فاطمه ى زهراء در كلام اهل سنت
جلد ۲

سيد مهدى هاشمى حسينى

- ۹ -


قد كان بعدك انباء و هنبثه- لو كانت شاهدها لم تكثر الخطب «انا فقد ناك فقد الارض و ابلها- واختل قومك فاشهدهم و لا تغب و روى حرمى بن ابى اعلاء- «فليت بعدك كان الموت صادفنا لما قضيت و حالت دونك الكتب» و روى ابن ابى الحديد عن عبدالله بن الحسن بن الحسن عن ابيه بعد ابيات المذكوره فى المتن:

«ضاقت على بلادى بعد ما رحبت- و سيم سبطاك خسفا فيه لى نصب» فليت قبلك كان الموت صادفنا- قوم تمننوا فاعطوا كل ما طلبوا «تجهمتنا رجال و استخف بنا- مذغبت عنا و كل الارث قد غصبوا ] افى الكتاب ان ترث اباك و لا ارث ابى لقد جئت شيئا فريا فدونكها مخطومه (93) مرحوله (94) تلقاك يوم حشرك فنعم الحكم الله والزعيم محمد والمواعد القيامه و عند الساعه يخسر المبطلون و «لكل نباء مستقر و سوف تعلمون» [ سوره انعام، آيه 67.] ثم انحرفت (او انصرفت) الى قبر النبى- صلى الله عليه (و آله) و سلم- و هى تقول:

«قد كان بعدك انباء و هنبثه   لو كنت شاهد لم تكثر الخطب»
«انا فقد ناك فقد الارض و ابلها   و اختل قومك لما غبت و انقلبوا»
«ابدت رجال لنا نجوى صدورهم   لما مضيت و حالت دونك الترب»
تهجمتنا رجال و استخف بنا   لما فقدت و كل ارض «مغتصب»
«كنت بدرا و نورا يستضاء به   عليك تنزل من ذى العزه الكتب»
«و كان جبرئيل بالايات يونسنا   فقد فقدت لكل الخير محتجب»
«فليت قبلا كان الموت صادفنا   لما مضيت و حالت دونك الحجب»
«انا رزئنا بما لم يرز ذو شجن   من البريه لا عجم و لا عرب»

[ ابى طاهر طيفورى، بلاغات النساء و تذكره الخواص، ص 285.] .

طيفورى مى گويد: وقتى كه ابوبكر به خلافت رسيد، جلسه اى تشكيل داد و فاطمه- سلام الله عليها- دختر رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- را از فدك كه مال او بود منع نمود و نماينده ى او را از سرزمين فدك بيرون كرد. اين خبر به فاطمه- سلام الله عليها- رسيد، بانوى دو عالم مقنعه و چادر بر سر مبارك گذاشته با عده اى از فرزندان خود و بنى هاشم به مجلس ابوبكر رفت. و در حالى كه اطراف چادرش به زمين كشيده مى شد و راه رفتنش مثل راه رفتن رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- بود، بر ابوبكر، كه در جمعى از مهاجرين و انصار بود وارد شد و بعد پرده كشيده شد و او پشت پرده قرار گرفت. سپس آه طولانى كشيد كه حضار را به گريه انداخت و مجلس را موج گريه فرا گرفت و يك مقدار صبر كرد، تا اينكه گريه ها و بغض گلوهاى مردم تمام و از گريه ساكت شدند. فاطمه- سلام الله عليها- كلام خود را با حمد و ثناى بر خدا و درود و تحيات بر رسول او شروع كرد، دفعه ى دوم مردم گريه كردند، وقتى كه ساكت شدن سخن شريف خود را اين گونه شروع فرمود:

اى مردم! شما را از ميان خودتان پيامبرى آمد كه رنج و ناراحتى شما بر او دشوار بود، در تربيت شما حريص و مشتاق و بر مؤمنين دلسوز و مهربان بود. اگر از جهت حسب و نسب بخواهيد، مى دانيد كه او پدر من است، نه پدر شما [ در بعضى نسخه ها نه پدر زنان شما آمده است.] و برادر پسر عموى من على- عليه السلام- است، نه برادر مردان شما و او به خوبى رسالت خود را به جهانيان رسانيد و كافران و بت پرستان را اندرز و بيم داد، از مسلك و روش مشركين روى گردانيد و بر گردن آنها ضربه اى زد و گلوى آنها را فشرد و با حكمت و موعظه ى نيكو به راه پروردگارش دعوت فرمود و بتها را درهم شكست و سرهاى (دليران قريش) را بر خاك مذلت افكند تا اينكه آنها را پراكنده ساخت و به هزيمت و گريختن وادار نمود، (در نتيجه پرده هاى ظلمانى شك و كفر برطرف گرديد، و چهره ى حق و حقيقت چون صبح روشن آشكار و نمايان گشت، زبان پيشواى دين گويا شد و شياطين و كارشكنان و پيروان آنها لال و خاموش گشتند و طرفداران نفاق هلاك شدند، گرههاى كفر و شقاق گشوده گرديد، در حالى كه در پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتند.

شما از ضعف و زبونى مانند جرعه ى آبى براى هر نوشنده و طعمه اى براى خورنده و پاره ى آتشى براى هر شتابنده (كه به سراغ آتش آيد) بوديد و زير پاى ملل ديگر لگد كوب مى شديد. شما آبهاى گنديده ى گودالهايى را كه به بول و سرگين شتران آلوده بود مى نوشيديد، و از برگ درختان تغذيه مى نموديد. و از پستى و حقارت بيم آن داشتيد مردمى كه در اطراف شما بودند به يك چشم بهم زدن شما را بربايند (اين وضع و حال شما پيش از پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بود). پس خداوند تبارك و تعالى شما را به بركت وجود مقدس (محمد- صلى الله عليه و آله و سلم-) از همه ى بدبختيها نجات بخشيد، با اينكه خود او (پيامبر) با مردان شجاع و عربهاى گرگ صفت و سركشان يهود و نصارى درگير و گرفتار بود. و هر موقعى كه مخالفين او آتش براى جنگ شعله ور مى ساختند، خداوند آن را خاموش مى كرد، و چنانچه گردنكشى چون شاخ شيطان ظاهر مى شد و يا اژدهايى از مشركين (مانند عمر وبن عبدود) دهان باز مى كرد، برادرش على- عليه السلام- را در كام آن مى انداخت، و او نيز از آن ورطه ى هول انگيز برنمى گشت مگر موقعى كه كله ى او را با مشت پولادينش مى كوفت و شعله ى آتش جنگ را با شمشير سرافشانش خاموش مى ساخت، او اين همه سختيها را در راه خدا متحمل مى شد و در انجام اوامر خداوند نهايت كوشش را بكار مى برد، به ذات خدا قسم كه او از هر جهت به رسول خدا نزديك تر و سرور اولياء الله بود و هميشه دامن همت به كمر زده و خيرخواه، جدى و زحمت كش در انجام دستورات خدا و رسولش بود، در صورتى كه شما در چنين مواقعى در رفاه و آسايش، بسر برده و خوشحال و شادمان و در امان و آسوگى بوديد. تا اينكه خداى تعالى خانه ى جاودانى انبيا و جايگاه برگزيدگان را براى پيامبرش اختيار نمود، كينه هاى دورنى و نفاق شما ظاهر گشت و جامه ى دين مندرس و فرسوده شد، گمراهان خاموش به سخن درآمدند و گمنامان فرومايه دعوى نبوغ كردند، شتر باطل گريان به صدا درآمد و در صحن خانه هايتان جولان نمود، شيطان از كمينگاه خود در حالى كه شما را به سوى خود مى خواند سركشيد، و ديد كه چه زود دعوتش را پذيرفتيد، و براى خوردن فريب او (شيطان) چقدر آماده ايد، و به حركت و قيام وادارتان نمود و شما را سبك و چالاك يافت و به خشم آورد و خشمگين تان ديد، لذا شترى را داغ زديد كه از آن شما نبود (خلافت را غصب كرديد) و آن را در غير آبشخور وارد نموديد، در حالى كه از عهد و پيمان و قرار (غدير خم) چيزى نگذشته و زخم ما بهبود نيافته بود، و پيكر مطهر پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- به خاك سپرده نشده بود، كه شما به بهانه ى ترس از وقوع فتنه پيشدستى كرديد (و خلافت را غصب نموديد).

بدانيد كه در فتنه افتاديد، همانا جهنم كافران را فرا گرفته است! واى بر شما و شما را چه به اين كار و چرا و چگونه چنين كرديد؟ به كجا مى رويد! در حالى كه كتاب خدا پيش روى شماست، كتابى كه مطالب و امورش هويدا و احكامش درخشان و نشانه هايش روشن، و نواهيش آشكار و اوامرش واضح است، و شما آن را پشت سر خود انداختيد! آيا قصد اعراض از قرآن را داريد؟ و يا به غير قرآن مى خواهيد داورى كنيد، و حكم غير قرآن براى ستم كاران چه بد عوضى است، و هر كه جز اسلام دين ديگرى اختيار كند، از او پذيرفته نمى شود و در قيامت جزء زيانكاران خواهد بود.

پس از آن چندان درنگ نكرديد كه اين شتر (خلافت غصبى) آرام گيرد و مهار كردن آن آسان شود، آتش فتنه را برافروختيد و آن را شعله ور ساختيد (هنوز چند روزه از غصب خلافت نگذشته بود كه فدك را غصب كرديد) به بانگ شيطان گمراه كننده پاسخ داديد و چراغ تابناك دين را خاموش ساخته و سنتهاى پيامبر برگزيده را مهمل گذاشتيد و به بهانه ى گرفتن كف شير، خود شير را زير لب و پنهانى مى خوريد، و ما نيز در برابر آن نيرنگهاى شما شكيبايى مى كنيم، مانند شكيبايى كسى كه زخم خنجر بخورد و يا نيزه در شكمش فرو رود. شما چنان مى پنداريد كه ما از پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- ارث نمى بريم آيا با چنين گمانى حكم جاهليت را دنبال مى كنيد؟ و براى اهل يقين چه حكمى بهتر از حكم خداست؟ اى مسلمانان و اى مهاجرين [ بانوى دو عالم بنابر نقل ابن ابى الحديد وقتى به اينجا مى رسد مى فرمايد: يا بن ابى قحافه...] آيا بايد من درباره ى ارث پدرم مغلوب شوم، و زور بشنوم؟ اى پسر ابى قحافه آيا در كتاب خدا چنين حكمى است كه تو از پدرت ارث ببرى، و من از پدرم ارث نبرم؟ حقا كه چيزى عجيب و حيرت انگيز آورده اى؟ اينك اى ابوبكر اين تو اين شتر مهار زده و جهاز بر پشت (سرزمين فدك را) بگير و ببر كه در روز حشر ترا ديدار خواهد كرد و در آن روز چه نيكو حاكمى است خداوند، و چه نيكو زعيمى است محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- و چه نيكو وعده گاهى است قيامت كه در آن روز اهل باطل زيانكاراند و پشميانى، شما را سودى نخواهد بخشيد، بر هر چيزى جاى و قرارگاهى است، و به زودى خواهيد دانست كه عذاب خوار كننده چه كسى را رسد و عذاب جاودانى بر كه وارد شود.

فاطمه- سلام الله عليها- پس از اتمام حجت حضار مجلس، به قبر مطهر پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم روى خود را گردانيد و دردها و رنجهايى كه در دل داغدار جمع شده بود، چنين اظهار داشت و انشاد فرمود:

پدر چان پس از تو خبرهايى شد و گرفتاريهاى سختى روى داد كه اگر تو بودى و آنها را مى ديدى مشكل چندان مهم نبود. ما دچار فقدان تو شديم، مانند زمينى كه بدون باران بماند، پس از تو نظام امور امت مختل گرديد و آنها از عهد و پيمان خود برگشتند، موقعى كه تو از انظار پنهان شدى! پس از اينكه تو رحلت نمودى و پرده ى خاك جلوى تو حائل گرديد، مردانى كه از تو براى ما كينه هايى در دل داشتند آشكار كردند.

بعضى ديگر هم به ما ترش رويى كرده و ما را خفيف و سبك شمردند، چون تو درگذشتى آنچه روى زمين بود تاراج گرديد، تو مانند ماه چهارده و چون نورى بودى كه از آن روشنى مى جستند و از جانب پروردگار كتابهايى براى تو نازل مى گشت. جبرئيل با آيات قرآن به ما انس مى داد و با فقدان تو تمام خيرات از ما پنهان گرديد. اى كاش پيش از تو مرگ ما را با خود مى برد، پيش از اينكه تو رحلت كنى و پردها ميان ما و تو حائل شوند. ما چنان بلا و مصيبت ديديم كه هيچ اندوهگين و مصيب زده اى از عرب و عجم چون ما نباشد.

خواننده ى گرامى خطبه ى حضرت زهرا- سلام الله عليها- را بنابر روايتى ابن ابى الحديد نيز در جلد 16 شرح نهج البلاغه خود آورده و بعضى كلماتى كه در روايت طيفورى نبوده و در روايت شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد بوده در پاورقى آمده است. هدف اين است كه تفاوت بعضى از كلمات دو خطبه از دو كتاب مزبور بيان شود. و نيز در سند دوم، ابى طاهر طيفورى با شش سند به نقل از زينب بنت الحسين [ بايد زينب بنت على (عليه السلام) باشد.] مى گويد: «قالت لما بلغ فاطمه- سلام الله عليها- اجماع ابوبكر على منعها فدك لاثت (1) خمارها (2) و خرجت فى حشده (3) نسائها و لمه (4) من قومها، تجر اذ راعها (5) ما تخرم (6) من مشيه رسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- شيئا حتى وقفت ابوبكر و هو فى حشد من المهاجرين (7) والانصار فانت انه (8) اجهش (9) لها القوم بالبكاء فلما سكنت فورتهم (10) قالت: ابدا بحمد الله ثم اسبلت بينها و بينهم لجفا (11) ثم قالت الحمد لله على ما انعم و له الشكر على ما الهم و الثنابما قدم من عموم ابتداها و نبوغ (12) آلاء اسداها (13) و احسان منن والاهاجم (14) عن الاحصاء عددها و نائى عن المجازات امدها (15) و تفاوت (16) عن الادراك آمالها و استثن الشكر بفضائلها (17) و استحمد الى الخلائق باجزلها (18) و ثنى بالندب الى امثالها (19) و اشهد ان لا اله الله كلمه (20) جعل الاخلاص تاويلها (21) و ضمن القلوب موصولها و انى فى الفكره معقولها (22) الممتنع من الابصار رويته و من الاوهام الاحاطه به ابتدع الاشياء لا من شى ء قبله، و احتذاءها بلامثال (23) لغير فائده زادته الا اظهارا لقدرته و تعبدا لبريته، و اعزازا لدعوته ثم جعل الثواب على طاعته والعقاب على معصيته زياده (24) لعباده عن نعمته و حياشه (25) لهم الى جنته و اشهد ان ابى محمدا عبده و رسوله اختاره قبل ان يجتبله (26) و اصطفاه قبل ان ابتعثه و سماه (27) قبل ان استنجبه (28) اذا الخلايق بالغيوب مكنونه، و بستر الاهاويل (29) مصونه و بنهايه العدم مقرونه علما من الله و تعالى، عزوجل بمال الامور (30) و احاطه بحوادث الدهور و معرفه بمواضع المقدور ابتعثه الله تعالى عزوجل اتماما لامره و عزيمه على امضاء حكمه فراى الامم- صلى الله عليه (و آله) و سلم- فرقا فى اديانها عكفا (32) على نيرانها عابده لاوثانها (33) منكره لله مع عرفانها، فانار الله عزوجل بمحمد- صلى الله عليه (و آله) و سلم- ظلمها و فرج عن القلوب بهمها (34) و جلى عن الابصار عمها (35) ثم قبض نبيه- صلى الله عليه (و آله) و سلم- قبض رافه و اختيار و رغبه بابى- صلى الله عليه (و آله) و سلم- عن هذه الدار موضوع عنه التعب والاوزار محتف (36) بالملائكه الابرار و مجاوره الملك الجبار و رضوان (37) الرب الغفار صلى الله على محمد نبى الرحمه و امينه على وحيه و صفيه من الخلائق و رضيه- صلى الله عليه (و آله) و سلم- و رحمه الله و بركاته ثم انتم عباد الله (تريد اهل المجلس) نصب امر الله (38) و نهيه و حمله دينيه و وحيه و امناء الله على انفسكم و بلغائه الى الامم زعمتم حقا لكم الله فيكم عهدا (39) قدمه اليكم و نحن بقيه استخلفنا عليكم و معنا كتاب الله بينه بصائره (40) و آيى فينا (41) منكشفه سرايره، و برهان منجليه ظواهره مديم البريه اسماعه قائد الى الرضوان اتباعه مود الى النجات استماعه فيه حجج الله المنوره و عزائمه المفسره و محارمه المخدره و تبيانه الجاليه (42) و جمله الكافيه، و فضائله المندويه (43) و رخصه (44) الموهوبه و شرايعه المكتوبه ففرض الله الايمان تطهيرا من الشرك و الصلوه تنزيها عن الكبر والصيام تثبيتا للاخلاص و الزكاه تزييدا فى الرزق والحج تسليه (و تشييدا) للذين والعدل تنسكا (تنسيقا)، للقلوب، و طاعتنا نظاما للمله، و امامتنان امانا (امنا) من الفرقه و حبنا (و جهادا) عزا للاسلام والصبر منجاه والقصاص حقنا للدماء (45) والوفاء بالنذر تعرضا «تعريضا» للمغفره، توفيته الميكائيل، والموازين تغييرا للجنس (تعبيرا للخسسه) (46) والنهى عن الشرب الخمر تنزيها عن الرجس، و قذف المحصنات اجتنابا للعنه (و اجتناب القذف حجابا عن اللعنه)، و ترك السرقه ايجابا للعفه (47) و حرم الله عزوجل الشرك اخلاصا له بالربوبيه (فاتقوا الله حق تقاته و لاتموتن الا و انتم مسلمون) [ سوره آل عمران، آيه 101.] و اطيعو الله فيما امركم به و نهاكم عنه فانه (انما يخشى الله من عباده العلماء) [ سوره ى فاطر، آيه 28.] ثم قالت ايها الناس انا فاطمه و ابى محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- اقولها عودا على بدء (اقول عودا و بدوا و لا اقول ما اقول غلطا و لا افعل ما افعل شططا) (لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين روف رحيم) [ سوره ى توبه، آيه 129.] ثم ساق الكلام على ما رواه زيد بن على- عليه السلام- فى روايه ابيه ثم قالت فى متصل كلامها، افعلى محمد (عمد) تركتم كتاب الله نبذتموه و راء ظهوركم؟ اذ يقول الله تبارك و تعالى «و ورث سليمان داود» [ سوره نمل، آيه 16.] و قال الله عزوجل فيما قص من خبر يحيى بن زكريا، اذ قال: «رب هب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب» [ سوره مريم، آيه 6.] و قال عزه ذكره: «و الو الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله» [ سوره انفال، آيه 75.] و قال: «يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين» [ سوره نساء، آيه 11.] و قال: «ان ترك خيرا الوصيه للوالدين والاقربين بالمعروف حقا على المتقين» [ سوره بقره، آيه 180.] و زعمتم ان لاحق (لاخطوه) و لا ارث لى من ابى و لا رحم بيننا؟! افخصكم الله بايه اخرج نبيه- صلى الله عليه (و آله) و سلم- منها ام تقولون اهل ملتين لايتوارثون او لست انا و ابى من اهل مله واحده لعلكم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من النبى- صلى الله عليه و آله- افحكم الجاهليه تبغون «و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون» [ سوره ى مائده، آيه 50.] ااغلب على ارثى جورا و ظلما «و سيعلم الذين ظلموا الى منقلب ينقلبون» [ سوره ى شعراء، آيه 227.] و ذكر انها لما فرغت من كلام ابوبكر والمهاجرين عدلت الى مجلس الانصار فقالت: (يا) معشر النقيبه (النقيبه) (والبقيه) (48) و اعضاء المله (49) و حصون الاسلام! ما هذه الغميزه (50) فى حقى والسنه ( 51) عن ظلامتى؟! اما قال رسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- (المرء يحفظ فى ولده). سرعان (52) ما اجدبتم فاكديتم و عجلا ذا اهانه (53) تقولون مات رسول الله- صلى الله عليه (و آله) و سلم- فخطب جليل استوسع وهيه (54) و استنهر فتقه (55) و بعد وقته و اظلمت الارض لغيبته، و اكتابت خيره الله (56) و خشعت الجبال و اكدت الامال (57) و اضع الحريم و اذيلت الحرمه (58) عند مماته- صلى الله عليه (و آله) و سلم- وسلم و تلك (59) نازل علينا بها كتاب الله فى افيتكم (60) و مصبحكم، يهتف بها فى اسماعكم، و قبله حلت بانبياء الله عزوجل و رسله «ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات، او قتل انقلبتم على اعقابكم، و من ينقلب على عقبيه فلن يضرالله شيئا و سيجزى الله الشاكرين» [ سوره آل عمران، آيه 144.] ايها بنى قيله! ااهضم تراث ابى؟ (ابيه) وانتم بمراى و مسمع تلبسكم الدعوه و تمثلكم (62) الحيره و فيكم العدد والعده و لكم الدار و عندكم الجنن (63). و انتم الال نخبه الله التى انتخب لدينه و انصار رسوله و اهل الاسلام و الخيره التى اختار لنا اهل البيت فباديتم العرب (64) و نا هضتم (65) الامم و كافحتم البهم لانبرح نامركم و تامرون (67) حتى دارت لكم بنارحى الاسلام ودر حلب الانام (او الايام) و خضعت نعره (68) الشرك و باخت (69) نيران الحرب و هدات دعوه الهرج (70) و استوسق (71) نظام الدين فانى جرتم بعد البيان و نكصتم بعد الاقدام و اسررتم بعد الاعلان؟ (الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم من بعد عهد هم و همو باخراج الرسول و هم بدعواكم اول مره اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مومنين.» [ سوره ى توبه، آيه 13.] الا قدراى ان اخلدتم الى الخفض (74) و ركنتم الى الدعه، فعجتم (75) عن الدين بججتم الذى وعيتم و دسعتم (67) الذى سوغتم (77) «فان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد [ سوره ابراهيم، آيه 8.] الا و قد قلت الذى قلته على معرفه منى بالخذلان الذى خامر (78) صدوركم و استثعرته قلوبكم و لكن قلته فيضه (79) النفس و نفثه الغيظ (80) و بثه ( 81) الصدر و معذره (82) الحجه فدونكموها (83) فاحتقبوها (84) مدبره (ديره) الظهر، ناكبه (85) الحق باقيه العار، موسومه بشنار (86) الابد موصوله بنار الله الموقده «التى تطلع على الافئده» [ سوره ى همزه، آيه 7.] فبعين الله ما تفعلون «و سيعلم الذين ظلمو اى منقلب ينقلبون» [ سوره ى شعراء، آيه 227.] و انا ابنه نذير لكم بين يدى عذاب شديد «فاعلموا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون» [ سوره ى هود، آيه 121.] بعد ابى طاهر طيفورى با سه سند به نقل از عطيه عوفى مى گويد: «انه سمع ابوبكر رحمه الله يومئذ يقول لفاطمه- سلام الله عليها- يا ابنه رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم- لقد كان- صلى الله عليه و آله و سلم- بالمومنين روفا رحيما و على الكافرين عذابا اليما و اذا عزوناه كان اباك دون النسا و اخا ابن عمك دون الرجال آثره على كل حميم و ساعده على الامر العظيم لا يحبكم الا العظيم السعاده و لايبغضكم الا الردى الولاده و انتم عتره الله الطيبون و خيره الله المنتخبون على الاخره ادلتنا و باب الجنه لسالكنا. و اما منعك ما سالت فلا ذلك لى و اما فدك و ما جعل لك ابوك فان منعتك فانا ظالم و اما الميراث فقد تعلمين انه- صلى الله عليه (و آله) و سلم- قال: لانورث ما ابقينا صدقته. قالت ان الله يقول عن النبى من انبيائه «يرثنى و يرث من آل يعقوب [ سوره مريم، آيه 6.] و قال: «و ورث سليمان داود» [ سوره ى نمل، آيه 16.] فهذان نبيان و قد علمت ان النبوه لا تورث و انما يورث ما دونها فمالى امنع ارث ابى ء انزل الله فى الكتاب الا فاطمه- سلام الله عليها- بنت محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- فتدلنى عليه فاقنع به؟ فقال: يا بنت رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- انت عين الحجه و منطق الرساله لا يدلى بجوابك و لا ادفعك عن صوابك و لكن هذه ابوالحسن (على- عليه السلام-) بينى و بينك هو الذى اخبرنى بما تفقدت و انبانى بما اخذت و تركت قالت: فان يكن ذالك كذالك فصرا لمن الحق و الحمدلله اله الخلق» [ بلاغات النساء، صفحات 26 و 32 و اعلام النساء، ج 4، باب فضائل الزهراء- سلام الله عليها-.] :

زينب بنت حسين (على) گفته است: وقتى كه فاطمه- سلام الله عليها- با خبر شد كه ابوبكر فدك را از او گرفته و نماينده وى را از سرزمين فدك بيرون كرده است، مقنعه بر سر نموده و خود را با چادر پوشانيده و از منزل خارج شد، در حالى كه اطراف او گروهى از زنان و عده اى از بستگانش گرفته بودند (به طورى كه نوشته اند) چنان قدم برمى داشت كه گويى رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- راه مى رود. وقتى كه وارد مسجد شد به ابوبكر كه در ميان مهاجرين و انصار بود برخورد. آه طولانى كشيد كه مردم بى اختيار متأثر شده و گريستند. فاطمه- سلام الله عليها- كه چنين ديد، اندكى سكوت فرمود تا مردم آرام گرفتند. به احترام وى پرده اى كشيدند و دختر گرامى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- پشت آن قرار گرفته فرمود:

حمد و ستايش خداى را بر نعمتهايى كه ارزانى داشت، شكر و سپاس به درگاهش كه انديشه ى نيكويى در دل نگاشت و حمد و ثنا بر مواهب فراوان و عطاياى بيشمارى كه بدون درخواست (بندگان) بخشش نمود، و بر نعمتهاى كاملى كه به همگان عنايت كرده و پى در پى بر ما ارزانى فرمود، چنان نعمتهايى كه شمار آنها از عهده ى شمارش بيرون است، و از كثرت و فزونى جبران ناپذير و پايانش از ادراك بشر فراتر، و بندگان را براى فزونى پى در پى نعمتها به سپاسگزارى دعوت فرمود و باب حمد را به روى آنان گشود تا نعمتهاى خود را بر آنها بزرگ و فراوان گرداند. و شهادت مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا و يگانه نيست، و شهادت به وحدانيت خدا كلمه ى طيبه اى است كه خداوند اخلاص را حقيقت آن قرار داده است، خدايى كه او را با ديدگان نتوان ديد و زبانها از توصيف او عاجز و اوهام و گمانها از ادراك و چگونگى او درمانده اند. همه چيز را از هيچ پديد آورد و بى نمونه انشاء كرد. نه به آفرينش آنها نيازى داشت و نه از آن خلقت سودى برداشت، جز آن كه خواست قدرتش را آشكار سازد و آفريدگان را بنده وار بنوازد و بانك دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبردارى نهاد و نافرمانان را به كيفر بيم داد. تا بندگان را از عقوبت برهاند و به بهشت كشاند و سوق دهد.

شهادت مى دهم كه پدرم محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- بنده و رسول اوست و خداوند او را پيش از آن كه به پيامبرى مبعوث كند، برگزيد. و پيش از آن كه او را بيافريند نامش را ياد كرد و پيش از بعثت انتخابش نمود و اين در وقتى بود كه تمام خلايق در نهانخانه ى غيب بوده و از ديدگان پنهان بودند و در پس پرده ى بيم نگران و در پهنه ى بيانان عدم سرگردان. پروردگار بزرگ به پايان همه ى كارها دانا و بر دگرگونيهاى روزگار محيط و بينا و به سرنوشت هر چيز آشنا و واقف بود. او (پيامبر) را خداوند براى اتمام امر خود برانگيخت تا آنچه را كه مقدر ساخته به انجام رساند. رسول خدا ديد كه هر گروه از مردم و امت به دينى گرويده اند و بر گرد آتش و شعله ى كفر و نفاق در اعتكاف بودند و هر دسته اى به بتى نماز برده و همگان ياد خدا را كه يك امر فطرى است و مى شناسند از خاطر برده اند.

پس خداى تعالى و بزرگ، تاريكيها (جهل و كفر) را به نور محمد- صلى الله عليه و آله- روشن ساخت و مشكلات و مبهمات آنها را در امور دين و دنيا كه در دل داشتند برطرف نمود و پرده هايى كه بر ديده ها افتاده بود به يك سو انداخت و از جلو چشم آنها پندارها و شبهات را به كنار زد. او در ميان مردم براى هدايت و راهنمايى بپا خاست و آنها را از گمراهى و سرگردانى رهايى بخشيد و به دين مبين اسلام دعوتشان فرموده، رهبرى نمود. پس خداوند او را از روى رافت و مهربانى و اختيار و رغبت، از اين جهان برد و محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- از رنج و تعب و سختيهاى دنيا راحت و آسوده شد و اكنون در ملكوت اعلى فرشتگان نيكو و رضوان پرور غفار او را احاطه كرده و در جوار خداوند جبار آرميده است. درود خدا بر محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- پيامبر و امين وحى كه برگزيده و بهترين خلق و پسنديده ى خدا بوده و سلام و رحمت و بركات خداوند بر او باد.

آن گاه فاطمه- سلام الله عليها- روى مبارك را به اهل مسجد نموده و آنها را مخاطب قرار داده فرمود: اى بندگان خدا! شما پرچمداران امر و نهى و حاملان دين و وحى او هستيد. شما امانتداران خداوند بر خويشتن بوده و مامور رسانيدن احكام دين او به ملل ديگر مى باشيد، زمامدار حقيقى «خدا» در ميان شما است. با شما عهد و پيمانى پيش از اين بسته شده و باقيمانده ى نبوت است كه براى رهبرى شما گمارده شده است. و آن كتاب ناطق خدا و قرآن صادق است كه نور فروزان است و شعاع درخشان و بصائر آن آشكار و آنچه در باطن دارد (متشابهات براى راسخون در علم) منكشف است و ظواهر آن جلوه گر و هويدا و تابعينش مورد رشك و غبطه ى ديگرانند، پيروى از آن شخص را به سوى بهشت رضوان مى كشاند، و استماعش (براى انجام فرمان خدا) موجب نجات گردد و حجتهاى روشن خدا به وسيله ى آن، به دست او واجبات تفسير شده و محرمات تحذير گشته و دلائل روشن و براهين كافى و فضائل مندوبه (مستحبات) و رخصتهاى موهوبه (مباهات) و قوانين مكتوبه به كمك آن حاصل گردد.

پس خداى تبارك و تعالى ايمان را وسيله ى تطهير شما از شرك قرار داده، و نماز را براى تنزيه و پاكى تان از كبر و خودبينى، و زكات را براى تهذيب نفس و موجب توسعه و بركت رزق تشريع فرموده، و روزه را براى تثبيت اخلاص بندگان، و حج را جهت محكم كردن پايه ى دين، و عدل را براى تنظيم امور و نزديكى دلها، و اطاعت ما اهل بيت را موجب انتظام امت و امامت و پيشوايى ما را براى جلوگيرى از تفرقه و اختلاف قرار داده است، و دوستى ما را سبب عزت اسلام، و صبر و شكيبايى را براى كمك در استحقاق پاداش، و امر به معروف و نهى از منكر را جهت مصلحت عموم، و قصاص را براى حفظ خونها، و وفا به نذر و عهد را براى قرار گرفتن در معرض آمرزش، و تمام دادن پيمانه ها و وزنها را براى جلوگيرى از كم فروشى، و نهى از مى خوارگى را براى پاكى از پليدى، و دورى از تهمت را مانعى از گرفتار شدن به لعنت، و ترك دزدى را سبب عفت نفس قرار داده است و خداوند شرك را براى اخلاص و تسليم شدن به ربويت خود حرام گردتنيد. چنانچه شايسته است از خدا بترسيد كه مبادا به روش غير اسلام بميريد و خدا را در آنچه به شما فرمان داده و يا از انجام آن بازداشته اطاعت كنيد (كه فقط علما هستند كه از خدا مى ترسند).

سپس فرمود: اى مردم بدانيد كه من فاطمه ام و پدرم محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- است، آنچه را كه اول گفتم باز هم مى گويم من فاطمه- سلام الله عليها- و پدرم محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- است «همانا پيامبرى از ميان شما به سوى شما آمد كه رنج شما بر او دشوار بود و بگرويدنتان به اسلام اميدوار و بر مومنان مهربان و غمخوار بود» [ بنا به گفته ابى طاهر طيفورى، خطابه ى فاطمه- سلام الله عليها- از اينجا به بعد بر اساس روايت زيد بن على- عليه السلام- مى باشد.] آيا شما نسبت به محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- آنچه كه كتاب خدا گفته است او را رها مى كنيد؟ و آن را پشت سر خود انداخته ايد؟ در حالى كه خداوند تبارك و تعالى فرموده است: «سليمان از داود ارث برد» و در داستان يحيى ين زكريا (از قول زكريا) مى فرمايد: «پروردگارا از جانب خود مرا فرزندى عنايت كن كه از من و آل يعقوب ارث برد». و باز مى فرمايد: «بعضى از خويشاوندان بر بعض ديگر مقدم اند» و در كتاب خدا چنين آمده است: «خداوند به شما درباره ى ارث فرزندانتان سفارش مى كند كه سهم پسر دو برابر سهم دختر باشد» و باز فرموده است: «اگر كسى از شما مرگش فرا رسيد و مالى از خود باقى گذارد، براى والدين و خويشاوندان به نيكويى وصيت كند كه اين كار، شايسته ى پرهيزگاران است». (و با وجود اين آيات) شما گمان كرديد كه حق و بهره اى براى من نيست و از پدرم ارث نمى برم؟! و ذوى القربا ارث نمى برد؟ آيا خداوند آيه اى را به شما تخصيص داده و پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- (پدر من) را از مفاد آن خارج ساخته است؟ و يا اينكه مى گوييد اهل دو مذهب از يكديگر ارث نمى برند، آيا من و پدرم از اهل يك مذهب نيستيم؟ و يا شما به خاص و عام قرآن از پدر و پسر عم من داناتريد؟!!

آيا با چنين گمانى حكم جاهليت را دنبال مى كنيد؟ و براى اهل يقين چه حكمى بهتر از حكم خداست؟ آيا من بايد درباره ى ارث پدرم مغلوب شوم و زور بشنوم و ظلمى بر من شود؟ و آنان كه ظالم و ستم كردند به زودى خواهند دانست كه به كجا خواهند افتاد و چه منزل گاهى خواهند داشت.

فاطمه- سلام الله عليها- بعد از صحبت با ابوبكر و مهاجرين روى سخن را به جانب انصار نموده و آنها را مخاطب قرار داده و فرموده: اى گروه جوانمردان و بازوان امت و نگهداران اسلام، اين ضعف و سستى از شما در حق من چيست؟ و چرا در دادخواهى من كوتاهى مى كنيد؟ مگر پدرم رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- نفرمود حرمت شخص بايد در مورد فرزندش حفظ شود؟ پس چه زود وضع تان دگرگون شد و چه به شتاب مشا را غفلت گرفت! در صورتى كه شما در آنچه من براى احقاق حق خود كوشش مى كنم توانايى دفاع داريد و قدرت انجام مقصود من در شما وجود دارد. آيا مى گوييد محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- مرد؟ البته اين حادثه يك مصيبت بزرگى بود كه سراسر گيتى را فرا گرفت و اين فاجعه شكافى به وجود آورد كه هرگز جبران نخواهد شد. با رحلت او روى زمين تاريك و ظلمانى گشت و خورشيد و ماه گرفته شد و در مصيبت وى ستارگان از فروغ افتادند و آمال و آرزوها به ياس و نااميدى مبدل گشتند و كوهها متزلزل شد. و در مرگ او (پيامبر) حرمتها پاى مال و حريمها بى پناه ماند. پس به خدا سوگند اين حادثه بزرگتر پيش آمد سوء و مصيبت بس بزرگى بود كه هيچ پيشامد بدى مانند آن نيست و هيچ فاجعه اى با آن برابرى نمى كند و اين واقعه را كتاب خدا پيش از اين علنا به شما گوشزد كرده بود و شما نيز در خانه هاى خود شبانگاه و بامداد آن را به الحان گوناگون تلاوت مى كرديد. و اين مصيبت جانگذاز قبلا نيز به پيامبران پيشين وارد شده بود، زيرا مرگ حكمى است قطعى و قضايى است حتمى (چنانكه خداوند درباره ى پيامبر مى فرمايد) «محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- جز فرستاده اى نسبت، پيامبران پيش از او هم در گذشته اند، پس اگر او بميرد و يا كشته شود شا عقب گرد مى كنيد و هر كس عقب گرد كند (به حال كفر و جاهليت بر گردد) هرگز به خدا زيانى نرساند و خداوند به سپاس گزاران اجر و پاداش نيكو دهد.» اى پسران قيله [ قيله نام زنى است كه نسب و نژاد طوايف انصار به او مى رسد.] آيا سزاوار است كه ميراث پدرم پاى مال شود در حالى كه شما مرا مى بينيد و صداى مرا مى شنويد! و از وضع و حال من با خبريد و از نظر عده و نيرو و ساز و برگ و اسلحه و سپر هم كمبودى نداريد، ولى دعوت مرا اجابت نمى كنيد. و با اينكه فرياد و استغاثه ى مرا مى شنويد، به داد من نمى رسيد، در حالى كه به شجاعت و مردانگى موصوف و به خير و صلح معروفيد، شما منتخبينى بوديد كه انتخاب شديد و برگزيدگانى بوديد كه براى ما اهل بيت برگزيده شديد، با (مشركين و بت پرستان) عرب مقاتله كرديد و رنج و مشقت كار زار و استقامت را تحمل نموديد، با قبايل و امتها شاخ به شاخ شده و جنگيديد، و با قهرمانان و شجاعان درافتاديد، با ما هماهنگ بوديد و آنچه را كه به شما فرمان مى داديم اطاعت مى كرديد، تا اينكه با اين وحدت و هماهنگى آسياب اسلام به گردش درآمد و پستان روزگار پر شير شد. و نعره ى شرك خاضع گرديد و طغيان و جوشش دروغ فرو نشست و آتش كفر و بت پرستى خاموش و فرياد هرج و مرج رو به آرامش نهاد و نظام و بنيان دين استوار گرديد. پس از آن همه بيان و ارشاد، چرا حيرت زده شديد و پس از آشكار ساختن حمايت تان آن را نهان داشتيد و پس از پيشقدم شدن (در پيشرفت دين) عقب نشسته و بعد از ايمان شرك ورزيديد؟! آيا با گروهى كه پيمان خود را شكسته و مى خواستند پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- را از مدينه اخراج كنند پيكار نمى كنيد؟ و از اول هم با شما سر جنگ داشتند، آيا از آنها مى ترسيد؟ در حالى كه اگر ايمان داشته بايد از خدا بترسيد.

آگاه باشيد! من چنان مى بينم كه شما به سستى و پستى گرويده و كسى را كه شايسته است و حل و فصل امور شما در دست او بوده و زمامدار و ولى شما باشد (على- عليه السلام-) كنار گذاشته ايد و در گوشه ى خلوت به آسايش و راحتى خو گرفته اند و از تنگى معيشت رهايى يافته و به دارايى و فراخى رسيده ايد و آنچه در نهان داشتيد بيرون افكنديد و آنچه را كه با گوارايى خورده بوديد باز گردانيديد (يعنى هر چه سابقا در حمايت دين خدماتى انجام داده بوديد همه را به هدر داديد) ولى بدانيد: اگر شما و تمام مردم روى زمين كافر شوند خداوند بى نياز و حميد و ستوده است. بدانيد و آگاه باشيد آنچه را كه من با آشنايى كامل گفتم، خوارى و رسوايى است كه شما را فرا گرفته و نيرنگ و فريبى است كه دلهاى شما آن را احساس نموده است، اما چه كنم كه دلم پر خون است و اينهايى كه گفتم مقدار كمى از اندوه دل بود كه بيرون ريخت و غمهايى بود كه در سينه ام جمع شده بود و هم اتمام حجتى براى شما. (اكنون كه سخنان من در دل شما اثر ندارد) اين شتر (خلافت) را بگيريد و بر آن بار بنهيد، اما بدانيد كه پشت اين مركب مجروح و پايش فرسوده است (شما را به سر منزل مقصود و سعادت نمى رساند). و ننگ آن بر دامن شما براى هميشه خواهد ماند و از خشم و غضب خدا داغ ننگ ابدى بر آن زده شده و به آتش سوزان و برافروخته ى خدا كه بر دلها سر مى كشد پيوند خورده است. بنابراين آنچه كه مى كنيد در برابر چشم خداست: و آنان كه ظلم و ستم كردند به زودى خواهند دانست كه به كجا خواهند افتاد. من دختر آن كسى هستم كه شما را از عذاب شديد خدا بيم داد، پس شما كار خودتان را بكنيد، ما هم كار خودمان را، شما منتظر آن روز باشيد ما نيز در انتظاريم.

بعد ابى طاهر طيفورى با سه سند به نقل از عطيه عوفى مى گويد: وقتى كه ابوبكر خطابه و سخنان فاطمه- سلام الله عليها- را شنيد گفت:

اى دختر رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- به تحقيق پدرت رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- به مومنين روف و مهربان و بر كافرين و منافقين سخت گير بود، اگر ما بخواهيم او (پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم-) را، از جهت نسب معرفى كنيم بلى او، پدر توست نه پدر زنهاى ديگر و برادر پسر عموى توست نه پدر مردان ديگر و آن حضرت على را بر تمام خويشان ترجيح مى داد و او (على- عليه السلام-) هم پدرت را در هر امر مهم و سختى يارى و مساعدت مى كرد. خداوند او را بر امر عظيم يارى فرمود، دوست نمى دارد شما را مگر آن كسى كه سعادت بزرگى نصيبش شده است و دشمن نمى دارد شما را مگر آن كسى كه از جهت ولادت و نطفه پست بوده و اشكالاتى داشته است. شما عترت طيبه ى رسول خدا و پسنديده و نجباى او هستيد، و راهنماى ما در آخرت مى باشيد و شما صاحب بهشت هستيد. اما اينكه آنچه را مى خواهيد منع شده ايد، آن براى من نيست! و فدك را پدرت براى تو قرار نداده است!! اگر من تو را از فدك منع كردم پس من ظالم هستم!! و اگر ميراث پدرت را مى خواهى تو مى دانى كه پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود: ما پيامبران ارث نمى گذاريم و هر چه از ما باقى بماند صدقه است!!

بعد فاطمه- سلام الله عليها- در جواب ابوبكر فرمود: خداوند از قول پيامبر از پيامبران خود فرموده است: «خدايا فرزندى به من عطا كن كه از من و آل يعقوب ارث ببرد» و نيز فرموده است: «سيلمان از داود ارث برد». اين قول دو پيامبر خداست و تو (ابوبكر) مى دانى كه نبوت ارثى نيست بلكه پيامبران آنچه را به ارث مى گذارند غير از نبوت است، پس علت چيست كه مرا از ارث پدرم منع مى كنى؟ آيا در كتاب خدا آيه اى نازل شده است كه فقط فاطمه دختر محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- ارث نمى برد؟ اگر چنين آيه اى نازل شده است به من بگو تا اينكه قانع شوم؟ ابوبكر كه در مقابل بيانات بليغ و فصيح فاطمه- سلام الله عليها- درمانده بود، گفت: اى دختر رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- تو حجت خدا و منطق رسالت و نبوت هستى و من دليل و حجتى در جواب تو ندارم و تو را از حقى كه دارى رد نمى كنم! لكن اين ابوالحسن على- عليه السلام- بين من و تو قضاوت كند، و آنچه را كه از تو گرفتم او (على- عليه السلام-) به من خبر داده است!! بعد فاطمه- سلام الله عليها- فرمود: آنچه كه تو مى گويى در واقع همان باشد. پس براى تلخى حق صبر مى كنم، و حمد و سپاس خدايى را كه آفريننده مخلوقات مى باشد.

خطابه و سخنان دخت والا گوهر پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- آنچنان پرشور و آتشين و كوبنده و از سوز دل برخاسته بود كه بهت و دهشتى در گروه مهاجر و انصار و از همه بيشتر در شخص خليفه و طرفدارانش به وجود آورد. گويا در و ديوار و فضاى مسجد و زمين و زمان همه همصدا با ملكوت اعلى، به صدق سخنان او گواهى مى دهند. آيا مگر كسى مى توانست در برابر سخنان و خطابه و استدلالات متكى بر آيات قرآن و منطق وحى فاطمه- سلام الله عليها- اعتراض داشته باشد، و يا پاسخى دهد؟! اهل مدينه عموما تحت تاثير بيانات گهربار زهرا- سلام الله عليها- قرار گرفته و چنان مجذوب سخنان دلنشين وى شده بودند كه همه مات و مبهوت به همديگر نگاه مى كردند، كسى كه از همه بيشتر به وحشت و تشويق افتاده بود ابوبكر بود، كما اينكه از اوايل سخنان وى پيداست.

اينكه ابى طاهر طيفورى در بلاغات النساء خطبه ى فاطمه- سلام الله عليها- را با دو سند بيان كرده و با هر دو سند در اين فصل آورده شد، به چند ليل بود: يكى اينكه هدف كتاب اين بوده است كه آنچه از فضائل و مناقب كه در كلام اهل سنت در رابطه با بانوى دو عالم ذكر شده است جمع آورى شود و طبيعى است كه يكى از آن فضائل خطبه ى عارفانه و عالمانه ى محدثه دخت گرامى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- مى باشد. خطبه ى فاطمه- سلام الله عليها- كه در بلاغات النساء در دو سند ذكر شده است، اگر چه از جهت محتوا اختلافى ندارند، ولى از جهت اينكه جامعيت داشته باشد با دو سند آورده شده است.

دليل ديگر اينكه فاطمه ى زهرا- سلام الله عليها-در خطبه ى به سند زينب بنت الحسين (بنت على) بيانات عارفانه و استدلالات بليغ و فصيح نسبت به اصول و فروع دين مقدس اسلام (و يا شعاير و ارزشهاى مقدس اسلام و زحمات طاقت فرساى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- در راه نشر و تبليغ آن و يادآورى اينكه شما مردم هر چه سعادت و سرفرازى داريد از اسلام و زحمات پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- بوده) و جامع تر از خطبه ى سند اول خطبه مى باشد.

دليل ديگر اينكه خطابات فاطمه ى زهرا- سلام الله عليها- با مهاجرين و انصار و توجه دادن آنها به اينكه چرا او را تنها گذاشتند و زود عهد و پيمان شان را فراموش كردند و امانتهاى پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- را مورد تهاجم و يورش قرار دادن، در خطبه ى سند دوم بيشتر عنايت شده است.

دليل ديگر اينكه استدلال فاطمه- سلام الله عليها- نسبت به غصب فدك و ميراث پيامبر- صلى الله عليه و آله و سلم- توسط حزب حاكم به آيات قرآن و ميراث پيامبران در قرآن در مقايسه با خطبه ى سند اول بيشتر توجه شده است.

دليل ديگر اينكه طيفورى خطبه ى فاطمه- سلام الله عليها- را با دو سند ذكر كرده است، در حالى كه در كتب ارزشمند شيعه (مثل احتجاج، جلد يك، صفحه ى 97، چاپ موسسه الاعلمى بيروت و بحار، جلد 29 و دلائل الامامه، صفحه 31 والشافى، جلد 4، صفحه ى 72 و كتب معتبر ديگر)، به يك سند از قول عبدالله المحض بن الحسن المنثى بن الحسن بن على بن ابى طالب- عليه السلام- ذكر شده است و از جهت اينكه خطبه اى كه طيفورى در «بلاغات النساء» ذكر كرده با خطبه اى كه محدثين معظم شيعه نقل فرموده اند مطابقت و جامعيت را داشته، لذا خطبه ى فاطمه- سلام الله عليها- با هر دو سند آورده شد.

مسئله ى ديگر با توجه به دلائل ذكر شده، علت اينكه خطبه ى فاطمه ى زهرا- سلام الله عليها- از كتاب «بلاغات النساء» آورده شده براى اين است كه طيفورى از كهن ترين و با سابقه ترين محدثين اهل سنت مى باشد و در سنه 204 متولد و 280 هجرى قمرى از دنيا رفته است و در عصر ائمه زندگى مى كرده است. از مورخين و محدثين اهل سنت كسى ديگر خطبه ى فاطمه ى زهرا- سلام الله عليها- را به اين جامعيت ذكر نكرده اند، و كسانى كه به خطبه اشاره كرده اند از جمله ابن ابى الحديد در جلد 16 شرح نهج البلاغه در صفحه ى 211 از قول ابوبكر جوهرى به يك سند از زينب بنت على- عليه السلام- و به سند ديگر از جعفر بن محمد بن على بن الحسين و او از پدرش و نيز به سند ديگر از ابى جعفر محمد بن على- عليه السلام- و به سند ديگر از عبدالله ابن حسن بن الحسين- عليه السلام- و در صفحه ى 249 به يك سند از عروه و از عايشه و سند ديگر از ابوالعيناء بن قاسم يمانى و او هم از ابن عايشه و در صفحه ى 252 از ابى الحسين زيد بن على الحسين بن على- عليه السلام- نقل كرده است. و مسعودى در «مروج الذهب» جلد دو، صفحه ى 311 چاپ بيروت و ابن اثير در ماده لمه و اعلام النساء در جلد چهارم، صفحه ى 116 و تذكره الخواص ابن جوزى، صفحه ى 285 چاپ آل البيت و بعضى منابع ديگر اشاره ى اندكى به خطبه كرده اند، ولى همان طور كه عرض شد جامع ترين آنها خطبه اى است كه طيفورى ذكر كرده است.