انذارهم بعاقبه الاغتصاب
اما
من «الا انهم هم المفسدون...» الى هنا ليس فى «ه» و «ع»، و فى «الف» خ ل
مكان كلمه «اما»: الا، و فى «ه» و «ع» مكانه «و».
لعمر الله
كذا فى «الف» و «ه» و «م». و فى «د»: لعمرى. «ج» و «ل» و «و»: لعمر الهك.
«ب»: لعمر الهكن.
لقد لقحت، فنظره ريثما تنتج.
«الف»: لقحت فانظروها تنتج. «ل»: تنتجوا. و فى «ك» هكذا:.. تحكمون لقحت قطره
ريث ما تصبح ثم... و ريثما اى قدر ما.
ثم
«الف» خ ل: و.
احتلبوا طلاع
«د»: مل ء. والطلاع بمعنى الملى ء.
القعب
«ك»: العقب. والقعب: القدح، و احتلاب طلاع القعب هو ان يمتلى ء من اللبن حتى
يطلع عنه و يسيل.
دما عبيطا و ذعافا
«ك» و «م»: زعافا. الذعاف و الزعاف بمعنى سم يقتل.
ممقرا.
«د»: مبيدا. «ك»: ممضا، بمعنى الموجع. و الممقر بمعنى المر. والمبيد:
المهلك.
هنالك
«الف» خ ل و «د» و «ع»: فهنالك.
يخسر
«الف» خ ل: خسر.
المبطلون، و يعرف
«الف» خ ل: عرف.
التالون غب ما اسس
«ك»: اسكن، و كلمه «غب» ليست فى «الف» خ ل. و غب كل شى ء: عاقبته.
الاولون.
ثم
«الف» خ ل و «ه» و «ع»: فطيبوا. «الف» خ ل: فليطيبوا.
طيبوا (بعد ذلك)
كذا فى «الف» و «ك».
عن انفسكم
كلمه «عن انفسكم» ليست فى «الف» خ ل، و فى «د» هكذا: ثم طيبوا عن دنياكم
انفسا.
نفسا
فى «د» و «ج» و «و» و «الف» خ ل: انفسا، و فى «ك» هكذا: عن انفسكم لفتنها ثم
اطمانوا.، و اطمانوا
فى «ه» و «ب» و «و» و «ع»: و طامنوا («ع»: الفتنه). وفى «ج» فطامنوا. و فى
«الف» خ ل: و ليطامنوا. و فى «الف» خ ل: و ليطمانوا. و طمان اى اخفض و سكن، و
اطمانوا للفته جاشا، اى اجعلوا قلوبكم مطمئنه لنزول الفتنه.
للفتنه جاشا، و ابشروا
«الف» خ ل: و ليبشروا.
بسيف صارم
«الف» خ ل: قاصل، بمعنى القطاع.
(و سطوه معتد غاشم)
الزياده من «د».و هرج
«ب»: و بقرح. «و»: و بهرج.
(دائم)
الزياده من «د».
شامل و استبداد
«الف» خ ل: استبدال. و عباره «و استبداد من الظالمين» ليست فى «ه» و «ع».
من الظالمين، يدع فيئكم
فى «ك» مكان «يدع فيئكم»: فزرع فيئكم.
زهيدا و جمعكم
«ل»: زرعكم. «ع»: و جمعكم فيكم حصيدا.
حصيدا.
فيا حسره لكم!
«الف»: فيا خسرى لكم. «د»: فسا حسرتا بكم. «ه» و «م» و «ع»: فيا حسره عليكم.
«ك»: لهم «ل»: فياحسرتى لكم.و انى
«الف» خ ل: كيف. و «ع»: فانى.
بكم
«ج» و «م»: لكم. و عباره «و انى بكم» ليست فى «ك» و «و».و قد عميت عليكم
«ك»: عليهم و زاد هنا فى «ك»: «الانباء»، و ليست فى آيه سوره هود وانما هو
بعباره اخرى فى سوره القصص: الآيه 66 هكذا: فعميت عليه الانباء يومئذ فهم لا
يتسائلون.، انلزمكموها و انتم لها كارهون؟!
اشاره الى سوره هود: الآيه 28: «فعميت عليكم انلزمكموها و انتم لها كارهون».
عذر لايقبل بعد التقصير
قال
من هنا الى «بعد تقصيركم» من «د».
سويد بن غفله: فاعادت النساء قولها عليهاالسلام على رجالهن، فجاء اليها قوم
من وجوه المهاجرين و الانصار معتذرين و قالوا: يا سيده النساء لو كان ابوالحسن
ذكر لنا هذا الامر من قبل ان نبرم
«د» خ ل: يبرم العهد و يحكم العقد.
العهد و نحكم العقد لما عدلنا عنه الى غيره.
فقالت عليهاالسلام: اليكم عنى فلا عذر بعد تعذيركم و لا امر بعد تقصيركم.
ترجمه ى فارسى خطابه ى حضرت زهرا
حضرت زهرا به مسجد مى آيد
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
هنگامى كه ابوبكر
«د»: و عمر.
تصميم نهائى خود را در مورد غصب فدك از حضرت زهرا عليهاالسلام گرفت و
نماينده ى حضرت را از آنجا اخراج نمود و اين اخبار به آنحضرت رسيد، سر مبارك را
پوشانيدند و پوشش كامل بر تن نمودند و با عده اى از زنان خدمتگذار و بانوان
خويشاوندانشان براى اعتراض به ابوبكر براه افتادند.
هنگام راه رفتن لباس حضرت به زمين كشيده مى شد و پايين لباس زير پايشان مى
رفت
بعيد نيست اين عبارات حاكى از آن باشد كه در اثر كثرت صدمات روحى و جراحات
جسمى وارده، حضرت نمى توانسته اند با قامتى راست حركت كنند. لذا لباس حضرت به
زمين كشيده مى شد و زير پايشان مى رفت و به همين علت جهت كمك در راه رفتن آن
بانوى بزرگ عده اى از بانوان نيز همراه شدند.، و راه رفتنشان چنان بود كه گويا
پيامبر صلى الله عليه و آله راه مى روند.
ابوبكر با عده ى زيادى از مهاجرين و انصار و ديگر افراد در مسجد نشسته بودند
كه حضرت وارد شدند، و با آمدن حضرت پرده اى
«ج»: پرده ى مصرى.
بين ايشان و مردم آويخته شد. حضرت زهرا عليهاالسلام نشستند و چنان از سوز دل
ناله زدند كه قلبها به لرزه درآمد و اشكها جارى شد و مردم را به گريه و ضجه
واداشتند و مجلس را منقلب كردند. سپس لحظه اى
«ج»: مدت طولانى.
درنگ نمودند تا صداى ناله هاى مردم خاموش گرديد و از جوش و خروش افتاد.
با آرامش مجلس حضرت صحبت خود را با حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر صلى
الله عليه و آله آغاز نمودند. مردم باشنيدن كلام آنحضرت بار ديگر شروع به گريه
كردند، و حضرت براى بار دوم سكوت كردند، و هنگامى كه مردم آرام گرفتند صحبت خود
را از سر گرفتند و چنين فرمودند:
حمد و ثنا
كلام خود را آغاز مى كنم با حمد و سپاس خدائى كه به ستايش و فضل و عزت و
رفعت از همه كس سزاوارتر است.
خداوند را بر نعمتهايى كه عطا فرموده مى ستايم، و بر الهامش سپاس مى نمايم،
و بر نعمتهاى گسترده اى كه ابتداءً عنايت نموده و نعمتهاى فراوانى كه عطا
فرموده و تفضلات پى درپى كه مرحمت كرده ثنا مى گويم.
او را سپاس مى گويم با حمدهاى بى پايانى كه از حد شمارش بيرون است، و قدرت
بر شكر همه ى آنها نيست، و نهايت آنها قابل درك نخواهد بود. نعمتهايى كه خداوند
براى ازدياد و دوام آنها ما را دعوت به شكرگزارى نموده، و بندگانش را بر
فرستادن آنها مطيع خود گردانيده، و براى كامل نمودن بخششهايش از آنان حمد و
ستايش خود را خواسته، و در كنار آن به طلب چنين نعمتهائى امر فرموده است.
گواهى مى دهم كه معبودى غير «اللَّه» نيست. تنها او معبود است و شريكى
ندارد. كلمه اى است كه تأويل آن اخلاص است و متضمن رساندن قلوب به اعتقاد
وحدانيت خداست، و آنچه را كه عقل به آن پى مى برد در انديشه ها ظاهر نموده است.
خداوندى كه امكان ديدنش و قدرت توصيف او براى كسى نيست، و به خيال كسى نمى
گنجد.
خداوندى كه تمام اشياء را بدون آنكه چيزى قبل از آنان باشد بوجود آورده، و
بى آنكه از نمونه هايى براى خلقت پيروى كرده باشد آنان را آفريده است. با قدرتش
به آنان وجود داده و با اراده ى خود آنان را خلق فرموده، بدون آنكه نيازى به
خلقت آنان داشته باشد يا فائده اى به او عائد شود.
بلكه علت در خلقت آنست كه حِكمت خود را براى ما سوايش معلوم بنمايد، و آنان
را به إطاعت خود متوجه كند، و قدرت خويش را به منصه ى ظهور برساند، و دلالت بر
ربوبيتش نمايد و خلق را به عبادت خود بخواند و به دعوت خود عزت و غلبه بخشد
«الف»: و به كسانى كه مردم را بسوى خدا مى خوانند عزت ببخشد.
همچنين براى دورى آنان از عذابش و سوق آنان به بهشتش ثواب را بر اطاعت خود و
عذاب را در معصيتش قرار داد.
بعثت پيامبر و مسير رسالت
و گواهى مى دهم كه پدرم حضرت محمد بنده و فرستاده ى اوست، كه خداوند او را
قبل از خلقتش اختيار نمود، و قبل از بعثتش او را برگزيد، و پيش از انتخابش نام
او را معرفى كرد. اين انتخاب هنگامى بود كه مردم در مخفيگاه غيب پنهان بودند و
در پس پرده هاى هولناك مستور و به نهايت عدم مقرون بودند.
علت اين اختيار آن است كه خداوند به سرانجام كارها آگاه و به حوادث روزگار
احاطه دارد، و به زمان وقوع مقدرات عارف است. براى اتمام امر خود او را مبعوث
گردانيد، و به قصد اجراى حكم خود او را برانگيخت، و براى انفاذ مقدرات حتمى خود
او را به پيامبرى اختيار نمود. آنحضرت مردم را ديد كه هر گروهى داراى دين مخصوص
به خود است، و به آتشهاى افروخته ى خود روى آورده و بُتان خود را پرستش مى
نمايند، و با آنكه فطرتاً معرفت خدا را دارند ولى منكر او هستند.
آنگاه خداوند متعال به بركت پدرم حضرت محمد صلى الله عليه و آله ظلمت ها را
به نورانيت مبدل ساخت، و از قلبها قساوت را برطرف نمود، و از ديده ها تحير را
زايل كرد، و مطالب مبهم را براى همگان روشن نمود. آنحضرت دعوت الهى خود را با
هدف هدايت مردم آغاز كرد و آنان را از گمراهى نجات داد، و از لجاجتها آگاهى
بخشيد، و آنان را به دينى محكم هدايت نمود، و به راه مستقيم فرا خواند.
سپس خداوند عزوجل او را با رأفت و رحمت و اختيار به سوى خود خواند تا او را
از خستگى اين دنيا آسوده گرداند و سنگينى بار ناملايمات را از او بردارد
«د»: سپس خداوند او را با رافت و اختيار و ميل خود و با ايثار بسوى خود برد،
و «محمد صلى الله عليه و آله» با رفتنش از رنج اين دنيا آسوده گشت.، و او را در
احاطه ى ملائكه ى ابرار و رضوان پروردگار غفار و مجاورت ملك جبار قرار دهد.
درود خدا بر پدرم پيام آور و امين وحى خدا و برگزيده و منتخب از خلق و مرضى او.
درود و سلام و رحمت و بركات الهى بر او باد.
خطاب حضرت به مهاجرين و انصار
آنگاه حضرت زهرا عليهاالسلام متوجه اهل مجلس شدند، و خطاب به تمام مهاجران و
انصار فرمودند:
شما بندگان خدا پرچم و علم أمر و نهى الهى، و در بردارنده دين و وحى او و
پاسداران خدا بر خود هستيد، و رساننده ى احكام الهى به ديگر امتهايى كه در
اطراف شمايند مى باشيد. در بين شما شخصى است كه استحقاق زعامت دارد، و او كسى
است كه قبلاً در مورد اطاعت او متعهد شده ايد.
«ب»: آيا براى خود حقى پنداشتيد؟! آيا خداوند پيش از اين عهدى را درباره ى
شما مقدم نداشت؟! «ج»: و شما رساننده ى احكام الهى به امتهايى كه در اطرافتان
هستند مى باشيد. در شما عهدى است كه خداوند پيش از اين قرار داده است.
قرآن و اهل بيت
و ما يادگارانى هستيم كه خداوند ما را نمايندگان خود بر شما قرار داده، و به
همراه ما كتاب ناطق الهى و قرآن صادق و نور تابناك و شعاع درخشنده اى است كه
دليلهاى آن روشن و اسرار آياتش ظاهر است، و با ما دليل و برهانى است [منظور قرآن
است. كه ظواهرش متجلى و استماع آن براى مردم هميشگى است (و ملال آور نيست).
پيروان او بخاطر آن مورد رشك ديگران هستند، و تبعيت او بشر را به رضوان خدا سوق
مى دهد، و گوش دادن به آن نجات را بدنبال مى آورد. در او است بيان دليلهاى نورانى
الهى، و پندهاى مكرر خداوند، و واجباتى كه تبيين شده و محرماتى كه از آن منع
گرديده، و احكامى كه كافى است و ادله اى كه روشن است و كلماتى كه شفابخش است، و
فضائلى كه بدان دعوت شده، و امورى كه اجازه ى انجام آن داده شده، و رحمتى كه اميد
آن مى رود، و قوانينى كه واجب شده است.
حكمت دستورات الهى
پس خداوند ايمان را طهارت شما از شرك قرار داد، و نماز را دورى از كبر، و زكات
را صفاى روح و زيادى در روزى و روزه را تحكيم اخلاص، و حج را بلندى و رفعت دين و
احياى سنتها و اعلان شريعت، و عدالت را نظام قلبها و قبولى دين، و اطاعت ما اهل بيت
را موجب نظام داشتن ملت، و امامت ما را امان از تفرق و جدائى، و جهاد را عزت اسلام
[«ب»: و دوستى ما را عزت اسلام.، و صبر را كمكى بر استحقاق اجر، و امر بمعروف را
باعث مصلحت عمومى، و نهى از منكر را براى تنزيه دين، و نيكى به والدين را حفظ از
نارضايتى، وصله ى ارحام را مايه طولانى شدن عمر و كثرت افراد يكدل، و قصاص را حفظ
خونها، و وفاى به نذر را روزنه اى براى بخشش گناهان، و كامل نمودن كيل و وزن را
براى حفظ اموال از نقص و ضرر، و نهى از نوشيدن شراب را دورى از پليدى، و پرهيز از
نسبت ناروا به بانوان عفيفه را مانع از لعنت [احتمالا اشاره به آيه ى 23 از سوره ى
نور است كه مى فرمايد: «كسانى كه به زنان عفيفه ى مومنه نسبت ناروا مى دهند، در
دنيا و آخرت لعنت شده اند و برايشان عذابى بزرگ است».، و دورى از دزدى را سبب
جلوگيرى از اعمال زشت و نخوردن مال يتيم و برنداشتن آنرا پناهى از ظلم، و نهى از
زنا را حفظ از غضب الهى، و عدالت در احكام را مايه ى دلگرمى مردم، و ظلم ننمودن در
حكم را براى ترس از حق قرار داده، و براى اخلاص در قبول ربوبيت خود شرك را حرام
نموده است.
پس تقواى الهى را در بالاترين درجه پيشه ى خود بنمائيد، و در حالى از اين دنيا
برويد كه مسلمان باشيد، و از فرامين خدا روى برنگردانيد، و آنچه امر فرموده اطاعت
كنيد و از آنچه نهى فرموده خوددارى كنيد، و پيرو علم باشيد و بدان تمسك كنيد كه فقط
بندگان آگاه از خدا مى ترسند.
پس حمد و ثناى خدائى را بجا آوريد كه با عظمت و نورش تمام اهل آسمان و زمين در
جستجوى وسيله اى بسوى اويند. و ما آن وسيله ى الهى در خلقش هستيم، و ما آل رسول
خدائيم، و ما مقربان درگاه خدا، و جايگاه قدس او، و حجت غيبى الهى و وارث انبياى
اوييم.
بدانيد من فاطمه هستم
سپس فرمود:
اى مردم بدانيد من فاطمه ام، و پدرم محمد كه فرستاده ى پروردگارتان و خاتم
پيامبرانتان است. كلام اول و آخر من اين است، و در اين مطلب اشتباه نمى كنم و آنچه
كه انجام مى دهم گزاف نيست و سخن به دروغ نمى گويم. [«الف»: و در صحبت خود، كلامى
گزاف و دور از حق نمى گويم. پس با گوشهاى شنوا و قلبهاى آگاه سخن مرا گوش كنيد.
سير رسالت پيامبر
آنگاه فرمود: بسم اللَّه الرحمن الرحيم، فرستاده ى خدا نزد شما آمد كه از شما
بود و تحمل مشقت شما بر او دشوار بود و او نسبت به هدايت شما بسيار پافشارى داشت و
نسبت به مؤمنين با رحمت و رأفت بود.
اگر در حسب و نسب او نظر كنيد و او را بشناسيد مى يابيد كه در بين تمام زنان او
تنها پدر من است، و در بين تمام مردان او تنها برادرِ پسر عموى من (على عليه
السلام) است و چه خوب انتسابى است. او رسالت الهى خود را بانجام رسانيد و امور باعث
عذاب پروردگار را اظهار نمود، و از راه و روش مشركان روى گرداند [«ب»: و در مقابل
راه و روش مشركان ايستادگى نمود.، و از سنت جاهلى آنان اعراض نمود.
كمر آنان را در راه رسالتش شكست، و گلوى آنان را فشرد، و مردم را با حكمت و پند
نيكو به راه خدا دعوت نمود.
بُتان را شكست و سرهاى گردنكشان را به خاك افكند، تا آنكه اجتماع آنان را از هم
پاشيد و آنان از صحنه پشت نمودند و نور صبح هدايت ظلمت شرك را شكافت و پرده از حق
برداشته شد. زعيم دينى گوينده شد، و آتش كفر خاموش گرديد، و زبان شياطين لال شد و
پست فطرتان منافق هلاك شدند، و گره هاى كفر و خلاف از هم گشوده شد، و شما به كلمه ى
اخلاص تكلم نموديد با عده اى از پاكان كه عفيف بودند.
شما بر لبه ى پرتگاه آتش قرار داشتيد كه پيامبر الهى شما را نجات داد. شما كسانى
بوديد كه بتان را پرستش مى كرديد، و قمار بازى مى كرديد.
چنان خوار بوديد كه جرعه ى هر نوشنده، و شكار هر طمعكار، و همچون آتشگيره اى كه
بردارنده ى آن زياد توقف نمى كند بوديد [در اين جملات حضرت شدت بى ارزشى آنان را در
مقايسه با ساير ملل عصر خود بيان فرموده اند كه همچون يك جرعه كه نوشنده اى بنوشد و
در نظرش ارزشى نداشته باشد و چنان بى قدرت كه هر طمع كارى هوس حمله به آنان را
داشته باشد و چنان ناپايدار كه همچون آتشگيره اى كه براى روشن كردن آتش بكار مى
گيرند و زود خاموش مى شود، بودند.، و زير قدمهاى ديگران قرار داشتيد. آب آشاميدنى
شما آب كدر، و خوراك شما پوست دباغى نشده بود. [پوست تازه ى دباغى نشده گاهى از شدت
فقر در خوردن مورد استفاده قرار مى گرفت چنانچه اميرالمومنين عليه السلام در نهج
البلاغه مى فرمايد: و حسبك داء ان تبيت ببطنه- و حولك اكباد تحن الى القد
يعنى: براى مريضى روح تو همين بس كه سير بخوابى در حالى كه در اطراف تو شكمهاى
گرسنه اى در آرزوى خوردن پوست دباغى نشده باشند. مى ترسيديد كه مردم از اطرافتان
ناگهان بر شما حمله كنند.
على در تبليغ رسالت
تا آنكه خداوند تبارك و تعالى به بركت پيامبر حضرت محمد صلى الله عليه و آله شما
را بعد از اين همه سختيها نجات داد، و بعد از آنكه او گرفتار پهلوانان كفار و گرگان
عرب و گردنكشان اهل كتاب گرديد، هرگاه كه آتشِ جنگ را مى افروختند خداوند آن را
خاموش مى نمود و هر زمان كه قدرت پيروان ضلالت ظاهر مى شد يا دشمنان مشرك دهان خود
را براى از بين بردن شما باز مى كردند برادرش على را براى نابودى آنان به عمق
دهانشان مى افكند. [يعنى او را به قلب دشمن مى فرستاد. او هم تا گوشهاى آنان را
پايمال نمى كرد، و آتش آنان را با تيزى شمشيرش خاموش نمى نمود باز نمى گشت.
او (على عليه السلام) كسى بود كه در راه خدا سختى و مشكلات را تحمل مى كرد و
استقامت از خود نشان مى داد، و نزديكترين اشخاص به پيامبر و آقاى اولياى خدا بود.
در راه خدا كمر همت بسته بود و دلسوزانه و با جديت و تلاشِ پيگير عمل مى كرد، و در
راه خدا سرزنش ملامت كنندگان تأثيرى در او نداشت. و اين در حالى بود كه شما در
زندگى راحت و در كمال آرامش و امنيت و نشاط بوديد، و در رفاه زندگى خوش مى
گذرانديد. غذاى لذيذ مى خورديد و آب زلال مى نوشيديد و انتظار رسيدن بلاها را بر ما
داشتيد و منتظر شنيدن اخبار آن بوديد! [«ج»: و شما در آسايش و وسعت، در نهايت آرامش
و امنيت، منتظر اخبار بوديد. و چون جنگى شدت مى گرفت خود را كنار مى كشيديد، و
هنگام كارزار و جنگ فرار مى كرديد. [«الف»: و هنگام شدت جنگ از ميدان روى مى
گردانديد، تا آنكه خداوند به بركت حضرت محمد ستون دين را برافراشت.]
رفتار مردم بعد از رحلت پيامبر
هنگامى كه خداوند جايگاه انبيا و منزلگاه برگزيدگانش را براى او اختيار نمود و
آنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند كينه و دشمنى ناشى از نفاق شما ظاهر
گرديد، و پوشش دين كهنه شد و جامه اش مندرس و استخوانش ضعيف گرديد، و آن قدرت ضعيف
از بين رفت. خشم فرو خورده ى گمراهان به تكلم درآمد، و گمنام ذليلان ظاهر شد، و شخص
مورد قبول اهل باطل صدا درآورد، و در عرصه ى شما قدرت نمايى كرد. [در اينجا حضرت
فاطمه عليهاالسلام حالت حاكم بر اجتماع پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و
آله، را توصيف فرموده اند و با بكار بردن كنايات دقيق عمق فاجعه اى كه در جامعه ى
مسلمين بوقوع پيوسته بود را ترسيم نموده اند. در قسمت اول از بين بردن ظواهر دين و
ظهور نفاق را مطرح فرموده و مرحله ى دوم اوصاف حاكم غاصب از جهت پستى و بى ارزشى و
بى شخصيتى و سابق باطلش را بيان نموده اند.]شيطان از كمينگاه خود سر برآورد و شما
را بسوى خود خواند و شما را دعوت نمود و ديد كه دعوت او را اجابت مى نماييد و آماده
ى فريب خوردن از او هستيد، و چون شما را به قيام بر عليه حق خواند قيام و سرعت قبول
شما را يافت، و چون شما را بر ضد حق به غضب و خشم در آورد شما را غضبناك ديد. پس
شتر ديگران را براى خود علامت گذارى نموديد و آن را به آبى كه از آن شما نبود حاضر
كرديد.
تمام اين قضايا در حالى بود كه فاصله ى زيادى نشده و زخم هنوز وسيع بود و جراحت
هنوز التيام نيافته و پيامبر هنوز دفن نگرديده بود! (با نيرنگ و دروغ بر مردم جلوه
داديد كه حضورتان در سقيفه براى دفع فتنه بوده است). به گمان ترس از بروز فتنه به
سرعت اقدام كرديد ولى بدانيد كه در فتنه سقوط كرديد و جهنم كافران را از هر سو در
برمى گيرد.
اين كارها از شما بعيد بود و چگونه چنين كارى كرديد و به كجا باز مى گرديد، با
اينكه كتاب خدا در بين شماست؟! كتابى كه امورش ظاهر و احكامش نورانى و علامتهايش
واضح و نواهيش تبيين شده و اوامرش روشن است. به چنين كتاب خدايى پشت نموديد. و اى
بر شما! آيا مى خواهيد از او روى گردانيد يا به غير آنچه كه در آن است حكم كنيد؟ بد
جايگزينى براى ظالمان است، و كسى كه غير اسلام را بعنوان دين برگزيند از او قبول
نمى شود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.
سپس درنگ نكرديد مگر به مقدار آرام شدن فتنه و جاى گرفتن قلاده ى آن كه شروع
نموديد در برافروختن شعله هاى فتنه و برانگيختن هيزمهاى آن و نداى شيطان مكار را
اجابت كرديد و شروع به خاموش كردن انوار دينى روشن و بى اعتنايى به سنتهاى پيامبر
برگزيده نموديد.
به ظاهر طرفدارى از دين مى نماييد در حاليكه در باطن به نفع خود عمل مى كنيد و
نسبت به اهل بيت و فرزندانش با حيله و نيرنگ رفتار مى كنيد. [دو جمله «تشربون حسوا
فى ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضراء» اشاره به دو ضرب المثل عربى است
كه اولى به معناى كسى است كه در ظاهر نشان مى دهد فقط خامه روى شير را مى خورد ولى
گاهى از شير هم مى نوشد، و دومى به معناى كسى است كه در كار مهمى خود را مخفى مى
كند و از مخفيگاه ناظر ماجرا است. يعنى مردم در كمك به اهل بيت عليهم السلام خود را
مخفى كردند و از دور ناظر ماجرا بودند. ما در مقابل اذيتهاى شما صبر مى كنيم مانند
صبر كسى كه با چاقوهاى بزرگ و پهن اعضايش را قطعه قطعه كنند و تيزى نيزه را در بدنش
فرو برند!
فدك و ارث
و شما اكنون معتقديد كه ارثى و نصيبى براى ما اهل بيت نيست! آيا در پى حكم
جاهليت هستيد؟! و چه حكمى بهتر از حكم الهى براى گروهى است كه يقين دارند؟ آيا نمى
دانيد؟! البته كه همچون آفتاب تابنده براى شما روشن است كه من دختر اويم. از شما
مسلمانان بعيد است! آيا ارث پدرم به زور گرفته شود؟
اى پسر ابوقحافه، آيا در كتاب خدا نوشته شده كه تو از پدرت ارث ببرى ولى من از
پدرم ارث نبرم؟ مطلبى تعجب آور و متحير كننده آورده ايد كه از روى جرأت بر قطع رحم
رسول اللَّه و شكستن پيمان چنين اقدامى كرده ايد! آيا از روى عمد كتاب خدا را رها
كرده و پشت سر خود افكنديد؟ آنجا كه خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: «و سليمان از
داود ارث برد» [سوره ى نمل: آيه ى 16.، و آنچه حكايت نموده از قضيه ى يحيى و زكريا
آنجا كه مى فرمايد: «پروردگارا... فرزندى به من عنايت فرما كه از من و از آل يعقوب
ارث ببرد» [سوره ى مريم: آيه هاى 4، 5، 6.، و فرموده: «و خويشان ميت بعضى بر بعض
ديگر در كتاب خدا در ارث بردن تقدم دارند» [سوره ى انفال: آيه ى 75.، و فرموده:
«خداوند در رابطه ى با اولادتان سفارش مى نمايد كه فرزندان پسر دو برابر فرزندان
دختر ارث مى برند» [سوره ى نساء: آيه ى 11.، و فرموده: «اگر ميت چيزى بعد از خود
باقى بگذارد براى والدين و خويشان به نيكى وصيت نمايد، اين حقى است كه متقين بايد
آن را انجام دهند». [سوره ى بقره: آيه ى 180.]گمان نموديد بهره اى از ارث براى من
نيست و از پدرم ارثى به من نمى رسد و بين من و پدرم نسبتى نيست؟! آيا خداوند شما را
به آيه اى اختصاص داده كه پدرم را از آن خارج نموده است؟ يا مى گوئيد ما اهل دو
مذهب هستيم كه از يكديگر ارث نبريم؟! آيا من و پدرم هر دو اهل يك مذهب نيستيم؟! يا
اينكه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسرعمويم (على عليه السلام) آگاه تريد؟
اكنون كه فدك را نمى دهى اين مركب زين و افسار شده ى آماده را بردار تا در قبر
همراه تو باشد و روز قيامت وبال آن گريبانت را بگيرد. خداوند خوب حكم كننده اى و
حضرت محمد صلى الله عليه و آله خوب زعيمى و قيامت خوب وعده گاهى است. بعد از مدت
كوتاهى پشيمان مى شويد، و در روز قيامت اهل باطل زيان مى كنند، و زمانى پشيمان مى
شويد كه براى شما نفعى ندارد، و براى هر خبرى زمان وقوعى است، و بزودى مى فهميد
عذاب خوار كننده گريبان چه كسى را مى گيرد و چه كسى است كه عذاب دائمى بر او نازل
مى شود.
خطاب به پيامبر
سپس حضرت نظرى به مرقد پدر افكند و بغض گلويش را فشرد و در ضمن ابياتى از شعر
چنين فرمود:
اى پدر! بعد از رحلت تو واقعه هاى بزرگ و قضاياى مشكلى واقع شد، كه اگر تو شاهد
آن بودى مصيبت برايمان بزرگ نمى آمد.
ما همچون زمينى كه باران فراوان را از دست دهد تو را از دست داديم، و قوم تو
فاسد گرديدند. پس شاهد آنان باش و غائب مباش. و براى هر اهلى مزيت و برترى بر
ديگر نزديكان نزد خداى متعال است. آن هنگام كه تو رفتى و خاك بين ما و تو حايل
شد مردمانى كينه هاى خود را بر ما ظاهر نمودند.
اكنون كه تو از بين ما رفته اى و تمام زمين غصب شده مردم با چهره ى گرفته با ما
روبرو مى شوند و ما خوار شده ايم، و بزودى در روز قيامت باعث ظلم خانواده ى ما مى
فهمد كه به كجا باز مى گردد.
تو همچون ماه چهارده شبه و نورى بودى كه از تو كسب نور مى شد و كتابهاى آسمانى
از طرف خداى با عزت بر تو نازل مى گرديد. و جبرئيل با آوردن آيات الهى با ما انس
داشت و با رفتنت درِ تمام خيرها را بستى. شهر من با آن وسعتش بر من تنگ شده و دو
سبط تو خوار گشتند كه در اين براى من بلايى است.
اى كاش قبل از رفتن تو مرگ با ما روبرو مى شد هنگامى كه تو از پيش ما رفتى و
تلّى از خاك مانع از تو شد. ما مبتلا به مصيبت از دست رفتن عزيزى شديم كه هيچ
محزونى از مردم چه عرب و چه عجم به رفتن چنين عزيزى مبتلا نشده است.
پس هر اندازه كه در اين دنيا زندگى كنيم و تا زمانى كه چشمهايمان باقى است براى
تو با اشكى ريزان گريه مى كنيم.
سپس اين اشعار را درد دل نمود: تا روزى كه تو زنده بودى حمايت كننده اى داشتم و
با آسودگى رفت و آمد مى نمودم و تو بال من و ياورم بودى، ولى امروز در برابر فردى
ذليل خاضع شده ام و از او فاصله مى گيرم و به دست خود ستمگران را دور مى كنم.
در حالى كه قُمرى از روى غصه، شبانه روى شاخه اى گريه مى كند، من در روز روشن بر
مصائبم اشك مى ريزم.