جهان در پناه يازده اسم اعظم
(شرح كتاب الاسرى الى مقام الاسرى)
عارف شيخ اكبر محى الدين ابن عربى
شرح و توضيح : على باقرى (ح .ن )
- ۲۰ -
حجاب اطلاعات ممكن است در
دانش هاى ديگرى چون علوم دينى و عرفان هم بوجود آيد. بسيار ديده شده
است كه عالمان و دانشمندان دينى و فلسفى و عرفانى كه از دانش وسيعى در
حوزه كارى خود برخور دارند، به دانسته ها و معلومات خود اتكاء كرده و
از خداوند غافل شده ، هواى نفس را غلبه داده و به گمراهى رسيده اند.
در اين زمينه علماى دينى و عارفان در خطر بيشترى قرار دارند. آنان بايد
به هر وسيله ممكن خود را از دنياطلبى ، مقام جويى ، شهرت ، جاه و ثروت
دور كنند و در زندگى عادى ، زهد را پيشه سازند. آنگاه به جمع آورى
اطلاعات و علوم گوناگون پرداخته و آرام آرام در اين زمينه پيشرفت
نمايند و مدام خدا را در نظر گرفته و در همه احوال او را از خود دور
ندانند. در پايان چنين راهى است كه تمام دانش و ايمان آنها به شكل
فراگير در يك جا جمع شده و سرانجام به توحيد اتساع مى رسند.
19.از حجاب ريب به توحيد غيب رسيد:
و
الذنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى من الظلمات ان لا اله
الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين (انبياء / 87) . هنگامى كه
انسان ها اطلاعات ناقص و محدود يا قابل توجهى دارند ممكن است به چند
شيوه با آن برخورد نمايند، عده اى اهل تظاهر و ريا هستند. در كارشان
عجولند، بدون توجه به جانب امر، اطلاعات ناقص خود را ملاك قضاوت يا
اظهار نظر مى دانند، هدف آنها دنيايى است ، قصد دارند شهرت يابند، اما
سرانجام پس از مدتى آنان به بن بست و شكست خواهند رسيد.
گروه دوم اطلاعات مناسبى دارند، اما آنها هم گرفتار دنيا بوده ، به
تظاهر پرداخته و مى كوشند علو خود را با تبليغات فراوان نشان دهند.
اما سالك واقعى متظاهر نيست ، به قول معروف نمى خواهد غوره نشده مويز
گردد. پس مى كوشد تا حد ممكن به كسب علم و معرفت پردازد، او هر چيزى را
كه مى بيند و مربوط به كار اوست ، مورد بررسى قرار مى دهد، درباره آن
سئوال طرح مى كند و مى كوشد پاسخ آن را بيابد. او مى داند كه خداوند
عليم است ، علم از جانب اوست و انسان هر چه در اين راه جلو رود، حتى به
مشابه قطره اى در برابر اقيانوس هاى علم خدا نيست پس بيهوده سخن نمى
گويد، از ريا و تظاهر به دور است . خودنمايى نمى كند، در مقابل مردم
خود را عالم و دانشمند قلمداد نمى كند و در خلوت خويش به درگاه خدا
استغاثه مى كند كه او را يارى نمايد تا از ظلمت جهل بيرون آيد. به اين
جهت خداوند او را يارى خواهد كرد، به او بصيرت و نورى عطا خواهد كرد،
تا مسير واقعى را بشناسد و از تاريكى به سوى نور برود. در اين حال گويى
درهاى غيب به روى او گشوده مى شود و او به توحيد غيب مى رسد. توضيح
بيشترى در اين باب در مبحث دريا و حضرت يونس داده شده است .
20. از حجاب عدم به توحيد كرم دست يابند:
فتعالى الله الملك الحق لا اله الا هو رب العرش الكريم (سوره شريفه
مومنون آيه 116) تفكر و تاءمل در باب چگونگى آفرينش جهان و باور
بر اين كه خداوند موجودات را از عدم بيرون آورده و اين كه اساسا چرا
بشر در جهان هست ؟ چه مى كند؟ و چرا تفاوت در وجود و موجودات است ؟
ممكن است فردى را به بيهودگى جهان معتقد نمايد و پس از آن مدعى شود كه
انسان پس از مرگ كاملا معدوم شده و ديگر هيچ قدرتى قادر به بازگرداندن
او نيست . زيرا وقتى جسد موجودات از جمله آدمى پوسيد و از بين رفت ،
ديگر اميدى به بازگشت او نيست . پس به نوعى بدبينى مى رسد و در نتيجه
براساس عدم اعتقاد به جهان باقى ، اعمال خود را در زندگى تنظيم مى كند.
چنين افرادى معمولا خودخواه شده ، در پى چنين عقيده اى ، تمام باورها و
ارزش هاى اخلاقى و دينى را هم رد و انكار مى كنند. در قرآن كريم آياتى
است كه نشان از برخورد چنين افرادى با پيامبران الهى دارد. به اين جهت
آن بزرگواران تلاش زيادى به كار مى برند، تا آنان را به پذيرش عدل
خداوند و لزوم اعتقاد به دنياى جاويد و معاد وادار نمايند.
چنين افرادى بعد از تفكر درمى يافتند كه از عدم ، موجودى بيرون نخواهد
آمد، مگر آن كه خالقى باشد. پس چنين خالقى كه واحد هم هست ، موجودات را
از روى مهربانى و لطف و كرم خود آفريده و آنان را براساس هدفى معين
حيات بخشيده و راه چگونگى زيستن و سعادت را هم نشان او داده است . بر
اساس چنين كلياتى انسان نمى تواند پس از مرگ معدوم شود و خداوند بر
اساس لطف و كرم بى منتهاى خويش هم چنان كه توسط پيامبران و كتاب هاى
دينى آنان به كرات بيان داشته آنان را به جهان باقى برده و از زندگى
ابدى بهره مند خواهد ساخت . عده اى بر اساس چنين برداشتى از حيات انسان
، به خوش بينى جهان را تحليل و تفسير كرده و با رعايت اصول و ارزش ها و
معيارهاى اخلاقى و دينى ، تبديل به عضوى مفيد در جامعه مى گردند، در
حالى كه معتقدين به ضرورت عدم ، هم خود را آزار داده و هم مايه زحمت و
آزار ديگران خواهد شد.
تعبير ديگرى از حجاب عدم مى توان داد. گاهى برخى از سالكان روى صفات
معينى متمركز شده و مثلا تنها به جنبه مثبت مى نگرند، مدام از پيروان
خود مى خواهند كه به محبت و عشق بينديشند و آن را در ذهن خود ملكه
نمايند و باور كنند كه به اين طريق رستگار خواهند شد. اما اين كار و
چنين روشى ناقص است . سالك آگاه مى داند كه وجود او دوگانه است ،
مجموعه اى از خوبى ها و بدى هاست يا مجموعه اى مادى و معنوى مى باشد.
برخى صفات و نيازها در انسان جنبه منفى و عدمى دارد. سالك در آن زمان
كه مى كوشد محبت و عشق را در خود ملكه سازد، بايد همزمان يا قبل از آن
در فكر حذف كينه و بدخواهى در وجود خود باشد. اگر قصد دارد به ديگران
توجه كند، آنان را محترم دانسته ، شخصيت آنان را كرامت بخشد، ابتدا
بايد از خودخواهى و خودپرستى روى برتابد. اگر موظف است به ديگران كمك
كند، بايد نياز و فقر خويش را نبيند و آن را از ميان ببرد. به اين
ترتيب در صورتى سالك به عنايت و بخشش خدا مى رسد كه آثار منفى و عدمى و
كدورت هاى اخلاقى را از نفس و روح خود پاك نموده و آن گاه درصدد ملكه
كردن اسماء و صفات الهى برآيد. اين نكته براى سالكان و مؤ منان بسيار
مهم و اساسى است ، اگر هر نوع زشتى ، امور منفى يا تمايلات نفسى و
شيطانى در اعماق وجود فردى باقى مانده و به هر دليل پاك نشود سبب حجابى
خواهد شد كه اجازه بهره بردارى از درياى كرم آن اكرم الاكرمين را
نخواهد داد. پس با رفع و حذف حجاب عدم است كه مى توان به توحيد كرم
رسيد.
21.از حجاب تسليم به توحيد تعظيم مى رسند .
الله
لا اله الا هو رب العرش العظيم (نمل - 26) برخى از افراد مفهوم
خاصى از دين اتخاذ مى كنند و آن عبارت از نوعى تمكين و پذيرش است كه
تنها در مقام سخن بوده و در زندگى عملى آنان هيچ اثرى ندارد. اين گروه
به دليل ويژگى اخلاقى يا تربيتى ، روحيه تجاوزكارى نداشته و عموما قصد
تعرض و تعدى به حقوق ديگران را ندارند. عده ديگرى دين را به شكل جبر مى
پذيرند يا توجيه جبرى از دين و خدا دارند. آنان با پذيرش نوعى فلسفه
جبر و اين كه هر آنچه كه رخ مى دهد، همه بر اساس اراده و خواست خداوند
بوده و سرانجام هم داور نهايى بر كار و عملكرد انسان ها خواهد بود، به
نوعى تسليم محض در زندگى به ويژه زندگى سياسى و اجتماعى خود مى رسند.
متاءسفانه در حال حاضر اين وضع در اكثر كشورهاى موجود اسلامى ديده مى
شود. مردم در اين جوامع با تمكين در مقابل انواع قدرت هاى اجتماعى و
تسليم شدن در برابر جريان هاى قدرت ، زير بار ظلم كمر خم كرده و از خود
واكنشى نشان نمى دهند. آنان به اين دلخوش كرده اند كه بر اساس وعده
خداوند به حساب اعمال و رفتار افراد رسيدگى شده و در آن جهان حق مظلوم
از ظالم اخذ خواهد شد. از ديد آنان چون جهان فانى و گذراست و به كسى
وفا نكرده است ، پس بهتر است دنيا را به دنيا طلبان داد، تا اين چند
صباح را به ظلم و اجحاف و بى عدالتى مشغول شده و هر روز بيش از پيش بر
كفه اعمال زشت خود بيفزايند. عده اى هم در بين آنان دنبال حفظ منافع
خود هستند. آنان براى حفظ منافع خود، سكوت كرده يا بعضا با ظالمين
همكارى مستقيم و غيرمستقيم دارند.
اما آيا چنين تسليمى مسلمانان را به سوى خداوند و توحيد خواهد برد؟ چرا
مسلمانان فراموش كرده اند كه دنيا مزرعه آخرت است ؟ و خداوند تغييرى در
جوامع نخواهد داد، مگر آن كه مردم در نفس خودشان (كه عبارت از همان
دنياى هر فردى است ) تغيير دهند. آيا پيامبران بزرگوار هم روحيه تسليم
داشتند؟ آيات قرآن سراسر از تلاش ها و درگيرى پيامبران با ظالمان حكايت
دارد. مثلا بررسى در زندگى حضرت موسى مشخص مى شود كه آن پيامبر چه
زحمات طاقت فرسايى در جهت مقابله با ظلم تحمل كرد. زندگى حضرت يوسف ،
حضرت ابراهيم ، حضرت عيسى و به ويژه پيامبر گرامى اسلام هيچ ارتباط و
تطابقى با فلسفه فوق الذكر ندارد. پيامبر اكرم در طول 23 سال پيامبرى
خويش ، در جهت احقاق حق و عدالت و كوتاه كردن دست ظالمين و تغيير فرهنگ
تسليم طلبى و ممانعت از پذيرش بى عدالتى و ستمگرى توسط مردم ، سختى ها
و مرارت هاى بسيارى را تحمل كردند. در هيچ يك از درگيرى ها، جنگ ها، و
كشمكش ها ميان گروه ظالم و مظلوم ، پيامبر اكرم اسلام صلى الله عليه و
آله و سلم توصيه به تسليم يا سكوت يا همكارى ضمنى يا مستقيم با حكام
جور نكرده اند. در قرآن كريم هم اشاره اى به اين موضوع نشده است .
زندگى صحابه گرامى و خلفاى راشدين هم با چنين فلسفه اى تطبيق ندارد.
زندگى و منش حضرت على (عليه السلام ) نيز با چنين فلسفه اى موافقت و
همراهى نمى كند. خطبه هاى نهج البلاغه و كلمات بيان شده از سوى آن حضرت
نيز به سادگى اين ادعا را ثابت مى كند. على (عليه السلام ) وظيفه حاكم
و مسلمان را تلاش براى برقرارى عدالت و جلوگيرى از ستم و ظلم مى داند.
جمله مشهور آن حضرت در باب برخورد با يكى از اتباع غيرمسلمان بسيار
روشن است . هنگامى كه خبر رسيد، در درگيرى نيروهاى معاويه به زنى يهودى
آزار رسيده و خلخالى را از پاى او ربوده اند، حضرت فرمودند، اگر انسان
به واسطه اين ظلم بميرد در پيشگاه خداوند مؤ اخذه نخواهد شد. معناى
ديگر گفته است كه اگر دست انسان به ظالم نرسيد نبايد بى تفاوت باشد و
حداقل در دل خود غمگين بوده و حداقل در جهت رفع مشكل از خداوند مدد
بخواهد. بدين ترتيب يك مسلمان نمى تواند روحيه تمكين و تسليم داشته
باشد و اگر چنين فرهنگى رواج يافته بعد از حاكميت حكومت هاى ستمگر و
تهاجم اقوام وحشى و بى فرهنگ چون مغول و تاتار و ترك ملل اروپائى و
تداوم قدرت آن رژيم ها بر جوامع مسلمان بوده كه فرهنگ غيردينى را به
نام دين به مردم تعليم داده و در باور آنها وارد كرده است .
مسلمان بايد بداند كه تسليم فقط در مقابل خدا و دستورات او معنا دارد و
هيچ بشرى حق اعمال زور و سلطه (به ناحق ) بر بشر ديگر را ندارد. آياتى
در قرآن كريم وجود دارد كه خداوند تمكين و تسليم در برابر من دون الله
را (كه مى تواند شامل تمام افراد و گروه ها باشد) شرك تلقى كرده و آن
را گناهى نابخشودنى مى داند، حاكميت مطلق از آن خداست و دستورات خداوند
هم در باب ويژگى هاى مؤ منان كاملا مشخص و روشن است مؤ منان با يكديگر
برادرند و در بهره بردارى از حقوق سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى هيچ
تفاوتى با يكديگر ندارند، تبعيض در امور سه گانه فوق تحت هيچ عنوان
جايز و مشروع نيست . چنان كه مولاى متقيان در خطبه افتتاحيه خلافت خود
عنوان فرمودند و در طى آن همه مسلمانان اعم از تازه مسلمان ، صحابه
پيامبر اقوام و بستگان ايشان را با ساير اعضاء بر جامعه اسلامى در
گرفتن حقوق برابر دانسته و قلم بطلان بر رفتارهاى خليفه سوم كشيدند.
رفتارى كه سبب شد عده اى خود را تافته جدا بافته دانسته و مناصب و
مشاغل و درآمدهاى بيت المال را به نفع خود و به ناحق مصادره نمايند. از
ديدگاه امام على (عليه السلام ) حاكم اسلامى در استفاده از امكانات
عمومى محدوديت هاى بسيارى دارد و چنان چه حاكمى بخواهد به دليل تقوا يا
سابقه در اسلام ، يا شركت در جهاد و هر عنوان ديگرى ، تمايزى ميان خود
و مردم قائل شود، بايد عزل شده و از دادن منصب به او جلوگيرى شود. چنان
كه در برخورد حضرت با طلحه و زبير ديده شد.
تا زمانى كه مسلمانان به آن اصول اساسى پاى بند بوده و قوانين و ارزش
ها را ارج مى نهادند. ظلم و ستم در جامعه اسلامى كمتر بوده ، اما از
هنگامى كه شعائر الهى به فراموشى سپرده شد و مردم براى كسب حقوق خود و
رفع ظلم حاضر به فداكارى نشدند، بر جوامع اسلامى آن رفت كه نمونه هاى
آن در دوران بنى اميه و بنى عباس و در داستان هاى هزار و يكشب آمده است
.
پس تسليم شدن در برابر من دون الله حجابى بزرگ و مخرب است كه اگر
مسلمانان از ماهيت و كم و كيف آن آگاه شوند و بكوشند، اين فرهنگ را
كنار نهاده و درصدد شناخت اصول و ارزش هاى الهى برآمده و به آن تعظيم
كنند، از حجاب تسليم به توحيد تعظيم خواهند رسيد و پس از آن خداوند
ياور آنها خواهد شد.
22.از حجاب نعلين به توحيد كونين برسد.
و هو
الله لا اله الا هو له الحمد فى الاولى و الاخره و له الحكم و اليه
ترجعون (قصص -70) منظور از نعلين در اينجا جسم و علائق دنيوى و
ماديات است كه سبب گرفتارى و وابستگى انسان مى شود اما چنان كه اشارت
رفت همه دنيا براى سالكان زيان آور نيست ، بلكه افراط در بهره بردارى
از آن مورد انكار و رد مى باشد. پس استفاده متعادل از نعمت هاى الهى ،
عدم وابستگى و دل بستگى به امور دنيوى و تلاش در جهت تربيت اخلاقى و
نفسى همه از امورى است كه در اين جهان صورت مى گيرد تا سالك را به حق
رساند. زيرا هنگامى كه انسان در جهان زندگى عادى دارد شبيه بالونى است
كه او را پر از باد و گاز كرده ، اما با طناب هايى به زمين بسته اند كه
به هوا نرود، اما به محض آن كه بندهاى او از هم گسست ، بالون به سرعت
به حركت درآمده به سوى هوا خواهد رفت . انسان با قطع علائق مادى و
دنيوى امكان درك و شناخت خدا را به دست مى آورد و حتى قادر خواهد بود
كه معناى مالك يوم الدين را در آيه حمد دريابد و بفهمد.
23.از حجاب منى به توحيد فنا برسد.
و لا
تدع مع الله الها آخر لا اله الا هو كل شى هالك الا وجهه له الحكم و
اليه ترجعون (قصص - 88) موجودات زنده براى ادامه حيات خود در
زمين نيازهايى دارند كه به طور غريزى مى كوشند، اين نيازها را برطرف
نمايند. معمولا عدم ارضاء نياز سبب ناراحتى و رنج و به عكس ارضاء هر
نيازى همراه با لذت و خوشى است . چنان چه وقتى انسان گرسنه مى شود،
احساس ناراحتى و كمبود در خود مى نمايد. در افراد پرخور اين نياز حتى
به شكل درد و عذاب ديده مى شود، اما هنگامى كه انسان غذا خورد، ناراحتى
را فراموش كرده و حتى ممكن است احساس لذت و خوشى نمايد. توجه مدام و
بيش از حد انسان به درك لذت و خوشى سبب مى شود كه به خودخواهى برسد و
اين خودخواهى از راه ها و عوامل ديگر نيز تقويت و تحريك مى شود، تا آن
كه فردى در زندگى فردى و اجتماعى فقط خود را مى بيند و خود را مى خواهد
و حتى خود را مى پرستد. در صورتى كه اين فرد داراى قدرت مادى (اعم از
سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى ) هم باشد، آنگاه مدام به خود مى انديشد و
از خود مى گويد و خود را بر ديگران اولويت و برترى مى دهد. نگاهى به
رهبران سياسى مستبد در كشورهاى جهان نشان مى دهد كه آنان به چه وضع و
روزى افتاده اند. عكس آنها در همه جا هست ، همه روزنامه ها از آنان مى
گويند، رسانه هاى جمعى اخابر آنان را منتقل مى كنند. همه بايد به آنها
احترام گذارده ، آنان را بزرگ بدانند، حق انتقاد از آنها براى هيچ كس
وجود ندارد، آنان نقش فرعون در جهان معاصر را دارند، خود را رب النوع
مى دانند. اما عبارت آخر نبايد سبب شود كه افراد خودخواه را محدود به
قدرتمندان نمائيم . چه بسيار افراد كه در اقشار ضعيف جامعه هم هستند و
در حد خود، احساس قوى از ((من ))
خويش دارند و ديگران را به هر طريق ممكن نفى و طرد مى نمايند و مدام از
من خود مى گويند. توسعه و تشديد اين روحيه در جوامع سبب درگيرى و تزاحم
است . لذا قوانين و مقررات اجتماعى وضع مى شوند، تا اين برخوردها به
حداقل برسد.
يكى از ويژگى هاى اساسى دين حذف و كاستن از سطح كمى و كيفى خودخواهى يا
من پرستى است . هنگامى كه انسان به خدا توجه مى كند و صفات و اسماء
بارى تعالى را مى شناسد، درمى يابد كه در مقابل او خرد و ناچيز است .
پس بايد در مرحله اول تمام خواست ها و خودخواهى هاى خويش را به كنارى
نهاده و دريابد كه دستورات خداوند براى بشر چيست ؟ سپس با شناسايى
آنها، اقدام به اجراى فرامين الهى نمايد. در اينجاست كه باز نوعى تزاحم
پنهانى و آشكار ميان دستورات الهى و دستورات و خواست هاى نفس بوجود مى
آيد كه به برخى از ابعاد آن در بحث هاى گذشته اشاره كرديم . سالك بايد
به طور جدى به شناخت خود و تقاضاها و نحوه عملكرد نفس بپردازد، شيوه
هاى فرماندهى ، نوع تفسير و توجيه از خودخواهى نفس را بشناسد و بر اين
كار همه روز ممارست و پيگيرى نمايد. محاسبه نفس در پايان هر روز يكى از
وظايف اصلى و اساسى هر مؤ من است . كه اگر به درستى صورت گيرد و پس از
آن مؤ من با دقت و تعهد بسيار، به اجراى دستورات الهى بپردازد. در اين
حال به مقام فنا رسيده است . زيرا از خود نشانى ندارد و هر چه هست اوست
.
رسيدن به مرحله فنا، به معناى نابودكردن خود نيست ، بلكه نوعى تربيت و
حالت اخلاقى و نفسانى است كه هر چه دشوار مى نمايد. اما عملى و ممكن
است . به شرط آن كه انسان به حذف خواست هاى متكى بر منيت در خود و
جايگزين كردن ارزش ها و دستورات الهى به جاى آن پرداخته و آن گاه به
مرحله توحيد فنا برسد. در مرحله فنا، سالك جز خدا نمى بيند و جز اطاعت
از دستورات او به طريقى ديگر نمى انديشد، در همه حال اوست كه مهربان و
زيبا و معين است . رسيدن به چنين توحيدى سالك را به مقام بندگى مى
رساند.
24.از حجاب منيت به توحيد منت بايد رسيد:
يا
ايها الناس اذكروا نعمت الله عليكم هل من خالق غير الله يرزقكم من
السماء و الارض لا اله الا هو فانى تؤ فكون (فاطر3) اين مورد هم
در بند قبلى توجه شد. اينجا استفاده از برهان خلف مى شود، اگر انسان در
نيازهاى خود دقت كند، درمى يابد كه فقير و نيازمند است و بايد براى رفع
نيازهاى خود، متوسل به نعمت هاى الهى شود. پس از راه درك و فهم نيازهاى
خود به توحيد و يگانگى خدا مى رسد. به عبارت ديگر سالك مى داند كه
نيازهاى فراوانى دارد كه فقط خدا قادر است آنها را رفع نمايد. پس از او
مى خواهد، تا آن كه به جايى مى رسد كه ديگر احساس بى نيازى مى كند. در
مرحله بعدى ديگر از خداوند هم طلب چيزى نخواهد كرد و آسوده خواهد بود و
به آنچه كه دارد كاملا راضى است .
25.از حجاب عرض به توحيد خفض مى رسد:
انهم
كانوا اذا قيل لهم لا اله الا الله يشركون (سوره صافات آيه 35)
انسان به دليل فقر و نياز ذاتى خود حريص است و مى كوشد به هر طريق ممكن
، رفع نياز كرده و امكانات محيط را براى خود منحصر نمايد. انحصار اموال
و دارايى سبب مى شود مالك آن مغرور شود و خود را تافته جدا بافته
بداند، و با داشتن ثروت (حجاب عرض ) تصور كند، ديگر فقير و نيازمند
نيست ، اما به محض آن كه حادثه اى رخ داده و موجب ضعف و فقر او گردد.
باور مى كند كه ثروت دنيا، اعتبار چندانى نداشته و آنچه كه مهم است
وجود خداوندى است ، بزرگ و بلند مرتبه كه قادر است كه انسان را در فقر
و ثروت ، بيمارى و تندرستى ، قدرت و ذلت ، زير چتر حمايت خود برده و از
او حمايت نمايد و چه كسى تنهاست اگر خدا او را ياور و حامى باشد؟ و چه
كسى قدرتمند است ، اگر خدا با او نباشد؟
26.از حجاب عفو و امر به معروف به توحيد صرف
برسد:
خلقكم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها و انزل لكم من الانعام ثمانيه
ازواج ، يخلقكم فى بطون امهاتكم خلقا من بعد خلق فى ظلمات ثلاث ذلكم
الله ربكم له الملك لا اله لا هو فانى تصرفون (سوره زمر آيه 9)
مضمون آيه شريفه ، حكايت از آن دارد كه خداوند در هنگام خلق جهان ،
تمام آفريده هاى خود را به شكل زوج آفريده است . به اين ترتيب انسان ها
(و ساير حيوانات ) كه از طريق ازدواج زن ها و مردها به دنيا مى آيند،
در زندگى خود بايد به اين نكته توجه كنند كه ضرورت تداوم حيات ، وابسته
به ارتباط و پيوند صحيح ميان زوج هاست . هر چند خداوند مهربان در جهت
ايجاد اين وابستگى و پيوند، نيازها و علايق و غرايز طبيعى هم قرار داده
است . اما دستوراتى وجود دارد كه تاكيد مى كند روابط و مناسبات ميان
انسان ها نبايد بر مبناى غرايز، خودخواهى يا تعصب جاهلى باشد، بهترين
نوع زندگى زندگى طبيعى همچون روابط ميان حيوانات نمى باشد. بلكه روشى
است كه خداوند از طريق پيامبران بزرگوار و اديان توحيدى بيان داشته و
انسان ها بايد آن را رعايت كنند. در پيگيرى و استفاده از اين دستورات و
حوزه شناخت الهى است كه معلوم مى شود انسان ها بايد با يكديگر مهربان
بوده و در اشكال گوناگون دوستى و علاقه خود را به يكديگر ابراز كنند.
به دليل اين علاقه و دوستى ، خيرخواه هم باشند، دلسوزى كنند، اگر
دريافتند فردى نياز به كمك دارد (اعم از مالى ، فكرى ، اجتماعى ،
انسانى و....) از يكديگر مضايقه نكرده ، دست تعاون و يارى به سوى هم
دراز كنند. اگر فردى خطاكار بوده و مسير زندگى را به اشتباه طى مى كرد،
به او تذكر دهند و راه درست را براى او مشخص نمايند و در اين راه حتى
الامكان از روش ها و ابزارهاى مسالمت آميز و همراه با محبت استفاده
كنند. در اين صورت است كه افراد يك جامعه احساس سعادت خواهند كرد و با
درك علاقه و محبت و عشق ميان خود به عشق صرف خداوند، يا توحيد كامل دست
يابند.
27.از حجاب سرير به توحيد مصير مى رسند:
غافر
الذنب و قابل التوب شديدالعقاب ذى الطول لا اله الا هو اليه المصير
(غافر- 3) منظور از سرير، كتاب هاى آسمانى و پيام هاى الهى است
كه توسط پيامبران گرامى به دست انسان رسيده است . اگر انسان اين
دستورات را شناخته و بر اساس آن عمل كرده و نيت او هم اطاعت از خدا
باشد، مى تواند سرانجام به سوى او رفته و صراط مستقيم را دريابد. دليل
آن كه كتاب هاى دينى به عنوان حجاب تلقى شده آن است كه (در بندهاى ديگر
هم اشاره شد) ممكن است ، انسان به صورت عادت تابع دينى باشد و حتى در
ظاهر هم مقيد به اجراى برخى از قوانين باشد، اما از آنجا كه محاسبه نفس
نكرده و نيت هاى اصلى و واقعى خود را نشناخته و خدا را نيز فراموش كرده
و در خاطر ندارد و به اين ترتيب خدا را به عنوان هدف در نظر ندارد، پس
اين كتاب ها و دستورات الهى هم به شكل نوعى حجاب درآيد كه فرد را از
راه اصلى و مستقيم دور نمايد.
تعبير ديگر از سرير، قرار گرفتن در بلندى و نگاه كردن از آنجا به پائين
است . انسان گاهى خود را در موقعيت برترى مى بيند، به دلايل اجتماعى ،
اقتصادى ، مذهبى در جايگاهى قرار مى گيرد كه بالاتر از مردم است و اين
مكان عامل و موجب تكبر و خودخواهى و تحقيركردن ديگران مى شود. پس اگر
فردى به چنين نگاهى عادت كند (اين عادت زشت و ناپسند كه مرضى حضرت حق
هم نمى باشد) او را به درون حجاب مى كشاند. اگر سالك در چنين وضعى بود،
بايد خود را پائين آورده ، بعد از توبه و استغفار به سوى محل اصلى كه
همان مسير الهى است ، حركت كند.
28.از حجاب ملك به توحيد افك برسد:
ذلكم
الله ربكم خالق كل شى لا اله الا هو فانى تؤ فكون (سوره مباركه غافر
آيه 62) تاكيد بر اينكه انسان تنها جسم و جسد نيست بلكه داراى
روح و نفس هم هست مورد تاءكيد و توجه همه اديان بوده است . هر چند
انسان ظاهربين كه به انكار معاد و گاه خداوند مى پردازد، مدعى است كه
انسان تنها مالك جسم است كه در اختيار هر فردى است و او تا هنگامى كه
اين جسد سالم است ، داراى قدرت رشد و نمو، حركت ، و صدا و غيره است .
پس از مرگ ديگر چيزى باقى نخواهد بود. تلاش پيامبران و اديان بر اين
نكته معطوف و استوار بوده است كه به انسان بفهمانند، اولا همه وجود او
مختص به جسم نيست ، بلكه عنصر مهم تر آن روح است كه بايد به آن هم توجه
بسيار شود. زيرا هنگامى كه انسان مى ميرد و جسد او پوسيده و از بين مى
رود، روح او باقى مى ماند، روح پاسخگوى اعمال است . لذا بعد از مرگ و
رسيدگى به اعمال فرد، نتيجه گيرى مى شود، در صورتى كه عملكرد فردى در
جهان خوب و نيكو باشد، روح او پاداشى نيكو دارد و اگر بدكار باشد، روح
او سزاى بدى را خواهد ديد. در هر صورت بايد باور كرد كه بازگشت همه به
سوى او خواهد بود.
|