مسند فاطمه (سلام الله علیها)

مهدى جعفرى

- ۱۳ -


32) جبرئيل امين مى گويد: عرضه داشتم: اى پروردگار! چه كسانى در زير اين عبا جمع شده اند؟ به حق آنان برايم بيان بفرما.

33) پروردگار به من فرمود: آنان معدن رسالت و مهبط وحى و بزرگواريند.

34) پروردگار فرمود: آنان فاطمه و شوهرش و محمد مصطفى و حسن و حسين، فرزندان فاطمه اند.

35) عرض كردم: پروردگارم! آيا به من رخصت مى دهيد كه به زمين رفته و در آن منزل فرود آيم؟

36) در زير عبا رفته و ششمين آنها شمرده شوم همانگونه كه خدمتكار و نگهبان آنانم؟

37) فرمود: آرى، پس من به سوى آنها روانه شوم، در حالى كه سلام مى كردم بر آنان آيه ى «انما- يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا-...» را مى خواندم.

38) پروردگار گويد: شمارا به آن اختصاص داده كه براى كسانى كه در آينده مى خواهند آگاهى يابند دليل و برهانى است.

39) پروردگار بلند مرتبه بر شما سلام مى فرستد در حالى كه شما را در نهايت بزرگوارى اختصاص داده:

40) و با صداى رسا و قابل فهم به ملائكه با شكوه خود مى گفت، آنچه را كه گذشت.

41) على مرتضى گويد: از حبيبم، رسول خدا پرسيدم در نشستن ما به زير اين عبا چه بهره اى حاصل است؟

42) رسول اكرم فرمودند: سوگند به آنكس كه مرا انتخاب فرمود و وحى و رسالت را به من مخصوص گردانيد!

43) اين خبر و حديث جارى نشود در مجالس شيعيان ما كه بهترين مردمانند ،

44) مگر آنكه پروردگار، رحمت خود را به آنان فرو مى فرستد و در ميان آنان خيل ملائكه گرد هم مى آيند.

45) از فرشتگان راستگويى كه در تمامى عمرشان از بديها حفظشان مى كردند.

46) و هرگز در ميان آنان غمزده اى وجود ندارد مگر آنكه غم و ناراحتى او را زايل مى شود.

47) و به هيچ روى حاجتمندى در ميان آنان نيست كه قضاى حاجتش را بر خود دشوار بيند.

48) مگر آنكه پروردگار كريم حاجت وى را روا ساخته و آمرزش و خشنودى خود را به خاطر بزرگواريش بر قلب او نازل سازد.

49) على مرتضى فرمود: ما و دوستانمان كه شيعيان مايند از بدو خلقت پاكند.

50) پس رستگار شديم به آنچه پروردگارمان به ما داده و قسم به خداى كعبه! هر كس بايد كه از پروردگاش سپاسگزارى نمايد.

51) اى شگفتا! كه جبرئيل امين براى ورود در عبا از اصحاب كسا اجازه مى طلبد، ليكن خيانتكاران بر وى هجوم مى آورند.

52) سليم گويد: گفتم: اى سلمان! آيا يورش برندگان به خانه زهرا بدون رخصت داخل شدند.

53) گفت: آرى و سوگند به عزت خداى جبار كه بر سر زهراى اطهر، سرپوش و چادرى نبود.

54) ليكن وى، پشت در پناه گرفت؛ زيرا مى خواست كه مراعات حجاب و پوشش را بكند.

55) وقتى او را ديدند به شدت او را در ميان در و ديوار فشردند كه به جانم سوگند نزديك بود كه با حسرت از دنيا برود.

56) فرياد كرد: اى فضه مرا بگير، قسم به خدا كه جنينم را كشتند.

57) پس، اندوه و افسوس كه چرا دختر رسول خدا، جنينش را كه محسن ناميده اند، سقط نمود؟ ب) مرحوم ميرزا يحيى مدرس اصفهانى (م 1349 ق) واقعه و حديث كسا را به نظم پارسى در آورده است:

پيش از آن كايد كساى مرگ بر قدم رسا   ساقيا از باده پوشان جسم عريان را كسا
كسوت تليبس از بر كن كه اندر كيش ما   نز ردا كس مقتدا شد نز كساكس پارسا

[رحمتى كن كسوت عريانيم پوشان به تن]

صانه الله ساقى مجلس كز الطاف مزيد   بر كسايى رهنمايم آمد از كاس جديد
كان كسا بود از شرافت كسوت عرش مجيد   تارى از او رشته حبل المتين بو سعيد

[مويى از او مايه عين اليقين ذوالقرن]

بر همه اجسام و اجرام از مركب يا بسيط   كس نديده يك كسا گردد رسا آيد محيط
يا شود يك جامه بين واجب و ممكن وسيط   بر بساط لامكان بر صفحه ى امكان بسيط

[كسوت پاك رسول و زيب عرش ذوالمنن]

در بهين روزى كه در اقبال و بهروزى قبول   شد سوى بيت الشرف مهر منور را نزول
اين چنين فرمود با دخت كرام خود رسول   كز كسالت ضعف شد مستوليم خيز اى بتول

[آن كسا آور كه سويم هديه آمد از يمن]

آن كسا را با شعف دخت شه والا مقام   بهر خواب آورد سوى حضرت خير الانام
گر چه دانست آن عين الله عين لا تنام   چون به زير آن كسا نور خدا شه مقام

[ناگهان از در عيان شد نور رخسار حسن]

آمد از در سبط اكبر آيت الله الكريم   گفت كى مادر مشامم راز مشگ آيد شميم
هست گويا ساكن اندر فرش ما عرش عظيم   گفت زهرا كى رسالت را نكو حصن قويم

[خفته در زير كسا اينك رئيس مؤتمن]

آمد و جست از نبى بعد از درود اذن ورود   در كسا شد وان كسا را رتبه از گيتى فزود
ماه تابان بر يمين مهر روز افزون غنود   ناگه آيات خدا از غيب آمد در شهود

[كاشكارا شد حسين و گفت با مام اين سخن]

كز چه اى مادر چنين مشكوى باشد مشگبار   گوئى آورده نهال طالع ما مشگبار
گفت زهرايش كه دارد در كسا جدت قرار   آمد و با اذن وارد گشت درسمت يسار

[كشاكارا شد ز در نور جمال بوالحسن]

چون ز در نور جمال بوتراب آمد پديد   لوحش الله عرش ديگر بر تراب آمد پديد
صورت جان معنى حسن المآل آمد پديد   روى ديگر برتن ختمى مآب آمد پديد

[نى دو روح اما شده يك روح را منزل دو تن]

پس به زهرا گفت كى فلك رسالت را قمر   بر مشام جان رسد بويى ز مشگم خوبتر
چون شميم جان فزاى حضرت خير البشر   پاسخش آورد زهرا زهره ى افلاك فر

[كآفتاب چرخ دين زير كسا دارد وطن]

آمد و اذن ورود از سيد لولاك خواست   در كسا شد و آن كسا از رتبه قدر عرش كاست
پس بهين دخت پيمبر قد مردى كرد راست   كى پدر بر سر مرا شوق ورود آن كسا است

[يا رسول الله گذار از رخصتى منت به من]

اذن حاصل كرد و در زير كسا بنمود جا   اى عجب كاندر كسا مستور شد نور خدا
زان كسا حيران شدند اهل زمين، خلق سما   با تذلل عرض كردند اى كريم كبريا

[كبرايى بر تو زيبد كيستند اين پنج تن؟]

بر ملايك اين خطاب آمد ز نزد دادگر   كه اگر جوييد ز اسرار نهان ما خبر
فاطمه در اين كسا بنموده ماوا با پدر   فاطمه با شوهر است و فاطمه با دو پسر

[ جمله يك روحند اگر چه پنج باشدشان بدن]

مى نشد خلق از نبود اين پنج تن مقصودمان   چار اركان و سه روح و شش جهت هفت آسمان
نه فلك نه عرش نه كرسى نه پيدانه نهان   نه ملك نه خلد نه طوبى نه دوزخ نه جنان

[نه ظهور آشكار و نه رموز مختزن]

پس به فرمان عظيم الشان خلاق جليل   از سما سوى زمين آمد شتابان جبرئيل
در برابر با ادب استاد چون عبد ذليل   آيت تطهير خواند و ملتمس شد زين قبيل

[كز پى تشريف خواهم راه در اين انجمن]

اذن حاصل كرد و در پاى كسا شد بنده وار   رخ به پاى جمله سود و زين شرف كرد افتخار
با گروهى كين چنين جبريل بد خدمتگزار   اى عجب زنى كج مدارى كاسمان كجمدار

[ساز كرد از كينه با آن قوم ساز مكروفن]

گه ز زهر جان شكافى قلب پيغمبر شكافت   گه ز تيغ جان كزايى تارك حيدر شكافت
پهلوى خير النساء گاهى لگد كه در شكافت   زهر كين گاهى جگر از بضعه ى اكبر شكافت

[گه شد دين را ز تير كين مشبك شد بدن]

از ازل كوس بلا چون بر ملا زد آسمان   خوش به نام نامى آل عبا زد آسمان
در احد سنگ جفا بر مصطفى زد آسمان   تيغ كين بر تارك شير خدا زد آسمان

[داد زهرا را بخارى جاى در بيت الحزن]

سبط اكبر چونكه از آن باده يك ساغر كشيد   ظالمى دراعه از دوش شريفش در كشيد
ملحدى بر رانش از راه جفا خنجر كشيد   كافرى سجاده اش از زير پايش بر كشيد

[بعد رفتن تير باريدش زاعدا بر كفن]

پيش بسوى كربلا برد آسمان بار حسين   سوخت سنگ خاره از آه شرربار حسين
كس نشد جز ناوك و شمشير غمخوار حسين   كس نگشت الا سنان اشقيا يار حسين

[جبود بر سر خواهرش اما اسير و ممتحن]

بو الخنوقش زد يكى تير سه شعبه بر جبين   تير ديگر بر زمينش داد جا از صدر زين
بوترابى بر تراب افتاد و عرشى بر زمين   مر سليمان را ز سر شد تاج و رفت از كف نگين

[تا كه افتد خاتم دولت به چنگ اهرمن]

از سنان كين سنان بن انس خلقش دريد   از پى انگشترى ملعونى انگشتش بريد
از جفا بر حنجرش شمر لعين خنجر كشيد   جز شه دين را كه كردند اهل كين عطشان شهيد

[بر مسلمان كى كند گبر اين ستم يا برهمن]

گر چه بود اندر شهادت سبط پيغمبر عجول   زانكه از بهر شفاعت كرده بود آن را قبول
ليكن اى گردون خزان كردى چه بستان بتول   ناله جانسوز زهرا آتشين آه رسول

[ زد چه آه زار «يحيى» آتش اندر مرد و زن]

شيعيان -حديث معراج

(64) حدثنا محد بن على بن الحسين، قال: حدثنى احمد بن زياد بن جعفر، قال: حدثنى ابوالقاسم جعفر بن محمد العلوى العريض، قال: قال ابوعبدالله احمد بن محمد بن خليل، قال: اخبرنى على بن محمد بن جعفر الاهوازى، قال: حدثنى بكر بن اخنف، قال: حدثتنا فاطمة بنت على بن موسى الرضا (عليهاالسلام)، قالت: حدثتنى فاطمة و زينب و ام كلثوم بنات موسى بن جعفر (عليهماالسلام)، قلن حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد (عليهماالسلام)، قالت: حدثتنى فاطمة بنت محمد بن على (عليهماالسلام)، قالت: حدثتنى فاطمة و سكينة ابنتا الحسين بن على (عليهماالسلام)، عن ام كلثوم بنت على (عليه السلام)، عن فاطمة بنت رسول الله (صلى الله عليه و آله)، قالت:

سمعت رسول الله (صلى الله عليه و آله) يقول: لما اسرى بى الى السماء دخلت الجنة فاذا انا بقصر من درة بيضاء مجوفة و عليها باب مكلل بالدر و الياقوت و على الباب ستر فرفعت راسى فاذا مكتوب على الباب: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى القوم» و اذا مكتوب على الستر: «بخ بخ من مثل شيعة على؟» فدخلته فاذا انا بقصر من عقيق احمر مجوف، و عليه باب من فضة مكلل بالزبرجد الاخضر، و اذا على الباب ستر، فرفعت راسى فاذا مكتوب على الباب: «محمد رسول الله، على وصى المصطفى» و اذا على الستر مكتوب: «بشر شيعة على بطيب المولد».

قد خلته فاذا انا بقصر من زمرد اخضر مجوف لم ار احسن منه، و عليه باب من ياقوته حمراء مكللة باللؤلؤ و على الباب ستر فرفعت راسى فاذا مكتوب على الستر: «شيعة على هم الفائزون». فقلت: حبيبى جبرئيل، لمن هذا؟ فقال: يا محمد، لابن عمك و وصيك على بن ابى طالب (عليه السلام)، يحشر الناس كلهم يوم القيامة حفاة عراة، الا شيعة على. و يدعى الناس باسماء امهاتهم ما خلا شيعة على (عليه السلام)، فانهم يدعون باسماء آبائهم، فقلت: حبيبى جبرئيل، و كيف ذلك؟ قال: لانهم احبوا لعيا فطاب مولدهم. [ جعفر بن محمد بن على القمى: المسلسلات، ص 108 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 68: صص 76 ] 77 (و) قندوزى: ينابيع المودة، ص 275 (و) بحرانى: عوالم العلوم، ج 11: صص 593- 594.

از فاطمه دخت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت شده است كه فرمود: از رسول الله (صلى الله عليه و آله) شنيدم كه مى فرمودند:

زمانى كه در آسمان سير داده شدم داخل در بهشت گرديدم و خود را در قصرى از درهاى آبدار سفيد مجوف يافتم كه در آن پوشيدها از در و ياقوت بود كه بر آن پوشش و پرده اى آويخته شده بود. چون سر را بلند كردم بر در آن ديدم كه نوشته شده است: «معبودى جز خدا نسيت، محمد فرستاده ى خدا و على سرپرست و مولاى قوم است» و بر پرده نوشته شده بود: «خوشا به حال كسى همچون شيعه ى على؟».

آنگاه از آن قصر به قصر ديگرى كه از عقيق قرمز مجوف بود و درى از طلا داشت وارد شدم كه در آن پوشيده از زبرجد سبز بود و بر آن پرده اى بود. پس وارد شدم و ديدم كه بر در آن اين چنين نوشته اند: «محمد فرستاده ى خدا و على جانشين مصطفى» و بر آن پرده اين كلمات نقش بسته است: «بشارت باد شيعيان على را به پاكى مولد».

سپس، وارد قصرى از زمرد سبز رنگ مجوف گشتم كه به زيبايى او تا كنون نديده بودم. اين قصر درى از ياقوت قرمز پوشيده از مرواريد داشت كه بر در آن پرده اى آويزان بود. چون سر خود را به بالا متوجه ساختم مشاهده نمودم كه بر در آن نوشته شده است: «شيعيان على رستگارند». به جبرييل عرضه داشتم: اى دوستم، جبرييل! اين براى چه كسى است؟ گفت: اى محمد! براى پسر عم و جانشينت، على بن ابى طالب (عليه السلام).

تمامى مردم به روز حشر پاى برهنه و عريان محشور مى گردند، جز شيعيان على (عليه السلام). خلايق به نام مادرشان خوانده مى شوند، جز شيعيان على (عليه السلام) كه به نام پدرانشان خوانده مى شوند. پيامبر خدا مى گويد: به جبريل گفتم: اى دوست من، جبرييل! چرا چنين است؟ گفت: بدان سبب كه آنان على را دوست مى دارند پس مولدشان پاك است.

شيعيان على را بهشت برين مأواست

(65) عن موفق بن احمد باسناده عن محمد بن الحسين، اخبرنا ابوسعيد المالينى، اخبرنا ابواحمد بن عدى، اخبرنا ابويعلى و احمد بن الحسن الصوفى، حدثنى ابوسعيد الاشج، حدثنى بليد بن سليمان عن ابى الحجاج، عن محمد بن عمرو الهاشمى، عن زينب بنت على، عن فاطمة بنت رسول الله، قالت:

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله) لعلى بن ابى طالب (عليهاالسلام): اما انك بابن ابى طالب و شيعتك فى الجنة [ اين فراز از حديث را- به تنهايى- برخى نقل كرده اند كه گاه در الفاظ اختلاف اندكى با نقل ما دارد. رك ] طبرى: دلائل الامامة، ص 2 (او اسنادش را اين گونه يادآور مى گردد: حدثنى ابوعبدالله الحسين بن احمد بن محمد بن حبيب، قال: حدثنا ابوبكر احمد بن ابراهيم بن الحسن بن محمد بن شاذان، قال: حدثنا ابوسعيد الحسن بن على بن زكريا بن يحيى بن عاصم بن زفر البصرى، قال: حدثنا عثمان بن عمرو الدباغ، قال: حدثنا محمد بن القاسم الاسدى، قال: حدثنا ابوالجارود، قال: حدثنا ابوالحجابى، عن زينب ابنة على، عن فاطمة بنت رسول الله (صلى الله عليه و آله)، قالت: قال رسول الله لعلى (عليه السلام) اما انك يا على و شيعتك فى الجنة) (و) خطيب بغدادى: تاريخ بغداد، ج: ص (از طريق ابوالحسن محمد بن عبدالواحد بن محد بن جعفر، عن على بن عمر دار قطنى، عن ابوالحسن على بن محمد بن عبيد، عن احمد بن حازم، عن سهل بن عامر، عن فضيل بن مرزوق، عن ابى الحجاف، عن محمد بن عمرو بن الحسن، عن زينب، عن فاطمة (عليها السلام)، قالت: ان رسول الله (صلى الله عليه و آله) قال لعلى: يا اباالحسن، اما انك و شيعتك فى الجنة) (و)هيثمى: مجمع الزوائد، ج 9: ص 289 و ج 10: ص 28 (و) خوارزمى: المناقب، ص 67 (و) ذهبى: ميزان الاعتدال، ص 323 (و) امرتسرى: ارجح المطالب، ص 531. و سيجيى اقوام ينتحلون حبك ثم يمرقون من الاسلام كما يمرق السهم من المرية يقال لهم: الخارجة، فان لقيتهم، فاقتلهم فانهم مشركون [ بحرانى: غاية المرام، ص 584. ] حضرت زهرا (عليهاالسلام) مى فرمايد: رسول خدا فرمودند: اى على! تو و پيروانت در بهشت جاى داريد. بزودى اقوامى پديد مى آيند كه دوستى تو از دلهايشان زدوده مى شود. سپس از اسلام خارج مى شوند آنچنان كه تير از كمان خار مى گردد و به ايشان خارجى مى گويند. اگر آنان را ملاقات كردى به قتلشان كمر همت بند؛ زيرا مشركند.

عن فاطمة (عليهاالسلام)، قالت: ان ابى (صلى الله عليه و آله) نظر الى على و قال: هذا و شيعته فى الجنة. [ قندوزى: ينابيع المودة، ص 257. ] حضرت فاطمه ى زهرا فودند: پدرم به على نظرى افكنده فرمودند: اين مرد و شيعيانش در بهشت جاى دارند.

فضيلت علماى شيعه

(67) و حضرت امراة عند فاطمة الصديقة (عليهاالسلام)، فقالت: ان لى والدة ضعيفة، و قد لبس عليها فى امر صلاتها شى ء، و قد بعثنى اليك اسالك، فاجابتها عندلك، ثم ثنت فاجابت، ثم ثلثت، الى ان عشرت فاجابت، ثم خجلت من الكثرة و قالت: لا اشق عليك يا بنت رسول الله.

قالت فاطمة (عليهاالسلام): هاتى سلى عما بدا لك، ارايت من اكثرى يصعد يوما الى سطح بحمل ثقيل و كراه مائة الف دينار ايثقل عليه؟ قالت: لا، فقالت: اكتريت انا لكل مسالة باكثر من مل ء ما بين الثرى الى العرش لؤلؤا، فاحرى ان لا يثقل على، سمعت ابى (صلى الله عليه و آله) يقول: ان علماء شيعتنا يحشرون فيخلع عليهم من خلع الكرامات على قدر كثرة علومهم، وجدهم فى ارشاد عباد الله، حتى يخلع على الواحد منهم الف الف خلعة من نور، ثم ينادى منادى ربنا عزوجل: ايها الكافلون لا يتام آل محمد الناعشون لهم عند انقطاعهم عن آبائهم الذين هم ائمتهم! هؤلاء تلامذتكم، و الايتام الذين كفلتموهم، و نعشتموهم، فاخلعوا عليهم خلع العلوم فى الدنيا، فيخلعون على كل واحد من اولئك الايتام على قدر ما اخذ عنهم من العلوم، حتى ان فيهم لمن يخلع عليه مائة الف حلة، و كذلك يخلع هؤلاء الايتام على من تعلم منهم، ثم ان الله تعالى يقول: اعيدوا على هؤلاء العلماء الكافلين للايتام حتى تتموا لهم خلعهم و تضعفوها، فيتم لهم ما كان لهم قبل ان يخلعوا عليهم على مرتبتهم.

قالت فاطمة (عليهاالسلام): يا امة الله، ان سلكا من تلك الخلع لافضل مما طلعت عليه الشمس الف الف مره، و ما فضل ما طلعت عليه الشمس؟ فانه بالتنغيص و الكدر. [ تفسير المنسوب للعسكرى (عليه السلام)، ص 340 (و) شهيد ثانى: منية المريد، ص 32 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 2: ص 3/ ح 3 (و) فيض كاشانى: المحجة البيضاء، ج 1: ص 30 (هر سه به نقل از «تفسير المنسوب للعسكرى») (و) سيوطى: لئالى الاخبار، ج 2: ص 254. ] زنى به خدمت حضرت زهرا (عليهاالسلام) شرفياب شد و عرضه داشت: مادرى دارم بيمار و رنجور كه در نمازش با مشكلاتى مواجه است. مرا نزد شما فرستاد تا پاسخ پرسشش را از شما دريافت كنم. فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام) پرسش او را پاسخ دادند؛ اما زن پرسش ديگرى را مطرح نمود و حضرت پاسخ گفتند. آن زن بدين منوال پرسشها را با حضرت در ميان مى نهاد تا بالغ بر ده عدد گرديد و حضرت به تمامى آنها پاسخهاى در خور دادند. آن زن به سبب كثرت سؤال شرمنده گرديد و گفت: اى دخت فرستاده ى خدا، بيش از اين مزاحم نمى شوم.

فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام) فرمود: هر سؤالى به ذهنت مى رسد در ميان بگذار و از بازگو كردن آن شرمگين مباش. اگر كسى در مدت يك روز، بار گران و سنگينى را بر دوش بكشد و آن را به بالاى بام خانه ايى رساند و در برابر آن پاداشى معادل با يك هزار دينار زر ستاند آيا تحمل رنج و زحمت حمل بار گران بر او ناگوار و دور از طاقت است؟! آن زن عرضه داشت: خير، پس حضرت فرمود: من هم مزدورى مى كنم و خود را اجير خداوند قرار دادم. پاداش من در برابر پاسخ به هر سؤال، فزونتر از تمامى مرواريدهايى است كه فاصله ى موجود ميان زمين و آسمان را پر مى كند.

پس شايسته و سزاوار است كه اين بار بر من سنگينى ننمايد! من شنيدم كه پدرم رسول خدا مى فرمود: عالمان از شيعيان ما در روز رستاخيز محشور مى شوند در حالى كه به ميزان وفور دانششان به لباس كرامت پوشيده مى شوند. به اين صورت كه بر قامت هر يك از دانشمندان هزار حله و پوشاك درخشان پوشانده مى شود. آنگاه از جانب پروردگارمان ندايى به گوش اهل محشر مى رسد كه: اى كسانى كه سرپرستى يتيمان آل محمد را بر دوش گرفته ايد- يتيمانى كه امامان خويش را از كف داده اند! اى دانشمندان، بدانيد كه اينان شاگردان شما هستند. همان شاگردانى كه سرپرستيشان بر عهده گرفته ايد و آنان را تحت مراقبت خويش قرار داديد. بايد شما اندام آنان را در دنيا با پوشاك گرانقدر علم و دانش بياراييد تا آنان به نوبه ى خود قامت شما را با چنان جامه ى نورانى روشنى بخشند. در روز جزا همين شاگردان صد هزار جامه و پوشش نورانى بر اندامشان راست مى گردد كه همين شاگردان به نوبه ى خود بر قامت شاگردانشان به همان اندازه جامه هاى نورانى مى پوشانند. آنگاه خداوند مى فرمايد: بر قامت دانشمندانى كه سرپرستى يتمان آل محمد را بر دوش داشتند پيوسته از اين خلعت بپوشانيد و برابرها بر آن بيفزاييد تا آنگاه كه تكميل گردد. و از اين جامه ها در حد كمال بر اندام آنان پوشانده مى شود و اين افتخار نصيب چنين كسانى است. بدينسان مقام و مرتبه ى آنان به كمال شايسته ى خود مى رسد و بر منزلتشان نسبت به شاگردانى كه سبب ساز گرديدند تا چنين جامه هايى بر آنان پوشانده شود، افزوده مى گردد.

آنگاه حضرت زهرا (عليهاالسلام) فرمودند: اى بنده خدا، هر تار و پود اين جامه از تمامى پديده هايى كه آفتاب بر آن تابيده است يك ميليون بار باارزش تر و گرانبهاتر است؛ چرا كه تمامى پديده هاى هستى آميخته به ظلمت و تاريكى و دستخوش كدورت و تيرگى هستند.

رستخيز -حال مردم در روز رستاخيز

(68) عن فاطمة (عليهاالسلام) قالت لابيها (صلى الله عليه و آله): يا ابت، اخبرنى كيف يكون الناس يوم القيامة؟ قال: يا فاطمة، يشغلون فلا ينظر احد الى احد، و لا والد الى ولده، و لا ولد الى امه، قالت: هل يكون عليهم اكفان اذا خرجوا من القبور؟ قال: يا فاطمة، تبلى الافكان و تبقى الابدان، تستر عورد المؤمنين و تبدوا عورة الكافرين، قالت: يا ابتى، ما يستر المؤمنين؟ قال: نور يتلالا لا يبصرون اجسادهم من النور. قالت: يا ابة، فاين القاك يوم القيامة؟ قال: انظرى عند الميزان و انا انادى: رب ارجح من شهد ان لا اله الا الله. و انظرى عند الدواوين اذا نشرت الصحف و انا نادى: رب حاسب امتى حسابا يسيرا. و انظرى عند مقام شفاعتى على جسر جهنم، كل انسان يشتغل بنفسه و انا مشتغل بامتى انادى: رب سلم امتى، النبيون (عليهم السلام) حولى ينادون: رب سلم امة محمد (صلى الله عليه و آله). و قال (عليه السلام): ان الله يحاسب كل خلق الا من اشرك بالله، فانه لا يحاسب و يؤمر به الى النار [ تاج الدين محمد بن محمد شعيرى: جامع الاخبار، ص 217 و صص 499- 500/ ح 1385، چ آل البيت (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 7: صص 110- 111/ ح 41 (به نقل از «جامع الاخبار») (و) فيض كاشانى: نوادر الاخبار، ص 336. ] از فاطمه (عليهاالسلام) روايت شده است كه به پدرش فرمود: اى پدر! مرا با خبر ساز كه حال مردم روز قيامت چگونه است؟ پيامبر خدا فرمود: اى فاطمه! جملگى سرگرمند و به يكديگر نگاه هم نمى كند. نه پدر به پسر توجهى دارد و نه پسر به مادر. فاطمه (عليهاالسلام) پرسيد: آيا به گاه خروج از قبر كفن بر بدن دارند؟ پيامبر خدا فرمود: اى فاطمه! كفنها پوسيده و تنها بدن باقى مانده است. با اين حال، عورت مؤمنين پوشيده و عورت كافرين ظاهر و پيداست. فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: اى پدر! چه چيز عورت مؤمنان را مى پوشاند؟ پيامبر خدا فرمود: نورى كه تلآلوش سبب عدم رؤيت اجسادشان مى گردد. فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: اى پدر! روز رستخيز شما را در كجا مى توان ديدار نمود؟ پيامبر خدا فرمود: در نزد ميزان، در حالى كه من ندا مى كنم: اى پروردگار! آنكه شهادت به «لا اله الا الله» را اظهار مى كند بر ديگرى برترى ده. و در نزد ديوانها، آنگاه كه صحيفه ى اعمال هر كس را تقسيم مى كنند كه من ندادهنده هستم: بار پروردگارا! اعمال امتم را آسان محاسبه نما. در آن هنگام در مقام شفاعتم، روى پل دوزخ به مردم نگاه مى كنم و مى بينم كه هر كس به فكر خويشتن است، ومن در فكر امتم. من در آن هنگام نداكننده هستم: پروردگارا! امتم را به سلامت دار (از روى پل عبور كنند و در آتش در نلغزند). پيامبرانى كه در اطرافم هستند ندا مى كنند: پروردگارا! امت محمد را به سلامت دار. آنگاه پيامبر خدا فرمود: خداوند به اعمال بندگانش رسيدگى مى كند مگر آنانكه براى خداوند انباز قائل شدند. مشركان را بدون محاسبه ى نامه ى عمل فرمان به آتش مى دهد.

جايگاه پيامبر در روز رستاخيز

(69) حدثنا محمد بن ابراهيم بن اسحاق، قال: حدثنا ابوالعباس احمد بن اسحاق المادرائى بالبصرة فى رجب سنة ثمان عشرة و ثلاث مائة، قال: حدثنا ابوقلابة عبدالملك بن محمد، قال: حدثنا غانم بن الحسن السعيد، قال: حدثنا مسلم بن خالد المكى، قال: حدثنا جعفر بن محمد، عن ابيه (عليهم السلام)، عن جابر بن عبدالله الانصارى، عن على بن ابى طالب (عليه السلام)، قال: قالت: فاطمة (عليهاالسلام) لرسول الله (صلى الله عليه و آله):

يا ابتاه، اين القاك يوم الموقف الاعظم، و يوم الفزع الاكبر؟ قال: يا فاطمة،عند باب الجنة و معى لواء الحمد و انا الشفيع، لامتى الى ربى، قالت: يا ابتاه، فان لم القك هنا لك؟ قال: القينى على الحوض و انا اسقى امتى، قالت: يا ابتاه، ان لم القك هنا لك؟ قال: القينى على الصراط و انا قائم اقول رب سلم امتى، قالت: فان لم القك هناك، قال: القينى على شفير جهنم امنع شررها و لهبها عن امتى.

فاستبشرت فاطمة بذلك صلى الله عليها على ابيها و بعلها و بنيها. [ صدوق: كتاب الامالى، ص 166 (و) ابن خراز: كافية الاثر، ص 36 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 21/ ح 11 (به نقل از «كتاب الامالى») و ج 36: ص 288 (به نقل از «كفايه الاثر»). ] جابر بن عبدالله انصارى، از اميرالمؤمنين روايت كند كه حضرت فرمود: فاطمه ( عليهاالسلام) به رسول خدا فرمود: اى پدر! در روز رستخيز كجا تو را ملاقات نمايم؟ پيامبر خدا فرمود: اى فاطمه! دركنار درب بهشت، در حالى كه پرچم حمد به همراه دارم و شافع امتم در نزد پروردگارم مى باشم. فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: اگر شما را آنجا ملاقات ننموديم چطور؟ پيامبر فرمود: مرا بر سر حوض ملاقات خواهيد نمود در حالى كه ساقى امتم هستم. فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: اگر شما را آنجا ملاقات ننموديم چطور؟ پيامبر فرمود: مرا بر سر صراط ملاقات خواهيد نمود، در حالى كه ايستاده ام و مى گويم: بار الها! امتم را به سلامت دار. فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: اگر شما را آنجا ملاقات ننموديم چطور؟ پيامبر فرمود: مرا بر گرانه ى دوزخ ملاقات خواهيد نمود در حالى كه شرر و زبانه ى آتش را از امتم دور مى دارم.

فاطمه (عليهاالسلام) از اين بشارت خوشحال گرديد. درود خداوند بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش باد.

ترس از آتش

(70) قالت فاطمة (عليهاالسلام): فدتك نفسى يا ابه، ما الذى ابكاك، قال: كيف لا ابكى و قد نزل جبرئيل بهذه الآية (و ان جهنم لموعدهم اجمعين - لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم [ حجر، 15: 43- 44. ]).

فتساقطط فاطمة على وجهها و هى تقول: الويل، ثم الويل لمن دخل النار. [ سيد بن طاووس: الدروع الواقية/ تحقيق: قيومى، ص 252 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 8: ص 303 و ج 43: ص 88 (به نقل از «الدروع الواقية») (و) بحرانى: عوالم العلوم، ج 11: ص 634 (و) محلاتى: رياحين الشريعة، ج 1: ص 148. ] فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام) فرمود: پدر جان! فدايت گردم، چه چيزى شما را به گريستن وادار نموده است؟ رسول خدا فرمود: چگونه گريه نكنم در حالى كه جبرييل با اين آيه بر من فرود آمده است كه «و البته وعده گاه تمامى آن مردم گمراه دوزخ خواهد بود، كه دوزخ را هفت در است و هر درى براى گروهى».

پس فاطمه بر روى خود تپانچه زده مى فرمود: اى واى! واى بر كسى كه داخل در آتش گردد!

شفاعت از گنهكاران

(71) قالت فاطمة (عليهاالسلام): اذا حشرت يوم القيامة اشفع عصاة امة ابى [ محمد حنفى هندى: السبعيات، ص 78 (و) مبين هندى: وسيلة النجاة، ص 217 (و) احمد بن يوسف دمشقى: اخبار الدول و آثار الاول، ص 88 (و) صفورى:نزهة المجالس، ج 2: ص 229 (و) امان الله دهلوى: تجهيز الجيش، ص 102 (و) قاضى نورالله: احقاق الحق، ج 10: ص 367 و ج 19: صص 127- 129 (و) بحرانى: عوالم العلوم، ج 11: ص 354. ] فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام) فرمود: آن گاه كه در روز جزا برانگيخته شوم از گنهكاران امت پدرم دستگيرى و شفاعت خواهم نمود.

مواعظ و حكم-بهترين مردم

(72) عن ابن الحسين محمد بن هاورن بن موسى، قال: حدثنا ابراهيم بن حماد القاضى، قال: حدثنا الحسن بن عرفة، قال: حدثنا عمرو بن عبدالرحمن ابوجعفر الايادى، عن ليث بن ابى سليم، عن عبدالله بن الحسن، عن امه فاطمة بنت الحسين (عليه السلام)، عن ابيها، عن امه فاطمة ابنة رسول الله (صلى الله عليه و آله)، قال:

خياركم الينكم مناكبه و اكرمهم لنسائهم [ طبرى: دلائل الامامة، ص 7 (و) صدوق: كتاب الامالى، ص 402 (و) توفيق ابوعلم: اهل البيت، ص 131 (و) خطيب: تاريخ بغداد، ج 12: صص 49- 50 (فقط «خياركم الينكم مناكبه» را ذكر كرده است). ] از فاطمه دخت رسول خدا (صلوات الله عليهما) نقل شده است كه حضرت فرمودند: بهترين شما كسانى هستند كه شانه هايى افتاده تر دارند (متواضعند) و همسرانشان را اكرام مى كنند.

بدترين مردم

(73) عن فاطمة (عليهاالسلام) عن النبى (صلى الله عليه و آله): شرار امتى الذين غذوا بالنعيم الذى ياكلون الوان الطعام، و يلبسون الوان اثبياب، و يتشدقون فى الكلام. [ سيوطى: مسند فاطمه، ص 7 (و) توفيق ابوعلم: اهل البيت ص 131. ] از فاطمه ى بتول، دخت رسول روايت دشه است كه حضرتش فرمودند: رسول خدا فرمودند: بدترين امت من كسانى هستند كه در ناز نعمت و آسودگى پرورش مى يابند،غذاهاى رنگارنگ تناول مى كنند، لباسهاى رنگارنگ بر تن مى كنند و در گفتار با مرم با ريشخنند و دهن كجى سخن مى گويند.

مرد نسبت به چه چيز سزاوارتر است

(74) عن ابى جعفر محمد بن عوف بن سفيان الطائى الحمصى، عن ابن ايوب النصيبى، عن محمد بن شعيب، عن صدقة مولى عبدالرحمن بن وليد، عن محمد بن على بن الحسين (عليهم السلام)، عن حسين بن على (عليهماالسلام)، عن امه فاطمة (عليهاالسلام)، قالت: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله):

الرجل احق بصدر دابته، و صدر فراشه، و الصلاة فى منزله، الا امام يجتمع الناس عليهم [دولابى: الذرية الطاهرة، ص 137: ح 171 (و) سيوطى: مسند فاطمة، ص 33: ح 52 (و) هيثمى: مجمع الزوائد، ج 8: ص 108 (و) متقى هندى:كنز العمال، ج 6: ص 65.

البته دولابى حديث را با اين تفصيل نقل مى كند كه: مرا- با سلسله سندى كه در فوق مذكور افتاد- روايت كرده اند كه امام باقر (عليه السلام) فرمود: از سرا خارج شدم و با جدم حسين بن على (عليهماالسلام) به سوى زمينش در راه شديم، در بين راه به نعمان بن بشير برخورد نموديم كه بر درازگوشى سوار بود، چون ما را ديد از آن به زير آمد و به حضرت گفت: يا اباعبدالله، سوار شويد. اما حضرت ابا نمود، پس آنقدر حضرت را سوگند داد تا اينكه حضرت فرمود: آگاه باش، تو مرا به امرى تكليف نمودى كه آن را خوش نمى دارم؛ ليكن حديثى را به تو مى گويم كه مادرم فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: مادرم فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى فرمود:... پس بر پشت چهارپاى خود سوار شو و مرا در پشت خود سوار كن. نعمان گويد: راست گفت فاطمه، مرا پدرم- كه هم اكنون زنده است و در مدينه سكنا دارد- حديث نمود از پيامبر خدا كه حضرتش فرمودند: «مگر اينك مرد اذن دهد». اين قول منافاتى با علم حضرتش به اين ذيل كه نعمان اضافه مى كند، ندارد. چون نعمان به اين حديث تكلم نمود، حسين بر زين و نعمان بر پشت سر او سوار شد.] حضرت زهرا (عليهاالسلام) فرمود: مرد به نشستن بر پشت چارپاياى خويش و بستر خوابش و گزاردن نماز در خانه اش سزاوارتر است؛ مگر اينكه امام جماعتى باشد كه مردم از او درخواست نماز جماعت كنند.

خوشرويى مؤمن

(75) قالت فاطمة (عليهاالسلام): البشر فى الوجه المؤمن يوجب لصحابه الجنة. و البشر فى وجه المعاند المعادى يقى صاحبه عذاب النار. [ تفسير المنسوب الى الامام العسكرى، ص 354/ ح 243 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 75: ص 401 (و) حاجى نورى: مستدرك الوسائل، ج 12: ص 262/ ح 14062 (و) حاكم نيشابورى: المستدرك على الصحيحين، ج 2: ص 375/ ح 3. ] حضرت صديقه ى طاهره مى فرمايد: خوشرويى و بشاشت در روى مؤمن موجب مى شود كه صاحب آنرا بهشت ماوا باشد و خوشرويى در روى دشمنان ما سبب مى گردد كه صاحبش به عذاب دوزخ گرفتار نيايد.

آزاد كردن بنده ى مؤمن

(76) عن ابن مخلد، قال: حدثنا الخلدى، قال: حدثنا محمد بن يونس بن موسى، قال: حدثنا ابونعيم، قال: حدثنا الحكم بن ابى نعيم، قال: سمعت فاطمة بنت محمد (عليهاالسلام) تحدث عن ابيها (صلى الله عليه و آله)، قالت:

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله):

من اعتق رقبة مؤمنة كان له بكل عضو منها فكاك عضو منه من النار. [ طبرى: دلائل الامامة، ص 4 (و) صدوق: كتاب الامالى، ص 402. ] حكم بن ابى نعيم گويد: شنيدم كه فاطمه (عليهاالسلام) از پدرم روايت مى كرد كه پيامبر خدا فرمود: هر كس كنيزك مؤمنى را آزاد كند در ازاى هر عضوى از بدن آن كنيزك عضوى از بدن او از آتش مى رهد.

نكوهش ستمگران

(77) عن احمد بن يحيى الصوفى، عن عبدالرحمن بن الدبيس، عن بشير بن زياد، عن عبدالله بن الحسن، عن امه، عن فاطمة الكبير (عليهاالسلام)، قالت: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله):

ما التقى جندان ظالمان الا تخلى الله عنهما، فلم يبال ايهما غلب، و ما التقى جندان ظالمان الا كنت الدبرة على اعتاهما. [ دولابى: الذرية الطاهرة، ص 149: ح 190 (و) اربلى: كشف الغمه، ج 1: ص 553. ] از فاطمه ى كبرى (عليهاالسلام) روايت شده است كه حضرت فرمودند: رسول خدا فرمودند: سربازان و ياران دو ستمگر با يكديگر برخورد نمى كنند- به جنگ با يكديگر نمى پردازند- مگر اينكه خداوند از آنان دست مى كشد. پس مهم نيست كه كه كداميك از آنان بر ديگرى ظفر يابد. همچنين سربازان و لشكريان دو ظالم بايكديگر برخورد نمى كنند؛ مگر آنكه ستمكارترينشان از بين مى رود.

مقام مادر

(78) عن فاطمة (عليهاالسلام): الزم رجلها فان الجنة تحت اقدامها- يعنى الوالدة- [ احمد:المسند (و) سيوطى: مسند فاطمه، ص 116: ح 271 (و) متقى هندى: كنز العمال، ج 16: ص 426/ ح 45443. ] پاى مادر را بگير (كنايه از اينكه در خدمت مادر باش) كه بهشت به زير پايش مى باشد.

فرزندان

(79) عن فاطمة (عليهاالسلام)، قالت: كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) يقول: المرء يحفظ فى ولده. [ ابوبكر بغدادى: السقيفة و فدك، ص 100 (و) ابن ابى الحديد: شرح نهج البلاغه، ج 16: ص 212 (و) مصادر موجود در خطبه ى فدكيه رك صص 135 به بعد همين كتاب. ] فاطمه (عليهاالسلام) گويد: رسول خدا مى فرمود: مرد به سبب فرزندانش گرامى داشته مى شود.

بيمارى بندگان خدا

(80) عن احمد بن يحيى الصوفى، عن عبدالرحمن بن الدبيس، عن بشير بن زياد، عن عبدالله بن الحسن، عن امه، عن فاطمة الكبرى، قالت: قال النبى (صلى الله عليه و آله):

اذا مرض العبد اوحى الله الى ملائكته ان ارفعوا عن عبدى القلم مادام فى وثاقى، فانى انا حبسته حتى اقبضه او اخلى سبيله. [ دولابى: الذرية الطاهرة، صص 147- 148/ ح 189. ] از فاطمه ى كبرى روايت است كه حضرت فرمودند: پيامبر خدا فرمودند: زمانى كه بيمارى بنده اى از بندگان خدا را فرا بگيرد، خداوند به فرشتگان خود فرمان مى دهد تا زمانى كه بنده ام در بستر بيمارى است از او قلم را برداريد.

(راوى گويد: آنگاه براى برخى از فرزندان عبدالله بن حسن چنين فرمود: خداوند به فرشتگان خود وحى مى كند كه: براى بنده ام اجر آنچه را كه در حال صحت انجام مى دهد بنويسد).