الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهرا (عليه السلام )

حليمه صفرى

- ۷ -


بلند شدن پايه هاى مسجد به واسطه خشم فاطمه عليها السلام  
سلمان در ضمن روايت بردن على عليه السلام به مسجد و تصميم حضرت زهراء براى رفتن كنار قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) براى نفرين كردن ! مى گويد: من نزديك آن حضرت بودم ، به خدا سوگند، ديدم پايه هاى ديواره مسجد حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) از زمين كنده شده به طورى كه كسى مى توانست از زير آنها عبور كند.
خودم را به آن حضرت رسانيد گفتم : اى بانوان من ! اى سرور من ! همانا خداوند تبارك و تعالى پدرت را به عنوان رحمت فرستاد، از نفرين دست بدار و اين مردم را دچار عذاب خداوند قرار مده . حضرت برگشت (يا به قولى به دستور على عليه السلام برگشت ) سلمان مى گويد: در اين وقت ديدم كه ديواره هاى مسجد در جاى خود مستقر گرديد، به طورى كه از زير آنها گرد و غبار حركت كرده به بينى هاى ما فرو رفت . (373)
شهادت عايشه عليه فاطمه عليها السلام  
در كتاب اختصاص شيخ مفيداز امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) رحلت فرمود و ابوبكر به جاى او نشست ، براى وكيل فاطمه عليها السلام در فدك ، پيامبر فرستاد و او را از فدك بيرون كرد. حرت فاطمه عليها السلام نزد ابوبكر آمد و فرمود: اى ابوبكر تو ادعا مى كنى كه جانشين پدرم هستى و به جاى او نشسته اى ، با اينكه مى دانى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فدك را به من بخشيد و من براى اين موضوع شهود دارم . پس چرا وكيل مرا از فدك بيرون كردى ؟ ابوبكر گفت : پيامبر از خود ارث نمى گذارد.
فاطمه عليها السلام فرمود: چرا من از پدرم ارث نمى برم ، با اينكه سلميان از داود ارث برد، و يحيى از زكيا برد؟
ابوبكر گفت : عايشه و عمر گواهى مى دهند كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيده اند كه فرمود: پيامبر از خود ارث نمى گذارد. فاطمه عليها السلام فرمود:
هذا اول شهادة زور شهدا بها فى السلام
اين نخستين گواهى باطل در اسلام است كه آن دو نفر گواهى داده اند. (374)
فاطمه عليها السلام خودش را معرفى مى كند  
فاطمه زهراءعع در ضمن خطبه اى كه ؛ مسجد ايراد فرمود، خود را اين چنين معرفى مى كند:
بدانيد ! منهم فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه وآله ) آنچه اول مى گويم آخر هم همان را مى گيم و آنچه مى گويم غلط نيم گويم ، و آنچه اقدام مى كنم زياده روى نمى كنم . براى شما پيامبرى از خودتان آمد تا بر شما دلسوز بود، از ناراحتى شما ناراحت بود، نسبت به مؤ منان مهربان و رئوف و دلسوز بود. اگر خواستيد اصل و نسب او را بجوييد، بدانيد كه او پدر من است ، نه پدر زنان شما و براى پسر عم من است ، نه پسر عم شما، چه نيكو نسبتى است انتساب به محمد (صلى الله عليه وآله ).
چرا ابوبكر فدك را به فاطمه عليها السلام نداد  
اقرار و اعتراف به درستى ادعاى فاطمه زهرا عليها السلام در مورد مالكيت فدك موضوعى است كه حتى دانشمندان منصفى از اهل سنت نيز آن را صحيح دانسته اند و اعراف به درستى سخنان پيامبر (صلى الله عليه وآله ) كرده اند.
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه مى نويسد:
من از استادم على بن عيسى فارقى معلم مدرسه غربيه در بغداد پرسيدم : آيا فاطمه عليها السلام در ادعاى مالكيت فدك صادق بود؟ جواب داد: آرى
گفتم سپس چرا خليفه اول فدك را به او نداد، در حالى كه فاطمه عليها السلام در ادعاى خود راستگو بود. او خنده اى بر لب آورده و سپس با كلام لطيف و زيبا و طنز گو در حاليكه كم تر عادت به شوخى داشت چنين گفت :
اگر ابوبكر آن روز فدك را به مجرد ادعاى فاطمه عليها السلام به او مى داد، فردا به سراغش مى آمد و ادعاى خلافت براى همسرش مى كرد و وى را از مقامش كنتار مى زد و از هيچ گونه عذرى و دفاعى از خود نداشت ، زيرا با دادن فدك پذيرفته بود كه فاطمه هر چه را ادعا كند راست مى گويد و نيازى به دليل و شاهد ندارند،
سپس ابن الحديداضافه مى كند: اين يك حقيقت است ، گرچه استادم آن را به عنوان مزاح مطرح كرد. (375)
انگيزه هاى مطالبه فدك  
نخستين انگيزه مطالبه فدك از جانب فاطمه عليها السلام اين بود كه با مطالبه فدك و پس گرفتن آن ، مى توانست خلافت اميرالمؤ منين عليه السلام را كه با توطئه سقيفه بنى ساعده از دستش خارج نمود بودند و ابوبكر را جانشين وى كرده بودند به شوهرش باز گرداند و از حقوق آن حضرت دفاع كند.
انگيزه دوم اين است كه حق گرفتنى است نه دادنى . هر كس موظف است حقوق از دست رفته اش را مطالبه كند و باز ستاند، اگر چه نسبت به آن احساس بى نيازى كند اين كار باز هد و تقواى انسان منافات ندارد، چه سكوت در برابر ظلم ، كمك به ظلم است .
سوم : اين كه انسان هر چند به دنيا دلبستگى نداشته باشد، ولى براى حفظ آبرو و امرار معاش و ادامه زندگى به عوامل مادى نيازمند است و از طرفى مى تواند از ثورتش براى كمك به ديگران استفاده نمايد. كما اينكه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در آغاز رسالت با ثروت خديجه توانست علاوه بر احياى دين خدا، به يارى بينوايان و تهيدستان بشتابد.
چهارم : انسان به اقتضاى عقل بايد به دفاع از حقش بپردازد. اگر پيروز شد بههدف خود دست مى يابد و اگر نتوانست به حق خود برسد مظلوم واقع خواهد شد و با اين مظلوميت ، غاصب و ستمگر را كه مدعى درستى رسوا خواهد كرد، و بهترين وسيله جلب قلوب مردم است . (376)
خطبه حضرت صديقه طاهره در مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله )
از عايشه نقل مى كنند كه فاطمه زهرا عليها السلام چند نفر را نزد ابوبكر فرستاد و از عمال او شكايت كرد و پيغام داد: كه فدك ميراث من است و آنچه از خمس خيبر باقى مانده بهره ما مى باشد و دستور ده فدك را برگردانند.
ابوبكر به فرستادگان دختر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) گفت : من از پدرت شنيدم كه فرمود:
نحن معاشر الانبياء لانورث ؛
ما جماعت پيغمبران ارث نمى گذاريم .
براى فاطمه عليها السلام خبر آوردند كه ابوبكر چنين مى گويد. حضرت فاطمه عليها السلام چادر خواست و با زنان بنى هاشم به مسجد رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) وارد شدند، پرده اى حايل كشيدند، و حضرت فاطمه عليها السلام پشت پرده نشست . چنان آهى از دل پر درد در فراق پدر كشيد كه مهاجر و انصار به گريه در آمدند.
بعد از چند لحظه كه حضار آرام شدند، آنگاه روى سخن با ابوبكر كرده و اين چنين خطبه نمود.
سپاس و ستايش پروردگارى را كه دست بخشنده او از آستين آفرينش ‍ بيرون آمد و به اشباح بى رنگ صحراى عدم رنگ وجود بخشيد و از نيستى و كتم عدم لباس هستى پوشانيد.
سپاس او را كه ما را اين درس آموخت و شكر گذارى را وظيفه ما گردانيد...
چه كسى گفته است فاطمه از ميراث پدر محروم است ؟ آن كيست كه حصار قانونى ارث را شكست و آيات قرآن را به مقتضاى ميل تغيير داده است ؟ اى مهاجر و انصار: ابوبكر با من داستانها گويد و سخنها سرايد، كه سخت شگفت انگيز است . من از گفتار اين مرد غرق حيرتم ! او چنين فكر مى كند كه خود مى تواند ميراث ابى قحافه را در اختيار گيرد، اما ميراث محمد (صلى الله عليه وآله ) بر فاطمه حرم است ! به او تلقين كرده اند كه پيغمبران براى بازماندگان خويش ميراث نمى گذارند و از پدرم روايت آورده اند كه : نن نحن معاشرالانياء لا نورث ، اما فراموش كرده اند كه قرآن مجيد اجازه نمى دهد كسى بيهوده از بان محمد (صلى الله عليه وآله ) سخن گويد. من اكنون قرآن مقدس را پيش چشم شما مى گشايم و آيات آن را بر شما مى خوانم . تا بنگريد روايت ابوبكر منطبق با قرآن است يا مخالف آن ؟.
آنگاه از سوره نمل آيه 16 تلاوت نمودند: و ورث سليمان داود(377) و از سوره مريم گفتار زكريا را كه خبر مى دهد. ... فهب لى من لدنك وليا (5) يرثنى و يرث من آل يعقوب ...(378) را تلاوت كرد. سپس فرمود:
اى مهاجر و انصار شما چه مى گوئيد؟ شما چگونه مى خواهيد فاطمه دختر محمد را كه جگر گوشه او و پرورش يافته به آئين اوست از ميراث محمد (صلى الله عليه وآله ) بى بهره سازيد؟.
در اين موقع روى به ابوبكر كرد و فرمود: من روز رستاخيز گريبان تو را خواهم گرفت و حق پايمال شده امروز را از تو باز ستانم .
قالت فاطمة الزهراء عليها السلام :
الحمد الله على ما انعم ، و له الشكر على ما الهم ، و الثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها، و سبوغ آلاء اسداها، و تمام منن والاها، جم عن الا حصاء عددها، و ناءى عن الجزاء امدها، و تفاوت عن الادراك ابدها، و ندبهم لاستيزادتها بالشكر لاتصالها و استحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب الى امثالها.
و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له كلمة جعل الاخلاص تاءويلها، و ضمن القلوب موصولها و انار فى التفكر معقولها.
الممتنع من الابصار رويته و من الالسن صفته و من الاوهام كيفيته .
ابتداع الاشياءلا من شى ء كان قبلها، و انشاءها بلا احتذاء امثلة امتثلها، ثم جعل الثواب على طاعته و وضع العقاب على معصيته ذيادة لعباده عن نقمته و حياشة لهم الى جنته و اشهد ان ابى محمدا عبده و رسوله ، اختاره و انتجبه قبل ان ارسله ، و سماه قبل اءن اجتباه ، و اصطفاه قبل اءن ابتعثه . ثم قالت : ايها الناس اعلموا انى فاطمة و ابى محمد اقول عودا و بدءا و لا اقول ما اقول غلطا، و لا افعل ما افعل شططا.
فان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابى دون نسائكم اخاابن عمى دون رجالكم و لنعم المزى اليه . فبلغ الرسالة صادعا بالنذارة مائلا عن مدرجة المشركين .
و انى تؤ فكون ؟ و كتاب الله بين اءظهر كم ، اموره ظاهرة و اءحكامه زهراة و اءعلامه باهرة و زواجره لائمة و اءوامره واضحة ...

ستايش خداوند را، بر نعمتهاى كه به ما بخشيد، و شكر او را بر آنچه الهام فرمود. حمد و ثنا بر خداوند، در برابر نعمتهايى كه از پيش فرستاد و نعمتهائى كه آفريد و نعمتهاى فراوانى كه به انسانها عطا فرمود، و تمام منتها و نعمتهايى كه پياپى فرستاد. نعمتهايى كه شمارش آن از توان اسنان فزونتر، و پاداش آن ناممكن و درك دامنه و گستردگى آن از ادراك و هوش بشر فراتر است .
مردم را به شكر گزارى فرا خواند، تا نعمتها را پياپى فرستد و به حمد و سپاس دانمايى كرد. نا نعمتها را فزونى بخشد و با در خواست بندگان ، نعمتها را چند برابر نمايد.
گواهى مى دهم ، به جز الله ، خدايى نبوده و شريكى براى او نيست ، تفسير اين گواهى و شهادت تن اخلاص است و پايبند آن ، قلبهاى آگاه كه در پيشگاه تفكر و انديشه ،، معناى آن را روشن فرمود. خداوندى كه چشمها او را نمى توانند بنگرند، و زبانها از وصف او عاجزند. و هم و خيال از درك ذات او فرو مانده اند.
اشياى عالم را بدون اينكه چيزى موجود باشد آفريد، و بدون مثال و نمونه اى ايجاد كرد. آنگاه پاداش را بر اطاعت و بندگى ، و عذاب را در مخالفت و سرپيچى قرار داد، تا بندگان را از عقوبت برهان و به سوى بهشتت سوق دهد.
سپس فرمود: اى مردم ! بدانيد كه من فاطمه عليها السلام هستم ! و پدرم محمد (صلى الله عليه وآله ) است . آغاز و پايان سخن من بر حق است . آنچه مى گويم ناروا نيست و آنچه انجام دهم بر ظلم و ناروا تكيه ندارد.
اگر او را (محمد (صلى الله عليه وآله )) بشناسيد، مى دانيد، مى دانيد كه پدر من است . نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموى من (على عليه السلام ) است نه مردان شما. چه نيكو بزرگوارى است كه اين نسبت را به او دارم .
پيامبر را سالت خود را به گوش مردم رساند و آنان را از عذاب الهى ترساند. راه خود را از پرتگاه سقوط مشركين گردانيد.
چرا بيراهه مى رويد؟ در حالى كه كتاب خدا در ميان شماست ، مطالبش ‍ روشن است و احكام آن درخشان ، و نشانه هاى هدايت آن آشكار و نهى و هشدارهاى آن روشن و او امرش واضع است .
داستان فدك  
فدك ، روستاى آباد و حاصل خيزى است كه در سرزمين حجاز واقع شده و بين اين قريه تا مدينه منوره دو يا سه روز فاصله است . بعضى مسافت آن را 140 كيلومتر نوشته اند.
اين روستا داراى چشمه هاى جوشان و درختان فراوان بوده و بعد از خيبر، بالاترين تكيه گاه اقتصادى يهوديان حجاز به حساب مى آمده است .
مشهور بين مورخان اين است كه در سال هفتم هجرت ، بعد از فتح خيبر و قلعه هاى يهودى نشين ، وحشت و ترسى در دل اهل فدك به وجود آمد. رسول خدا محيصة بن مسعود را جهت مذاكره با اهل فدك فرستاد. يهوديان پس از مذاكره با فرستاده پيامبر، نون بن يوشع و چند تن از رؤ ساى قبايل را، همراه ، محيصه خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرستادند و قرار داد صلح را بر اساس واگذار نمودن نيمى از فدك به آن حضرت امضاء كردند و به اين ترتيب فدك بدون درگيرى و خونريزى فتح گرديد و يهوديان اهل فدك تسلمى شدند و امان گرفتند و خداوند آيات ذيل را بر رسول اكرم نازل فرمود:
و ما افاء على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و الا ركاب ولكن الله ...؛
و آنچه را كه خداوند از آنان (يهود) به رسولش باز گرداند (و بخشيد) چيزى است كه شما براى بدست آوردن آنها زحمتى نكشيده ايد، نه اسبى تاخيد و نه شترى ، ولى خداوند پيامبران خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى نمايد و خداوند بر هر چيزى تواناست . آنچه را كه خداوند از اهل اين آبادى ها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسولش و خويشاوندان او مى باشد. (379)
به اين ترتيب فدك ملك خالص رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) گرديد و پس از نول آيه و آت ذالقربى حقه (380) رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فدك را به دخترش فاطمه زهراء بخشيد و على عليه السلام و ام ايمن را بر اين هديه گواه گرفت .
در آمد فدك را چنان كه ابن طاووس مى گويد، ساليانه به 24 هزار دينار و به روايتى بالع بر هفتاد هزار دينار مى شد. گويا اين تفاوت در آمد به اعتبار اختلاف عوايد سنواتى بوده است . (381)
فدك در طول تاريخ  
بودن فدك در دست على عليه السلام و خاندان اهل بيت عليه السلام مى توانست پشتوانه اى اقتصادى باشد تا آنان با توان سياسى و امكانات مالى بتوانند در گسترش ولايت گام بردارند. از اين رو خلفاى غاصب بعد از پيمبر (صلى الله عليه وآله ) پس از تصرف كرسى خلافت سعى كردند فدك را كه روستاى حاصل خيز و پر در آمدى بود، با هر حيله اى از دسترس زهراى اطهر و على عليه السلام در آورند و آنان را از حق مسلم خود و ارث پدر محروم نمايند.
مراحل غصب فدك و بر گرداندن آن در دوره هاى مختلف به شرح زير است :
1- ابوبكر پس از نشستن بر كرسى خلافت ، اين آبادى را تصرف و جزء اموال عمومى و ثورت ملى اعلام كرد و ماءموران وى افراد منصوب شده از سوى فاطمه زهراء عليها السلام را از فدك بيرون راندند و تلاش هاى دختر رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) جهت برگرداندن فدك به جايى نرسيد.
2- خليفه دوم : پس از قرار گرفتن بر مسند خلافت ، فدك را به ورثه رسول خدا (صلى الله عليه وآله )، نه اولاد فاطمه و على عليه السلام باز گرداند تا برايش كسب آبرويى شود و اعمال گذشته شان در مورد فدك و... به و در نامه خود به عثمان بن حنيف نوشت :
مرا با فدك چه كار؟ در حالى كه فردا بدنمان به خاك سپرده خواهد شد. جريان فدك تا زمان عمر بن عبدالعزيز همچنان ادامه دشت . اما از آنچه كه او نسبت به اهل بيت عليه السلام برخورد ملايم و مناسب در پيش ‍ گرفته بود، به فرماندار خود در مدينه عمرو بن حزم دستور داد تا فدك را به فرزندان فاطمه عليها السلام باز گردانم و او چنين كرد.
5- يزيد بن عبدالمك از خلفاى بنى اميه پس از چندى مجددا آن را غصب نمود.
6- پس از انقراض بنى اميه ، ابوالعباس سفاح ، خليفه معروف عباسى ، فدك را به عبدالله بن حسن بن حسن بن على عليه السلام باز پس داد، چون وى را نماينده بنى فاطمه مى دانستند.
7- پس از مدتى كوتاه ، او جعفر عباسى فدك را از بنى الحسن گرفت ، چون آنان قيامى را عليه بنى عباس انجام دادند.
8- مهدى عباسى فرزند ابو جعفر عباسى بار ديگر آن را به بنى فاطمه باز گرداند.
9- موسى بن الهادى ، خليفه ديگر عباسى باز فدك را غصب كرد و بعد از آن هارون الرشيد راه و رسم او را در اين امر ادامه داد.
10- ماءمون فرزند هارون براى چندمين بار، پس از استقرار بر كرسى خلافت در سال 210ه ق فدك را با احترامى خاص به بنى فاطمه عليها السلام پس داد.
11- متوكل عباسى فدك را در خلافت خود بار ديگر غصب كرد.
12- منتصر عباسى دستور داد آن را در سال 248- ق مجددا به فرزندان امام حسن و امام حسين عليه السلام باز گردانند و بدين ترتيب فدك هر روز در دست گروهى قرار گرفت و ابزارى جهت اعمال سياست هاى حكام بنى اميه و بنى عباس شد. هر گاه مى خواستند دست بر روى آن مى گذاشتند و يا رهايش مى كردند كه سرانجام ويران شد و درختانش خشك گرديد. (382)
ابوبكر شاهدان فاطمه عليها السلام را رد كرد 
پس از جريان مصادره فدك سرانجام ابوبكر از فاطمه عليها السلام گواهه و شاهد برگفتارش مى طلبد، و آن حضرت ام ايمن و اميرالؤ منين عليه السلام و به روايتى حسين عليه السلام را به عنوان شاهد معرفى مى كند.
نخست ام ايمن نزد ابوبكر حاضر مى شود و مى گويد: اى ابوبكر! تو را به خدا سوگند مى دهم كه آيا پيامبر نفرمود كه : ام ايمن از اهل بهشت خواهد بو؟ ابوبكر گفت : شنيدم . آنگاه ام ايمن گفت : من گواهى مى دهم كه خداوند متعال به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) وحى فرستاد كه حق ذى القربى را بده ، و پيامبر به دنبال اين وحى ، فدك را به فاطمه عليها السلام داد.
سپس على عليه السلام نزد ابوبكر آمد و به همين نحو شهادت داد. ولى ابوبكر شهادت هيچ كدام را نپذيرفت و گفت : چون ام ايمن زن است ، شهادت زن صحيح نيست و گواهى على عليه السلام را هم ، چون وى شوهر فاطمه عليها السلام است و به نفع خود گواهى مى دهد و حق را به سوى خود مى كشد. نپذيرفت !
برخى نوشته اند كه بعد از سخنان فاطمه عليها السلام و گواه آوردن على عليه السلام وام يمن ، ابوبكر حاضر شد فدك را به فاطمه عليها السلام برگرداند و نامه اى هم در اين باره نوشت و به آن حضرت داد، ولى عمر اطلاع يافت و گفت : اين چه نامه اى است ؟ ابوبكر گفت : فاطمه ادعاى مالكيت فدك را كرد و شاهدان بر صدق گفتار او گواهى و شهادت دادند و من اين نامه را نوشتم .
عمر، نامه را از دست فاطمه عليها السلام گرفته و پاره كرد... دختر رسول خداگريان شد و بيرون رفت .
در مورد شاهدان حضرت فاطمه عليها السلام گفت : و اما ام ايمن زنى اعجمى است و درست حرف نمى زند و على عليه السلام هم آتش را به طرف نان خود مى كشاند، يعنى به بهانه همسرش ، به نفع خويش تلاش ‍ مى كند. (383)
سخنان فاطمه عليها السلام در برابر هجوم كنندگان به خانه خود
وقتى كه عمر همراه جماعت بسيارى به در خانه حضرت على عليه السلام آمد و از آن حضرت خواست كه از خانه براى بيعت با ابوبكر بيرون بيايد، حضرت على عليه السلام امتناع ورزيد، بارى عمر پيام فرستاد كه ممكن نيست من از خانه بيرون بيايم ، زيرا من مشغول جمع آورى و تنظيم قرآن هستم كه شما آن را به پشت سر خود افكنده ايد، و دلبستگى به دنيا شما را به خود سرگرم ساخت ، و من سوگند ياد كرده ام كه از خانه ام بيرون نيايم و عبا بر دوش نيفكنم تا قرآن را جمع و تنظيم كنم . در اين هنگام فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از خانه بيرون آمد و كنار در خانه در برابر جمعيت ايستاد و فرمود:
من قومى را نمى شناسم كه مثل شما بد محضر (بد برخورد) باشند، جنازه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را در دست ما رها كرديد، (امر خود را بين خود بريديد. (مساءله رهبرى را نزد خودتان بدون مشورت با ما پايان داديد) پس با ما مشورت نكرديد، حق ما را ناديده گرفتيد، گويا اصلا به جريان روز غديرآگاهى نداريد، و سوگند به خدا، رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در آن روز، دوستى و ولايت على عليه السلام را از مردم عهد گرفت ، تا ميان شما را زا دستيابى به مقام رهبرى قطع كند، ولى شما رشته هاى پيوند خود با پيامبرتان را بريديد.
و الله حسيب بيننا و بينكم فى الدنيا و الاخرة
خداوند در دنيا و آخرت ، بين ما و شما حكم و داورى كند. (384)
محدوده فدك از نظر امام كاظم عليه السلام  
هارون به امام كاظم عليه السلام گفت : يا اباالحسن ! فدك را بگير تا آن را به تو باز گردانم .
امام كاظم عليه السلام از آن سرپيچى مى كرد، تا اينكه هارون بر اين مطلب پا فشارى كرد، امام فرمود:
من فدك را با حدود آن تحويل مى گيرم .
هارون گفت : حدود آن كدام است ؟ امام فرمود: اگر حدود آن را معين كنم ، آن را بر نمى كردانى .
هارون گفت : به حق جدت كه بر مى گردانم . امام عليه السلام فرمود: حد اول ، عدن است . چهره هارون تغيير كرد و گفت عجب !
حد دوم : سمرقند رنگ رخسارهارون تيره تر شد.
حد سوم : آفريقا چهره هارون سياه شد و گفت : عجب !
حد چهارم : ساحل دريا در امتداد خزر و ارمنستان . هارون گفت :
بنابر اين چيزى براى ما باقى نماند، پس بفرما در جاى من بنشين ! امام كاظم عليه السلام فرمود: به تو گفتم كه اگر حدود فدك را تعيين كنم ، آن را بر نمى گردانى . (385)
سخنان فاطمه عليها السلام در مورد فدك  
حضرت فاطمه عليها السلام در پاسخ عايشه دختر طلحه فرمود:
تو از من درباره جنايتى پرسش مى كنى كه دل مرغان هوا از شنيدن آن كباب است و قدمهاى انسان را سست مى كند و به لرزه در مى آورد، گرد و غبارش ‍ به آسمان رفته داستان مصيبت بارش در زمين به جاى مانده است .
فرزند فرومايه ابى قحافه از قبيله تيم و حقه باز قبيله عدى خواستند تا با ابوالحسن على عليه السلام رقابت كنند و چون نتوانستند كارى از پيش ببرند، بغض گلويشان را فشرده ، كينه و دشمنى او را در سينه هايشان پنهان كرده و ظاهر آن را در خون فرود بردند، همين كه چراغ ديانت خاموش و پيامبر امين ديده از جهان فرو بست ، كينه هايشان به جوش ، و خشمشان به خروش آمد، شيطان حاكم بر افكار و گفتارشان گشته ، بى درنگ دست روى فدك گذاشته آن را غصب كردند. همان سرزمين كه ملك خاص رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و عطيه پروردگار به برگزيده با وفايش بود. آن حضرت ملك مخصوص خود را به خاطر كودكان گرسنه ام كه نوادگان پاك او بودند به من بخشيد. خداوند از اين بخشش آگاه ، وامين وحى او بر اين واگذارى گواه بود.
حال كه معونه وارث مخصوصم را از من گرفته و سايبانم را از سرم ربوده اند و نيز از مختصر روزى و قوتى كه داشتم ، مرا باز داشته و حقم را خورده اند، در روز قيامت شكايتشان را به خدا كرده ، خورنده اش شعله هاى جهنم را به همراه آب داغ و گداخته خواهد ديد. (386)
طلب يارى از مردم  
در روايت آمده است كه حضرت فاطمه عليها السلام پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و سقيفه بنى ساعده شبها به همراه على عليه السلام و فرزندانش حسن و حسين عليه السلام به در خانه مهاجر و انصار مى رفت و آنها را به نصرت و يارى على عليه السلام دعوت مى كرد. آنها در جواب مى گفتند: اى دختر رسول خدا ! ما با ابوبكر بيعت كرده ايم و ديگر كار گذاشته است . اگر قبل از اين پسر عمت ما را به بيعت خود دعوت مى كرد البته با او بيعت مى كرديم .
على عليه السلام در جواب آنها مى فرمود: چگونه مى توانستم پيكر مطهر رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را بى غسل و كفن بر جاى بگذارم و براى بيعت به نزد شما بيايم ؟ چگونه مى توانستم در امر خلافت با مردم مبارزه كنم در حالى كه هنوز پيكر مطهر پيامبر بر روى زمين بوده ؟ مگر كسى را باور مى شد كه مدعيان خلافت اين گونه حق وصى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) را غصب كنند؟
حضرت زهراء عليها السلام در جواب آنها مى فرمود: ابوالحسن كارى غير از آنچه كه سزاوار و مناسب او بود، انجام نداد و آنان نيز كارى كردند كه حسابشان با خداست و خداوند از آنان باز خواست خواهد كرد. (387)
گريه فاطمه عليها السلام بر مظلوميت على عليه السلام  
از جعفر بن محمد، از پدران بزرگوارش روايت شده كه فرمود:
هنگامى كه موقع رحلت حضرت فاطمه عليها السلام رسيد، گريه اش ‍ گرفت . اميرالمؤ منين عليه السلام از آن حضرت پرسيد: اى بانوى من ! چرا گريه مى كنى ؟ فرمود: گريه من به خاطر پيشامدهايى است كه پس از وفات من خواهى ديد.
على عليه السلام فرمود: گريه نكن ! به خدا سوگند اين مطالب در راه خدا برايم كوچك است . آنگاه حضرت زهراء عليها السلام به او وصيت كرد كه ابوبكر و عمر را در تشييع جنازه اش خبر نكند. على عليه السلام نيز به وصيت هاى همسرش عمل نمود. (388)
استدلال على عليه السلام در مورد فدك  
على عليه السلام به مسجد نزد ابوبكر رفت در حالى كه عده اى از مهاجران و انصار اطراف او را گرفته بودند به او خطاب كرده و فرمود: چرا فاطمه عليها السلام را از تصرف در ميراثش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) منع كردى ، با اينكه در زمان حيات پيامبر آنجا را در تصرف خود داشت ؟ ابوبكر پاسخ داد: فدك فى ء و غنيمت مسلمانان است ، اگر فاطمه بر اين مطلب گواه و شهودى بياورد به او مى دهم وگر نه حقى در آن نخواهد داشت .
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: تو در بين ما بر خلاف حكم خداوند درباره ديگر مسلمانان حكم مى كنى ؟ گفت : نه حضرت فرمود: اگر چيزى در دست مسلمانان باشد و من مدعى آن شوم ، تو از چه كسى مطالبه شهود و بينه مى كنى ؟ گفت از تو شاهد خواهم خواست . فرمود: پس چرا از فاطمه عليها السلام مطالبه شهود مى كنى با اينكه هم اكنون فدك در دست اوست و در زمان حيات رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و پس از رحلت آن حضرت ، آنجا را تملك كرده است و از مسلمانانى كه مدعى آن شده اند بينه و شاهد مى خواستى ؟
ابوبكر ساكت شد و عمر گفت : اى على ! دست از اين سخنان بردار ! ما نمى توانيم در مقابل تو استدلال كنيم . (389)
عثمان از ارث فاطمه عليها السلام دفاع كرد 
زنان پيغمبر مقررى ساليانه از بيت المال دريافت مى داشتند. عايشه و حفصه سالى دو هزار دينار و بقيه زوجات رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) سالانه ده هزار دينار به عنوانه مقدرى مى گرفتند.
در زمان حكومت عثمان ، حفصه و عايشه جهت مطالبه مقررى خود نزد عثمان آمدند. عايشه گفت : اى عثمان ! آنچه پدر و عمربن خطاب به من عطا مى كردند تو نيز به من بده . عثمان گفت : ابوبكر و عمر به ميل خود به تو چيزى مى دادند، ولى من در كتاب و سنت چيزى نيافتم كه به تو عطايى بدهم ، من چنين كارى نمى كنم . عايشه گفت : پس ميراث مرا كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به من رسيده ، به من بده .
عثمان گفت : مگر فراموش كرده اى كه فاطمه عليها السلام نزد پدرت آمد و مطالبه ميراث خود كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله ) باقى مانده بود كرد، تو و مالك بن اوس گواهى داديد كه پيامبر چيزى را به ارث نمى گذارد، تو حق ارث فاطمه عليها السلام را باطل كردى و اينك آمده اى آن ارث را مطالبه مى كنى ؟ من هرگز چيزى به تو نمى دهم .
به گفته طبرسى : عثمان در اين موقع تكيه داده بود، وقتى سخنان عايشه را شنيد برخاست و نشست و گفت : فاطمه عليها السلام اينك چه خوش ‍ خواهد دانست كه امروز من پسر عمويى هستم پشتيبان او، آيا تو نبودى (عايشه ) كه همراه يك اعرابى كه با بول خود وضو گرفت ، نزد پدرت شهادت داديد كه كسى از پيامبر ارث نمى برد و فاطمه را از ارث محروم كردى ؟ (390)
ديدار ام سلمه با فاطمه عليها السلام  
مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب از ام سلمه نقل مى كند كه :
پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به دين فاطمه عليها السلام آمدم و حال آن حضرت را پرسيدم ، فاطمه ، در جواب فرمود:
صبح كردم در حالى كه ميان غم و اندوه بسيار هستم ، فقدان پيغمبر و ظلمى كه نسبت به وصى او انجام شده ، به خدا سوگند پرده حرمتش را دريدند. مقام امامت و رهبريش را بر خلاف تنزيل كتاب خدا و تاءويلى كه پيغمبر از آن فرمود از دستش ربوده و از او گرفتند، و انگيزه اى نداشتند جز كينه هايى كه از جنگ بدر از او داشتند. و انتقامهايى كه بدين وسيله از جنگ احد مى خواستند بگيرند، و آن كينه و انتقامها را در دلهاى نقاق جويانه خويش پنهان كرده بودند... (391)
سخنان فاطمه عليها السلام در جمع زنان مدينه  
گروهى از زنان مدينه در ايام بيمارى حضرت به ديدنش آمدند و از احوالش ‍ پرسيدند حضرت فرمود:
به خدا سوگند روزى دارم كه از دنياى شما بيزار و از مردان شما خشمناكم ، پيش از آنكه چشم اميدى به يارى و كمك آنها داشته باشم آنان را از پيش نظر خود به كنارى افكندم و پس از آنكه در معرض آزمايششان در آوردم آنان را دشمن خود دانستم و چه زشت است در ميدان مبارزه شمشير شكسته و نيز سست و راءى و تدبير پراكنده و مضطرب !
به راستى به دست خود چه كردار زشتى را براى فرداى خويش فراهم كرده كه مرود خشم خداى تعالى قرار گرفته و در عذاب الهى مخلد هستند.
و اى بر اينان ! به چه منظورى و چه اين منصب الهى را از فراز پاياهاى محكم و ستونهاى غير قابل تزلزل رسالت و نبوت و مهبط وحى امين ، و خبير و ماهر در امر دنيا و دين بر كندند؟
به راستى كه اين كارشان همانا خسران و زيانى است آشكار. آخر اينان از ابوالحسن چه عقده اى در دل داشتند؟ !... (392)
فاطمه عليها السلام يكى از بكائين  
ابن بابويه روايت كرده است كه بكائون (يعنى بسيار گريه كنندگان )
پنج نفر بودند. آدم ، يعقوب ، يوسف ، فاطمه بنت محمد (صلى الله عليه وآله ) و على بن الحسين عليه السلام .
اما حضرت آدم ، پس از در مفارقت بهشت آن قدر گريست كه به روى او اثر گريه مانند دو نهر مانده بود. اما يعقوب پس بر مفارقت يوسف آن قدر گريست كه نابينا شد. اما يوسف ، او هم در فراق يعقوب آن قدر گريست تا آنكه اطرافيان او در زندان به او گفتند كه يا شب گريه كن يا روز، تا ما در وقتى آرام بگيريم .
اما فاطمه عليها السلام پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آنقدر گريه مى كرد كه اهل مدينه به نزد على عليه السلام آمدند و از گريه فاطمه شكايت كردند، پس آن حضرت روزها به مقبره شهدايى احد مى رفت و در آنجا عزادارى مى كرد و شب به خانه بر مى گشت .
اما على بن الحسن عليه السلام ، كه بر مصيبت پدرش بيست سال يا به روايتى چهل سال گريست و هر وقت طعامى نزد حضرت مى گذاشتند گريه مى كرد هر وقت نگاهش به آن مى افتاد گريه مى كرد تا اينكه به ايشان عرض ‍ كردند يا بن رسول الله ! مى ترسيم كه خود را از گريه هلاك كنيد؟ فرمود: شكايت مى كنم مصيبت و اندوه خود را به سوى خدا و مى دانم از خدا آنچه شما نمى دانيد. همانا به ياد نمى آوردم شهادت فرزندان فاطمه عليها السلام را مگر آنكه گريه در گلوى من مى گيرد. (393)
فصل دهم : ادعيه و اذكار 
عشق فراوان فاطمه به جمال زيباى پروردگار  
روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) از فاطمه عليها السلام پرسيد:
فاطمه جان ! چه در خواست و حاجتى دارد؟ هم اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خداوند پيام آورده است تا هر چه بخواهى تحقق پذيرد.
فاطمه عليها السلام پاسخ داد:
شغلنى عن مسئلته لذة خدمته ، لا حاجة لى غير النظر الى وجهه الكريم ؛
لذتى كه خدمت حضرت حق مى برم ، مرا از هر خواهشى باز داشته است . حاجتى جز اين ندارم كه پيوسته نظاره گر جمال زيبا و والاى خداوند باشم .(394)
تسبيح حضرت فاطمه زهرا و فضايل آن عليه السلام
طبق روايات وارده :
مشهور آن است كه تسبيح حضرت زهراء در دو جا، يكى پس از نماز و ديگرى به هنگام خوابيدن مستحب است .
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمودند:
تعقيباتى هست كه هر كس آنها را بعد از تمامى نمازهاى واجب بگويد ناكام و نااميد نشود، آن عبارت است از: 33 مرتبه سبحان الله 33 مرتبه الحمدالله و 34 مرتبه الله اكبر.
صاحب وسائل اشيعه از حضرت صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: تسبيح فاطمه عليها السلام را بگو ! و آن سى و چهار مرتبه الله اكبر و سى و سه مرتبه سبحان الله و سى و سه مرتبه الحمدلله است . به خدا سوگند كه اگر چيزى برتر از آن وجود داشت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) آن را به دخترش آموزش مى داد.
در جاى ديگر از امام صادق عليه السلام نقل كرده اند كه فرمود:
خداوند به هيچ تحميدى برتر از آن عبادت نشده است و اگر برتر از آن چيزى وجود داشت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) آن را به دخترش ‍ مى بخشيد (395) گفت آن پس از هر نمازى در هر روز نزد امام صادق عليه السلام محبوبتر از هزار ركعت نماز در هر روز است و هر بنده اى كه ملازم و متعهد نسبت به آن باشد، هيچ گاه شقى و بدبخت نخواهد شد، بنابر اين همان گون كه كودكان را به اصل خواندن نماز امر كرده ، مى بايد به خواندن اين تعقيبات نيز امر نمود، زيرا هر چند اين ذكر در زبان صد تاست ولى در ميزان الهى هزار تا به شمار مى آيد، شيطان را دور مى سازد و خشنودى پروردگار را جلب مى نمايد، سنگينى هايى را كه در گوشها وجود دارد بر طرف مى كند و آن را هيچ بنده اى نمى گويد مگر اينكه قبل از اينكه پايش را از جاى نماز بر دارد و تكان بخورد، خداوند او را مى بخشد و بهشت را بر او واجب مى گرداند.
مخصوصا پس از نماز صبح و هنگامى كه آن را باگفتن لااله الا الله تكميل كند و سپس استغفار نمايد. باگفتن اين تسبيحات است كه بنده خدا در جمله كسانى محشور مى شود كه بسيار ذكر خدا مى گويند. الذاكرين الله كثيرا و شايسته آن مى شد كه خداوند از او ياد كند همان گونه كه خداوند وعده كرده و فرموده است : فاذكرونى اذكركم (396)
روايت شده است كه : هر گاه حورالعين يكى از فرشتگان را ببيند كه براى كار به سوى زمين مى آورد، با تسبيحى كه از خاك قبر امام حسين عليه السلام درست شده است راه او را پيدا مى كنند.
از حضرت كاظم عليه السلام نيز روايت شده است كه فرمود:
مؤ من از پنج خصلت خالى نيست : مسواك ، شانه ، سجاده ، تسبيح سى وچهار دانه و انگشتر عقيق . (397)
فضيلت تسبيح حضرت زهرا عليها السلام در شب  
در روايت آمده كه :
امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى كه به رختخواب مى رويد، يك فرشته بزرگار و يك شيطان ناپاك و سركش و شرورى با شتاب به سويتان مى آيند، فرشته مى گويد: روز خويش را با عمل خير ختم كن و شب خود را با عمل خوب آغاز نما، اما شيطان مى گويد: روز خود را با گناه ختم كن و شب خود را با گناه آغاز كن .
امام عليه السلام در ادامه افزود: اگر شخصى از فرشته بزرگوار اطاعت كند و روز خود را با ياد خدا به پايان برد و وقتى وارد جايى كه مى خواهد بخوابد شد، شب خود را با ياد خدا آغاز نمايد و سى و چهار بار تكبير، و سى وسه مرتبه تسبيح ، و سى و سه بار حمد خدا را بگويد. فرشته ، شيطان را از او دور مى كند، و شيطان دور مى شود، و تا هنگام بيدار شدن از خواب آن فرشته از او نگهدارى مى كند.
وقتى بيدار شد، شيطان با شتاب به پيش آمده و مشابه سخنى را كه پيش از خواب به وى گفته بود مى گويد، و فرشته نيز مانند همان سخنى كه پيش از خوابيدن به وى گفته بود مى گويد، اگر بنده به همان صورتى كه نخست خدا را ياد كرد، خداوند عزوجل را ياد كند، فرشته شيطان را از او دور مى كند و خداوند در برابر اين عمل ، عبادت يك شب را براى او مى نويسد.
ور در جاى ديگر فرمود:
هر كس شب را با تسبيح حضرت فاطمه عليها السلام سپرى كند از مردان و زنان باشد كه خدا را زياد ياد مى كند.
همچنين از امام هادى عليه السلام در باره آنچه كه اهل بيت عليه السلام هنگام خوابيدن انجام مى دهند، آمده است :
ما اهل بيت در هنگام خوابيدن ده كار را پيوسته انجام مى دهم : طهارت ، سى وسه بار تسبيح خدا، و سى و سه بار حمد، و سى و چهار بار تكبير گفتن و رو به سوى قبله خوابيدن و فاتحة الكتاب و آية الكرسى و... هر كس اين كارها را انجام دهد بهره آن شب را بر گرفته است . (398)
تسبيح حضرت فاطمه از بيان امام صادق عليه السلام  
در مكارم الاخلاق نقل شده كه در دست حضرت فاطمه عليها السلام تسبيحى از نخ پشمينى كه صد گره خورده بود وجود داشت كه تعداد تكبيرها در آن باكره موجود بود كه در دست مى گردانيد و تكبير گفته و تسبيح مى كردند، تا اين كه حمزه سيد الشهداء عمومى پيامبر شهيد شد پس ‍ از شهادت حمزه حضرت از تربت حمزه سيد الشهداء براى ساختن دانه هاى تسبيح استفاده كردند. وقتى كه موضوع شهادت حضرت امام حسين عليه السلام سالار شهيدان واقع شد مردم از خاك و تربت سرور جانبازان عالم براى ساختن دانه هاى تسبيح استفاده نمودند، زيرا فضيلتى عظيمى در آن وجود دارد.
امام صادق عليه السلام فرمودند: تسبيح از نخهاى آبى درست شده و سى و چهار دانه داشت و آن تسبيح مادر ما فاطمه زهرا عليها السلام بود، كه بعد از شهادت حمزه از خاك قبر او دانه هاى تسبيح را ساختند و با آن تسبيح مى گفتند. حضرت صادق عليه السلام فرمودند:
هر كسى تسبيحات فاطمه زهراء عليها السلام را بگويد قطعا خداى را فراوان ذكر نموده است .
تعليم دادن تسبيح به فاطمه عليها السلام توسط پدر  
على عليه السلام در گفتگويى كه با يكى از مردان بنى اسعد داشت به او فرمود:
فاطمه عليها السلام در خانه تلاش بسيار مى كرد، حمل آب ، آرد كردن جو پختن نان و كارهاى ديگر خانه ، او را آزرده و خسته كرده بود.
روزى شنيدم كه بردگانى (غلام و كنيز) براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آورده اند، من به فاطمه عليها السلام گفتم : خوب است پيش پدرت بروى و از او درخواست خدمتكارى نمايى تا در امر خانه دارى به تو كمك كند.
فاطمه عليها السلام به خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) رسيد ولى مشاهده كرد كه جمعى از اصحاب نزد آن حضرت نشسته اند و گفتگو مى كنند.
از شرم برگشت و چيزى نگفت ، ولى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) متوجه آمدن فاطمه شدن بود، فرداى آن روز رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به خانه ما آمد و فرمود: فاطمه جان ! ديروز براى چه كارى آمده بودى ؟ حيا موجب سكوت فاطمه شد.
براى بار دوم پرسيد و باز هم شرم فاطمه مانع شد تا چيزى بگويد. من عرض كردم : اى رسول خدا ! فاطمه آنقدر در خانه من آسياب كرده كه دستش تاول زده و آنقدر آب كشيده كه اثر بند مشك در گردنش مشاهده مى شود، آنقدر خانه را جاروب كرده كه جامه اش گرد آلود شده و آن قدر آتش روشن كرده كه رنگ لباسهايش تغيير كرده ، و ما شنيديم كه براى شما برده هايى آورده اند، از اين رو من به او گفتم تا به نزد شما بيايد و از شما تقاضاى كنيز كند.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) وقتى كه اين سخن را شنيد، فرمود:
دخترم ! مى خواهى چيزى به تو آموزش دهم كه از كنيز و خدمتكار بهتر باشد؟ بعد فرمود:
شب هنگام خواب 33 مرتبه خداى را با سبحان الله تسبيح كن و 33 مرتبه الحمدالله بگو، نيز 34 مرتبه الله اكبررا بر زبان بياور. دخترم ! اگر اين ذكر را هر شب تكرار كنى ، خداوند مشكلات دنيا و آخرت را بر تو آسان مى گزراند.
فاطمه عليها السلام بعد از شنيدن اين سخنان ، سه مرتبه گفت : از خدا و رسول خدا خشنودم . (399)
نقل شده است بعد از خروج پيامبر اكرم از منزل فاطمه عليها السلام آيه 30 سوره اسراء نازل شد و حضرت كه همه وجودش رحمت و عطوفت بود. فضه را كه زنى پرهيز كار بود براى كمك به خانه فاطمه فرستاد. (400)
درمان با تسبيح فاطمه عليها السلام  
مردى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد. حضرت با او سخن گفت ، آن مرد كلام حضرت را نشنيد و از سنگينى گوشش به حضرت شكوه نمود. حضرت به او فرمود: چرا از تسبيح فاطمه عليها السلام غافلى ؟
آن مرد گفت : فدايت گردم تسبيح فاطمه چيست ؟ حضرت فرمود: سى وچهار مرتبه الله اكبر و سى وسه مرتبه الحمدالله و سى و سه مرتبه سبحان الله مى گويى تا اين به عدد صد برسد و كامل گردد.
آن مرد مى گويد: پس از مدت كوتاهى به اين تسبيحات مداومت كردم ، سنگينى گوشم بر طرف شد.
تلاوت قرآن فاطمه عليها السلام  
امام محمد باقر عليه السلام از سلمان (ره ) روايت مى فرمايد كه :
روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) براى امرى مرا به سوى خانه فاطمه عليها السلام فرستاد. چون به در حجره فاطمه رسيدم ، ديدم كه آن حضرت آيات قرآن تلاوت مى كند و با دست آسياب مى نمايد. پيغام رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را گفتم و برگشتم خدمت پيامبر و جريان كار فاطمه را گزارش دادم ، پيغمبران (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
يا سلمان ان ابنتى فاطمة ملاء الله قلبها و جوار حها اليمانا الى مشاشها الطاعة الله
اى سلمان ! خداوند گوشت و پوست دخترم فاطمه را تا استخوان از ايمان پر فرموده و هيچگاه از فكر خدا دور نيست . (401)
ايمان و عبادت حضرت فاطمه عليها السلام از نگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله )
پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) درباره حضرت فاطمه عليها السلام مى فرمود: ايمان به خدا در اعماق دل و باطن روح زهراء عليها السلام چنان نفوذ كرده كه براى عبادت خدا خودش را از همه چيز فارغ مى سازد.
فاطمه عليها السلام دخترم بهترين زن عالم است . پاره تن من و نور چشم من و ميوه دل من و روح و روان من است . حوريه اى است به صورت انسان . آنگاه كه در محراب عبادت مى ايستد نورش براى فرشتگان آسمان درخشندگى دارد و خداوند به ملائكه خطاب مى كند: بنده مرا ببينيد ! چطور در مقابل من به نماز ايستاده و اعضاى بدنش را خوف مى لرزد و غرق عبادت است ! اى ملائكه گواه باشد كه پيروان فاطمه را از عذاب دوزخ در امان قرار دادم . (402)
دعاى خلاص شدن از زندان  
سيد بن طاووس (ره ) در مهج الدعوات فرموده ، روايت شده است كه :
شخصى در شام مدت زيادى محبوس بود، پس شبى حضرت زهراء عليها السلام را در خواب ديد. حضرت دعايى به او تعليم فرمود و به او گفت اين دعاء را بخوان !
چون شخصى محبوس اين دعاء را خواند از زندان خلاص شد و به خانه خود رفت . و آن دعا اين است :
اللهم بحق العرش و من علاو، و بحق الوحى و من اوحاه و بحق النبى و من نباه ، و بحق البيت و من بناه ، يا سامع كل صوت ، يا جامع كل فوت ، يا بارى النفوس بعد الموت ، صل على محمد و اهل بيته و اتنا و جميع الؤ منين و الؤ منات فى مشارق الارض و مغارها، فرجا من عندك عاجلا، بشهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا عبدك و رسولك ، صلى الله عليه و آله و على ذريته الطيبين الطاهرين و سلم تسليما كثيرا
خدا يا به حق عرش و آنكه بر بالاى اوست و به حق وحى و آنكه وحى به او مى رسد و به حق پيامبر و آنكه به او پيام مى دهد و به حق خانه كعبه و آنكه خانه را بنا كرد. اى شنونده هر صدا، اى جمع كننده هر چه نابود شده ، و اى براگيزاننده جانها پس از مرگ ، درود فرست بر محمد و اهل بيتش و به ما تمام مرد و زن اهل ايمان در مشرق و مغرب عالم فرج و گشايش عاجلا از جانب خود عطا فرما، به حق گواهى ما بر اينكه خدايى جز تو نيست و محمد بنده و فرستاده توست كه درود خدا بر او بر آل او و ذريه او باد كه همه نيكان و پاكان عالمند و تحيت كامل فراوان بر آنان باد. (403)
اضافه شدن يك ركعت به نماز مغرب  
از امام صادق عليه السلام سؤ ال شد چرا نماز مغرب سه ركعت است و نافله اش چهار ركعت كه در سفر و حضر تقصير در آن نيست ؟
آن حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالى همه نمازها را بر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به صورت دو ركعتى نازل كرد.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) (به امر پروردگار) به همه نمازها به جز مغرب و نماز صبح دو ركعت اضافه نمودند، كه در حضر به صورت تمام و در سفر به طور قصر خوانده شود. (404)
هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مشغول اقامه نماز مغرب بودند، حضرت فاطمه عليها السلام بدنيا آمدند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به شكرانه اين نعمت (به امر پروردگار) يك ركعت به نماز مغرب اضافه فرمودند. پس چون امام حسن عليه السلام به دنيا آمد، دو ركعت ديگر به عنوان نافله به آن سه ركعت اضافه نمودند و زمانى كه امام حسين عليه السلام به دنيا آمد، به نافله مغرب دو ركعت ديگر اضافه فرموده و آن را شكرانه تولد آن حضرت قرار دادند. (405)
نماز هديه به حضرت فاطمه عليها السلام و ائمه معصومين عليه السلام
در روايت آمده است :
آدمى در روز جمعه هشت ركعت نماز بگذارد، يعنى بعد از هر دو ركعت سلام بگويد، چهار ركعت آن را هديه حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) كند و چهار ركعت ديگر را هديه به حضرت فاطمه عليها السلام و در روز شنبه چهار ركعت نماز به جاى آورد هديه به حضرت على عليه السلام گردانه و همچنين هر روز از هفته را چهار ركعت نماز نمايد و هديه به امامى كند به ترتيب آنها تا آنكه روز پنجشنبه چهار ركعت و هديه به امام جعفر صادق عليه السلام و دوباره در روز جمعه هشت ركعت نماز گذارد و چهار ركعت آن را به حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) و چهار ركعت ديگر آن را هديه حضرت فاطمه عليها السلام گرداند و در روز شنبه چهار ركعت نماز هديه امام موسى عليه السلام كند و در طول هفته هر روز چهار ركعت نماز هديه امامى به تربيت آنها روز پنجشنبه چهار ركعت نماز هديه امام زمان (عج الله فرجه ) گرداند و ما بين هر دو ركعت از اين نمازها اين دعا را بخواند:
اللهم انت السلام و منك اسلام و ايك يعود السلام حينا ربنا منك بالسلام اللهم ان هذه الركعات هدية منا الى و اليك فلان . فصل على محمد و آله و بلغه اياها و اعطنى افصل املى و رجائى فيك و فى رسولك صلواتك عليه و آله و فيه
بار خدايا سلام و از توست سلام و به سوى تو برگردد سلام . ارزانى دار به ما پروردگارا ! از خود به سلام . بار خدايا اين ركعت ها هديه من است به دوستش فلانى (اسم امام را مى آوريم ) پس رحمت فرست بر محمد و آلش ‍ و برسان و به او اين را و بده به من بهترين آرزويم را و اميدم را از خودت و از رسولت . رحمت تو بر او و آلش و از او.
پس هر دعايى كه مى خواهد بكند به جاى كلمه فلان اسم آن امام را بگويد كه نماز را هديه ايشان كرده است .
دعاى جامع حضرت زهراء عليها السلام  
شيخ طبرسى از بقطان مقرى نقل نموده كه : سيد احمد بن عبدالرحمن حسينى ، والى مدينه را ديدم كه بسيار دعا و زارى مى نمود، پس از مدتى به سفر رفت و مدت زيادى او را نديدم ، هنگامى كه مراجعت نمود، ديدم گريه و دعايش گاهش پيدا كرده ، پس از علت كاهش گريمه اش سؤ ال نمودم او گفت : شبى در حرم پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در روضه آن حضرت ما بين قبر و منبر نافله صبح را خواندم و قبل از نماز صبح هنگامى كه تضرع و دعا مى نمودم خواب بر من غلبه كرد. پس حضرت فاطمه عليها السلام را در خواب ديدم ، ايشان فرمودند: فرزندم ! كثرت گريه و دعايت قلبم را مجروح ساخته است ، عرض كردم ، خود شما ما را به تضرع و دعا ارم فرموده ايد، فرمود: درست مى گويى ، اما چرا به دعاى جامع دعاء نمى كنى ؟ گفتم : دعاى جامع چيست ؟ فرمود: چنين بگو:
الهم قنعنى بما رزقتنى و استرنى و عافنى ابدا ما ابقيتنى و اغر اليى و ارحمنى اذا توفيتنى ، الهمى لا تتعبنى فيى طلب ما لم نقدره الى و ما قدرت الى فاجله سهلا يسيرا الهم كاف عنيى والدى و كل ذى نعمة عليى ، الهم فرغنى الما خلقتنى له و لا تشغلنى بما تكفلت لى به مو لا تذبنى و انا اسغفرك و لا تحرمنى و انا اسئلك ، اللهم ذل نفسى ليى نفى نفسى ،، و عظم شانك فى قلبى ، و الهمنى طاعتك و العمل بما يرضيك و التجنب لما يسخطك يا ارحم الراحيمن . (406)
خدايا ! مرا به آنچه روزى داده اى قانع گردان ، و عيبهاى مرا بپوشان و به من تا آن زمان كه باقى گذارى سلامتى عطا فرما، و مرا بيامرزد و رحم كن آنگاه كه مرا ميراندى ، خداى ! مرا در سختى بدست آوردن آنچه برايم مقدر نفرمودى نيازدار و آنچه برايم مقدار فرمودى بدست آوردند را برايم سهل و آسان گردان ، خدايا ! به پدر و مادرم و هر آنگه بر من نعمتى دارد عوض و پاداش عطا كن ، خدايا ! مرا به خاطر آنچه آفريدى فراغت بال ده و به آنچه خود انجامش را برايم بر عهده گرفتى مشغول مساز، و در حالى كه من از تو طلب آمرزش مى كنم عذابم مكن ، و در حالى كه از تو درخواست مى كنم محورم مساز، خداى ؟ نفسم را در نزد خودم خوار گردان ، و مقامت را در دلم بزرگ نشان ده ، و اطاعتت و آنچه باعث خش تو گردد، اى مهربان ترين مهربانان .
روايتى از حضرت فاطمه در مورد شخص بيمار  
فاطمه زهراء عليها السلام را رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) نقل مى كند كه فرمودند:
اذا مرض العبد اوحى الله الى ملائكته ان ارفعوا عن عبدى القلم ما دام فى وثاقى فانى انا حبسته حيت اقبضه او اخلى سبيله
زمانى كه بنده اى مريض مى شود خداوند به فرشتگان خود فرمان مى دهد تا زمانى كه بنده ام در بستر بيمارى است از او قلم را برداريد. (407)
صلوات بر فاطمه عليها السلام  
صلوات بر سيده نسوان فاطمه زهرا عليها السلام ، صلواتى است كه امام حسن عسكرى عليه السلام به يكى از ياران خود تعليم فرمود كه بسيار مورد تاءكيد است و در مفاتيح الجناح در قسم صلوات بر حجج طاهره بعد از صلوات بر حضرت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و اميرالمؤ منين على عليه السلام چنين آمده است :
اللهم صل على الصديقة فاطمهة الزكية حبيبة حبيبك و نبيك و ام اءصفيائك التى انتجتها و فصلتها و اخترتها على نساء العالمين اللهم كن الصالب لها ممن ظلمها و استخف بحقها و كن الثائر اللهم بدم اءولادها اللهم و كما جعلتها اءم اءئمة الهدى و حلييلة صاحب الواء و الكريمة عند الملا الا على فصل عليها و على امها صلاة تكرم بها و جه اءبيها محمد صلى الله عليه و آله و تقربها اءعين ذريتها و اءبلغهم نى فى هذه الساعة اءفضل التحية و السلام
پروردگارا درود فرست بر صديقه فاطمه ، داراى نفس ذكيه كه مورد علاقه و محبت و دوستى حبيت تو و پيغمبر اكرم تو است و مادر دوستان خاص تو امامان برگزيده و او منتخب توست كه وى را برگزيدى و فضيلت دادى ، و برترى بر تمام زنان عالم دادى ، پروردگارا ! تو از ظلم و بيدادى كه امت جاهل در حق او كردند و اهانت نمودند دادخواهى كن ، و از آن مردم بى رحم كه خون پاك فرزندانش را به خاك ريختند خونخواهى كن و انتقام بكش ، پروردگارا ! چنانكه آن حضرت را قرار دادى مادر ائمه هدى و همسر على مرتضى صاحب لواء و بيرق فتح و شفاعت ، آنكه در ملا اعلى گرامى است ، پس تو اى خدا ! درود فرست بر آن حضرت و بر مادرش درودهايى كه وجود پدر بزرگوارش حضرت محمد (صلى الله عليه وآله ) را به آن درود اكرام مى كنى و چشم ذريه او را روشن مى گردانى و از من هم اى خدا در اين ساعت بهترين سلام و تحيت را به آن بزرگواران برسان . (408)
فاطمه و شب قدر  
شب قدر براى فاطمه زهراء عليها السلام يك شب عادى جلوه نمى كرد، بلكه آن را شبى فوق العاده و بى نظير و از دست رفتنى مى دانست ، از اين رونه تنها خويش را براى آن شب آمده مى كرد، بلكه فرزندان خود را براى آن شب آماده مى كرد. بنابر اين در تاريخ مى خوانيم كه :
فاطمه عليها السلام ، نمى گذاشت كه احدى از بستگانش در شب قدر ماه مبارك رمضان به خواب روند و حال آنان را با كمى طعام و غذا، چاره جويى مى كرد و براى آن شب ، از روز آمده مى گرييد و مى فرمود:
محروم آن كسى است كه از خير اين شب ، محروم بماند.(409)
برنامه عبادى فاطمه عليها السلام  
حضرت زهراء عليها السلام براى عبادت برنامه و محل خاص داشتند كه از جمله داشتن محراب و جايگاه خاص در خانه بود.
در روايات آمده است كه امام حسن عليه السلام مى فرمايد:
راءيت امى فاطمة قامت فييى محرابها اليلة جمعتها...
مادرم فاطمه را در شب جمع در محراب عبادتش ديدم كه ...
و همچنين در تاريخ آمده است كه روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به خانه حضرت زهراء عليها السلام آمدند و سراغ فاطمه عليها السلام را گفتند و فرمودند: اءين ابنتى ؟؛ كجاست دخترم ؟ جواب دادند: فى محرابهاد در محراب عبادتش مى باشد.
همچنين زمان خاصى را براى دعا داشتند و مى فرمودند: از پدرم شنيدم كه : در غروب جمع ساعتى است كه دعا مستجاب مى شود و لذا شخصى را ماءمور مى كردند كه در آن وقت به ايشان خبر دهند.
حضرت براى درك شب قدر و احياء آن برنامه ريزى خاصى داشتند. در رواياتى آمده است كه آن حضرت در روز به بچه ها استراحت كافى مى داد و به آنها شام كمترى مى داد تا براى مراسم شب احياءآماده باشد و مى فرمود: هر كس كه خير اين شب به او نرسد مرحوم است .
از جمله برنامه هاى آن حضرت در مسائل عبادى استفاده از بوى خوش و لباس مخصوص در نماز بود. در تاريخ مى خوانيم كه آن حضرت در واپسين لحظه هايى زندگى پس از وضو گرفتن به اسماء فرمودند: اى اسماء عطر مرا، همان عطرى كه هميشه مى زنم ، و پيراهنى را كه هميشه در آن نماز مى گزارم بياور و بر بالينم بنشين ، هرگاه وقت نماز شد مرا از خواب بيدار كن ، اگر بيدار شدم كه نماز مى گزارم وگرنه كسى را دنبال على عليه السلام را بفرست تابيايد. (410)
ساعت و روز مخصوص حضرت زهرا عليها السلام  
در روايت ، روزهاى هفته و ساعات شبانه روز، هر يك به نام مبارك يكى از معصومين نامگذارى شده است و براى هر روز و هر هفته با توجه به همين نام گذارى ادعيه و اعمالى در مفاتيح الجناح آمده است .
از جمله از بين روزها روز يكشنبه متعلق به اميرالمؤ منين و فاطمه زهرا عليها السلام آمده است و زيارت حضرت فاطمه عليها السلام با زيارت حضرت على عليه السلام خوانده مى شود.
پس قصد زيارت حضرت فاطمه عليها السلام را در اين روز مى كنيم با اين سلام .
السلام عليك با ممتحنة امتحنك الذى خلقك فوجدك لما امتحنك صابرة اءنا لك مصدق صابر على ما اءتى به اءبوك و وصيه صلوات الله عليهما و اءنا اءسالك ان كنت صدقتك الا ؤ الحقتين بتصديقى لهما لتسر نفسى فاشهدى اءنى ظاهر بو لايتك و ولاية آل بيتك صلوات الله عليهم اءجمعين
سلام بر تو باد اى آزموده نزد خدايى كه تو را آفريد و در آنچه آزمون صابر يافت من مقام رفيع شما را تصديق مى كنم و صبر كننده ام بر آنچه پدرت ووصى او آورده اند و من از شما در خواست مى كنم كه هرگاه من شاءن و مقام شما را بحق تصديق كرده ام شما هم مرا بمصدقان و مؤ منان به آن دو بزرگوار (پيغمبر و وصيش ) ملحق كنيد تا دلشاد گردم و گواه باشيد كه من با اخلاص ‍ كامل متوسلم به دوستى شما و اهل بيت شما صلوات الله عليهم اجمعين .(411)
ساعت خاص آن حضرت (فاطمه ) ساعت آخر شب ، يك ساعت به اذان صبح است كه بهترين ساعات و وقت استجابت دعا است . اين ساعات و وقت استجابت دعا است . اين ساعات به ملكه اسلام تعلق دارد. و جه اختصاص اين ساعت به حضرت ، مستورى آن بانو است از نامحرمان و اشاره به اين است كه آن معظمه ،
ليلة القدر حقيقى است و لذا سوره قدر را ده بار در آن ساعت خوانده اثر عميق دارد. ان شاء الله . (412)
دعاى فاطمه عليها السلام براى گنهكاران  
اسماء مى گويد: در آخرين لحظه وفات حضرت زهراء ديدم كه حضرت دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده و مى گويد:
پروردگارا ! به حق حضرت محمد مصطفى (صلى الله عليه وآله ) و شوق و اشتيقاقى كه او نسبت به من دارد، و به حق شوهرم على مرتضى عليه السلام و اندوهى كه بر من دارد، و به حسن مجتبى عليه السلام و گريه اش بر من ، و به حسين شهيد عليه السلام و حسرت افسردگى اش نسبت به من ، و به دخترانم كه دختران فاطمه اند و به حق آه و ماتمشان بر من از تو مى خواهم كه بر گنهكاران امت حضرت محمد ترحم فرموده و آنان را ببخشايى و به بهشت واردشان سازى كه تو گرامى ترين سؤ ال شوندگان و مهربانترين مهربانانى ! (413)
روايتى از حضرت فاطمه در مورد سستى در نماز  
از حضرت زهرا عليها السلام نقل شده كه از پدر گررلامى خود رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پرسيد: پدرم ! چگونه است حال آن زنان و مردانى كه در نمازشان سستى مى كنند؟ حضرت فرمود: اى فاطمه مردان و زنانى كه نماز را سبك بشمارند، خداوند آنها را به پانزده چيز مبتلا مى گرداند، شش ‍ در دنيا، سه در هنگام مرگ ، سه در قبر، و سه ديگر در روز قيامت ، آنگاه كه ازقبر خارج مى شوند.
اما شش چيزى كه در اين دنيا به ايشان مى رسد عبارتند از:
1- خداوند بركت را از عمرشان دريغ مى دارد.
2- روزيشان را بى بركت مى گرداند.
3- سيماى افراد صالح را از چهره آنها بر مى گيرد.
4- عمل شايسته اى كه انجام مى دهند، اجر و پاداشى برايش محسوب نمى دارد.
5- دعايشان را به آسمان بالا نمى برد.
6- برايشان لذت و بهره اى از دعاى صالحين نمى باشد.
اما آنهايى كه هنگام مرگ به ايشان رخ مى نماياند:
01 در حال ذلت و خوارى مى ميرند.
2- گرسنه دارفانى را وداع مى گويند.
3- تشنه از اين سرا رخت بر مى بندند. اگر از آبهاى اين دنيا به آنها بنشانند، تشنگى آنها بر طرف نمى شود.
اما آنچه در قبر به سراغ آنها مى آيد:
1- خدا ملكى را در قبر براى آزار و اذيت آنان مى گمارد.
2- قبر را بر ايشان تنگ مى گرداند.
3- تاريكى گورشان را فرا مى گيرد.
اما آنچه كه هنگام خروج از قبر در روز قيامت با آنان همراه مى گردد:
1- خدا ملكى را ماءمور مى كند تا آنان را به صورت روزى زمين بكشند، آن هم در حالى كه مردم آنها را نظاره مى كنند.
2- موقع حساب از آنان به شدت حساب پس مى گيرد.
3- خداوند نگاه خود را از آنان دريغ مى دارد و آنان را پاك نمى گرداند و براى آنان عذاب دردناك است . (414)
دعايى براى رفع بى خوابى  
در روايتى از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام آمده كه حضرت على عليه السلام فرمود: حضرت فاطمه عليها السلام از بى خوابى به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شكايت نمود: حضرت فرمود دخترم عزيزم ، اين دعا را بخوان
يا مشبع البطون الجائعة ، و يا كاسى الجسوم العارية ، و يا مسكن العروق الضاربة ، و يا منوم العيون الساهرة سكن عروقى الضاربة ، و اءذن لعينى نوما عاجلا
اى سير كننده شكمهاى گرسنه ، و اى پوشاننده تنهاى برهنه ، و اى آرام كننده رگهاى زننده ، و اى به خواب برنده چشمهايى كه به خواب نمى روند، رگهاى زننده (بدن ) مرا آرام فرما، و زود به چشم اجازه خوابيدن بده .
پس حضرت فاطمه عليها السلام اين دعا را خواند و از بى خوابى اى كه رنج مى برد آسوده شد (415)
دعاء و تسبيحات آن حضرت  
يكى از تسبيحات حضرت زهراء عليها السلام كه همواره آن جملات را مى خواند چنين است :
سبحان الذى من استنار بالحول و القوة
پاك است آن خدايى كه در نورانيت و قدرت ، خودكفاست .
سبحان من احتجب فى سبع سموات فالا عين تراه
پاك است آن اكه در هفت آسمان محبوب است و چشمى نتواند او را بگرد.
سبحان من اذل الخلائق بالموت و اعز نفسه بالحياة
پاك است آن كه آفريدگان را با مرگ به خوارى كشانده و خويش را با حيات عزيز فرمود.
سبحان من يبقى و يفنى كل شى سواه
پاك است آن جاويد است و هر چيزى غير از فاين است
سبحان من استخلص الحمد لنفسه و ارتضاه
پاك است آن كه ستايش را ويژه خود كرد و براى خود برگزيد.
سبحان الحى العليم ؛ پاك است آن زنده آگاه .
دعاى معروف حضرت زهراء عليها السلام براى رفع تب  
سلمان فارسى (ره ) نقل مى كند:
حضرت زهرا عليها السلام پس از ملاقات با حوريان بهشتى ، از خرماى خوش بويى كه به آن حضرت تقديم داشتند، مقدارى را به من عطا فرمود، پس از خدا حافظى از حضرت زهراء عليها السلام ، در شهر مدينه با هر يك از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) ملاقات مى كردم مى گفت : چه عطر دلنشينى ؟ آيا مشك ناب با خود دارى ؟ من اين ماجراى شگفت آور را براى حضرت فاطمه عليها السلام بازگو نمودم ، حضرت در حالى كه متبسم و خوشحال بود فرمود: اين خرماى معطر بهشتى از درختى است كه براى يكى از دعاهاى من آفريده شده و من آن را از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آموختم كه براى رفع تب بكار مى رود و آن دعا اين است كه :
بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله النور بسم الله نور النور بسم الله نور على نور بسم الله الذى هو مدبر الامور بسم الله الذى خلق النور من النور الحمد الله الذى خلق النور من النور و اءنزل النور على الطور فى كتاب مسطور فى كتاب مسطور فى رق منشور بقدر مقدور على نبى محبور الحمد الله الذى هو بالعز مذكور و بالفخر مشور و على اسراء و الضراء مشكور و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين

به نام خداى بخشنده مهربان به نام مبارك خدا كه نور عالم است به نام مبارك خدا كه نور نور عالم است به نام مبارك خدا كه نور بالاى نور عالم است به نام مبارك خدا آن نام كه مدبر امور عالم است به نام مبارك خدا آن نام كه نور را نور آفريد (يعنى عالم و آدم را از نور خود آفريد) ستايس خدا را كه نور (وجود عالم و نور جان آدم ) را از نور (جمال خود) آخريد و نور (تجلى خود) را بر طور سنا در كتاب مسطور تورات نازل كرد در صحيفه گشوده بقدرى كه مقدور نمود بر پيغمبر عالم و صالح خود ستايش خدا را كه نزد تمام موجودات به عزت مذكور و به فخر و جلالت معروف است و در حال آسايش و سختى بايد شكر گزار او بود و درود خدا بر سيد ما حضرت محمد (صلى الله عليه وآله ) و اهل بيت طاهرينش باد.(416)
سلمان گفت : چون اين دعا را از آن حضرت آموختم آن را به بيشتر از هراز نفر از اهل مكه و مدينه كه مبتلا به تب بودند آموختم به خدا قسم همه آنها به اذن خداى تعالى شفا يافتند.
نماز فاطمه عليها السلام  
در روايت آمده است : حضرت فاطمه عليها السلام دو ركعت نماز مى خواند كه جبرئيل به ايشان تعليم نمود بود، در ركعت اول بعد از حمد صد مرتبه سوره قدر و در ركعت دوم بعد از حمد صد مرتبه سوره توحيد مى خواند و چون سلام مى گفت اين دعا را مى خواند:
سبحان ذى العز الشامخ المنيف سبحان ذى الجلال الباذخ العظيم سبحان ذى الملك الفاخر القديم سبحان من لبس البهجة و الجمال سبحان من تردى بالنور و الوقار سبحان من رى اثر النمل فى الصفا سبحان من يرى وقع الطهير فى الهواء سبحان من هو هكذا لا هكذاغيره
منزه است خداى صاحب عزت و مقام بلند منزه است خداى صاحب جلال و كبريايى و عظمت منزه است خداى صاحب ملك فاخر ازلى منزه است خدايى كه لباس حسن و جمال به قامت خود آراسته منزه است خدايى كه رداى - نور وقار در بر دارد منزه است خدايى كه اثر پاى مورچه را در سنگ سخت سياه مى بيند منزه است خدايى كه خط سير مرغ را در هوا مى بيند منزه است خدايى كه تنها او بدين كمال است و غير وى دارد اين كمال نيست ..
در روايت آمده است كه بعد از اين نماز تسبيح مشهور آن حضرت خوانده شود. (417)
نماز ديگرى از حضرت فاطمه عليها السلام  
محمد بن على حلبى روز جمعه خدمت حضرت صادق عليه السلام شرفياب شد و سؤ ال كرد كه مى خواهم مرا عملى تعليم فرمايى كه بهترين اعمال باشد در اين روز. حضرت فرمود: من كسى را بزرگتر از فاطمه عليها السلام نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) نمى دانم و نمى دانم چيزى را افضل از آنچه كه تعليم كرد پيغمبر فاطمه را فرمود: هر كه صبح كند در روز جمعه ، غسل كند و قدمهاى را بگستراند و چهار ركعت نماز كند، به دو سلام ، و بخواند در ركعت اول بعد از حمد توحيد را 50 مرتبه و در ركعت دوم بعد از حمد 50 مرتبه اذا جاء نصرالله را و چون از نماز فارغ شد اين دعا را بخواند:
الهى و سدى من تهياء اءو تعبى اءو ؤ عد و استعد لوفادة مخلوق رجاء رفده و فوائده و نائله و فواضله و جوائزه فاليك يا الهى ... (418)
توسل به آن حضرت عليه السلام  
از توسلات بسيار مجرب به بى بى دو عالم جملات زير است كه شايسته است با حضور قلب بيان شود:
يا فاطمة الزهراء يا بنت محمد يا قرة عين الرسول يا سيدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا و تولنا بك الى الله و قدمناك بين يدى حاجاتنا يا وجيهة عند الله اشفعى لنا عندالله
اى فاطمه زهرا اى دخت محمد اى نور ديده پيغمبر خدا اى سيده و مولاى ما همه ما رو به تو آورده ايم و به حضرتت متوسل شده و تو را شفيع به درگاه خدا آورده ايم و تو را براى انجام حاجاتمان نزد خدا مقدم داشته ايم اى آبرومند نزد خدا ما را پيش حضرت حق شفاعت فرما (419)

يا بنت محمد
يا قرة عين الرسول
تويى فاطمه دخت محمد
تو زهرائى و نور چشم احمد
يا سيدتنا و مولاتنا
انا توجهتنا و استشفعنا
تو ما را سرورى در هر دو دنيا
شفاعت خواهمان از حى دانا
و توسلنا بك الى الله
و قدمناك بين يدى حاجاتنا
توسل بر تو جويم نزد يزدان
بر آور حاجتم با اذن سبحان
يا وجيهة عند الله
اشفعى لنا عند الله
تو را در نزد يزدان هست بس جاه
شفاعت بهرما از حضرتش خواه (420)
 

 

next page

fehrest page

back page