (عليها السلام )
بيانگر آن است كه نام بلند آوازه آن بانوى نمونه بر ساق عرش و بر در
بهشت براى معرفى به فرشتگان نوشته شده است .همان گونه كه نام پيامبر و
على و دو فرزندش ، حسن و حسين .ليلة
عرج بى الى السماء راءيت على باب الجنة مكتوبا: لا اله الا الله ، محمد
رسول الله ، على حبيب الله ، الحسن والحسين صفوة الله ، فاطمة خيرة
الله ، على مبغضيهم لعنة الله
(214)
41- زينت بهشت پرطراوت و
زيبا
برخى از روايات بيانگر آن است كه بهشت به نور وجود و تصوير
نورافشان و به نور معنويت او نورباران است .همان گونه كه به نور وجود و
تصوير پيامبر و اميرمؤمنان و دو نور ديده اش .
پيامبر فرمود:
آدم ، آن گاه كه در بهشت بود، به كران تا كران آن نگريست ، اما چهره اى
بسان چهره خود نديد.رو به بارگاه خدا نمود و گفت : بار خدايا! در بهشت
پرطراوت و زيبا، چهره اى بسان چهره خود نمى نگرم .
به او پيام رسيد كه به بهشت برين بنگر!
آدم به فردوس برين وارد شد و در آنجا چهره هايى را ديد كه نام هر يك بر
كنار آن ، اين گونه نوشته شده بود:
انا
المحمود و هذا ((احمد))،
انا الاعلى و هذا ((على ))،
انا الفاطر و هذه ((فاطمة ))،
انا المحسن و هذا ((حسن ))
انا ذوالاحسان وهذا ((حسين )).(215)
من ستوده شده ام و اين ((احمد))
است ؛ من برتر و بالاترم و اين ((على
)) است ؛ من آفريدگارم و اين ((فاطمه
)) است ؛ من شايسته كردارم و اين
((حسن )) است ؛ و من بخشاينده ام و اين
((حسين )).
42- رشته پيوند ميان خدا
و خلق
او رشته استوار و اطمينان آور و نجات بخش است ميان خدا و
آفريدگان ، كه هر كس بدان ريسمان محكم چنگ زند نجات مى يابد.
پيامبر گرامى در اين مورد فرمود:
فاطمة بهجة قلبى ، وابناها ثمرة فؤ ادى ، وبعلها نور بصرى ، والائمة من
ولدها امناء ربى وحبله الممدود بينه و بين خلقه ، من اعتصم به نجا، ومن
تخلف عنه هوى .(216)
((فاطمه مايه شادمانى قلب من است ، و دو فرزندش
حسن و حسين ميوه دل من ، و شوى ارجمندش نور ديدگان من ، و پيشوايان
برگزيده بارگاه خدا از فرزندانش حجت هاى پروردگار من ، و رشته پيوند
ميان آفريدگار و آفريدگانش مى باشند.هان ! به هوش باشيد كه هر كس به
اين رشته پيوند چنگ زند، نجات يافته و هر كس از آن روى برتابد و تخلف
ورزد، نابود خواهد شد.))
راز اين همه گراميداشت و
تجليل
روابط دو نسل يا پدر و مادر و فرزندان ممكن است به يكى از چند
صورت جلوه گر شود:
1- سرد و تيره .
2- گرم و دوستانه و برخاسته از انگيزه هاى طبيعى و عاطفى والدين و
فرزندان .
3- دوستانه و همراه با احترام متقابل و رعايت حقوق .
4- رابطه عاشقانه و سرشار از مهر و احترام متقابل و برخاسته از شناخت و
آگاهى ، علاوه بر علايق و انگيزه هاى پاك طبيعى .
هستند فرزندانى كه رابطه آنان با پدران لايق و باشخصيت شان نيز به سردى
گراييده و بر اثر عوامل ناهنجارى چون : عامل محيط، همنشين آلوده ،
فرهنگ ناسالم يا ديگر عوامل به تيرگى و حتى بريدگى و جدايى انجاميد كه
در قرآن شريف نمونه هايش را مى توان در يكى از فرزندان آدم ، فرزند نوح
و برخى از فرزندان يعقوب ، نگريست و خارج از اين خاندان هاى عريق و
اصيل نيز بسيار مى توان شاهد اين سردى ها و تيرگى ها بود و ناسازگارى و
ناهماهنگى و جدايى و تضاد و درگيرى دو نسل را شاهد بود.
نوع ديگر از روابط ميان دو نسل كه دوستانه و برخاسته از علايق فطرى و
طبيعى ميان دو نسل باشد، نمونه هايش بسيار است و ميان انسان و حيوان
مشترك مى باشد، كه البته انسان به دليل شعور و معرفت و آگاهى ، آن را
به رنگ ديگرى جلوه مى دهد و بدان محتواى ادب و انسانيت و كمال و جمال
مى بخشد.
نوع سوم نيز گرچه در ميان جامعه ها و تمدن ها و خانواده ها يافت مى شود
اما زياد نيست .
مى ماند نوع چهرم كه بسيار كم نظير است و سخت محبوب و مطلوب اسلام براى
دو نسل .و رابطه گرم و عاشقانه و بى نظير ميان پيامبر و دخت گرانمايه
اش از اين نوع بود.يك رابطه عميق قلبى ، عاطفى ، انسانى ، ريشه دار،
استوار، نفوذ كرده در ژرفاى جان و اعماق وجود و كران تا كران روح و
روان ، رابطه ظريف و لطيف و دلپذير و جوشان عقيدتى ، اخلاقى ، ارزشى ،
مكتبى و آرمانى ،
رابطه ژرف و متقابل مريد و مراد، استاد و شاگرد، عارف شيفته و شيدا،
رابطه دو جانبه و متقابل عاشق و معشوق معنوى و باز هم بالاتر و والاتر
و فراتر و برتر.
پيامبر در نظرگاه فاطمه
فاطمه در زندگى خويش از همان آغاز تا واپسين لحظات ، نه تنها
پدر گرانمايه را، پدرى انديشمند، لايق ، دانشمند، آموزگار بشريت ،
پرواپيشه ، شجاع ، باعظمت ، تبلور درايت و حكمت و فرزانگى ، تجسم مهر و
راءفت و جوانمردى و پايدارى و شكيبايى و قهرمان قهرمانان در همه صحنه
ها و ميدان ها و سرشار از ارزش هاى والاى توحيدى مى نگريست و محبوب
ترين و مطلوب ترين پدر در زندگى مى يافت ، بلكه او را دوستى دلسوز،
خيرخواهى شفيق ، سالارى كارا و باكفايت ، پيشوايى لايق و بشردوست ،
سمبل و نمونه و سرمشق و الگو و تجليگاه فضيلت ها، و همرزم و همسنگر و
همراه خويش در راه عدالت و آزادى و برترين پيام آوران خدا مى نگريست ،
و اين ها برداشت ها و ارزيابى ها و باورهايى بود كه از ژرفاى جان او
سرچشمه مى گرفت ، جزء گوشت و پوست و خون و ده ميليون ميليارد سلول وجود
او بود.
اگر كسى اين واقعيت را نيك بفهمد، آن گاه احترام سرشار و بى نظير فاطمه
به پيامبر در حيات پدرش را مى تواند هضم كند و نيز مى تواند ناله هاى
جان سوز و شب هاى تار سوگوارى او و اشعار پرمحتوا و درس آموز و غمبار
او در فقدان پدر و بى قرارى و ناآرامى او را پس از زندگى ظاهرى پيامبر
تحليل و تفسير كند.
فاطمه در نظرگاه پيامبر
و پيامبر نيز از سوى ديگر، فاطمه را نه تنها دخت گرانمايه خويش
و دخترى سرشار از ادب و ارزش هاى انسانى و اخلاقى و بانويى والا مى
نگريست بلكه او را دخترى صاحب كمال و جمال ، اقيانوس ژرف و بى كرانه
دانش و بينش ، قله سر به آسمان ساييده عفاف و نجابت ، گوهر تك دانه و
ناياب پاكى و قداست و سرو تناور و برافراشته شكيبايى و پايدارى مى ديد.
او شاهد بود كه چشمه ساران ارزش ها و عظمت ها و والايى ها و زيبايى هاى
ظاهرى و معنوى دلخواه اش ، كه خود براى شكوفا ساختن و به گل نشاندن و
بارور نمودن آنها برانگيخته شده بود، از شاخسار وجود آن بانوى پرشكوه
مى جوشد و باران كمال از آسمان زندگى اش بر دلهاى كوير و تشنه آب حيات
، به صورت قطرات بى شمار مى بارد و ريحانه و بوستان عطرآگينى است كه
همه جا را معطر مى سازد.و سرانجام ساخته و پرداخته و شاهكار و نمونه و
تجسم بارز مكتب الهى و راه و رسم افتخارآفرين و سبك و شيوه انسان ساز و
آسمانى اوست و راز آفرينش زن .
آرى ، با اين ديد و با اين بيان است كه رمز آن همه مهر و عشق و محبت و
شور و صفا و تجليل و تقدير اين پدر والا از آن دخت گرانمايه هضم مى
گردد.
اين جاست كه روشن مى گردد كه چرا پدر والايى چون محمد بارها و بارها
خطاب به فاطمه مى گويد: ((پدرت به قربانت !))
چرا بارها مى فرمايد: ((فاطمه جان ! پدر و مادرم
فدايت باد!))
چرا دستان پرمهر دخترش را بوسه باران مى كند!
چرا او را محبوب پدر مى خواند!
چرا او را عزيزترين هايش عنوان مى دهد!
چرا او را پاره وجود قلب و روح خويش مى خواند!
چرا او را معيار حق ، ميزان سنجش ديندار و دين باور مى نگرد!
چرا پيش پاى او با قامت تمام مى ايستد و از او استقبال مى كند!
چرا او را بسان بزرگى والامقام به هنگام رفتن بدرقه مى نمايد!
چرا به هنگام سفر، از خانه او حركت مى كند و در بازگشت ، نخست به ديدار
او مى شتابد!
چرا از شادى او شادمان و از اندوه او اندوهگين مى گردد!
چرا صداى ملكوتى او نشاطبخش قلب مصفاى محمد است و مايه حيات دل او!
چرا دورى او براى پدر تحمل پذير نيست ، با اين كه صخره ها و كوه ها و
مشكلات در برابر اراده پولادين و شكيب وصف ناپذير او از هم فرو مى
پاشيد و متلاشى مى گشت !
چرا خشم او را خشم خدا و كيفر به خشم آورنده اش را وعده آتش مى داد!
چرا درود بر او و رعايت حرمت و حقوق او را عمل شايسته اى مى ديد كه
پاداشش بهشت خداست !
چرا مى فرمود: ((بوى بهشت را از فاطمه ام ،
ريحانه بوستانم استشمام مى كنم !))
چرا او را ((ام ابيها)) و
((ام النبى )) مى خواند و
رفتارش در برابر او بسان رفتار فرزندى لايق و سرفراز با مادرى شكوهبار
و كامل بود؛ دست او را بوسه باران مى ساخت ، جلوى پاى او با قامت
برافراشته مى ايستاد، به استقبال او تا در خانه مى رفت و او را تا سر
كوچه بدرقه مى كرد!
چرا پيش از هر سفر، آخرين خداحافظى را از او مى نمود و توشه از چهره او
بر مى گرفت و در بازگشت از سفر، پيش از هر كس به ديدار او مى رفت !
چرا همه درهاى خانه هاى ياران و نزديكان به سوى مسجد را بست و مسدود
ساخت و تنها اين در خانه فاطمه و على بود كه بسان خانه محمد به مسجد
گشوده بود.و
سد الابواب الا بابه
و چرا هر بامداد و شامگاه از پنجره اى كه خانه اين دخت فرزانه را به
خانه محمد پيوند مى داد، به او سلام و درود مى گفت و آن همه تجليل مى
كرد؟
چرا هنگامى كه اين آيه شريفه به وسيله فرشته وحى فرود آمد كه : هان اى
ايمان آوردگان ! پيامبر را بسان خويشتن و به همانند صدا كردن برخى از
شما ديگرى را صدا نزنيد و بلكه با عنوان رسالت او، وى را با احترام صدا
بزنيد، پيامبر به فاطمه فرمود: دخترم ! اين آيه براى ديگران است نه
تو.تو مرا پدر صدا بزن كه صداى تو قلب پدر را زنده و شاداب مى سازد!
چرا هنگامى كه فاطمه به خانه على رفت ، پيامبر تاب جدايى او را در خود
نديد و با اين كه فاصله ميان و او و محبوب دلش تنها كوچه اى بود، به
اشاره خدا كنار مسجد و خانه اش طرح خانه اى ساده و گلين براى او ريخت ؛
خانه اى كه تنها فاصله ميان آن و خانه محمد يك ديوار بود و يك پنجره كه
آن هم جز روزهايى كه پيامبر در سفر بود هر بامداد و شامگاه گشوده مى شد
و سلام و درود و عشق و مهر و صفا و محبت مبادله مى گشت ؛ چرا!
چرا اين همه در منبر و محراب ، نماز و دعا، مكه و مدينه ، مزرعه و
بيابان ، كوچه و خيابان ، در برابر آشنا و بيگانه ، و در هر مجلس و
محفلى ، از او اينقدر تجليل مى كرد؟
چرا مى فرمود: فاطمه بهشت من است ، جواز بهشت من است ، كوثر نورافشان
من است ، زهره فروزان من است ، نور ديده و نشاطبخش قلب من است ،
ولادت و زندگى و رحلت و شهادتش ، بهشتى است و ملكوتى و آسمانى ؟
و به ويژه كه بارها و بارها پس از اين تعريف ها و تكريم ها مى فرمود:
خشنودى او خشنود خداست و ناخشنودى او موجب ناخشنودى خدا و پيامبر.
و دعا مى كرد كه : خدايا! هر كس او را دوست بدارد، دوستش بدار و هر كس
با او از در عداوت و كينه توزى در آيد، او را دشمن دار! چرا!
اين همه محبت و اين همه مهر و اين همه عشق به فاطمه چرا!
اين همه تجليل و تكريم به او و فرزندانش براى چه !
اين همه شكوه و عظمت براى اين خانواده بر شمردن چرا!
اين قيدها براى چيست !
درست است كه پيامبر با اين شيوه حكيمانه صدها درس مى دهد، از آن جمله :
در آن روزگارى كه دختر، فرزند محسوب نمى شود و پسر تنها ادامه دهنده
راه پدر است ، به زن پيام مى دهد كه اوج گير، به قله شكوه و عظمت صعود
كن ، به حقوق انسانى خويش دست ياب ، به پا خيز!
و صحيح است كه خدا با انتخاب فاطمه مى خواهد زن و يا نيمى از پيكر
جامعه را زندگى بخشد، همان گونه كه پيش از آن نيز كار خدا در احياى
حقوق پايمال شده اين موجود شريف و نجيب سابقه دارد.روزى مريم را برمى
گزيند و روزى ((هاجر)) را
در كنار خانه خودش جاى مى دهد، و اينك هم با فرو فرستادن سوره
((كوثر)) و ارزانى داشتن
كوثر نورافشان به پيامبر، مى خواهد موانع و سدهاى جاهليت در همه عصرها
و نسل ها را از سر راه زن بردارد، و او را تا رسيدن به عرش خدا و ديدار
خدا به حركت آورد اما در كنار همه اين ها بايد دريافت كه احترام و
تجليل شگرف و بى نظيرى از فاطمه بانوى بانوان است و نشانگر شكوه وصف
ناپذير او در بارگاه خدا و در آيينه محمد (صلى الله عليه و آله ).
و آيا اين همه شكوه و احترام نشانگر پيوند بى نظير قلب پيامبر با او
نيست ؟
آيا اين ها ترسيم كننده هم جهت و هم آرمان و هم هدف و همراه و همراز و
همسنگر بودن آن دو در همه زندگى نيست ؟
پس از محمد (صلى الله عليه و آله ) راز و رمز اين ((چرا))
روشن خواهد شد.
انگيزه هاى بزرگداشت
انگيزه هاى دوستى و احترام و تجليل مى تواند يكى از اين ها
باشد:
1- انگيزه طبيعى و درونى ، همانند مهر و محبت متقابل والدين و فرزندان
و يا عشق و مهر همسران به يكديگر.
2- انگيزه هاى جاه طلبانه و خودپرستانه ، همچون تعريف و تشويق
خودكامگان قرون و اعصار از چاكران و جلادان خويش به منظور دلگرم ساختن
آنان و بهره ورى بيشتر از باربرى آنان .
3- انگيزه هاى منفعت جويانه و هواپرستانه همچون تعريف متقابل ظالمان و
فريبكاران از يكديگر و مبادله واژه ها و جملات و تعريف ها و نان قرض
دادن ها به منظور تحميق و فريب مردم ساده دل .
4- و ديگر انگيزه هاى معنوى و انسانى و الهى و ارزشى كه از شخصيت و
شكوه و عظمت چهره ها منشاء مى گيرد.
تجليل و تكريم بى نظير و بى همانند پيشواى بزرگ توحيد از برترين بانوى
بانوان گيتى از كدامين نوع است ؟
آيا تنها برخاسته از مهر و عشق پدرى است ؟
اگر چنين بود، چرا پيامبر از ديگر فرزندان و دخترانش بدين صورت ياد
نكرد و آنان را اين گونه مهرباران و اين گونه تجليل ننمود؟ با اين كه
فرزندانى بزرگ تر از فاطمه داشت و همه آنان هم از همسر ارجمند و
فداكارش ((خديجه ))
بودند.
انگيزه هاى دوازده گانه
اين گراميداشت
واقعيت اين است كه مهر سرشار و محبت بى نظير و احترام عميق
پيامبر به فاطمه از اين انگيزه ها سرچشمه مى گرفت :
1- مهر عميق پدرى .
2- جبران كمبود مهر مادر به خاطر رحلت مادر فاطمه (عليها السلام ).
3-به فرمان خدا و با اشاره دستگاه آفرينش و انگيزه الهى .
4-به خاطر اين كه خود فاطمه تجسم ارزش ها و تبلور والايى بود.
5-به دليل آگاهى از آينده و دفاع قهرمانانه او از راه و رسم دين و دفتر
و ارزش هاى دينى و حقوق و آزادى امت .
6-به انگيزه گراميداشت مقام زن و احياى نيمى از پيكر جامعه و تاءمين
حقوق و آزادى و امنيت و شرافت و كرامت زن بود كه در آن روزگاران لگدمال
استبداد و ارتجاع و جاهليت و خرافات نژادى ، قومى ، ملى ، خانوادگى و
مذهبى مى گشت .
7-به انگيزه شناساندن او به همگان و اتمام حجت .
8-بدان جهت كه نسل پاك و شايسته پيامبر از او بود و او مام پرفضيلت
امامان نور.
9-او شبيه ترين انسانها در سيما و سيرت و رفتار و گفتار به خود آن حضرت
بود.
10-اصل وجود او از بهشت بود و او كوثرى جوشان و نورافشان و ارمغان خدا
به پيامبر بود.
11-و ديگر اين كه نام او، دانش گسترده او، پيمان زندگى مشترك او با على
(عليه السلام)، همه و همه از جانب خدا بود.
12-و سرانجام اين كه او راز آفرينش زن ، شگرف ترين انسان ، بديع ترين
موجود دستگاه آفرينش بود و تجليل او در حقيقت تجليل از زن و در راستاى
احياى حقوق و آزادى و شخصيت زن بود.
آرى ، او به ظاهر كوچك ترين فرزند پيامبر بود اما در حقيقت برترين و
ارجمندترين آنان به شمار مى رفت و كسى بود كه نه از نظر ولادت ، بلكه
از نظر رسالت ، مادر پيامبر بود و پس از اين كه پيامبر دو يار و
پشتيبان با ايمان و نستوه خويش ، خديجه و ابوطالب ، را در اوج تنهايى
خويش و شرارت دشمن حق ستيز از دست داد، فاطمه بود كه يار و همراه و
همراز و مراقب او در خانه و زندگى پدر بود و همه امور و شئون يك مادر
خانه را به انجام مى رساند.
او در حقيقت موجى بود كه در طول قرن ها و عصرها، نور پرفروغ محمد را از
خود عبور داد و آن نور روشنگر و پربركت را به بشريت رسانيد و نسل
پيامبر را او بر جهان باقى نهاد.<