خطبه ى زهرا
از حضرت زهرا عليهاالسلام در مدت كوتاه حياتش پس از رحلت رسول صلى الله عليه و
آله سه خطبه به دست ما رسيده است:
1 - هنگام هجوم به خانه اش.
2 - در مسجد مدينه.
3- در جمع زنان مهاجر و انصار.
بلندترين آن ها همان خطبه ى حضرت در مسجد مدينه است كه در جهت رسوا كردن خليفه و
دفاع از اميرالمؤمنين عليه السلام و حق غصب شده اش، در برابر مهاجر و انصار ايراد
فرمود.
من به ناچار از توضيح و تفسير فقره هاى اين خطبه ى فصيح و پربار كه به راستى چون
معجزه اى جاويد بر تارك تاريخ مى درخشد، و مقايسه ى آن با فرازهايى از خطبه هاى
اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه، درمى گذرم. زيرا پرداختن به اين همه،
كتاب جداگانه اى مى طلبد و اين از مقصود اين نوشته خارج است.
اما نقل اين خطبه ى عميق و غرا و ديگر خطبه ها در حد ترجمه لازم است و ما را با
عظمت هاى زهرا عليهاالسلام بيش تر آشنا مى كند.
خطبه هنگام هجوم به خانه اش
خطبه هنگام هجوم به خانه اش [مصادر خطبه: الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 202- 203؛
امالى شيخ مفيد، ص 50؛ الامامة و السياسة، ج 1، ص 30، بحارالانوار، ج 28، ص 205 (به
نقل از الاحتجاج، طبرسى).] .
پس از ارتحال رسول صلى الله عليه و آله و كودتاى سقيفه، آن گاه كه بعضى از
كودتاگران به همراه جماعتى از مردم فريب خورده، براى بيعت گرفتن از حضرت على عليه
السلام به خانه ى او هجوم بردند و او را به آتش زدن خانه اش تهديد كردند، ناگهان
حضرت زهرا عليهاالسلام به طرف آنان رفته، پشت در، [«الاحتجاج»، و خرجت فاطمة بنت
رسول الله صلى الله عليه و آله اليهم فوقفت خلف الباب. در «الامامة و السياسة» و
«امالى شيخ مفيد» و در برخى از نسخ «الاحتجاج» اين گونه آمده است. فوقفت فاطمة على
بابها، كنار درب منزل ايستاد.] ايستاد و خطاب به آنان و ديگر مردمانى كه تسليم
توطئه ها شده، به نظاره ايستاده بودند، چنين فرمود:
لا عهد لى بقوم أسوء محضرا [«الامامة و السياسة» و «امالى شيخ مفيد». اسوء
محضر.] منكم [«الامامة و السياسة» حضروا اسوء محضرا منكم.] تركتم رسول الله صلى
الله عليه و آله جنازة بين أيدينا و قطعتم أمركم فيما بينكم، لم تؤمرونا [«الامامة
و السياسة» و «امالى شيخ مفيد»: لم تستأمرونا. «امالى» در ادامه چنين دارد. وضعتم
بنا ما وضعتم.] و لم تروا [«الامامة و السياسة»: لم تردوا لنا حقا. «امالى شيخ
مفيد»: و لم ترونها حقا. (امالى شيخ مفيد و الامامة و السياسة خطبه ى حضرت زهرا
عليهاالسلام را تا همين جا نقل كرده اند).] لنا حقا، كانكم لم تعلموا ما قال يوم
غدير خم، والله لقد عقد له يومئذ الولاء ليقطع منكم بذلك منها الرجاء ولكنكم قطعتم
الاسباب بينكم و بين نبيكم، والله حسيب بيننا و بينكم فى الدنيا و الاخرة.
من جماعتى بدتر از شما ندارم. پيكر پاك رسول خدا صلى الله عليه و آله را نزد ما
رها كرده، پيمان ميان خودتان را بريديد. خلافت ما را نخواستيد و ما را سزاوار چنين
حقى ندانستيد. گويا از آن چه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم فرمود،
آگاهى نداريد؟ به خدا سوگند! پيامبر صلى الله عليه و آله در آن روز براى رهبرى على
عليه السلام از مردم پيمان گرفت تا اميد شما فرصت طلبان تشنه ى قدرت] را قطع كند،
ولى شما پيوند ميان پيامبر صلى الله عليه و آله و خود را بريديد (اما بدانيد كه)
خداوند در دنيا و آخرت ميان ما و شما داورى خواهد كرد.
خطبه ى حضرت زهرا در مسجد مدينه
سند خطبه
اين خطبه، با اختلاف در رعايت كلمات و ترتيب متن، در منابع متعدد از شيعه و سنى
و با اسانيد مختلف نقل شده است. در برخى از آن ها، متن كامل خطبه نيامده، فقط قسمت
هايى از آن نقل شده است [براى نمونه ر. ك: مروج الذهب، ج 2، ص 311 (تنها اشاره اى
به اين خطبه دارد و يك بيت از اشعار آن حضرت را در شكايت به پدرش از خليفه ى وقت و
همدستانش مى آورد.)، علل الشرايع (كه فقط قسمتى از آغاز خطبه را آورده است).] اين
خطبه ى درخشان در منابع گوناگونى به صورت كامل ذكر شده است [علاوه بر چهار منبع نام
برده شده در متن مى توان از منابع زير نام برد: الشافى، سيد مرتضى، ج 4، صص 72- 85؛
الطرائف، ابن طاووس، صص 264- 266 (بخشى از خطبه را كه حضرت زهرا عليهاالسلام شكوه
دارد و احتجاج مى كند از كتاب الفائق، ابن سقروة به سندش از عايشه نقل مى كند.)،
شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 16، صص 211، 215 (از سه طريق: 1. حسين بن زيد
بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام؛ 2. عايشه؛ 3. از كتاب السقيفة و
فدك نوشته ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى؛ كه او خود به چهار طريق روايت مى كند:
زينب دختر على عليه السلام، امام صادق عليه السلام، امام باقر عليه السلام عبدالله
بن حسن بن حسن عليه السلام)، بحارالانوار، مجلسى، ج 29، صص 220- 233 (به نقل از
الاحتجاج طبرسى)، مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 50.] كه در ميان آن ها
چهار نسخه ى مهم و قديمى را برگزيديم و نسخه ى احتجاج [متن «الاحتجاج» در ايران
رواج بيش ترى دارد، وگرنه نسخه ى بلاغات النساء يا كشف الغمة كه از روى نسخه ى
جوهرى نوشته شده است، از استحكام و اعتبار بيشترى برخوردار است.] را متن قرار داده،
اختلافات آن با سه نسخه ى ديگر را (بلاغات النساء، دلائل الامامة و كشف الغمة) در
پاورقى موارد آورديم. مناسب است اشاره اى به اين چهار منبع اصلى و راويان آن ها
داشته باشيم.
1. بلاغات النساء؛ [بلاغات النساء، الامام ابى الفضل احمد بن ابى طاهر طيفور،
قم، انتشارات الشريف الرضى.] ابن طيفور (204- 280 ه، ق) (صص 23- 32). اين متن كهن
ترين سند در دست است. راويان ابن طيفور عبارتند از: زيد بن على بن الحسين [محقق
شوشترى مى نويسد: مسلما نويسندگان حديث را در ضبط سند حديث سهوى دست داده است. زيرا
زيد بن على بن الحسين به سال 112 ه شهيد شده است و ابن طيفور به سال 204 ه به دنيا
آمده است، نمى توان ادعا كرد كه او چنين پرسشى را از زيد بن على بن الحسين كرده
باشد و احتمالا اين گفت و گو ميان احمد بن ابى طاهر و زيد بن على بن الحسين بن زيد
بوده است. مؤيد اين نظر سخن ابن طيفور است كه در جاى ديگرى از كتاب خود، حديثى از
زيد بن على بن حسين بن زيد العلوى آورده است و جاى بسى شگفتى است كه اين اشتباه را
ابن ابى الحديد هم مرتكب شده است. قاموس الرجال، شيخ محمد تقى شوشترى، ج 4، ص 259.]
از امام سجاد عليه السلام از امام حسين عليه السلام و حسن بن علوان از عطيه ى عوفى
از عبدالله بن الحسن [معروف به عبدالله محض، فرزند حسن مثنى و او نيز فرزند امام
حسن عليه السلام است و مادرش، فاطمه دختر امام حسين عليه السلام است و به لحاظ
انتسابش به اين دو امام همام عليهماالسلام و خلوص در سيادت، وى را عبدالله محض
ناميده اند. وى شبيه رسول خدا صلى الله عليه و آله و بزرگ بنى هاشم در زمان خود و
نيز بسيار شجاع بود. معجم رجال الحديث، ج 10، ص 159.] از پدرش امام حسن عليه السلام
و زيد بن على از عمه اش زينب عليهاالسلام [در بلاغات النساء آمده است زينب بنت
الحسين كه ظاهرا اشتباه است و صحيح زينب اخت الحسين (عليهماالسلام) يا زينب بنت على
(عليهماالسلام).]
2. كشف الغمة، [كشف الغمة فى معرفة الائمة، ابوالحسن على بن عيسى بن ابى الفتح
الاربلى، تعليق سيدهاشم الرسولى، بيروت، دارالكتاب الاسلامى، 1401 ه، ق.] اربلى، (م
692ه، ق)، (ج 2، صص 106- 118)
محقق اربلى اين خطبه را از روى نسخه اى قديمى از كتاب سقيفه ى ابوبكر احمد بن
عبدالعزيز جوهرى (متوفاى سال 333ه، ق) كه در سال 322 ه، ق بر مؤلف آن خوانده شده،
نوشته است. جوهرى از اعاظم علماى اهل سنت و تأليفاتش مورد تأييد و استناد است. [در
مورد شخصيت جوهرى ر. ك: شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 210 «و ابوبكر
الجوهرى هذا عالم محدث كثير الادب، ثقة ورع، أثنى عليه المحدثون و رووا عنه
مصنفاته»، و ص 234 «و هو من الثقات الامناء عند اصحاب الحديث». و نيز السقيفة و
فدك، تحقق دكتر محمد هادى امينى، ص 7- 34.] او راويان جوهرى را نقل نمى كند، اما
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، راويان خطبه و طرق و اسانيد آن را از جوهرى ذكر
مى كند. جوهرى اين خطبه را به اسناد خود از چهار طريق؛ حضرت زينب عليهاالسلام، امام
صادق عليه السلام، امام باقر عليه السلام و عبدالله بن حسن بن الحسن عليه السلام
روايت مى كند. [ر. ك: شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 211.]
3. دلائل الامامة؛ [دلائل الامامة، ابوجعفر محمد بن جرير بن رستم طبرى، قم،
مؤسسة البعثة، 1413 ه، ق.] ابوجعفر طبرى (از اعلام قرن پنجم هجرى)، (صص 109- 125).
را ويان طبرى (با حذف اسانيد)عبارتند از: ابن عباس، زينب عليهاالسلام (از سه طريق)،
عبدالله بن الحسن بن الحسن از جمعى از خويشانش، امام باقر عليه السلام، هشام بن
محمد از پدرش و عوانه [براى شرح حال اين دو رجوع كنيد به دلائل الامامة، ص 111،
پاورقى.] ابن عائشة [براى شرح حال اين دو رجوع كنيد به دلائل الامامة، ص 111،
پاورقى.] و زيد بن على از پدرانش عليهم السلام.
4. الاحتجاج؛ [الاحتجاج، ابومنصور احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى، تحقيق:
الشيخ ابراهيم البهادرى و الشيخ محمد هادى به، باشراف العلامة الشيخ جعفر السبحانى،
قم، انتشارات اسوة، 1413 ه، ق.] طبرسى (از علماى قرن ششم هجرى)، (ج 1، صص 253-
279).
طبرسى اين خطبه را از عبدالله بن الحسن (حسن مثنى) از پدرانش عليهم السلام نقل
مى كند. [علامه ى مجلسى در بحارالانوار، ج 29، صص 215- 220 اسناد اين خطبه را آورده
است.]
اكنون به متن عربى خطبه و ترجمه ى آن توجه فرماييد. براى سهولت در مراجعه و درك
بهتر، خطبه ى حضرت را به 17 بخش تقسيم كرده، براى هر يك عنوانى عام و شماره اى در
نظر گرفته ايم و همان گونه كه اشاره شد نسخه ى احتجاج را متن قرار داده، در پاورقى
اختلاف آن را با سه نسخه ى ديگر يادآور شده ايم.
متن خطبه ى حضرت زهرا
الزهراء انت انة فى المسجد
لما أجمع ابوبكر و عمر [اين كلمه فقط در «الاحتجاج» آمده است.] على منع فاطمة
عليهاالسلام فدكا و بلغها ذلك، [در «دلائل الامامة» عبارت از آغاز تا اين جا بدين
گونه است: لما بلغ فاطمة عليهاالسلام اجماع ابى بكر على منعها فدك و انصرف عاملها
منها...] لاثت خمارها على رأسها، [در «دلائل الامامة» و «كشف الغمة» عبارت «على
راسها» نيست.] و اشتملت بجلبابها، [اين عبارت فقط در «الاحتجاج» آمده است.] و أقبلت
فى لمة من حفدتها و نساء قومها، [«كشف الغمة»: و نساء قومها، تجرأ دراعها و...
(ادراع: جمع درع به معنى الثوب).] تطا ذيولها، ما تخرم مشيتها مشية رسول الله صلى
الله عليه و آله، [«بلاغات النساء»: ما تخرم من مشية رسول الله صلى الله عليه و آله
شيئا.] حتى دخلت على ابى بكر و هو فى حشد من المهاجرين [«دلائل الامامة»: و قد حفل
حوله المهاجرين...، كشف الغمة: قد حشد المهاجرين.] و الانصار و غيرهم. [عبارت «و
غير هم» فقط در «الاحتجاج» آمده است.]
فنيطت دونها ملاءة فجلست، [در «كشف الغمة» از عبارت «فنيطت»تا اينجا اين گونه
آمده است. فضرب بينهم بريطة بيضاء و قيل قبطية. (الريطة: الازار؛ القبطية: ثياب بيض
رقاق من كتان سوبة الى القبط)] ثم انت انة أجهش القوم لها بالبكاء فارتج المجلس، ثم
أمهلت هنية [اين كلمه در «دلائل الامامة» و «بلاغات النساء» نيامده است. در «كشف
الغمة» آمده است: طويلا.] حتى اذا سكن نشيج القوم و هدات فورتهم، افتتحت [در «دلائل
الامامة» از عبارت «حتى اذا سكن» اينگونه آمده است. حتى هدأت فورتهم و سكنت روعتهم
و افتتحت الكلام فقالت... (الروعة: الفزعة). در «بلاغات النساء» آمده است. حتى سكن
نشيج القوم و هدأت فورتهم فافتتحت...، در «كشف الغمة» آمده است. حتى سكنوا من
فورتهم ثم قالت....] الكلام بحمد الله و الثناء عليه و الصلاة على رسول الله صلى
الله عليه و آله، فعاد القوم فى بكائهم. فلما أمسكوا عادت فى كلامها، فقالت:
لغات
أجمع: تصميم نهايى را گرفت، قصد كرد.
لاثت: پيچيد، بست جمع كرد.
خمار: پارچه اى كه زنان با آن سر خود را مى پوشانند، سرپوش، روسرى.
جلباب: پارچه ى بلندى كه زنها بر سر مى اندازند و سينه و پشت آن ها را مى
پوشاند، لباس گشاد، رداى ويژه، چادر.
لمة: جماعت، دوستان، مونس و همدم.
حفدة: ياران، دوستان، خدمتگزاران.
تطاء: گام مى نهاد.
ذيول: لباس ها، پيراهن ها.
تخرم: از الخرم به معناى ترك كردن، كاستن، روى گرداندن.
ذيل: ذيل الثوب يعنى دامن لباس بلند شد تا به زمين كشيد. تطأذيوها يعنى در هنگام
را ه رفتن پايش را روى لباس هايش مى گذاشت و آنها را لگدمال مى كرد. اين يا به خاطر
بلند بودن لباس هاى حضرت است و يا كنايه اى از شدت ناراحتى و هجوم مصائب بر آن
حضرت، به طورى كه نمى تواند قامت خود را راست كند.
حشد: جماعت، گروه، جمعيت.
نيطت: آويخته شد.
ملاءة: پرده، حجاب.
ان: آه كشيدن، ناليدن.
أجهش: گريه ى سوزآور و هيجان انگيز كرد.
ارتج: به خروش آورد، به اضطراب و هيجان آورد.
هنيئة: وقت و زمان اندك.
نشيج: صداى همراه با گريه و ناله، زارى.
هدأت: آرام گرفت.
فورة: جوشش و اضطراب، شدت.
1. خروش زهرا عليهاالسلام در مسجد
آنگاه كه ابوبكر و عمر تصميم نهايى خود را در مورد غصب فدك از حضرت زهرا
عليهاالسلام گرفتند و اين خبر به آن حضرت رسيد، سر خود را پوشاند و لباسى بر تن
كرد، و به همراه زنانى از خويشان و ياران خود براى اعتراض به ابوبكر، راه افتاد.
هنگام راه رفتن، لباس حضرت به زمين كشيده مى شد و پايين لباس زير پايش مى رفت، راه
رفتن وى چنان بود كه گويا پيامبر صلى الله عليه و آله راه مى رود.
ابوبكر با جمعى از مهاجران و انصار و ديگر افراد نشسته بودند كه حضرت وارد شد،
با آمدن وى پرده اى ميان او و مردم آويخته شد. حضرت زهرا عليهاالسلام نشست و چنان
ناله از سوز دل سر داد كه تمامى مردم را به گريه واداشت و مجلس را به خروش آورد.
آنگاه لحظه اى درنگ كرد تا صداى ناله هاى مردم به خاموشى گراييد و از جوش و خروش
افتاد. با آرامش مجلس، حضرت صحبت خود را با حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر آغاز
كرد. مردم (با شنيدن نام پيامبر صلى الله عليه و آله) بار ديگر شروع به گريه كردند،
و حضرت براى بار دوم ساكت شد، و هنگامى كه مردم آرام گرفتند، صحبت خود را از سر
گرفت و چنين فرمود:
الحمد و الثناء
الحمدلله [«دلائل الامامة»: ابتدء بالحمد لمن هو أولى بالحمد و المجد و الطول،
ثم قالت: الحمدالله....] على ما أنعم، و له الشكر على ما ألهم، و الثناء بما قدم،
من عموم نعم ابتدأها، و سبوغ آلاء أسداها، و تمام منن اولادها. [«دلائل الامامه»: و
احسان منن والاها.] جم عن الاحصاء عددها، نأى عن الجزاء أمدها، [«كشف الغمة»:
مزيدها، «دلائل الامامة»: عن المجازاة امدها.] و تفاوت عن الادراك أبدها، [«بلاغات
النساء». آمالها.] و ندبهم لاستزدتها بالشكر لاتصالها، [در «دلائل الامامة» از
عبارت «و ندبهم»تا اينجا بدين گونه آمده. استدعى الشكور بافضالها...، در «بلاغات
النساء»: و استثن الشكر بفضائلها، در «كشف الغمة»: و استتب الشكر بفضائلها.] و
استحمد [«كشف الغمة»: واستخذى الخلق بانزالها، و استحمد... (استخدى: انقاد).] الى
الخلائق باجزالها، و ثنى [«دلائل الامامة»: و امر.] بالندب الى أمثالها.
لغات
سبوغ: فراخى و فراوانى نعمت ها، كامل كردن نعمت ها، سرشار بودن.
آلاء: جمع ألى (با فتح و كسر همزه)، نعمت ها، رزق و روزى ها.
أسدى: بخشيدن، نيكى و احسان.
اولى: نيكى و احسان كرد.
منن: جمع منت، نعمت هاى گرانقدر و سنگين، نيكويى و احسان.
جم: زياد شد، فراوان گشت.
نأى: دور است.
أمد: غايت و انتهاى يك چيز.
تفاوت: دور شدن، دور شدن چيزى از انسان به گونه اى كه دسترسى به آن ممكن نباشد
(مفردات راغب).
ابد: ازلى، هميشگى، دائمى، پيوسته، روزگار.
ندب: دعوت كرد، فراخواند.
اجزال: عطاى فراوان، سرشار گرداندن، زياد كردن.
ثنى: ثنى بالامر يعنى آن كار را دوبار انجام داد يا كارى را انجام داد و كارى
ديگر را بر آن افزود، تكرار كرد.
2. ستايش و سپاس
ستايش خدا را بر آن چه ارزانى فرمود، و شكر او را بر آن چه الهام كرد، سپاس بر
آنچه از پيش عطا فرمود؛ از نعمت هاى بى منتهايش كه بر ما آغازيد و عطاهاى فراوانى
كه بخشيد، و مواهب كامله اى كه پياپى پاشيد، نعمت هايى كه از شمار بيرون، و جبرانش
از توان افزون، و درك انتهايش غير مقدور است. بندگان براى فزونى نعمت ها و دوام عطا
يا به شكر خويش، [كه افزايش نعمت در گرو آن است، لئن شكرتم لازيدنكم (سوره ابراهيم،
آيه ى 7).] و بر نعمت هايى فراوان و سرشارش به ستايش خويش فراخواند، و درخواست
پياپى را مايه ى افزايش بيش تر نعمت ها قرار داد.
الشهادة على التوحيد و حقيقتها
و أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شريك له، [«دلايل الامامة» بدون «وحده لا
شريك له».] كلمة جعل الاخلاص تأويلها، و ضمن القلوب موصولها، و أنار فى التفكر
[«بلاغات النساء». و أنى فى الفكرة. «دلائل الامامة» و «كشف الغمة». و ابان فى
الفكر.] معقولها. الممتنع من الابصار رويته، و من الالسن صفته، و من الاوهام
كيفيته. [«دلائل الامامة». و من الاوهام الاحاطة به.]
ابتدع الاشياء لا من شى ء كان قبلها، و أنشأها بلا احتذاء أمثلة امتثلها، كونها
بقدرته، و ذرأهابمشيته من غير حاجة منه الى تكوينها، و لا فائدة له فى تصويرها، الا
تثبيتا لحكمته، و تنبيها على طاعته، و [در «بلاغات النساء» از عبارت «كان قبلها» تا
اين جا اين گونه آمده. قبله و احتذاها بلا مثال لغير فائدة زادته الا اظهارا...، و
در «كشف الغمة»: كان قبله و أنشأها بلا احتذاء مثله و سماها بغير فائدة زادته الا
اظهارا...، و در «دلائل الامامة». كان قبلها و أنشأها بلا احتذاءامثلة وضعها لغير
فائدة زادته الا اظهارا....] اظهارا لقدرته، و تعبدا لبريته، و اعزازا لدعوته.
[«دلائل الامامة» و «كشف الغمة». لاهل دعوته.]
ثم جعل الثواب على طاعته، و وضع العقاب على معصيته، [در «كشف الغمة» از عبارت
«على طاعته» تا اين جا اين گونه آمده. لاهل طاعته و وضع العذاب على اهل معصيته...،
و در «بلاغات النساء». على طاعته والعقاب....] ذيادة [در «دلائل الامامة» و بعضى
نسخ «الاحتجاج» اينگونه آمده، ولى در ساير نسخه ها «زياده» با «ز» آمده است، كه به
نظر مى رسد در اين جا مناسب نباشد.] لعباده عن نقمته، و حياشة [«بلاغات النساء»:
جياشا.] لهم الى جنته.
لغات تا ويل: بازگرداندن، سرانجام مال، واقعيت، حقيقت.
ضمن: الشى ء الوعاء: آن چيزى را در ظرف گذاشت.
موصول: وصل شده، پيوند خورده، نتيجه، سرانجام.
انار: روشن كرد، درخشان نمود.
معقول: آنچه انديشه شود.
امثلة: نمونه ها.
امتثلها: نمونه گيرى كرد.
تكوين: پديد آوردن.
تصوير: صورت دادن به مواد.
حكمت: در برابر عبث. هر كارى كه دارى هدف صحيح و عقلى باشد.
تعبد: خضوع و تذلل.
ابتدع: آفريدن، خلق كردن.
احتذاء: پيروى كردن، اقتدا كردن.
ذرأها: آفريد.
اعزاز: گرامى داشتن، استوار و محكم ساختن.
ذيادة: (از ذود) راندن، طرد كردن.
حياشة: سوق دادن به طرف چيزى، كشاندن و بردن.
3. شهادت بر توحيد و حقيقت آن و گواهى مى دهم كه معبودى نيست جز خداى يگانه ى بى
انباز، كلمه اى كه حقيقتش را اخلاص [مقصود رهايى از شرك ها و ذات اقدس الهى را خالص
و منزه از همه ى نقايص دانستن؛ چنان كه امام اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: و
«و كمال توحيده الاخلاص له و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه».] قرار داد، و شور
وصلش را در دل ها نهاد، و عقلا نيتش (يا انتخابش) را در انديشه گزارد. خدايى كه
ديدگان را توانايى ديدار، زبان ها را ياراى گفتار، و كمان ها را شايستگى پندار
(ذات) او نيست همو كه بر نيستى لباس هستى پوشاند و بى هيچ نمونه اى آن را آفريد، آن
را با قدرتش پديد آورد، و با اراده اش ايجاد كرد، بى آن كه به آفرينش آنها نيازش
افتد، و از اين نقش زدن طرفى بندد، جز براى اثبات حكمتش، و هشيارى بر طاعتش، و
آشكاركردن قدرتش، و واداشتن بر بندگى اش، و ارج نهادن به دعوتش.
سپس پاداش را بر طاعتش و كيفر را بر عصيانش نهاد تا بندگانش را از عقوبتش رهاند
و به بهشتش كشاند.
الشهادة على رسالة الرسول الاعظم (و كيفية اصطفائه و سر بعثته و اوضاع العالم
فى عصره و هدايته)
و أشهد ان ابى محمد عبده و رسوله، اختار قبل ان ارسله، و سماه قبل ان اجتباه،
واصطفاه قبل ان ابتعثه، [در «دلائل الامامة» از عبارت «اختاره» تا اينجا اين گونه
آمده است. اختاره قبل ان يجتبله، واصطفاه قبل ان يبعثه، و سماه قبل ان يستنجبه.
(الجبل: آفريدن).] اذا الخلائق بالغيب [«دلائل الامامة». فى الغيب. «بلاغات
النساء». بالغيوب.] مكنونة، و بستر الاهاويل مصونة، [«دلائل الامامة»: بسد الاوهام
مصونة، در «كشف الغمة». بستر الاهاويل مضمونة.] و بنهاية العدم مقرونة علما من الله
تعالى بمائل الامور، [«دلائل الامامة»: علما من الله فى غامض الامور...،
«الاحتجاج»: بمايلى الامور.] و احاطة به حوادث الدهور، و معرفة بمواقع المقدور.
ابتعثة الله اتماما لامره، [در «كشف الغمة»: عبارت اين گونه آمده است. و معرفة منه
بمواقع المقدور وابتعثه اتماما لعلمه...، و در «بلاغات النساء»: و معرفة بمواضع...،
در «دلائل الامامة»: اتماما لعلمه.] و عزيمة على امضاء حكمه، و انفاذ المقادير
حتمه. [«كشف الغمة»: حقه. «دلائل الامامة» بدون «انفاذا لمقادير حتمه».] فرأى الامم
فرقا فى أديانها، عكفا على نيرانها، عابدة لاوثانها، منكرة لله مع عرفانها.
فأنار الله بابى محمد صلى الله عليه و آله ظلمها، و كشف [«دلائل الامامة». و
فرج.] عن القلوب بهمها، و جلا عن الابصار عمهها، [«دلائل الامامة»: عمهها و عن
الانفس غممها.] و قام فى الناس بالهداية فانقذهم من الغواية، و بصرهم من العماية، و
هداهم الى الدين القويم، و دعاهم الى الطريق المستقيم [در «دلائل الامامة» و «كشف
الغمة» و «بلاغات النساء» از «وقام فى الناس» تا اينجا نيست.]
ثم قبضه الله اليه قبض رأفة و اختيار [«دلائل الامامة»: رحمة و اختيار.] و رغبة
و ايثار، فمحمد [«بلاغات النساء». بابى.] من تعب هذه الدار [«دلائل الامامة»: و
رغبة لمحمد صلى الله عليه و آله عن تعب هذه الدار.] فى راحة، قد حف بالملائكة
الابرار، [«بلاغات النساء»: موضوع عنه العب، والأوزار. «دلائل الامامة»: موضوعا عنه
اعباء الاوزار، محفوفا بالملائكة الابرار. و در«بلاغات النساء» به جاى محفوفا،
«محتف» آمده است، (اعباء: جمع عب، ثقل و سنگينى، بار)] و رضوان الرب الغفار، و
مجاورة [«كشف الغمة»: جوار.] الملك الجبار صلى الله على أبى نبيه [«بلاغات النساء».
على محمد نبى الرحمة.] و أمينه على الوحى و صفيه و خيرته من الخلق و رضيه، [«دلائل
الامامة». و صفيه و رضيه و خيرته من خلقه و نجيه فعليه الصلاة والسلام.] والسلام
عليه و رحمة الله و بركاته.
لغات
اختار: انتخاب نمود.
سماه: او را مشخص كرد، او را نشان زد، او را ناميد.
اصطفاه: برگزيد او را.
مكنون: مخفى پنهان، دور از ديد، دور از دسترس، مستور.
ستر: پرده.
اهاويل: جمع اهوال و آن جمع هول است، حوادث ترس آور، ترس و امر شديد.
مصونة: محفوظ، نگهدارى شده.
نهاية: حدى كه شى در آنجا تمام مى شود.
مائل: جمع مال، عاقبت آخر كارها، فرجام ها، سرانجام ها.
دهور: جمع دهر، روزگاران.
مواقع: جمع موقع، محل يا زمان حادثه.
مقدور: مقدر شده.
عزيمة: اراده ى حتمى غير قابل تخلف، تصميم جدى.
امضاء: گذراندن.
انفاذ: اجرا كردن، به انجام رساندن.
مقادير حتمه: مقدرات محتوم و حتمى.
فرق: جمع فرقه، گروه، دسته.
عكف: جمع عاكف، ماندگار، مقيم، ملازمان، سرنهادگان.
نيران: جمع نار، آتش ها.
اوثان: جمع وثن، بت ها.
انار: روشن ساخت.
كشف: آشكار كردن، كنار زدن، برطرف نمودن.
بهم: جمع بهمة، كار مشكل و سردرگم و سخت، مسائل حيرت آور و پيچيده، دشوارى ها
سختى ها.
جلى: روشن ساخت.
غمم: تحرير و راه رفتن، حيرت و سرگردانى، مبهم و مشتبه، سردرگم.
انقذ: نجات داد.
غواية: گمراهى، ضد رشد، خسران، هلاكت.
عماية: كورى، گمراهى، سرگردانى.
ايثار: ترجيح دادن و برگزيدن ديگرى بر خود.
حف: فراگرفته شده، احاطه شده.
ابرار: جمع بر، نيكوكاران، راستگويان و از خداترسان.
رضى: مورد خشنودى.
جبار: مقتدر.
4. شهادت بر رسالت
(و چگونگى برگزيدن، سر بعثت، اوضاع جهان در هنگام بعثت و هدايت پيامبر صلى الله
عليه و آله) و گواهى مى دهم كه پدرم محمد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده ى
اوست. او را پيش از فرستادنش انتخاب كرد، و قبل از انتخابش نام نهاد (يا نشان زد)،
و پيش از بعثتش برگزيد. اين، هنگامى بود كه آفريدگان در پرده ى غيبت محجوب و در
پوشش ظلمت مستور، و به سر حد عدم، مقرون بودند.
(اين گزينش در آن وقت پيش از پيدايش عالم) به جهت علم خداى بزرگ بر پايان هر
كار، و احاطه اش بر رخدادهاى روزگار، و آشنايى اش به جايگاه مقدرات است.
خداوند او را برانگيخت، براى به پايان رساندن اراده اش، و تصميم قطعى بر اجراى
فرمانش، و به انجام رساندن مقدورات محتومش.
او (پس از بعثت) ديد امت ها در دين پراكنده اند، (برخى) كنج آتشكده ها گزيده،
(گروهى) بت ها را پرستش كننده و (جماعتى) حتى با شناخت خدا او را منكرند.
خداوند با پدرم صلى الله عليه و آله تاريكى ها را روشن كرد و از دل ها ابهام، و
از ديده ها تحرير را زدود. او به هدايت مردم ايستاد، و آنان را از گمراهى ها و كورى
ها رهاند و به دين استوار و راه مستقيم فراخواند. تا اين كه خداوند او را با
مهربانى و اختيار و اشتياق و ايثار (آخرت به دنيا) به سوى خود بازخواند. اكنون محمد
صلى الله عليه و آله از رنج اين دنيا در آسايش آرميده، و در احاطه ى فرشتگان
نيكوكار، خشنودى خداى آمرزگار، و همجوارى سلطان با اقتدار درآمده است. درود خدا بر
پدرم، پيامبرش و امين وحى، و برگزيده ى خلق و پسنديده ى حق، و سلام و رحمت و بركات
خدا بر او باد.
خطابها لاهل المجلس: القرآن و العترة
ثم التفتت الى اهل المجلس و قالت [«دلائل الامامة»: لجميع المهاجرين و الانصار:
و.] انتم عباد الله نصب امره و نهيه و حملة دينه [«كشف الغمة»: حملة كتاب الله.]
وحيه، و امناء الله على انفسكم، و بلغاوه الى الامم [«كشف الغمة» الى الامم حولكم.]
زعيم حق له فيكم، و عهد قدمه اليكم، [«بلاغات النساء»: زعمتم حقا لكم؟ الله فيكم
عهد قدمه اليكم.
«دلائل الامامة»: زعيم لله فيكم. «كشف الغمة»: لله فيكم عهد قدمه اليكم، و بقيه
استخلفها عليكم، كتاب الله بينة بصائره. در بعضى از نسخه هاى احتجاج اينگونه آمده:
اضعتم حقا له فيكم و عهدا. و در برخى ديگر اينگونه: و زعمتم حق لكم، لله فيكم عهد،
قدمه اليكم (ر. ك: الاحتجاج، ج 1، ص 258).] و بقية [«بلاغات النساء»: و نحن بقية
استخلفا عليكم.] استخلفها عليكم كتاب الله [«بلاغات النساء»: و معنا كتاب الله.]
الناطق والقرآن الصادق والنور الساطع والضياء اللامع، [در «دلائل الامامة» و «كشف
الغمة» و «بلاغات النساء» از «الناطق» تا اينجا نيست.] بينة بصائره، منكشفة سرائره،
[«بلاغات النساء»: و آى فينا. «دلائل الامامة»: و آى منكشفة سرائره.] منجلية
[«دلائل الامامة»: و برهان فينا متجلية. «بلاغات النساء»: و برهان منجلية ظواهره.]
ظواهره، [بعد از اين كلمه در «بلاغات النساء» اينگونه آمده است: مديم البرية
اسماعه. و در «دلائل الامامة» آمده است: مديم للبرية للبريه استماعة.] مغتبطة به
اشياعه، قائد الى الرضوان اتباعه، مود الى النجاة استماعه، [«دلائل الامامة» و «كشف
الغمة»: اشياعه.] به تنال [«بلاغات النساء»: فيه بيان. «دلائل الامامة»: فيه تبيان.
(تبيان: روشنگر).] حجج الله المنورة [«كشف الغمة»: المنيرة.] و [در «دلائل الامامة»
قبل از عبارت آمده است. و مواعظه المكررة. و در «كشف الغمة» به جاى المكررة،
المكرورة آمده است.]، و عزائمه المفسرة [اين عبارت در «كشف الغمة» نيست.] و محارمه
المحذرة، [در «دلائل الامامة» و «كشف الغمة». قبل از اين عبارت آمده است. و احكامه
الكافية.] و بيناته الجالية، و براهينه الكافية، [در«دلائل الامامة» اين جمله
نيست.] و فضائله المندوبة، و رخصه الموهبة، [در «دلائل الامامة» قبل از اين عبارت
آمده است. و رحمته المرجوة.] و شرائعه المكتوبة. [«كشف الغمة»: المكنونة.]
لغات
نصب يا نصب: علامت ها، نشانه ها، مرجع ها.
حملة: برداشتن اشياى سنگين.
امناء: جمع امين در مقابل خائن.
بلغائه، جمع بليغ يعنى رسانندگان پيام يا خبر.
زعيم: فرمانده، رئيس، سرپرست، ضامن، كفيل، متعهد.
عهد: سفارش، توصيه، پيمان، قرارداد.
قدم: پيشى گرفت، جلو انداخت.
بقية: باقى مانده، مابقى، بازمانده يادگار.
استخلاف: جانشين قرار دادن.
ساطع: درخشنده.
لامع: اسم فاعل از لمعان به معنى درخشنده، درخشش خيلى زياد، درخشندگى فوق
العاده.
بينة: روشن (لازم)، روشنگر، روشن كننده (متعدى).
بصائر: جمع بصيرت، بينش ها، بيان و حجت واضح. بينة بصائره. دليل هاى قرآن روشن و
يا روشنگر است.
منكشفة: ظاهر و آشكار.
سرائر: جمع سريره، راز و آنچه پنهان كنند. منكشفة سرائره. رازهاى قرآن ظاهر و
آشكار است (در نزد اهلش و الا سر و راز نمى شد).
منجلية: جلوه گر، روشن.
ظواهر: جمع ظاهرة، بروز و آشكار شدن.
مغتبط: اسم فاعل مصدر آن اغتباء آرزو بردن به حال كسى بدون آنكه زوال آن را از
وى بخواهد. در مقابل حسد كه زوال آن را آرزو مى كند، غبطه، رشك.
أشياعه: جمع شيعه، پيروان.
قائد: اسم فاعل از مصدر مقادة و قيادة به معناى كشيدن و سوق دادن.
مود: اسم فاعل از ادى به معناى ايصال و رساندن.
محارم: جمع محرم به معناى حرام است. ماده حرم و مشتقاتش همه به معناى منع است.
محروم يعنى ممنوع.
محذرة: تحذير شده، از تحذير به معناى ترسانيدن و پرهيز نمودن از چيزى به همراه
ترس.
محارمه المحذرة: آنچه در قرآن به منع تشريعى از ارتكاب آن تحذير شده است.
براهين: جمع برهان، حجت ها و دلائل روشن و استوار.
فضائله المندوبة: اعمال خوب و پسنديده كه به آن دعوت شده اما واجب نيست.
به مستحب نيز مندوب گفته مى شود زيرا در شرع به آنها دعوت شده است.
رخص: جمع رخصت، آسانى و فراخوانى در كار، اجازه.
موهوبة: بخشيده شده، آنچه كه خداوند از اعمال آسان گرفته و آنها را به مردم
بخشيده است.
شرايع: جمع شريعت. اصل آن جاى ورود و درآمدن به آب و راه روشن را مى گويند،
طريقه و روش الهى، آيين خداوند.
شرايع: واجب شده، حتمى شده.
5. خطاب زهرا عليهاالسلام به اهل مجلس: قرآن و عترت
سپس نگاهى به مجلس به مجلسيان انداخت و چنين ادامه داد: اى بندگان خدا! شمائيد
نمايندگان امر و نهى او، و حاملان دين و وحى او، امين خدا امين خدا بر يكديگر، و
مبلغان [به واقعه ى غدير هم مى تواند اشاره باشد. آنجا كه پيامبر صلى الله عليه و
آله فرمود: هل بلغت؟ قالوا: بلى. قال: اللهم فاشهد. آنگاه فرمود: فليبلغ الشاهد
منكم الغائب؛ پس امر ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را حاضران به غائبان برسانند.]
او به امم ديگر. عهده دار [در معناى عبارت (زعيم حق) و نيز دو عبارت بعدى، احتمالات
متعددى است.
الف. مقصود همان قرآن (كتاب الله ناطق) است كه در ابتدا اجمال و بعد به طور
تفصيل آمده است و ما همين وجه را انتخاب كرديم. اين انتخاب افزون بر هماهنگى با
نسخه ى الاحتجاج، با ادامه ى خطبه (كتاب الله...) و مقصود حضرت (كه استشهاد به قرآن
است براى اثبات ارث) و با نسخه ى كشف الغمة كه به نظر مى رسد از نسخه هاى ديگر
معتبرتر باشد، نيز هماهنگ است.
ب. مقصود از «زعيم حق» و «بقية» امام اميرالمؤمنين عليه السلام است و مقصود از
«عهد همان پيمان بر ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام باشد كه در غدير از همگان گرفته
شده بود. اين احتمال با سياق و ادامه ى خطبه مطابق نسخه ى الاحتجاج هماهنگ به نظر
مى رسد. مگر اين كه در قسمت آخر مطابق با نسخه ى بلاغات النساء «و معنا كتاب الله»
ترجمه كنيم. يا مقصود از «حق» حق ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام باشد و «عهد» هم
همان عهد ولايت است و در فقره ى سوم نسخه ى بلاغات النساء (نحن بقية استحلفها عليكم
و معنا كتاب الله) آورده شود كه اشاره به همان متواتر ثقلين است.
ج. مقصود از «زعيم حق» و «عهد» و «بقية» مطابق حديث ثقلين، كتاب وعترت است. از
اين رو در ادامه ى خطبه حضرت فرمود: «كتاب الله الناطق» كه مراد اهل بيت است.
چنانكه امام على عليه السلام فرمود: «أنا كتاب الله الناطق»، و«القرآن الصادق» كه
مقصود قرآن است. آنگاه از قرآن توضيح مى دهد و از شأن و منزلت قرآن مى گويد. اين
احتمال تنها با نسخه ى الاحتجاج مى تواند هماهنگ باشد. از اين احتمالات كه بگذريم
نسخه ى بلاغات النساء كه از همه ى نسخه ها كهن تراست (204 تا 280 ه. ق) از استحكام
بيشترى برخوردار است مطابق اين نسخه، متن و ترجمه چنين است. «زعمتم حقا لكم؟ الله
فيكم عهد قدمه اليكم نحن بقية استخلفنا عليكم و معنا كتاب الله بينة بصائره و اى
فينا منكشفة سرائره و...»، (آيا گمان كرديد حقى در خلافت براى شماست؟ آيا خدا را با
شما پيمانى است كه به سويتان فرستاده است؟ در حالى كه ماييم يادگار و خاندانى كه بر
شما به خلافت گماشت، و كتاب خدا با ماست، صحبت هاى آن آشكار و آنچه درباره ى ماست
هويداست و...)] حق از جانب خدا در ميانتان، و پيمانى كه پيش فرستاده
به سويتان و يادگارى كه جانشين كرد برايتان؛ كتاب گوياى الاهى است همان قرآن
راستگو، و نور فروزان و روشنى درخشان، (همان كتابى) كه بينش هايش روشن، نهفته ها و
لطائفش آشكار (دو راز ابهام)، ظواهرش جلوه گر، پيروانش مورد رشك ديگران، پيروش
راهبر به بهشت رضوان، شنودش سبب رستن انسان، در پرتو آن مى توان به دلائل روشن
الاهى، و واجبات بيان شده اش، و محرمات ممنوعش، و روشنگرى هاى تابناكش، و برهان هاى
كافيش، و خوبى هاى زيبايش (مستجاب) و رخصت هاى بخشيده اش (مباحات) و قوانين واجبش.
حكمة أحكام الالهى
فجعل الله [«دلائل الامامة»: ففرض الله عليكم.] الايمان تطهيرا لكم من الشرك،
والصلاة تنزيها لكم عن الكبر، والزكاة تزكية للنفس و نماء فى الرزق، [«دلائل
الامامة»: والزكاة تزييدا فى الرزق.] والصيام تثبيتا [(بلاغات النساء»: اثباتا.
«كشف الغمة»: والصيام تبيينا امامتنا. (كه ظاهرا اشتباه است چون معناى روشنى
ندارد).] للاخلاص، والحج تشييدا [«بلاغات النساء»: تسلية، «كشف الغمة»: تسنية.]
للدين، والعدل تنسيقا للقلوب، [«بلاغات النساء»: والحق تسكينا للقلوب. «بلاغات
النساء» و «كشف الغمة»: والعدل تنسكا للقلوب. «دلائل الامامة»: والعدل تنسيقا
للقلوب و تمكينا للدين.] و طاعتنا نظاما للملة، و امامتنا امانا للفرقة، [«دلائل
الامامة» و «كشف الغمة»: و امامتنا لما للفرقه. «بلاغات النساء»: و امامتنا امنا من
الفرقة.] والجهاد [«بلاغات النساء»: وحبنا.] عزا للاسلام والصبر معونة على استيجاب
الاجر، [«كشف الغمة»: والصبر مؤنة للاستيجاب، «بلاغات النساء»: والصبر منجاة
والقصاص....] والامر بالمعروف مصلحة للعامة [«دلائل الامامة» در ادامه اين گونه
دارد: والنهى عن المنكرتنزيها للدين.] و بر الوالدين [«دلائل الامامة» و «كشف
الغمة»: والبر بالوالدين.] و قاية من السخء [«كشف الغمة»: السخطة.] و صلة الارحام
منساة فى العمر منماة للعدد، [«كشف الغمة»: منساة للعمر و...، «دلائل الامامة»: و
صلة الارحام منماة للعدد و زيادة فى العمر.] و القصاص حقنا [«الاحتجاج»: خ ل:
حصنا.] للدماء والوفاء
بالندر تعريضا للمغفرة، [«دلائل الامامة»: والوفاء بالنذور (بالعهود خ ل) تعرضا
للمغفرة.] و توفية المكيال والموازين تغيير للبخس، [«دلائل الامامة»: و وفاء
المكيال والميزان تغيير اللبخس والتطفيف. «كشف الغمة» تغييرا للبخسة. «بلاغات
النساء»: تعبيرا للنحسة (در پاورقى كتاب اين عبارت اين گونه توضيح داده شده است.
تعبيرا من عبر الدرهم او المتاع نظر ما وزنها والنحسة مبلغ اصل الشى).] والنهى عن
شرب الخمر [«دلائل الامامة»: والتناهى عن شرب الخمور... «كشف الغمة»: والاجتناب عن
شرب الخمور تنزيها من الرجس.] تنزيها عن الرجس، و اجتناب القذف حجابا عن اللعنة،
[«دلائل الامامة»: و اجتناب القذف والمحصنة حجابا عن اللعنة «بلاغات النساء»:
اجتنابا للعنة «كشف الغمة»: حجابا من اللعنة.] و ترك [«دلائل الامامة»: و مجانبة
السرقة. «كشف الغمة»: و ترك السرق.] والسرقة ايجابا للعفة [«دلائل الامامة»:
والتنزه عن اكل مال اليتيم والاستيثار به اجارة من الظلم، والنهى عن الزنا تحصنا من
المقت، والعدل فى الاحكام ايناسا للرعية، و ترك الجور فى الحكم اثباتا للوعيد (و
دورى جستن از خوردن مال يتيمان واختصاص غنايم به خود آنان را براى حفظ از ظلم به
آنان، و نهى از زنا را براى حفظ از غضب الاهى، و عدالت در احكام را مايه دل گرمى
مردم. و ظلم نكردن در حكم را براى ترس از حق قرار داد) (استيثار: برگزيدن؛ مقت.
غضب، دشمن گرفتن؛ ايناس: دل گرم شدن انس گرفتن). «كشف الغمة»: والتنزه عن اكل اموال
الايتام والاستيثار بفيئهم اجارة من الظلم، والعدل فى الاحكام ايناسا للرعية.] و
حرم الله شرك اخلاصا بالربوبية. [«دلائل الامامة»: والنهى عن الشرك. «كشف الغمة»:
والتبرى من الشرك اخلاصا للربوبية.] (فاتقوا لله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم
مسلمون) [سوره ى آل عمران، آيه ى 102. در «دلائل الامامة» اينگونه آمده: و لا
تتولوا مدبرين.] و اطيعوا الله [«دلائل الامامة»: اطيعوه.] فيما امركم به و نهاكم
عنه، فانه (انما يخشى الله من عباده العلماء). [سوره ى فاطر، آيه ى 28. در (دلائل
الامامة» در ادامه اينگونه آمده است: فاحمدوا الله الذى بعظمته و نوره ابتغى من فى
السماوات و من فى الارض اليه الوسيلة، فنحن وسيلته فى خلقه و نحن آل رسوله و نحن
خاصته و محل قدسه و نحن حجة غيبه و ورثة انبيائه؛ (پس خدايى را ستايش كنيد كه به
عظمت و نورش تمامى اهل آسمان و زمين در جستوجوى وسيله اى به سوى اويند و مائيم آل
رسول خدا و مائيم مقربان و جايگاه قدس او و مائيم حجت غيبى و وارثان انبياى او).
عبارت «و نحن خاصته و محل قدسه» از شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد (ج 16، ص 211)
است.]
لغات
تنزيها: مصدر نزه: كسى را از كار زشت دور كردن.
تثبيت: استوار ساختن.
تزكية: پاك كردن.
تشييد: برافراشتن، بلند و مرتفع ساختن، محكم ساختن، استوار گرداندن.
تنسيق: نظم و ترتيب دادن، پيوند دادن.
نظام: ريسمانى كه با آن دندانه هاى مرواريد و نظاير آن به رشته مى كشند، آن چه
امرى به آن قائم باشد، پيوستن، منظم شدن، سامان يافتن، به قوام و صلاح آمدن.
معونة: كمك، مساعدت.
استيجاب: شايسته و مستوجب و مستحق چيزى شدن.
بر: اطاعت و فرمانبردارى كردن، از صميم قلب مهربانى و نيكى و خوش رفتارى كردن،
نيكى، نيكويى، مهربانى و شفقت.
سخط: سخط يا سخط: خشم گرفتن، در مقابل رضا به معناى خشنودى.
منساة: طولانى شدن، به تأخير انداختن.
منماة: صيغه مبالغه از نمو، وسيله ى رشد و نمو.
حقن: نگهدارى و باز نگه داشتن خون از ريختن، پاسدارى، حفظ.
المكاييل: جمع مكيال، پيمانه ها.
بخس: كم دادن نقص، كم و ناقص، ناچيز. تغييرا للبخس يعنى به خاطر دگرگونى كم
فروشى يا دگرگونى و تبديل كمى و نقص به افزونى و بركت.
قذف: انداختن شى، و در اصطلاح شرعى تهمت زدن مسلمانى به زنا يا لواط يا مساحقه
است.
حجاب: پوشاندن، پوشش، حائل و مانع، جلوگيرى كردن و مانع شدن.
لعنت: دور بودن از رحمت.
ايجابا: چيزى را واجب كردن يا واجب شمردن، الزام، قطعى و حتمى كردن.
عفة: عفيف و پاكدامن شدن، پارسا و درستكار شدن، امتناع كردن از انجام چيزى.
6. حكمت دستورات الاهى
پس خداوند ايمان را براى پاك ساختن شما از شرك قرار داد، و نماز را براى دورى از
كبر، و زكات را براى پاكى جان و فزونى رزق، و روزه را براى تحكيم اخلاص، و حج را
براى رفعت دين، و عدالت را براى پيوند دل ها، و پيروى ما را رشته ى وفاق، و پيشوايى
ما را مانع افتراق، و جهاد را سربلندى اسلام، و صبر را سبب جلب پاداش، و امر به
معروف را براى مصلحت همگان، و نيكى به پدر و مادر را مانع از غضب (اله) [يا غضب پدر
و مادر. (مرحوم مجلسى اين وجه را اظهر مى داند. ر. ك: بحارالانوار، ج ص 260).] و
پيوند (و رسيدگى) به خويشان را فزاينده ى عمر و نفرات (و قدرت)، و قصاص را براى حفظ
خون ها، و وفا به نذر را زمينه ى آمرزش، و پر دادن پيمانه ها و وزن ها را براى
دگرگونى (از ميان بردن) كم فروشى و كاهش، [با پر دادن پيمانه ها و وزن ها را براى
دگرگونى و تبديل نقص و كمى(به افزونى و بركت) در مال كم فروش قرار داد. زيرا پر
دادن پيمانه و وزن سبب بركت و زيادى مال است.] و نهى از شراب خوارى را براى پاكى از
پليدى، و پرهيز از تهمت و ناروا [زنا، لواط و مساحقه.] را براى محفوظ مانند از لعنت
(الهى) [يا لعنت قاذف يا مقذوف، اما لعنت و دورى از رحمت الهى اظهر است.
(بحارالانوار، ج 29، ص 261). اين بخش از آيه مى تواند اشاره به اين آيه باشد: (ان
الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا والاخرة و لهم عذاب عظيم)
(نور، 23). بى شك افرادى كه زن هاى عفيف و بى خبر و با ايمان را به زنا تهمت مى
زنند، در دنيا و آخرت مورد لعن و دورى رحمت خداوند قرار مى گيرند. و بر آنان عذاب
دردناكى است.] و ترك دزدى را براى الزام به پاكى، و تحريم شرك را براى پرستش. بى
شائبه ى خود قرار داد.
«پس پروا پيشه كنيد خدا را، آن گونه كه شايسته ى اوست، و جز مسلمان نميريد و خدا
را در آن چه فرمانتان داده و از آن چه بازتان داشته، پيروى كنيد كه از ميان بندگان
تنها دانايان از عظمت او در هراسند». [«خشيت» با «خوف» تفاوت دارد. خشيت ترس از
عظمت را گويند، مثل حالتى كه از ديدن يك كوه بزرگ در دل انسان پديد مى آيد، اما
خوف، ترس از عقاب و مجازات و يا فراق و جدايى است. در اين جا با توجه به سياق كلام
مى توان «فاتقوالله» و «يخشى الله» را به «بترسيد خدايى را» و «تنها دانايان از خدا
مى ترسند» ترجمه كرد.]