پيامبر (ص) در اينجا بيش از ديگران خوشحال است، دستها را به كمر زده و چون مادران
در عروسى دختران تلاش مى كند، دستور مى دهد، كارها را تقسيم مى كند و هر كس را به
دنبال كارى مى فرستد.
حجله چيده مى شود
پيامبر (ص) به عايشه و ام سلمه دستور داد تا اثاثيه فاطمه (س) را مرتب نمايند.
آنان به خانه اى كه قرار است فاطمه (س) زندگى را در آن آغاز كند رفتند، كف حجله را
از ماسه بادى [ سنن ابن ماجه ج 1 ص 616 ] بطحاء فرش كردند. سپس و بالش را از گياه
پر كردند و آن را هموار كردند. مقدارى خرما و كشمش خوردند و سپس به كار پرداختند،
در كنار خانه چوبى را نصب كردند تا چوب لباسى و محل آويزان كردن مشك كوچك آب باشد.
[ ملأ البيت كثبا يعنى رملا، الصواعق المحرقه ص 163 ] اطاق را با قطعه اى از پوست
گوسفند فرش كردند و بالشى بر آن نهادند و مشكى كوچك آويزان كردند و حوله اى و ظرفى
در آن قرار دادند. [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 24. ]
حجله دختر پيامبر خدا (ص) بسيار ساده و بى آلايش بود. على (ع) بارها سادگى آن را
به ياد مى آورد و بر آن افتخار مى كرد: و مى فرمود در آن شبى كه فاطمه (س) را به
خانه ام آوردند «فما كان فراشنا ليلة اهديت الا مسك كبش» [ سنن ابن ماجه ج 2 ص 1391
كتاب الزهد، كنزل العمال ج 13 ص 179 و ص 682، و ر. ك به احقاق الحق ج 10 ص 395 تا
400 ] فرشى به جز پوست قوچى نداشتيم.
آرايشگاه
«پدر دستور داد خانه ام سلمه را براى آرايش فاطمه (س) آماده كنند، زنان پيامبر
(ص) جمع شدند تا او را اطلاح كنند و در خور شانش آرايش نمايند. از او عطر طلبيدند.
فاطمه (س) شيشه اى را آورد. از بوى خوش آن متعجب شدند، پرسيدند آن را از كجا آورده
اى؟ فرمود: دحيه كلبى بر پدرم وارد مى شد و مى گفت: پشتى را براى عمويت بينداز و
هنگاميكه بلند مى شد از لباسش چيزى مى افتاد كه مى گفت اينها را جمع كن و محتواى
شيشه همان چيزهاست. زنان پيامبر (ص) بيشتر متعجب شدند، از رسول خدا موضوع را سوال
كردند. فرمود: «اين عنبريست كه از بال جبرائيل فرود افتاده.» [ مناقب ج 3 ص 353
توضيح اينكه جبرائيل به قيافه دحيه كلبى، بر پيامبر (ص) وارد مى شد. ] فاطمه (س) را
آرايش كردند و براى زفاف آماده نمودند.
وليمه
آنگاه پيامبر (ص) رو به على (ع) كرد و فرمود: هر عروسى وليمه اى دارد، بايد فكرى
كرد. اصحاب كه براى كمك دورا دورش حلقه زده بودند، «هر كس چيزى را متقبل شد» [
ذخائر العقبى ص 33 (و قال فلان على كذا و قال فلان على كذا) و ينابيع الموده ج 2 ص
22. ]
سعد بن عباد گفت: من يك رأس قوچ مى دهم. [ ذخائر العقبى ص 34، الصواعق المحرقه ص
162، ينابيع الموده ج 2 ص 22، كنزل العمال ج 13 ص 680 و 681. ] سپس اصحاب هر كدام
هر چه را پذيرفته بودند آوردند، مجموع هدايا عبارت بود از «مقدارى گندم، نان،
گوسفند و گاو [ مناقب ج 3 ص 353 ] و چند صاع ذرت كه انصار روى هم گذاشتند و آوردند.
[ كنزل العمال ج 13 ص 680، ينابيع الموده ج 2 ص 22 ] و كشمش و خرما هم به عنوان
شيرينى تهيه گرديد.» [ ذخائر العقبى ص 34. ]
پيامبر (ص) دستور دادند گندمها را آرد كنند و گوسفندان و گاو را ذبح كنند و سپس
آماده طبخ نمايند، پس از پخته شدن غذا پيامبر (ص) دستور داد، كسى روى پشت بام جار
بكشد و مردم را براى شركت در عروسى دعوت نمايد. بعد از اعلام، جمعيت از نخلستانها و
مزارع به سوى مسجد سرازير شد، سفره در مسجد گسترده شد و ضيافت شام به افتخار اين
پيوند مبارك برقرار شد، هزاران نفر از مردم مدينه، زن و مرد، بر سر سفره نشستند و
خوردند و بلند شدند. [ مناقب ج 3 ص 353. ]
مجلس زنانه
پيامبر (ص) به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار فرمود:
فاطمه (س) را همراهى كنيد! شادى كنيد! شعر بخوانيد، تكبير زنيد، و خداوند را
ستايش كنيد و مبادا سخنى بگوييد كه خداوند راضى نباشد، [ مناقب ج 3 ص 354 ] ناگهان
صداى دايره از مجلس بلند شد و «پيامبر (ص) آن را شنيد، پرسيد اين صداى چيست؟ ام
سلمه گفت: اى رسول خدا! اسماء دايره مى زند! با اين كارش مى خواهد فاطمه (س) را شاد
كند تا مبادا احساس بى مادرى كند. پيامبر خدا (ص) دستش را به سوى آسمان بلند كرد و
گفت: خدايا همانگونه كه اسماء دخترم را خوشحال مى كند، در قلب او شادى افروز، سپس
اسماء را صدا زد و فرمود: صداى دف تو چه معنايى دارد؟ گفت: نمى دانم ما فقط مى
خواهيم شادى بيافرينيم، فرمود: مواظب، باش موسيقى آن ناسزا نباشد. [ دعائم الاسلام
ج 2 ص 206 روايت 752 و عن جعفر بن محمد (ع) انه قال: مما كانت الليله التى بنى فيها
على (ع) بفاطمه، سمع رسول الله (ص) ضرب الدف فقال: ما هذاء قالت ام سلمه يا رسول
الله هذه اسماء بنت عميس تضرب بالدف ارادت فيه فرح فاطمه (س) لئلا انه لما ماتت
امها لم تجد من يقوم لها، فرفع رسول الله يده الى السماء ثم قال: اللهم ادخل على
(ع) اسماء ابنه عميس السرور كما افرحت ابنتى ثم دعاها، فقال يا اسماء ما تقولون اذا
ضربتن بالدف؟ فقالت ما ندرى ما نقول يا رسول الله فى ذلك انما اردت فرحها قال فلا
تقولوا هجرا. مرحوم ابن شهر آشوب مى گويد پيامبر (ص) خود شخصا وارد مجلس زنانه شدند
و دستور دادند دف نواخته شود (و دخل حجره النساء و امر بضرب الدف) مناقب ج 3 ص 351
در اينكه زدن دف در عروسى مانعى ندارد روايات فراوانى است، پيامبر (ص) بارها سفارش
كردند و فرمودند: فرق بين النكاح و السفاح بالدف: فرق ازدواج و زنا زدن دف است لذا
بعضى از فقها نواختن داير، را در عروسى بلا اشكال دانسته اند. رجوع كنيد به: شرح
لمه چاپ انتشارات جامعه مدرسين ج 1 ص 273 و جواهر ج 22 ص 49 و در مورد روايات
مراجعه كنيد به بحارالانوار ج 103 ص 217 روايت 15 و ص 275 روايت 32 ج 19 ص 109. ]
عروس به خانه شوهر مى رود
جشن و شادى در مدينه موج مى زد، بوى عطر فضا را آرايش كرده بود، نيمى از شب
گذشته بود، هر چند آنشب خستگى از مدينه رفته بود اما كارها بايد مطابق برنامه پيش
برود. «پيامبر (ص) شهباء [ مركب پيامبر (ص) ] را آورد، حوله اى بزرگ رويش انداخت،
فاطمه (س) را در حالى كه درد و برد خود را پوشانده بود و دو دستبند نقره بر دست
داشت [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 24 ] بر مركب نشاند، افسار را به دست سلمان داد و خود
از جلو حركت كرد، جبرائيل با هزاران فرشته در يك طرف و ميكائيل با هزاران فرشته در
طرف ديگر» [ من لا يحضره الفقيه ج 3 ص 253، احقاق الحق ج 10 ص 391 ] «هفتاد حوريه
اطراف زهرا، زنان پيامبر (ص) پيشاپيش و حمزه و عقيل و جعفر و اهل بيت در حالى كه
شمشير از نيام كشيده بودند بدنبال مى رفتند. زنان شعر مى خواندند و فاطمه (س) را به
خانه على (ع) هدايت مى كردند، ام سلمه با صداى بلند مى خواند:
زنان همراه، بيت اول را با هم تكرار مى كردند و تكبير مى گفتند.
همسايگانم! به يارى خداوند به پيش. و در هر حالى شاكرش باشيد، نعمتهاى خداوند
بزرگ را به ياد آوريد، كه ناخوشيها و آفتها را دور كرد. ما را بعد از كفر به ايمان
هدايت كرد. خداوند آسمانها ما را از نابودى نجات داد، با بهترين زنان عالم به پيش.
عمه و خاله هايش باد فدايش. اى دختر كسى كه فضل او والاست، وحى از اوست، رسالت از
اوست. سپس عايشه دم گرفت:
زنان، بيت اول را تكرار مى كردند و تكبير مى گفتند.
اى زنان! خود را با مقنعه هايتان بپوشيد، و در مجالس از خوبيها سخن بگوييد، ياد
كنيد خداوند را كه ما را مخصوص گردانيد به دينش با بندگان شاكر. سپاس بر نيكى هاى
خداوند، و شكر بر خداوند عزيز و توانا. با فاطمه (س) به پيش كه خداى نامش را بلند
مرتبه گردانيد و به همسرى مردى پاك پاك برگزيدش.
آنگاه حفصه سخن را به دست گرفت:
فاطمه (س) بهترين زنان آدمى است، و كسى است كه رخى چون ماه دارد. خداوند تو را
بر همگان برترى داد. به برترى پدرى كه مخصوص شد به وحى آيات زمر. خداوند تو، تو را
زوج جوانى فاضل قرار داد، يعنى على (ع) كه از اهل عالم برتر است. همسايگانم! با
فاطمه (س) به پيش، كه او دخترى بزرگوار از خاندانى بزرگ است. و آخر، معاذه مادر سعد
دم گرفت.
-
اقول قولا فيه ما فيه محمد خير بنى
آدم بفضله عرفنا شرنا و نحن مع بنت نبى الهدى
فى ذروه شامخه اصلها فما ارى شيئا
يدانيه
-
واذكر الخير و ابديه ما فيه من كبر
ولاتيه فالله بالخير مجازيه ذى شرف قد مكنت فيه
فما ارى شيئا يدانيه فما ارى شيئا
يدانيه
سخنى خواهم گفت كه در آن هر چه بايد باشد هست. سخنم را با خير و خوبى آغاز مى
كنم. محمد بهترين آدميان است، در او نه كبر است و نه گمراهى. با فضل او راه تكامل
را يافتيم، خداوند او را پاداشى نيك دهد. ما در ركاب دختر پيامبر هدايتيم، آن صاحب
شرفى كه شرافت در او جاى گرفته. او در بلندايى است كه پايه هايش نيز رفيع است، هيچ
چيزى كه به او برسد نمى بينم.
زنان بيت اول را تكرار مى كردند و تكبير سر مى دادند. [ مناقب ج 3 ص 354. ] و
نيز جبرائيل، ميكائيل و فرشتگان همراه، با پيامبر (ص) تكبير زدند و اينگونه تكبير
در مراسم عروسى مسلمانان سنت شد. [ من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 253، ينابيع الموده ج
2 ص 22، ذخائر العقبى ص 32، احقاق الحق ج 10 ص 329. ]
آنگاه وارد خانه شدند، پيامبر (ص) فاطمه (س) را صدا زد و دستش را در دست على (ع)
گذاشت و فرمود: آفرين بر دختر رسول خدا. [ مناقب ج 3 ص 355. ]
پدر در حجله
فاطمه (س) را به حجله آوردند، پيامبر (ص) دم درب ايستاد، اجازه ى ورود خواست .
على (ع): بفرماييد اى رسول خدا!
پيامبر: آيا برادرم آنجاست؟
ام ايمن: فدايت شوم برادرت كيست؟
پيامبر: على (ع) پسر ابوطالب!
ام ايمن: او داماد تو شده چرا به او برادر مى گويى؟
پيامبر: او هنوز هم برادر من است، اى ام ايمن!
(سپس وارد شد) يك ظرف آب طلبيد، دستش را در آب فروبرد.
على (ع) را صدا زد، او در مقابل پيامبر (ص) نشست، مقدارى از آب را روى سينه على
(ع) و مقدارى هم بين شانه هايش ريخت، سپس فاطمه (س) را صدا زد و باقى آب را رويش
ريخت و فرمود «والله ما الوت ان زوجتك خيرا هلى»: به خدا قسم در شوهر دادن تو به
بهترين افراد خانواده ام درنگ نكردم. [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 24، همين روايت را با
مختصر تفاوت در الفاظ، منابع ذيل آورده اند. الصواعق المحرقه ص 142 و 163 و 162،
ذخائر العقبى ص 28، مناقب ج 3 ص 355. ]
ساقدوش
پس از لحظاتى همگان به خانه خويش بازگشتند، و تنها زنى كه چون مادر از ابتداى
عروسى دستها را بالا زده بود و خدمت مى كرد ماند، زيرا مادرش خديجه هنگام مرگ به
اسماء بنت عميس [ آقاى دكتر شهيدى مؤلف زندگانى فاطمه زهرا معتقدند كه اسماء در آن
زمان در حبشه بود. لكن آنقدر روايات از حضور اسماء در عروسى بحث به ميان آورده اند
كه مطمئن مى شويم در عروسى حضور داشته است ممكن است از حبشه آمده اند و مجددا
مسافرت نموده باشند. ] سفارش كرده بود كه دخترم را شب عروسى تنها نگذار، و بدين جهت
پيامبر (ص) بار ديگر بر دنيا و آخرت او دعا كرد [ مناقب ج 3 ص 356. ]
نيمه شب زفاف
فاطمه (س) و على (ع) در حجله تنها شدند، فاطمه (س) به فكر فرورفت، چهره فاطمه
(س) نشان مى داد كه در دل او غوغايى شده ، هيجانى درونش را درنورديده، خدايا فاطمه
(س) را چه شده؟ چرا اينگونه غرق سكوت شده؟ آيا به ياد مادر افتاده؟ جدايى از پدر
سايه غم بر سرش افكنده؟ يا...
ناگهان سر از دامن تفكر برمى دارد و سكوت را مى شكند، على جان! «تفكرت فى حالى و
امرى عند ذهاب عمرى و نزولى فى قبرى فشبهت دخولى فى فراشى بمنزلى، كدخولى الى لحدى،
و قبرى فانشدك الله ان قمت الى الصلوه فنعبد الله تعالى هذه الليله» [ نهج الحياة
به نقل از غاية المرام فى رجال البخارى ص 295 و الروض الفائق و احقاق الحق ج 4 ص
481 ] در حال و عاقبت خويش مى انديشيدم، هنگام غروب خورشيد عمر و فرود آمدنم را در
قبر به ياد آوردم، ورود به منزل جديدم مرا به ياد نزول در قبرم انداخت، پس تو را به
خدا سوگند مى دهم امشب را به عبادت قيام كنيم.
سپيده دمان
پيامبر (ص) آن شب را لحظه شمارى مى كرد تا صبح شود، سپيده از افق سر زد، خورشيد
مژگان طلايى اش را بر هم مى زد، و بر زمان نور مى پاشيد، صبح آن روز شادتراز هر
زمان از خواب برخاست، بوى عشق در رواق زمان پيچيده بود، سكوت دلنشينى مدينه را
فراگرفته بود، پيامبر (ص) جامى از شير پر كرد و به طرف خانه فاطمه (س) حركت كرد،
درب خانه آمد، السلام عليكم: سلام بر شما، آيا اجازه هست وارد شوم، اسماء درب را
گشود، هر دو به خوابى عميق فرورفته بودند، با صداى پيامبر (ص) فرمود: از جايتان
تكان نخوريد، عذر آوردند چون شب را تا صبح به عبادت مشغول بوده اند بخواب رفته اند،
از على (ع) پرسيد همسرت را چگونه يافتى؟ گفت: براى طاعت خداوند ياور خوبى است، از
فاطمه (س) پرسيد؟ شوهرت را چگونه يافتى؟ گفت: بهترين شوهر است. [ مناقب ج 3 ص 356.
]
سپس كاسه شير را به فاطمه (س) داد فرمود: «بنوش پدرت به قربانت، و بقيه را به
على (ع) داد و فرمود: بنوش پسر عمت به فدايت.» [ كشف الغمه ج 1 ص 473، مناقب ج 3 ص
356، احقاق الحق ج 10 ص 422. ]
آغاز سرزنش
دلهايى كه هنوز از جاهليت پالايش نشده بودند، ارزش را در جاى ديگر جستجو مى
كردند. چون سادگى زندگى على (ع) را ديدند، زبان به سرزنش گشودند، دختر بزرگ بزرگان
چنين همسرى از فقير فقيران!!
فاطمه (س) نزد پدر آمد و گفت: «يا ابت ان نساء قريش يقلن لى ان اباك زوجك بمن لا
مال له»: زنان قريش به من مى گويند پدرت تو را به مردى فقيرى شوهر داد. پيامبر (ص)
فرمود: «خداوند ابتدا تو را در عرش به عقد درآورد، آنگاه من». [ ينابيع الموده ج 2
ص 153 و با مختصر فرقى الغدير ج 2 ص 318 (پيامبر (ص) در جواب فرمود: اما ترضينى ان
الله اختار من اهل الارض رجلين احدهما ابوك و الاخر زوجك). ]
«زمانى كه على (ع) تصميم گرفت عروسى نمايد، پيامبر (ص) فرمود: منزلى تهيه كن.
على (ع) منزلى (موقت) تهيه كرد كه كمى از خانه پيامبر (ص) دور بود، بعد از مدتى
پيامبر (ص) نزد فاطمه (س) آمد و فرمود: دلم مى خواهد منزلتان را به نزديكى خودم
منتقل نمايم. گفت: با حارثه بن نعمان صحبت كن تا منزلى در اختيار ما قرار دهد،
فرمود: حارثه آنقدر خانه در اختيار ما گذاشته كه خجالت مى كشم دوباره مطرح كنم. اين
گفتگو به حارثه رسيد، شتابان نزد پيامبر (ص) آمد و عرض كرد: شنيدم مى خواهى فاطمه
(س) را به نزديك خود بياورى، خانه هاى من در اختيار شماست. آنها از منازل بنى نجار
به شما نزديك تر است. من و ثروتم متعلق به خدا و رسول اوست، به خداوند سوگند مى
خورم آنچه را شما از من مى گيريد نزد من خوشايندتر است از آنچه كه به من وامى
گذاريد. پيامبر (ص) فرمودند: تو راست مى گويى، خداوند به تو بركت دهد، آنگاه خانه
فاطمه (س) انتقال يافت. [ طبقات ج 8 ص 22 و ص 166. ]
اخلاق و رفتار زهرا
اسوه
زهرا از كودكى برجستگى هاى اخلاقى خود را نشان داده است. و يكجا همه ى صفات خوب
را همراه داشته است، اما شكفتن غنچه هاى نبوغ اخلاقى- رفتارى او از زندگى زناشويى
او كه همان آغازين دوران بلوغ مى باشد شروع مى شود.
هنوز چندى از زندگى جديد او نگذشته بود كه سادگى، اخلاق، پاكدامنى، همسردارى،
ايثار، همسايه دارى، عبادت، راستگويى و... او زبان زد خاص و عام شد. دوست و دشمن،
مسلمان و غير مسلمان، به الگو بودن وى اعتراف كردند. هر كس به او نزديكتر بود،
بيشتر احساس محبت مى كرد. و اين در زندگى انسانها بسيار مهم است، چه بسا انسانهايى
كه از دور مى درخشند، موج مى زنند و خودى نشان مى دهند، اما چون به آن نزديك مى
شوى، سرابى از مرداب متعفن مى يابى. چه افرادى كه چون به آنان نزديك مى شوى، آنان
را چشمه سارى زلال، صاف و گوارا مى يابى، كه كام تشنگان را سيراب مى كند و فاطمه
(س) از اين صنف بود.
عايشه كه از نزديكان فاطمه (س) بود مى گويد: «ما رأيت احدا كان اصدق لهجه من
فاطمه (س) الا ان يكون الذى ولدها» [ الغدير ج 2 ص 312 (به نقل از حليه الاولياء،
الاستيعاب، تقريب الاسانيد، مجمع الزوايد و ذخائر العقبى) ] هيچكس را صادق تر از
فاطمه (س) نيافتم به جز پدرش.
ترس از قيامت
زهرا در اولين شب زناشويى به ياد قبر و قيامت مى افتد [ الغدير ج 2 ص 70 ] گرچه
او معصوم بود، اما عصمت او هرگز مايه غرور وى نشد، همواره به ياد مرگ بود، حضور
مسئولانه در برابر پروردگارش لرزه بر اندام وى مى انداخت. چون آيه «ان جهنم لموعدهم
اجمعين لها سبعه ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم» بر پيامبر (ص) نازل شد، پيامبر (ص)
به شدت گريست، اصحاب نيز به گريه او مى گريستند، و كسى را يارى سخن گفتن با پيامبر
(ص) نبود، چون تنها چيزى كه قلب پيامبر (ص) را خوشحال مى كرد ديدار فاطمه (س) بود،
چاره را در اين ديدند كه فاطمه (س) را به حظور پدر آوردند. فاطمه (س) گفت فدايت
گردم چرا گريه مى كنى؟ پيامبر (ص) آيه را بر فاطمه (س) تلاوت كرد، او به محض شنيدن
آيه با صورت نقش بر زمين شد و اين جمله را تكرار مى كرد. «الويل ثم الويل لمن دخل
النار»: واى، واى بر كسى كه در آتش وارد شود. [ بحارالانوار جلد 8 ص 303. ]
قيامت، آن روز سخت، روزى كه همه دلها را به وحشت مى اندازد، كه «برادر از برادر،
فرزند از مادر و همسر از همسر فرار مى كند، چه آنكه هر كسى را گرفتارى است كه به
خود مشغول است» [ سوره عبس آيه 35 تا 37 ] ياد آن روز فاطمه (س) را نيز به وحشت مى
انداخت، رنج آن روز دغدغه خاطر فاطمه (س) بود. «از پيامبر (ص) پرسيد: پدر جان! در
آن توقفگاه بزرگ، آن روز وحشتها و روز بزرگترين ترسها كجا تو را پيدا كنم؟ فرمود:
درب بهشت، در حالى كه پرچم حمد را به اهتزاز درآورده ام و امتم را شفاعت مى كنم.
- اگر آنجا تو را نيافتم؟
- در كنار حوض كوثر آنجا كه مشغول سقايت امتم.
- اگر آنجا نيز تو را نيافتم؟
- در كنار جهنم كه شعله هاى آتش را از امتم دور مى كنم.
اينجا فاطمه (س) غم از جان بشست و آرام گرفت. [ امالى صدوق مجلس 46 حديث 12. ]
عشق به خداوند
ايمان به مبدأ هستى تنها تكيه گاهى است كه هيچ طوفانى توان متزلزل ساختن دست
آويختگان به آن را نخواهد داشت. مؤمنين را نه سختيها از پاى درخواهد آورد نه وسعتها
او را از حق منحرف خواهد كرد. امام على (ع) علت بادگرايشى (همج رعاع) را در اين
خلاصه مى كند كه «لم يلجئوا الى ركن وثيق» [ نهج البلاغه، قصار الحكم 147 ]: آنان
به استوانه محكم دست نيافته اند.
ايمان اگر به عشق تبديل گردد، ايستايى پهلوانانه به حركت قهرمانانه مبدل مى شود،
گذر از ايمان به عشق، عبور از درياى نيل سختيهاست، شكافتن سينه طوفانهاست، و
سرانجام از كارزار بر نتافتن و به پيش تاختن در پى دارد. حتى عبادت كه اوج تجلى
بندگى است چهره اى ديگر به خود مى گيرد، بنده ى خائف درگاه عبوديت كه خود داراى
مقامى بزرگ است به آزاده اى عاشق تبديل مى گردد. [ برگرفته از اين روايت: ان قوما
عبدوالله سبحانه رغبه فتلك عباده التجار و قوما عبدوه رهبه فتلك عباده العبيد و
قوما عبده شكرا فتلك عباده الاحرار. غرر الحكم 3604. ] و فاطمه (س) اينگونه بود و
همين بود كه فاطمه (س) را در تمام صحنه ها مجاهدى نستوه مى يابى. روزى پيامبر اسلام
از دخترش پرسيد: چه حاجتى دارى؟ هم اينك فرشته ى وحى در كنارم نشسته و پيام آورده
كه خواسته تو محقق است. فاطمه (س) گفت: «شغلنى عن مسئلته لذه خدمته، لا حاجه لى غير
النظر الى وجهه الكريم.»
لذت خدمتش مانع درخواستش شده تنها خواهشم رخ نمودن يار است. [ نهج الحياة ص 99
با مختصر تغيير در ترجمه. ]
پاكدامنى
هيچ صفتى به رتبه پاكدامنى براى زنان نمى رسد. خداوند در قرآن كريم پاكدامنى
مريم را ستوده است: «و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها» [ سوره تحريم آيه 12 ] و
همان پاكدامنى را سبب زمينه رستن نبوت عيسوى دانسته، «والتى احصنت فرجها فنفخنا
فيها من روحنا» [ سوره انبياء آيه 91 ] و همو پاكدامنى را در رديف ياد هميشگى خود
ستايش كرده و به غفرانى و اجرى عظيم بشارت داده است. «والحافظين لفروجهم و الحافطات
والذاكرين الله كثيرا و الذاكرات لهم مغفره و اجرا عظيما» [ احزاب آيه 35. ]
گرچه پاكدامنى در ساحت قدس فاطمه (س) امرى سهل است، اما از آن جهت كه مى خواهد
سرچشمه زلال امت باشد، امرى است بسيار عظيم. اينجاست كه فرزندش حسين آن آزاده شجاع
ريشه ى آزادگى خود را در پاكدامنى مادر، و دنائت دشمن را در ناپاكى مادر مى داند.
«الا و ان الدعى بن الدعى قد ركز منابين اثنتين بين المله و الذله و هيهات منا
الذله يابى الله ذلك و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت» [ تحف العقول ماروى عن
السبط الشهيد ] اى مردم بدانيد! اين زنازاده، پسر زنازاده ما را در دو راهى وانهاده
يا دين يا ذلت، اما ذلت از ما دور است. خدا و رسولش و مؤمنان و دامنهاى پاكى كه ما
را پروريده است از آن گريزانند.
از اين رو پاكدامنى براى فاطمه (س) نه تنها يك خصلت و شرافت است، بلكه يك رسالت
عظيم است. رسالت حراست از شجره مباركه امامت و رهبرى انسانها بعد از ختم نبوت و
بدينسان بود كه خداوند پاداشى عظيم به فاطمه (س) عطا نمود، «ان فاطمه احصنت فرجها
فحرمها الله تعالى و ذريتها على النار» [ ينابيع الموده ج 2 ص 84، الصواعق المحرقه
ص 160، مناقب ج 3 ص 325، معانى الاخبار ج 1 ص 251 و الغدير ج 2 ص 61 ] فاطمه (س)
پاكدامنى پيشه كرد و بدين جهت خداوند او و فرزندانش را بر آتش حرام كرده است.
منظور از فرزندان، ذريه بلافصل فاطمه (س) مى باشد يعنى: حسن و حسين و زينب و ام
كلثوم. اين موضوع را امام صادق (ع) تفسير كرده است. [ عن محمد بن مروان قال: قلت
لابى عبدالله (ع) هل قال رسول الله (ص) ان فاطمه (س) احصنت فرجها فحرم الله ذريتها
على النار؟ قال نعم عنى بذلك الحسن و الحسين و زينب و ام كلثوم. معانى الاخبار ج 1
ص 251 و 252. ]
امامان شيعه براى اينكه اين روايت دستاويزى براى سوء استفاده بعضى از فاطميون
قرار نگيرد بر اين تفسير تأكيد داشته اند. حسن بن موسى وشاء مى گويد: در جايى از
خراسان با امام رضا (ع) بوديم، زيد برادر امام رضا (ع) با جماعتى مشغول صحبت بود و
دم از افتخار بر نسب خويش مى زد، امام رو به زيد كرد و فرمود: آيا گفتار خداوند كه
«پاكدامنى فاطمه (س) موجب مصونيت ذريه اش گشته» تو را مغرور كرده است، نه به خدا
اين مخصوص حسن و حسين و فرزندان بلافصل فاطمه (س) است. آيا سزاوار است كه موسى بن
جعفر مطيع خداوند باشد و روزش را روزه بگيرد و شبش را به عبادت قيام كند، با تو كه
معصيت خداوند مى كنى يكسان باشد؟ آنگاه تو در قيامت نزد خداوند عزيزتر باشى (تساوى
بى عمل و باعمل، عزت بى عمل است). جدم على بن حسين هميشه مى فرمود: براى نيكوكاران
اهل بيت دو پاداش است و بدكاران از آنان را دو چندان از عذاب است.
سپس به آيه «انه عمل غير صالح» [ معانى الاخبار ج 1 ص 249 ] استناد كردند و
فرمودند: «لما عصى الله عز و جل نفاه الله عن ابه، كذا من كان منا لم يطع الله عز و
جل فليس منا و انت اذا اطعت الله فانت منا اهل البيت» [ معانى الاخبار ج 1 ص 249 ]:
چون پسر نوح عصيان كرد، خداوند رابطه فرزندى وى را با نوح نفى كرد. همينطور هر كس
از ما اطاعت خداوند را نكند از ما نيست. اما تو اى حسن اگر مطيع خداوند باشى از ما
اهل بيت مى باشى.
سخنى از ابن تيميه
ابن تيميه در «منهاج السنه» درباره ى اين روايت مى گويد: به اتفاق همه ى حديث
شناسان اين حديث دروغ است. حتى كسانى كه ناآشنا به حديث باشند مى فهمند كه اين حديث
دروغ است. زيرا خيلى از زنان پاكدامن بودند، مانند: ساره، صفيه عمه رسول خدا، اما
از فرزندان آنان عده اى نيكوكار گشته و عده اى بدكار. [ منهاج السنه ج 2 ص 126 بنقل
الغدير ج 3 ص 175. ]
مرحوم علامه امينى در پاسخ مى فرمايند: اگر حديث صحيح و قطعى باشد، چگونه ممكن
است آن را با اذهانى كه توان توجيه ندارند مردود شمرد؟
ثانيا مگر اتفاق و اجماع اهل حديث به دست اوست كه هر كجا مى خواهد به نام همه رد
مى كند، در حالى كه اين حديث را دهها نفر از حديث شناسان و حفاظ، روايت كرده اند و
صحيحش دانسته اند. حاكم، خطيب بغدادى، بزاز ابوبعلى، عقيلى، طبرانى، ابن شاهين،
ابونعيم، محب طبرى، ابن حجر، سيوطى، متقى هندى، هيثمى، زرقانى، صباق و بدخشى اين
حديث را در كتابهايشان روايت كرده اند. [ الغدير ج 3 ص 175 تا 176. ]
خداوند در مورد مريم نيز همين موضوع را مطرح نموده است و فرموده است: «والتى
احصنت فرجها» مريم پاك دامن شد «فنفخنا فيه من روحنا» پس از روحمان در او دميديم،
جمله بعد را با فاء آورده چه فاء تفريع باشد چه سببيت، نوعى از زمينه داشتن با ترتب
را بيان مى كند.
ثانيا مطابق روايات، اين پاداش فقط در اولاد بلافصل فاطمه (س) بود كه تاريخ گواه
تحقق وعده خداوند است. فرزندانى پاك و محسن از او متولد گشتند كه هر كدام سرآمد
روزگار بودند.
عبادت
عبادت، نياز بنده ى فقير است به پيشگاه خداوندگار غنى، يا زارى عبد خائف است به
درگاه خالق صاحب جلال، يا راز عاشقانه شيفته واله است به وصال صاحب جمال، بنده هر
چه خود را نيازمندتر ببيند يا عبد بيشتر به جلال او نظر اندازد، يا عاشق بيشتر به
تماشاى جمال بنشيند، آن نياز و زارى يا اين عشقبازى بيشتر مى گردد.
اينجاست كه فاطمه (س) را مى بينم كه در شب اول زندگى نو تا صبح به عبادت برمى
خيزد، يا شبهاى جمعه را تا طلوع فجر به پيشگاه او سر به سجده مى سايد. امام حسن (ع)
مى فرمايد: «رأيت امى فاطمه قامت فى محرابها ليله الجمعه فلم تزل راكعه و ساجده حتى
انفجر عمود الصبح...» [ كشف الغمه ج 1 ص 468، علل الشرايع باب 145 روايت اول ]
مادرم را مى ديدم كه شب جمعه در محرابش به عبادت برمى خاست، پيوسته ركوع و سجده مى
كرد تا سپيده از افق سر مى زد.
فاطمه (س) آنچنان در عبادت مشهور شد كه حسن بصرى كه خود از عباد معروف است مى
گويد: «ما كان فى هذه الامه اعبد من فاطمه (س) كانت تقوم حتى تورم قدماه» [ مناقب ج
3 ص 341، احقاق الحق ج 10 ص 261 ] در امت محمد (ص) هيچكس در عبادت به پايه فاطمه
(س) نمى رسد، آنقدر به عبادت قيام مى كرد تا اينكه پاهايش متورم شده بود. و چه
شاهدى بهتر از على (ع) كه فرمود: «نعم العون على طاعه الله» [ ر. ك همين كتاب ص 71
] فاطمه (س) ياور خوبى است در عبادت خداوند. و فاطمه (س) عبادت را با تمام وجود
تجربه كرده بود و لذا فرمود: «من اصعد الى اله خالص عبادته اهبط الله عز و جل له
افضل مصلحته» [ تنبيه الخواهر و نزهه النواظر (مجموعه ورام) ج 2 ص 108 ] هر كس با
عبادت خالصانه اش به درگاه خداوند فراز آيد بهترين مصلحت خداوندى بر او فرود آيد.
ايثار
ايثار بالاترين حد گذشت انسان است، ايثار از مضامين بلند اخلاقى است كه از وحى
نشأت گرفته است.
ايثار يعنى گذشت انسان نيازمند، يعنى مقدم داشتن ديگران بر خود. ايثار، زيباترين
واژه اى است كه تنها در سايه ايمان به مبدأ آفرينش و اعتقاد به معاد بوجود مى آيد.
مهاجرين منزل و كاشانه خود را رها كردند و اموال خويش را در مكه نهادند و به
مدينه هجرت نمودند. در مدينه فقيرانى نيازمند شدند كه با انتخاب فقر راه پيروزى
اسلام را گشودند. اموال يهود بنى