در مكتب فاطمه

على قائمى

- ۱۰ -


رمز و راز صبر فاطمه

در صبر و تحمل فاطمه عليهاالسلام رموزى است كه اسا آن را خواستارى بقاى اسلام تشكيل مى دهد. او طبيبى الهى و در آشناست اهل بصيرت و تشخيص است و مى خواهد به صورتى عمل كند كه فتنه اى ضد اسلام پا نگيرد، و زحمات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، و صحابه راستين او و شهيدان راه دين بر باد نرود.

او خطرات ناشى از بى صبرى را مى شناسد و بدين نظر سعى دارد در بلايا متحمل باشد و خواستار توان تحمل از خداوند است؟ در دعاى فاطمه عليهاالسلام مى خوانيم: اللّهم اِنِى اَسئلُكَ صَبْراً عَلى بَلِيَّتِكَ... [تحفة الزائر.] از تو اى خداى بزرگ مى خواهم كه شكيبائى در بلايايت را بمن عنايت فرمائى. و تلقى او را از صبر و تحمل اين است كه آن نخستين گام در راه بندگى خداوند است، و مخصوصاً بايد با اخلاص همراه باشد و او اين درس را از پدر آموخته بود.

سفارش پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هم در اين زمينه كه از پيش در او بسيار مؤثر و كارساز بود. پيامبر خود وضع آينده را براى فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام تشريح كرده بود. و به او سفارش فرمود كه بر خدا توكل كن، صبر كن، به همانگونه كه پدران تو از پيامبران سلف و مادرانتان و همسران آنها صبر كردند: تَوَكُّلى عَلَى اللَّهِ، وَ اصْبِرِى كِما صَبَرَ آباؤكَ مِنُ الاَنْبِياءِ وَ اُمهاتِهِمْ وَ اَزْداجِهِم. [ص 179 تفسير فرات.]

اينكه پيامبر فاطمه عليهاالسلام را اين همه مى بوسد و در حضور جمع او را مورد ستايش قرار مى دهد و اين همه احاديث و سخن را درباره او مى فرمايد از يكسو براى تحكيم موقعيت اوست و از سوى ديگر دادن درس استقامت در مصائب و دشواريها به فاطمه عليهاالسلام و از جهت سوم اتمام حجت به شنوندگان.

درجه تحمل او

او در مقام صبر و تحمل به درجه اى مى رسد كه به مقام رضا واصل مى شود. او در برابر بى تعهدى شيخين فرمود: تَصْبِر فيكُمْ على مِثلْ حزَّ المُدى وَ وَجْز السِّنانِ فى الحِشأ. صبر مى كنم بمانند صبر كسى كه كارد برنده اى در دل فرورفته دارد، و نيزه اى كشنده اى بر گلو و در درون جان.

(چه شبيه است اين سخنان با سخن على عليه السلام همسر او كه فرمود: صَبَرتُ وُفِى الْعَيْنِ قَذى وَ فِى الْحَلقِ شَجى [نهج البلاغه]، صبر كردم صبر كسى كه خار در چشم استخوانى در گلو دارد. و حق هم همين بود زيرا كه بايد مشابهتى بين اين د و روح شريف باشد.) او در صبر و تحمل به مقام شكر رسيد: الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى كُلِّ سَرّاءِ وَ ضَّراءِ، سپاس خداى را در هر دشوارى و بدبختى و سختى كه براى بشر پديد آيد، وَ رَضاءِ وَ مُصيبَةٍ، وَ بَلاءٍ وَ عُسْرٍ وَ غِنىً وَ فَقْرُ عَلى كُلِ حالِ خدا سپاس خداوند را در هر حال، در حال خشنودى و مصيبت و گرفتارى و سختى، و آسانى و فقر وَ فى كُلّ اَوانٍ وَ زَمانٍ وَ كُلِّ مَثْوَىْ وَ مُنْقَلَبٍ وَ مُقامٍ [عمادزاده] سپاس خداوند را در همه زمان ها و در هر موقعيت و زمانى و در هر شرايطى و مقامى... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَذى لَمْ يَجْعَلْنى جاحِداً مِنْ كِتابِه، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَذى لَمْ يَجْعَلْنى مُتَحَيِراً فى شَى ءٍ مِنْ اَمْرِهِ، سپاس خداوندى را هست كه مرا منكر كتابش قرار نداد و مرا در هيچ امرى متحير و سرگردان نكرد. (و اين چه سعادت بزرگى است كه آدمى در مسير زندگى راه را بشناسد و با بصيرت به پيش رود.)

نقش آن در اسلام

اينكه صبر و تحمل فاطمه عليهاالسلام داراى چه نقش اثرى بر اسلام بود امرى است كه نيازمند به بررسى عميق و فراترى است ولى آنچه كه در اين مختصر قابل ذكر است اين است كه صبر و تحمل فاطمه عليهاالسلام عاملى براى دوام و ريشه دارى اسلام بود. و وسيله اى براى جلوگيرى از هم پاشيدگى راه و رسم اسلام اگر چه صبرى تلخ و تحملى جان فرسا بود.

اسلام نوپا در زمان وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مرحله اى از رشد و در حال جان گرفتن بود و اگر پس از وفات شمشيرى كشيده مى شد و يا برخوردارى كاملاً جدى در بين گروهها و دستجات پديد مى آمد، بى شك دشمنان از موقعيت خود دست برنمى داشتند و منافقان نيز با آنها هم عنان شده و بساط اسلام را از هم مى پاشاندند و تحمل فاطمه عليهاالسلام و خويشتندارى على عليه السلام جلوى اين فاجعه در حال تكوين را گرفت و راه را بر دشمن سد كرد.

همچنين او با صبر و تحملش فرزندانى تربيت كرد كه هر كدام وارث صفات و معنوياتى از پدر و مادر بودند. و در مواقع ضرور دندان بر جگر گذارده و نقش جانبدارى از اسلام را در پيش گرفتند. و حاصل چنان وضع و شرايطى قيام خونين حسين بود كه درست در موقع حساس و ضرورى بساط دشمن را برچيد و حقانيت خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را علنى ساخت و در پى آن قيام هاى ديگر نشأت گرفته از آن.

شهادت در راه صبر

فاطمه عليهاالسلام شهيده اسلام است. او جرعه نوش جام بلا شد تا اسلام زنده بماند. او در مسير حيات كوتاهش ستمها ديد ولى مظلومانه، داغدارانه و غيرتمندانه آنها را تحمل كرد او را از ارث پدر محروم كردند كه البته از نظر مالى براى او مسأله مهمى نبود ولى بر جان و دلش فشار وارد مى آمد از آن بابت كه بدعتى را بجاى حق قرار داده بودند و اين پايه اى براى ستمكاريهاى بعدى مى شد.

از پيامبرمان با آن همه عظمت و مقام دخترى بيش نماند كه او هم مقهور دشمن شد و تحت فشار بين در و ديوار قرار گرفت و ضربه اى سخت بر بازويش وارد آمد كه با غلاف شمشير دشمن بود و بر اثر اين ماجرا و صدمه به بستر افتاد و به شهادت رسيد و بگفته صدوق، طبرسى و مجلسى شهادت او از متواترات تاريخ است. (اِنَّ شَهادَةُ فاطِمَة مِنَ المُتَواتِراتِ) ام سلمه بر او وارد شد و پرسيد شب را چگونه به صبح رساندى؟ كَيْفَ اَصْبَحْتَ؟ فرمود شب را به صبح رسانيدم در حالى كه از فقدان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و از ظلمى كه بر جانشين او رفت دردمند و رنجور بودم... [ص 120 الزهراء] و اين دردها و رنجها را بر جان پذيرا شد و بخاطر خدا و حفظ منافع اسلام آنها را تحمل كرد. درود بر تو اى فاطمه عليهاالسلام معصومه و مظلومه.

مشى و روش فاطمه

در اين قسمت از سه مبحث سخن به ميان مى آوريم. فصلى از آن در بيان زندگى فاطمه عليهاالسلام است و راه و روشى را كه او در زندگى برگزيد. در آن پس از ذكر مقدمه اى از وضع زندگيش در خانه پدر، در حيات مشترك با على عليه السلام از برنامه دارى او بحث به ميان مى آوريم. سپس از اصول مورد رعايت او در حيات و از زندگى ساده توأم با فقر و زهد قناعت او در عين انس و صفا و احياناً تجمّل هدفدارش سخن گفته و توجه او را به حيات جاودانه مطرح خواهيم ساخت.

فصل دوم آن در مورد مشى اقتصادى فاطمه عليهاالسلام است. در آن نخست از تلقى فاطمه عليهاالسلام از دنيا و موضع او در قبال آن سخن گفته. و كارهاى او را برخواهيم شمرد. آنگاه از مسأله بحث انگيز فدك سخن به ميان آورده و سعى خواهيم داشت مخصوصاً از ديد برادران اصل سنّت راجع به آن بررسى كوتاهى داشته باشيم.

فصل سوم آن در رابطه با ترجيحات فاطمه عليهاالسلام است و در آن مى خواهيم عرضه بداريم چه چيزهائى در نظر فاطمه عليهاالسلام ارجح بحساب مى آيند. و سعى كرده ايم بخشى از ترجيحات او را در جنبه هاى مربوط به مذهب، در جنبه راحت طلبى، در جنبه حيات خانوادگى، در اخلاق و حيات اقتصادى عرضه داشته و ريشه و اساس اين ترجيحات را بيابيم.

فاطمه و زندگى

مقدمه

ما در اين جهان حضور داريم و زنده ايم. اما اينكه زندگى مى كنيم و يا اداى آن را درمى آوريم مسأله اى است كه هركس براى يافتن پاسخ آن بايد به دنبال معيار علم و عقل و يا مكتب مورد قبول رود. اما آنچه را كه مهم است اين است زندگى نخست تعريفى را مى طلبد و به دنبال آن هدف و فلسفه اى، محتوا، و برنامه اى، شيوه اى و روشى، مربى و راهنمائى، ارزيابى و سنجشى در هر روز و ماه و سال تا معلوم گردد از كجا آغاز كرده ايم و اينك در كدام نقطه ايم سرانجام مى خواهيم به كجا برسيم.

اينكه چنين فلسفه و اغراضى را از كجا بايد گرفت براى آن پاسخهاى متعددى است. گروهى آن را به عقل و درك بشر حوالت داده اند. جمعى آن را از صاحبان مكاتب و فلسفه ها مى جويند، عده اى آن را از علم و دانش، و سرانجام گروهى هم به خواست ها، توقعات و چشمداشت هاى اجتماعى چشم دوخته اند.

از نظر ما هيچكدام از آنها براى حياتى سعادتمندانه و انسانى كفايت لازم را ندارند. نه عقل بشر آن كفايت را دارد كه همه جوانب و ابعاد حيات را ببينند، نه خرد و انديشه هيچ فيلسوفى مى تواند به كنه چنين معرفتى دست پيدا كند بدين سان باور ما اين است كه در اين مقصد بايد بسراغ كسانى رفت كه با فلسفه و مقصد آفرينش، و با عالم محيط بر كون و حتى علم آفرين ارتباط دارند يعنى با خداوندى كه بگفته انيشتاين زيرك است ولى حسود نيست.

بر اساس اين فرض و باور است كه فلسفه پذيرش مذهب و تعاليم دينى محقق مى گردد و هدايت الهى بايد مورد استفاده و استناد بشر قرار گيرد. باور مذهبيون اين است كه رمز و راز حيات بدست آفريدگار اين جهان است و تبعيت از تعاليم اوست كه مى تواند عامل سعادتمندى بشر باشد.

اولياى الهى و راه زندگى

پيامبران كه همگى شان در مقام علم و دانش كثير و اهل و عصمتند از جانب خداوند اعزام مى شوند كه براى بشر قانون بياورند، از فلسفه زندگانى آگاه شان سازند، راه و رسم كمال و رشد را به انسانها بياموزند و به او تفهيم كنند كه او كيست و چيست؟ از كجا آمده و به كجا مى رود و مقصد و مقصود او از اين سير و حركت چيست؟ چرا زنده است؟ چرا كار مى كند؟ چرا ازدواج؟ و چرا مى ميرد؟ چرا جنگ؟ چرا صلح؟ و...

آنها آمده اند به ما انسانها بگويند ما موجوداتى هيچ و پوچ نيستيم و بيهوده آفريده نشده ايم (اَفَحَسِبْتُم اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَيْناً [آيه 115 مؤمنون]) و ما را بازيچه نيافريده اند (وَ ما خَلَقْنَا اَلسَماءِ وَ الاَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لا عِبين) [آيه 16 سوره انبياء] خداوند را در آفرينش ما غرضى و غايتى بوده است.

آنها آمده اند كه به بشر بگويند ما انسانها مكلفيم، متعهديم، مسؤوليم و در برابر سرمايه اعتبارى جان و مال و سلامت، معادى و حسابى داريم. آنچنان نيست هركس بهر گونه اى كه خواست بتواند زندگى كند و كسى را با كسى كارى نباشد. شأن خدا اجلّ از آن است كه مخلوق خود را بخود واگذارد.

بدين سان بحكم عقل ضرورى است ما بدنبال آنان برويم، از منجيات و مهلكات حيات خود توسط آنان آگاه شويم آفات و موانع رشد از ميان برداريم و دريابيم كه چگونه بايد زيست و چگونه كوشش و تلاش كرد و سرانجام چگونه بايد مرد؟

نگاهى به حيات فاطمه

بررسى و آگاهى از زندگى فاطمه عليهاالسلام براى همه انسانها، بويژه آنها كه اسلام را مكتب خود قرار داده اند درس آموز است. در مطالعه تاريخ حياتش به اين نتيجه مى رسيم كه عظمت و مقام در سايه تحمل مشقات، گذشتها، و از خود رها شدن هاست با شكمپارگى، نازمنشى و لميدن ها كسى به سرورى و عظمت نمى رسد. ما در طول تاريخ حيات بشر در ميان آن همه زنان و مردان زندگى كردند و مردند كسى را نمى شناسيم كه در سايه اشرافيت، تن پرورى، و ناز و نعمت به مقام و رتبتى دست يافته و شخصيت قابل ذكرى كسب كرده باشد.

انتخاب الگو براى رهيابى به راز و رمز زندگى مهم است و چه بسيارند سردرگمى ها، غم ها و غصه ها، در خود خزيدن ها كه ناشى از غفلت در اين راه و گزينش عوضى الگوهاست بر اثر اين غفلت است كه با وجود آن همه بانوان عظيم و درخشان اسلام به دنبال الگوهاى وارداتى مى روند و مقصد و مقصود خود را در پيروى از راه و رسم غرب و شرق، مخصوصاً امريكا و فرانسه و ژاپن جستجو مى كنند.

بعد الگوئى فاطمه

فاطمه عليهاالسلام الگوست براى همه آنهائى كه مى خواهند انسان باشند و در جنبه رشد و حركت در دستيابى به مقام و رتبت سر بر آسمان بسايند. اين امر از آن بابت است كه فاطمه عليهاالسلام زنى جامع و در بر دارنده همه كمالات و مقاماتى است كه آدمى مى تواند بدان دست پيدا كند.

او الگوى يك زن اسلامى و نمونه مكتب اسلام در رابطه با زنان است. الگوى كار است، الگوى كدح و تلاش است الگوى هدفدارى است، الگوى صبر و استقامت است، الگوى عشق و پرستش معبود است. همه چيز وجودش شگفت انگيز است تكون جنين او، ولادتش، رشدش، تلاش و كوشش و... و همه چيز فاطمه عليهاالسلام درس آموز است: محبتش، خشمش، مبارزه اش، حق خواهيش، همسرداريش، تربيت فرزندانش، عبادتش، زهد و تقوايش...

بدست آوردن آگاهى در نحوه زندگى و هدفدارى فاطمه عليهاالسلام از كارهائى است كه درباره آن تلاش زيادى صورت نگرفته است و اگر هم باشد در حد بيان وضع خور و خواب و استراحت و گرسنگى و فقر اوست. ضرورتى است كه تصويرى داشته باشيم از ساده زيستى او، از اقناع و عزت نفس او، از فقر اختياريش، از توجه او به دنيا بعنوان وسيله و از تلاشگرى فاطمه عليهاالسلام كه مصداق كامل اين آيه قرآن است: اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ كُدْحاً فَملاقِيهِ [آيه 6 سوره انشقاق.]

او الگوست بدان خاطر كه صحنه زندگى اين جهان را مدرسه، ميدان آن را ميدان كار و تلاش و هدفدارى و خود بعنوان قهرمان در اين ميدان قرار گرفته است. او دنيا را با همه وسعتش مدرسه و دارالتكميل ساخت و همه ساعات و دقايق آن را در كلاس آن هشيارانه گذارند.

زندگى در خانه پدر

او درس زندگى را عملاً از پدرى چون پيامبر آموخت و از مادرى چون خديجه. آنگاه كه خديجه از دنيا رفت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با سوده ازدواج كرد و سپس با ام سلمه

- ولى امر سازندگى و رشد فاطمه عليهاالسلام را خود بر عهده داشت و تربيت او را به مقامى رساند كه ام سلمه گويد بخدا قسم من دخترى با ادب تر و داناتر از فاطمه عليهاالسلام نديده ام [دلائل الامائه ص 11.]

فاطمه عليهاالسلام شرايط و كيفيت حيات را از پدر و مادرش ديده و مزه آن را چشيده و نسبت به آن بينش يافته است. بدين نظر نيكو مى داند كه در جنبه هاى حيات فردى و اجتماعى، در جنگ و صلح، در فشار و آرامش، در فقر و غنا چگونه موضع بگيرد. بويژه كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مراقب است و ترك اولاى او را هم به او تذكر مى دهد و سعى دارد او را الگوى بى نقصى از مكتب خود بپروراند.

پيامبر لم امور را به فاطمه عليهاالسلم ياد مى دهد و فاطمه عليهاالسلام با شمّ خاصى كه دارد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله درس ها و نكته ها مى آموزد و بدين نظر فردى پخته و كار آزموده مى شود و بعدها خواهيم ديد كه در عين كمى سنّ همچون قهرمانى سالخورده در برابر شرايط ناموزون جامعه مى ايستد و نيك مى داند چگونه مبارزه كند.

در زندگى مشترك با على

آن روز كه زندگى مشترك خود را با على عليه السلام آغاز كرد باز هم بر اساس همان فلسفه آموخته از پدر، زندگى را ادامه داد. زندگى ساده و بى دغدغه اى را آغاز كردند كه به زيبائى همه صفاهاى روى زمين قيمت داشت. انديشه شان فراتر از حد زينت زندگى و تهيه ساز و برگ آن بود. وسايل و ابزارى تهيه كرده بودند بسيار ساده و محدود كه ما قبلاً در فصل مربوط به ازدواج آنها ليستى از آنها را ارائه كرده ايم.

اصل را در زندگى مشترك وصول به فضايل و كسب ملكات مى دانستند نه آنچه را كه عامه مردم بدان سرگرمى و دلخوشى دارند. خداوند دعاى پيامبر را در حين رؤيت مهريه شان كه فرموده بود: خداوند زندگى را بهمه كسانى كه چنين ساده و آسان مى گيرند مبارك گرداند اجابت كرده بود. زيرا در كنار هم احساس خوشبختى و سعادت مى كردند و عمرى را در امن و آسايش فكرى نسبت بهم گذراندند.

از آن گذشته چه ميمنت و مباركى از اين فراتر كه خانه شان خانه قدس باشد، فرزندان آنها، گلهاى سر سبد بوستان انسانى و در طريق هدايت بشر مزارشان مطاف انسانهاى وارسته است.

تقسيم كار

بناى زندگى اين دو مبتنى بر تقسيم كار است و اين تقسيم توسط پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در شب عروسى على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام صورت گرفت كه كارهاى داخلى خانه مربوط به فاطمه عليهاالسلام و كارهاى خارج خانه از آن على عليه السلام [و سايل 14 ص 123] و فاطمه عليهاالسلام از شنيدن اين آنچنان خوشحال شد و فرمود كسى نمى داند كه براى اين امر چه سرور و شادابى براى من حاصل شد. لا يَعْلَمُ ما اَدْخَلنى مِنَ السُّرورِ لِهذا الاَمْرِ الّا اللَّه [ص 68 الزهراء] و خداى را شاكر شد.

از ديد فاطمه عليهاالسلام اداره خانه و مسوؤليت آن كار كوچكى نيست كه فاطمه عليهاالسلام از آن گريزان باشد و يا مادرى و تربيت نسل كارى ناچيز نيست كه فاطمه عليهاالسلام از آن احساس حقارت داشته باشد. حقارت براى آن كسى است كه براى كسب شهرت و عنوان خداى را فراموش مى كند و از مردم سراغ عزت را مى گيرد و در نتيجه نسل خود را ضايع مى سازد.

فاطمه عليهاالسلام از اين تقسيم كار چنان راضى است كه مى گويد جز خدا كسى از آن خبر ندارد. و اين خود بايد درسى باشد براى ديگران تا دريابند لذّات در سايه چگونه كار و تلاشى براى زن حاصل مى شود. كار بيرون زن چيز بدى نيست ولى بهتر از آن رسيدگى به سنگر خانواده است، مگر آنگاه كه ضرورتى براى جامعه باشد.

برنامه دارى در زندگى

زندگى امرى هدفدار است و حركتها و تلاشها نمى توانند بى هدف باشد. براى انسان ضرورى است براى هر كار و تلاشى كه انجام مى دهد قصدى و نيتى باشد. وَلْتَكُنْ لَكُمْ فى كُلِّ اَمرِ نيّه [حديث نبوى] و قصد و نيت بدان مقدار مى ارزد كه ارزش شخصيتى انسان به آن وابسته است لِكُلِّ اَمْرى مانَوى. [حديث نبوى.]

براى زندگى برنامه اى و محتوائى لازم است. و فاطمه عليهاالسلام از زنانى بود كه زندگيش را با برنامه دارى همراه كرده بود. همه ساعات و دقايقش از روى حساب بود. اوقات شبانه روزش به اين صورت مى گذشت.

- انجام كارهاى خانه كه او زنى با چند فرزند بود و رسيدگى به امور آنها آن هم در آن روزگار كارى آسان نبود.

- برنامه عبادت كه بخشى مهم از اوقات زندگى او را تشكيل مى داد.

- كمك به كارهاى على عليه السلام همسرش حتّى در امر جنگ و پيكار و مشاورت.

- كمك به بينوايان در تهيه غذا و ابزار و لباس و زندگى آنها.

- جلسه دارى و امر هدايت زنان و بانوان كه تازه وارد اسلام شده بودند.

- برنامه تلاوت قرآن كه با خون و جان او درآميخته بود.

- احقاق حق ها و مبارزه ها و مناشده ها مخصوصاً پس از ايام وفات رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله.

- و تازه اگر دقايقى فراغت مى يافت به بافندگى و پشم ريسى مى پرداخت، هم براى تهيه لباس فرزندان و هم براى فروش در بازار و تأمين هزينه بخشى از كارهاى ضرورى خانواده.

- در عين حال كارهاى شخصى پيامبر بر عهده او بود اگر چه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله همسرانى متعدد داشت.

اصولى در زندگى فاطمه

زندگى فاطمه عليهاالسلام بر مبانى و اصولى استوار است كه همه آنها نشأت گرفته از اسلام محمدى صلى اللَّه عليه و آله است. براى ما بسى دشوار است كه همه اصول و مبانى مورد نظر را در اين قسمت عرضه بداريم ولى آنچه را كه در اين قسمت بعنوان نمونه ها قابل ذكرند عبارتند از:

- اصل هدفدارى در هر كار و برنامه و اقدام در زندگى.

- اصل ايمان و باور داشت به آنچه كه از جانب خدا بعنوان دستورالعمل زندگى صادر شده.

- اصل تطابق عمل فاطمه عليهاالسلام با تعاليم و دستورات اسلام.

- اصل تقوا، زهد و ورع در همه امور و فعاليت ها.

- اصل اعتدال در امور بگونه اى كه از دو مرز افراط و تفريط دوروبر

- كنار باشد.

- اصل صالح بودن عمل و انجام كارى كه مذهب صلاحيت آن را تأييد كند.

- اصل اتقان و محكم كارى در امور بگونه اى كه از هرگونه خلل و فرجى دور باشد.

- اصل خير بودن عمل و رعايت منافع و مصالح عامه مسلمين.

- اصل اعمال اراده از سوى خود تا كارى كه انجام مى دهد در خور حساب و كيفر و پاداش باشد.

- اصل مشاركت اجتماعى و دورى از انزواجوئى و رهبانيت.

- اصل مقاومت و پايدارى و ثبات در رأى تا سر حد وصول به هدف.

- اصل صبر و تحمل در مصائب و دشوارى هاى ناشى از حركت به سوى اهداف.

- اصل اعتماد و اطمينان به خدا و ياد و ذكر او در كارها.

- اصل جرأت و شجاعت نشأت گرفته از ايمان و وابستگى به خدا

- اصل شكرگزارى در امور بخاطر امكاناتى كه خداوند در اختيارش قرار داده است.

- اصل اقتدا به صالحان و پاكان و نياكان و در رأس آنها رسول گرامى اسلام.

- اصل ترجيح رضاى خالق بر مخلوق در همه امور.

- اصل حفظ كرامت و جلال و شوكت انسانيت كه انسان ذاتاً از احترام برخوردار است.

- اصل اطمينان و اعتماد به خدا كه بنده اش را در تنگناها بخود رها نمى كند.

-... و فاطمه عليهاالسلام مجموعه اين اصول را مورد رعايت و عمل قرار مى دهد و از اين باب الگو سرمشق زنان است.

سادگى زندگى

از عواملى كه در سعادت انسان مؤثر و سبب خوب انديشيدن و توان تصميم گيرى نيكوست سادگى زندگى و دورى انسان از قيد و بندهاى اسارت آفرين است. چه بسيارند وسايل و ابزارى كه به ظاهر عامل رونق زندگى بحساب مى آيند ولى در نهايت فكر و انديشه ما را براى تهيه و حفظش مشغول مى دارند. زرق و برق ها در مواردى بلاى جانند و ما را به پاسبانى و خدمتكارى خود مى خوانند.

اصل اين است ابزار زندگى در اختيار و در خدمت ما باشد نه ما در خدمت ابزار. ماشين بايد مايه راحت ما باشد و نه ما در خدمت ماشين. و زندگى فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام اين چنين بود. آنها خود را در بند قيود مادى اسير نكردند و براى ابزار زندگى بنده و برده نشدند.

خانه فاطمه عليهاالسلام از نظر ظاهر و از ديد وسايل و ابزار خانه محرومى است و در آن چند وسيله ساده بچشم مى خورد. فرشى از ليف خرما در آن گسترده اند و چند كاسه گلين و احياناً مسى در گوشه و كنار است كه در حد رفع ضرورتهاى اساسى تهيه شده اند.

آنها مى توانستند براى خود خانه و وسايل اشرافى تهيه كنند ولى تكيه گاهشان را آرمان الهى قرار دادند نه اشرافيت مادى، در اين خانه زن و شوهر براى وصول به منتهاى اوج رشد خود زندگى مى كنند و حتى لباسشان وصله دار است. خانه از شرايط عادى هم محدودتر است ولى همت ها بلند و انديشه ها در كمال است. توقع زن از شوهر محدود و حيا مانع آن است از همسر چيزى بطلبد. شوهر هم بزرگ منش و غيرتمند و مراقب آنكه شأن فاطمه عليهاالسلام را نيكو رعايت كند.

فقر اختيارى

زن و شوهر فقيرند ولى فقرشان اختيارى است نه اضطرارى تنها درآمد سالانه شان از فدك بيش از 80 هزار دينار بود (البته برخى كمتر و گروهى مقدار آن را بيشتر نوشتند) ولى آن را در راه مردم صرف مى كردند نه زندگى شخصى خودشان

- زندگى خود آنها فقيرانه بود.

بگفته لامانس مستشرق فرانسوى: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هم اين فقر را از آنان دور نكرد بلكه سعى داشت آنان را در همان فقر و قناعت نگه دارد. تشويق پيامبر به ايثار بود و آنها هم پذيراى آن. آنها در عين فقر و نادارى و در عين قناعت گاهى بخشش هاى كلان داشتند و گاهى دينار دينار بذل مى كردند.

جنگ خيبر غنائمى بسيار براى مجاهدان پديد آورد كه طبعاً على عليه السلام نيز از آن بى نصيب نبود. ولى در راه بذل آنچنان دست و دل گشود كه حتى سهمى براى خانواده اش باقى نماند و البته فاطمه عليهاالسلام هم بدان راضى بود و خود دست كمى از على عليه السلام نداشت. پيامبر با فردى وارد خانه فاطمه عليهاالسلام شد و ديد فاطمه عليهاالسلام تنها چادرش را هم به ديگرى بخشيده است. و ناگزير با ملافه اى سر خود را پوشانده و در برابر پيامبر قرار گرفت.

اينان فقير بودند ولى هرگز از فقر خود نناليدند و از بخت بدشان شكوه نكردند. بلكه بر عكس خداى را شاكر بودند و در عين نادارى و گرسنگى به عبادت و نيايش خالصانه مى پرداختند. به عبارت ديگر خداى را براى نان نپرستيدند كه پرستش تنها بدان خاطر است كه خداى در خور آن است.

كارهاى خانه

فاطمه عليهاالسلام در خانه كارهاى متعددى دارد كه خود را موظف به انجام دادنش مى داند. از كشيدن آب از چاه و آوردن به خانه، تا رفت و روب و نظافت، از آرد كردن گندم و جو تا تهيه غذا و پختن آن، از وصله زدن لباس تا بافتن پارچه و تهيه پيراهن براى فرزندان. [ص 641 وسايل الشيعه ج 17.]

او بزرگترين بانوى اسلام، دختر خاتم الانبيا و همسر خاتم الاوصياء ولى در تمام مدت عمر كوتاه خود بمانند بسيارى از زنان اشراف خانمى نكرد. حتى آن روز كه خدمتكارى به خانه آورد كارهاى خانه را با او قسمت كرد، يك روز از آن فضه و يك روز از آن زهرا عليهاالسلام.

درباره حد و ميزان كارش بد نيست از زبان على عليه السلام سخنى را بشنويم. او روزى به شخصى از بنى سعد كه درباره فاطمه عليهاالسلام و زندگيش سؤال كرده بود فرمود:

- اَلا اُحَدِّتُكُ عَنّى وَ عَنْ فاطِمَة الزَهْراءِ عَلَيهاالَسلام آيا دوست ندارى از خود و فاطمه عليهاالسلام براى تو سخن بگويم.

- اِنَّها كانَتْ عِندى او روزگارى را در كنار من گذراند.

- فَاسَتَقَتْ بِالْقربَة حَتّى اَثَّر فى صَدْرِها آنقدر سقائى كرد و با مشك به خانه آب آورد كه روى سينه اش اثر گذاشت. و َ طَحَنَتْ بِالرَّحى حتَى مَجَلَتْ يَدَها گندم آسياب كرد كه دستهايش پينه بست.

- وَ كَسَحَتِ الْبَيْتِ حَتى اِغبَّرِّتَ تِيابَها آنقدر خانه را رفت و روب كرد تا بر جامه اش خاك و گرد نشست. و َ اَوْقَدَتْ تَحْت القِدر حَتى وَ كِنَتٍ ثِيابَهَا آنقدر زير اجاق در آتش دميد كه پيراهنش خاك آلود شد.

فَاصابَها مِنْ ذلِكَ ضَر شديد [ص 83 الزهراء] و از اين بابت بر او صدمه سختى وارد آمد.

او در كارهاى خانه چندان گرفتار بود كه با يك دست آسياب را به گردش مى انداخت و با دستى ديگر فرزند خود را در آغوش گرفته و شير مى داد و پيامبر دلداريش مى داد كه دختر تلخى هاى دنيا را بچش تا در آخرت شيرين كام باشى.

زهد و قناعت او

فاطمه عليهاالسلام زاهده است نه بمعنى تارك دنيا، بلكه بدان معنى كه دنيا نتوانست در او تصرفى كند و او را اسير و برده خود سازد. (اَلزُّهْدانْ لا تَمْلِكَكَ الدُّنيا وَ اَنْتَ تَمِلكُهُ). [نهج البلاغه] مى كوشيد دنيا را در حد وسيله اى دوست بدارد ولى عاشق آن نشود.

در انصراف از جهان مادى و توجه به آخرت زنى را بمثل او نمى شناسيم. او در زندگى قانع بود، نه در كسب و تصرف بلكه در مرف و آنچه را كه بدست مى آورد در راه خدا صرف مى كرد. او در زهد و قناعت و در ذخيره سازى براى كمك كارى هاى بزرگ جداً زنى الهى است.

كدام مادر است كه از قوت فرزندان، حتى با توافق و رضاى آنها حاضر باشد بكاهد تا در راه خدا صرف فقيران كند. و كدام زن است كه درد گرسنگى را تحمل كند و ديگران را دريابد؟ چنين شرايط و اوضاع را بايد در خانه افرادى چون فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام جستجو كرد على عليه السلام از محل غنائم جنگى گردنبندى براى فاطمه عليهاالسلام تهيه كرد. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آن را ديد و فرمود: فاطمه عليهاالسلام جان آيا راضى مى شوى كه مردم بگويند دختر پيامبر چون دختر پادشاهان و جبابره لباس مى پوشد و زينت مى كند؟ فاطمه عليهاالسلام مطلب را دريافت، آن را فروخت و از محل آن بنده اى را آزاد كرد. و نيز شنيديد كه عروس بود و به خانه شوهر مى رفت و در بين راه به گدائى برخورد، همان جا در ميان ديوارى از زنان، پيراهن را از تن به درآورد و به فقير داد و خود با جامه كهنه به حجله عروسى رفت و كدام زن است كه چنين كند. جامه بهتر را به فقير مى دهد تا مصداق اين آيه قرآن قرار گيرد. لن تنالو البر حتَّى تُنْفِقُوا ممّا تُحِّبُونَ. [آيه 92 سوره آل عمران.]

وضع لباس و بستر او

سلمان بر او وارد مى شود، چادر وصله دارش را مى بيند و تعجب مى كند. فاطمه عليهاالسلام تعجب سلمان را به پدر گزارش مى دهد و مى گويد يا رسول الله صلى اللَّه عليه و آله اِنّ سَلمانُ تَعَجّبَ مِنْ لِباسى

- فَوالَذى بَعَثَكَ بِالحَّقِ

- مالى وَ لَعَّلى مُنْذُ خَمْسَ سَنَة اِلّا مِسْكُ كَبشٍ تَعَلَّفَ عَلَيْها بالنَّهارِ تعبيرنا

- وَ اِذا كانَ اللَيلِ اِفتَرشَناهُ. [فاطمه الزهراء عليهاالسلام.]

اى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله سلمان از لباسم تعجب كرد

- قسم به كسى كه ترا بر حق مبعوث كرد براى من و على عليه السلام كه پنج سال ازدواج كرده ايم جز پوست گوسفندى كه روزها شتر ما بر آن غذا مى خورد و شبها آن را فرش بستر خود كنيم چيزى نداريم.

آنها حتى وسيله خوبى براى خواب و استراحت نداشتند. على عليه السلام فرمايد: پيامبر بر ما وارد شد، و ما روكشى داشتيم كه وقتى آن را درازا بر سر مى كشيديم پهلوى مان بيرون مى ماند و وقتى از عرض بر خود مى كشيديم پاها و سرهاى ما بيرون مى ماند

- فَاَتى النُبىُ صلى اللَّه عليه و آله وَ عَلَيْنا قَطيفهٌ، اِذا لبسناها طُولاً خَرَجَتْ مِنها جُنُوْبُنا

- وَ اِذا لبْسناها عَرْضاً خَرَجَتْ مِنْها اَقْدامَنا وَ رؤُوسَنا. [ص 49 ذخائر العقبى.]

غنيمت هاى جنگى على عليه السلام مختصر گشايشى در كارها پديد آورده بود اما وضع مردم چنان نبود كه بخود واگذار شوند. فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام براى اينكه در سفره مردم نانى باشد از نان خود مى گذشتند و اين كار نه براى ابراز قدردانى مردم از آنان بود كه آنها آن را در راه خدا و براى محبت به او انجام مى دادند.

انس و صفا

اين زندگى سرد ناشى از فقر و محروميت را انس و صفاى زوجين گرم مى كرد. آنان با همدلى و همرازى، با هدفدارى و هماهنگى زندگى را رونق و صفائى مى بخشيدند. على عليه السلام خوشحال بود كه همسرى فهميده، باصفا و دردآشنا دارد همسرى كه متوجه شرايط زمان است و على عليه السلام را نيكو درك مى كند. فاطمه عليهاالسلام هم خرسند است كه مردى الهى دارد مردى كه عمرش را در راه خدا صرف كرده و از خواب و راحت خود كم مى گذارد تا خداى را از خود راضى سازد.

بدين سان زوجين براى يكديگر و در ديد هم نعمتى بحساب مى آمدند و در طريق رشد و تعالى هم مى كوشيدند اصولاً آنچه كه زندگى را شيرين مى سازد زرق و برق و وسايل و ابزار و امكانات و حتى خور و خوراك نيست كه نقش وحدت و هماهنگى در اين راه از همه چيز بيشتر است. اصل بر اين است كه زوجين زبان يكديگر را درك كنند و از لاك خود به نفع همسر بيرون آيند. و نيز مراقبت كنند كه دل يكديگر را نشكنند كه دل مؤمن مهبط عنايت و لطف خداوندى است.

از علل نكبت بارى زندگى برخى از خانواده ها اين است كه مرد و زن دو دنياى كاملاً از هم جدا و متفاوتند در لاك خويشند و زبان هم را نمى فهمند. اگر منافع و لذّاتى باشد آن را تنها براى خود مى طلبند نه همسر و در اين صورت است كه زندگى رنگ و هوائى نامطلوب پيدا مى كند.

تجملى هدفدار

فاطمه عليهاالسلام همچون زنان اشراف در جاهليت نبود كه خود را در وسايل آرايش آن روز غوطه ور سازد و يا هر روز برنگى درآيد و در اجتماع خود را عرضه نمايد

- شأن فاطمه عليهاالسلام از اين بسى بالاتر بود. اما آنچنان هم نبود كه نسبت به اينگونه مسائل بى تفاوت باشد.

او تجملى پائين تر از حد متوسط و آرايشى هم در همان سطح داشت و اين براى دل على، و هم براى اينكه درسى براى زنان در برابر همسر باشد. در روايتى آمده است كه در سال دهم هجرى على عليه السلام از يمن برگشت تا در مكه به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ملحق شود. بر فاطمه عليهاالسلام وارد شد و او را آرايش كرده يافت. فاطمه عليهاالسلام لباسى رنگى پوشيده و براى على عليه السلام خود را خوشبو كرده بود. [ص 454 تهذيب ج 5.] و اين امر نشان مى دهد كه اينگونه اقدام در اسلام، براى همسر نه تنها زشت نيست بلكه ممدوح است ولى بايد حساب همه چيز را جداگانه داشت و هيچ چيز را با ديگرى مخلوط نبايد كرد. در طريق هدفدارى يكى هم اين بعد زندگى است كه زن و مرد خود را طبق فرمان خدا براى يكديگر بيارايند و چشم دل هم را در آنچه به حيات مردانه يا زنانه است برسانند.