پرتوی از مکتب زهرا علیهاالسلام

غلامعلی عباسی فردویی

- ۴ -


فصل چهارم: فاطمه و خاندان علیهم السلام

فاطمه و علی علیهماالسلام

در این مقام، فروغ سیمای علی علیه السلام از دو مشرق بر جان فاطمه علیهاالسلام می تابد:

از سویی، علی علیه السلام پیشوا و رهبر اوست؛ از این رو، فاطمه علیهاالسلام ساحت قدسی او را این گونه می ستاید:

«بنفسی لک الفداء و الوقاء؛ جانم به فدا و قربان تو باد.»

از سوی دیگر، علی علیه السلام همسر او و پدر فرزندانش است.

الف) فاطمه و رهبری

با توجه به جایگاه آسمانی «امامت» از دیدگاه فاطمه علیهاالسلام ، آن حضرت نسبت به این مقام، سخنان ارزشمندی بیان فرموده است.

فاطمه علیهاالسلام هنگام عیادت زنان مهاجر و انصار از وی، چنین فرمود:

«ویحهم انّا زحزحوها عن رواسی الرّسالة، و قواعد النبوّة، و مهبط الروح الامین، الطّبین بأمور الدّنیا و الدّین، الا ذلک هو الخسران المبین؛ (142) وای بر آنان! چرا نگذاشتند فروغ امامت از همان مطلع نور نبوّت بدرخشد؟ چرا امامت را از مهبط جبرئیل جدا کردند؟...»

و در ادامه فرمود:

«و یا لللّه لو تکافوا علی زمام نبذه رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، لسار بهم سیرا سجحا، لا یکلّم خشاشه، و لا یتعتع راکبه، و لاوردهم منهلاً رویا فضفاضا تطفح ضفتّاه، و لا صدرهم بطانا قد تحری بهم الرّی. غیر متجلّی منهم بطائل، یعمله الباهر، و ردعة سورة السّاغب وَ لَفَتَحَتْ عَلَیهِمْ بَرَکاتٌ مِنَ السَّماءِ وَ الأرْض، وَسَیأخُذُهُمُ اللّهُ بِما کانُوا یکسِبونَ»؛ (143) (144) به خدا سوگند! اگر مسلمانان پای در میان می نهادند و علی را بر کاری که پیامبر به عهده او نهاده بود، می گذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست می برد و حقّ هر یک را به او می سپرد، چنان که کسی زیانی نبیند و هر کس آنچه کشته است، بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر، و زبونان در پناه صولت او دلیر می گشتند، اگر چنین می کردند، درهای برکت از آسمان و زمین به روی آنان گشوده می شد، [ولی اسفا! چنین کاری نکردند [و به زودی خدا به کیفر آنچه کرده اند، آنان را عذاب خواهد نمود».

و نیز آن حضرت در تبیین این مقام فرمود: «فجعل اللّه اطاعتنا نظاما للملّة، و امامتنا امانا من الفرقة (145)؛ خداوند اطاعت و پیروی ما را، سبب برقراری نظم در جامعه اسلامی قرار داد، و امامت و پیشوایی ما را، حافظ و نگهبان وحدت امت اسلامی و امان از تفرقه و اختلاف مقرر کرد.»

او، امام و رهبر را «پدر امت» معرّفی کرده و فرموده است:

«ابوا هذه الامّة محمّد و علی یقیمان.... (146)؛ پیامبر و علی، دو پدر امت اسلامی می باشند، کجی ها را، راست و انحرافات را، اصلاح می نمایند. اگر مردم از آن دو اطاعت کنند، آنان را از عذاب جاودان نجات دهند و اگر با ایشان همراه و همراز باشند، آنان را در نعمت های خداوند جاودان سازند.»

آن حضرت در بیانی دیگر، جایگاه «عترت» را این گونه می ستاید:

«و نحن وسیلته فی خلقه و نحن خاصّته و محلّ قدسه، و نحن حجّته فی غیبه و نحن ورثة أنبیائه (147)؛ ما وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم، و ما برگزیدگان اوییم، و ما تجلّی گاه فروغ قدسیم، و ما چراغ های هدایت او فرا روی بندگان خداییم، و ما وارث پیامبران الهی هستیم.»

فاطمه و مکتب غدیر

پس از رحلت رسول اکرم و غروب آن خورشید عالمتاب، فاطمه علیهاالسلام به زیارت قبر شهدای احد به خصوص حمزه، سرور شهیدان می رفت و کنار آن مزارهای شریف گریه می کرد. روزی کنار قبر مقدّس حمزه می گریست، «محمود بن لبید» آن حضرت را مشاهده کرد. محمود می گوید:

«قلت: یا سیدتی انّی اسألک عن مسألة تتلجلج فی صدری؟

قالت: سَل.

قلت: هل نصّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قبل وفاته علی علی علیه السلام بالامامة؟

قالت: وا عجباه! أنسیتم یوم غدیر خم؟!

قلت: قد کان ذلک، و لکن اخبرینی بما اسرّ الیک.

قالت: اشهد اللّه تعالی لقد سمعته یقول: «علی خیر من اُخلّفه فیکم، و هو الامام و الخلیفة بعدی و سبطای، و تسعة من صلب الحسین ائمّة الأبرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادین مهدیین، و لئن خالفتموهم لیکون الاختلاف فیکم الی یوم القیامة.»

قلت: یا سیدتی فما باله قعد عن حقّه؟

قالت: یا ابا عمر! لقد قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : «مثل الامام مثل الکعبة، اذ تؤتی و لا تأتی....» (148)

به آن حضرت عرض کردم: ای سیده من! اجازه می فرمایید از شما سؤال کنم از مسأله ای که در ذهن من خطور کرده و موجب تردید من گردیده است؟

فرمود: بپرس.

عرضه داشتم: آیا رسول خدا پیش از رحلتش با صراحتْ «امامت علی علیه السلام » را اعلام داشت؟

فرمود: شگفتا، آیا شما روز غدیر را فراموش کرده اید؟!

گفتم: خبر روز غدیر واقعیت دارد؛ ولی از شما می خواهم که مرا آگاه سازید از مطلبی که پیامبر خصوصی به شما فرموده باشد.

فاطمه فرمود: خدا را گواه می گیرم! از رسول خدا شنیدم که فرمود: «علی علیه السلام بهترین فردی است که بعد از خود در بین شما باقی می گذارم. و او، خلیفه و امام بعد از من است و دو فرزند من (حسن و حسین) و نیز نه نفر از صلب فرزندم حسین، پیشوا و امام نیکوکاران خواهند بود. اگر آنان را پیروی کنید، خواهید یافت که آنان هدایت شده و هدایت گرند، و اگر با آنها مخالفت کنید، شعله اختلاف تا قیامت در میان شما مشتعل خواهد بود.»

آنگاه پرسیدم: ای سرور من! چه شد که حضرت علی علیه السلام احقاق حقّ ننمود و نشست و برای به دست آوردن حقّ خود، قیام نکرد؟

حضرت پاسخ داد: ای ابا عمر! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مثل امام، مثل کعبه است؛ مردم باید پیرامونش طواف کنند و به زیارتش بروند و هرگز کعبه به سوی مردم نمی رود.»

آنگاه فرمود: «و لکن قدّموا من أخّره اللّه و أخّروا من قدّمه اللّه...؛ ولی جلو انداختند کسی را که خداوند، آخر قرار داده بود (ابوبکر)، و مؤخّر نمودند کسی را که خداوند، مقدّم داشته بود (علی علیه السلام ). چون پیامبر را در لحد نهادند و با او وداع کردند، سنّت و راه و روش و وصیت های آن حضرت را نیز با آن حضرت در قبر نهادند. انتخاب نمودند به هواهای نفسانی خود، و عمل کردند بر اساس اندیشه های شخصی خود. پس، هلاکت بر آنان باد.»

و در گفتاری دیگر، فرمود:

«الیکم عنّی فلا عذر بعد تعذیرکم، و الأمر بعد تقصیرکم، هل ترک ابی یوم غدیر خم لأحد عذرا؟ (149)؛ دور شوید و مرا به حال خود گذارید. پس از کوتاهی و سهل انگاری، جایی برای عذر خواهی نمانده است. آیا پدرم پیامبر پس از حادثه «غدیر خم» جایی برای عذر تراشی و بی تفاوتی، باقی گذاشته است؟!»

ب) فاطمه و همسر

افق دیگر فروغ عرشی محبت فاطمه علیهاالسلام در ارتباط با علی علیه السلام ، در عرصه زندگی و مقام همسری، تجلّی می کند.

فاطمه علیهاالسلام در همه زمینه ها، اسوه است. او، همسری مهربان و فداکار است. اگر بخواهیم فروغ فاطمی را بر این افق بنگریم، خوب است که به سخنان امام علی علیه السلام گوش فرا دهیم. بدون تردید، بهترین راه «شناخت یک زن» تعریف و توصیف شوهرش می باشد.

امیرمؤمنان علیه السلام سخنان فراوانی پیرامون زهرا علیهاالسلام بیان کرده، که به نمونه هایی از آن بسنده می شود.

در بامداد اوّلین روز عروسی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از علی علیه السلام پرسید: «کیف وجدت اهلک؛ همسرت را چگونه یافتی؟»

او در پاسخ عرض کرد: «نعم العون علی طاعة الله؛ (150) بهترین یار من است برای اطاعت و بندگی خدا.»

و نیز در آخرین ساعت های زندگی فاطمه علیهاالسلام در حالی که جز آن دو، فرد دیگری در خانه نبود، امام علی علیه السلام فرمود: هر سفارش و خواسته ای که داری، بگو تا انجام دهم.

زهرا علیهاالسلام گفت: «یابن عم ما عهدتنی کاذبة، و لا خائنة، و لا خالفتک منذ عاشرتنی؛ پسر عمو! در طول زندگی هرگز به تو دروغ نگفتم، و خیانت نکردم، و هیچ گاه با تو مخالفت ننمودم.»

امام هم در پاسخ فرمود:

«معاذ اللّه، انت أعلم باللّه و اُبرّ و أتقی و أکرم و أشدّ خوفا...؛ (151) آری، ای دختر پیامبر! پناه به خدا که تو خلافی را مرتکب شده باشی. مرتبه خداشناسی، نیکوکاری، تقوا، بزرگواری و خداترسی تو بالاتر از آن است که با من مخالفت کرده باشی. فراق تو بر من بسیار سخت و ناگوار است.»

پس از آنکه علی و زهرا علیهماالسلام با هم ازدواج کردند، و زندگی مشترک خود را تشکیل دادند، تقسیم کارهای خانه را به مشورت رسول اکرم وا گذاشتند، و به آن حضرت گفتند: «یا رسول اللّه! ما دوست داریم تقسیم کارهای خانه با نظر شما باشد.» پیامبر، کارهای بیرون خانه را به عهده علی و کارهای داخلی را به عهده زهرای مرضیه گذاشتند.

آنان از این که عقیده رسول خدا را در زندگی خصوصی خود دخالت دادند، و پیامبر هم با مهربانی از پیشنهاد آنها استقبال کرد و نظر داد، بسیار راضی و خرسند بودند. حضرت زهرا در این باره می فرمود:

«بسیار خوشحال شدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا از سر و کار پیدا کردن با مردان، معاف کرده است».

از آن تاریخ، علی علیه السلام کارهایی از قبیل: تهیه آب و آذوقه و خرید بازار را انجام می داد، و کارهایی چون: آرد کردن گندم و جو، پختن نان، آشپزی، شست و شوی ظروف و لباس و تنظیف خانه نیز به وسیله زهرا صورت می گرفت. با وجود این، هر گاه علی علیه السلام فراغتی می یافت، در کارهای داخلی به کمک همسرش می شتافت.

روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به خانه زهرا صلی الله علیه و آله آمد و دید آنان با هم کار می کنند.

پرسید: کدام یک از شما خسته هستید تا من به جای او کار کنم؟

علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله! زهرا، خسته است.

رسول اکرم به زهرا علیهاالسلام استراحت داد و خود به کار مشغول شد.

از سوی دیگر، هر وقت برای علی علیه السلام گرفتاری، مسافرت یا حضور در معرکه جنگ پیش می آمد، فاطمه علیهاالسلام کارهای بیرون خانه را خود انجام می داد. این روش ادامه داشت و آنان کارهای خانه را خودشان انجام می دادند و خود را به داشتن خدمتگزار، نیازمند نمی دیدند. تا آن که دارای فرزندانی شدند و کودکانی عزیز و بزرگوار در خانه عرشی آنان متولّد شد، در این هنگام، کارهای خانه، زیادتر شد و زحمت زهرا، افزون گشت.

یک روز علی علیه السلام دلش به حال همسر عزیزش سوخت؛ زیرا پاکیزه ساختن منزل و کارهای آشپزخانه، جامه های او را غبار آلود و دودی کرده، به علاوه از بس که آسیاب دستی را چرخانیده، دست هایش مجروح شده بود و نیز مشک آب که گاه بر دوش می کشید، روی سینه اش اثر گذاشته بود. لذا به همسرش پیشنهاد کرد به حضور پیامبر رفته و از آن حضرت خدمتکاری طلب نماید. زهرا علیهاالسلام پیشنهاد را پذیرفت و به خانه رسول اکرم رفت، اتفاقا در آن وقت، گروهی از مردم در محضر پیامبر نشسته و مشغول گفت و گو بودند، زهرا علیهاالسلام شرم کرد و تقاضای خود را نگفت. به خانه برگشت، پیامبر متوجه آمد و رفت زهرا علیهاالسلام شد و دانست که دخترش با او کار داشته و چون موقع مناسب نبوده، برگشته است.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم صبح روز بعد، به خانه آنها رفت، از بیرون خانه با آواز بلند فرمود: «السّلام علیکم.» علی و زهرا علیهماالسلام جواب ندادند، بار دوم پیامبر سلام کرد، باز آنها سکوت کردند، برای بار سوم پیامبراکرم سلام کرد. زیرا روش رسول اکرم این بود که هر گاه به خانه کسی می رفت، از پشت در خانه با آواز بلند سلام می کرد؛ اگر جواب می دادند، اجازه ورود می خواست و اگر جواب نمی دادند، تا سه بار سلام خود را تکرار می کرد؛ اگر باز هم جواب نمی شنید، برمی گشت.

علی علیه السلام دید اگر جواب سلام سوم پیامبر را ندهند، پیغمبر مراجعت خواهد کرد و از فیض زیارت کیمیا اثر آن دردانه عرشی، محروم خواهند ماند؛ از این رو، با آواز بلند گفت: «و علیک السّلام یا رسول اللّه»! بفرمایید. خانه، خانه شماست.»

پیامبر وارد شد و به دخترش فرمود: «تو دیروز پیش من آمدی و برگشتی حتما کاری داشتی، کارت را بگو». زهرا سکوت کرد؛ لذا امام علی علیه السلام عرض کرد:

یا رسول اللّه! اجازه بفرمایید من به شما بگویم که زهرا برای چه کاری خدمت شما آمده بود. من، زهرا را پیش شما فرستادم، دلیلش این بود که من دیدم کارهای داخلی خانه، زیاد شده و زهرا به زحمت افتاده است؛ دلم به حالش سوخت. گفتم خدمت شما بیاید که خدمتگزاری برای زهرا مقرّر فرمایید تا در کارهای خانه به او کمک نماید.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله نمی خواست که در آن زمان، با توجه به فقر عمومی مسلمانان، زندگی خود و یا عزیزانش از طبقه ضعیف جامعه بالاتر باشد. و از سوی دیگر، آن حضرت با روحیه دخترش آشنا بود و می دانست زهرا چقدر شیفته عبادت و معنویت است و «ذکر و یاد خدا» چطور به او نیرو و نشاط می دهد. از این رو، فرمود: «فاطمه جانم! میل داری چیزی به شما یاد بدهم که از همه اینها بهتر باشد؟»

بفرمایید: یا رسول اللّه! در این موقع، پیامبر فرمود:

«هر وقت خواستید بخوابید، سی و سه مرتبه سبحان اللّه و سی و سه مرتبه الحمد للّه و سی و چهار مرتبه اللّه اکبر بگویید، اثری که این عمل در روح شما می بخشد، از اثر یک خدمتکار به مراتب افزون تر خواهد بود.»

زهرا علیهاالسلام با خوشحالی و نشاط، سه مرتبه گفت: «به آنچه خدا و پیغمبر خشنود باشد، خشنودم.» (152)

یک روز علی علیه السلام از فاطمه پرسید: آیا غذایی در خانه هست؟ فاطمه گفت: سوگند به آن که حقّ تو را بزرگ قرار داده است! از سه روز پیش تاکنون، چیزی نداریم که برایت بیاورم.

فرمود: چرا به من نگفتی؟ فاطمه گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا از این که چیزی از تو بخواهم، نهی کرده و فرموده است: «تو از پسر عمویت چیزی مخواه، اگر خودش چیزی آورد، بگیر وگرنه تو از او مخواه.» (153)

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند! در سراسر زندگی مشترک با فاطمه علیهاالسلام تا هنگام وفات آن بزرگ بانو، هرگز او را خشمگین نساختم و بر هیچ کاری او را اکراه و مجبور ننموده و او نیز مرا هرگز خشمگین نساخت و نافرمانی من نکرد. هر وقت به او نگاه می کردم، رنج ها و اندوه هایم بر طرف می شد.» (154)

ابو سعید خدری می گوید: یک روز علی بن ابی طالب علیه السلام سخت گرسنه بود، به فاطمه گفت: آیا نزد تو غذایی هست؟

گفت: سوگند به خدایی که پدرم را به نبوّت مبعوث گردانید و تو را وصی او قرار داد! هیچ چیز نزد من نیست و دو روز است که طعامی نداشته ایم جز غذای مختصری که آن را به تو داده ام و تو را بر خود و این دو پسرم، حسن و حسین، مقدّم داشته ام.

علی علیه السلام فرمود: چرا به من نگفتی تا چیزی برای شما تهیه کنم؟

فاطمه گفت: ای ابوالحسن! من از خدای خود شرم می کنم چیزی را که توانایی آن را نداری، بر تو تحمیل کنم.

علی علیه السلام از نزد فاطمه با اعتماد به خدا، بیرون آمد و یک دینار قرض کرد. در حالی که دینار را در دست داشت و می خواست برای خانواده خود چیزی خریداری کند، «مقداد» را دید که وضعی نگران کننده و اسفبار داشت. فرمود: مقداد! چه چیزی موجب شده که در چنین هوای سوزان و پرحرارتی از خانه بیرون آمده ای؟

عرض کرد: ای ابوالحسن! مرا واگذار و از حالم پرسش ننما؟

فرمود: برادر! غیر ممکن است تا از حالت آگاه نگردم، تو را رها سازم.

مقداد گفت: برادر! به خاطر خدا، مرا واگذار و از حالم جویا نشو.

علی علیه السلام فرمود: ممکن نیست که تو را رها سازم ...

مقداد گفت: علی جان! اینک که اصرار می ورزی، برای تو می گویم. به خدایی که محمّد را به نبوّت و تو را به وصایت گرامی داشت! گرسنگی خانواده ام، مرا چنین آشفته ساخته و از خانه بیرون کشیده است. از نزد اهل بیتم آمده ام در حالی که آنان از گرسنگی به خود می پیچیدند. هنگامی که گریه اهل و عیالم را دیدم، نتوانستم قرار گیرم؛ لذا از خانه بیرون آمدم.

اشک از چشمان علی علیه السلام بر محاسن مبارکش جاری گردید. به مقداد فرمود: به خدا سوگند! همان چیزی که تو را نگران از خانه بیرون آورد، مرا نیز از خانه بیرون آورد. و اینک، دیناری قرض کرده ام ولی تو را بر خود مقدّم می دارم.

دینار را به مقداد داد و خود به مسجد بازگشت، نماز ظهر، عصر و مغرب را در مسجد خواند. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله نماز مغرب را به پایان برد، از کنار علی علیه السلام عبور کرد؛ آن حضرت در صف اوّل نماز قرار داشت، اشاره به او کرد، علی علیه السلام از جای برخاست و دنبال رسول خدا صلی الله علیه و آله راه افتاد و جلو یکی از درهای مسجد به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رسید. سلام کرد، آن حضرت پاسخ علی علیه السلام را داد و فرمود: «ای ابوالحسن! آیا نزد تو چیزی برای شام هست که همراه تو بیایم؟»

علی علیه السلام سر به زیر افکند و ساکت ماند و از خجالت نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله متحیر بود که چه جوابی بدهد؛ ولی پیامبر بر اساس وحی، جریان دینار را و این که از کجا تهیه کرده و به چه کسی بخشیده بود، می دانست و خدای متعال به پیامبرش دستور داده بود که آن شب را نزد علی علیه السلام باشد. لذا پیامبر چون سکوت علی علیه السلام را مشاهده کرد، فرمود: «ای ابوالحسن! چرا نمی گویی نه، تا باز گردم یا آری، تا همراه تو بیایم؟»

علی علیه السلام عرض کرد: بفرمایید ای رسول خدا! در خدمت شما هستم.

پیامبر، دست علی علیه السلام را گرفت و آمدند تا وارد منزل شدند، در حالی که فاطمه علیهاالسلام در محراب نماز خود نشسته بود، نمازش را تمام کرده بود و پشت سر او دیگی قرار داشت که بخار از آن متصاعد بود. فاطمه علیهاالسلام چون صدای پیامبر را در خانه خویش شنید، از محراب عبادت خارج شد و بر آن حضرت سلام کرد و او عزیزترین فرد، نزد پیامبر بود پیامبر جواب سلام او را داد و دست مبارک بر سرس کشید و فرمود:

«دخترم! چگونه روز را به شب آوردی؟ خدای متعال تو را رحمت کند، برای ما غذا بیاور. خداوند، تو را بیامرزد.»

آن بانوی بزرگوار، دیگ را برداشت و نزد پدر و شوهرش نهاد، علی علیه السلام چون غذا را دید و بوی دلپذیر آن را استشمام نمود، نگاه تندی به فاطمه کرد. فاطمه علیهاالسلام گفت: سبحان اللّه! چرا چنین به من نگاه می کنی؟! آیا خلافی مرتکب شده ام که مستحقّ خشم شما باشم؟

فرمود: چه خلافی از این بالاتر که روز گذشته سوگند یاد کردی دو روز است غذایی نیافته ای، امّا اکنون؟!

فاطمه علیهاالسلام نظری به سوی آسمان افکند و گفت: خدای من در آسمان و زمین آگاه است که من، جز حق نگفتم.

فرمود: پس، ای فاطمه! این غذا از کجا برایت آمده است که هرگز همرنگ آن را ندیده ام و رایحه ای به دلپذیری آن نبوئیده ام و پاکیزه تر از آن نخورده ام؟!

رسول خدا صلی الله علیه و آله دست مبارکش را به شانه دامادش نهاد و اشاره ای کرد و فرمود: «ای علی! این، پاداش دینار تو از سوی خداست. «انّ اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب»؛ (155) خدای متعال هر کس را بخواهد، روزی بی حساب می بخشد.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله از شوق و شکر خدای گریست و فرمود:

«ستایش خدایی را که شما را پیش از آنکه از دنیا بروید، پاداش بخشید و تو را ای علی! همانند زکریا، و فاطمه را همچون مریم دختر عمران، قرار داد که: «کلمّا دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا» (156)؛ هرگاه زکریا به محراب عبادت مریم وارد می شد، نزد او طعام می یافت.» (157)

شاعر، چه نیکو سروده:

قاسم به جهنّم و بهشت است علی * با فاطمه اش ز یک سرشت است علی

بر قلب علی نوشته است یا زهرا * بر سینه فاطمه نوشته است علی (158)

***

آری او، بهترین یاور علی بود در راه نیل به آرمان های الهی اش. لذا امام علی علیه السلام در شأن همسرش فرمود: «نعم العون علی طاعة اللّه؛ او نیکو یاوری است برای من در اطاعت و بندگی خدا».

او بارها می گفت: جانم به فدایت علی!

فاطمه علیهاالسلام انیس و مونس علی علیه السلام بود، و در تمام مشکلات زندگی در کنار همسرش بوده و شریک غم و شادی وی بود. (159)

او هرگز علی علیه السلام را ناراحت نساخت. (160) هرگز بر خلاف خواسته علی علیه السلام گامی بر نداشت و همواره مطیع و فرمانبر او بود. (161)

با آن که آن بانوی یگانه خلقت نسبت به بانیان «سقیفه» به خصوص از آن دو نفر بسیار متنفّر بود؛ اما وقتی علی علیه السلام از او خواست که اجازه دهد آن دو نفر به عیادت او بیایند، در پاسخ چنین گفت: «ألبیت بیتک و أنا أمتک؛ خانه، خانه توست و من هم، کنیز و مطیع تو هستم.» (162).

فاطمه زهرا علیهاالسلام آرام بخش جان علی علیه السلام بود، و علی علیه السلام با نگاه بر او، رنج هایش را از یاد می برد. (163)

اگر علی علیه السلام به خانه می آمد و فاطمه را نمی یافت، غم بر سینه اش سنگینی می کرد و بسیار اندوهگین می شد. (164) علی علیه السلام خود چنین می گوید:

«کنت بک الغری (165)؛ زهرا! تو مایه تسلاّی خاطر من بودی.» و چون خبر شهادت فاطمه را شنید، بی هوش شد و تا آبی به صورتش نزدند، به هوش نیامد. (166)

فاطمه برای آن که علی علیه السلام ناراحت نشود، دردهای خود را از وی پنهان می کرد. فروغ آسمانی زهرا بر قلب علی علیه السلام تجلّی می کرد؛

از امام حسن عسکری علیه السلام پرسیده شد: چرا فاطمه علیهاالسلام را «زهرا» می گویند؟ فرمود:

«زیرا جلوه ملکوتی سیمای فاطمه علیهاالسلام در سه وقت بر علی علیه السلام می درخشید:

اوّل روز، مثل خورشید و ظهر، همچون مهتاب و هنگام غروب، چون ستاره ای تابناک.» (167)

هیچ گاه آن حضرت از شوهرش چیزی نخواست که مبادا علی علیه السلام بر تهیه آن، توانایی مالی نداشته باشد.

خودش می فرماید:

پدرم مرا نهی کرد از این که از علی علیه السلام چیزی بخواهم و می فرمود:

«اگر چیزی به خانه آورد که هیچ، و الاّ از او چیزی مخواه.» (168)

و نیز به همسرش می فرمود: «من از خدا شرم دارم که از تو چیزی بخواهم که قدرت آماده سازی آن را نداری.» (169)

او، کارهای درون خانه را انجام می داد و علی علیه السلام کارهای بیرون ر،ا و بسیار خوشحال بود که با این تصمیم و تفاهم، از خانه بیرون نمی رود و با نامحرمان برخورد نمی کند. (170)

امام علی علیه السلام هیزم و آب می آورد و خانه را جارو می کرد، و همسرش نیز آرد می کرد و خمیر می نمود و نان می پخت. (171)

وی، وصف و مقام علی علیه السلام را از زبان پدر، چنین بیان می دارد:

«یا علی انّک قسیم الجنّة و النّار، و انّک تقرع باب الجنّة و تدخلها بلا حساب؛ (172) ای علی جان! تویی قسمت کننده بهشت و جهنّم، و تویی که حلقه در بهشت را می کوبی و بدون حساب، وارد بهشت می شوی.»

او، به یاد رنج ها و غم های امام علی علیه السلام می گریست، به هنگام وفات و ساعات آخر عمرش نیز گریه می کرد. علی علیه السلام گفت: زهرا جان! چرا گریه می کنی؟

جواب داد:

«ابکی لما تلقی بعدی؛ (173) برای مصیبت ها و رنج هایی که بعد از من به تو می رسد، گریه می کنم.»

او، پس از خود نیز نگران حال علی علیه السلام بود؛ از این رو، وصیت کرد که: «بعد از [رحلت] من با دختر خواهرم (امامه) ازدواج کن.» (174)

به هر روی، فاطمه علیهاالسلام محبوب ترین افراد نزد علی علیه السلام است. (175)

او، مایه فخر و مباهات علی علیه السلام بود: «ولی الفخر بفاطمة و أبیها...». (176)

و زهرا، تکیه گاه علی علیه السلام بود و یکی از دو بال پرواز او. (177)

به راستی که فاطمه «حانیه» بود. او، بحر موّاج عشق و مهرورزی به شوهر و فرزندان بود. و خانه گلین فاطمه، خود معجزه ای در تاریخ اسلام است؛ خانه ای که بامش، عرش الهی بود.

در هنگام عیادت زنان مهاجر و انصار از فاطمه علیهاالسلام ، آن حضرت از حقّانیت، عظمت و مظلومیت علی علیه السلام سخن گفت. او، سیاست عوامل «کودتای سقیفه» را محکوم کرد و با جملات منطقی، جایگاه رهبری علی علیه السلام را ستود.

فاطمه و عترت علیهم السلام

سپهر دامان «کوثر قرآن» چون آسمانی پرستاره، شاهد فروغ و فروز فرزندان پاک و معصوم بود.

زندگی نه ساله اش، شاهد تولّد فرزندانی چون: حسنین و زینبین بود.

از یک سو آن بانو، مادر است؛ مادر فرزندان و کانون مهربانی، عاطفه و عشق والایی که زندگانی آن حضرت را لبریز ساخته بود.

و از سوی دیگر، مادر امامان است.

فروغ و تابش یازده امام معصوم از آسمان وجودش، قداست و عظمت آن بانوی اطهر را به نمایش می گذارد. لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه در جواب سرزنش و حسادت عایشه بشارت داد: فاطمه جان! تو دختر خدیجه ای که: «انّ بطن امّک کان للامامة وعاء». (178)

آری، دامان پاک فاطمه و خدیجه علیهماالسلام است که فرزندان آن، به مقام «پیشوایی» می رسند.

فاطمه علیهاالسلام مادر امامان است؛ دو امام بلاواسطه فرزند او هستند و نه امام دیگر نیز از نوادگان او می باشند.

خداوند وجود او را بسان آسمانی ساخته بود که یازده خورشید تابناک عصمت هماره بر آن بدرخشند.

آری، وجود فاطمه علیهاالسلام مظهر فروغ و فروز ائمّه است. به جز فاطمه علیهاالسلام هیچ زنی دیگر لایق نیست که دو فرزندش امام معصوم بدون واسطه باشند. امام صادق علیه السلام فرمود:

«أبی اللّه أن یجعل الامامة لأخوین بعد الحسن والحسین علیهماالسلام ». (179)

به هر روی، دامان پاک فاطمه است که فقط مهد حسن و حسین بوده و دو سبط و نوه پیامبر اسلام در آن نشو و نما می کنند، و این، پیامبر است که به او بشارت می دهد: «ابشری یا فاطمة فانّ المهدی من ولدک (180)؛ ای فاطمه! بر تو مژده باد که همانا مهدی (منجی جهان بشریت) از نسل توست.»

خانه گلین فاطمه، «معجزه تاریخ» است. پرورش یافتگان دامان وی، در آسمان ها مشهورتر از زمین هستند و جلوه های حرّیت و آزادگی اند، خواه در چهره امام و رهبر یا غیر آن، چون زینب. مگر نه این است که امام حسین علیه السلام در کربلا، پس از آن که همه یارانش شهید شدند، فریاد برآورد: «هیهات که زیر بار ذلّت بروم! من، شهامت و حریت و کرامت خود را مرهون پاک دامنی و طهارت مادرم زهرا علیهاالسلام می دانم.» (181) زینب علیهاالسلام نیز بر تارک فضائل انسانی هماره می درخشد.