فاطمه ى زهراء در كلام اهل سنت
جلد ۱

سيد مهدى هاشمى حسينى

- ۲ -


غذا همان طور كه در جسم و بدن انسان مؤثر است، در روح و روان انسان نيز مؤثر خواهد بود و غذاهايى موجب سرور و شادمانى قلب و ضمير و وجدان انسان، آرام بخش اعصاب و روان و سبب كاهش ترس و دلهره در انسان مى شود و بر عكس غذاهايى كه موجب ناراحتى هاى قلبى و اعصاب و موجب ترس مى شود كه فعلا مجال بحث و بيان و بررسى آنها نيست و به كتابهاى طبى و گياهى مى توانيد مراجعه كنيد.

در نتيجه مى توان گفت كه نوع غذا در نطفه، تأثير تام خواهد داشت و اين غذاست كه در صلب و رحم آنها ايجاد نطفه مى كند و در كشيدن فرزند به راه هاى خير و سعادت و شر و شقاوت نقش اساسى دارد.

لذا غذا چه پاك و مشروع و مباح باشد و چه ناپاك و نامشروع و مكروه باشد، اثرات غير قابل انكارى را در طفل به وجود مى آورد و در انديشه و فكر و حالات روانى وى در مسير هدايت و سعادت و يا ضلالت و گمراهى اثر مى گذارد.

اين جهت را هم ترديد نبايد كرد كه حالت روانى پدر و مادر هنگام انعقاد نطفه در حالات و مقدرات بچه و جنين تأثير خواهد گذاشت و در آينده ى حيات و زندگى او اثر خواهد كرد؛ همان طور كه ترس و اضطراب پدر و مادر در آن موقع در زيبايى و زشتى جنين و ذكاوت وى اثر خواهد داشت و همان طور بى ميلى و سستى و يا در حال سيرى عكس آن را اثر مى گذارد.

خواننده ى عزيز بعد از بررسى مختصر اثر دو عامل اساسى غذا و حالت روانى والدين در نطفه، اكنون وقت آن است كه سراغ حالت انعقاد نطفه ى پاك و مطهر سيده ى زنان دو عالم فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) برويم و برخى از روايات را كه اهل سنت در كتب حديث تاريخ خود نقل كردند بياوريم.

«عن عائشة رضى الله عنها قالت قلت يا رسول الله ما لك اذا قبلت فاطمة جعلت لسانك فى فيها كأنك تريد أن تلعقها عسلا فقال صلى الله عليه و آله و سلم انه لما أسرى بى ادخلنى جبرئيل الجنة فناولنى تفاحد فأكلتها فصارت نطفة فى ظهرى فلما نزلت من السماء و اقعت خديجة ففاطمة من تلك النطفة كلما اشتقت الى تلك التفاحة قبلتها».

«و من طريق اخرى و عن بن عباس رضى الله عنهما قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم يكثر القبل لفاطمة فقالت له عائشة انك تكثر تقبيل فاطمة فقال صلى الله عليه و آله و سلم ان جبرئيل ليلة أسرى بى ادخلنى الجنة فاطعمنى من جميع ثمارها فصار ماء فى صلبى فحملت خديجة بفاطمة فاذا اشتقت لتلك الثمار قبلت فاطمة فأصبت من رائحتها جميع تلك الثمار التى أكلتها» و خرجه الملا موصلى سيرته «و زاد فقلت له يا رسول الله فعلت شيئا لم تفعله فقال يا عائشة انى اشتقت الى الجنة قبلت نحر فاطمة.» «از عايشه نقل شده كه به رسول خدا گفتم: چه شده و براى چيست زمانى كه فاطمه را مى بينى او را زياد مى بوسى و زبانت را در دهان او مى گذارى و گويا اينكه اراده مى كنى او را عسل بخورانى؟ پيامبر اسلام در جواب فرمودند: همانا، وقتى كه مرا به معراج بردند جبرئيل مرا داخل بهشت نمود و براى من سيبى آورد كه آن را خوردم سپس نطفه اى در پشت من گرديد، وقتى كه از آسمان برگشتم با خديجه همبستر شدم، كه فاطمه از اين نطفه است و هر زمانى كه اشتياق و شوق به آن ميوه ها پيدا مى كنم فاطمه را مى بوسم». و اين روايت از طريق ديگر هم آمده است:

«از عبدالله ابن عباس (رضى الله عنهما) نقل شده است: رسول خدا زهرايش را بسيار مى بوسيد و اين كار را هميشه انجام مى داد، و عايشه به پيامبر اسلام گفت: شما خيلى زياد فاطمه را مى بوسيد (گويا عايشه ناراحت شده و علت را سؤال مى كند) پيامبر در جواب سؤال عايشه فرمود: همانا جبرئيل در شب معراج مرا داخل بهشت نمود و از تمام ميوه هاى بهشتى به من اطعام كرد و آن ميوه ها آب در صلب من گرديد و خديجه به فاطمه حامله شد و هر زمانى كه شوق آن ميوه ها بر من ايجاد مى شود فاطمه را مى بوسم و از بوى فاطمه به بوى تمام آن ميوه هاى بهشتى مى رسم». [ ذخائر العقبى، ص 36 و ينابيع المودة، باب 56، ص 197 و الاصابه، ج 8، حرف الفا و كنز العمال، ج 12، حديث 34228 و نور الابصار، ص 51 الى 54 و سيره ى ملا موصلى. ] و ملا موصلى نيز در سيره ى خود آورده است: «عايشه مى گويد: به رسول خدا گفتم: چرا شما اين كار را با كسى ديگر نمى كنيد؟ پيامبر اسلام فرمود: اى عايشه من هر زمانى كه مشتاق بهشت مى شوم زير گلوى فاطمه را مى بوسم».

خواننده ى عزيز اين حديث در كتب ديگر علماى اهل سنت هم آمده است، از جمله خوارزمى در مقتل الحسين (ص 63 الى ص 68) و ذهبى در ميزان الاعتدال (ج 2، ص 26) و صاحب التلخيص المستدرك در (ج 3، ص 156) و عسقلانى در لسان الميزان (ج 4، ص 36) اين حديث را ذكر كرده اند.

نطفه ى فاطمه از ميوه بهشتى

حديثى كه در آغاز اين فصل ذكر مى شود با حديث آخر فصل سوم، جزا ندك اختلاف در الفاظ از نظر محتوى و مضمون يكى است و اتحاد دارد و اين حديث در كتاب «بحار الانوار» آمده است:

«... هبط جبرئيل على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فناداه يا محمد! العلى الاعلى يقرأ عليك السلام، و هو يأمرك ان تعتزل خديجة اربعين صباحا، فشق ذلك على النبى صلى الله عليه و آله و سلم و كان لها محبا و بها وامقا (محبا فأقام النبى اربعين يوما يصوم النهار و يقوم الليل، حتى اذا كان فى آخر ايامه تلك. بعث الى خديجة بعمار بن ياسر قال: قل لها: يا خديجة لا تظنى ان انقطاعى عنك هجرة و لا قلى، و لكن ربى امرنى بذلك لينفذ امره، فلا تظنى يا خديجة الا خيرا، فان الله عز و جل ليباهى بك كرام ملائكته كل يوم مرارا فاذا جنك الليل فاجيفى (ردى) الباب، و خذى مضجعك من فراشك، فانى فى منزل فاطمة بنت اسد.

فجعلت خديجة تحزن كل يوم مرارا لفقد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فلما كان فى كمال الاربعين هبط جبرئيل فقال: يا محمد العلى الاعلى يقرئك السلام و هو يأمرك ان تتأهب لتيحته. فقال النبى صلى الله عليه و آله و سلم يا جبرئيل و ما تحفة رب العالمين و ما تحيته؟ فقال جبرئيل. لا علم لى.

فبينما النبى صلى الله عليه و آله و سلم كذلك اذ هبط ميكائيل و معه طبق مغطى بمنديل سندس او استبرق، فوضعه بين يدى النبى صلى الله عليه و آله و سلم و اقبل جبرئيل عليه السلام و قال: يا محمد يأمرك ربك ان تجعل الليلة افطارك على هذا الطعام.

قال على بن ابى طالب عليه السلام: كان النبى صلى الله عليه و آله و سلم اذا اراد ان يفطر امرنى ان افتح الباب لمن يرد من الافطار فلما كان فى تلك الليلة اقعدنى النبى صلى الله عليه و آله و سلم على باب المنزل و قال: يابن ابى طالب انه طعام محرم الا على.

قال على صلى الله عليه و آله و سلم: فجلست على الباب، و خلى النبى صلى الله عليه و آله و سلم بالطعام، و كشف الطبق، فاذا عذق من رطب، و عنقود من عنب، فاكل النبى صلى الله عليه و آله و سلم منه شبعا و شرب من الماء ريا، و مد يده للغسل، فأفاض الماء عليه جبرئيل، غسل يده ميكائيل و تمند له اسرافيل، و ار اتفع فاضل (باقى) الطعام مع الاناء الى السماء.

ثم قام النبى ليصل فاقبل عليه جبرئيل و قال: الصلاة محرمة عليك فى وقتك حتى تأتى الى منزل خديجة فتواقعها، فان الله عز و جل آلى (حلف) على نفسه ان يخلق من صلبك هذه الليلة ذرية طيبة. فوثب النبى صلى الله عليه و آله و سلم الى منزل خديجة، قالت خديجة: و قد كنت قد الفت الوحدة، فكان اذا جننى الليل غطيت رأسى، و سجغت (ارسلت) سترى و غلقت بابى، و صليت وردى، و اطفأت مصباحى، و آويت الى فراشى، فلما كانت تلك الليلة لم اكن بالنائمة و لا بالمنتبة اذ جاء النبى فقرع الباب، فناديت من هذا الذى يقرع حلقة لا يقرعها الا محمد؟ فنادى النبى صلى الله عليه و آله و سلم بعزوبة كلامه و حلاوة منطقه: افتحى يا خديجة فانى محمد قالت خديجة: فقمت مستبشرة بالنبى، و فتحت الباب، و دخل النبى المنزل، و كان النبى صلى الله عليه و آله و سلم اذا دخل المنزل دعا بالاناء فتطهر للصلوة ثم يقوم فيصلى ركعتين يوجز فيهما، ثم يأوى الى فراشه فلما كانت تلك الليلة لم يدع بالاناء و لم يتأهب للصلوة... بل كان بينى و بينه ما يكون بين المرأة و بعلها فلا و الذى سمك السماء و انبع الماء ما تباعد عنى النبى حتى حسس بثقل فاطمة فى بطنى... الى آخر».

«جبرئيل امين نزد رسول خدا آمد و به وى عرض كرد: اى محمد، خداوند على اعلا سلام مى رساند و به تو فرمان مى دهد كه به مدت چهل شبانه روز از همسرت خديجه دورى كن. اين موضوع بر رسول خدا گران آمد زيرا با وجود علاقه ى فراوانى كه به خديجه داشت چهل روز دورى، مدتى طولانى بود. پس رسول خدا چهل شبانه روز را دورى گزيد در حالى كه روزها را روزه مى گرفت و شبها را به عبادت و شب زنده دارى مى گذرانيد، ضمنا به خديجه پيام فرستاد و اين پيام را عمار ياسر به آن بانو رسانيد كه: يا خديجه گمان مبر كه كناره گيرى من از تو به سبب بى اعتنايى است و يا اينكه ترا رها كرده ام، بلكه به علت امتثال فرمان پروردگارم كه مرا امر به اين دورى فرمود، از تو دورى گزيدم و تو اى خديجه اين موضوع را جز بر خير و نيكويى حمل منما، زيرا خداى متعال به وجود تو بر فرشتگان مقربش در هر روز به كرات افتخار مى كند، پس هنگامى كه شب فرا مى رسد در را ببند و در داخل بستر استراحت كن و من نيز در منزل فاطمه بنت اسد بسر مى برم.

خديجه هر روز چندين بار از دورى محبوبش رسول خدا متأثر مى گرديد. وقتى كه چهل شبانه روز به انجام رسيد جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمد پروردگار على اعلا سلام مى رساند و امر مى فرمايد كه خود را براى تحيت و تحفه او آماده سازى. رسول مكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى جبرئيل تحفه ى حضرت رب العالمين چيست و تحيت او كدام است؟ جبرئيل پاسخ داد: من نمى دانم. رسول مكرم با جبرئيل در اين گفتگو بودند كه ميكائيل خدمت پيامبر شرفياب شد، در حالى كه همراهش طبقى بود كه روى آن طبق دستمالى از ديبا وجود داشت، پس آن طبق را در برابر نبى مكرم نهاد جبرئيل پيش آمده و عرض كرد: اى محمد پروردگارت امر مى كند كه امشب از غذاى موجود در اين طبق افطار كن على (عليه السلام) مى فرمايد كه هر روز رسول مكرم هنگام افطار به من فرمان مى داد كه در را باز بگذارم تا هر كسى از راه مى رسد و نيازمند غذاست بتواند داخل خانه شده و غذا بخورد، ولى در آن شب فرمود: على بر در منزل بنشين و مانع و رود افراد شو زيرا اين طعام جز من بر همه كس حرام است.

على (عليه السلام) مى فرمياد: من در كنار در نشستم و پيامبر تنها بود، سرپوش از روى طبق برداشت و در طبق خوشه ى خرمايى تازه و خوشه اى انگور بود. آنگاه رسول خدا از آن غذا سير ميل فرمود و آب گوارا هم نوشيد و دست خويش را براى شستن دراز فرمود و جبرئيل بر دست ايشان آب مى ريخت و ميكائيل مى شست و اسرافيل خشك مى كرد و بقيه غذا را به همراه ظرف نيز به آسمان بردند.

رسول خدا برخاست تا نماز گزارد، جبرئيل گفت: امشب نماز اول وقت بر شما حرام است تا به منزل خديجه درآيى و با وى بياميزى، زيرا خداى تعالى به ذات خود سوگند خورده كه از صلب شما امشب فرزندى پاك و پاكيزه ايجاد فرمايد. رسول اكرم به سرعت به سوى منزل خديجه آمد، خديجه گويد: من به تنهايى انس گرفته بودم، وقتى كه شب مى شد سر خود را مى پوشاندم و پرده ى در را مى انداختم و در خانه را ميبستم و نماز به جاى مى آوردم و چراغ را خاموش كرده در بستر مى آرميدم، در آن شب بين خواب و بيدارى بودم كه صداى دق الباب را شنيدم، صدا كردم كيست كه در را مى كوبد، درى كه جز محمد كسى حق زدن آن را ندارد. رسول خدا با سخن دلنشين لحن زيبايى فرمود: خديجه در را باز كن من محمدم. خديجه گويد: برخاستم در حالى كه بسيار خوشحال و شادمان بودم، در را گشودم و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) واردشد، ايشان هر وقت وارد منزل مى شد ظرف آب مى خواست، وضو مى گرفت نماز مى خواند و بعد از نماز خواندن سريع به بستر خود مى رفت، ولى در آن شب نه ظرفى خواست و نه آماده براى نماز خواندن شد بلكه بلافاصله به بستر آمدن و عمل زناشويى انجام شد. پس سوگند به آن كس كه آسمان را برافراشت و آب را جارى فرمود، در آن شب رسول خدا از من دور نشد مگر اينكه سنگينى حمل فاطمه را در خودم احساس كردم...». [ بحار الانوار، ج 6. ] نويسنده ى عظيم الشأن آقاى سيد كاظم قزوينى در كتاب «فاطمه از ولادت تا شهادت » بعد از بيان اين حديث مى فرمايد كه چند نتيجه از اين حديث به دست مى آيد:

1- رسول خدا به دستور خداوند از خديجه كناره گيرى مى نمايند تا با نديدن وى شوق و رغبت رسول خدا زيادتر شود.

2- اشتغال پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به عبادات فراوان براى افزودن روحانيت و تعالى نبى اكرم در اتصالات به عالم و ملكوت اعلى.

3- افطار نمودنش با مائده ى آسمانى و بهشتى و پاك كه به جهت لطافتش به سادگى آسانى بتواند تبديل به نطفه شود.

4- ايجاد نطفه از طعام آسمانى و لطيف، شباهتى به طعام هاى مادى ندارد.

5- توجه و حركت به سوى خانه ى خديجه به فوريت براى انتقال دادن نطفه به خديجه ى كبرى. [ فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) از ولادت تا شهادت، سيد كاظم قزوينى، ص 53. ] اين حديث در كتب اهل سنت با اندك اختلافى در الفاظ، بسيار نقل شده است. البته در كتب شيعه اين احاديث فراوان است، ولى هدف و مقصد ما فقط نقل احاديث از طريق اهل سنت مى باشد.

دانشمند معروف «جلال الدين سيوطى» در تفسير در المنثور از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل مى كند:

«لما اسرى الى السماء ادخلت الجنة فوقفت على شجرة من اشجار الجنة لم ار فى الجنة احسن منها و لا ابيض ورقا و لا اطيب ثمرة فتناولت ثمرة من ثمرها فأكلتها فصارت نطفة فى صلبى، فلما هبطت الى الارض واقعت خديجة فحملت بفاطمة ، فاذا انا اشتقت الى ريح الجنة شممت ريح فاطمة (عليه السلام)». [ سيوطى در «در المنثور» در تفسير آيه سبحان الذى اسرى بعبده. چاپ مكتبة آية ا... مرعشى، ج 3. ] «در شب معراج مرا وارد بهشت كردند و در برابر درختى از درختان بهشتى ايستادم كه در تمام بهشت از آن زيباتر و با برگهايى سفيدتر، و ميوه اى خوشبوتر نديدم، يكى از ميوه هاى آن را برگرفتم و تناول كردم و نطفه اى در صلب من تشكل شد، بعد از آنكه به زمين هبوط كردم و با خديجه همبستر شدم نطفه ى فاطمه (سلام الله عليها) منعقد شد، لذا هنگامى كه اشتياق بوى بهشت را پيدا مى كنم فاطمه را استشمام مى كنم.» سفيان ثورى از هشام بن عروه و او از پدرش و او از عايشه نقل كرده كه مى گويد:

«كنت ارى النبى صلى الله عليه (و آله) و سلم كثيرا ما يقبل نحر فاطمة فقلت: يا رسول الله رأيتك تفعل شيئا ما رأيتك تفعل (مع احد) فقال لى: يا حميراء انه لما كان ليلة أسرى بى الى السماء، و كل الله عز و جل بى جبرئيل فأوقفنى على شجرة من شجر الجنة لم ار فى الجنة شجرا هى انضر منها ورقة و لا احسن منها لونا، و لا اطيب منها رائحة، فتناولت ثمرة من ثمرها فاكلتها فصارت نطفة فى صلبى فلما هبطت الى الارض واقعت خديجة فحملت بفاطمة، فاذا اشتقت الى رائحد الجنة شممت فاطمة. يا حميرا، ان فاطمة ليست كنساء الادميين و لا تعتل كما يعتللن».

«مى ديدم كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) بسيار بسيار زير گلوى دخترش فاطمه ى زهرا را مى بوسد، گفتم: اى فرستاده حق شما كارى را با فاطمه انجام مى دهيد كه با كسى ديگر نديدم انجام بدهيد، پيامبر اسلام در جواب فرمود: اى حميرا همانا وقتى كه مرا به معراج سير دادند و به آسمان عروج كردم خداوند تبارك و تعالى جبرئيل را موكل راهنماى من قرار داد و جبرئيل مرا نزد درختى از درختهاى بهشت نگهداشت در بهشت درختى بود كه از نظر سفيدى برگ، لطافت، زيبايى رنگ، خوشبويى بهتر از آن را نديده بودم.

او ميوه اى از ميوه هاى آن را براى من آورد و خوردم و در پشت من نطفه گرديد، وقتى كه به زمين آمدم با خديجه همبستر شدم و به فاطمه حامله شد، پس هر زمانى كه اشتياق به بوى بهشت پيدا مى كنم فاطمه را بو مى كنم، اى حميرا همانا دخترم فاطمه ى زهرا مانند ديگر زنهاى آدميان نمى باشد و حالتى كه آنها دارند فاطمه ندارد و پاك پاكيزه است.» [ فرائد السمطين، ج 2، ص 61، حديث 386 و مستدرك حاكم، ج 3، ص 156 مقتل الحسين خوارزمى، فصل 5، ج 1، ص 64 و ابن مغازلى در حديث 406 و 407 در مناقب خود از ابن عباس و سعد روايت كرده است و فيض القدير، ج 5، 7 ص 87 و كنز العمال، ج 7، ص 111 و مجمع الزوائد هيثمى، ج 9، ص 202 و ميزان الاعتدال، ج 2، ص 518، حديث 4672. ] «عن ابن عباس قال: دخلت عائشة على رسول الله و هو يقبل فاطمة، فقالت له: اتحبها يا رسول الله؟ قال: اما والله لو علمت حبى لها لازددت لها حبا، انه لما عرج بى الى السماء الرابعة... الى ان يقول: فاذا برطب الين من الزبد، و اطيب من المسك، و احلى من العسل فأخذت رطبة فأكلتها فتحولت الرطبة نطفة فى صلبى، فلما ان هبطت الى الارض واقعت خديجة فحملت بفاطمة حوراء انسية، فاذا اشتقت الى الجنة شممت رائحة فاطمة».

«ابن عباس مى گويد: عايشه به نزد رسول خدا رفت در حالى كه پيامبر مشغول بوسيدن فاطمه بود. عايشه از رسول خدا سؤال كرد: آيا فاطمه را دوست دارى؟ فرمود: آرى والله و تو نيز اگر ميزان دوست داشتن مرا نسبت به او مى دانستى محبت تو به فاطمه زياد مى شد زيرا وقتى كه مرا به آسمان چهارم به معراج بردند- تا اينكه پيامبر فرمود- خرمايى تازه كه نرم تر از كف آب و خوش بوتر از مشك و عطر و شيرين تر از عسل بود به من دادند، پس خرما را گرفتم و خوردم و بصورت نطفه اى در صلب من گرديد و وقتى كه به زمين آمدن با خديجه همبستر شدم وى به فاطمه حامله شد. پس فاطمه فرشته اى است به صورت انسان، هر زمان كه شوق و اشتياق بهشت در من ايجاد مى شود فاطمه را استشمام مى كنم...». [تا ريخ بغداد، ج 5، ص 87 و مقتل الحسين 7 ص 63 و ميزان الاعتدال، ج 1، ص 38 و نظم درر السمطين، ج ص و لسان الميزان، ج 5 ص 160 و ينابيع المودة، ص 117 و 118 و ذخائر العقبى، ص 43 و كنز العمال، ج 12، ص 105 الى 112 و نور الابصار، ص 51 الى 54. ] حديث مذكور در بسيارى از كتب اهل سنت آمده است كه آن را با كمى اختلاف ذكر كرده اند.

از احاديثى كه از كتب معتبر اهل سنت نقل شد به دست مى آيد كه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) بانويى بهشتى و اصل وجود آن بانو از ميوه ى بهشتى به وجود آمده است. و نيز فهميده مى شود وى چه مقدار قدر و منزلت و مقام در نزد خدايش دارد.

روايتهايى كه بر اين مضمون است در كتب احاديث شيعه بيش از حد احصاء مى باشد. به كتابهاى بحار الانوار (ج 6 و 10) و سفينة البحار و مناقب ابن شهر آشوب امالى و خصال شيخ صدوق و... مراجعه فرماييد.

«ان الخديجة الكبرى تمنت يوما من الايام على سيد الانام ان تنظر الى بعض فاكهة دار السلام، فأتى جبرئيل المفضل على الكونين من الجنة بتفاحتين و قال : يا محمد يقول لك من جعل لكل شى ء قدرا: كل واحدة و اطعم الاخرى لخديجة الكبرى، و اغشها، فانى خالق منكما فاطمة الزهراء. ففعل المختار ما اشار به الامين و امر... الى ان قال: فكن المختار كلها اشتاق الى الجنة و نعيمها قبل فاطمة و شم طيب نسيمها، فيقول- حين ستنثق نسمتها القدسية-: ان فاطمة حوراء انسية».

«خديجه ى كبرى روزى از رسول خدا خواست كه بعضى از ميوه هاى بهشتى را براى وى نشان بدهد و تعريف بنمايد، جبرئيل در حالى كه دو سيب از بهشت براى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) آورده بود شرفياب شد و عرض كرد: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) آن خدايى كه هر چيزى را به اندازه خلق فرموده و براى هر شئى اندازه و حد معين قرار داده است مى گويد: يكى از اين سيب ها را خود بخور و ديگرى را به خديجه اطعام كن و با وى همبستر شو زيرا من فاطمه ى زهرا را از شما به وجود مى آورم.

پس پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) آن چه را كه خداوند فرمود و جبرئيل گفته بود انجام داد، تا اينكه گفت: هر زمانى كه شوق بهشت و نعمت هاى آن بر من ايجاد مى شود فاطمه را مى بوسم و نسيم بهشت را از آن استشمام مى كنم و هر وقتى كه پيامبر اسلام اين كار را مى كرد مى گفت: فاطمه فرشته اى است به صورت انسان». [ الروض الفائق، ص 214 و فرائد السمطين، ج 2، ص 61 قريب به همين مضمون و ذخائر العقبى، ص 36 و نور الابصار، ص 53 و ينابيع المودة، باب 56، ص 197 قريب به مضمون و اعلام النساء، ج 4، كلما فاطم تذكرة الخواص، ص 275 به بعد. ] را ويان اين حديث عايشه و ابن عباس و سعيد بن مالك و عمر بن خطاب هستند روايات متواتر به اين مضمون زياد است، ولى به علت رعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى مى شود. مسئله اى كه بايد به آن اشاره كرد اين است، آيا ولادت بانوى دو جهان بعد از معراج پيامبر اسلام بوده و يا در سال پنجم بعثت بوده است؟ اگر بگوييم كه در سال پنجم بعثت بوده است، كه رواياتى از ائمه معصومين (عليهم السلام) همين را مى گويد و از طرفى در روايات آمده است كه معراج پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) سال دوم بعثت بوده و لازمه ى اين دو گونه روايات اين مى شود كه فاطمه ى زهرا دو سال در شكم مادر بوده است كه درست نيست و حقيقت ندارد. پس بايد قول مرحوم كلينى را در كافى قبول بكنيم كه پيامبر اسلام دو معراج داشته است و يا اينكه بگوييم فاطمه ى زهرا در سال سوم بعثت به دنيا آمد. [ البته اين موضوع نياز به بررسى بيشتر دارد ولى آنچه مسلم و قطعى است و اكثر علماى اهل سنت ه گفته اند، ولادت بانوى نمونه ى اسلام بعد از معراج بوده است. ] موضوع ديگر اين كه آيا ولادت بزرگ بانوى اسلام قبل از بعثت بوده است يا بعد از بعثت؟ چنان كه در بعضى از روايات و كتب حديث اهل سنت هم آمده است كه ولادت قبل از بعثت بوده، جواب اين سؤال را خيلى از بزرگان و محدثين اهل سنت داده اند مبنى بر اينكه ولادت بانوى نمونه ى اسلام بعد از بعثت بوده و احاديثى كه ذكر شد خود گواه و دليل روشن بر اين مدعى است و در همه ى احاديث مذكور مسئله ى معراج و كلمه ى عروج آمده است.

از جمله افتخارات ديگرى كه منحصر به فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) مى باشد اين است كه بى بى در شكم مادر با ايشان سخن مى گفت و اين موضوع را هم اهل سنت و هم شيعه هر دو قبول دارند و بيان كرده اند.

از جمله عبدالرحمن شافعى از قول خديجه مى گويد: «انه لما حملت بفاطمة كانت حملا، تكلمنى من باطنى» «زمانى كه به فاطمه حامله شدم وى در شكمم با من صحبت مى كرد». منزهة المجالس، ج 2، ص 227.@.

«انه لما حملت خديجة بفاطمة كانت تكلمها ما فى بطنها، و كانت تكتمها عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم فدخل عليها يوما وجدها تتكلم و ليس معها غيرها فسألها عمن كانت تخاطبه فقالت: ما فى بطنى، فانه يتكلم معى. فقال النبى صلى الله عليه و آله و سلم: ابشرى هذه بنت جعلها الله ام احد عشر من خلفايى يخرجون بعدى و بعد ابيهم».

«وقتى كه خديجه به فاطمه حامله شد فاطمه با مادر خود صحبت مى كرد و خديجه اين موضوع را از رسول خدا كتمان و پنهان مى كرد و رسول خدا روزى بر خديجه وارد شد و ديد كه خديجه با كسى حرف مى زند در حالى كه نزد خديجه كسى نبود، از خديجه سؤال مى كند: با كى صحبت مى كردى؟ خديجه در جواب رسول خدا عرض كرد با اين حمل كه در شكم دارم حرف مى زدم زيرا او در تنهايى ها با من صحبت مى كند.پيامبر اسلام فرمود: بشارت باد تو را اى خديجه اين كودكى كه در شكم دارى دختر است و خداوند او را مادر يازده جانشين من كه بعد از من و پدرشان مى آيند قرار داده است». [ تجهيز الجيش به نقل از كتاب مدح خلفاء راشدين. ] «فلما سأله الكفار ان يريهم انشقاق القمر، و قد بان لخديجة حملها بفاطمة و ظهر قالت خديجة وا خيبة من كذب محمدا و هو خير رسول ربى، فنادت فاطمة- من بطنها-: يا اماه لا تحزنى و لا ترهبى، فان الله مع ابى فلما تم حملها و انقضى، وضعت فاطمة فاشرق بنور وجهها الفضاء».

«وقتى كه كفار از پيامبر اسلام انشقاق قمر را خواستند، زمانى بود كه خديجه به فاطمه (سلام الله عليها) حامله بود و خديجه از اين سؤال كفار ناراحت شده گفت كه زهى تأسف براى كسانى كه محمد را تكذيب مى كنند، در حالى كه او فرستاده ى پروردگار من است، پس فاطمه (سلام الله عليها) از شكم مادرش صدا كرد اى مادر نترس و محزون مباش زيرا خدا با پدر من مى باشد. پس وقتى كه مدت حمل خديجه تمام شد و موقع وضع حمل رسيد، خديجه فاطمه (سلام الله عليها) را به دنيا آورد و او به نور جمال خود تمام جهان را روشن و منور ساخت». [ روض الفائق صفحه ى، ص 214. ] خواننده ى گرامى تا اينجا در موضوع اصل ايجاد نطفه ى بانوى دو جهان حضرت فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) و انعقاد نطفه ى پاك و پاكيزه ى او بحث كرديم و روايات زيادى را از كتب اهل سنت و جماعت يادآور شديم در فصل بعد به اميد حق وارد دور دوم زندگى پاره ى تن پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) از زمانى كه قدم مبارك را به دنيا مى گذارد مى شويم.

فاطمه زهرا قدم مبارك به دنيا مى نهد

در مسئله ى تاريخ ولادت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در بين مورخين اختلاف نظر وجود دارد و حتى بعضى از مورخين گفته اند كه آن بزرگوار قبل از بعثت به دنيا آمده است. ولى احاديث و روايات فراوانى از محدثين شيعه آمده كه فاطمه ى زهرا بعد از بعثت به دنيا آمده است.

قول قبل از بعثت را بعضى از اهل سنت و جماعت هم پذيرفته اند و از جمله ابونعيم اصفهانى در كتاب «معرفة الصحابة» مى گويد: «فاطمه ى زهرا كوچكترين دختر رسول خدا بود و تولد ايشان به هنگامى كه قريش كعبه را بنا مى كردند اتفاق افتاد».

ابوالفرج اصفهانى در كتاب «مقاتل الطالبين» مى گويد: «تولد فاطمه ى زهرا قبل از بعثت رسول اسلام و به هنگامى كه قريش كعبه را بنا مى كردند واقع شد».

ابن اثير در كتاب «المختار من المناقب الاخيار» و طبرى در «ذخائرالعقبى» و سيوطى در «الثغور الباسمة» همان حديث را به محتواى دو كتاب قبلى نقل كرده اند، ولى اين حديث در كتب مذكور با احاديث ديگرى از اقوال بزرگان و محدثين اهل سنت كه انعقاد نطفه ى آن بزرگوار را از طعام بهشتى مى دانند و به اين معنى تصريح كردند ناسازگار است، براى اينكه قبل از بعثت نه معراج براى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) صورت گرفته بود و نه هبوط جبرئيل و ميكائيل بود و نه نزول وحى به رسول خدا شده بود. پس بنابراين حديثى كه ابونعيم اصفهانى و ابوالفرج اصفهانى و محب الدين طبرى و سيوطى ذكر كرده اند و ولادت فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) را طبق آن حديث قبل از بعثت مى دانند درست نيست.

«عن خديجة عليها السلام قالت: فلما قربت ولادتى ارسلت الى القوابل من قريش فابين على لاجل محمد صلى الله عليه و آله و سلم فبينما انا كذالك اذ دخل على اربع نسوة، عليهن من الجمال و النور ما لا يوصف، فقالت احديهن: انا امك حواء. و قالت الاخرى: انا آسية و قالت الاخرى: انا كلثوم- كلثم- اخت موسى. و قالت الاخرى: انا مريم، جئنا لنلى امرك».

«خديجه كبرى (سلام الله عليها) گفته است: زمانى كه لحظه ى تولد فرزندم نزديك شد به سراغ قابله هاى قريش فرستادم، ولى چون همسر محمد بودم از آمدن امتناع كردند، در همين هنگام چهار زن به نزد من وارد شدند كه جمال و زيبايى و نورانيت آنان قابل وصف نيست، يكى از آنان گفت من مادر تو حوا هستم و ديگرى گفت من آسيه ام سومى خود را كلثوم خواهر حضرت موسى معرفى كرد و چهارمى گفت من مريمم، آمده ايم تا به تو در امر زايمان كمك كنيم». [ نزهة المجالس و ذخائر العقبى، ص 44 و 45 و ينابيع المودة، ص 198 و 199 و نورالابصار، ص 54 الاصابة، ج 8 و جامع، ترمذى، ج 5 و سيره ى ملا موصلى، و اسعاف الراغبين حاشيه ى نور الابصار. ] «فلما ارادت خديجة ان تضع بعثت الى قريش ليانينها فيلنن منها ما تلى النساء ممن تلد، فلم يفعلن، و قلن: لا نأتيك، قد صرت زوجة محمد صلى الله عليه و آله و سلم فبينما هى كذالك اذ دخل عليها اربع نسوة، عليهن من الجمال و النور ما لا يوصف، فقالت لها احديهن: انا امك حواء. و قالت الاخرى: انا آسية بنت مزاحم و قالت الاخرى: انا كلثم- اخت موسى. و قالت الاخرى: انا مريم بنت عمران (ام عيسى). جئنا لنلى امرك ما تلى النساء. قال: فولد فاطمة».

«آن هنگام كه خديجه خواست وضع حمل نمايد به سراغ زنان قريش فرستاد تا وى را در امر زايمان مساعدت كنند، ولى آنان گفتند چون تو همسر محمد شده اى نخواهيم آمد، در اين هنگام چهار زن كه نورانيت و جمالشان قابل وصف نبود آمدند، اولى چنين گفت: من مادر تو حوايم دومى گفت من آسيه دختر مزاحم هستم و آن ديگرى خود را چنين معرفى كرد كلثوم خواهر موسى هستم و ديگرى گفت من مريم دختر عمران (مادر عيسى) هستم آمده ايم تا تو را در امر زايمان كمك كنيم، آنگاه فاطمه به دنيا آمد، در حالى كه سر به سجده داشت و انگشت مباركش بالا بود و اين حديث را ملا در سيره ى خود آورده است». [ نزهة المجالس و ذخائر العقبى، ص 44 و 45 و ينابيع المودة، ص 198 و 199 و نورالابصار، ص 54 الاصابة، ج 8 و جامع، ترمذى، ج 5 و سيره ى ملا موصلى و اسعاف الراغبين در حاشيه ى نورالابصار. ] بانوى دو عالم به دنيا آمد و روى زمين به سجده افتاده و انگشت مباركش را بالا گرفته بود ابن عساكر مى گويد: وقتى كه براى خديجه ى كبرى فرزندى به دنيا مى آمد وى را به دست دايه مى سپرد تا به او شير دهد، ولى هنگامى كه سيده زنان عالم به دنيا آمد، خديجه خود شير دادنش را به عهده گرفت. اين موضوع را نيز ابن كثير در كتاب خود «البداية و النهاية» آورده است.