پرتوی از مکتب زهرا علیهاالسلام

غلامعلی عباسی فردویی

- ۷ -


فصل هفتم: مکتب سیاسی فاطمه

مکتب سیاسی فاطمه علیهاالسلام

زندگانی فاطمه علیهاالسلام در موجی از حوادث آسمانی و زمینی سپری شد که از آن بانو، یک «بانوی ممتاز و نمونه» در تمام عرصه ها به خصوص سیاست تربیت کرد. انقلاب بزرگ «بعثت» و تجلّی اعظم رسول خاتم صلی الله علیه و آله وسلم پنج سال پیش از تولد آن بزرگ بانو بود، از این رو، هنگامی که فاطمه علیهاالسلام دیده به جهان گشود، خود را در خانه ای دید که چون ستاره ای تابناک بر بلندای افق مکه می درخشید و نورش عرش و فرش را روشن ساخته بود. او از صُلب پدری متولّد شد که مبعوث گشته بود تا سرنوشت انسان را تا ابد رقم زند و با تابش «وحی» ظلمات را از طریق رهپویان حقیقت و نور، بزداید.

پیامبر آمده بود تا انسان را به «کمال» برساند و «مکارم اخلاق» را به اوج خود برساند، و ستاره انسانیت بر ستیغ قلّه فضیلت تابان گردد. او، آمده بود تا با سروش «توحید» لرزه بر اندام بت و بت پرست افکند، و با طنین «فرهنگ توحیدی» مظاهر تکاثر، تفاخر، نژادپرستی و عصبیت عرب را از میان بردارد.

خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله در این زمان، همانند خیمه فرماندهی بود که سرنوشت انسان از فرش تا عرش در آن تدبیر می شد، و چون نقطه پرگاری، دوست و دشمن به گردش حلقه زده بودند و این خانه، مرکز تحقّق آرمان های بلند و شاهد بروز حوادث تلخ و شیرین بود. بعضی، عاشقانه در زیر تازیانه و سنگ های سنگینی که بر پشت آنها می گذاشتند، با نغمه «احد، احد» فروغ عشق خود را به ساحت صاحب آن خانه نثار می کردند و بعضی دیگر، در آتش حقد و حسد سوخته و به سوی صاحب آن خانه، سنگ جفا می افکندند.

فاطمه علیهاالسلام از همان آغاز زندگی در یک چنین خانه ای، و در دامان چنین پدری، که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای همه عصرها و نسل هاست، به دنیا آمده و رشد نموده است. او خود شاهد جفاهایی است که به پدر بزرگوارش روا می داشتند؛ او خود می آمد و کثافاتی که به دستور بزرگان قریش بر روی پیامبر می انداختند را پاک می کرد و غبار غم از چهره پدر می زدود و با سرشک دیده برای پدرش «مادری» می کرد. زندگی سیاسی اجتماعی فاطمه علیهاالسلام در مجموعه ای از حوادث بزرگ شکل گرفت.

شعب ابوطالب و محاصره اقتصادی در طول سه سال نیز، فاطمه علیهاالسلام را با حوادث گوناگونی آشنا کرده بود. هجرت، میدان های رزم، شکل گیری پیکره حکومت، ارتباط با قبایل، تعهّدات، عهدنامه ها، نامه های پیامبر به سران کشورها و... از او، بانویی بزرگ به وجود آورد؛ بانویی که درس: سیاست، درایت، آینده نگری، هضم و تحلیل مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و جامعه شناسی را از سرچشمه وحی و در کنار پدر و شوهر، آموخته بود.

محمد صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام از «فاطمه علیهاالسلام » زنی نمونه، آسمانی، سیاسی، دلسوز و فداکار تربیت کرده بودند که می باید ثمره آموخته های خود را پس از رحلت پدر و مظلومیت شوهر، آشکار کند. از این رو، با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و دگرگونی در نظام رهبری اسلام، فاطمه علیهاالسلام احساس کرد آنچه را پدر به پاس تحقّق آن مبعوث شده بود؛ «اهل بدعت»، به طوفان یغما سپرده، و زود است که از میان برود! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای رهایی بشر مبعوث شده، با جهاد و شهادت و تلاش مستمر بت ها را شکسته، مردم را در پرتو فرهنگ توحیدی به آهنگی واحد رسانده، با مکارم اخلاق، جامعه ای برتر ایجاد نموده، و همان گونه که در نهج البلاغه آمده: «رود نور و مهربانی بر آنان جاری ساخته و شهر فضیلت و برین را پدید آورده است.» امام علی علیه السلام در ترسیم سیمای «جامعه نبوی» چنین می فرماید:

«پس، بنگرید که نعمت های خدا چگونه بر آنان فرو ریخت. هنگامی که پیامبری بر ایشان برانگیخت، آنان را به اطاعت خود در آورد و با خواندن شان به سوی او، با یکدیگر برادرشان ساخت. و چگونه «نعمت»، شهپر خود را بر سر آنان گسترد و جویبارهایی از آسایش و رفاه برای ایشان روان نمود، و ملّت اسلام، با برکت های خود آنان را فراهم نمود. پس، در نعمت شریعت غرقه شدند، و لذّت زندگی خرّم و فراخ آن را چشیدند. زندگی شان به سامان، در سایه دولتی قوی آیت، و نیکویی حالْ آنان را به عزّتی رساند ارجمند.

و کارهاشان استوار گردید. و دولتشان نیرومند، چنانکه حاکم شدند بر جهانیان و پادشاهان زمین در این کرانه و آن کران.

کار کسانی را به دست گرفتند که بر آنان حکومت می نمودند، و بر کسانی فرمان راندند که فرمانبر آنان بودند. نه تیرشان بر سنگ می رسید، و نه سنگ شان سبک می گردید». (305)

به هر روی، مردم «شبه جزیره» تقریبا یک پارچه مسلمان شده و از برکت تربیت آن «پیامبر رحمت» برخوردار شده بودند و اگر انحرافی رخ نمی داد، نسل حاضر این تربیت را به نسل پس از خود منتقل می ساخت و در سایه «رهبری آسمانی» ریشه آن کینه توزی ها، حسدها، هم چشمی ها و برتری فروشی ها خشک شده، بار دیگر به نموّ و رشد نمی پرداخت؛ طوائف می دانستند باید برای پیشرفت اسلام بکوشند. ولی با کمال تأسّف، هنگامی که عموم قبیله های پراکنده متوجه شدند که دوره مهتری و قبیله ای پایان یافته است و آنان باید جنگ با یکدیگر را کنار گذارده و از حکومتی که به نام «خدا و دین» در مدینه تأسیس شده، اطاعت کنند؛ [در همین دوره،] رسول خدا صلی الله علیه و آله به جوار پروردگار رفت (306) و همنشین رفیق اعلی شد!

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم «حرکتی ارتجاعی و واپسگرا» با شتاب شروع شد، و همان گونه که قرآن هشدار داده بود: «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقبِکمْ...» (307)؛ و «محمد» نیست مگر پیامبر و فرستاده ای، که پیش از او پیامبران و فرستادگان الهی هم در گذشتند. پس، اگر بمیرد و یا کشته شود، آیا شما بر پاشنه های خود کنایه از بازگشت به دوران جاهلیت بر خواهید گشت؟!...

آری بعد از رحلت پیامبر، مسلمانان به یک باره رنگ باختند، زمزمه های جاهلی شروع، سخن از «طائفه و نژاد» به میان آمد، مجدّداً قحطانیان و عدنانیان (مهاجر و انصار) در مقابل هم جبهه گرفتند، و فریاد «امیری از ما، و امیری از شما» دوباره پیام آور فرهنگ شرک و کفر و تفرقه بود. چنان که می دانیم، در اینجا نیز باز عامل دینی (روایت منقول از پیامبر خدا) بود که به ادّعا و مطالبه انصار پایان داد و ابوبکر گفت: از پیغمبر شنیدم که: «پیشوا، باید از طایفه قریش باشد» (308).

در این زمان است که فاطمه علیهاالسلام باید «دانشگاه سیاسی» خود را بگشاید و در مکتبی که عمرش کمتر از صد روز بود، «فرهنگ سیاسی» خود را نشر دهد و مشعل هدایت را فرا روی حقیقت مداران قرار دهد. فاطمه علیهاالسلام با توجه به آموخته هایش در این دوران عالی عمل کرد، و در مدّت زمان کوتاه، «مکتب سیاسی» اش را عرضه کرد و در آن موقعیت حساس با شیوه هایی چون: اعتراض، خطابه، کناره گیری، طرد مخالفان، وصیت و پنهان بودن قبر مبارکش، «صراط مستقیم اسلام» را نشان داد، تا منهج و شاهراه حرکت رهپویان حقیقت قرار گیرد.

اصول کلّی سیاست در مکتب فاطمه

مشی سیاسی فاطمه علیهاالسلام نیز همانند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود، پیامبر با بیان و تابش «وحی»، فروغ حقیقت را آشکار نموده؛ دوستان را، هدایت و دشمنان را، مغلوب کرد. فاطمه علیهاالسلام نیز با تابش سخنان خود، دیدگاه و منشور فکری سیاسی اش را آشکار نمود.

سخنان فاطمه نیز بر گرفته از «تربیت قرآنی» است، و آن حضرت اقیانوس موّاج را در کلماتی کوتاه جای داد؛ لذا خطابه های آتشین وی بر ستیغ حقیقت و معارف اسلامی تابان است، و کتاب ها باید در شرح و ثبت این مفاهیم، نوشته شود (309).

خطابه و اعتراض آن حضرت، طلیعه تابش حقیقت است. او با اعتراض خود، قانونی بودن و اسلامی بودن دستگاه حاکمه را زیر سؤال برد و با بی اعتنایی، عدم تأیید خلیفه، محاکمه و استیضاح آنان، «غصب خلافت» را بر تارک تاریخ به نمایش گذاشت.

او، با عقل خدانگر خود و در پرتو الهامات الهیه، حوادث آینده جهان اسلام را به خوبی پیش بینی کرد و در پرتو کلماتش «آفاتی» را که فرا روی امّت اسلامی بود، برای آنان روشن ساخت.

فریادی به بلندای تاریخ

یکی از سخنان کوبنده و روشنگر حضرت فاطمه علیهاالسلام خطبه «فدکیه» است؛ وی در آغاز این خطبه چنین فرموده است:

«ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت، و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت، سپاس بر نعمت های فراگیر که از چشمه لطفش جوشید، و عطاهای فراوان که بخشید، و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمت هایی که از شمار فزون است و پاداش آن از توان بیرون، و درک نهاییش نه در حدّ اندیشه ناموزون.

سپاس را مایه فراوانی نعمت نمود، و ستایش را سبب فراوانی پاداش فرمود، به درخواستْ پیاپی بر عطای خود بیفزود.

گواهی می دهم که خدای جهان، یکی است و جز او، خدایی نیست! ترجمان این گواهی، دوستی بی آلایش است و پایبندان این اعتقاد، دل های با بینش، و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش.

خدایی که دیدگانْ او را دیدن نتوانند، و گمان ها، چونی و چگونگی او را ندانند. همه چیز را از هیچ پدید آورد، و بی نمونه انتشار کرد.

نه به آفرینش آنها نیازی داشت، و نه از آن خلقت سودی بر داشت. جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد، و آفریدگان را بنوازد، و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبرداری نهاد، و نا فرمانان را به کیفر بیم داد، تا بندگان را از عقوبت برهاند، و به بهشت کشاند.

گواهی می دهم که پدرم محمّد صلی الله علیه و آله وسلم بنده خدا و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند، برگزید، و پیش از پیامبری، تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که سزاوار بود.

و این، هنگامی بود که آفریدگان از دیده نهان بودند، و در پس پرده بیم نگران، و در پهنه بیابان عدم سرگردان؛ پروردگار بزرگ پایان همه کارها را دانا بود، و بر دگرگونی های روزگار محیط و بینا، و به سرنوشت هر چیز آشنا.

محمد صلی الله علیه و آله را برانگیخت تا کار خود را به اتمام، و آنچه را مقدّر ساخته، به انجام رساند.

پیغمبر صلی الله علیه و آله جامعه را چنین دید: که هر فرقه ای دینی گزیده، و هر گروه در روشنایی شعله ای خزیده، و هر دسته ای به بتی نماز برده ... و همگان یاد خدایی را که می شناسند، از خاطر سترده اند.

پس، خدای بزرگ تاریکی ها را به «نور محمّد» روشن ساخت، و دل ها را از تیرگی کفر بپرداخت، و پرده هایی که بر دیده افتاده بود، به یک سو انداخت.

سپس از روی گزینش و مهربانی، جوار خویش را بدو ارزانی داشت، و رنج این جهان که خوش نمی داشت، از دل او برداشت، و او را در جهان فرشتگان مقرّب گماشت، و چتر دولتش را در همسایگی خود افراشت، و طغرای مغفرت و رضوان به نام او نگاشت.

درود خدا و برکات او بر محمّد صلی الله علیه و آله پیامبر رحمت، امین وحی و رسالت، و گزیده از آفریدگان و امّت باد.» (310)

آنگاه فاطمه علیهاالسلام به مجلسیان نگریست و چنین فرمود:

«شما بندگان خدا! نگهبانان حلال و حرام، و حاملان دین و احکام، و امانت داران حق، و رسانندگان آن به خلقید.

حقّی را از خدا عهده دارید، و عهدی را با او بسته اید. [خدا،] ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت، و تأویل «کتاب اللّه» را به عهده ما گذاشت.

حجّت های آن آشکار است، و آنچه درباره ماست پدیدار، و برهان آن روشن. و از تاریکی گمان به کنار، و آوای آن در گوش مایه آرام و قرار، و پیرویش راهگشای روضه رحمت پروردگار، و شنونده آن در دو جهان رستگار.

دلیل های روشن الهی را در پرتو آیت های آن توان دید، و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید.

حرام های خدا را بیان دارنده است، و حلال های او را رخصت دهنده، و مستحبّات را نمایانگر، و شریعت را راهگشاینده، و این همه را با رساترین تعبیر گوینده، و با روشن ترین بیان رساننده. سپس ایمان را واجب فرمود، و بدان زنگ شرک را از دلهاتان زدود.

با «نماز»، خودپرستی را از شما دور ساخت، «روزه» را نشان دهنده دوستی بی آمیغ ساخت، «زکات» را مایه افزایش روزی قرار داد، و «حج» را آزماینده مرتبه و درجه دینی، «عدالت» را نمودار مرتبه یقین، و «پیروی ما» را مایه وفاق و دوستی، و «امامت ما» را مانع افتراق و پراکندگی، و «دوستی ما» را عزّت مسلمانی، و «باز داشتن نفس» را موجب نجات، و «قصاص» را سبب بقاء زندگانی، و «وفاء به نذر» را موجب آمرزش، و «تمام پرداختن پیمانه و وزن» را مانع از کم فروشی و کاهش.

[خدا، حکم [فرمود می خوارگی نکنند، تا تن و جان از پلیدی پاک سازند. و زنان پارسا را تهمت نزنند، تا خویشتن را سزاوار لعنت نسازند. دزدی را منع کرد، تا راه عفت پویند. و شرک را حرام فرمود، تا به اخلاص طریق یکتا پرستی جویند.

«پس، چنان که باید ترس از خدا را پیشه کنید، تا جز مسلمان از دنیا نروید». (311)

آنچه فرموده است، به جا آرید و خود را از آنچه نهی کرده، باز دارید که: «تنها دانایان از خدا می ترسند». (312)

آنگاه فرمود:

«مردم! چنان که در آغاز سخن گفتم؛ من، فاطمه ام و پدرم، محمّد صلی الله علیه و آله است.

«همانا پیامبری از میان شما به سوی شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود، و به گرویدنتان امیدوار، و بر مؤمنان مهربان و غمخوار». (313)

اگر او را بشناسید، می بینید او پدر من است، نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموی من است، نه مردان شما.

او، رسالت خود را به گوش مردم رساند، و آنان را از عذاب الهی ترساند. فرق و پشت مشرکان را به تازیانه توحید خست، و شوکت بت و بت پرستان را در هم شکست، تا جمع کافران از هم گسیخت. صبح ایمان دمید، و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید. زبان پیشوای دین در گفتار، و شیاطینِ سخنور لال شدند.»

سپس فاطمه علیهاالسلام «سیمای زمان جاهلیت» و مردم آن زمان را، این گونه ترسیم نمود:

«در آن هنگامْ شما مردم بر کنار مغاکی از آتش بودید؛ در دیده عموم بی مقدار و فرومایه، لقمه هر خورنده، و شکار هر درنده، و یا پایمال هر رونده بودید. نوشیدنی تان آب ناگوار، و خوراکی تان پوست جانور و مردار بود، پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایگان، روزگارتان می گذشت.»

آن حضرت به «بعثت» پیامبر خدا و ره آورد آن «سفیر نور» اشاره کرد و فرمود: «تا آن که خداوند با فرستادن پیغمبر خود، شما را از خاک مذلّت برداشت، و سرتان را به اوج رفعت افراشت. پس از آن همه رنج ها که دید، و سختی ها که کشید؛ رزم آوران ماجراجو، و سرکشان درنده خو، و جهودان دین به دنیا فروش، و ترسایان حقیقت نانیوش، از هر سو بر او تاختند، و با او به نبرد پرداختند.

هر گاه آتش کینه و جنگ افروختند، آن را خاموش ساخت، و گاهی که گمراهی طغیان کرد، و مشرکی فریاد «هل من مبارز» برداشت، برادرش علی علیه السلام را در کام آن انداخت، علی علیه السلام بازنایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت، و کار آنان با دم شمشیر بساخت.

او، این رنج را برای خدا می کشید، و در آن خشنودی پروردگار و رضای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را می دید، و مهتری اولیای حق را می خرید. اما شما در آن روزها در زندگانی راحت آسوده، و در بستر امن و آسایش روزگار می گذراندید.»

فاطمه علیهاالسلام در تکمیل سخنان خود، به تحلیل حوادث پس از رحلت جانکاه پدرش پرداخت و در گفتار آسمانی اش چنین فرمود:

«چون خدای تعالی همسایگی پیامبران را برای رسول خویش برگزید، دورویی و نفاق آشکار شد، و کالای دین بی خریدار. هر گمراهی، دعوی دار و هر گمنامی، سالار و هر یاوه گویی، در کوی و برزن در پی گرمی بازار.

شیطان از کمین گاه خود سر بر آورد، و شما را به خود دعوت کرد، و دید چه زود سخنش را شنیدید، و سبک در پی او دویدید، و در دام فریبش خزیدید، و به آواز و چنگ او رقصیدید.

هنوز زمانی از رحلت پیامبرتان نگذشته، و سوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نبایست کردید، و آنچه از آنتان نبود، بردید؛ نظام رهبری اسلام را دگرگون و خلافت را غصب نمودید، و بدعتی بزرگ پدید آوردید.

به گمان خود خواستید فتنه برنخیزد، و خونی نریزد! ولی در آتش فتنه افتادید، و آنچه کشته بودید، به باد فنا دادید.

«آگاه باش که در فتنه - کفر و نفاق - در افتاده اند و همانا دوزخ، کافران را فراگرفته است» (314).

به راستی، شما کجا و فتنه خواباندن کجا؟ دروغ می گویید، و راهی جز راه حق می پویید، وگرنه این کتاب خداست میان شما! و نشانه های هدایتگرش در میان شما آشکار، امر و نهی آن روشن.

آیا داوری جز «قرآن» می گیرید؟ یا ستمکارانه گفته شیطان را می پذیرید؟

«و هر که جز اسلام دینی بجوید، هرگز از او پذیرفته نشود و او در آن جهان از زیانکاران است» (315).

چندان درنگ نکردید که این ستور سرکشْ رام و کار نخستینْ تمام گردد؛ نوایی دیگر ساز، و سخنی جز آنچه در دل دارید، آغاز کردید!

می پندارید «ما، میراثی نداریم»؟ در تحمل این ستم نیز بردباریم، و بر سختی این جراحت پایداریم.

مگر به روش جاهلیت می گرایید، و راه گمراهی می پیمایید؟

«آیا حکم [روزگار] جاهلیت می جویند! و چه کسی نیکو حکم تر از خداست برای مردمی که یقین دارند؟» (316).

ای مهاجران! این، حکم خداست که میراث مرا بربایند، و حرمتم را نپایند؟ پسر ابو قحافه! خدا گفته: تو، از پدرت ارث ببری و من، از پدرم ارث نبرم؟

این، چه بدعتی است در دین می گذارید! مگر از داور و روز رستاخیز خبر ندارید؟!

آنگاه فاطمه علیهاالسلام با عتاب به او خطاب کرده، فرمود:

«اکنون تا دیدار آن جهان، این ستورِ آماده و زین بر نهاده، تو را ارزانی باد. وعده گاه ما، روز رستاخیز! شاکی و خواهان، محمّد صلی الله علیه و آله و داور، خدای عزیز!

«آن روز، ستمکار رسوا و زیانکار، و حقّ ستم دیده برقرار خواهد شد». (317)

«هر خبری را (که از جانب خدا به شما داده شده) قرار گاهی وقتی مقرر برای وقوع است و به زودی خواهید دانست» (318).

در این هنگام به «منبر پدر» نگریست و شعری سرود:

رفتی و پس از تو فتنه بر پا شد * کین های نهفته آشکارا شد

این باغ خزان گرفت و بی بر گشت * وین جمع بهم فتاد و تنها شد (319)

و در ادامه سخنان آتشین خود چنین گفت:

«ای گروه مؤمنین، ای یاوران دین، ای حامیان اسلام! چرا حقّ مرا نمی گیرید؟ چرا دیده به هم نهاده و ستمی را که به من شده، می پذیرید؟

مگر نه [اینکه] پدرم فرمود: «احترام به فرزند، حرمت نهادن به پدر است»؟ چه زود رنگ پذیرفتید، و بی درنگ در غفلت خفتید! پیش خود می گویید: محمّد از دنیا رفت. آری، محمّد از دنیا رفت و جان به خدا سپرد؛ مصیبتی است بزرگ، و اندوهی است سترگ. شکافی است که هر دم گشاید، و هرگز به هم نیاید. فقدان او، زمین را لباس ظلمت پوشاند، و برگزیدگان خدا را به سوک ماتم نشاند. شاخ امید بی بر، و کوه ها زیر و زبر شد. حرمت ها تباه، و حریم ها بی پناه ماند.

ولی نه آن چنان است که شما این «تقدیر الهی» را ندانید، و از آن بی خبر مانید. «قرآن» در دسترس شماست؛ شب و روز آن را می خوانید. چرا و چگونه معنی آن را نمی دانید؟ که پیامبرانِ پیش از او نیز از دنیا رفتند و جان به خدا سپردند! «محمّد» نیز جز پیغمبری نبود، پیامبرانِ پیش از او آمدند و رفتند: «اگر او کشته شود یا بمیرد، شما به گذشته خود باز می گردید؟ کسی که چنین کند، خدا را زیانی نمی رساند. و خدا، سپاسگزاران را پاداش خواهد داد». (320)

آه! پسران قیله! پیش چشم شما، میراث پدرم ببرند و حرمتم را ننگرند!؟

و شما همچون بیهوشان فریاد مرا نشنوید، و حال آن که سربازان دارید با ساز و برگ فراوان، و اثاث و خانه های آبادان. امروز شما برگزیدگان خدا، پشتیبانان دین، و یاوران پیغمبر و مؤمنین، و حامیان اهل بیت طاهرینید! شمایید که با بت پرستان عرب در افتادید! و برابر لشکرهای گران ایستادید! چند که از ما فرمانبردار و در راه حق پایدار بودید، نام اسلام را بلند، و مسلمانان را ارجمند، و مشرکان را تار و مار، و نظم را بر قرار، و آتش جنگ را خاموش، و کافران را حلقه بندگی در گوش کردید.

اکنون پس از آن همه زبان آوری دم فرو بستید، و پس از آن اقبال واپس نشستید، آن هم برابر مردمی که پیمان خود را گسستند، و حکم خدا را به کار نبستند!

«آیا از آنان می ترسید؟ و خدا سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمنید» (321).

ولی جز این نیست که به تن آسایی خو کرده اید، و به سایه امن و خوشی پناه گزیده، از دین خسته اید، و از جهاد در راه خدا باز ایستاده، و آنچه را می دانید، به کار نمی بندید. بدانید که:

«اگر شما و هر که در زمین است همگی کافر شوید، همانا خداوند بی نیاز و ستوده است» (322).

آگاه باشید! من آنچه شرط بلاغ است، با شما گفتم. اما می دانم خوار بوده، و در چنگال زبونی گرفتارید.

چه کنم که دلم خون است؟ و باز داشتن زبان شکایتْ از طاقت برون! و نیز می گویم برای «اتمام حجّت» بر شما مردم دون.

بگیرید، این لقمه گلوگیر به شما ارزانی، و ننگ حق شکنی و حقیقت پوشی بر شما جاودانی باد.

اما شما را آسوده نگذارد، تا به آتش افروخته خدا بیازارد؛ آتشی که هر دم فروزد، و دل و جان را بسوزد. آنچه می کنید، خدا می بیند:

«و آنان که ستم کردند، زودا که بدانند به کدام بازگشت گاه باز خواهند گشت» (323).

من، پایان کار را نگرانم و چون پدرم، شما را از عذاب خدا می ترسانم!

به انتظار بنشینید تا میوه درختی را که کشتید، بچینید و کیفر کاری را که کردید، ببینید». (324)

به راستی این خطابه، منشوری از «معارف الهی» است و کدام انسان می تواند در آن هنگامه خطر و حذر، چنین خطابه غرّاء، آتشین، روشنگر و تحلیلگر ارائه کند مگر بانویی که نزد آسمانیان مشهورتر از اهل زمین است؛ بانویی که با تکیه بر جوهره عرشی خود و در پرتو تربیت وحی، «بانوی نمونه تاریخ» است و او، سیده زنان جهان از اوّل تا آخر می باشد.

حال، در آن اجتماع و در جمع مسجدیان که گروهی، مجذوب و عدّه ای، مرعوب بودند این سخنان آتشین که از دلی داغدار برخاسته، چه اثری نهاده است؟ خدا می داند!

در این خصوص، تاریخ و سندهای دست اوّل، جز اشارت های مبهم، چیزی ثبت نکرده است (325).

ولی این خطبه، «منشور رهایی» و بیانگر حوادثی است که رخ داده، و فروغش راه حق و باطل را نشان می دهد، و افق تابناکی است که بر آن، «سیمای اسلام ناب» می درخشد.

زنگ هشدار!

سخنان فاطمه علیهاالسلام در جمع «زنان مهاجر و انصار» که به عیادت آن بزرگ بانو رفته بودند، مکمّل این خطبه آسمانی (فدکیه) است. آن حضرت، به زنان مهاجر و انصار چنین فرمود:

«به خدا! دنیای شما را دوست نمی دارم، و از مردان شما بیزارم! درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند، ناخشنودم!

چون تیغ زنگار خورده نا بُرّانند، و در هنگامه پیش روی، واپس گرایند، صاحبان اندیشه های تیره و نارسایند.

خشم خدا را به خود خریدند، و در آتش دوزخ جاویدند.

ناچار، کار را بدانها واگذار، و ننگ عدالت کشی را بر ایشان بار کردم، نفرین بر این مکاران، و از رحمت خدا دورند، این ستمکاران!»

سپس به ترسیم سیمای آن مردم، و تحلیل و جایگاه «امامت» پرداخته و فرمود:

«وای بر آنان! چرا نگذاشتند «حق» در مرکز خود قرار یابد؟ و «خلافت» بر پایه های نبوّت استوار بماند؟ آنجا که فرودگاه جبرئیل امین است.»

در تابش اندیشه فاطمه علیهاالسلام «امامت» یک مقام قدسی است و از افق ملکوت فروزنده است؛ از این رو، باید «امام» هم از همان مکانت و روح قدسی که «پیامبر» از آن بهره مند است، برخوردار باشد. لذا فاطمه علیهاالسلام در ترسیم شخصیت امام علی علیه السلام چنین فرمود:

«چرا نگذاشتند این «عهد» بر عهده علی قرار گیرد؟! او که آگاه به امور دنیا و دین است، و... به خدا سوگند! اگر پای در میان می نهادند و علی را بر کاری که پیامبر خدا بر عهده او نهاده بود، یاری می کردند و او را بر کرسی «زعامت امّت اسلام» قرار می دادند، آسان آسانْ ایشان را به «راه راست» هدایت می کرد و «حقّ» هر کسی را به او می رساند، چنان که کسی را زیان نرسد و هر کسی میوه آنچه کشته است، بچیند.

تشنگان عدالت از چشمه معدلت او، «صهبای عدل» می نوشیدند، و زبونان جامعه در پناه صولت او «دلیر و عزیز» می گشتند.

اگر چنین می کردند، «آبشار رحمت» از زمین و آسمان به آنان جاری می گشت. ولی افسوس که نکردند! و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند، آنان را عذاب خواهد کرد.»

فاطمه علیهاالسلام در ارزیابی علّت این که: «چرا علی علیه السلام را انتخاب نکردند؟» چنین فرمود:

«چرا علی را نپسندیدند و حضرتش را انتخاب نکردند؟ به خدا سوگند! ترکش نکردند، جز این که سوزش تیغ او را چشیدند، و پایداری آن حضرت را در راه خدا دیدند؛ دیدند که چگونه بر آنان می تازد، و با دشمنان خدا نمی سازد. خشم و غضب علی به پاس بندگی از خدا بوده، و او فانی عشق خدا بود.»

فاطمه در این گفتار، راز «بر کناری علی علیه السلام » از «عرصه خلافت» را آشکار ساخته، و ریشه دشمنی آنان با علی علیه السلام را، فداکاری و جهاد آن حضرت در راه خدا دانسته است.

وی، در پایان این دیدار «فرایند جامعه اسلامی» را ترسیم نموده و از آینده تاریک و بحرانی امّت اسلامی، این گونه یاد کرده است:

«به جاودانگی خدا سوگند! این عمل ناشایست شما، پایانی ناستوده تر و دردناک خواهد داشت. تخم آشوب، در خاطره ها کاشته شد، و زمانه باردار حوادث ناگواری گشت.

آری، خطر سقوط در «هرج و مرج» و بدتر از آن، افتادن به دام «استبداد»، از هم اکنون حتمی به نظر می رسد؛ ولی نه به زودی، بلکه اندکی درنگ لازم است تا نتیجه دهد، و بزاید.

آن وقت است که از پستان روزگار پر فتنه، که از گیاهان سمّی تغذیه شده، به جای شیر «خون زهر آلود» خواهید دوشید آن هم نه اندک، بلکه ظرف های بزرگ را مالامال از خون تازه و زهر کشنده ای خواهید نمود که از آشامیدن قطره قطره آن، جز مرگ و اندوه، بهره دیگری نخواهید دید!

آن وقت است که «زیان و خسارت» دامن مردم هوسبازِ باطل گرا را خواهد گرفت، و نسل ها و نژادهای آینده، نتیجه وحشتناک پایه گذاری پیشینیان را خواهند دید، و بنیانگذاران این همه سیه روزی را خواهند شناخت.

هم اکنون با این فریادِ در گلو شکسته ام، به شما هشدار می دهم: به آینده ای دهشت بار، دل خوش دارید و با آرامش خاطر بخسبید و به دل های خود مژده دهید! خود را مهیای «فتنه و آشوب» و سه پی آمد سوء، سازید که دیر یا زود، گرفتار آن خواهید شد:

گردن های خمیده، به لبه شمشیرهای برّان تسلیم خواهد شد و سرهای فرود آمده، در برابر ناکسان به خاک پست سپرده خواهد شد.

چنگال خونین استبداد با یک دست، گریبان آنها را خواهد گرفت و با دست دیگر، شلاّق دیکتاتوری و قانون شکنی بر سرشان خواهند زد و در نتیجه آشوب و هرج و مرج عمومی، زهرش را به کامتان خواهد ریخت.

اندک زمانی شما را به حال خود گذارند؛ ولی همین که جای پای خود را محکم نمودند، چوب حرّاج به هستی و شرف شما خواهند زد و همه را یکجا به یغما خواهند برد.» (326)

فاطمه علیهاالسلام چون سیاست مداری بزرگ، بر بام تاریخ نظاره گر «حوادث تلخ» آینده جهان اسلام است. او در این گفتار، صفحاتی از «تلخنامه اسلام» را در مقابل مردم زمانه خویش ورق زد که در آینده به نام تاریخ این مکتب و امّت، رقم خواهد خورد.

او در این گفتار بر جامعه زمان خود، «اعلام خطر» کرد و آنان را از راه کجی که رفته بودند، بر حذر داشت؛ ولی افسوس که سخنان روشنگر و با حرارت آن بزرگ بانوی اسلام، در دل های سرد آن مردمِ مجذوب و مرعوب حکومت کودتایی، مؤثر واقع نگشت و آنها اعلام خطر آن قدّیسه آسمانی را جدّی نگرفتند!

امّا دیری نگذشت، و کمتر از یک ربع قرن، که طلیعه آنچه فاطمه علیهاالسلام پیش بینی کرده بود، آشکار گشت:

عربستانِ آرام و متّحد، به «سرزمین آشوب و شورش» مبدّل گردید.

بار دیگر، شعله دشمنی های روزگاران پیش از اسلام، که مدت بیست سال پیش فراموش شده بود و یا مجالی برای خود نمایی نمی یافت، آشکار شد. دوباره دوران امتیازهای قبیله ای و نژادی تجدید گردید؛ دو دستگی و چند دستگی چهره زشت خود را نمایان نمود، و تیره های «قحطانی» و «عدنانی» روی در روی هم ایستادند و چنان به جان هم افتادند که گویی «ایام العرب» از نو زنده گشته است (327).

ابر فساد و فتنه بر آسمان اسلام، سایه افکند و بر امت اسلام، تگرگ غم و باران خون افشاند.

با گذشت کمتر از نیم قرن از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله «بزرگ ترین مصیبت جهان اسلام» به وقوع پیوست و روز دهم محرّم (عاشورای سال61) سبط و فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ، و پیشوای جوانان اهل بهشت، حضرت امام حسین و یارانش علیهم السلام به پاس «دفاع از کیان اسلام» به شهادت رسیدند (328).

در سال 63 هجری پس از قیام مردم مدینه و خلع یزید از خلافت و بیعت با «عبداللّه بن حنظله»، سپاهی به فرماندهی «مسلم بن عقبه» از سوی یزید به مدینه آمد و «حرم نبوی» را مورد تاخت و تاز خود قرار داد.

آن ستمگر چون مدینه را فتح کرد، سه روز مدینه را به سپاه خود وا گذاشت تا هر آنچه می خواهند، انجام دهند؛ شامیان نیز مردم را می کشتند و اموال آنان را غارت می کردند. آن روزها عدّه زیادی از «اصحاب پیامبر» قتل عام شدند.

و سرانجام مسلم بن عقبه، مردم را در «قبا» جمع کرد و با آنان بر این قرار که: «بندگان یزید بن معاویه اند که هر چه بخواهد، درباره خون و مال و کسانشان انجام دهد»، بیعت کرد (329).

و هزاران حادثه اندوهبار دیگر که در هر مقطع تاریخی و جغرافیایی «اسلام» پیش آمده، ریشه در انحراف مسلمانان از مسیر «ثقلین» دارد.

نهضت اشک

پس از گفتار و خطابه های روشنگرانه، فاطمه علیهاالسلام «مکتب سیاسی» خود را با کناره گیری از مردم، طرد مخالفان و... به کمال رساند.

زهرا علیهاالسلام که فرجام «کودتای سقیفه» را می دید، و تاریخی را که فرا روی امّت اسلام بود، نظاره می کرد، می دانست که کنار نهادن علی علیه السلام و روی کار آمدن دیگران، چه آثار شومی را خواهد داشت؛ لذا شب و روز «گریه» می کرد. جبرئیل علیه السلام در این هنگامه غم، انیس و مونس او بود، و او را در «فقدان نبی» و «مظلومیت وصی» تسکین و تسلاّ می داد (330).

فاطمه علیهاالسلام در جواب «امّ سلمه» که پرسیده بود: «کیف أصبحتِ؟» فرمود: «اصبحتُ بین کمد و کرب، فقد النّبی و ظلم الوصی...» (331).

«رنج زهرا علیهاالسلام »، رنج محرومیت انسان ها تا همیشه تاریخ بود. او با «گریه» پیام مکتب خود را در گوش تاریخ جاودانه نمود. گریه او، طوفانی بود علیه ستمگران، کودتاگران، مرتجعان و ...

به هر روی، زهرا علیهاالسلام پس از رحلت پدر، آن قدر گریست که مردم مدینه از گریه هایش بی تاب شدند، و به خدمت علی علیه السلام عرضه داشتند: «سلام ما را به فاطمه برسان و بگو یا شب گریه کن، روزها آرام باش و یا روزها گریه کن، شب آرام باش.»

فاطمه علیهاالسلام در جوابشان گفت:

«عمر من به آخر رسیده و دیگر در میان شما چندان حضور نخواهم داشت!»

از آن پس، روزها دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفته و کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله می رفت و می گریست و به آنها می گفت:

«عزیزانم! این قبر جدّ شماست، که شما را بر دوش خویش می نشاند و بسیار دوستتان می داشت و شما را تکریم می نمود.»

و در روزهای بعد، عازم بقیع می شد و کنار «مزار شهدا» اشک می ریخت. امام علی علیه السلام هم برای آنکه حرارت آفتاب، همسرش را نیازارد، سایبانی در بقیع بنا کرد. (332)

قبرستان بقیع در کناره راه کاروان ها بود، و فاطمه علیهاالسلام این معلّم بزرگِ «مکتب ولایت» آنجا را انتخاب کرد تا کاروانیانی که از بقیع می گذشتند، از گریه فاطمه علیهاالسلام الهام بگیرند و بر ستمی که بر علی علیه السلام روا شده، آگاه گردند.

مبارزه منفی

فاطمه علیهاالسلام نفرت و انزجار خویش را به هر شکل ممکن از «بانیان سقیفه» ابراز می کرد. او در ادامه سیاست «مبارزه منفی» خود، ابوبکر و عمر را طرد کرده و با آنان سخن نمی گفت و از آنان رو بر می گرداند. این «سیاست» رفته رفته، در اذهان جا باز کرد؛ به طوری که مردم از یکدیگر می پرسیدند: چرا فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با این دو نفر، سخن نمی گوید؟

این جریان بر آن دو نفر سخت گران آمد؛ به همین جهت، برای جلوگیری از آثار و پیامدهای اجتماعی آن، چندین مرتبه به عیادت فاطمه علیهاالسلام آمدند و اجازه ورود خواستند؛ ولی هر بار «جواب منفی» می شنیدند تا سرانجام به دامان کرامت علی علیه السلام پناه برده و آن حضرت را واسطه قرار دادند.

امام علی علیه السلام به خاطر «مصالح اسلام»، نزد دختر پیامبرآمد و فرمود: «آن دو نفر، کنار در خانه ایستاده و اذن ورود می خواهند؟» فاطمه علیهاالسلام گفت:

«علی جان! خانه، خانه توست و من هم، همسر و فرمانبر تو می باشم! هر آنچه می خواهی، انجام بده.»

ابوبکر و عمر به حضور فاطمه علیهاالسلام رسیده و خواستند از آن حضرت دلجویی کنند؛ ولی فاطمه علیهاالسلام «جواب سلام» آن دو را، نداده و روی از آنان بر گرداند. آن دو گفتند: از ما راضی شو و ما را عفو کن و از ما بگذر....

فرمود: «اگر راست می گویید، پس پاسخ سؤال مرا بدهید!»

گفتند: بپرس ای دختر رسول خدا!

سکوت عجیبی، اتاق را فرا گرفته بود و همه، بی صبرانه منتظرند تا سخن زهرا علیهاالسلام را بشنوند.

پرسید:«آیا شما دو نفر از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدید که فرمودند: «فاطمه، پاره تن من است؛ هر کس او را بیازارد، مرا آزرده و هر که مرا آزار دهد، خدا را آزرده است؟»

گفتند: آری، چه کسی است که این سخن را نشنیده باشد؟ بلکه ما نیز بارها این سخن را از پدرت شنیدیم.

زهرا علیهاالسلام پس از گرفتن این اقرار، دست های خود را به آسمان برداشت و آنگاه بلند، آن گونه که همه بشنوند، فرمود:

«اللّهمّ انّهما قد آذانی فأنا أشکوهما الیک و الی رسولک (333)؛ خدایا! شاهد باش که این دو نفر مرا آزردند، و شکایت شان را به تو و رسولت خواهم نمود.»

سپس به آنان، فرمود: «نه، هرگز از شما راضی نخواهم شد تا پدرم را ملاقات کنم، و از رفتار شما برایش بگویم تا میان ما قضاوت کنند.» (334)

فاطمه علیهاالسلام با مبارزه منفی خود نهال امامت را آبیاری نمود و در نهضت هفتاد و پنج روزه خویش اولین دانشگاه دفاع از مکتب امامت و ولایت را تأسیس کرد.

آن حضرت به پیروان مکتبش آموخت که برای دفاع از امام و پیشوای خود باید با روشهای مختلف مبارزه کرد.

پیام آن حضرت در گوش تاریخ طنین افکند و در تاریخ پر فروغ مکتب شیعی به ثمر نشست. و چهره های ایثارگری را تربیت نمود.

اوج مبارزه منفی

فاطمه علیهاالسلام به مبارزه منفی علیه «کودتاچیان سقیفه» ادامه داد و از هر فرصتی استفاده کرد تا سندی آشکار بر مظلومیت علی علیه السلام و رسوایی خلفا، باقی گذارد؛ لذا آن محبوبه خدا و یادگار رسول صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام چنین وصیت کرد: «اذا أنا متّ، فغسّلنی بیدک، و حنّطنی و کفّنی وادفنی لیلاً و لا یشهدنی فلان و فلان و استودعک الّله تعالی حتی ألقاک، جمع الله بینی و بینک فی داره، و قرب جواره (335)؛ علی جان! آنگاه که جان به جان آفرین تسلیم کردم، خودت مرا غسل بده و حنوط کن و کفن نما، و مرا شبانه به خاک بسپار، و اجازه نده آنان که بر من ستم روا داشتند، در مراسم تشییع جنازه ام حاضر شوند. علی جان! به خدایت سپردم تا زمانی که تو را دوباره ملاقات نمایم. خداوند، میان من و شما در خانه و قرب جوارش جای دهد و جمع نماید.»

آن بانوی آسمانی در آخرین روز زندگانی، آبی خواست، بدن خود را نیکو شست و شو داد، جامه ای نو پوشید و به غرفه خود رفت؛ خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگسترد. سپس روی به قبله دراز کشید... و خبر داد: «همین ساعت، از دنیا خواهم رفت.» (336)

طبق «وصیت فاطمه علیهاالسلام » امیرمؤمنان علیه السلام بدن مطهّر او را شبانه دفن کرد (337).

و به گفته بلاذری و بخاری: علی علیه السلام او را شبانه به خاک سپرد و اجازه نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود (338).

به هر روی، پیکر مقدّس فاطمه زهرا علیهاالسلام شبانه دفن شد و قبر مطهّرش از دیدگان مخفی و پوشیده ماند!.

حال، جای «پرسش» است:

چرا! جای مزار دختر پیامبر خدا روشن نیست؟

آیا آن حضرت فقط می خواست کسانی که از آنان ناخشنود بود، در مراسم تشییع و نماز وی شرکت نکنند؟

چرا بعدها نیز «اهل بیت علیهم السلام » قبر را نشان ندادند؟

چرا پس از به خاک سپردن آن حضرت، صورت هفت یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساخته شد؟

چرا این همه پافشاری و اصرار در پنهان داشتن قبر شریف آن حضرت به کار رفته است؟

و به مقایسه و سخن دیگر:

اگر فرزندان فاطمه علیهاالسلام در سال چهلم هجری «قبر علی علیه السلام » را از دیده مردم پنهان کردند، علّتش این بود که از بی حرمتی مخالفان (خوارج و...) می ترسیدند؛ ولی اوضاع مدینه را در زمان رحلت فاطمه علیهاالسلام نمی توان با وضع کوفه در سال چهلم هجری یکسان دانست!

آنها که بر سر مسائل سیاسی و احراز مقام، با علی علیه السلام کشمکش داشتند، کسانی نیستند که در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند و آنان که در مدینه حاضر بودند، حساب علی علیه السلام را از فاطمه علیهاالسلام جدا می کردند؛ برای رعایت ظاهر و سیاست منافقانه هم که شده، به «دختر پیغمبر» حُرمت می نهادند و مسلّما به قبر آن حضرت نیز جرأت جسارت نداشتند.

بدون شک، مرور زمان و یا فراموشی راویان نیز موجب معلوم نبودن مزار شریف زهرا علیهاالسلام نیست! چه، محلّ قبرهای همه بزرگان معلوم است، چنان که قبر فرزندان فاطمه علیهاالسلام در بقیع می درخشد.

بنابراین، با جرأت می توان گفت:

بی نشان بودن قبر فاطمه علیهاالسلام ، درخشنده ترین نشانه بر خشم و غضب آن بانوی آسمانی بر «بانیان سقیفه»، و غاصبین خلافت و انحراف در مسیر زعامت جامعه اسلامی بود.

آن حضرت با پنهان ساختن قبر خویش خواست تا نشانی جاودانه و ابدی بر مظلومیت علی علیه السلام باشد، و گواه زنده و سند گویایی بر بدعت های زشت و پلیدی باشد که پس از رحلت رسول خدا به وقوع پیوست و دگرگونی غاصبانه ای که در امر پیشوایی نظام اسلامی رخ داد.

آری، «قبر مخفی فاطمه»، چراغ درخشانی است که فرا روی حق جویان تاریخ است تا آنان را که پی جوی حقیقت می باشند، هدایت کند.

به هر روی، پیکر پاک آن صدّیقه مظلومه را، چه در خانه خود (339) و چه در روضه پیامبر خدا (340)، خانه عقیل (341)و یا بقیع (342) به خاک سپرده باشند، «سلام و درود عرشیان و فرشیان» چون رودی از نور بر آن قبر بی نشان که از فروزنده ترین نشانه های حقّانیت مکتب تشیع (اسلام ناب محمّدی صلی الله علیه و آله ) است هماره جاری خواهد بود.

یا فاطمه! من عقده دل وا نکردم * گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم

چشم انتظارم، مهدی بیاید * تا تربتت را، پیدا نماید