مقدمه
ازآن جا كه در
سند و معناى حديث شريف قدسى منقول كه خداوند خطاب به پيامبر صلىاللهعليهوآله
فرمود: «لولاك لما خلقت الأفلاك و لولا عليّ لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما؛
اى پيامبر اگر تو نبودى عالم را نمىآفريدم و اگر على نبود تو را نمىآفريدم و اگر
فاطمه نبود شمادو نفر را نمىآفريدم» اشكالاتى مطرح شده و به دنبال سؤال برخى از
فضلاى حوزه علميّه قم مدّتى قبل پيرامون اين موضوع از حضرت آيةالله گرامى (مدَّ
ظلُّه)، معظم له در پاسخ، يك جلسه به طور مبسوط به اين مطلب اختصاص دادند و از
شبهات مطرح شده به طور مفصّل جواب دادند، كه سخنان مزبور پس از پياده شدن از نوار و
بازنگرى وتفصيل و اضافات، به صورت نوشتار حاضر در خدمت علاقمندان قرار دارد.
معظم له با
بهرهگيرى از آيات و روايات شيعه و سنّى و مطالب فلسفى و كلامى موضوع فوق را شرح
كرده است. ايشان ابتدا به بيان معنا و مفهوم حديث پرداخته و سپس درباره سنديّت حديث
بحث مىكند، سپس هدف از خلقت عالم وانسان را توضيح مىدهد، در ادامه ضمن بيان عصمت
چهارده معصوم عليهمالسلام و لزوم نصب امام توسط خداوند، از مباحثى چون فضايل و
مناقب فاطمه زهرا عليهاالسلام ، و بيان خلافت بلا فصل امام على عليهالسلام و علل
انحراف از مسير خودش و مصيبات وارده بر اهل بيت پيامبر صلىاللهعليهوآله بحث
مىكند.
ناشر
اشكال ادبى به متن حديث و جواب آن
حديثى به اين
مضمون نقل شده است: «اى پيامبر! اگر تونبودى افلاك (آسمانها، كرات، مدار سيارات)
را خلق نمىكردم، و اگر على عليهالسلام نبود تو را خلق نمىكردم، و اگر فاطمه نبود
شما دو تن رانمى آفريدم.» اين حديث اصطلاحا قدسى است و به واسطه پيامبر اكرم
صلىاللهعليهوآله از خداوند نقل شده است.(1)
تعبير حديث اين است كه:
«لولاك لما خلقت الأفلاك و لولا عليٌّ لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما.
بعدا خواهيم
گفت كه تنها اين حديث نيست كه حضرت فاطمه را غرض از خلقت عالم معرّفى كرده است
احاديث ديگرى هم داريم كه دلالت بر اين موضوع دارد.
برخى اعتراض
كردهاند كه اين جمله بر خلاف قواعد ادبيات عرب است. زيرا كلمه لولا على القاعده
نبايد بر سر ضمير متصل بيايد، بايد چنين گفته شود: «لولا انت»، نه «لو لاك». اين
اعتراض را كسروى هم به پيروى از برخى علماى ادب در يكى از نوشتجاتش ذكر كرده بود...
امّا بايد بدانيم كه هر چند قاعده كلّى همان است، ليكن در برخى موارد به رعايت وزن
كلام و يا جهات ديگر بر خلاف قاعده كلى مزبور عمل مىشود، و اين كار هم كم نيست. به
كتابهاى ادبيات عرب و نيز موارد استعمال عرب، رجوع شود تا معلوم گردد كه تعبيرهاى
«لولاه» و «لولاك» و «لولاها» و نظاير اينها نيز زياد است.
روايات بسيارى
درباره پيامبر صلىاللهعليهوآله و يا درباره پيامبر صلىاللهعليهوآله و على
عليهالسلام ، و يا درباره خمسه طيبه (پيامبر، على، فاطمه، حسن و حسين عليهمالسلام
، و يا درباره پيامبر صلىاللهعليهوآله و دوازده امام عليهالسلام وارد شده است
كه اينها هدف از خلقت هستند. اين دسته روايات، متعدد و مكرر و مستفيض بلكه متواتر
مىباشد. به برخى از اين موارد اشاره كرده و سپس وارد توضيح معناى حديث مزبور
مىشويم.
منابع و مدارك حديث
قسمتى از حديث
مذكور در «بحارالانوار» ج 15، ص 28 و 29: «لولاك ما خلقت الأفلاك...» هدف بودنِ شخص
پيامبر را مىرساند. اين معنا در «بحار الانوار»، ج 57، ص 19 و 201 و ج 60، ص 303 و
«مدينة المعاجز» ص 153 نقل شده است. «الغدير» ج 2، ص 300 از «فرائد السبطين» حموئى
و از مناقب خوارزمى نقل مىكند، همچنين «الغدير» ج 5، ص 435 از حاكم در «مستدرك»، ج
2، ص 615 از سبكى در «شفاء السقام»، ص 121 و نيز از زرقانى در «شرح مواهب»، ج 1، 44
نقل كرده است.
بيهقى نيز در
كتاب «دلائل النبوّه» نقل كرده و همين طور طبرانى در «معجم الصغير» و سمهودى در
«وفاءالوفاء» ص 419 و عزّامى در «فرقان القرآن» ص 117 همگى نقل كردهاند.
اين مطلب به
حدى براى اهل درايت و فهم از محدثين بلكه عموم اهل ديانت روشن بوده كه شعرا نيز در
اشعار خود آوردهاند. مثل قاضى نظام الدين (وفات 678):
لأجل جدّكم الأفلاك قد خلقت |
لو لاه ما اقتضت الأقْدار تكوينا |
بخاطر جدّ شما
افلاك آفريده شد، اگر او نبود قدرها و هندسهها اقتضاى تحقق نداشت.
به خوارزمى در
مناقب، ص 252، (احقاق الحق، ج 9، ص 105 و ج 6 و الغدير) رجوع شود. اينها نمونه
كوچكى است از مصادر اين گونه احاديث. در ختم مقال در خصوص روايت: «...لولا فاطمه»
بحث مستقلّى خواهد شد.
جمله هايى كه
در اين قبيل روايات آمده گاهى خطاب به پيامبر صلىاللهعليهوآله است و گاهى خطاب
به پيامبران ديگر، موضوع مورد سخن گاهى هدف بودن شخص پيامبر صلىاللهعليهوآله و
گاهى هدف بودن پيامبر و على عليهالسلام و گاهى هدف بودن پيامبر
صلىاللهعليهوآله و على و فاطمه و حسن و حسين عليهمالسلام و گاهى هدف بودن همه
چهارده معصوم به تفصيل مىباشد.
اين تعبيرها
گاهى به صورت «لولاك»، «لولا أنت»، و گاهى به صورت «لولا أنتما» - در خطاب به
پيامبر صلىاللهعليهوآله و على عليهالسلام - و گاهى به صورت «لولا أنتم» - در
خطاب به پنج تن يا چهارده معصوم عليهمالسلام و گاهى در خطاب به حضرت آدم ابوالبشر
و ديگران تعبير: «لولا هؤلاء» مىباشد. از همه اينها اجمالاً به طور مسلم معلوم
مىشود كه هدف از خلقت همه عالم پيامبر صلىاللهعليهوآله و اهل بيت عليهمالسلام
مىباشند. ولى در ميان اين احاديث دو يا سه روايت هست كه در ميان خود پيامبر
صلىاللهعليهوآله و اهل بيت عليهمالسلام هم ترتيبى ذكر كرده است. يكى دو روايت
هم مىفهماند كه با خلقت پيامبر صلىاللهعليهوآله و على و حسنين عليهمالسلام
هنوز، نور مطلق تحقق نيافته بود. لذا زهرا عليهاالسلام خلق شد يعنى غايت خلقت همگى
زهرا عليهاالسلام مىباشد. يعنى پيامبر صلىاللهعليهوآله و على و حسنين
عليهمالسلام نيز قدم آخر نيستند و ما قبل آخر مىباشند و در نتيجه مقدمه آخرين
يعنى زهرا عليهاالسلام مىباشند.
در ميان
روايات يك روايت هم به اين ترتيب نقل شده كه: اگر پيامبر نبود عالم نبود و اگر على
عليهالسلام نبود پيامبر صلىاللهعليهوآله نبود و اگر فاطمه عليهاالسلام نبود آن
دو نبودند.
مفاد و معناى حديث «لولا فاطمه...»
و امّا سخن در
مفاد اين حديث اخير تا ببينيم آيا مىتواند معناى صحيحى داشته باشد يا به طورى كه
احيانا گفته مىشود هيچ معناى درستى نداشته، خلاف عقل است و بايد حديث را طرد نمود.
البته در پايان گفتار در خصوص سند اين حديث بحث خواهيم كرد. لكن اين جا تنها اشاره
مىكنيم كه در گذشته هم احيانا رواياتى بوده كه معنايش مبهم بوده بعدها حقيقت كشف
شده است. گاهى متن حديث به حدى محكم است كه راوى را هم اعتبار مىبخشد. گاهى راوى
روايت را اعتبار مىدهد و گاهى روايت، راوى را معتبر مىكند.(2)
معناى جمله اول حديث مزبور
كه درباره ساير اهل بيت عليهمالسلام نيز وارد شده است به خوبى واضح است. با مختصر
دقتى درباره هدف از آفرينش، مطلب معلوم مىشود. هدف از خلقت عالم، انسان است. اين
از برترىِ «شعور و درك» انسان بر ساير پديدهها و مخلوقات معلوم مىشود، البته همه
موجودات عالم شعور دارند و به قول «اسينپوزا» فيلسوف هندى: «اين درخت واين حيوان، و
اين من، همه با شعور هستيم، ليكن به اختلاف درجه».
اثبات درك و شعور براى موجودات
اساسا محال
است كه از ذات باريتعالى كه عين درك و علم است موجودى بدون درك و شعور پديد آيد.
اين با فهم سنخيت علت و معلول، مطلبى بديهى و وجدانى است.
اگر بخواهيد
پزشك شويد هرگز رشته اقتصاد ومديريت را براى تحصيل انتخاب نمىكنيد و اگر بخواهيد
آهنگرى قابل شويد، هرگز دكان نانوايى را براى كار انتخاب نمىنماييد و اگر گندم
بخواهيد هرگز جو كشت نمىكنيد، به هر حال همه موجودات عالم به هر درجه كه از هستى
بهره دارند از صفات ذاتى هستى چون علم و آگاهى، عشق واحساس، قدرت و اراده، و...
برخوردار هستند. اساسا علم وآگاهى و...، همه، وجود هستند. زيرا غير از وجود چيزى در
عالم نيست: «ليس فى الدار غيره ديّار»، برون هستى چيزى جز نيستى نيست و آن هم نيست!
و هر جا وجود هست ذاتيات وجود نيز هست، - منظورم ذاتى فلسفى است نه منطقى(3)
- حقيقت هستى مجهول است ليكن مىدانيم كه اينها از صفات هستى مىباشند. قرآن كريم
هم همه موجودات آسمان و زمين را تسبيح گر خدا معرفى مىكند و زمين و آسمان را داراى
ميل و شوق و اراده و كلام مىداند:«إنْ مِنْ شَىْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ
لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»(4)؛ «فَقالَ لَها وَ لِلأَرْضِ
ائْتِيا طَوْعا أَوْ كَرْها قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ»(5)
پس همه موجودات عالم،علم و شعور و آگاهى دارند،گرچه
ممكن است به آگاهى خود آگاهى نداشته باشند.يعنى علم به علم نداشته باشند و به تعبير
اصطلاح فلسفى علم بسيط دارند نه علم مركب.چنانكه در حوادث ظاهره در بسيارى موارد كه
نگاه مىكنيم و به نگاه خود توجه نداريم.اشيا رامى بينيم ونه ديدن خود را. احساس
داريم و توجه به احساس خود نداريم.به موجب همين علم بسيط است كه مىگويند: همه عالم
شعور و درك نسبت به صانع و خالق خود دارند ولى چه بسا علم به علم ندارند:
دانش حق ذوات را فطرى است |
دانش دانش است كان فكرى است |
هدف از خلقت عالم و انسان
پس همه
موجودات عالم با شعور هستند،ليكن سخن در شعور بالاتر يعنى علم مركب، و آگاهى نسبتا
كامل است كه در جماد و حيوان وجود ندارد، ولى در انسان وجود دارد. آنگاه مىدانيم
كه وجود با شعور و درك، اشرف از وجود بى شعور مىباشند.
پس هدف از
خلقت عالم،انسان است.يعنى موجودات ديگر ياانسان مى شوند ويا در مسير خدمت به انسان
قرار مىگيرند.ولى انسان براى چيست؟ هدف از خلقت او چيست؟ علم است؟ (يعنى صرف عالم
شدن)...، يا عمل است؟ يعنى خدمت به ديگران؟ يا اخلاق است؟ اخلاق اجتماعى، يعنى در
مسير خدمت به جامعه يا ايجاد آرامش براى جامعه، يا اخلاق فردى؟ يعنى صفاى نفس و
پاكى وجود؟ و يا چيزهاى ديگر؟
سابقا در كتاب
«خدا در نهج البلاغه» نظرات گوناگونى را در اين زمينه بررسى كرديم. نظريه صحيح آن
است كه هدف از خلقت انسان پيوستن به وجود برتر از خود مىباشد، يعنى تكامل. چنان كه
هدف از خلقت موجودات ديگر نيز همين كمال است. پيوستن انسان به وجود برتر از راه
تكميل علم و عشق است، درك و احساس كه تلطيف روح مىكند و صفاء نفس و پاكى مىآورد.
پاكى نفس با همسو شدن با پاك مطلق يعنى ذات احديّت است كه در تعبير ديگر تخلُّق به
اخلاق الهى ناميده مىشود.
وابسته بودن موجودات به ذات باريتعالى
هر موجودى به
نحوى و به اندازهاى، پيوستگى با ذات احديّت دارد و به تعبير ديگر همه عالم كه
معلول حضرت حق مىباشد، طبق خاصيت معلوليت، فانى در علت خويش است، يعنى از خود هيچ
ندارد و مندكّ و فانى در وجود علّت است. علّت اگر لحظهاى قطع نظر از معلول كند در
دم فنا و نيست خواهد شد. چرا كه از خود چيزى نيست و فناى محض مىباشد. اساا فنا همه
سرمايه معلول است. يعنى اگر معلول، وجود يا شرف و عزتى دارد از پيوستگى به علت است.
پس:
بهاندك التفاتى زنده دارد آفرينش را
|
اگر نازى كند از هم فرو ريزند قالبها
|
و به تعبير
ديگرى كه در خطاب به حضرت حق گفته شده:
گلبرگ را، ز سنبل مشكين نقاب كن |
يعنى كه رخ بپوش و جهان را خراب كن |
پس معلول از
خود هيچ نيست و هر چه هست علت است و جَلَوات (6) علّت. ليكن همين هيچ
بودن معلول، عزت اوست. چون از خود هيچ است وابسته صرف به علت است و از اين راه عزت
دارد. پس فناى معلول سرمايه اوست وهمه عالم اين فنا را دارند ليكن آن كه توجه به
اين فنا دارد، مىتواند از اين سرمايه خود استفاده كند. و هر موجود كه بيشتر غرق در
فنا مىشود و خود بينى ندارد بيشتر وصل به آن درياى عظمت مىشود و با ارزشتر
مىشود.
برتر بودن انسان از فرشتگان
به هر حال وصل
به حق، تكامل معلول است و اين وصل به طور كامل فقط در چهارده معصوم عليهمالسلام
پاك محقق شده است. انبيا و اوصيا ديگر نيز تا حدود بسيار زيادى به اين وصل
رسيدهاند ليكن نه به آن مقام. پيامبر صلىاللهعليهوآله به جايى رسيد كه جبرئيل
هم نرسيد و نتوانست با پيامبر صلىاللهعليهوآله همراهى كند.
روايت صحيحه
كافى شريف را ملاحظه كنيد كه: چون پيامبر صلىاللهعليهوآله را به معراج بردند،
جبرئيل آن حضرت را در جايى برد و او را تنها گذاشت.
حضرت فرمود:
جبرئيل! در اين حال مرا تنها مىگذارى؟ جبرئيل گفت: برو! به خدا قسم به جايى قدم
گذاردى كه هيچ بشرى پيش از تو به آن جا قدم ننهاده است.(7) در عالم ماده
نيز در همان ابتداى رسالت، پيامبر صلىاللهعليهوآله از مقابل هر درخت و يا سنگى
كه عبور مىنمود برايش خاضع مىشدند.(8)
البته هر كس كه اصل توحيد
را قبول و به حضرت حق اعتقاد دارد به درجاتى از پيوند الهى رسيده است و به همين جهت
به طور ابد در دوزخ نخواهد ماند هر چند بسيار آلوده باشد. البته به شرطى كه اين
اعتقاد برايش محفوظ بماند و در اثر آلودگىهاى زياد از بين نرود. ولى به هر حال
هدف، صرف يك اعتقاد نيست بلكه وصل كامل و الهى شدن مىباشد و اين معنا تنها در
چهارده معصوم پاك تجلى پيدا كرده است. پس هدف از خلقت عالم انسان است. چنان كه
طبيعت و بشريّت نيز نشان مىدهد، انسان از همه عالم براى خود استفاده مىكندو از
نظر عقلاى عالم هيچ اشكالى هم ندارد كه بشر از همه موجودات ديگر بهره ببرد و حتى
جانداران ديگر را فداى خويش كند و به طوركلى طبيعت را مسخر خويش كند. قرآن كريم هم
آسمان و زمين و خورشيد و ماه را مسخر بشر معرفى نموده است، و هر آن چه در زمين است
خلق شده براى بشر، مىداند. انسان هم براى وصل به خداوند است و الگوى خدايى شدن،
قدرت مطلق و علم مطلق شدن و... .
قرآن كريم
ترسيم زيبايى از عظمت پيامبر صلىاللهعليهوآله دارد كه: ... سپس نزديك شد تا
آنجا كه به حق آويخت و سپس به آن جا رسيد كه چون دو قوس كمان به هم وصل شدند بلكه
نزديكتر...»(9) زيرا كه دو قوس فقط رأس آنها به هم مىرسند و در
ميانه، فاصله است ليكن آن يك وصل كامل بود. پس نزديكتر بود.
در برخى دعاها
اين مطلب اين گونه بيان شده است: «خداوندا! فرقى بين تو و آنها نيست جز اين كه
آنها بندگان تو هستند.»(10) يعنى خداوند بى نهايت است و آنها هم بى
نهايت، يعنى به بى نهايت وصل شدهاند... لكن از بندگى خداوند است كه به آن جا
رسيدهاند، به عبارت ديگر خداوند واجب است و آنها ممكن، يعنى خدا آنان را بى نهايت
قرار داده است.
بيت معروف:
زاحمد تا احد يك ميم فرق است |
جهانى اندر اين يك ميم غرق است |
همين را
مىگويد، يعنى پيامبر صلىاللهعليهوآله به خداوند پيوسته و وصل كامل پيدا كرده
است. تفاوت در ميم امكان است كه او واجب و اين ممكن است. او اصل است واين پيوند كه:
همه عالم در ميم ـ امكان ـ غرق مىباشند. تعبير حديث معتبر كافى شريف(11)
در تطبيق كريمه 35 و 36 سوره ذاريات:«فأخرجنا من كان فيها من المؤمنين فما وجدنا
فيها غير بيت من المسلمين» بر اهل بيت عليهمالسلام از همين باب است. يعنى در آن
درجه كامل ايمان واعتقاد و درك و وصل ولمس معنوى، فقط اهل بيت عليهمالسلام پيامبر
صلىاللهعليهوآله قرار دارند. يعنى در كره زمين فقط يك خاندان تسليم مطلق حضرت
حق مىباشند.
حديث
شريف:«نحن و اللّه أسماء اللّه الحسنى؛ به خدا قسم كه ما اسماى نيكوى الهى هستيم»
نيز همين وصل را مىرساند.(12)
حديث ديگر: «ما با خداوند
حالاتى داريم كه گويا ما، او هستيم» نيز همين طور، با اين تفاوت كه آن وصل به مقام
لاهوت يعنى مقام اسماءو صفات را مىرساند و اين، وصل به مقام هاهوت و ذات را
مىرساند. همه اينها طبق قاعده كلى تكامل است. هدف در خلقت هر چيز، تكامل اوست و
تكامل انسان وصل به موجود برتر است. موجود برتر فقط ذات خداوند است. فرشتگان گرچه
از نظر ذات اشرف هستند و نورانىتر و زيباتر، ليكن در مقام فعليّت و عمل چنين نيست.
زيرا انسانِ پاك، پاكى خود را با زحمت بسيار وپس از درگيرى با قواى شهوانى و غضب به
دست آورده و اين شرافت بيشترى است. پس جاى اشكال نيست كه چرا ملائكه كه هرگز گناه
نمىكنند خليفه خدا نشدند و انسان خليفه خداست «إني جاعل في الأرض خليفة»
عصمت چهارده معصوم
اگر هدف از
خلقت انسان تكامل است و آن پيوستن به وجود برتر است و وجود برتر فقط خداوند است،
اين هدف حتما بايد در برخى انسانها تحقق يابد وگرنه نقض غرض لازم مىآيد و نقض غرض
در افعال خداوند مستلزم عجز يا جهل حضرت حق مىباشد كه محال است. پس اين هدف در
برخى انسانها تحقق يافته است، آن انسانها همان چهارده معصوم هستند. نه تنها از
باب قدر متيقن يعنى قدر مسلم آنهايى كه به اين مقام رسيدهاند بگوييم فقط چهارده
معصوم هستند، بلكه تاريخ و روايات مذهبى هم نشان مىدهد كه تنها اين چهارده نفر
هستند كه تاريخ زندگيشان بدون اشتباه است و در همه لحظات زندگيشان عقل حاكم بوده
است و به تعبير قرآن كريم:« و ما أنت بنعمة ربك بمجنون؛ به نعمت خداوند «تو» مجنون
نيستى(13) يعنى همه زندگى و رفتارت سرتاسر عاقلانه است.
اين آيه اگر
مفيد حصر نباشدو اين را نرساند كه فقط تو هيچ گونه و هيچ گاه جنون ندارى ليكن به هر
حال اين تعبير درباره ديگران نيست. طبق روايت «العقل ما عبد الرحمن و اكتسب به
الجنان؛ عقل همان است كه وسيله عبادت و كسب بهشت است.» اين پيامبر است كه همه
رفتارش بر اساس اين عقل استوار است. انسانهاى ديگر فقط مقدارى از رفتارشان چنين
است. يكى از روانشناسان غربى هم مىگويد: هر انسانى در شبانه روز چند دقيقهاى
ديوانه مىشود عاقل كسى است كه بيش از اين ديوانه نشود.
از طرفى اهل
بيت پيامبر صلىاللهعليهوآله همه يك نور هستند چنان كه در روايات هم آمده است
«...أرواحكم و أنواركم واحدة...» پس همه اهل بيت عليهمالسلام اين طور هستند كه عقل
محض مىباشند. ليكن باقى مردم نوعا در كارها اشتباه دارند. چه بسيار سخنى مىگويند
و پشيمان مىشوند، كارى مىكنند و پشيمان مىشوند، نوعا نابجا عصبانى مىشوند و به
تعبير نهج البلاغه: «الحدّة ضرب من الجنون؛ عصبانيت نوعى جنون است.»
انبياى بزرگ
هم كه در زمان پيامبر صلىاللهعليهوآله نبودهاند (و آيه سوره قلم: «ما أنت
بنعمة ربِّك بمجنون» به آنها تعريضى ندارد)، نيز به نوعى لغزش داشتهاند، منتها نه
لغزش به معناى گناه، يعنى نافرمانى در قوانين جزايى، بلكه لغزش به معناى خلاف
مصلحت. چنان كه موسى عليهالسلام مىگويد:«ربّ ظلمت نفسي»(14) و يا قرآن
درباره آدم مىفرمايد: «و عصى آدم ربه...»(15)، در روايت صعصعة بن صوحان
لغزش انبياء ديگر ذكر شده است. عصيان پيامبران و اولياء خدا در قوانين جاريه نيست
بلكه احيانا لغزش در قوانين مربوط به حبّ و عشق، يا هيبت يا حيرت، يا فنا و مانند
آن مىباشد. فى المثل در قانون حبّ و عشق صرف يك لحظه عدم توجه، لغزش است، چنان كه
عاشقى كه همراه معشوق در گلستانى گام مىزد از گلى خيلى تعريف كرد معشوق رنجيد و
گفت: رخسار من اين جا و تو بر گل نگريى؟!
به هر حال پس
اين جمله دعاى رجب خلاف قاعده نيست كه فرمود:«خداوندا! فرقى بين تو و بين آنهانيست
جز اين كه آنها بندگان تو هستند.» اين مقتضاى «هدف خلقت» و «محاليّت نقض غرض»
مىباشد... پس آنها به كمال مطلق و فناى در ذات حق كه سرّ بقاست رسيدهاند و باقى
به بقاء خداوند هستند ليكن اين مقام را از عبوديّت براى حق تعالى دارند. ممكن
الوجودى هستند كه خداوند آنها را بىنهايت قرار داده است.
لذا
نمىتوانيم جمله مرحوم آية اللّه خويى(قده) را كه درباره راوى اين دعا مىفرمايد:
«اودعايى نقل كرده كه از اذهان متشرعه دور است و قابل قبول نيست و باور صدور از
معصوم را ندارد»(16) با همه احترامى كه براى آن بزرگوار قايليم پذيرا
باشيم.
همين طور جمله
علامه شوشترى را در كتاب الاخبار الدخيله به همين مضمون، كه به علاوه، براى سست
كردن روايت مىفرمايد: اين رافقط اقبال سيد بن طاووس از شيخ نقل كرده است و مجلسى
هم در بحار از اقبال نقل كرده و توضيحى هم نداده است. غرق شدن در علوم ظاهرى چه بسا
بزرگان را نيز دچار غفلت مىكند.
خلقت
عالم به طفيل چهارده معصوم عليهمالسلام
بنا به آن چه
تاكنون گفتيم هدف از خلقت عالم انسان است ليكن نه هر انسان، بلكه انسانى كه چون
چهارده معصوم باشد. انسانهاى موحّد ديگر هر چند كه به درجاتى از ارتباط الهى
رسيدهاند ليكن به درجه مطلوب اصلى كه وصل به بى نهايت باشد نرسيدهاند بنابراين
ديگران به طفيل چهارده معصوم ايجاد شده و ارتزاق نموده و مورد لطف واقع مىشوند؛
زيرا خود نرسيدهاند به آن جا كه بايد برسند و در استعدادشان به وديعت گذارده شده
است.
اساسا در هر
حركتى، هر درجه و قدمى مقدمه درجه بعد و قدم بعد مىباشد، حركت قابل تقسيم به بى
نهايت است و هر جزوى مقدمه رسيدن به جزء بعد مىباشد. انسانها هم در حركت تكاملى
خويش درجات بى نهايتى را بايد طى كند و هر درجهاى مقدمه درجه بعد مىباشد و براى
درجه بعد به وجود مىآيد و انسانهاى در درجه پايينتر نيز به خاطر و به طفيل انسان
درجه برتر به وجود مىآيد.
وجود جسمانى
انسان مطرح نيست، هدف از ايجاد او مطرح است و آن «كمال مخصوص» مىباشد. حتى اگر
انسانى به كمال نرسيده ولى سقوط هم نكرده است، از انسانى كه سقوط كرده اشرف است و
منّت بر او دارد، اين است كه در روايات متعددى آمده است كه: «لولا شيوخ رُكَّع و
بهائم رتّع و صبية رضّع لصببت عليكم البلاء و ترضّون به رضّا؛ اگر نبودند پيران قد
خميده و حيوانات اهلى چرنده و خردسالان شيرخوار، بلا بر شما فرو مىريختيم و با آن
كوبيده مىشديد.»(17)
لازمه اين مطلب اين است كه
نه تنها انسانهاى پاك خداجو و خداخواه و خدادار يعنى واصل، از ساير انسانها
اشرفند كه حتى حيوانات اهلى كه خدمت مىكنند و تكليفى ديگر ندارند، از بسيارى
انسانها اشرف هستند. در قرآن كريم هم آمده كه:«بل هم أضل؛ آنها از چهار پايان هم،
از راه دورترند.» بنا به قاعده مزبور آنها كه با خداوند رابطه ندارند فقط به طفيل
مردم متدين زندهاند و اينها هم به خاطر انسانهاى برتر و همين طور تا برسد به
آنها كه وصل مطلق شدهاند يعنى چهارده معصوم عليهمالسلام .
ممكن است
بگوييد: مگر مىشود كه اين جهان نامتناهى فقط به خاطر چهارده نفر به وجود آمده
باشد؟
پاسخ اين است
كه اوّلاً سخن در هدف اعلا مىباشد، انسانهاى ديگر نيز تا حدودى به هدف رسيدهاند
يعنى درجهاى از هدف را دارند، يعنى به هر اندازه كه به توحيد و عبوديّت راه دارند
به همان اندازه در مسير هدف قرار دارند.
ثانيا هدف
مزبور به حدّى مهم و والاست كه چهارده وجود نيز كفايت مىكند، حتى يك الگوى خداوندى
نيز ارزش اين همه تشكيلات را دارد تا چه رسد به چهارده نور مطلق. در كارهاى معمولى
انسانها نيز اگر كسى كارخانه توليدى احداث كند كه بيشتر توليدات فاسد شوند ليكن
تعدادى در حدّ اعلى به دست آيد كه جبران همه خسارتها را كند و به علاوه سود كند آن
كارخانه را سود آور مىدانند.
بنابراين از
جمله اول حديث مزبور روشن است، همه عالم براى پيامبر صلىاللهعليهوآله و اهل بيت
عليهمالسلام خلق شده است. همان طور كه گفتيم اين مطلب در روايات بسيار ديگر نيز
آمده است. حديث مشهور «كساء» نيز مشتمل بر همين مطلب است كه: زمين و آسمان و...،
براى اينها خلق شده است. اصل جريان كساء مسلم است و شيعه و سنى به تواتر نقل
كردهاند. هر چند اين تعبير در همه آن روايات نيست ليكن در حديث مشهورى كه شيعه نقل
كرده است اين جمله را هم دارد كه زمين و آسمان و...»(18)
برخى روايات ديگر هم كه در
بحثهاى ديگرى وارد شده همين را مىرساند. مثل حديث مهريه حضرت فاطمه عليهاالسلام
كه «همه آبهاى دنيا مهريّه زهرا عليهاالسلام مىباشد». يعنى اصل حيات طبيعت به
خاطر اوست، يا حديث تعيين حدودفدك كه در كلام امام كاظم عليهالسلام خطاب به هارون
الرشيد آمده است كه كل مملكت اسلامى آن روز يا بيشتر از آن را شامل مىشود. البته
جمله حضرت امام كاظم عليهالسلام شايد فقط حقانيّت حكومت را برساند يعنى حكومت بر
كل اين سرزمينها از آن هاست.
همه آن چه
تاكنون گفته شد بر اساس معناى «عليّت غائى» بود يعنى هدف از خلقت عالم، انسان كامل
است.