قبر گمشده

داود الهامي

- ۷ -


خطبه ى تاريخى بانوى بزرگ اسلام فاطمه ى زهرا

اين خطبه، از خطبه هاى مشهورى است كه علماى بزرگ شيعه و اهل تسنن با سلسله سندهاى بسيار آن را نقل كرده اند، هر چند عبارات اين خطبه در نقلها كمى متفاوت است.

مرحوم «سيد ابن طاوس» قسمتى از آن را از كتاب «المناقب»، «احمد بن موسى بن مُردويه اصفهانى» كه از معاريف اهل سنت است، به سندى كه به «عايشه» منتهى مى شود، نقل مى كند ما براى مزيد فائده، اين خطبه را به طور كامل از دانشمند معروف اهل تسنن ابن ابى الحديد معتزلى نقل مى كنيم وى در شرح نهج البلاغه در شرح نامه ى «عثمان بن حنيف» در فصل اول، اسناد مختلف اين خطبه را نقل كرده است او تصريح مى كند كه اسنادى را كه من براى اين خطبه در اينجا آورده ام، از هيچ يك از كتب شيعه نگرفته ام.

سپس اشاره به كتاب معروف «سقيفه» از «ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى» كه از محدثان بزرگ و معروف اهل سنت است، كرده كه او در كتاب خود از طرق زيادى اين خطبه را نقل نموده است. ابن ابى الحديد تمام اين طرق را در شرح نهج البلاغه آورده است كه ما براى رعايت اختصار از نقل آن صرف نظر مى كنيم.

مى گويد: چون ابوبكر تصميم گرفت كه فدك را از فاطمه عليهاالسلام باز گيرد، و اين خبر به آن حضرت رسيد، پارچه اى (مقنعه) را به سر و صورت و گردن خود پيچيد و لباسى كه از فرق تا قدم او را مى پوشانيد (چادر) بر بدن خود قرار داد و همراه با گروهى از خدمتكاران و زنان خويشاوند خود به طرف مسجد حركت كرد (تا در ميان زنان مشخص نباشد) و آن چنان عبا به سر افكنده بود كه دامن آن روى زمين كشيده مى شد و به زير قدمش مى آمد. راه رفتن او همانند راه رفتن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود تا بر ابوبكر وارد شد، در حالى كه ابوبكر در ميان جماعت مهاجران و انصار و ديگران بود، و در ميان زنان مهاجر و انصار در پشت پرده نشست ناله اى جانسوز كشيد و اين ناله همگان را به خروش آورده و صداى شيون از مردم بلند شد به گونه اى كه مسجد را به لرزه انداخت، قدرى مكث كرد تا مردم آرام شدند آنگاه روى سخن به ابوبكر كرده و اين خطبه را ايراد فرمود:

بخش نخست: (توحيد و صفات خداوند و هدف آفرينش) خدا را بر نعمتهايش سپاس مى گويم و بر توفيقاتش شكر مى كنم و بر مواهبى كه ارزانى داشته، ثنا مى خوانم بر نعمتهاى گسترده اى كه از آغاز به ما داده و بر مواهب بى حسابى كه به ما احسان فرموده است. و بر عطاياى پى درپى كه همواره ما را مشمول آن ساخته، نعمتهائى كه از شماره بيرون است و به خاطر گستردگى در بستر زمان هرگز قابل جبران نيست و انتهاى آن از ادراك انسانها خارج است، بندگان را براى افزايش و استمرار اين مواهب به شكر خويش فراخوانده و خلايق را براى تكميل آن به ستايش خود دعوت نموده، و آنان را براى به دست آوردن همانند آنها تشويق فرموده. و من شهادت مى دهم كه معبودى جز خداوند يكتا نيست بى مثال است و شريك و مانند ندارد اين سخنى است كه روح آن اخلاص است و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افكار، پرتوافكن شده. خدائى كه رؤيتش با چشمها غير ممكن است و بيان اوصافش با اين زبان، محال، و درك ذات مقدسش براى عقل و انديشه ممتنع است.

موجودات جهان هستى را ابداع فرمود، بى آن كه چيزى پيش از آن وجود داشته باشد. و همه ى آنها را ايجاد كرد بى آنكه الگو و مثالى قبل از آن موجود باشد.

آنها را به قدرتش تكوين نمود و به اراده اش خلقت كرد، بى آنكه به آفرينش آنها نياز داشته باشد، يا فائده اى از صورت بندى آنها عائد ذات پاكش شود. جز اين كه مى خواست حكمتش را از اين طريق آشكار سازد مردم را به اطاعتش هشدار دهد قدرت بى پايان خود را از اين دريچه نشان دهد خلايق را به عبوديت خود رهنمون گردد و دعوت پيامبرانش را از طريق هماهنگى تكوين و تشريع قوت بخشد.

سپس براى اطاعتش پاداشها مقرر فرمود و براى معصيتش كيفرها، تا بندگان را بدين وسيله از خشم و انتقام و عذاب خويش رهائى بخشد، و به سوى باغهاى بهشت و كانون رحمتش سوق دهد.

بخش دوم (مقام والاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و ويژگيها و اهداف او) و گواهى مى دهم كه پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله بنده و فرستاده ى اوست، پيش از آن كه او را بفرستد، برگزيد و پيش از آن كه او را بيافريند، براى اين مقام نامزد فرمود و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود. در آن روز كه بندگان در عالم غيب پنهان بودند، و در پشت پرده هاى هول انگيز نيستى پوشيده و به آخرين سرحد عدم مقرون بودند.

اين، به خاطر آن صورت گرفت كه خداوند از آينده آگاه بود، و به حوادث جهان احاطه داشت و مقدرات را به خوبى مى دانست او را مبعوث كرد تا فرمانش را تكميل كند و حكمش را اجرا نمايد و مقدرات حتمى اش را نفوذ بخشد.

هنگامى كه مبعوث شد، امتها را مشاهده كرد كه مذاهب پراكنده اى را برگزيده اند، گروهى بر گرد آتش طواف مى كنند و گروهى در برابر بتها سر تعظيم فرود آورده اند و با اين كه با فطرت خود خدا را شناخته اند، او را انكار مى كنند.

خداوند به نور محمد صلى اللَّه عليه و آله ظلمتها را برچيد، و پرده هاى ظلمت را از دلها كنار زد و ابرهاى تيره و تار را از مقابل چمشها برطرف ساخت.

او براى هدايت مردم قيام كرد و آنها را از گمراهى و ضلالت رهائى بخشيد و چشمهايشان را بينا ساخت و به آئين محكم و پا برجاى اسلام رهنمون گشت و آنها را به راه راست دعوت فرمود. سپس خداوند او را با نهايت محبت و اختيار خود و از روى رغبت و ايثار قبض روح كرد، سرانجام او از رنج اين جهان آسوده شد و هم اكنون در ميان فرشتگان و خشنودى پروردگار غفار و در جوار قرب خداوند جبار قرار داد. درود خداوند بر پدرم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله امين وحى و برگزيده ى او از ميان خلايق باد، و سلام بر او و رحمت خدا و بركاتش.

بخش سوم (اهميت كتاب اللّه و اسرار و فلسفه ى احكام) سپس رو به اهل مجلس كرد و مسئوليت سنگين مهاجران و انصار را برشمرد و فرمود:

شما اى بندگان خدا! مسئولان امر و نهى پروردگار و حاملان دين و وحى او هستيد و نمايندگان خدا بر خويشتن و مبلغان او به سوى امتها مى باشيد. پاسدار حق الهى در ميان شما، و حافظ پيمان خداوندى كه در دسترس همه ى شماست و آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بعد از خود در ميان امت به يادگار گذارده «كتاب اللّه ناطق» و قرآن صادق و نور آشكار و روشنائى پر فروغ او است.

كتابى كه دلائلش روشن، باطنش آشكار، ظواهرش پر نور و پيروانش پرافتخار.

كتابى كه عاملان خود را به بهشت فرا مى خواند و شنوندگانش را به ساحل نجات رهبرى مى كند، از طريق آن به دلائل روشن الهى مى توان نائل گشت و تفسير واجبات او را دريافت و شرح محرمات را در آن خواند و براهين روشن و كافى را بررسى كرد و دستورات اخلاقى و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مكتوب يافت.

روزه را عامل تثبيت اخلاص.

حج را وسيله ى تقويت آئين اسلام.

عدالت را مايه ى هماهنگى و پيوند دلها.

اطاعت ما را باعث نظام ملت اسلام.

امامت را امان از تفرقه و پراكندگى.

جهاد را موحب عزت اسلام.

صبر را وسيله اى براى جلب پاداش حق.

امر به معروف را وسيله اى براى اصلاح توده هاى مردم.

نيكى به پدر و مادر را موجب پيشگيرى از خشم خدا.

صله ى رحم را وسيله ى افزايش جمعيت و قدرت.

قصاص را وسيله ى حفظ نفوس. و فاء به نذر را موجب آمرزش.

جلوگيرى از كم فروشى را وسيله ى مبارزه با كمبودها.

نهى از شرابخوارى را سبب پاكسازى از پليديها.

پرهيز از تهمت و نسبتهاى ناروا را حجابى در برابر غضب پروردگار.

ترك دزدى را براى حفظ عفّت نفس و...

تحريم شرك را براى اخلاص و بندگى و ربوبيت حق.

اكنون كه چنين است، تقواى الهى پيشه كنيد. آن چنان كه شايسته ى مقام او است و از مخالفت فرمانش بپرهيزيد و تلاش كنيد كه مسلمان از دنيا برويد.

خدا را در آنچه امر يا نهى فرموده، اطاعت كنيد. و راه علوم و آگاهى را پيش گيريد، چرا كه از ميان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او مى ترسند و احساس مسئوليت مى كنند.

بخش چهارم (بيان موضع خود در برابر نظام حاكم) سپس فرمود: «أَيُّهاَ النَّاسُ اِعْلَمُوا أَنِّى فاطِمَةُ وَ أَبِى مُحَمَّدٌ صلى اللَّه عليه و آله أقُولُ عَوْداً وَ بَدْواً وَ لا أَقُولُ ما أَقُولُ غَلَطاً وَ لا أَفْعَلُ ما أَفْعَلُ شَطَطاً...».

«اى مردم! بدانيد من فاطمه ام، و پدرم محمد است كه صلوات و درود خدا بر او و خاندانش با آنچه من مى گويم، غلط نمى گويم و در اعمالم راه خطا نمى پويم.

پيامبرى از ميان شما برخاست و به سوى شما آمد كه از رنجهاى شما رنج مى برد و به هدايت شما علاقه ى وافر داشت و نسبت به مومنان مهربان و رحيم بود.

هرگاه نسبت او را بجوئيد مى بينيد او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! و برادر پسر عموى من بوده است نه برادر مردان شما! و چه پرافتخار است اين نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد.

آرى او آمد و رسالت خويش را به خوبى انجام داد و مردم را به روشنى انذار كرد، از طريقه ى مشركان روى برتافت و بر گردنهايشان كوبيد و گلويشان را فشرد، تا از شرك دست بردارند و در راه توحيد گام بگذارند.

او همواره با دليل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت مى كرد بتها را درهم مى شكست، و مغزهاى متكبران را مى كوبيد، تا جمع آنها متلاشى شد و تاريكى ها برطرف گشت صبح فرا رسيد و حق آشكار شد، نماينده ى دين به سخن درآمد و زمزمه هاى شياطين خاموش گشت، افسر نفاق بر زمين فرو افتاد، گره هاى كفر و اختلاف گشوده شد و شما زبان به كلمه ى اخلاص «لا إِلهَ اِلاّ اللَّه» گشوديد، در حالى كه گروهى اندك و تهى دستى بيش نبوديد!

آرى شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتيد و از كمى نفرات همچون جرعه اى براى شخص تشنه و يا لقمه اى براى گرسنه، و يا شعله ى آتشى براى كسى كه شتابان به دنبال آتشى مى رود، بوديد و زير دست و پاها لِه مى شديد!

در آن ايام آب نوشيدنى شما متعفّن و گنديده بود، و خوراكتان برگ درختان! ذليل و خوار بوديد و پيوسته از اين مى ترسيديد كه دشمنان زورمند شما را بربايند و ببلعند!

اما خداوند تبارك و تعالى شما را به بركت محمد صلى اللَّه عليه و آله بعد از آن همه ذلت و خوارى و ناتوانى نجات بخشيد، او با شجاعان درگير شد و با گرگهاى عرب و سركشان يهود و نصارى پنجه درافكند، ولى هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش كرد. و هرگاه شاخ شيطان نمايان مى گشت و فتنه هاى مشركان دهان مى گشود، پدرم برادرش على عليه السلام را در كام آنها مى افكند و آنها را به وسيله ى او سركوب مى نمود و او هرگز از اين مأموريتهاى خطرناك بازنمى گشت، مگر زمانى كه سرهاى دشمنان را پايمال مى كرد و بينى آن را به خاك مى ماليد!

او، (على عليه السلام) بر اثر تلاش در راه خدا خود را به مشقّت و رنج افكند و در امر خدا كوشا، به سول خدا نزديك و سرورى از اولياء خدا بود، همواره دامن به كمر زده، نصيحت گر، تلاشگر، و كوشش كننده بود، و شما در آن هنگامه در آسايش زندگى مى كرديد، در مهد امن متنعّم بوديد و منتظر اين كه چرخ روزگار بر عليه ما آغاز شود و گوش به زنگ اخبار بوديد هنگام كارزار عقب گرد مى كرديد و به هنگام نبرد فرار مى نموديد.

بخش پنجم (طوفانى كه بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله برخاست) اما هنگامى كه خداوند سراى پيامبران را براى پيامبرش برگزيد و جايگاه برگزيدگانش را منزگاه او ساخت، كينه هاى درونى و آثار نفاق در ميان شما ظاهر گشت، و پرده ى دين كنار رفت و گمراهان به صدا درآمد و گمنامان فراموش شده سربلند كردند و نعره هاى باطل برخاست و در صحنه ى اجتماع شما به حركت درآمدند.

شيطان سرش را از مخفيگاه خود بيرون كرد و شما را به سوى خود دعوت نمود و شما را آماده ى پذيرش دعوتش يافت و منتظر فريبش!

سپس شما را دعوت به قيام كرد و سبكبار براى حركت يافت! شعله هاى خشم و انتقام را در دلهاى شما برافروخت و آثار غضب در شما نمايان گشت. و همين امر سبب شد و بر غير شتر خود علامت نهيد، و در غير آبشخور خود وارد شويد و به دنبال چيزى رفتيد كه از آنِ شما نبود و در آن حقى نداشتيد و سرانجام به غصب حكومت پرداختيد، در حالى كه هنوز از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چيزى نگذشته بود، زخمهاى مصيبت ما وسيع و جراحات قلبى ما التيام نيافته و حتى هنوز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به خاك سپرده نشده بود بهانه ى شما اين بود كه «مى ترسيم فتنه اى برپا شود!» و چه فتنه اى از اين بالاتر كه در آن افتاديد و همانا دوزخ به كافران احاطه دارد چه دور است اين كارها از شما! را ستى چه مى كنيد؟ و به كجا مى رويد؟ با اين كه كتاب خدا قرآن در ميان شماست، همه چيزش پر نور، نشانه هايش درخشنده، نواهيش آشكار، اوامرش واضح ، اما شما آن را پشت سر افكنده ايد!

آيا از آن راه برتافته ايد؟ يا به غير آن حكم مى كنيد؟ آه كه ستمكاران جانشين بدى را براى قرآن برگزيدند (و هر كسى آئينى غير از اسلام را انتخاب كند، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است).

بخش ششم (داستان غصب فدك و بهانه هاى غاصبان و پاسخهاى كوبنده ى آن) آرى شما ناقه ى خلافت را دراختيار گرفتيد، حتى اين اندازه صبر نكرديد كه رام گردد و تسليمتان شود، ناگهان آتش فتنه ها را برافروختيد و شعله هاى آن را به هيجان درآورديد و نداى شيطان اغواگر را اجابت نموديد و به خاموش ساختن انوار تابان آئين حق و از ميان بردن سنتهاى پيامبر پاك الهى پرداختيد.

به بهانه ى گرفتن كف- از روى شير، آن را به كلى تا ته مخفيانه نوشيديد- ظاهراً سنگ ديگران را بر سينه مى زديد اما باطناً در تقويت كار خود بوديد.

براى منزوى كردن خاندان و فرزندان او به كمين نشستيد، ما نيز چاره اى جز شكيبايى نديديم، همچون كسى كه خنجر بر گلوى او و نوك نيزه بر دل او نشسته باشد!

(وَ أَنْتُمْ اَلانَ تَزْعُمُونَ أَنْ لا إِرْثَ لِى اَفَحُكْمُ الجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ) [ سوره ى مائده: 50. ] عجب اين كه شما چنين مى پنداريد كه خداوند ارثى براى ما قرار نداده- و ما از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ارث نمى بريم- (آيا از حكم جاهليت پيروى مى كنيد؟ چه كسى حكمش از خدا بهتر است براى آنها كه اهل يقينند)؟! آيا شما اين مسائل را نمى دانيد؟ آرى مى دانيد و همچون آفتاب براى شما روشن است كه من دختر اويم.

«مَعاشِرَ المُسْلمين ابتزّ ارث أبى، أبى اللّهُ أنْ تَرِثَ يابنَ أَبي قُحافة أباكَ وَ لا اَرِثَ أَبِى؟ لَقد جِئتَ شَيْئاً فريّاً».

«شما اى مسلمانان! آيا بايد ارث من به زور گرفته شود، اى پسر ابى قحافه به من پاسخ بده، آيا در قرآن است كه تو از پدرت ارث ببرى ولى من از پدرم ارثى نبرم؟ چه سخن ناروائى؟!!». و در داستان يحيى بن زكريا مى گويد: خداوندا فرزندى نصيب من كن كه از من و از آل يعقوب ارث ببرد. و نيز مى فرمايد: «خويشاوندان در ارث بردن از يكديگر اولى هستند». و نيز مى فرمايد: «خداوند به شما درباره ى فرزندانتان توصيه مى كند كه سهم پسران دو برابر سهم دختران است». و نيز فرموده: «اگر كسى مالى از خود بگذارد، براى پدر و مادر و بستگان به طرز شايسته وصيت كند، اين بر همه ى پرهيزگاران حق است».

شما چنين پنداشتيد كه من هيچ بهره و ارثى از پدرم ندارم؟ و هيچ نسبت و خويشاوندى در ميان ما نيست؟ آيا خداوند آيه اى مخصوص شما نازل كرده است كه پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا مى گوييد: پيروان دو مذهب از يكديگر ارث نمى برند و من با پدرم يك مذهب نداريم؟!!

يا اين كه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمويم آگاهتريد؟!

حال كه چنين است، پس بگير آن- ارث مرا- كه همچون مركب آماده و مهار شده آماده ى بهره بردارى است و بر آن سوار شو ولى بدان در قيامت تو را ديدار مى كنم و بازخواست مى نمايم و در آن روز چه جالب است كه داور خدا است و مدعى تو محمد صلى اللَّه عليه و آله و موعد داورى، رستاخيز و در آن روز باطلان زياد خواهد ديد، اما پشيمانى به حال شما سودى نخواهد داشت!

بدانيد: «هر چيزى جايگاهى دارد و قرارگاهى، و به زودى مى دانيد». [ انعام: 67. ] «چه كسى عذاب خواركننده به سراغش مى آيد و كيفر جاويدان دامانش را مى گيرد». [ هود: 39. ] آنگاه به روضه ى پدرش نگريست و گفت:

رفتى و پس از تو فتنه برپا شد   كين هاى نهفته آشكارا شد
اين باغ خزان گرفت و بى بر گشت   و ين جمع بهم فتاد و تنها شد زيرنويس
 قد كان بعدك أبناء و هينمة   لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب
إنّا فقَدْناكَ فقَدَ الأرضُ وابلها   و اختلّ قومك فاشهدهم و لا تغب

بخش هفتم (استمداد از طايفه ى انصار) سپس بانوى اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته و با آهنگى رسا و محكم و كوبنده ادامه ى سخن داد و چنين فرمود: اى جوانمردان و اى بازوان توانمند ملت و ياران اسلام! اين ناديده گرفتن حق مسلم من از سوى شما چيست؟ اين چه تغافلى است كه در برابر ستمى كه بر من وارد شده، نشان مى دهيد؟!

آيا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پدرم نمى فرمود:

«المَرءُ يُحفَظُ فِي وُلدِهِ». «احترام هر كس در مورد فرزندان او بايد نگاهداشت»؟ چه زود اوضاع را دگرگون ساختيد و چه با سرعت به بيراهه گام نهاديد، با اين كه توانائى بر احقاق حق من داريد، و نيروى كافى بر آنچه مى گويم در اختيار شماست.

آيا مى گوييد: محمد صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت و با مردن او همه چيز تمام شد، و خاندان او بايد به دست فراموشى سپرده شوند و سنتش پايمال گردد.

آرى مرگ او مصيبت و ضربه ى دردناكى بر جهان اسلام، فاجعه ى سنگينى است كه بر همه، غبار غم فرو ريخت و شكافش هر روز آشكارتر، و گسستگى آن دامنه دارتر، و وسعتش فزونتر مى گردد زمين از غيبت او تاريك و ستارگان براى مصيبتش بى فروغ و اميدها به يأس مبدّل گشت كوهها متزلزل گرديد، احترام افراد پايمال شد و با مرگ او حرمتى باقى نماند!

به خدا سوگند اين حادثه اى است عظيم و مصيبتى است بزرگ، و ضايعه اى است جبران ناپذير، ولى فراموش نكنيد اگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رفت قرآن مجيد قبلاً از آن خبر داده بود، همان قرآنى كه پيوسته در خانه هاى شماست و صبح و شام با صداى بلند و فرياد- و يا- آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده مى شود، پيامبران پيشين نيز قبل از او با اين واقعيت رو به رو شده بودند، چرا كه مرگ، فرمان تخلّف ناپذير الهى است.

آرى قرآن صريحاً گفته بود:

«محمد صلى اللَّه عليه و آله تنها فرستاده ى خدا بود، و قبل از او رسولان ديگرى آمدند و رفتند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما بر پاشنه ى پا مى چرخيد و به عقب برمى گرديد؟- و با آئين اسلام وداع گفته رو به خرافات و مظالم جاهليت مى آوريد؟- هر كس به عقب بازگردد به خداوند زيانى نمى رساند و خداوند به زودى پاداش سپاسگزاران را مى دهد».

عجبا! اى فرزندان «قيله» [ قيله، زن با شخصيت و شرافتمندى بود كه نسب قبائل انصار به او منتهى مى گردد. ] آيا ارث من بايد پايمال گردد و شما آشكارا مى بينيد و مى شنويد و در جلسات و مجمع شما اين سخن گفته مى شود و اخبارش به خوبى شما مى رسد و باز هم خاموش نشسته ايد؟ با اين كه داراى نفرات كافى و تجهيزات و نيروى وسيع و سلاح و سپر هستيد، دعوت مرا مى شنويد و لبّيك نمى گوئيد؟ و فرياد من در ميان شما طنين افكن است و به فرياد نمى رسيد؟ با اين كه شما در شجاعت زبانزد مى باشيد و در خير و صلاح معروفيد، و شما برگزيدگان اقوام و قبائل هستيد. با مشركان عرب پيكار كرديد و رنجها و محنتها را تحمل نموديد، شاخهاى گردنكشان را در هم شكستيد و با جنگجويان بزرگ دست و پنجه نرم كرديد، و شما بوديد كه پيوسته با ما حركت مى كرديد و در مسيرها قرار داشتيد، دستورات ما را گردن مى نهاديد و سر بر فرمان ما داشتيد تا آسياى اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد، و شير در پستان مادر روزگار فزونى گرفت، نعره هاى شرك در گلوها خفه شد و شعله هاى دروغ فرو نشست، آتش كفر خاموش گشت و دعوت به پراكندگى متوقف شد و نظام دين محكم گشت.

پس چرا بعد از آنهمه بيانات قرآن و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله امروز حيران مانده ايد؟ چرا حقايق را بعد از آشكار شدن مكتوم مى داريد و پيمانهاى خود را شكسته ايد، و بعد از ايمان راه شرك پيش گرفته ايد؟ (اَلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثَوُا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ). [ توبه: 13. ] «آگاه باشيد من چنين مى بينم كه شما رو به راحتى گذارده ايد، و عافيت طلب شده ايد، كسى را كه از همه براى زعامت و اداره ى امور مسلمين شايسته تر بود، دور ساختيد و به تن پرورى و آسايش در گوشه ى خلوت تن داده ايد و از فشار و تنگناى مسئوليتها به وسعت بى تفاوتى روى آورديد».

آرى آنچه را از ايمان و آگاهى در درون داشتيد، بيرون افكنديد و آب گوارائى را كه نوشيده بوديد، به سختى از گلو برآورده ايد!

اگر فراموش نكرده باشيد، خداوند مى فرمايد:

(فَإِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الأَرْضِ جَمِعياً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِىٌّ حَمِيدٌ). [ ابراهيم: 8. ] «اگر شما و تمام مردم روى زمين كافر شوند، به خدا زيانى نمى رساند، چرا كه خداوند بى نياز و غنى و حميد است».

بدانيد و آگاه باشيد من آنچه را بايد بگويم، گفتم: با اين كه به خوبى مى دانم ترك يارى حق با گوش و پوست شما آميخته و عهدشكنى قلب شما را فراگرفته است، ولى چون قلبم از اندوه پر بود و احساس مسئوليت شديدى مى كردم، كمى از غم هاى درونيم بيرون ريخت و اندوهى كه در سينه ام موج مى زد، خارج شد تا با شما اِتمام حجت كنم و عذرى براى احدى باقى نماند.

اكنون كه چنين است، اين مركب خلافت و آن فدك، همه از آنِ شما، محكم بچسبيد و رها نكنيد ولى بدانيد اين مركبى نيست كه بتوانيد راه خود را بر آن ادامه دهيد، پشتش زخم و كف پايش شكافته است!

داغ ننگ بر آن خورده و از غضب خداوند نشانه دارد و رسوائى ابدى همراه آن، و سرانجام به آتش افروخته ى خشم الهى كه دلها را دربر مى گيرد، خواهيد پيوست! فراموش نكنيد آنچه را انجام مى دهيد، در برابر خدا است.

(وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ) عليهم السلام «ستمگران به زودى مى فهمند به چه سرنوشتى گرفتار مى شوند».

«و أناَ اِبنةُ نذيرٍ لكُم بينَ يدىْ عذابٍ شديدٍ فاعمَلُوا انَّا عاملونَ و انتظرُوا انا منتظرون».

«من دختر پيامبرى هستم كه شما را در برابر عذاب شديد انذار كرد، آنچه از دست شما برمى آيد، انجام دهيد ما نيز به وظيفه ى الهى خود عمل خواهيم كرد، شما منتظر باشيد ما نيز منتظريم!».

سخنان آتشين و تكان دهنده ى حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام كه از دلى داغدار برخاسته بود، چنان دهشت و وحشتى در دلها ايجاد كرد كه بغض گلوها را گرفت اشك در چشمها حلقه زد و يك جنبش پنهانى در جوانان اسلام پيدا شد و بيم شورش و انقلابى مى رفت. ولى بزرگان صحابه چنان بن غوغاى قدرت و حكومت «و خود پائى» مشغول بودند كه ديگر آواى نرم و ضعيف عاطفه و دوستى و اخلاص را نمى توانستند بشنوند.

ابوبكر در اين مجلس سخت بيمناك شد و چون تصميم داشت نقشه ى خود را اجرا كند، در اين موقع چاره اى جز معذرت نداشت، لذا از دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله معذرت خواست، اما روايت خود را كه خبر واحد بوده، و همه ى رُوات از او نقل كرده اند، تكرار كرد و گفت: من شنيده ام كه پيغمبر فرمود: «نحنُ معاشِرَ الأنبياء لا نُوَرِّثُ ذهباً و لا داراً و لا عِقاراً وانّما نُورّثُ الكِتابَ والحِكمة والعِلم والنُّبوّة».

البته حديث عدم ارث گذاردن پيامبران به شكل ديگر و به معنى ديگر است نه آن گونه كه غاصبان فدك نقل كرده اند، زيرا در منابع ديگر حديث چنين نقل شده:

«إِنَّ الأنبياءَ لَم يُوَرِّثُوا ديناراً و لا درهماً ولكنْ وَرثُوا العِلمَ فَمن أخَذَ منهُ أخذَ بحَظٍّ وافرٍ». [ كلينى، كافى: ج 1، ص 34. ] «پيامبران درهم و دينارى از خود به يادگار نگذاردند، بلكه ميراث پيامبران علم و دانش بود، هر كس از علم و دانش آنها سهم بيشترى بگيرد، ارث بيشترى را برده است».

اين ناظر به ميراث معنوى پيامبران است و هيچ گونه ارتباطى با ارث اموال آنها ندارد.

اين همان است كه در روايات ديگر آمده: «إِنّ العُلماء وَرَثةُ الأنبياء». [ مجلسى، بحار الأنوار: ج 2، ص 92. ] «دانشمندان وارثان پيامبرانند». و اگر اين حديث صحيح بود، چگونه هيچ يك از همسران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آن را نشنيده بودند و سراغ خليفه آمدند و سهم خود را از ميراث پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مطالبه كردند. [ ابن ابى الحديد: ج 16، ص 228. ] اگر اين حديث صحيح بود، چرا سرانجام خليفه طى نامه اى دستور داد فدك را به فاطمه عليهاالسلام بازگردانند، نامه اى كه عمر آن را گرفت و پاره كرد [ سيره ى حلبى: ج 3، ص 391. ] و چرا و چرا؟!