آن حضرت فرمود: چگونه ممكن
است تو را در كام مشكلات گرفتار و اندوه زده بنگرم و آن گاه بدون آگاهى
از درد و رنج تو و بى آنكه تلاشى براى نجات تو كرده باشم ، با وجدانى
آرام و فكرى آسوده به خانه بروم ؟ آيا چنين كار و چنين سبكى با آزادگى
و جوانمردى و مردم دوستى سازگار است ؟! هرگز چنين نخواهد شد!
اما ((مقداد))، آن قهرمان
عقيده و انسان خودساخته ، همچنان با اصرار از آن حضرت مى خواست كه او
را رها كند و برود و از حال و وضعش نپرسد و آن حضرت هم اصرار داشت كه
او رنج و گرفتارى خويش را باز گويد.
سرانجام ((مقداد)) گفت :
اينك كه تقاضاى مرا نپذيرفتى ، به خدايى كه محمد (صلى الله عليه و آله
) را به رسالت و تو را به جانشينى او برگزيده است سوگند باد كه فشار
گرسنگى و بى غذايى و صداى گريه كودكانم مرا از خانه بيرون آورده است !
آثار تاءثر و اندوه در سيماى پرشكوه على (عليه السلام) نمايان شد و
سيلاب اشك به گونه اى از جام ديدگانش باريدن گرفت كه چهره و محاسن آن
قهرمان استوار و شكست ناپذير ميدان ها را اشك آلود ساخت .
رو به ((مقداد)) كرد و
فرمود: به خداى سوگند كه على نيز داستانى شبيه تو دارد اما اينك دينارى
چند قرض گرفته ام ، برگير كه تو و كودكانت بدان سزاوارتريد.
و بدين سان دينارها را به ((مقداد))
داد و خود به سوى مسجد پيامبر رفت .
آن روز بدين گونه به سر آمد.نماز مغرب را با پيامبر خواند.هنگامى كه
خواست از مسجد خارج شود پيشواى بزرگ توحيد او را صدا زد و پرسيد آيا
دوست دارد كه پيامبر شب را ميهمان او باشد؟
او اندكى سكوت كرد و بدين انديشه رفت كه چه پاسخ گويد؛ چرا كه نمى
توانست از شرايط اقتصادى خانواده اش سخن گويد.
در حالى كه پيامبر از همه رخدادها و فشارها به بركت ارتباط با دستگاه
آفرينش آگاه بود و اينك آن شب را نيز به فرمان خدا به خانه دخت
گرانمايه اش فاطمه ، و برادر و يكتا شاگرد و جانشينش مى رفت .(133)
از اين رو هنگامى كه پيامبر با سكوت انديشمندانه على (عليه السلام)
روبه رو شد پرسيد، چرا ساكت است و پاسخ نمى دهد، كه امير مؤمنان غرق در
حيا فرمود، آماده خدمتگزارى و پذيرايى از ميهمان گرانقدر خويش است .
پيامبر دست محبت را گشود و دست او را گرفت و با هم وارد خانه شدند.
دخت گرانمايه اش در محراب عبادت بود و در اوج نيايش و راز و نياز با
خدا و كمى آن طرف تر ظرفى پر از غذاى گرم به چشم مى خورد كه بخارى
عطرآگين از آن برمى خاست .
با ورود آن دو وجود گرانمايه ، نماز فاطمه (عليها السلام ) نيز به
پايان رسيد و به استقبال پدر و شوى گرانقدرش شتافت و ضمن سلام ، به
آنان خير مقدم گفت .
پيامبر ضمن پاسخ دخت محبوب خويش حال او را جويا شد كه بانوى بانوان
گيتى ، خداى را سپاس گفت و اظهار رضايت از زندگى كرد.
پيام آور خدا از او خواست تا شام بياورد و او را دعا كرد.دخت گرانمايه
پيامبر ديگ لبريز از غذا را آورد و در برابر پيامبر و على (عليه
السلام) نهاد و امير مؤمنان شگفت زده با غذايى رو به رو شد كه تا آن
روز خوشرنگ تر و خوشبوتر و خوشمزه تر از آن نديده و نخورده و بوى آن
نيز به مشامش نرسيده بود.
به همين جهت پرسيد: فاطمه جان ! اين غذاى خوشرنگ و خوشبو و عطرآگين از
كجا آمده است ؟
يا
فاطمة انى لك هذا الطعام الذى لم انظر الى مثل لونه قط، و لم اشم ريحه
قط، و ما آكل اءطيب منه ؟
پيامبر دست مباركش را ميان دو شانه على نهاد و فرمود:
يا
على ، هذا بدل دينارك ، و هذا جزاء دينارك من عند الله .
على جان ! اين غذا پاداش دنيوى و فورى دينار تو در بارگاه خداست و خداى
پرمهر و حق شناس به هر كه بخواهد و آن را شايسته بنگرد بدون حساب و
اندازه روزى مى دهد.
و آن گاه در حالى كه سيلاب اشك شوق از ديدگان فرو مى ريخت افزود:
الحمد لله الذى ابى لكم ان تخرجا من الدنيا حتى يجزيكما و يجزيك يا على
مجرى زكريا و يجرى فاطمة مجرى مريم بنت عمران .(134)
((سپاس خداى را كه نخواست شمايان را بدون پاداش
دنيوى بگذارد و فرمود:
على جان ! پروردگارت مى خواهد آن موهبتى را كه به پيامبرش زكريا ارزانى
داشت ، به شما نيز ارزانى دارد و آنچه را به مريم ارزانى داشت به فاطمه
نيز ارزانى دارد.))
و آن گاه به تلاوت آيات قرآن پرداخت كه :
كلما
دخل عليه زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم انى لك هذا قالت هو
من عند الله ...(135)
6- كوثر نورافشان پيامبر
او سمبل ايمان و اخلاق ،
ستيغ مقاومت و پايدارى ،
بلنداى معرفت و آگاهى ،
اوج انديشه و عرفان ،
تبلور خرد و فرزانگى ،
مظهر جامعيت و كمال ،
كوه سر به آسمان ساييده شكيبايى و صبر،
سينه سيناى اسرار الهى ،
و كوثر ارجدار و ارزشمند قرآن بود.
مفسران در شاءن نزول سوره مباركه ((كوثر))
داستانى را آورده اند كه نشانگر مدال افتخار وصف ناپذيرى بر سينه
برترين بانوى عصرها و نسل ها و چشمه نورافشان ((كوثر))
است ؛ چرا كه روشن مى سازد كه بشارت از وجود گرانمايه او و نويد از
طلوع خورشيد جهان افروزش به گونه اى به پيامبر گرامى داده شد كه از يك
سو ضربه سهمگينى بر پيكر دستگاه تبليغاتى بيداد و جاهليت حاكم فرود
آورد و باعث بر باد رفتن اميدها و آرزوهاى شيطانى آنها گرديد و از دگر
سو مايه آرامش خاطر پيامبر شد و موجب اميد و نويد توحيدگرايان .
داستان نويد خدا از طلوع خورشيد نورافشان ((كوثر))
را اين گونه آورده اند:
پيامبر گرامى در راه خارج شدن از كعبه بود كه با يكى از سران ارتجاع رو
به رو شد و او اندك زمانى با پيشواى بزرگ توحيد گفت و گو نمود و بعد بر
حلقه سران بيداد و شرك وارد شد.
آنان كه اين منظره را تماشا مى كردند از او پرسيدند: با چه كسى گفت و
گو مى كردى ؟
پاسخ داد: با اين مرد ((ابتر)).
انتخاب اين واژه در حقيقت يك زخم زبان و شگرد زشت و ناجوانمردانه
تبليغاتى از سوى دشمن بود.و بدين وسيله مى خواستند پيامبر و رهروان راه
توحيدى او را متزلزل سازند؛ چرا كه آنان بر اين پندار شيطانى سرمايه
گذارى مى كردند و ساده دلان را مى فريفتند كه پيامبر سرانجام از جهان
رخت برخواهد بست و چون فرزند پسرى - كه ادامه دهنده راه پدر باشد - در
خانه ندارد، به ناگزير راه و رسم او نيز به همراهش فراموش خواهد گشت و
از دگر سو به منظور دميدن روح اميد به نيروهاى ماءيوس و متزلزل شرك و
ارتجاع بود كه سنگرهاى فكرى و اجتماعى خويش را يكى پس از ديگرى از دست
مى دادند.
و درست در اوج همين شرارت تبليغاتى دشمن بود كه سوره ((كوثر))
فرود آمد و از درخشش خورشيد نورافشان و هماره جاويد كوثر نويد آورد.
بدين سان آفريدگار هستى ، يادگار نورافشان پيامبر، فاطمه (عليها السلام
) را ((كوثر))، يعنى خير
فراوان و پايان ناپذير،
سرچشمه هميشه جوشان ،
و نهر هميشه جارى خير و بركت و نيكبختى و سعادت در امتداد تاريخ و
سرمايه جاودانه و پايان ناپذير معنوى عنوان داد، و پيش از ولادت او
نويد شادى بخش و سرورآفرين و اميدواركننده آمدنش را به پيامبر برگزيده
اش تبريك گفت و به آن حضرت اميد بخشيد و دستور داد تا به شكرانه اين
موهبت گران و جاودانه ، پروردگار خويش را سپاس گزارد و نماز بخواند و
قربانى كند و اطمينان داشته باشد كه دشمنان كينه توز و بدانديش و
بدخواه او، نسلشان قطع و بى آينده خواهند بود نه پيامبر خدا.
انا
اعطيناك الكوثر فصل لربك وانحر ان شانئك هو الابتر(136)
((هان اى محمد! ما چشمه جوشان و پربركت
((كوثر)) را به تو ارزانى
داشتيم .
اكنون كه چنين است ، براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن !
نه تو، كه بى ترديد دشمن بدانديش تو ((ابتر))
و بدون نسل و آينده خواهد بود.))
آرى ، تاريخ نيز نشانگر همين واقعيت است كه با اوج گرفتن دعوت آسمانى و
نجات بخش پيامبر و با نفوذ معارف و مفاهيم ارجدار و دگرگون ساز او در
ژرفاى جانها و اعماق قلب ها و گرايش مردم به راه و رسم قرآن ، سران شرك
و ارتجاع كه از هيچ اهانت و خشونت و زخم زبان فروگذار نمى كردند، آن
حضرت را بى آينده عنوان دادند و همه جا در بوقهاى فريب و دروغ و بافته
هاى ظالمانه خويش دميدند كه با رحلت پيامبر، دين و دفتر و راه و رسم او
نيز به دست فراموشى سپرده خواهد شد؛ چرا كه جانشين و فرزندى ندارد كه
راهش را ادامه دهد.(137)
اين سخنان قلب مصفاى پيامبر را آزرد، و آن گاه بود كه سوره مبارك كوثر
فرود آمد و نويد ولادت فاطمه ، اين سرچشمه جوشان و نهر هميشه جارى خير
و بركت به پيامبر و بشريت داده شد.
از اين رو ((كوثر))، دخت
گران مايه پيامبر است و سوره مباركه كوثر نشانگر پرتوى از شكوه و عظمت
او، و به وسيله او و شوى گرانقدر و فرزندان معصوم و گرانمايه و نسل پاك
او، خداوند آيين توحيد و راه و رسم آسمانى محمد (صلى الله عليه و آله )
را تداوم بخشيد و همان گونه كه خود بارها و به مناسبت هاى گوناگون نويد
داده است ، در واپسين حركت تاريخ نيز جهان را به دست آخرين فرزند پاك و
قهرمان او لبريز از عدل و داد و آزادى و آزادگى و خرد و بينش و شناخت و
آگاهى و رفاه و آسايش و كرامت و امنيت و غنا و بى نيازى خواهد ساخت و
پرچم توحيد و تقوا و امنيت و آزادى و رسالت او را بر بام بلند گيتى در
اهتزاز خواهد آورد.
يكى از دانشمندان بزرگ اهل سنت ضمن تفسير واژه ((كوثر))
مى گويد: اين سوره مباركه در رد بدانديشى هاى كسانى فرود آمده است كه
نداشتن فرزند پسر را بر پيامبر خرده مى گرفتند و او را بدون نسل و
آينده مى خواندند، كه خداوند نويد داد كه به او نسلى شايسته ارزانى
خواهد داشت ؛(138)
نسل سرافرازى كه به راستى پرچم عدالت و آزادى را به اهتزاز در آورده و
در همه عصرها و نسل ها حاضر باشند.
و شگفتا كه با همه تحمل فشارها و شهادت ها، باز هم نسل پاك و سرفراز او
جهان را از نظر ظاهرى و از نظر معنوى و ارزش هاى انسانى لبريز ساخته
است .
و آن گاه مى افزايد كه شما خواننده عزيز بنگر كه چقدر انديشمندان بزرگ
و متفكران نام آور از اين كوثر نورافشان سرچشمه گرفته است .شخصيت هاى
والايى چون حضرت باقر و صادق و...نفس زكيه ، فرزند حضرت مجتبى .
7- جلوه گاه جاودانه ارزش
ها
او ترجمان كامل يك دخت شايسته و سرفراز براى پدرى والا،
تفسير دقيق يك بانوى تمام عيار و آزاده ، و يك همتاى توانمند براى يك
زندگى مشترك لبريز از سعادت ،
معناى درست يك مادر برجسته و موفق براى تربيت نسل سرفراز،
نمونه كامل و الگوى بى نظير يك زن و يك عضو زنده و پرتلاش و سرنوشت ساز
براى جامعه برين بود.
سخنانش به راستى راز و رمز زندگى بود و كلماتش آيه ها و سوره هاى
سرفرازى و كتاب عزت و آزادگى .
در واژه واژه گفتارش موج آگاهى و بينش رخ مى نمود و در لحظه لحظه زندگى
اش موج ايمان و صداقت و اخلاص و بزرگى و شكوه .
راستى كه زندگى با وجود او معنا مى يافت و ارزش هاى والاى بشرى از راه
و رسم او مى تراويد و برازندگى ها از خانه او پرتوافكن بود، و هيچ
شگفتى ندارد كه خداى جهان آفرين اقامتگاه و محل زندگى او را نيز كه
آموزشگاه فضيلت ها و فروزشگاه فروغ ارزش ها و تجليگاه خداپرستى و
بشردوستى و آينده نگرى است مورد تجليل و تقدير قرار دهد و از حرمت و
قداست ويژه اى برخورداش سازد؛ درست بسان كعبه ، بسان مسجد پيامبر، بسان
ديگر مساجد و مكانهاى مقدس و پاك و پاكيزه و مورد احترامى كه خدا رخصت
فرموده است كه مردم آنها را ارجمند دارند و نام بلند و شكوهبار او را
در آن مكانها به عظمت برند و هر بامداد و شامگاه او را خالصانه بپرستند
و بستايند.
فى
بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال
(139)
((آن نور در خانه هايى است كه خدا رخصت فرموده
است كه قدر و منزلت آنها رفعت يابد و مردم آنها را ارجمند بدارند و نام
بلند و باعظمت خدا در آنها برده شود.هر بامداد و شامگاه او را در آن
خانه ها ستايش مى كنند...))
از پيامبر گرامى آورده اند كه آن حضرت اين آيه شريفه را براى مردم
تلاوت مى كرد كه :
فى
بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه ... كه مردى برخاست و
پرسيد: اى پيامبر خدا! خانه هاى مورد نظر اين آيه شريفه كدامند؟
پيامبر فرمود:
بيوت
الانبياء.خانه هاى پيامبران .
هنوز سخن پيامبر با آن مرد به پايان نرسيده بود كه ((ابوبكر))
با اشاره به خانه فاطمه پرسيد: آيا اين خانه و اين سرا نيز از همان
خانه هاى مورد نظر قرآن است ؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
نعم
من افاضلها(140)
آرى اين از برترين آن خانه هاست .
و نيز ابن عباس از پيامبر آورده است كه در مسجد پيامبر نشسته بوديم كه
فردى اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
فى
بيوت اذن الله ...
من از پيامبر پرسيدم كه اين خانه ها كدامند؟
فرمود: خانه هاى پيامبران .
و آن گاه با دست مبارك به خانه دخت ارجمندش فاطمه اشاره كرد و فرمود: و
اين خانه نيز بسان خانه رسالت و نبوت است .(141)
و خود آن گرامى تا جايى حرمت خانه فاطمه را پاس مى داشت كه هر گاه مى
خواست به آن جا وارد گردد، نه يك بار كه سه بار مى فرمود:
السلام عليكم يا اهل البيت !
و بدين سان با سلام ويژه اى كه سلام اجازه است از دخت ارجدارش ، آن
فرزانه عصرها و نسل ها اجازه ورود به آن سراى پرمعنويت را مى گرفت .
به هر حال ، اين واقعيت در معتبرترين اسناد مذهبى پس از قرآن كريم ،
موجود است كه پيامبر و ديگر امامان نور حرمت بسيار و ارج بى نظيرى براى
حريم و خانه فاطمه مى نهادند.
حال اين ارزش و ارجگذارى به خانه آن كوثر نورافشان ، آيا به دليل
احترام عميق به حريم دانش و دانشگاه فضيلت بود؟
آيا احترام به حريم تقوا و ايمان و اخلاص و قداست بود؟
آيا احترام به حريم بندگى و عبادت و راز و نياز با خدا بود؟
آيا احترام به ارزش هاى برخاسته از اين خانه يا پرورش يافتگان آن بود؟
آيا احترام به حريم الگو و سمبل و نمونه تمام عيار برجسته ترين و
والاترين زن در قاموس آفرينش بود؟
و يا احترام به مكان مقدس و منورى بود كه فروزشگاه جاودانه ارزش ها،
تجليگاه بالنده و هميشه دانش ها،
سرچشمه هميشه جوشان فضيلت ها و قداست ها و عفاف ها و شهامت ها،
درخششگاه ابدى كمال و جمال در تاريخ بشريت ،
و قبله گاه زنان آگاه و انديشمند و فضيلت خواه عصرها و نسل ها خواهد
بود؟
احترام به خانه اى كه همه ويژگى هاى مساجد را داشت و به فرمان خدا در
كنار مسجد پيامبر ساخته شده بود.پايه ها و ديوارها و اساس و بنيادش بر
شالوده توحيد و تقوا و آزادى و رادى و رعايت حقوق خدا و حقوق بشر ريخته
شده و از نفوذ شياطين و وسوسه هاى پاك و پاكيزه بود.
مركز پرستش خدا و محور ياد خدا و ستايش و سپاس او و سرچشمه ايمان و
هدايت و آزادى و آزادگى بود.و ديگر اينكه در آن خانه ، مرد و زن سرفراز
و قهرمانى زندگى مى كردند كه نه تنها بامداد و شامگاه كه لحظه لحظه
زندگى شان سرشار از ياد خدا بود و نام خدا؛ و تمام همتشان مرزبانى از
راه و رسم آزادمنشانه و خداپسندانه پيامبر او.
و سرانجام اين كه از آن خانه ، نسل سرفرازى قامت برافراشت كه مشعل
روشنگر تاريخ بشر و اسوه و قدوه ارزش ها و كرامت ها شد.
8- نويد آسمانى
مفسران و محدثان و مورخان آورده اند كه پيشواى بزرگ توحيد، روزى
وارد خانه دخت ارجمندش فاطمه (عليها السلام ) شد و او را نگريست كه با
دقت و طبق برنامه روزانه اش كه جزئى از آن ، ايفاى نقش همسرى و مادرى و
اداره امور خانه - اين هسته نخستين و پايه اولين جامعه - است توانمند و
مسئول و شاداب و چابك ، لباس كار بر تن نموده و در حالى كه فرزند
گرانمايه خويش را شير مى دهد، با دست خويش آسيا مى چرخاند و آثار كار و
مديريت خانه و اداره زندگى و كودكان ، از سراپاى او نمايان است .منظره
غريبى بود.دخت برترين انسان جهان هستى ، همتا و همسنگر و همسر شهسوار
بزرگ و بى بديل اسلام ، مام گرانمايه حسن و حسين ، او باشد و در كنار
آن همه كارهاى علمى و فرهنگى و فكرى ، عبادى و اجتماعى و انسانى و دينى
، خود كدبانوى خانه على (عليه السلام) باشد و سخت ترين كارهاى خانه را
انجام دهد.
اشك در چشمان پيامبر حلقه زد؛ اما گامى به پيش نهاد و به زنان و دختران
گيتى درس زندگى داد.به محبوب ترين هاى زندگى اش فرمود تا ديگران
فراگيرند.
گرامى دخترم !
يا
بنتاه ، تعجلى مرارة الدنيا بحلاوة الاخرة
((سختى و تلخى زندگى دنيا را همين جا و پيشاپيش
، بچش ! تا حلاوت و شيرينى معنوى آخرت را در سراى ديگر بيشتر دريابى .))
او گفت : ((پدر جان ! من خداى را بر نعمت هاى بى
كران و گرانش ستايش مى كنم و او را به خاطر مواهب بى شمارش سپاس مى
گزارم .))
فقالت : يا رسول الله ! الحمد لله على نعمائه و الشكر لله على آلائه
درست همين جا بود كه فرشته وحى سر رسيد و اين آيه شريفه را بر قلب مصفا
و نورانى پيامبر آزادگى و عدالت فرود آورد و اين نويد آسمانى و شكوهبار
را براى ريحانه پيامبر كه :
ولسوف يعطيك ربك فترضى
(142)
((و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد
كرد كه خشنود گردى .(143)))
9- بانوى هجرت و ايمان
هنگامى كه دو يار فداكار و با ايمان و دو پشتيبان پراخلاص و
اقتدار پيامبر، ابوطالب و خديجه ، در سخت ترين و بحرانى ترين شرايط مكه
و در اوج ميداندارى جاهليت و ارتجاع ، جهان را بدرود گفتند، از يك سو
همه غم ها بر قلب مصفاى پيامبر توحيد و آزادى هجوم آورد، و از دگر سو
موج شادى و شعف ابلهانه دل هاى سخت تر از صخره و سياه تر از شب تار شرك
گرايان را فرا گرفت .مسلمانان احساس بى پناهى بيشترى در روى زمين كردند
و مشركان احساس قدرت و قوت كاذب و زودگذر بيشترى ؛ چرا كه دو دژ
نيرومند و تسخيرناپذير و دو سد پولادين از برابر شرارت و فشار آنان بر
پيامبر، برداشته شده بود.آنان بر فشار خود افزودند به همين جهت از جانب
خدا دستور هجرت رسيد و پيامبر به فرمان خدا بر آن شد تا مكه را ترك
كند.
مگر نه اين است كه جامعه و مردم گمراهى كه به خورشيد با چشم دشمنى و
نفرت نگريستند و مذبوحانه به سوى آن سنگ و كلوخ پرتاب كردند، در خور
سياهى و ظلمت و تباهى اند؟
پيامبر به دستور خدا برترين و شايسته ترين مرد اسلام را در شرايطى كه
ده ها قداره بند خانه او را در حلقه محاصره داشتند، بر جاى خويش نهاد و
بى درنگ در راه انجام دستور حق ، مكه را به سوى غار ((ثور))
نخستين منزلگاه هجرت ، براى حركت به سوى مدينه ترك كرد و با عبور از
حلقه محاصره دژخيمان دشمن بى آنكه او را بشناسند و مانع شوند، به غار
ثور رسيد.سه شبانه روز در آنجا توقف كرد و آن گاه به سوى مدينه حركت
كرد.در نزديكى مدينه در نقطه اى به نام ((قبا))
استقرار يافت و به امير مؤمنان پيام داد كه ضمن رد امانتهاى مردم و
انجام سفارشات پيامبر، دخت گرانمايه او را به همراه ((فاطمه
بنت اسد))، مادر گرانقدرش و نيز
((فاطمه ))، نواده عبدالمطلب ، به سوى
مدينه حركت دهد.
و خود فرمود: تا رسيدن دو عزيز خويش ، على و فاطمه ، به مدينه وارد
نخواهد شد.
على (عليه السلام) پس از تنظيم امور و شئون به همراه سه فاطمه و نيز
((ام ايمن )) كه به بيان
پيامبر از بانوان بهشت است ، به سوى مدينه حركت كرد؛ اما استبداد زخم
خورده كه از دسترسى به پيامبر نور و عدالت ماءيوس گشته و پوزه اش به
خاك ماليده شده بود، گماشتگان خود را گسيل داشت و راه را بر كاروان
مدينه بست .آنان با كاروانسالار كاروان نور درگير شدند؛ اما آن قهرمان
بى نظير پس از به خاك افكندن شريرترين آنان ((اسود))
غلام ابو سفيان ، راه را گشود.
خود ابو سفيان به همراه گروهى از راه رسيدند و با اين بهانه دروغين كه
به چه اجازه اى زنان خويشاوند مرا مى برى ؟ راه را بر او بستند.
((حارث بن اميه ))،
سركرده دژخيمان دشمن ، نعره برآورد كه : هان اى على ! مى پندارى ، مى
توانى با اين زنان نجات يابى و آنان را از مكه بيرون برى ؟! باز گرد و
آنان را از همان جايى كه آورده اى ، به همان جا بازگردان !
اءظننت ناج بالنسوة ؟ ارجع لا ابا لك !
اما آن قهرمان ميدان ها خروشيد كه :
خلوا سبيل الجاهد المجاهد |
|
آليت لا اعبد غير الواحد |
راه را بر مجاهد راه حق و عدالت باز كنيد و از سر راهش كنار رويد به
خداى سوگند، همچنان تصميم دارم كه جز يكتا آفريدگار هستى را نپرستم و
با مظاهر شرك و بيداد پيكار كنم .
و با اين سخن دليرانه با آنان يورش برد و پس از پيكارى سخت با نيروى
تازه نفس دشمن ، آنان نيز در برابر شهسوار اسلام توان ايستادن نديدند و
جان پليد خويش را برداشتند و گريختند.
كاروان شب ها را با اندك استراحت و راز و نياز با خدا و نيايش با او مى
گذراند و روزها را به پيمايش راه و روزه دارى به سر مى برد، و با اين
شور و اخلاص و ايمان و جهاد، فاطمه و امير مؤمنان وارد مدينه
شدند.پيامبر به استقبال عزيزترين هاى خويش شتافت .آنان را در آغوش گرفت
و ضمن فشردن آنان بر سينه عطرآگين و مصفاى خويش فرمود: فاطمه جان ! على
جان ! همين پيش پاى شما فرشته وحى فرود آمد و اين آيات را كه نشانگر
شكوه معنوى و عظمت شما در بارگاه خداست برايم آورد؛ و آن گاه به تلاوت
اين آيات پرداخت :
الذين يذكرون الله قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرون فى خلق السموات
والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك ...(144)
((به راستى كه در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد
و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى خردمندان است .
همانان كه خدا را ايستاده و نشسته و آن گاه كه بر پهلو خفته اند، با
همه وجود ياد مى كنند و در اسرار آفرينش آسمان و زمين مى انديشند و از
ژرفاى جان مى گويند:
پروردگارا! اين جهان را بيهوده نيافريده اى ! تو منزه و پاكى ! ما را
از عذاب آتش دوزخ در امان دار!
پروردگارا! هركس را تو به خاطر عملكرد ناشايسته اش به آتش بيفكنى ، به
راستى كه او را خوار و رسوا ساخته اى ؛ و براى بيدادگران يار و ياورى
نخواهد بود.
پروردگارا! ما نداى نداگرى را كه به توحيد گرايى و يكتاپرستى فرا مى
خواند، شنيديم كه : به پروردگارتان ايمان بياوريد! و ما ايمان آورديم .
پس اى پروردگار ما! گناهان ما را بيامرز و بديهاى ما را از بزداى و ما
را با نيكان و شايستگان بميران !
اى پروردگار ما! آنچه را كه به زبان پيامبرانت به ما وعده دادى ، به ما
عطا كن و ما را در روز رستاخيز رسوا مكن كه تو وعده خويش را خلاف نمى
كنى .
پس پروردگارشان خواسته آنان را پذيرفت و فرمود: من عمل هيچ انجام دهنده
عملى از شما را - زن باشد يا مرد - ضايع نخواهم كرد؛ شما همنوع هستيد و
از جنس يكديگر.پس كسانى كه هجرت كرده و از خانه هاى خود رانده شده و در
راه من رنج ديده و به پيكار برخاسته و كشته شده اند، بديهايشان را از
آنان مى زداييم و آنان را در بوستانهاى پرطراوت و زيبايى كه از زير
درختان آن ، جويبارها روان است در مى آوريم ...))
در مورد آيه شريفه از ((عمار))
آورده اند كه پيامبر گرامى فرمود:
فالذكر فى هذه الاية على (عليه السلام) و الانثى فاطمه فى وقت الهجره
...(145)
((منظور از زن و مرد با ايمان و پرواپيشه اى كه
خدا در اين آيه به آنها وعده پاداش پرشكوه و بهشت پرطراوت و زيبا مى
دهد، على و فاطمه در هنگامه هجرت از مكه به سوى مدينه اند.))
و نيز در روايت ديگرى آمده است كه :
كان
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) يهتم لعشرة اشياء فاءمنه و بشره
بها...
((پيامبر در مورد ده موضوع ، سخت در انديشه بود
كه خداى جهان آفرين به او اطمينان و آرامش خاطر بخشيد و در هر ده مورد،
مژده يارى و مدد به او داده شد.))<